روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲٣ مرداد ۱٣۹۱ -  ۱٣ اوت ۲۰۱۲


 «جنبش عدم تعهد؛ از پرستیژ سیاسی تا الگوی رفتاری»عنوان یادداشت روز روزنامه جام جم به قلم کتر سیدمحمد حسینی است که در آن می‌خوانید؛«آنها که با ما نیستند، علیه ما هستند.» این جمله دالاس، وزیر وقت امور خارجه آمریکا در واکنش به جنبشی بود که الگوی جدید رفتاری را برای سیاست خارجی کشورهای مستقل پیشنهاد می‌کرد؛ جنبشی که براساس نفی وابستگی کشورهای نوظهور و مستقل به دو بلوک غرب و شرق در جنگ سرد طراحی شده بود.
جنبشی که الگوی رفتاری خود را مبارزه منفی ایران با انگلیس در نهضت ملی شدن صنعت نفت معرفی کرد. جنبشی که شالوده آن در کنفرانس آسیایی ـ آفریقایی شهر باندونگ اندونزی در سال ۱۹۵۵ و با حضور ۲۹ کشور ریخته شد و در سال ۱۹۶۱ در بلگراد به صورت یک جریان گسترده جهان‌سومی عینیت یافت. استعمارزدایی، تنش‌زدایی، تلاش برای استقرار صلح و موازنه منفی جهت شکستن توازن ناعادلانه موجود، همواره از اصول کلی جنبش عدم تعهد بوده است. جنبش با وجود اعضای گسترده، قدمت شصت ساله و موفقیت‌هایی که بویژه در زمینه استعمارزدایی و تنش‌زدایی ایفا کرده، اما در تحقق بسیاری از اهداف خود نیز ناکام مانده است. دلیل آن را هم باید در این جمله سرهنگ قذافی، دیکتاتور سابق لیبی جستجو کرد که در سال ۱۹۷٣ با نگاهی انتقادی گفته بود: تعداد دولت‌های غیروابسته جهان‌سوم از تعداد انگشتان دست هم تجاوز نمی‌کند.
جنبش عدم‌تعهد با معضلات ساختاری روبه‌رو بوده و هست که کارآمدی آن را تضعیف می‌کند. وجود گروه‌بندی‌ها و سلیقه‌های متفاوت داخلی، ترکیب ناهمگون اعضا، ملی‌گرایی افراطی، نبود ضمانت اجرا در تحقق اهداف جنبش و از همه مهم‌تر نفوذ قدرت‌های بزرگ در میان برخی از اعضا، همواره از مهم‌ترین مشکلات این نهاد بوده است. حضور تعداد قابل توجهی از کشورها در جنبش صرفا برای ارتقای پرستیژ بین‌المللی و کسب مقبولیت نزد افکار عمومی است و عملکرد آنها در بسیاری از مواقع در تعارض با اهداف جنبش بوده است. با این همه نتیجه گردهمایی اعضای جنبش عدم تعهد در طول ۶۰ سال گذشته، اجماع نظر پیرامون برخی از ارزش‌ها و هنجارهای بین‌المللی است که دست بر قضا این ارزش‌ها با اهداف سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران همپوشانی بسیار دارد و این همان نقطه‌ای است که دیپلماسی جمهوری اسلامی قصد دارد از آن استفاده کند. برخی از این اصول و ارزش‌ها عبارتند از:
- احترام به حاکمیت کشورها، عدم مداخله در امور داخلی کشورها و حل مسالمت‌آمیز اختلافات.
- مخالفت با شرکت در اتحادیه‌های نظامی و خودداری از واگذاری پایگاه‌های نظامی به قدرت‌های خارجی.
- خلع سلاح بین‌المللی و نظارت دائمی نهادهای بین‌المللی در تولید و تکثیر سلاح‌های غیرمتعارف.
- مبارزه با نژادپرستی و استعمار در اشکال نوین آنها.
- حمایت جامعه بین‌المللی از توسعه سیاسی و اقتصادی کشورها.
- همکاری مثبت بین‌المللی در جهت استقرار صلح پایدار.
- پشتیبانی از منشور ملل متحد و اصول مسلم حقوق بین‌الملل.
همان‌گونه که ملاحظه می‌شود اصول و اهداف جنبش متمایل به تعقیب سیاستی تجدیدنظرطلبانه در جهت دگرگونی وضع موجود و شکستن مسالمت‌آمیز توازن قدرتی است که مطلوب چند قدرت جهانی است.
در برهه‌ای که دولتمردان آمریکا نام ایران را در کنار القاعده به عنوان بزرگ‌ترین تهدید بین‌المللی قرار می‌دهند و تلاش می‌کنند به اصطلاح خودشان اجماعی بین‌المللی علیه ایران تشکیل‌دهند، برگزاری کنفرانس عدم‌تعهد در تهران و طرح مجدد شعارهای شصت ساله جنبش در تهران، فرصتی برای مقابله با سیاستی است که قصد انزوای ایران را دارد. تاریخ ایران حاکی از تعهد عملی ایران به اصول و ارزش‌های جنبش عدم‌تعهد است.
نهضت ملی شدن صنعت نفت، رفتار سیاست خارجی ایران در جنگ تحمیلی و بخصوص مقاومت دیپلماتیک ایران در برنامه صلح‌آمیز هسته‌ای، سه الگوی رفتاری ایران را نشان می‌دهد که موید الزام عملی این کشور به ارزش‌های جنبش در طول شصت سال گذشته است. ریاست ایران بر جنبش و الگوی رفتاری ایران در سیاست خارجی، فرصتی مناسب برای ۱۱٨ عضو جنبش عدم‌تعهد است تا به دور از شعارها و ژست‌های دیپلماتیک، آغاز‌گر تحولی جدید و عادلانه در روابط بین‌الملل باشند.

کیهان:دو ضربدر دو چهار نمی شود!
«دو ضربدر دو چهار نمی شود!»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسام الدین برومند است که در آن می‌خوانید؛واژه «جنگ نیابتی»- Proxy war- واژه نامأنوس و مبهمی نیست. در سال های گذشته بارها و به کرات این واژه در سطح معادلات سیاسی بین المللی و محیط روابط بین الملل مورد استفاده رسانه ها و سیاسیون قرار گرفته است. با اوج گرفتن درگیری ها و ناآرامی ها در سوریه طی چند ماه اخیر بار دیگر، واژه جنگ نیابتی از سوی مقامات سیاسی، تحلیلگران و ناظران خارجی پیش کشیده شده است.
برخی تحلیلگران با استعفای کوفی عنان و ناکامی او در حل بحران سوریه از جنگ نیابتی آمریکا و رژیم صهیونیستی در سوریه گفتند.
البته پیشتر هیلاری کلینتون وزیر خارجه آمریکا با بالا گرفتن ناآرامی ها در سوریه، مدعی جنگ نیابتی ایران و آمریکا در سوریه شده و همزمان مطرح کرده بود که؛ «بشار اسد رفتنی است و دولت او سقوط خواهد کرد.»
از سوی دیگر؛ تحولات سوریه را بسیاری از تحلیلگران و ناظران از زوایای جنگ نیابتی در قالب مواجهه جبهه مقاومت با جبهه قدرت های غربی در دمشق ارزیابی می کنند.
از همین روی؛ آنچه که جای تردیدی در آن نیست وقوع جنگ نیابتی در سوریه است که البته درباره ابعاد و مختصات آن اختلاف نظرهایی وجود دارد.
اینجاست که بان کی مون دبیرکل سازمان ملل نیز طی سخنانی در مجمع عمومی این سازمان، بحران سوریه را «جنگ نیابتی» قدرت های جهانی ارزیابی می نماید.
بدون شک آنچه در این میان از اهمیت راهبردی برخوردار است تاثیر جنگ های نیابتی بر توازن قدرت در منطقه حساس و سرنوشت سازی چون خاورمیانه است.
۶ سال پیش در جنگ ٣٣روزه در سال ۲۰۰۶ از جمله مواردی که رسانه های غربی بر روی آن مانور می دادند این نکته بود که این جنگ، یک جنگ نیابتی از سوی آمریکا و ایران است.
به تعبیر دیگر؛ اسرائیل به نمایندگی از آمریکا و حزب الله به نیابت از ایران وارد این کارزار و نبرد نفسگیر شده اند. این ایده در حالی نضج می یافت که آمریکایی ها به دنبال عملیاتی کردن طرح خاورمیانه جدید بودند و صریحا اعلام کردند که جنگ در لبنان، «درد زایمان خاورمیانه جدید» است. دو سال بعد در جنگ ۲۲روزه در غزه در سال ۲۰۰٨ نیز بسیاری از رسانه های خارجی آن را جنگ نیابتی از سوی آمریکا و ایران ارزیابی کردند.
حتی در میان این سال ها که آمریکایی ها از سال ۲۰۰٣ به بعد با قشون کشی به عراق جنگی دیگر را بر منطقه تحمیل کرده بودند هر وقت که شرایط را نامساعد می دیدند از جنگ نیابتی با ایران سخن می گفتند. در همین راستا روزنامه آمریکایی «میامی هرالد» چهار سال پیش طی گزارشی که به ارزیابی جنگ عراق اختصاص داشت به نقل از رایان کراکر سفیر آمریکا در بغداد می نویسد: «ایران سرگرم یک جنگ نیابتی علیه ایالات متحده در عراق است.»
