جبهه واحد ضد دیکتاتوری، سوسیالیسم و... - عیسی صفا

نظرات دیگران
  
    از : سیل بهاری

عنوان : سال بی باران جل پاره ای است ...
بهار داشت جاری میشد که همه جا را ببرد
اما نشد
اگر میشد خوب میشد.
حالم بهتر شد
الفبا را از اول شروع کردم
از الف بعد ب
تا بعدها برسم تا ی
این هم برای خودش سرگرمی است
گیرم که دیگران جدی باشند
و دنیا برایشان محل رزم
من اما با شعر خوشم
حالم بهتر میشود....
و فکر میکنم نیازی به کار دیگری نیست
کیست برود بخواند این کتابها را و نظریه ها را
پای استدلالیان چوبین بود....
۴۷۷۱۹ - تاریخ انتشار : ۶ شهريور ۱٣۹۱       

    از : ب باران

عنوان : ما کجاییم در این بحر تحیر، تو کجا!
چرا سکوت؟

صدای خنده ی گل ها
به شاخه ها پیچید.

سوال ساده ی من
بی جواب بود، هنوز
بهار جاری شد!
۴۷۷۱۱ - تاریخ انتشار : ۵ شهريور ۱٣۹۱       

    از : خسرو داوری

عنوان : برای الف باران
دوست گرامی باران، اگر تو مارکسیست باشی و به گفته ام تردید کنی، نمی توان شما را مارکسیست نامید. مارکس خود مارکسیسم را فلسفه نمی داند که به زعم او موضوع دانشگاهی است. مارکسیسم راهنمای عمل انقلابی برای طبقه کارگر است که در گذر زمان و بسته به شرایط زمان و مکان تکامل می یابد و بربار و پربارتر می شود. این خود تحقیق بزرگ و طولانی نیاز دارد که بگوییم مارکس در فلان جا چه گفت و نظر گرامشی مثلاً در آن "جا" چه بود و چه نظر تازه ای ارائه داد. خیلی ها نظرهایی داده اند که برخی درست و برخی نادرست تلقی شده اند. چرا می خواهید یکی نام ببرم؟ اگر در اینترنت جستجو کنید، مقالات و کتابهای بی شمار می آید که فلاسفه مارکسیست را در سنت های گوناگون معرفی می کند. در لینک زیر که تنها مقدمه ای کوتاه در مورد سوال شماست، می توانید لااقل تصویر چندتن از آنان را ببینید.
http://www.amazon.co.uk/Marxism-after-Marx-An-Introduction/dp/۰۳۳۳۷۲۲۰۸۶
۴۷۷۰۵ - تاریخ انتشار : ۵ شهريور ۱٣۹۱       

    از : ربابه سین

عنوان : عقیده و عقل
خانم گاف گفت:
«خیلی ها اگر از خیلی چیزها دفاع نکنند، به نفع آن چیزها ست!
خیلی ها اگر سنگ خیلی از چیزها را به سینه نزنند، سنگین تر اند!»
۴۷۶۹۶ - تاریخ انتشار : ۵ شهريور ۱٣۹۱       

    از : پویان ارس

عنوان : سلاطین مضارع و زعمای بی نظیر!!!
ظاهرا مقصود آقای صفا نویسنده مقاله پرداختن به موضوع جبهه واحد ضد دیکتاتوری بود در این شرایطی که فاضلان و لیدران و مستطابان و سیاستمدار شدگان و نظریه پرداز زاده شدگان و ژنرالها و کلا انواع و اقسام الیتها که خودشان را با همه انواع امپراتورها و سلاطین تاخت هم نمیزنند سردمدار نمایندگی "ما" هستند بسیار سخت است صحبت از جبهه کنیم تازه آن هم از نوع واحدش.
این جملات را برای نا امیدی ننوشتم برای این نوشتم شاید تلنگری باشد. ضمن اینکه شاید این ضرورت تاریخ باشد که در حرکتش در عصر مشروطه بزن بهادری چون ستارخان را میکند سردار ملی و این باز تکرار شدنی است بگذار همه روسا و الیتها سرگرم دنیای خود بمانند.
.....
آقا یا خانم الف باران در سیر کامنتهایی که به اینجا رسیده اند پرسیدند کدام فیلسوف و نظریه پرداز هست که مارکسیسم لنینیسم را ارتقا داده باشد
برای نمونه نام سردبیران نشریه معتبر علم و جامعه را در این لینک ببینید و البته اگر حوصله و مجال داشتید مقالات این مجله ۷۵ ساله را بخوانید نظریات خلاقانه ای در آنها هست و این تازه یکی از دهها نشریه معتبر مارکسیستی است. اغلب نویسندگان مارکسیست و تعدادی هم لنینیست هستند
http://www.scienceandsociety.com/editorialboard.html
۴۷۶٨۹ - تاریخ انتشار : ۵ شهريور ۱٣۹۱       

    از : الف باران

عنوان : تکامل ؟
"...مگر پس از مارکس و لنین کم فیلسوف و نظریه پرداز داشته ایم که بدون عدول از این جهان بینی به تکامل ان پرداخته اند ؟ "...

