تناقض منطقی "بزرگی" کوروش


فرهاد آگاه


• یکی از این موارد توجیه گذشته، نبش قبر مرتب کوروش و سعی در تطهیر او از دوران ماقبل مشروطه و مخصوصا پهلوی تا به امروز است. در حالیکه اگر کوروش یکی از این جنبه های مثبتی را میداشت که دیگران به او نسبت می دهند، قادر نمی بود حتی یک روز در راس امپراطوری ای بماند که مورخین از آن به "استبداد آسیائی" یاد کرده اند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ٣۰ مرداد ۱٣۹۱ -  ۲۰ اوت ۲۰۱۲


خلاصه و منظور: پان ایرانیسم چون در حال شکست خورده است، برای توجیه خویش مجبور به بازگشت به گذشته و تطهیر واقعیات ضدانسانی تاریخ امپراطوری ایران به ترتیبی است که با معائیر اجتماعی و موازین انسانی معاصر موافق باشند. یکی از این موارد توجیه گذشته، نبش قبر مرتب کوروش و سعی در تطهیر او از دوران ماقبل مشروطه و مخصوصا پهلوی تا به امروز است. در حالیکه اگر کوروش یکی از این جنبه های مثبتی را میداشت که دیگران به او نسبت می دهند، قادر نمی بود حتی یک روز در راس امپراطوری ای بماند که مورخین از آن به "استبداد آسیائی" یاد کرده اند.

این بار یک آلمانی باصطلاح تحصیلکرده با یک ایرانی وطنپرست گرد هم آمده اند و می خواهند توضیح بدهند که "چرا کوروش هخامنشی، کوروش بزرگ شد". انگاری که اطلاق اصطلاح "بزرگ" به این و آن در تاریخ معیار و مقیاس معقولی دارد که قابل سنجش منطقی باشد. در حالیکه تنها! اعلام این قصد در حوزه تاریخ حاکی از نگرش سطحی به تاریخ و سهل انگاری ذهنی است. چون انتساب اینگونه القاب مخصوصا در حوزه تاریخ که به نسبت پیشرفت علوم دقیقه (علوم طبیعی) بعنوان معیار علوم، علمی جوان و هنوز آغشته به پیشفرضهای ذهنی است، همواره امری بالمواضعه و نسبی بوده است. و قومی که از شاهی نفع برده است او را ملقب به خصایل نیک کرده و قومی که به او باخته است، همان شاه را نفرین کرده است. نمونه آن سرنوشت اسکندر مقدونی است، که در غرب هنوز "اسکندر کبیر" و در ایران "اسکندر گجسته" نامیده میشود.

لذا منطق تحقیق حکم می کند که مولفین باید قبل از این مساعی در توضیح لقب کوروش تکلیف خود را با این القاب بطور کلی روشن میکردند. چون غیر از مورد اسکندر که آوردم "بزرگی" داریوش هم سایه تاریکی را بر "بزرگی" کوروش می افکند. کمااینکه داریوش هخامنشی هم ملقب به "کبیر" و بزرگ است، اما در خونخواری او، به نص خودش که سر مخالفین را شخصا بریده است، هیچ شکی جایز نیست! لذا چون با این حال داریوش هم ملقب به بزرگ شده است، دستکم احتمال کمی! می رود که دیگر خونخواران و مثلا کوروش نیز بدون توجه به خونخواری شان "بزرگ" نامیده شده اند. و لذا "بزرگ" نامیده شدن شاهی دال بر محاسن انسانی او نیست و نباید مورد تایید ما باشد.