لس آنجلس تایمز نیز همان ایام تصریح می کند؛ «جنگ نیابتی ایران علیه آمریکا در عراق، پاسخ تهران به جنگ نیابتی آمریکا علیه ایران است.»
اما آنچه باعث شده تا استفاده از واژه جنگ نیابتی بیشتر در ادبیات سیاسی منطقه مورد استفاده قرار بگیرد و توجهات در این باره را به خود جلب نماید شکل گیری قیام ها و انقلاب های منطقه از نوزده ماه پیش تاکنون است.
در بحبوحه این تحولات در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا، این بار مجله آمریکایی تایم است که می نویسد؛ «با ملاحظه جمیع شرایط می توان این ارزیابی را از روند تحولات خاورمیانه داشت که انقلاب در کشورهای عربی در آغاز سال ۲۰۱۱ در حال چرخش به میدان نبرد نیابتی میان آمریکا و ایران است.»
اکنون چند سوال قابل اعتناست؛ نتیجه این جنگ های نیابتی چه شد؟ آیا آمریکایی ها و بلوک قدرت های غربی توانسته اند نقشه ها و سناریوهای خودشان را در پهنه منطقه به کرسی بنشانند؟ تاثیر این جنگ های نیابتی بر معادلات سیاسی و توازن قدرت تا چه حد بوده است؟ بازنده بزرگ این جنگ های نیابتی کیست؟ و...
بدون مقدمه برای پاسخ به این سوالات باید چند نکته را خاطرنشان کرد. اول اینکه علی رغم پیش کشیدن جنگ نیابتی از سوی رسانه های غربی آنچه محرز بوده شکست جبهه استکبار و نظام سلطه در این جنگ های نیابتی است.
آمریکایی ها و صهیونیست ها در جنگ ٣٣روزه تحقق طرح خاورمیانه جدید را جزو برآوردهای قطعی خود می پنداشتند اما این طرح نیز مانند طرح خاورمیانه بزرگ که پیشتر به صحنه آورده بودند به بار ننشست و شکست خورد.
دوم اینکه شکست آمریکایی ها و صهیونیست ها به جنگ ٣٣روزه و ۲۲روزه ختم نشد و حتی در صحنه عراق نیز نتیجه ای بدست نیاوردند.
از میان حجم انبوه اعترافات رسانه ها و تحلیلگران درباره شکست های دومینووار آمریکایی ها و صهیونیست ها در جنگ نیابتی با ایران می توان به تحلیل خواندنی سی ان ان در میزگردی با حضور فرید زکریا، آریانا هافینگتون (سردبیر ارشد نشریه هافینگتون پست) اشاره کرد که خاطرنشان می نماید جنگ ها نتیجه معکوس داده و می افزاید؛ «باید به قدرت گرفتن ایران توجه کنیم، هر بار که درباره قدرت ایران صحبت می شود و اینکه این کشور تا چه اندازه نفوذ دارد باید بخاطر داشت که آمریکا با اقداماتی که در منطقه صورت داده، خودش بخشی از علت قدرت گرفتن ایران در منطقه بوده است.»
سوم اینکه؛ همین روند در یکسال و نیم گذشته در شرایط تحولات منطقه نیز عیان است و از باب نمونه باید به اذعان جروزالم پست اشاره کرد که بازنده بزرگ در تحولات منطقه را آمریکا و قدرت های غربی می داند و می نویسد؛ برای درک بهتر از شکست های آمریکا پس از گسترش بهار عربی در منطقه تنها باید به قبل از بیست و پنجم ژانویه ۲۰۱۱- شروع خیزش ها و انقلاب ها- بازگشت و بی شک کاخ سفید با مشکلات شدیدی دست به گریبان شده و منافع بسیاری را در منطقه از دست خواهد داد.
بنابراین بدون کمترین تردیدی باید گفت میدان نبردهای نیابتی برای آمریکایی ها و صهیونیست ها در مواجهه با ایران اسلامی، باتلاقی بوده که علی رغم هیاهو و مانورهای تبلیغاتی و عملیات های روانی بیشتر در آن گرفتار شده و به عمق آن فرو رفته اند و این واقعیتی است که مراکز مطالعاتی و اندیشمندان غربی نتوانسته اند آن را پنهان کنند.
از جمله این مراکز مطالعاتی، مرکز مطالعات راهبردی و بین الملل آمریکاست که در سلسله گزارش ها و تحلیل هایی تصریح می کند که ایران در جنگ نیابتی، آمریکا و اسرائیل را به چالش کشانده است.
در یکی از این گزارش ها در مطلبی آنتونی کوردزمن اندیشمند برجسته و مشهور غربی اذعان می کند؛ «واشنگتن و متحدانش سال هاست که در مقابله با نفوذ روزافزون در منطقه و جنگ سرد نیابتی و نامتقارن این کشور با چالش های فراوانی مواجه شده اند.»
و بالاخره باید در سطور پایانی این نوشته پاسخ این سوال را نیز واکاوی کرد که چرا آمریکا در جنگ های نیابتی که اذعان می کند در مواجهه با ایران است همواره می بازد؟
نکته اول این است که آمریکایی ها دچار اشتباه در محاسبات شده اند و در میدان نبردهای نیابتی این اشتباه بصورت فاحش و آشکار به چشم می آید. داغ ترین نمونه آن همین تحولات سوریه است که هرچند هیلاری کلینتون آن را جنگ نیابتی با ایران می داند و سقوط اسد را وعده می دهد ولی ماهها است که سوریه مستحکم ایستاده و آمریکایی ها که گمان می کردند ماه گذشته با اجلاس ژنو و پاریس کار دمشق را یکسره می کنند! امروزه فهمیده اند محاسبات آنها از اشتباهات راهبردی رنج می برد.
نکته دوم این است که آنها فهمیده اند محاسبات ایران در سوی مقابل کاملا هوشمندانه و دقیق است اما مشکل اینجاست که در تغییر محاسبات ایران ناتوان بوده اند. این در حالی است که به عنوان مثال در قضیه سوریه، ایران رسما موضع خود مبنی بر حمایت از دمشق را اعلام کرد.
نکته بعدی که آمریکایی ها باید در باخت های خود در نبردهای نیابتی بدان توجه داشته باشند و در محاسبات راهبردی خود تجدیدنظر نمایند، قدرت نرم جمهوری اسلامی است که ضریب تاثیر آن محاسبات و پیش بینی های حریف را درهم ریخته است، و به نوشته هافینگتون خطاب به مسئولان آمریکایی؛ «اگر قدرت نرم ما بیشتر از ایران است چرا مردم در خاورمیانه به ایران علاقه شدید دارند و در همان حال علیه آمریکا برخاسته اند» صورت ساده آن بدین معناست که در تحولات منطقه برخلاف ریاضیات محض، دو ضربدر دو لزوما چهار نمی شود و شرایط جدیدی ایجاد شده است.
این همان واقعیتی است که چامسکی اذعان می کند؛ شرایط عوض شده و آمریکا دیگر نمی تواند خواسته های خود را به ایران تحمیل نماید.
همچنانکه جروزالم پست در ترجمانی دیگر از این واقعیت می نویسد که جایی از منطقه وجود ندارد که ایران در آن نفوذ نداشته باشد و در نمونه تحولات اخیر سوریه باید به سخنان کوفی عنان چندی قبل از استعفایش اشاره کرد که تصریح می کند بحران سوریه بدون حضور ایران حل شدنی نیست.

جمهوری اسلامی:توطئه تقسیم قدس و رسالت ملت‌های مسلمان
«توطئه تقسیم قدس و رسالت ملت‌های مسلمان»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛طرح تقسیم مسجدالاقصی که توسط صهیونیست افراطی عضو کنیست ارائه شده و قرار است به زودی در مجلس رژیم صهیونیستی به شکل قانون درآید، تازه‌ترین و در عین حال یکی از خطرناک‌ترین طرح‌های صهیونیست‌ها علیه موجودیت و هویت مسجدالاقصی می‌باشد.
این توطئه که راه چنگ اندازی عملی به مسجدالاقصی را باز می‌کند، اعلان جنگ صهیونیستها به جهان اسلام محسوب می‌شود و غفلت در برابر آن، ضربه‌ای جبران ناپذیر به هویت و محدوده منافع مسلمانان وارد خواهد ساخت.
مسجدالاقصی، قبه الصخره، اماکن مقدس اطراف آن و اساساً کل خاک فلسطین جزء تفکیک ناپذیر سرزمین‌های اسلامی هستند و صهیونیستهای اشغالگر هیچگونه حقی در این سرزمین و اماکن مقدس آن ندارند تا بخواهند در آن با مسلمانان شریک شوند.
دسیسه اخیر، تجاوز آشکار به قلمرو جغرافیایی و اعتقادی مسلمانان به شمار می‌رود.
اساساً روح این طرح شوم، از ابتدا در فکر و ذهن صهیونیستها بوده و تحرکات آنها در مسجدالاقصی، از جمله زیارت این مکان، تلاش در جهت زمینه سازی تقسیم این مسجد بوده است.