آقای خسرو داوری ؛ ممکن است یکی از معروفترین فیلسوفان و نظریه پردازان معاصر را که نظریات مارکس و لنین را تکامل بخشیده نام ببرید و توضیح کوتاهی هم در این باره بفرمایید ؟ با سپاس فراوان از صداقت شما ...
۴۷۶۷۹ - تاریخ انتشار : ۴ شهريور ۱٣۹۱       

    از : حیدر دادمهر

عنوان : گذار به سوسیالیسم در ایران در دستگاه نظری حزب توده ایران .
چون آقای صفا در کامنت های بعدی خود هیچ اشاره ای به کامنت اول شهریور من ننمود لازم میدانم ملاحظه کوتاه خودرا دوباره بازنویسی نموده به امید آنکه چه آقای صفا و یا دیگر اعضا حزب توده اگر پا سخی دارند بیان نمایند.

حزب توده و گذار به سوسیالیسم در ایران؟
بن پایه نظری حزب توده در گذار به سوسیالیسم که راهنمای سازمان اکثریت نیز بود عبارت از این بود که در کشورهایی چون ایران که پایه های مادی در آنها از سطح رشد لازم برای ساختمان سوسیالیسم برخوردارنیست می توان با گسست از مدار سرمایه جهانی و پیوستن به بلوک اقتصادی و سیاسی سوسیالیسم واقعا موجود، از یک طرف پایه های مادی گذار به سوسیالیسم را به کمک اقتصاد بلوک سوسیالیسم فراهم نمود و از طرف دیگر بخاطر وجود بلوک سوسیالیسم می توان از مداخلات امپریالیستی برای شکست انقلاب و گذار به سوسیالیسم در این کشورها ممانعت نمود.
بر پایه این بنیاد نظری بود که از افغانستان تا یمن و اتیوپی و مغولستان و غیره در مسیر گذار به سوسیالیسم ویاحتی سوسیالیستی عنوان میشدند.
اکنون که بلوک سوسیالیسم واقعا موجود دیگر وجود ندارد پایه نظری حزب توده ایران برای گذار جامعه ایران به سوسیالیسم بر چه موئلفه هایی استواراست؟
اگر آقای صفا نتواند تبین این پایه های نظری را در اسناد حزب توده نشان دهد. نقد او به برنامه و اسناد سازمان اکثریت و دفاع او از مواضع حزب توده در مورد استقرار سوسیالیسم در ایران در حد شعار باقی خواهد ماند.
۴۷۶۷۷ - تاریخ انتشار : ۴ شهريور ۱٣۹۱       

    از : خسرو داوری

عنوان : برای آقا یا خانم آشنا
به نظر می آید که مدافع "حزب کار" (سازمان توفان) است که اتحاد شوروی سابق را "سوسیال امپریالیسم" تلقی می کرد. حرف من اما در اینجا مربوط به یک نکته ی لفاظی شما آن هم به شکل غلط است. می گویید حزب پیس از انقلاب بهمن گفته بود: "حزب توده ایران حزب تراز نوین طبقه کارگر ایران است. جھان بینی حزب توده ایران مارکسیسم- لنینیسم است و ھدفھای دور و نزدیک و مشی سیاسی و سازمانی اش از انطباق این جھان بینی علمی و انقلابی بر شرایط ویژه جامعه ایران ناشی می شود." حال انکه نظر جدید حزب این است: "جھان بینی حزب توده ایران، حزب طبقه کارگر و زحمتکشان ایران، بر پایه اندیشه ھای علمی مارکسیستی-لنینیستی بنا شده است، و ھدفھای دور و نزدیک، و مشی سیاسی و سازمانی آن، از انطباق خلاق این جھان بینی علمی و انقلابی بر شرایط جامعه ایران، ناشی می شود."
۱- باید عرض کنم که عبارت های فوق هر دو به یک معناست و تنها تفاوت این است که دومی به خاطر کاربرد واژه ی "خلاق" دقیق تر شده است، همان گونه که کاربست واژه ی "ویژه" در مورد شرایط ایران در عبارت نخست اشتباه بود و در دومی برداشته شد. ایراد شما را در بهترین حالت می توان "ادبی" توصیف کرد که آن هم غلط است. این درک اشتباه از آنجا ناشی شده که به جای "مارکسیسم-لنینیسم" در برنامه پیش از انقلاب، از اندیشه های غلمیِ "مارکسیستی-لنینیستی" استفاده شده. حال آنکه این ها هر دو درستند. "مارکسیسم-لنینیسم" اسم است و "مارکسیستی-لنینیستی" صفت، و این تغییر بدان دلیل رخ داده که جای موصوف (در اولی "جهان بینی غلمی" و در دومی "اندیشه های علمی") تغییر کرده است. به اینگونه ایرادها می گویند "بنی اسراییلی". ۲- چنین ایراد بنی اسراییلی را جلوتر با تکیه بر عبارت "اندیشه های علمی" گرفته اید. می گویید "اندیشه علمی" چه صیغه ایست؟ آیا اندیشه ھای غیر علمی نیز وجود دارد؟ معلوم است که وجو دارد! مثلاً اندیشه های خرافی "اندیشه های علمی" است؟ ۳- بعد، نتیجه می گیرید که حزب توده ایران در برنامه جدید خود، "اندیشه های علمی" مارکسیستی-لنینیستی را جایگزینِ "خودِ اصل جهان بینی مارکسیسم-لنینیسم" کرده است که بتواند نگاه سراسر "لیبرالیسم بورژوایی" خود را پنهان کند. اولاً اگر بخواهم مثل شما "دقیق" باشم، باید ایراد ادبی همین عبارت خودتان را بگیرم و بگویم که عبارت "خودِ اصل جهان بینی مارکسیستی-لنینیستی" درست است نه عبارت "خودِ اصل جهان بینی مارکسیسم-لنینیسم"! ثانیاً، کاربرد "اندیشه های علمی" مارکسیستی-لنینیستی به به آن معناست که حزب توده ایران "بعضی" قسمتهای این جهان بینی را قبول دارد و بقیه را قبول ندارد، بلکه به ان معناست که حزب خود را به خود مارکس و لنین محدود نمی کند و نباید بکند. مگر این جهان بینی مثل کتابهای آسمانی "وحی مُنزل" است که نباید آن را یک ذره پس و پیش کرد و چیزی بدان افزود؟ خود پایه گذاران این "اندیشه های علمی" چنین ادعایی نکردند. مگر پس از مارکس و لنین کم فیلسوف و نظریه پرداز داشته ایم که بدون عدول از این جهان بینی به تکامل ان پرداخته اند؟
۴۷۶۷۲ - تاریخ انتشار : ۴ شهريور ۱٣۹۱       

