پاشو کوچولو
«برای قربانیان و سوگوارانِ زلزله در آذربایجان»


اسد رخساریان


• عکس تو را، از این روزنامه ها درآوردم؛
من این ورق پاره ها را نمیخوانم،
امّا عمقِ فاجعه را
در دستهای بیگناه تو میبینم. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۵ مرداد ۱٣۹۱ -  ۱۵ اوت ۲۰۱۲



 پاشو کوچولو!
من دارم دیوانه میشوم.
یکی به سرت روسری بسته است.
یکی هم توسری زده است به سرت.

پاشو کوچولو!
من دارم دیوانه میشوم.
در چهار سالگی،
با رنجی چهل ساله، آشنا شده ای؛
باید پیامِ تبریکی
برای رهبر معظّم و رئیس دولت و
ملّتِ همیشه خداشناس
به روزنامه ها بدهم.
عکس تو را، از این روزنامه ها درآوردم؛
من این ورق پاره ها را نمیخوانم،
امّا عمقِ فاجعه را
در دستهای بیگناه تو میبینم.
و اینگونه چون پیرزنانِ داغدیده نشستنت،
و گریستنت،
و اشکهایت را
با دستمالی غریب پوشاندنت.

ایوای من!
که غم، چون آتشی
دارد تو را جزغا‌له میکند.
و قلبت را میفشرد.
و نمیدانی که اسم اینهمه چیست.
و فقط گریه است که خوب می شناسی اش
و آنهم شروع دیوانگیست!

پاشو کوچولو!
بابا نمی آید تو را ببرد.
مادر هم،
لالایی دیگر نخواهد خواند.

پاشو کوچولو!
من دارم دیوانه میشوم
خدا گفته است به من
به خاطر تو
سرِ تمامِ آدمها داد بزنم!
اشکهایم را بریزم در کفِ دستهایم و
در کوچه ها و خیابان
فقط بگویم:
آی آدمها!
آی آدمها!
آی آدمها!

۲۵ مرداد ۱٣٩۱