صهیونیست‌ها تا به حال ۱۱ مورد به اصطلاح قانون در مجلس رژیم صهیونیستی با هدف اشغال قدس به تصویب رسانده‌اند ولی اقدام اخیر، بسیار خطرناک‌تر از موارد گذشته است.
طرح جدید، که "اریه الداد" نماینده افراطی مجلس رژیم صهیونیستی ارائه داده، به صهیونیست‌ها آزادی حضور گسترده و انجام به اصطلاح مراسم مذهبی را در این مکان مقدس در مقاطع ویژه می‌دهد. براساس این طرح، به مسلمانان نیز اجازه داده می‌شود در مراسم مخصوص، خود از این مسجد استفاده کنند.
توطئه جدید، مرحله‌ای خطرناک از اقدامات زنجیره‌ای صهیونیست‌ها برای تحقق هدف نهایی شان در یهودی سازی، تغییر هویت و در نهایت اشغال دائمی قدس محسوب می‌شود.
نکته قابل تأمل، انتخاب مقطع زمانی حاضر برای اهداف اشغالگرانه صهیونیستهاست. صهیونیست‌ها برآنند که با بهره‌برداری و فرصت طلبی از شرایط ویژه‌ای که در فلسطین و منطقه جریان دارد و اکثر کشورهای عربی - اسلامی با مسائل داخلی دست به گریبان هستند و چند کشور منطقه نیز با حکومت‌های نوپا اداره می‌شوند، توطئه‌های خود را عملی سازند.
با توجه به این نکته، طرح جدید را باید مقدمه تحقق توطئه اشغال قدس دانست که صهیونیست‌ها درصدد هستند میزان حساسیت و چگونگی واکنش جهان اسلام را نسبت به آن بسنجند تا مراحل بعد را دنبال کنند.
تامل در رفتارها و اقدامات رژیم صهیونیستی طی ماههای اخیر تردیدی باقی نمی‌گذارد که صهیونیستها در اجرایی کردن توطئه اشغال کامل قدس و تبدیل آن به مرکز دائمی این رژیم، جدی هستند. حملات سازمان یافته صهیونیست‌های افراطی به مسجدالاقصی طی یکسال گذشته، پس از آن شدت یافت که کنیست رژیم صهیونیستی در زمستان گذشته، شهر قدس را مرکز حکومتی دائمی رژیم صهیونیستی اعلام کرد ولی متأسفانه این گستاخی و تجاوزات آنچنان که می‌بایست، از طرف دولت‌های مسلمان و مجامع اسلامی پاسخ داده نشد.
در این میان، اتفاقات اخیر در منطقه و به خصوص تحولات سوریه و هجوم جبهه مشترک غربی - عربی به دولت دمشق که از نمادهای بارز مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی محسوب می‌شود، قطعاً در گستاخ‌تر شدن رژیم صهیونیستی برای پیگیری اهداف اشغالگرانه‌اش بدون تأثیر نبوده است.
جای بسی تأمل و تأسف است که بسیاری از دولت‌های منطقه به جای اینکه انرژی و توان خود را صرف مقابله با دشمن اصلی و خطر واقعی در منطقه یعنی رژیم صهیونیستی و توطئه‌های آن معطوف کنند به مقابله با خط مقاومت برآمده‌اند و در حقیقت آب به آسیاب دشمن می‌ریزند.
در این میان، حامیان بین‌المللی رژیم صهیونیستی نیز شرایط را مساعد دیده و وارد عمل شده‌اند. دیدار ماه گذشته "میت رامنی" نامزد ریاست جمهوری آمریکا با مقامات رژیم صهیونیستی و اظهارات گستاخانه وی مبنی اینکه درصورت پیروزی، سفارت آمریکا را به قدس، به عنوان مرکز حکومتی رژیم صهیونیستی منتقل خواهد کرد، در همین چارچوب قابل ارزیابی و بررسی است.
حمایت علنی و همه جانبه دولتمردان آمریکائی از سیاستهای غیرقانونی و تجاوزکارانه صهیونیستهای جنایتکار درحالی صورت می‌گیرد که آنها مدعی دفاع از انقلاب‌های مردم منطقه هستند و خود را مزورانه در کنار ملت‌ها قرار می‌دهند، درحالی که ملت‌های منطقه همچنانکه بارها ابراز داشته‌اند رژیم صهیونیستی را دشمن اصلی می‌دانند. این تناقض آشکار، دورویی و ماهیت منافقانه آمریکایی‌ها را علنی می‌سازد.
در چنین شرایطی که صهیونیستها و حامیان بین‌المللی آنها برای تحقق اهداف صهیونیستها از جمله تصاحب دائمی قدس مصمم شده‌اند و بسیاری از دولتهای اسلامی دچار بی‌عملی، بی‌تفاوتی و سکوت منفعلانه گشته اند، این رسالت بر دوش ملت‌های مسلمان سنگینی می‌کند که در مقابل توطئه‌های صهیونیست‌ها به خصوص توطئه اشغال قدس برخیزند و مناسب‌ترین فرصت برای چنین خیزشی روز جهانی قدس است که در آستانه آن قرار داریم. مسلمانان جهان باید در روز قدس امسال با تمام توان وارد میدان شوند تا تحولات جاری در منطقه را که استعمارگران درصدد انحراف آن هستند، به مسیر اصلی باز گردانند و از این طریق است که می‌توان به خنثی کردن توطئه‌های صهیونیستی و نجات قدس به طور جدی امیدوار بود. این شرایط است که اهمیت و حساسیت مراسم روز قدس امسال را قابل درک می‌سازد.

رسالت:انتخابات؛رقابت برنامه ها و تیم ها
«انتخابات؛رقابت برنامه ها و تیم ها»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم صالح اسکندری است که در آن می‌خوانید؛
۱- آیا رقابت های انتخاباتی ایده آل برای ریاست جمهوری سال آینده باید بزنگاه تبلیغات یک ماهه نامزدها باشد و یا به آوردگاه رقابت گفتمان ها، برنامه ها و تیم ها در یک بازه زمانی معقول تبدیل شود؟ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا نامزدهای نهایی از حدود یک سال قبل به شکل غیر رسمی برنامه ها و اعضای احتمالی کابینه خود را در معرض قضاوت افکار عمومی قرار می دهند تا رای دهندگان بتوانند قضاوتی عالمانه و بخردانه داشته باشند. در ایران اما نامزدهای اصلی تلاش می کنند تا آخرین هفته های باقی مانده به انتخابات خود را از سنگ محک نقد افکار عمومی پنهان کنند و به یک باره مثل بازیکنی که در وقت اضافه تعویض می شود وارد زمین بازی شوند اتفاقا یک گل بزنند و نتیجه بازی را عوض کنند.
البته این روش ممکن است به عنوان یک تاکتیک استثنایی مورد قبول باشد اما مشکل اینجاست که در کشور ما این تاکتیک به یک قاعده تبدیل شده و بیشتر احزاب و
گروه ها بدان متوسل می شوند به نحوی که اغلب کارشناسان پیش بینی و گمانه زنی درباره نتایج را به چند هفته منتهی به انتخابات موکول می کنند چرا که معتقدند هر آن ممکن است پرده بیفتد و یک نامزدی که هیچ جایگاه و پایگاهی نداشت با ایجاد یک موج تبلیغاتی سنگین شاهین اقبال عمومی را وادارد تا بر دوشش بنشیند!این در حالی است که در اغلب مردم سالاری های پیشرفته به منظور ممانعت از موج سازی های کاذب و بهره برداری از شاخصه های جنبشی یک جامعه، نامزدهای اصلی انتخابات ریاست جمهوری از چند ماه قبل از برگزاری انتخابات، خودشان، برنامه ها و حتی تیم های کاری شان را به مردم معرفی می کنند. در این فضا رای دهندگان به خوبی می توانند درباره آینده سیاسی کشورشان تصمیم بگیرند.
۲- ارزیابی ها و پایش های میدانی در چند انتخابات ریاست جمهوری گذشته در خصوص موکول کردن رقابت ها به شب انتخابات نشان می دهد که نامزدها در این فرصت اندک پویش به تبلیغات منفی پیدا می کنند. به نحوی که در این روش روانشناسی تبلیغات انتخاباتی بدون در نظرداشت تمایلات هیجانی نامزدها به مبارزات منفی میسر نیست. در واقع نامزدهای انتخابات از آنجا که فرصت اثبات خود را ندارند تمایل به تخریب رقیب پیدا می کنند. شداد و غلاظ این تمایل و انگیزه روانشناختی شاید بسته به ماهیت مردمسالاری ها متفاوت باشد. "دیوید هیوم" در قرن هفدهم به خوبی علت العلل این واقعیت گزنده را کشف کرده است که "عقل بنده احساس است و نه بالعکس". "درو وستن" در کتاب معروف خود بنام "مغز سیاسی" به بررسی و تحلیل این موضوع می پردازد. وی ضمن پذیرش اصل تمایل نامزدها به تبلیغات تنگ نظرانه و منفی علیه رقبایشان در عین حال معتقد است:"منفی گرایی مفرط ممکن است کاندیدا را به منزله شخصی عصبانی جلوه دهد، و یک کاندیدای عصبانی هرگز موفق به کسب پیروزی نمی شود." تسری این عصبانیت به فضای اجتماعی می تواند آثار منفی و جبران ناپذیری در پی داشته باشد. زاویه رفتار سیاسیون در پایگاه اجتماعی شان به صورت تصاعد هندسی افزایش چند برابری می یابد و این عصبانیت ها در درون جامعه حتی می تواند منجر به خشونت گردد.