    از : عیسی صفا

عنوان : ایدیولوژی
آقا یا خانم آشنا إ فروپاشی شوروی منجر به ضربه به همه جریانهای چپ شد. مدعیانی که معتقد بودند حزب توده ایران رویزیونیست است با فرو پاشی شوروی حتی مارکسیسم لنینسم را کنار گذاشتند إ مثلا سازمان راه کارگر ، کومله عبدالله مهتدی و بسیاری دیگران.شما جریان و یا سازمان مورد دفاع خود را معرفی کنید تا من آن را نقد کنم. ایدیولوژی حزب توده ایران مارکسیسم ـ لنینیسم است و محکم پای آن ایستاده است.
۴۷۶۵۷ - تاریخ انتشار : ۴ شهريور ۱٣۹۱       

    از : مسعود بهبودی

عنوان : لینکی راجع به تعریف رویزیونیسم
http://hadgarie.blogspot.de/۲۰۱۰/۰۸/blog-post_۲۴.html
۴۷۶۵۰ - تاریخ انتشار : ۴ شهريور ۱٣۹۱       

    از : مسعود بهبودی

عنوان : از پیر بیسواد کم حرفی به یاد داریم که باید حداقل حرف دهن خود را بدانیم.
من مخالف بررسی جهان بینی حزب طبقه کارگر ایران نیستم.
ولی پیش شرط تحلیل جهان بینی حزب توده از طرف آشنا و بیگانه، آشنائی با الفبای جهان بینی طبقه کارگر است.
فحاشی و دادن نسبت های سوبژکتیف، دلبخواهی و عوامچپفریب نسبت به حزبی و سیستمی نشانه داشتن چیزی به دردبخور در چنته نیست.
مثلا مفهوم رویزیونیسم تعریف استاندارد دارد.
بهتر است قبل از رویزیونیست نامیدن کسی و یا سیستمی همین تعریف فلسفی را پیدا کرد، مورد تأمل قرار داد و بعد به منبر رفت.
و گرنه نیزه نشانه رفته بر سینه ای بر سینه خود نیزه دار خواهد نشست.
۴۷۶۴۶ - تاریخ انتشار : ۴ شهريور ۱٣۹۱       

    از : آشنا ....

عنوان : مدافعین استعمار نوین...
(ادامه قسمت اول)

چرا حزب رویزیونیستی توده ماھیت امپریالیستی روسیه را کتمان می کند ؟ زیرا آنوقت نمی تواند توضیح دھد که چگونه یک کشور سوسیالیستی یکشبه امپریا لیستی می شود. زیرا رویزیونیستھا، سالھا صحت نظریه سوسیال امپریالیسم شوروی را که زنده در مقابل ماست، نفی کرده اند و حالا در عمل دچار تناقضند. آنھا باید خطای گذشته را با خطاھای جدید بپوشانند و به خیانت طبقاتی خویش ادامه
دھند. آنھا برای رھائی از این بن بست، تئوری جدیدی خلق کرده اند، مبنی براینکه روسیه یک کشور تحت سلطه است ، که باید برای آزادی و رھائی ملی خویش از دست امپریالیستھا مبارزه کند. این نظریه منطبق بر نظریه حزب رویزیونیستی روسیه است که با نفی مبارزه طبقاتی ناسیونال شونیسم روس را به تبلیغ می کند. حزب رویزیونیستی توده ناچار است باز مسئله به این مھمی در ھمسایگی ایران را با
سکوت برگذار کند و در حزب رویزیونیستی روسیه متحد جھانی جستجو کند. البته این تحلیلھای نادرست، برنامه ای را به شما عرضه نمیکند،که بسیار مخدوش است. در این برنامه ماھیت روسیه به روشنی معلوم نیست، اینکه ماھیت چین "ضد انقلابی، مائوئیست، ناسیونال شونیست، خائن، ھمدست امپریالیسم و رژیمھای ارتجاعی"چگونه بیکباره سوسیالیستی می شود بدون توضیح می ماند و معلوم نیست که چرا چین قدرتمند در کنار کوبا، ویتنام، لائوس و کره شمالی اردوگاه سوسیالیستی را تشکیل نمی دھند ؟