مسئله مهمتر اما اینست که مولفین سعی دارند با این نوشته حساب جدائی برای کوروش و در رکاب او داریوش هخامنشی در تاریخ باز کنند که آنها را از مثلا پادشاهان "خونخوار" آشور متمایز سازند. اما با توجه به خونخواری رسمی! داریوش و کمبوجیه (مورد مصر) و مابقی شاهان هخامنشی (و بنظر بسیاری خود کوروش هم) که همه صرفا برای حفظ قدرت شخصی و خانوادگی خود و نه حرمت و عزت مالیخولیای ذهنی باسم ایران، هزاران مردم، غیر ایرانی و ایرانی، را در جنگهای متعدد بخاطر تسخیر سرزمینهای همسایه و بیگانه به کشتن داده اند. باری با توجه به این خونخواری همه شاهی، بفرض محال منهای خونخواری کوروش، چگونه می توان برای یک استثناء! قاعده منطقی یافت که منطبق بر این استثناء باشد؟ و یعنی تذکر من به مولفین اینست که چون قواعد منطق عام و مبتنی بر تجارب و قواعد عام (و غیر استثنائی) هستند، همچنانکه تقابل اصطلاحات "قاعده" و "استثناء" نشان میدهند. و چون توضیح منطقی باید متکی بر اینگونه ضوابط منطقی باشد. لذا توضیح "بزرگی" در مورد استثنائی کوروش بوسیله ضوابط عقل و منطق نه تنها میسر نیست بلکه از لحاظ منطقی متناقض و یک سعی مهمل است!   

همچنانکه ذهنیت تاریخ نگاری تا حدی است که "ویلهلم دیلتی" بعنوان یکی از بانفوذترین تاریخ شناسان به سبب اعتقادش به ذهنیاتی نظیر این که "ساختمان حیات روان" اساس "حیات اجتماعی" است و یا این که علوم انسانی نظیر تاریخ متکی بر ذهنیاتی چون "تجربه درونی (روانی)" هستند (1). لذا او قائل به تقابل و تضاد میان علوم انسانی و علوم طبیعی بود. و یعنی وقتی تاریخ شناسی قائل به چنین اختلافی با معقولات و منطق مربوط با علوم طبیعی است، نسبت کبیر و صغیر در مورد یک شخصیت نیمه تاریخی ـ نیمه افسانه ای در انتهای دوران ماقبل تاریخ که اکثر منابع مربوط به آن نظیر منابع دینی یهودی نیز آغشته به ذهنیات و منافع قومی اند، ذهنیت اندر ذهنیت تاریخی بوده و ممکن به توضیح عقلی و منطقی نیست. و یعنی هرچند که بنظر من بر خلاف نظر دیلتی حقایق تاریخی قابل ارزیابی منطقی بوسیله منطق متکی بر تجارب علمی علوم طبیعی اند. اما مسئله القاب و عناوین تاریخی خارج از این معقولات قرار داشته و صرفا جزء ذهنیات متحجر تاریخی قدیم هستند که باید از ارزیابی های عقلی و منطقی تاریخ زدوده شوند. چون همچنانکه پیش از این نیز به استدلال روشن کرده ام تاریخ نویسی قدیم نیز در بسیاری موارد رونویسی از متون قبلی بدون امتحان دستکم منطقی حقیقت محتوی بوده است (2). به این لحاظ است که من سعی این مولفین در توضیح این نسبت ذهنی به کوروش را حداقل افراط در ذهنیت تاریخی و سهل انگاری نسبت به حقایق تاریخی می بینم . از همین مقوله است که کسی در قرن بیست و یکم برای توجیه ضدیت شخصی خویش با اسلام در اثبات شهرت! عدالت انوشیروان ساسانی که واقعیت! گنوسید (کشتار قومی) مزدکیان بفرمان او مسلم است، مقاله بنویسد (3).

نوشتم باصطلاح تحصیلکرده آلمانی، چون انواع، تعداد و عمق اشکالات مقاله حاکی از بی دقتی و عدم تسلط مولفین به مبانی تحقیق علمی و آکادمیک است. نخست اینکه مولفین که در "مداراگری، جوانمردی سخاوت و نیکخواهی کوروش" مصر اند علی الصول موظف به این بودند که موارد مخالفی نظیر "جنگ کوروش با ماساژتها" را که برطبق آنها "کوروش به خونخواری مشهور است"، آورده و در باره آنها بحث مستدلی بکنند. در ثانی مولفین انگاری متاثر از میلیتاریسم سابق آلمانی هستند. چون کشورگشائی کوروش را که علی الصول بوسیله جنگهای خونین و کشتارهای گران و مرگ بسیاری مردمان از نظامیان گرفته تا غیرنظامیان و قحطی ها و بی خانمانی مردمان کثیری در سرزمینهای مورد تصرف کوروش توام بوده است، مورد تایید قرار داده اند.