٣- حال اگر رقبای انتخاباتی این فرصت را داشته باشند تا فارغ از احساسات در یک بازه زمانی چند ماهه برنامه ها و همکاران خود را به مردم معرفی کنند و در عین حال دولت آینده خود را زیر چکش نقد کارشناسان قرار دهند مسیر آزمون و خطا بسته می شود.
در این فضا مردم می توانند به جای اینکه تنها به رئیس جمهور رای دهند دولت را انتخاب کنند. نامزدهای اصلی می توانند با معرفی وزرای احتمالی خود - چرا که بسته به رای اعتماد مجلس نیز هست- این امکان را برای رای دهندگان فراهم کنند که مثلا وزیر خارجه، یا وزیر اقتصاد و یا وزیر کشور دولت آینده را نیز بشناسند. این روش عقلانی مانع از آزمون و خطا در کشورداری می شود و برخی از خلا های تحزب جاندار را تا حدودی برطرف می نماید.
یعنی این‌طور نباشد که رئیس جمهوری از طرف مردم انتخاب شود سپس به فکر تشکیل تیم برای اداره کشور و نوشتن برنامه بیفتد. شش ماه یا یک سال بعد به این نتیجه برسد با تعداد زیادی از اعضای کابینه خود اصلا نمی تواند کار کند و انتخاب آنها از ابتدا اشتباه بوده است. اینجا باید چند ماه وقت، امکانات و منابع کشور معطل شود تا آقای رئیس جمهور گزینه بعدی و بعدی خود را بیابد.
۴- باید پذیرفت با عقلانی شدن تدریجی جوامع، نوع رفتار انتخاباتی شهروندان به محاسبات عقلانی برای افزایش کیفیت زندگی مادی و معنوی جامعه متمایل می شود. احساس گریزی و افزایش آراء خاکستری به معنای کسانی که تا لحظه انتخابات تصمیم نمی گیرند به کدام جریان رای دهند یک فرایند کاملا طبیعی است.
اگر چه این موضوع به معنای تقبیح تعلقات حزبی نیست اما گسترش طبقه متوسط تحصیلکرده ناگزیر بر آراء خاکستری می افزاید. از این رو در اغلب دموکراسی های پیشرفته تمهیداتی برای انتخاب عقلانی آرای خاکستری اندیشیده می شود. موج سازی آنی و توسل به ویژگی های جنبشی آرای خاکستری می تواند ظرفیت های مخربی را به بار بیاورد.
به عنوان نمونه در جریان فتنه ٨٨ رسوبات اندیشه مارکسیستی طبقات متخاصم در بین جریانات چپ ایران مولد رویکرد جدیدی شد که در انضمام با انگاره های لیبرالیستی مدرن می خواست تنش های اجتماعی طبیعی را به سمت و وسوی یک جنگ طبقاتی تمام عیار سوق دهد.این توهم که می توان با موج سازی در ایام منتهی به انتخابات از طبقه متوسط جدید یک ارتش شورشی ساخت یکی از پایه های تحلیل فتنه گران بود.
۵- البته ارائه برنامه ها و تیم ها به افکار عمومی برای قضاوت عالمانه و بخردانه باید فارغ از آسیب های بازی های زودهنگام انتخاباتی به منظور تضعیف دولت مستقر نیز باشد. به هر حال حدود یک سال از عمر دولت فعلی باقی است و این رقابت ها نمی بایست زمینه را برای تخریب دولت قانونی فراهم کند.
تامین منافع ملی ودر نظر داشتن مصالح کشور تنها با تشخیص صحیح اولویتها توسط نخبگان سیاسی و انتقال بی آلایش آن از دالانهای مطمئن به متن توده ها و مردم ممکن است. در واقع نمی توان فرایندهای ریزدستی تصریح و تالیف منافع احزاب و جریانات سیاسی و سپس گفتمان سازی و ارائه برنامه و تیم به رای دهندگان را در مسیر خلاف مصالح کلان یک کشور تعریف کرد.
امروز خط دشمن ایجاد اختلاف بین نخبگان سیاسی بر سر موضوع مقاومت در برابر تهدیدها و تحریم های غرب، منزوی کردن جریان اصیل و غفلت از ارزش های اسلامی، سرگرم کردن جوان ها به هوی و هوس، ایجاد بی نظمی و اختلال در محیط های آموزشی، و ناامید کردن مردم است. دشمن در پی آن است تا در ماه های آتی امنیت سیاسی، اقتصادی و روانی مردم را به هم بریزد و آنها را در دو راهی انتخاب بین دو گفتمان (پیشرفت- مقاومت ) و گفتمان (پیشرفت- سازش) قرار دهد.
این توطئه تنها با تخریب رویکرد کلان مقاومت و دستاوردهای آن توسط بخشی از بدنه نخبگی ممکن است. در واقع برخی از جریانات سیاسی در مسیر تصریح و تالیف منافع انتخاباتی خود که متاسفانه آن را با تخریب جریان مقاومت گره زده اند ناخواسته آب به آسیاب دشمن می ریزند.

تهران امروز:چرا در برابر زلزله آسیب پذیریم؟
«چرا در برابر زلزله آسیب پذیریم؟»عنوان یادداشتروز روزنامه تهران امروز به قلم دکتر مهدی زارع است که در آن می‌خوانید؛زلزله ای که روز شنبه آذربایجان شرقی را به لرزه در آورد، در عمق کمتر از ۱۰ کیلومتری سطح زمین و در اصطلاح زلزله شناسی جزو زلزله های شدید بود. چون محل وقوع این زلزله در روستاها بود و به دلیل اینکه خانه های روستایی از ایمنی و استحکام بالایی برخوردار نیستند در همان لحظات اول انتظار این تعداد تلفات و خسارات به منازل مسکونی را داشتیم. اما همین زلزله اگر در منطقه‌ای به وقوع می‌پیوست که شرایط ایده‌آل از نظر استحکام ساختمان‌ها و بناها را داشت مسلما تلفات خیلی کمتر از این مقدار می‌شد.
به عبارت دیگر مقاوم نبودن سازه‌ها، ما را در برابر زلزله‌های اینچنینی آسیب‌پذیر کرده است و به رغم هشدارهایی که همیشه درباره پیامد‌های بی‌توجهی به مقاوم‌سازی بناها گفته می‌شود، باز هم اقدامی جدی نمی‌شود.
در آذربایجان بر اساس گزارشاتی که ارسال شده، ساختمانهای نوساز نیز آسیب دیده اند و این نکته به این معنی است که ساخت و ساز و ایمن‌سازی در آنها جدی گرفته نشده، اینکه گفته می‌شود قبل از وقوع زلزله در آذربایجان یک هفته قبل زمین لرزه می‌آمده، صحبت دقیقی نیست چرا که آذربایجان جزو مناطق زلزله خیز است و همانند دیگر مناطق کشور ممکن است روزانه زلزله هایی با قدرت کم در آن اتفاق بیفتد.
زلزله تهران نیز امری محتمل است اما زمان وقوع آن را به هیچ عنوان نمی‌توان پیش‌بینی کرد. بعد از زلزله بم سازمان مدیریت بحران اقدامات خوبی را برای مقابله با حوادث انجام داد اما هنوز گزارشی که برآورد دقیقی درخصوص صدمات زلزله داشته باشدتهیه نشده است.
تهران یکی از ۵‌کلانشهر دنیاست که در کنار جاکارتا،‌استانبول، لس آنجلس و توکیو در معرض جدی خطر زلزله قرار دارد و خطر بروز زلزله در این کلانشهرها به عنوان یک مسئله جهانی مطرح است چرا که جمعیتی میلیونی دراین شهرها زندگی می‌کنند و امدادرسانی به آنها باید بر اساس اولویت ها و برنامه‌ریزی‌های علمی صورت بگیرد. تهران از نظر مقابله با زلزله در خصوص استحکام بناها وضعیت خوبی ندارد . ساخت‌و‌سازهای فرسوده مسئله مهمی است.
اگر چه شهرداری تهران ساخت‌و‌سازهایی را در بافت فرسوده انجام داده اما این کار نیز قابل ارزیابی است ولی هر ارگان و نهادی در کلانشهرها با روش علمی به دنبال افزایش مقاوم سازی باشد، باید از آن استقبال کنیم.

حمایت:نشست‌های پیاپی
«نشست‌های پیاپی»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت است که در آن می‌خوانید؛در روزهای اخیر منطقه کانون تحولات و رایزنی‌های گسترده‌ای بوده است. هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه آمریکا به ترکیه سفر کرد، امیر قطر به قاهره، پادشاه اردن نیز به قطر سفر کرده و اعلام نشست وزرای خارجه اتحادیه عرب در عربستان برگزار گردیده است.