حزب رویزیونیستی توده ریاکارانه در برنامه خود در قبل از انقلاب بھمن در مورد اوضاع
سیاسی جھان و مبارزه دو نظام جھانی سوسیالیسم و امپریالیسم می نوشت :

"تضاد اساسی دوران ما تضاد بین سوسیالیسم و امپریالیسم است که محور عمده مبارزه طبقاتی در عرصه جھانی است و در کلیه زمینه ھا اعم از اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، ایدئولوژیک و فرھنگی بروز می کند. در ھمه رویدادھای دوران ما انعکاسی از این تضاد و این مبارزه دیده می شود".
اگر واقعا این دو اردوگاه بر اساس ادعای حزب توده ھنوز به قوت خود باقی ھستند و چین در مرکز آن قرار دارد، چرا در برنامه حزب از بیان این تضاد اساسی که تا کنگره بعدی حزب نیز حتما ادامه دارد خودداری می شود ؟
حقیقت این است که اگر رویزیونیستھای حزب توده ایران در این زمینه سکوت اختیار نکنند، آنوقت ناچارند در توضیح منظره سیاسی جھان از تضاد آشتی ناپذیر میان اردوگاه سوسیالیسم و امپریالیسم سخن گویند و از نظر سیاسی خود را به این اردوگاه متکی کنند و از آن بدفاع برخیزند. ولی حزب رویزیونیستی توده ایران چون به آنچه که می گوید ایمان ندارد و فقط برای پرگوئی و فریب اعضاء حزب است که
جمله پردازی کرده است از زیر بار اینگونه اظھار نظر روشن و منطقی فرار می کند.
جھان بینی حزب رویزیونیستی توده در آنجا که به بیان جھان بینی اش مربوط می شود از جمله بندی روشن طفره می رود. در برنامه حزب توده ایران در قبل از انقلاب بھمن می آید:

"حزب توده ایران، حزب طراز نوین طبقه کارگر ایران است. جھان بینی حزب توده ایران مارکسیسم- لنینیسم است و ھدفھای دور و نزدیک و مشی سیاسی و سازمانی اش از انطباق این جھان بینی علمی و انقلابی بر شرایط ویژه جامعه ایران ناشی می
شود."
ما در اینجا وارد ماھیت این ادعای یک حزب رویزیونیستی که تاکتیکش ھمواره تظاھر به قبول مارکسیسم لنینیسم است نمی شویم. ولی ما این نوع بیان نظریه را بھر صورت گویا و روشن می بینیم.

حال به اظھار نظر جدید حزب رویزیونیستی توده توجه کنیم:

"جھان بینی حزب توده ایران، حزب طبقه کارگر و زحمتکشان ایران، بر پایه اندیشه ھای علمی مارکسیستی-لنینیستی بنا شده است، و ھدفھای دور و نزدیک، و مشی سیاسی و سازمانی آن، از انطباق خلاق این جھان بینی علمی و انقلابی بر شرایط جامعه ایران، ناشی می شود."

در این اظھار نظر راه عقب نشینی از جھان بینی مارکسیسم –لنینیسم بازگذاشته شده است. دیگر جھان بینی حزب مارکسیسم –لنینیسم نیست، بلکه این جھان بینی برپایه اندیشه ھای علمی مارکسیستی-لنینیستی بنا شده است. یک عبارت روشن با یک عبارت دراز و قابل کش دادن و تفسیر جایگزین می گردد.