چه تحقیق نابی در آغاز قرن بیست و یکم که برای تطهیر کوروش هخامنشی از توجیه نظام متحجر "استبداد آسیائی" (4) هم ابائی ندارد. آیا سوء استفاده از اصطلاح "پدر" برای توجیه حاکمیت استبدادی شاه ماد بر زندگی مردم شایسته یک مقاله تحقیقی است؟ کدام پدری فرزندان خود را به مسلخ جنگ با کوروش هخامنشی می فرستاد؟ که اگر چنین می شد، تاریخ دیگر سخنی از سلطنت موروثی نمی شنید. تعجب است که مولفین که در چنین سطحی می اندیشند، داستان مارهای دوش آستیاگ را برای توجیه ضرورت پیروزی کوروش بر او مورد استفاده قرار نداده اند.

"کشف تاریخی" مولفین از "درک عقلانی" کوروش در رابطه با "نکشتن شاه ماد" نیز باز حاکی از ظاهر بینی ساده دلانه (naiv) آنها نسبت به حقایق تاریخی است. چون کشتن هزاران انسان در یک سرزمین در مقابل نکشتن یک شاه آن سرزمین، سیاست و تزویر برای تحکیم خویش بوسیله تطمیع طبقه حاکمه است و نه "احترام به مردم ماد". پس احترام آن همه از مردمان ماد که به فرمان کوروش در جنگ و پس از آن به جهت مقابله با تسلط اجنبی (کوروش) کشته شدند چه می شود؟ چون اولین شرط "مداراگری، جوانمردی و سخاوت" اخلاقی اینست که حرمت دیگران و همسایگان را نگاه داریم و نه اینکه مثل کوروش با جنگ تسخیری به کشتار آنها و تخریب سرزمین شان دست بزنیم. که اگر تعداد جنگهای کوروش کم می بود، در آنصورت شاید که می توانستیم آنها را بعنوان جنگهای دفاعی توجیه کنیم. اما مسلم این است که اکثر جنگهای کوروش جنگهای تسخیری بوده اند که تنها برای حفظ حکومت شخصی، قدرت و منافع پیش پا افتاده‍ی شخصی و خانوادگی انجام گرفته اند و نه برای ترویج آرمانهای انسانی و اخلاقی، آنطوری که مولفین سعی در قلب آن دارند. چون تنها! باور به آرمانهای اخلاقی و انسانی در لوای یک امپراطوری (استبدادی) حکایت از ساده دلی کودکانه ای دارد که لایق یک نوشته تحقیقی نیست. و با این حساب کیفیت این "توضیح" "بزرگی کوروش" اساسا مردود است!   

لذا پس از این ارزیابی کیفی من صرفا به چند مورد اشکالات کمی و فنی مقاله اشاره می کنم که آنها نیز حاکی از عدم دقت مولفین نسبت به اصول ابتدائی تحقیق است.

اشکال متدولوژیک این مقاله آنست که مولفین در ابتدای مقاله بر مسئله ای اصرار کرده اند که در ادامه به نادرستی آن اذعان می کنند. چون در آغاز مقاله چنین آمده است:" استوانه‌ی کوروش است که به فرمان‌ِ خود او نوشته شده است". اما پس از چند پاراگراف می خوانیم که: " طبق پژوهش‌های ویلهلم آیلرز [Wilhelm Eilers]، استوانه‌ی کوروش به فرمان خود کوروش نوشته نشده است." و باز "بسیاری از پژوهشگران بر این نظرند که این استوانه توسط روحانیون معبد اساگیلا [معبدی برای مرودک] برای حاکم جدید نوشته شده است." پس حداقل چون "بسیاری از پژوهشگران بر این نظرند"، نوشتن اینکه "استوانه‌ی کوروش است که به فرمان‌ِ خود او نوشته شده است" در ابتدای مقاله بسیار عجیب! بنظر می رسد.