مجموع این تحولات در حالی روی داده که یک اصل مشترک در تمام آنها مشاهده می‌شود و آن محور قرار داشتن سوریه است. براساس گزارش‌های منتشره در تمام این دیدارها مساله سوریه مطرح گردیده است.
حال این سئوال مطرح است که چرا این نشست‌ها و دیدارها برگزار شده و هدف از آن چه بوده است؟ در بررسی دلایل و ریشه‌های برگزاری این نشست‌ها تحولات داخلی و منطقه‌ای سوریه امری قابل توجه است. نخست آنکه در حوزه داخلی سوریه، ارتش با حمایت مردم توانسته شهرهای بسیاری را پاکسازی نماید و گروههای تحت حمایت غرب با شکست همراه شده‌اند.
روند تحولات نشانگر شکست این گروهها است که در اصل شکست ترکیه، کشورهای عربی و غربی می‌باشد. آنانی که برای نابودی سوریه هزینه‌های بسیاری پرداخته و همچنان برآنند تا با فضاسازی منفی این امر را تکرار کند.دوم آنکه در حوزه منطقه‌ای نیز نشست تهران با حضور ٣۰ کشور در حالی برگزار شد که همگان بر لزوم حل سیاسی مساله سوریه و عدم دخالت خارجی در امور این کشور تاکید کرده‌اند. بسیاری از ناظران سیاسی تاکید دارند که نشست تهران گامی برای حل مساله سوریه بوده است.
امری که مغایر با سیاستها و خواسته‌های غرب می‌باشد.با توجه به این شرایط می‌توان گفت که کشورهای غربی و عربی با برگزاری دیدارها و اجلاس‌های متعدد برآنند تا اولا بر شکست در سوریه سرپوش گذاشته و چنان وانمود سازند که همچنان در اجرای اهداف خود مصمم هستند و آنها با این اجلاس‌ها برآنند تا در کنار بالابردن روحیه گروههای تروریستی تحت نام حمایت از این گروهها روحیه ارتش را ضعیف نمایند.
در همین حال آنها با طرح‌های جنگ طلبانه برآنند تا فضای جنگی را به جهانیان القا ‌کنند تا در لوای آن با اعمال فشار بر مقاومت، چین و روسیه آنها را وادار به ا‌متیازدهی نمایند. ثانیا ائتلاف ضد سوری از به نتیجه رسیدن نشست تهران و حتی تکرار آن در نشست سران جنبش عدم تعهد در تهران در هراس می‌باشند لذا با رایزنی‌های گسترده به دنبال شکست این طرح می‌باشند.
به هر تقدیر می‌توان گفت که تحرکات صورت گرفته در قبال سوریه از سوی برخی کشورهای عربی، غربی، ترکیه و صهیونیستها که برگرفته از پیروزی‌ها بلکه نشانه‌ای بر ناکامی‌های گسترده آنها در سوریه و منطقه‌ای که بار سیاست تهدید و جنگ طلبی به دنبال پنهان سازی آن می‌باشند.

وطن امروز:زلزله را باور کنیم
«زلزله را باور کنیم»عنوان یادداشت روز روزنامه وطن امروز به قلم سید مهدی هاشمی است که در آن می‌خوانید؛حادثه زلزله شمال غرب کشور که خسارات فراوانی در پی‌ داشت باز هم تلنگری برای ما بود تا باور کنیم خطر بلایای طبیعی مانند سیل و زلزله وجود دارد و کشور ما را تهدید می‌کند. اگر این باور برای مسوولان و مردم به وجود بیاید، می‌توان برنامه‌هایی که برای مقابله با بلایای طبیعی هست را راحت‌تر اجرا کرد. تا آنجایی که از مناطق زلزله‌زده اطلاع دارم، می‌دانم ساخت و ساز عمده این مناطق استاندارد و مقاوم نیست و ایجاد این خسارات با توجه به شدت زلزله رخ داده طبیعی است.
اکثر ساخت و سازهای کشور نیز غیراستاندارد است. برای جلوگیری از وارد آمدن خسارات بیشتر در هنگام زلزله باید به چند نکته توجه کرد. اول اینکه ما باید به مقوله مقاوم‌سازی و مکان‌یابی صحیح در ساخت و سازها اهمیت بدهیم. نکته‌ای که در این بین وجود دارد اینکه در ایران حتی مکان‌یابی برای ساخت و سازها انجام نمی‌شود. مطالعات مکان‌یابی صحیح به ما نشان می‌دهد در کدام مناطق در هنگام وقوع بلایای طبیعی خسارت بیشتری وارد می‌شود و اصلا کدام مناطق برای ساخت و ساز مناسب نیست.
همچنین به بحث استانداردسازی و مقاوم‌سازی نیز در سال‌های اخیر توجه‌ شده اما آن طور که شایسته است، به این مقوله مهم پرداخته نمی‌شود. یکی دیگر از راهکارهای کاهش اثرگذاری بلایای طبیعی، افزایش مطالعات و برنامه‌ریزی برای آمادگی مقابله با حوادث غیرمترقبه است.
در بسیاری از کشورهای پیشرفته بلایای طبیعی مثل سیل و زلزله را پیش‌بینی می‌کنند و همواره در آماده‌باش بسر می‌برند. این آمادگی خود برای کمک‌رسانی و عدم وارد آمدن خسارت جانی و مالی کمک بسیاری می‌کند. البته چنین مقوله‌ای را در زلزله چند سال گذشته لرستان تجربه کردیم و مسوولان با هوشیاری توصیه‌هایی را قبل از وقوع زلزله به مردم کردند و با نخستین لرزه‌، مردم آن منطقه آماده بودند و خسارت وارد شده به این منطقه بسیار کمتر از حد تصور بود.
سازمان مدیریت بحران باید به این مقوله توجه ویژه‌ای داشته باشد اما احساس می‌شود آن کارهایی که قبلا آغاز شده بود، ادامه پیدا نکرده است و با زلزله اخیر این هشدار به مسوولان داده شد که نباید خطر بلایای طبیعی را فراموش کرد.
در زمان جنگ تحمیلی پس از ورود جنگنده‌های دشمن علائم هشداردهنده منتشر می‌شد و مناطقی که احتمال بمباران در آن وجود داشت برای پذیرش خطر آماده می‌شد و باید همین وضعیت برای پذیرش خطر بلایای طبیعی به وجود آید و مردم و مسوولان آماده مقابله با آن باشند.

مردم سالاری:تراژدی رسانه‌ای در زلزله آذربایجان
«تراژدی رسانه‌ای در زلزله آذربایجان»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم علی ودایع است که در آن می‌خوانید؛زلزله‌های مرگبار، موضوعی است که هر چند سال یکبار قسمتی از قلب سرزمین پارس را جریحه‌دار می‌کند. در طول یک قرن گذاشته؛ زلزله طبس ۲۰ هزار کشته، زمین لرزه ۱٣۶۹ رودبار و منجیل ۵۰ هزار کشته و در نهایت زمین لرزه ۱٣٨۲ بم ۴۲ هزار تن از ایرانیان را به کام مرگ فرستاده‌اند. این آمار سرانگشتی نشان می‌دهد ایران به طور دوره‌ای با زلزله‌های مرگبار دست و پنجه نرم می‌کند.
رخدادی طبیعی که به دلیل قرار گرفتن روی کمربند زلزله کره زمین و حرکت گسل‌ها روی می‌دهد و همیشه بعد از این رخدادها همه از لزوم بهبود زیرساخت‌های شهری و روستایی می‌گویند؛ واژگانی تکراری؛ زلزله‌های مهیب‌تر از این در دیگر کشورها تلفات به جای نمی‌گذارند و جای خالی نوسازی بافت‌های فرسوده لزوم آمادگی امدادرسانان برای مواجهه با حوادث طبیعی کلماتی هستند که بیشتر دل را می‌خراشد تا آن که انسان را به تفکر وادار کند. نه ازاین جهت که تذکرات باید اجرایی شود بلکه بی‌توجهی به هشدار‌هایی است که به قیمت جان هزاران نفر تمام می‌شود.
متاسفانه عصر روز شنبه فاجعه دیگری تکرار شد؛ زلزله‌ای با قدرت ۲/۶ ریشتر و بیش‌از ۶۰ پس لرزه آذربایجان شرقی را شخم زد و جان بیش‌از ٣۰۰ نفر از هموطنان آذری را ستاند. دوباره ماجرا تکرار می‌شود!
مسوولین از لزوم بازسازی خرابی‌ها سخن می‌گویند و کارشناسان چندین‌باره به مقایسه زلزله‌های ایران و دیگر کشورها می‌پردازند اما در میان جیغ و شیون قربانیان زلزله اهر و ورزقان جای خالی رسانه ملی با بودجه‌های کلان که مدیران آن مدعی اطلاع‌رسانی سریع هستند حس می‌شود. بعد از فاجعه زلزله و سونامی ژاپن، توکیو برای اطلاع‌رسانی به مردم این کشور فن‌آوری های نوین خود را به رخ جهانیان کشاند.