"اندیشه ھای علمی"چه صیغه ایست؟ آیا اندیشه ھای غیر علمی نیز وجود دارد ؟ جھان بینی ما "برپایه اندیشه ھای علمی م- ل بنا شده است" چه مفھوم دارد؟ آیا بدین معناست که ما تحت تاثیر و یا با الھام از جھان بینی مارکسیسم –لنینیسم حرکت می کنیم، ولی خودِ اصل جھان بینی مارکسیسم–لنینیسم را صد درصد قبول نداریم و پذیرش صد در صدی آنرا در شرایط امروز دگماتیک می دانیم ؟ چه نیازی ھست که حزبی عبارات روشن را به عبارات کش دار و قابل تفسیر تغییر دھد و برای عقب نشینی جا باقی بگذارد.
البته ریشه این نوع عبارت پردازیھا در ماھیت رویزیونیستی حزب است که نمی تواند به این تناقضاتی که بعد از فروپاشی محتوم سوسیال امپریالیسم شوروی پیش آمده پاسخ دھد. بھمین جھت است که زمانیکه از سوسیالیسم در برنامه اش سخن می راند، در کنار اعتراف به پیروزیھای حزب کمونیست شوروی در ساختمان سوسیالیسم و جنگ کبیر میھنی در مورد نقش بزرگ و غیر قابل کتمان استالین سکوت می کند، ولی "نقش منفی و مخرب" تجاوز امپریالیستھا به شوروی را در نابودی سوسیالیسم بزرگ جلوه می دھد. حال آنکه نقش مخرب در نابودی شوروی سوسیالیستی را که
ضربات ضد انقلاب را در درون تحمل کرد و ۱۴ کشور را از شوروی بیرون ریخت و در جنگ جھانی دوم پوزه فاشیسم را به خاک مالید و سوسیالیسم را بنا نھاد، نه
امپریالیستھا، بلکه رویزیونیستھا بازی کردند. این خروشچف بود که دستآورد خلقھای شوروی را به لجن کشید و این حزب رویزیونیست توده است که در مقابل دسیسه ھای خروشچف سکوت می کند. رویزیونیستھای حزب توده باز برای فرار از گذشته و فرار از اعتراف به خیانت رویزیونیستی ، در توضیح سقوط شوروی می آورند:

"... فشار خارجی، در حد محاصره کامل کشور جوان شوراھا و سپس دیگر کشور ھای سوسیالیستی در حال رشد، در کنار اشتباھات حزب کمونیست اتحاد شوروی، از جمله محدود کردن دموکراسی، ھم در درون جامعه و ھم در درون حزب، و تاثیر ویرانگر آن بر نظام شورائی در حال رشد ..." عامل شکست شوروی بودند. پوچی این عبارات روشن است. زیرا تمام پیروزی ھای شوروی به ھمان دورانی بر می گردد که رھبری استالین در شوروی برقرار بود. سقوط شوروی با روی کار آمدن خروشچف آغاز شد که در شرایط صلح و با حضور اردوگاه عظیم سوسیالیسم و قدرت احزاب کمونیستی و محبوبیت سوسیالیسم در جھان ھمراه بود. یعنی ھمه شرایط برای پیشبرد و توسعه امر سوسیالیسم آماده بود و خروشچف آنرا به نابودی کشانید و حزب توده از این خط مشی رویزیونیستی به حمایت برخاست.
خنده دار است که کسی در زمان جنگ که تمام دنیای امپریالیستی برای نابودی سوسیالیسم به شوروی حمله کرده است، و مبارزه با این دشمن غدار و متحد و متمرکز و قدرتمند، به مرکزیت و ستادی نیرومند و فعال و با واکنش سریع نیاز دارد، از "محدود کردن دموکراسی" و تخریب نظام شورائی سخن گوید. لیبرالیسم بورژوائی از سراپای این اظھار نظر ضد کمونیستی می بارد. آنچه خروشچف بر باد داد، دیکتاتوری پرولتاریا بود، که حزب توده در برنامه خود از آن سخنی ھم بر زبان نمی آورد و تمام سخنان ضد کمونیستھا را در مورد دموکراسی ناب و غیر طبقاتی تکرار می کند..."
۴۷۶۴۰ - تاریخ انتشار : ٣ شهريور ۱٣۹۱       

    از : peerooz

عنوان : شاهد زنده
من یک عادت تهوع آوری دارم که در اول هر کامنت میگویم من نه کمونیستم
و نه کاپیتالیست و باز گاه گاه برخی دوستان مرا مدافع کاپیتالیسم تصور میکنند.
منظور من از این کامنت ها برخ کشیدن دستاورد های کمونیسم و کاپیتالیسم نیست
که هردو در عمل ما را به اینجا رسانیده اند که میبینیم و با رشد بی حساب جمعیت
و تخریب محیط و افزایش فقر در هردو سیستم و کشت و کشتار و غارت ضعیفان
و تکه پاره کردن دنیا , آینده را تاریک کرده اند. منظور من روشن شدن و پی بردن
به حقیقت و راه های احتمالی نجات است اگر چنین چیزی مقدور باشد. کامنت های من اکثرا در انتقاد به کاپیتالیسم است که هر روز شاهد نقصان های آنم نه کمونیسم. نمیدانم جز از شاهد زنده حقیقت را از که میتوان شنید؟
۴۷۶٣۷ - تاریخ انتشار : ٣ شهريور ۱٣۹۱       

