بـه آنهائی که دیده نشدند


کاوه بنایی


• آنچه را, آوار توانست فرو بلعید, اما حضور داوطلبین از هر قشر و طبقه در منطقه زلزله, از وارد شدن آسیب های بیشتر جلوگیری به عمل آورد. حضور و تلاش خستگی ناپذیر گروه های داوطلب بار دیگر ثابت کرد که مردم ما براحتی و در اسرع وقت قادرند خود را بیابند و متشکل شوند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۶ مرداد ۱٣۹۱ -  ۱۶ اوت ۲۰۱۲


هیچ چیز مانند خاک, حادثه را در آغوشش سرد نمی گرداند. این چه رازی ست؟
چند روز گذ شت. جانهای شیفته ای در آغوشِ خاک, آرام, آرام , زیر بار سنگین تن پوش نو رفتند. بی کلامی از واپسین دم زیستن, لب فرو بستند, نفس در سینه ها فسردند و چشمهای نگران و به تسخیر موج وحشت در آمده را بستند و خاموش شدند.
برای خاموشی جان هایی که, زندگی می توانست زیباترین ترانه هستی شان شود, مرگ چون راهزنی بی مروّت از کمینگاه بِدَ ر شد و ربودشان.
اینک گریه می کنیم. با هر سُنتّی, یاد عزیزان از دست رفته را باز می گوئیم. این همه رنج می توانست با این چهره خود را به ما نشان ندهد.
این فاجعه دنباله دارد. هریس, اهر, ورزقان و روستاهایش, آیا فقط یک نقطه از خاک فراموش شدگان است؟
تلنگری که همه را بهم رساند و صدائی در میان صداها شد, مسیر پایان یافته ی رنج دیدگانی در آذربایجان است؟
ـ نه ـ فراموش شدگان را می توان در همه جا دید.
آنها در کنار ما, بیصدا و آرام, خرید و فروش می شوند. در بدترین شرایط ممکن, هر روز برای فروش نیروی کارشان, دور و بر قرصی نان که به هر دردی سرشته است پرسه می زنند. از بدبختی ما ست که, باید کشته شوند تا به چشم آیند. تا دردهایشان, با صدای بلند, همراه با های, های مویه مادران, فرزندان و پدران گفته شود و به گوش آید.
آری, ورزقان, اهر, هریس و... این همه دور از هم زیستن را چاره چیست؟
برای دیده شدن, باید خونی شتک زند؟ چشمی از کاسه در آید؟ قلبی مچاله شود و دستی از درون خاک بیرون بماند تا با صد زبان دردآلوده اش بگوید:
ما قربانی ظلمی گشته ایم که بر شانه های شما, رد پایش سالها بر جای مانده است.
آنانی که ظلم را به درون خانه ی تک تک ما, هدایت کرد ه اند, مرگ, بازی روزانه یشان است. روز یا شب, دور یا نزدیک, تفاوت را فقط در زمان و آمار باز می گویند.
شرم در مقابل آنان, گور کوچکی ست که جای نخواهند گرفت.
شنبه ۲۱ مرداد ماه, در قطعه ای از خاک بهم پیوسته میهن, آذربایجان, مردم ما, بار دیگر ثابت کردند که نیازی به این حاکمان ندارند. اما نه برای اینکه یکدیگر را به خاک بسپاریم و از نو منتظر روز واقعه ای دیگر باشیم.

آن سبعیتی را که رژیم, در بر خورد با اعتراضات مسالمت آمیز نتایج انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری از خود نشان داد و زندان ها و بازداشت گاه های مخوف و مخفی اش با جان   ستادن های بیشمار دختران و پسران جوان آشکار شد, امروز با وقوع حادثه دلخراش زلزله شهرهای هریس, اهر و ورزقان و روستاهایش, با حضوردسته دسته مردم, باکاروان کمک های ویژه از نقاط دور و نزدیک میهن, پشت به حاکمان و رو به مردم آسیب دیده ی آذربایجان, سیلی سخت زمان انتخابات را با هم به حاکمان بر گرداندند. آنها با دریافت این سیلی هوشیار شدند.
در همه زمینه ها, تکیه گاه و بازوی آویخته به سرمایه, سپاه را وارد معرکه می کنند, این بار سپاه با چهره ی پیمانکار بستن شریان های حیاتی کمک های مادی مردم در صحنه با آسیب دیدگان زلزله وارد گود شده است. تا حدی که نسبت به روند کار هلال احمر که ارگانی از درون شان است را هم تاثیر گذاشته است. در این بین با توجه به جو نامناسب و عصبیتی که ناشی از عمق فاجعه فراهم شده بر مردم حکایت دارد, این نوع حضور, با طرح احیاء امنیت و کنترل و سازماندهی کمک ها, عملا ایجاد موانع در انجام کار به افزودن تنش منتهی می شود. جلوگیری از کار آزادانه خبرنگاران در بازتاب خبرها که حس همیاری و کمک ها را میسر می کند, با حضور سپاه و کارنامه ای که از خود در طول این مدت نشان داد. عملا جلوگیری از پیوند مردم با آسیب دیدگان فاجعه زلزله و دور کردن مردم از حضور فعال در صحنه است. آنها از حضور متشکل در میان مردم حتی در ابعاد کوچک وحشت دارند. پس از بروز فاجعه زلزله, تشکل های خود جوش, از ورزشکاران, هنرمندان, انجمن های مختلف و امداد های پزشکی و... با کمک های نقدی و غیرنقدی, خلای ناشی از حضور ارگانهای حکومتی زیرربط را آشکار کردند.
حضور مادی مردم در متن واقعه, چهره به چهره شدن شان با بازماندگان, خود مرهم بزرگی شد که در روند آسیب های بعد از وقوع فاجعه از دست رفته گان گردید. آنچه را, آوار توانست فرو بلعید, اما حضور داوطلبین از هر قشر و طبقه در منطقه زلزله, از وارد شدن آسیب های بیشتر جلوگیری به عمل آورد. حضور و تلاش خستگی ناپذیر گروه های داوطلب بار دیگر ثابت کرد که مردم ما براحتی و در اسرع وقت قادرند خود را بیابند و متشکل شوند.
شکی نیست که درون ما, غول خفته بیدار می شود. از قالب تک تک ما آواهایش شنیده می شود. و هم پای ما پای به میدان خواهد گزارد. می توان در بیداری غول خفته مسیرهای دیگری جز مرگ اندیشید.