چتر اینترنتی در آسمان اغلب شهرها گشوده شد و با بهره‌گیری از تجربه جنگ جهانی دوم و زلزله‌های طبیعی از این دست مردم را از حال یکدیگر با خبر کرد. البته در این بین رسانه‌های محلی و کشوری ژاپن هم در میان داغدیدگان حضوری پررنگ داشتند. اما گویا زلزله مهیب آذربایجان شرقی که ۵ استان ایران را هم تکان داد، در ساختمان شیشه‌ای جام‌جم حس نشده است.
برنامه‌های المپیک با خوبی و خوشی دنبال می‌‌شود، بخش‌های خبری تنها به گفتن چند عدد بسنده می‌کنند و فقدان گزارش‌های میدانی ملموس است. گفته شده اکیپ‌های خبری با فاصله ۱۲ ساعته به منطقه اعزام شدند. در رابطه با آمار ارائه شده هم میان خبرگزاری‌ها و بخش‌های خبری تلویزیون تفاوت فاحشی وجود داشت.
البته دو روزنامه مدعی اصولگرایی تهران هم دیروز از کنار موضوع بی‌تفاوت عبورکردند که جای تامل دارد. به عنوان مثال روزنامه کیهان، عکس اصلی صفحه اول خود را به بارش باران روی برگهای سبز اختصاص داد و در صفحه اول حتی یک تیتر کوچک هم از زلزله نداشت؛ همانگونه که روزنامه رسالت از کنار این موضوع با بی‌تفاوتی عبور کرد.
این اتفاق در کنار زلزله رخ داده یک تراژدی رسانه‌ای در ایران اسلامی است که در زمان بروز حوادث کوچک و بزرگ روی می‌دهد. در غیاب رسانه ملی، رسانه‌های خارجی و این معدود رسانه‌های آذری زبان میدان را خالی دیده و به انعکاس گزارش می‌پردازند تا اذهان عمومی دو دستی تقدیم آنها شود.
در میان مطبوعات و رسانه‌های جهان، موضوع باورپذیری و قابل اعتماد بودن، یک اصل طلایی و استراتژیک تلقی می‌شود. درست لحظه‌ای که رسانه‌های ایران باید اطلاعات را منعکس کنند سکوت آنها رسانه‌های خارج نشین را باورپذیر می‌کند و همین اتفاق در مواقع بروز بحران‌های اجتماعی یا حتی سیاسی بعدی آنها را پیروز میدان جنگ در میان افکار عمومی می‌کند.
از آذربایجان ایران اسلامی صدای ناله‌های مردان و زنان پارسی به گوش می‌رسد. کودکانی که می‌توانستند آینده‌سازان ایران باشند، قلب‌هایی که پاره پاره شد، انسان‌های پاک و بی‌آلایش با همه عظمتشان نقطه کوچکی از فاجعه‌ای است که روی داده و همین اتفاق بار موضوع را دوچندان می‌کند.
پایتخت ایران اسلامی با ۱۲ میلیون جمعیت نیز شبح یک زلزله مهیب را در تعقیب خود می‌بیند؛ به راستی وقوع یک زلزله ۲/۶ ریشتری در تهران چه ابعادی خواهد داشت؟

آفرینش:جانسوزترین شب قدر ایران
«جانسوزترین شب قدر ایران»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن می‌خوانید؛خدایا عجب شب قدری برای امسال ما تقدیر زدی... شبی که ملائک فوج فوج به زمین می آمدند، خیلی از هم وطنان ما به آسمان رفتند...
هنوز داغ آن شب بم که خیل کثیری از مردم خون گرم کشورمان در پی خواب چشم هایی که باید بیدار می بود و نه بود! درخواب اسیر زلزله شدند، بر سینه هایمان سنگین است، و این بار در اردبیل، آذربایجان شرقی و غربی داغ دار بسیاری از مردم ساده دل و روستایی کشورمان شدیم. این بار کدام چشم ها به خواب رفته بود...!
در زلزله‌هایی که در سه‌ شهر ورزقان، هریس و اهر رخ داد و در سطح پنج استان آذربایجان غربی و شرقی، اردبیل، زنجان و گیلان حس شد، دست‌کم ٣۰۰تن از هموطنانمان که عمده آنان در مناطق روستایی دارای بافت فرسوده ساکن بوده‌اند، جان خود را از دست دادند.
خدایا قبول دارم که برگی از درخت به اذنت به زمین نمی افتد و همه اتفاقات در ید قدرت و خواست شماست، اما درجواب آنهایی که همه چیز را به گردن قضا وقدر می اندازند باید بگویم، که خدا به انسان نعمت "عقل و اختیار" عطا کرده که به میل خود سرنوشت و تقدیرخود را رقم بزند. همان خدایی که به ژاپنی ها فهماند باید خود را برای زندگی با زلزله های مداوم آماده کنند، در بم هم به ما هشدار داد که خانه های کاه گلی و سازه های غیر اصولی، عدم بازسازی بافت های فرسوده و... در کشوری که برروی بزرگترین گسل های فعال زلزله قرار گرفته، هرلحظه ممکن است مصیبتی دیگر به بارآورد. ژاپنی ها از عقل و امکانات استفاده کردند و زلزله را مدیریت کردند و ما هنوز به دام زلزله گرفتاریم!.
بارها درمورد ضعف‌های مدیریتی و اقدامات کارشناسی در زمینه آماده سازی در مقابل زلزله نوشتیم، اما اکنون قلممان ازداغ فراق هموطنان سنگین است و حوصله ای برای بحث فنی پیرامون این مطلب نیست. اما چند کلامی به بضاعت خود عرض می کنیم و امیدواریم مورد تفقد مخاطبان عزیز و مسئولان محترم قرار گیرد.
مردم کشورم؛ بارها وبارها اثبات کردید که حس نوع دوستیتان رنگی خدایی دارد و ورای غنی و فقیر بودن دست افتاده حالان و هموطنان خود را در شرایط سخت گرفته اید. خدا و تمام بشریت به حضور پرمهر شما در میدانی همچون زلزله بم احسنت گفته اند، ونیازی به تمجید ما نیست. بیایید باردیگر دست دردست هم دهیم به مهر، تا افتاده حالان زلزله اخیر را در این ماه رحمت مورد لطف و محبت قرار دهیم و مرهمی بر دل سوخته و داغ دیده آنها گردیم.
اما خطاب به مسولان و مدیران کشور باید عرض کنیم که آقایان زنگ های خطر درکنار گوش ما به صدا درآمده چرا نمی شنویم؟! قصد تخریب و سیاه نمایی عملکرد شما را نداریم و نمی گوییم مسبب این تلفات شمایید و خون هموطنان به گردن شماست، اما به مردم بگویید وظیفه مدیریت و نظارت کارشناسی بر امور زندگی مردم جهت حفظ جان و امنیت آن ها بر عهده کیست؟ ماهم می دانیم که دست شما قدرت جلوگیری از وقوع بلایای طبیعی را ندارد، اما شما مسئول شده اید که شدت این خسارات را بگیرید.
عملکرد شما بعد وقوع حادثه به لطف زحمات و از خودگذشتگی های نیروهای مردمی و امدادی قابل تقدیر است، اما چرا قوای خود را در مدیریت پیش از وقوع حادثه تقویت نمی کنید.
گلگی دیگر ما از رسانه ملی است، در زمانی که مردم نسبت وضعیت عزیزانشان استرس دارند، کمترین اطلاع رسانی و حتی گزارشی از محل حادثه مخابره نمی شود! آیا صدا وسیما به این عریض و طویلی امکانات اعزام یک تیم خبری به محل حادثه را نداشت. آیا این حادثه ارزش تبدیل شدن به خبر وگزارش اصلی بخش های مختلف خبری را نداشت که تنها با اشاره ای به وقوع آن اکتفا شد و درعوض گزارش های تفسیری از درگیری ها در دیگر کشورها و رقابت های المپیک تیتر یک اخبار گردید!
اما کلام آخر؛ قصد نداریم پایتخت را تافته جدا بافته تلقی کنیم، اما زلزله درکمین تهران نشسته است، ضروریست تا به چشم عبرت به این وقایع نظاره شود. چه بلایی بر سرتهران و مردم این شهر خواهد آمد اگر روزی زلزله ای شدید رخ دهد(که می دهد).
مسولان و مدیران شهری آیا ما آماده ایم...؟!

آرمان:زیر ساخت های نامناسب فراموش می‌شود
«زیر ساخت های نامناسب فراموش می‌شود»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم
مهدی زارع است که در آن می‌خوانید؛ستاد بحران در حال حاضر نزدیک به بیست سال است - پس از زلزله منجیل- ‌امداد رسانی در حوادثی مانند زلزله را بر عهده دارد و زیر نظر وزارت کشور به فعالیت خود ادامه می دهد. این مساله تاثیر مثبتی دارد چرا که باعث می شود نهادهای گوناگون مانند هلال احمر، بسیج،‌ سپاه و... دچار موازی کاری نشوند و یک نهاد همه امور را در دست گرفته و بر حوادث پیش آمده همچون زلزله و امداد رسانی به آنها نظارت دارد.