    از : مسعود بهبودی

عنوان : بوته آزمایش و داور بیطرف؟ دم داوران بیطرف و فرستندگان شان گرم!
نوزاد سوسیالیسم هنوز دهن از پستان مادر وانگرفته بود که بوسیله ۱۴ کشور تا دندان دموکراتیک محاصره شد و در شطی از خون جنگ داخلی غرق گشت.
هنوز از جراحات جنگ داخلی خون می چکید که ابربشر امپریالیسم در هیئت آدولف هیتلر با حمایت ضمنی دیگر ددان درنده علیرغم بستن قرارداد صلح به کشور مجروح شوراها حمله ور شد.
حالا که حضرت پیروز پای درد دل خاطره گویان می نشینند، من هم از خاطره گوئی در تگزاس خاطره شیرینی نقل می کنم که در تلویزیون های اروپایئ هم پخش شده است:
افسر نازی گریخته به ایالات متحده نقل می کرد که به هنگام حمله ناگهانی به شوروی، بخش اعظم سربازان حتی تفنگ نداشتند و ما حمله ور می شدیم بر سنگرهای دسته جمعی شان و سربازان دست خالی را هزار هزار درو می کردیم.
لذت عجیبی هنوز هم از کشتار انسان های «پست» دست خالی و بی دفاع از لحن و چهره اش می تراوید.
ژنرال ژاپنی سالخورده در مصاحبه با خبرنگاری با لبخندی لذت بار بر لب از تجاوز جنسی دسته جمعی به کودکان چینی و سپس کشتار کلکتیف آنها نقل ها می کرد، از بمباران شهرها با بمب های میکروبیولوژیک نیز.
تعداد قربانیان چینی به دهها میلیون بالغ بوده است.
در شوروی به تنهائی بیست میلیون کشته، بیش از صدمیلیون مجروح و علیل و دهها هزار کشتزار و مدرسه و کارخانه و خانه و شهر و روستا ویران به جا مانده بود.
چه آسان می توان پای خاطره گویان نشست و از زندگی سخت توده ها قصه ها شنید و به همه پیش زمینه ها نیاندیشید.
حتی از خود نپرسید که در زاغه های سیاه نشین ایالات متحده و دیگر متروپول ها چه می گذرد؟
در کشوری که نه بیست میلیون جوانش شقه شقه شده و نه صد میلیون علیل و مجروح داشته و نه بخش اعظم کشور خرابه آلوده به مواد منفجره بوده و از جنگ بزرگ بیشترین سود را برده است.
امپیریسم برای بررسی چیزها، متد بدی نیست، یاد فرانسیس بیکن به خیر باد، با بوته آزمایشش.
ولی فقط به شرطی که متد دیالک تیکی تحلیل پدیده ها در دسترس نباشد.
۴۷۶٣۴ - تاریخ انتشار : ٣ شهريور ۱٣۹۱       

    از : عیسی صفا

عنوان : دنیای بدون شوروی
دولت شوروی نه باشورش مردم شوروی و نه با یک حمله نظامی امپریالیستی بلکه با بیانیه رهبرانی پر نفوذ چون یلتسین ، شواردنازده و... منحل شد. شوروری در تاریخ هفتاد ساله خود از مراحل متفاوتی عبور کرده بود. از انقلاب اکتبر تا جنگ دوم جهانی شوروی از یک کشور عقب مانده فیودالی به یک کشور صنعتی تبدیل شد. میزان رشد اقتصادی در این دوره آنچنان بود که سرمایه داری را به وحشت انداخته بود. حتی تروتسکی در کتاب خود«زندگی من »به این رشد اقتصادی اذعان دارد. در بعضی از زمینه ها مانند فضا شوروی به نیروی اول جهان تبدیل شد که خود بدون رشد صنعتی ، علمی و تکنولوژیک غیر ممکن بود. در تما م این مسیر تاریخ شوروی اشتباهات حزب کمونیست شوروی هم قابل تامل است و باید به آن پرداخت. اما شوروی در زمان گورباچف می توانست در مسیری دیگر و نه تلاشی به حیات خود ادامه دهد. من در پاسخ به آقای بهروز خلیق برای اجتناب از به درازا کشیدن مقاله اشاره کوتاهی به تاریخ شوروی کرده ام. اگر بهروز خلیق به مقاله من پاسخ گوید ورروی تاریخ شوروی متمرکز شود ، پاسخ مفصل تری در این زمینه خواهم نوشت و کوشش خواهم کرد تا تکرار ملال آور مکررات نکنم.
من شوروی را ندیده ام اما روسیه را چرا.دوباره بچه های ده دوازده ساله در خیابانها مشغول گدایی بودند. چیزی که در آثار ماکسیم گورکی خوانده بودم. در روابط بین المللی کنونی هم دنیای بدون شوروی دنیای بهتر از با شوروی نیست إ
۴۷۶٣٣ - تاریخ انتشار : ٣ شهريور ۱٣۹۱       

    از : peerooz

عنوان : داشتم داشتم ، دارم دارم
جناب بهبودی، با عرض احترام،
" ما " با این عقیده بزرگ شده ایم که تئوری را در بوته آزمایش میگذارند
و داور بیطرفی را میفرستند که نتیجه را گزارش کند. بنده نه از داور بیطرف
بلکه از داوران همدل تئوری خواهش کردم که نتیجه مشاهدات خود را بیان کنند.
دوستی داشتم که در جوانی به شوروی رفته و در کشوری در آسیای مرکزی
تحصیلات عالی کرده بود. قیافه و زبان روسی او مانند مردم محل بود. میگفت
روزی از زن مسنی پرسید چرا هرشب در سرما یک ساعتی پیاده روی میکند.
پیر زن که او را خودی میدانست ( و این جمله اوست ) گفته بود که دخترش
شوهر کرده و همگی در یک اتاق زندگی میکنند. قصد مناظره ندارم ولی اگر
چین کمونیست ( که خیلی ها در کمونیستی آن شک دارند ) چنین محل مناسبی
در روی زمین است چرا اینهمه کمونیست سابق در غربند؟
موفق باشید که موفقیت شما موفقیت ماست.
۴۷۶٣۱ - تاریخ انتشار : ٣ شهريور ۱٣۹۱       