اشکال فنی دیگر مقاله در اینست که مولفین "گرنفون" نظامی، سیاستمدار و مورخ را با "گزنوفان" فیلسوف و ادیب یونانی اشتباه و تخلیط کرده اند که بیش از نیم قرن پیش از اولی می زیسته است. چون گزنفون بر خلاف تحقیق! مولفین فیلسوف نبود. اما چنین اشتباهی حاکی از عدم دقت در موارد پیش پا افتاده تحقیق است و شایسته یک تحقیق آکادمیک به طرزی که مولفین سعی در ارائه کار خود دارند، نیست!

مورد دیگر اشکالات فنی مقاله در ترجمه اصطلاح ( "Vorlesung") به "کنفرانس های دانشگاهی" در مورد منبع نظرات هگل است. این اصطلاح در فارسی می بایستی به "درس های دانشگاهی" ترجمه می شد. چون در زبان آلمانی برای "کنفرانس" اصطلاحات دیگری چون "کنفرنچ" و ... معمولند (5) و هیچ کس چنین که مولفین کرده اند، نمی کند. اما این ناآگاهی نشان از این دارد که دستکم مولف ایرانی این مقاله اطلاعی از اصطلاحات ابتدائی دانشگاهی آلمان ندارد. و مولف آلمانی نیز آنچنان که باید بفارسی مسلط نیست. نیز صفحه متن منتسب به نظر هگل و سال انتشار کتاب مربوطه در منبع یاد شده معلوم نیست تا درستی ترجمه فارسی را از طریق مقایسه با متن آلمانی قابل تایید باشد. چون ما میدانیم که حتی مورخین صاحب نام ایرانی نظیر "فریدون آدمیت" از سر وطنپرستی هگل را غلط ترجمه کرده اند (6).

اشکال فنی دیگر بزرگ کردن بعضی از نظریات منابع یاد شده نظیر افلاطون و سکوت نسبت به نظریات دیگر همان افلاطون است. مثلا در این مقاله محتوی نظام کشورداری ایران قدیم نه تنها هیچ توجهی به نظام مهم "استبداد آسیائی" ایران نشده است، که برای بسیاری از مورخین و اقتصاددانان مهمترین تفاوت نظام حکومت شرقی با نظام قدیم حکومت در اروپا محسوب می شود! بلکه حتی باوجود استفاده از منبعی چون افلاطون در این مقاله حتی اشاره ای هم به "استبداد آسیائی" ایرانی نشده است. چون مرجع اولیه اصطلاح "استبداد آسیائی" ایران و مقایسه اش با "تیرانَی" (دیکتاتوری یونانی) همان نظریات افلاطون و شاگردش ارسطو بوده اند که در یک مقاله تحقیقی واقعی نمی توان چنین سرسری از آنها گذشت. لذا به هر حال در یک تحقیق آکادمیک که سعی در توجیه سیاست کوروش دارد می بایستی به این جنبه اساسی سیستم سیاسی ایران عصر هخامنشی که "استبداد آسیائی" بود، دقت کرد.

اینگونه اشکالات فنی علاوه بر اشکالات کیفی یاد شده در بالا نشان می دهند که مقاله مذکور به لحاظ موازین تحقیق آکادمیک متن جدی ای نیست تا ضرورتی به دقت در مابقی آن باشد.   

منابع و توضیحات:
(1) „Philosophenlexikon“, (deb, 1982).      
(2) ر. ک. به مقاله من:
www.akhbar-rooz.com
(3) کمدی جدید ایرانی در یک پرده: "افسانه در واقعیت" به قلم آقای آرامش دوستدار. پیشتر اشاره کرده ام که من از فردی صاحب چنان ادعا! تعجب دارم که قصه خاله زنکی "خری را که بابت تظلم دم به زنجیر عدالت انوشیروان ساییده بود"، جدی گرفته است. و هرچند که در همین مطلب مجبور به اذعان شده است که رعایای انوشیروان هرگز استفاده ای از این "عدالت خانه خرانه" نکرده اند، اما باز هم برای توجیه اغراض شخصی خود مجبور به باور آنست.
(4) K. A. Wittfogel, „Die Orientalische Despotie“, (Ulstein Materialien, 1977).
(5) Konferenz, Tagung, Unterredung, Besprechung, ...
(6) ر. ک. مقاله من : "ایدئولوژی ملت و هویت ملی":
www.akhbar-rooz.com