اما زیر ساخت‌های کشور و به ویژه در مناطق روستایی به شدت آسیب‌پذیر هستند. مساله هم مربوط به امروزو دیروز نیست و این مشکل هیچ راه حلی جز مقاوم سازی ندارد و این اولین نکته ای است که باید به آن توجه شود. مساله دیگر،‌ توسعه انبوه سازی و میزان بالای ساخت و ساز است که در کشور اتفاق می افتد.
به بیان دیگر به علت سود اقتصادی که در بازار مسکن وجود دارد سرعت ساخت و ساز بسیار بالاست و متاسفانه این سرعت عمل برای ساخت و ساز و انبوه سازی، همگام و همزمان با مساله ریسک و ایمنی نیست و همین مساله موجب شده در زلزله ای که در آذربایجان شرقی رخ داد بسیاری از ساختمان های تازه احداث شده دچار آسیب شوند.
اگر به جای دو زلزله ۲/۶ ریشتری یک زلزله هفت ریشتری می آمد، دیگر آسیب ها تنها پهنه روستایی را در بر نمی گرفت و آسیب‌های شهری را هم شاهد می بودیم. در حال حاضر بسیاری از گزارشات تخریب های ساختمانی مربوط به ساختمان های جدید الاحداث است و ساخت مسکن سریع است، اما ملاحظات مربوط به آن دیده نمی شود. مساله دیگر که باید مورد توجه قرار گیرد این است که کاهش ریسک به عنوان یک مساله زیربنایی دیده نشده و توجهی به این مساله معطوف نیست.
در زمان هایی همچون الان که چنین اتفاقی در کشور رخ داده البته توجهات معطوف این مساله می‌شود، اما در وضعیت ثبات و آرامش کارهای بنیادی بسیار سخت و کند و مقطعی انجام می‌شود. توجهاتی از این دست که در هنگام وقوع زلزله اتفاق می‌افتد توجهاتی احساسی است که اصلا بد نیست، اما نمی‌تواند پایدار باشد. چرا که نشات گرفته از احساسات است و به همین دلیل زود گذر است.
به عنوان مثال توجه رسانه ها به همین مساله زلزله، فردا بعد از ظهر کمتر از امروز است و این توجه هر روز کاهش خواهد داشت و تا پایان هفته دیگر همه چیز در رسانه ها تمام شده است و این ویژگی کشورهای در حال توسعه است و تا زمانی که به این شکل ادامه دهیم، وضعیت هم به همین صورت باقی خواهد ماند و مسائل زیربنایی بدون ذره ای تغییر به همین شکل باقی خواهد ماند و از این زمان خاص که گذشتیم،‌ دوباره به همان مسائل قدیم باز می گردیم و باز هم مساله زیرساخت های نامطمئن در کشور فراموش می‌شود.

ابتکار: نوش داروی پس از مرگ سهراب
«نوش داروی پس از مرگ سهراب»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم غلامرضا کمالی پناه است که در آن می‌خوانید؛وقتی زلزله بنای زندگی رودباری‌ها را به آب داد و فاجعه آفرید، همه مردم و مسئولان گریستند وگفتند که بنای خانه‌ها بر خشت و گل نهاده بود و نتوانست در برابر غول بی شا خ و دم زلزله مقاومت کند. مدتها مسولان امر در رسانه هابه این موضوع می‌پرداختند که کاری می‌کنیم کارستان که د یگر در سایر مناطق کشور چنین ضایعه ای به وجود نیاید. یک دهه پس از آن دوباره غول سیه روی و خونین چشم از بم سر برآورد تا ثابت کند چه اندازه مدیران مربوط به قول خویش وفادار بودند و اصلا این مسولان چند مرده حلاج اند. با یک تنه غول بم آنچنان فرو ریخت که جهان را عزادار کرد.
خدای مهربان، بازهم شعارهای قشنگ و حرفهای صد من یک غاز شروع شد، سمینارها،مقالات و چه وچه که چنین خواهیم کرد و چنان خواهد شد. بازغول زلزله پوزخند میزد و می‌گفت تا ببینیم. این بار آرام آرام به شمال غرب کشور رفت تا پرده‌های کسانی را بدرد که درآنان غش باشد.
اکنون باز وزیر کشور در بازدید از مناطق زلزله زده گفته”ویرانی‌های این زلزله به صورت مستحکم و مقاوم بنا می‌شود” باز این از همان حرف هاست. در نیت درست ایشان حرفی نیست. اما پرسش‌های جدی در اذهان مطرح است که ا ولا چرا هنوز مردم در خانه‌های گلی و آلونک‌های خطرناک زندگی می‌کنند، وظیفه نهادهایی چون بنیاد مسکن چه بوده و چرا در این زمینه کوتاهی شده است؟
همچنین در سایر مناطق هنوز روستاها و بخش‌هایی هستند که آنچنان بناهای سست و لرزان دارند که بایک فوت غول زلزله برسر صاحبانشان آوار میشود، تکلیف آنان چه می‌شود؟
ثانیا مگر قرار است حتما اتفاقی بیفتد و تعدادی بمیرند تا وجدان مسئولان بیدار شود و به فکر ترمیم ویرانی‌ها بیفتند نمی‌شود علاج واقعه راقبل از وقوع کرد؟دیگر اینکه نتایج کارنامه مشعشع دورا ن سازندگی، اصلاحات و دولت‌های مهرورز چه بوده است؟ دولت نهم و دهم که سفرهای استانی را از افتخارات بی بدیل خویش می‌شمارند و در سفرهای شماره یک، دو و..... به هر استان یا شهرستان آمار حیرت انگیزی از مصوبات خویش ارائه می‌دادند به گونه ای که هر مادر مرده دهاتی و ساده وضعی مثل نگارنده تصور می‌کند که خدا را شکر اگر در تهران مشکلاتی هست حداقل روستاها و بخش‌های محروم به آبادانی مطلوب ومطلق رسیده اند.
اکنون در برابر این واقعیت که مثل پتکی بر سر ما کوبیده می‌شود و مارا دچار سرگیجه و پریشانی می‌کند چه جوابی دارند؟اصلا قصد کوبیدن دولت و مخالفانش نیست. بی تردید این دولت هم دستاوردهای خوبی داشته است. اینجا جان انسان‌ها در میان است جایی که دیگر فرصتی برای توجه به بازیهای کودکانه سیاسی نیست. کسانی که می‌خواهند ازآب گل آلود ماهی بگیرند خود دانند و خدایشان؛ اما خدا وکیلی اگر دستگاهی هست که پیگیر کم کاری‌های مسئولان مزبوط در هر نهادی باشد، این کار را بکند. ناله و مویه کردن بر کشتگان دردی را دوا نمی‌کند.
چرا نمایندگام مجلس ککشان نمی‌گزد؟این موضوع فقط مربوط به نمایندگان مردم ان منطقه نیست. بلکه یک موضوع ملی و انسانی است. وظیفه همگان است که احساس تکلیف کنند. وقتی آقایان می‌خواهند پست ومنصبی را به دست آورند و حاضر نیستند به هیچ وجه از منصب خویش کنار بروند، می‌گویند احساس تکلیف کرده اند. اما چه شده است که در برابر این حوادث ناخوشایند احساس تکلیف نمی‌کنند.
روی دیگر سخنم با صدا و سیماست. معتقدم رهبر معظم به این دستگاه و مدیران آن نمره قبولی نخواهد داد.همانگونه که مردم نمره نمی‌دهند. در حالی که مردم با سنگ و چوب در زیر آوارها دست و پنجه نرم می‌کنند صدا و سیما در حال پخش گزارش یک خم و دو خم کشتی گیران فلان کشورهاست. شب گذشته به هر شبکه ای سر می‌زدم خبر قانع کننده و مهمی از این حادثه نبود که نبود.
اصلا انگار نه انگار در این مملکت اتفاق افتاده است.در حالی که دنیا پر از اخبار مربوط به زلزله ما بود، صدا و سیمای ما احتمالا مشغول مصلحت سنجی بوده که کدام بخش را پخش کند و کدام را نه. خلاصه عرض می‌کنم ما در همه زمینه‌ها عادت کرده ایم به فکر نوش داروی پس از مرگ سهراب باشیم و اقبال لاهوری چه خوب گفته:
چو رخت خویش بر بستم از این خاک / همه گفتند با ما آشنا بود
ولیکن کس ندانست کاین مسافر / چه گفت و با که گفت و از کجا بود

دنیای اقتصاد:آسیب‌شناسی اقتصاد ورزش ایران
«آسیب‌شناسی اقتصاد ورزش ایران»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم علی دادپی است که در آن می‌خوانید؛در حالی که هنوز بازی‌های المپیک ۲۰۱۲ در لندن جریان دارد برای بسیاری از ورزشکاران و مدال‌آوران این دوره از بازی‌ها زندگی در روزهای «بعد از المپیک» شروع شده است.
نمی‌دانیم در هفته‌هایی که در پیش‌رو است چقدر از اعضای تیم ملی کشتی فرنگی خواهیم شنید که بهترین نتیجه را در این دوره از این بازی‌ها با کسب سه مدال طلا به دست آوردند یا بر سر محمد بنا مربی این تیم که این آخرین حضور ورزشی‌اش بود چه خواهد آمد یا سوسن حاجی پور و آرزو حکیمی مقدم که نماینده زنان ایرانی در تکواندو و قایقرانی بودند چکار خواهند کرد؟ امید است فردا شرمنده احسان حدادی نباشیم که اولین مدال المپیک ایران را در پرتاب دیسک کسب کرد.