    از : مسعود بهبودی

عنوان : تعیین نرخ در وسط دعوا
عرض به خدمت رستم پیروز
در اثبات تجربی و عقلی کارآئی سوسیالیسم همین کافی است که از کشور عقب مانده ای مثل روسیه تزاری ابرقدرتی تشکیل یافت که نه تنها ۷۰ سال نماینده منافع بشریت بود، بلکه مددکار مردم مستعمرات و گسست زنجیرهای مادی و معنوی از دست و پای آنها بود.
یکی از همین مستعمرات چین کمونیست است که با همه مشکلات مادی و معنوی امید فردا در پرچمش در اهتزاز است.
در کارائی سوسیالیسم همین بس که پوزه فاشیسم جهانخوار خونریز را به خاک مالید و گرنه فاشیست ها از جهان طویله می ساختند و بشریت را بی عرض و آبرو می کردند.
با خواندن خاطرات شخصی این و ان نمی توان به تحلیل علمی جوامع و کشورها نایل آمد.
با بررسی اوبژکتیف توسعه علمی و فنی و فرهنگی آنها اما می توان.
با ساده کردن مسائل فقط می توان خودفریبی و یا عوامفریبی کرد، ولی نمی توان مسائل را ساده کرد.
۴۷۶۲۷ - تاریخ انتشار : ٣ شهريور ۱٣۹۱       

    از : peerooz

عنوان : ناکارایی نظام و یا توطیه و خیانت از بالا
در باره اینکه اتحاد جماهیر شوروی بر اثرناکارایی نظام و یا توطیه و خیانت از بالا
از هم پاشید نظرات مختلف و تئوری زیاد است. در دوران برقرای شوروی تعداد
زیادی ایرانی ، اکثرا چپ و کمونیست به روسیه رفته و سالها در آنجا اقامت
داشتند. خیلی از آنها خاطرات خود از آن دوران را منتشر کرده اند. تعداد معدودی
از این خاطرات را منهم خوانده ام. اکثر این خاطرات تصویر زیبایی از اوضاع
اقتصادی و سیاسی شوروی بدست نمیدهند. خیلی از این افراد که توانستند ، در دوران شوروی و یا بعد از آن به غرب رفتند. شاید در میان خوانندگان این سطورکسانی
باشند که این تجربه را داشته باشند و بیفایده نیست که این افراد تجربه شخصی خود
از آن اوضاع بیان نمایند.
۴۷۶۲۵ - تاریخ انتشار : ٣ شهريور ۱٣۹۱       

    از : الف رستمی

عنوان : سئوال
مقالهٔ آتشین شما را خواندم. سئوالی برایم پیش آمد که
آیا شما می خواهید اکثریتی ها توده ای شوند یا کمونیست شوند؟ یا متحد جبهه ای مبارزهٔ حزب توده ایران باشند؟ به نظر می رسد نقد شما بیشتر در جهت اول است و نه دوم.
مواضع شما در مورد بازگشت سوسیالیسم به شیوهٔ سابق نه دیدگاه حزب توده ایران است، نه دیدگاه حزب کمونیست اتحاد شوروی و نه بسیاری از احزاب کمونیست و سوسیالیست کشورهای سابقا سوسیالیستی اروپا. وقتی شما بعنوان هوادار حزب سخن می گویید و نه یک شخص، بهتر است نظرات شخصی خود را بعنوان نظرات یک حزب معرفی نکنید. حزب درباره علت فروپاشی سوسیالیسم (آن هم فقط در اتحاد شوروی که نبوده است) اسناد مصوبی مشخصی دارد که از جمله به ضعف های خود ساختار برآمده از آن نوع سوسیالیسم اشاره هایی دارد. شما همه چیز را به یک خیانت گیرم طبقاتی خلاصه کرده اید و مدعی هستید همهٔ مردم در آن کشورها خواهان بازگشت به وضع سابق اند و سعی کرده اید با شمارش آرا اثبات هم بکنید.
نظر است و محترم... اما سخت از واقعبینی دور است.
۴۷۶۲٣ - تاریخ انتشار : ٣ شهريور ۱٣۹۱       