برای بسیاری از ورزشکاران شرکت‌کننده در المپیک، مستقل از ملیت آنها، روزهای بعد از بازی‌ها روزهای بازگشت به زندگی روزمره و چالش‌های آن خواهد بود. تنها معدودی از آنها که ستاره رسانه‌ای شده‌اند، می‌توانند با اطمینان به توانایی مالی خود با آینده مواجه شوند. بسیاری باید به شغل‌های عادی و ورزشگاه‌هایشان برگردند. حتی ورزشکاران آمریکایی که نمایندگان بزرگ‌ترین اقتصاد دنیا هستند از طرف کمیته المپیک این کشور برای اخذ هر مدال طلا تنها ۲۵ هزار دلار پاداش می‌گیرند.
پاداش برندگان مدال‌های نقره و برنز از این مبلغ کمتر و به ترتیب ۱۵هزار و ۱۰ هزار دلار است. برای ورزشکاری مانند لاشیندا دموس، سریع‌ترین دونده زن ۴۰۰ متر جهان که دو فرزند دارد این مبلغ قابل توجهی نیست. خوشبختانه او نماد تبلیغاتی یک شرکت لبنیاتی، چوبانی، است که تولیدکننده ماست یونانی در آمریکا است.
درآمد واقعی ورزشکاران و مدال‌آوران بازی‌های المپیک در اکثر کشورهای جهان نه از طریق جوایز و نه از طریق کمک‌های دولتی، بلکه از طریق فعالیت‌های بازرگانی و شرکت در کارهای تبلیغاتی تامین می‌شود. حتی همه هم در این امر موفق نیستند. معدود کسانی هستند که مانند کوبی برایان ورزشکار حرفه‌ای هستند و سالی ۲٣ میلیون دلار از بازی در باشگاه لیکرز لس‌آنجلس درآمد دارند یا مانند شوان وایت بیش از یک میلیون دلار در سال از آگهی‌های تبلیغاتی نصیبشان می‌شود. میزان درآمدی که یک ورزشکار المپیک می‌تواند از طریق فعالیت‌های تبلیغاتی و پشتیبانی شرکت‌های تجاری کسب کند، تابع موفقیت او در میدان مسابقه است. جایی که برندگان مدال طلا می‌توانند به قراردادهای میلیون دلاری امیدوار باشند، برندگان مدال‌های نقره و برنز باید خوشحال باشند اگر قراردادی نصیبشان بشود.
در این شکی نیست، چیزهایی هستند که آنها را نمی‌توان با پول اندازه گرفت؛ از آن جمله عزت نفس و حرمت انسان‌ها. ورزشکاران ایرانی هم از این قاعده مستثنی نیستند، به ویژه کسانی که با حضور در رقابت‌های المپیک نماینده کشور ما بودند. ایشان تنها با حضور خود الهام‌بخش جوانان ایرانی شده‌اند.
هدف این یادداشت این نیست که به مسوولان یادآوری کند تا از این ورزشکاران حمایت کنند و آنها را فراموش نکنند، بلکه هدف این یادداشت یادآوری این نکته است که مسوولان نباید با بخشنامه‌های متناقض مانع از درآمدزایی و فعالیت بازرگانی این افراد بشوند. در سال‌های گذشته حضور هنرمندان و ورزشکاران ایرانی در آگهی‌های تبلیغاتی بارها منع شده است و کمتر کسی به هزینه واقعی حذف نمادهای تلاش و فرهنگ ایرانی از فرهنگ تبلیغاتی و بازرگانی کشور اندیشیده است یا حتی درباره آن صحبت کرده است.
الان به یمن موفقیت و پیروزی ورزشکاران ایرانی در بازی‌های المپیک وقت تجدید نظر در نگرشی است که ورزشکار را تنها یک حقوق بگیر دولتی می‌داند. ورزشکاران ایرانی می‌توانند پهلوانان عرصه اقتصاد باشند و لازم نیست در این عرصه هم از ناداوری‌ها رنج ببرند.
وقت آن است که نهاد مسوول که در اینجا می‌تواند مجلس محترم شورای اسلامی باشد، با تصویب قانونی به این مداخلات دولتی در فعالیت‌های اقتصادی ورزشکاران ایرانی خاتمه دهد و با تعریف چارچوب معین و مبتنی بر واقعیات جامعه به آنها این اجازه را بدهد که از پتانسیل بازرگانی خود بهره ببرند.

گسترش صنعت:افسران ویژه برای اقتصادی مقاومتی
«افسران ویژه برای اقتصادی مقاومتی»عنوان سرمقاله روزنامه گسترش صنعت به قلم یحیی آل‌اسحاق است که در آن می‌خوانید؛در شرایطی که هر روز شاهد تشدید تحریم‌های اقتصادی علیه کشورمان هستیم، می‌توان به این باور دست یافت که «اقتصاد مقاومتی» دیگر شعار نیست و یک ضرورت است و مقام معظم رهبری با آگاهی کامل از جنگ اقتصادی دشمن و اهداف آنها از تشدید فشارها، بار دیگر با رهنمودهای حکیمانه خود، سرمشق رسیدن به رشد اقتصادی و آرمان‌های انقلاب اسلامی را در پیش روی فعالان اقتصادی، مسئولان و مردم قرار داده‌اند.
در معنای عام، اقتصاد مقاومتی را می‌توان به تشخیص حوزه‌های فشار و نقاط ضعف و تلاش برای کنترل و بی‌اثر کردن و تقویت نقاط قوت آنها و در شرایط آرمانی تلاش برای تبدیل این فشارها به فرصت تعبیر کرد به عبارتی، اقتصاد مقاومتی در راستای کاهش وابستگی‌ها و تاکید روی مزیت‌های تولید داخل و تلاش بر خوداتکایی است.
صرفه جویی یا اصلاح الگوی مصرف، تاکید روی تولید داخلی، تکیه بر اقتصاد دانش بنیان، تاکید بر فناوری‌ها با تکنولوژی بالا و تلاش در جهت بومی‌سازی این تکنولوژی‌ها، افزایش بهره‌وری با توجه به محدودیت منابع، اصلاح جهت‌گیری تجارت با کشورهای همسایه، تامین مواد اولیه داخلی و ماشین‌آلات و تجهیزات از ظرفیت‌های داخلی و اجرای صحیح اصل ۴۴ قانون اساسی ازجمله تفاسیر اقتصاد مقاومتی است که نمی‌توان آنها را نادیده گرفت.
از طرفی معنای این پیام مقام معظم رهبری را می‌توان به فراهم کردن امکان حضور مستمر بخش خصوصی در تمام پروژه‌های اساسی، از فروش نفت گرفته تا پروژه‌های زیربنایی تعبیر کرد. بدیهی است که عملیاتی شدن اقتصاد مقاومتی الزاماتی دارد که می‌توان مهم‌ترین آنها را فضا دادن و میدان دادن به بخش خصوصی دانست، چراکه در عصر حاضر که اقتصاد دولتی ره به جایی نمی‌برد باید دست و پای فعالان اقتصادی را باز گذاشت.
در هر صورت باید توجه داشت که امروز در حوزه اقتصاد در یک شرایط ویژه هستیم که برای مقام معظم رهبری، خبرگان، دولت و دستگاه‌های قانونگذار و نیز آحاد مردم این ویژگی مشخص است؛ از این رو، تشخیص این فضا مهم است و برای شناخت بهتر آن و چگونگی برخورد در این فضا، باید برنامه، تدبیر و سیاست مشخصی وجود داشته باشد.
بر این اساس، پیشنهاد این است که برای اداره امروز اقتصاد و همه اهداف آن، سایر حوزه‌ها اعم از سیاسی و فرهنگی باید کار خود را با محوریت اقتصاد پیش برند، ضمن این‌که ستاد فراقوایی مثل شورای امنیت ملی و شورای‌عالی انقلاب فرهنگی، تشکیل شود که در آن، از همه مسئولان تاثیرگذار حضور داشته باشند و یک فرماندهی واحد، تصمیم‌‌های لازم را بگیرد.
واقعیت این است که این حالت و این اقتضا، تدابیر خاص خود را می‌خواهد و با تدابیر عادی نمی‌توان کار ویژه صورت داد؛ ضمن این‌که افسران عملیاتی نیز باید متناسب با این شرایط انتخاب شوند، چراکه افراد عادی نمی‌توانند اداره‌کننده شرایط غیرعادی باشند؛ اما متاسفانه هم‌اکنون این‌طور نیست.در نهایت باید قبول کرد که امروزه، شرایط و اقتضائات کشور به‌گونه‌ای است که باید با دید و زاویه نیروهای اقتصادی، کشور را پیش برد، الان حوزه تهدید و رسیدن به اهداف اقتصادی است که هر دو این حوزه، می‌طلبد که نگاه به مسائل با دید و ابزار اقتصادی باشد.

منبع: جام جم آنلاین