    از : مسعود بهبودی

عنوان : اسلوب و تئوری بیگانه با جهان بینی طبقه کارگر
هم نظرات آشنا بلحاظ تئوری و اسلوب بررسی، بیگانه با جهان بینی طبقه کارگرند و هم نظرات آقای عیسی صفا.
مثال:
وقتی آشنا می نویسند:
«آغاز رویزیونیسم از اقتصاد شروع نمی شود، از سیاست شروع می شود.»
این به معنی انکار منشاء مادی و طبقاتی رویزیونیسم و بطور کلی شعور اجتماعی است.
این به معنی وارونه کردن دیالک تیک ماده و روح است، به معنی نمایندگی جهان بینی ایدئالیستی است.
این از سوی دیگر به معنی درک ایدئالیستی تاریخ است. به معنی زیر پا نهادن ماتریالیسم تاریخی است
این یعنی فاتحه ای بلند بر بزرگترین کشف مارکس که همتراز با کشف آتش است و به تز «درک ماتریالیستی تاریخ» معروف شده است و غول اسا و بی جانشین است.
وقتی عیسی صفا به جای استدلال آیاتی از لنین را به طور دلبخواه نقل می کنند، نشاندهنده این حقیقت امر است که ایشان با جهان بینی طبقه کارگر آشنائی ژرف و درست ندارند.
مارکسیست ها با شیوه استدلال اسکولاستیکی استدلال نمی کنند. آنها اسلوب دیالک تیکی را در اختیار دارند.
فرض کنیم که لنین جزوات یاد شده را ننوشته بود. آنگاه چاره چه بود؟
در جامعه روسیه همانطور که در حکم خود آقای عیسی منعکس می شود، سرمایه داری فرماسیون مسلط بوده، ولی در همزیستی با فئودالیسم و غیره بوده. خصلت دموکراتیک انقلاب روس هم به خاطر وجود عناصر زیربنائی فئودالی و غیره (شیوه های تولید ماقبل سرمایه داری) و هم به دلیل عناصر ضد داموکراتیک و حکومت مطلقه در روبنای جامعه بوده است (آقای صفا بطرزی کمرنگ به این حقیقت امر اشاره می کنند. عمرشان دراز باد.)
خصلت ملی انقلاب به دلیل وابستگی به امپریالیسم، نواستعمار و استعمار تعیین می شود. طبقه کارگر طرفدار استقلال ملی و پایان دادن به نوکری و وابستگی است. مارکسیسم ایده خودمختاری (استقلال فکری و عملی، ملی و طبقاتی، فردی و گروهی) را از فلسفه کلاسیک آلمان، هومانیسم و روشنگری از آن خود می کند و توسعه می دهد و در قالب دیالک تیک اوتونومی ـ هیرارشی (دیالک تیک خودمختاری ـ سلسله مراتب) می ریزد.
می توان این نظرات آشنا و صفا را سطر به سطر تحلیل کرد.
با پوزش از هر دو
۴۷۶۱۶ - تاریخ انتشار : ٣ شهريور ۱٣۹۱       

    از : میم حجری

عنوان : اشتباه تایپی
در حکم زیر واژه «تفاوت» می بایستی «قدرت» باشد.

در جامعه شناسی میان دو مفهوم «حاکمیت» و «تفاوت» تفاوت می گذارند.

با پوزش
۴۷۶۱۵ - تاریخ انتشار : ٣ شهريور ۱٣۹۱       

    از : میم حجری

عنوان : کسی که مسئله را در عالم عام حل نکند، سرش به سنگ می خورد و بعد به عالم عام برمی گردد.
« روبنای » جامعه ، یعنی حاکمیت نظامی و فیودالی رژیم تزار ؟؟
پایه رویزیوینسم نه اقتصادی، بلکه سیاسی است؟
حضرات معظم کدام جهان بینی را نمایندگی می کنند؟

در جامعه شناسی میان دو مفهوم «حاکمیت» و «تفاوت» تفاوت می گذارند.
مفهوم قدرت که اینجا بمثابه مبنا تلقی می شود، به قول ماکس وبر، مفهومی به اصطلاح «فرم نیافته» است.
مفهوم قدرت، کلیه انواع اعمال برتری اجتماعی را که بطور بیواسطه پا به عرصه بروز می نهند، در بر می گیرد:
از قدرت عالیه دولت و تناسب قدرت در حیات اقتصادی و کاری تا به اصطلاح «قدرت» پدر در خانواده و «قدرت» سخنران در مقابل مخاطبین خود.

جنبه محتوائی روابط مبتنی بر این گونه از قدرت را ـ اما ـ وقتی می توان تعیین کرد، که آن را اولا در فرم خاصش در نظر بگیریم، ثانیا مناسبت آن را با حاکمیت اجتماعی قابل اثبات، مورد بررسی قرار دهیم.
حاکمیت اینجا به معنی برخورداری موسساتی (نهادین) تضمین شده بخشی از جامعه، در مقابل بخش دیگر آن تلقی می شود.
برخورداری، یک واقعیت امر اقتصادی است.
برخورداری عبارت است از تصاحب یکجانبه بخش هائی از محصول کار دیگران.
شالوده موسساتی چنین مناسبتی نیز ـ در وهله اول ـ از نوع اقتصادی آن است:
مالکیت بر زمین، سرمایه و یا وسایل اقتصادی دیگر.
علاوه بر آن، برای تضمین موسساتی حاکمیت، فرم های دیگر نیز وجود دارند.
مثلا فرم های حقوقی، نظامی، سیاسی ـ عام و غیره.
پایه قدرت می تواند حاکمیت اجتماعی باشد.
قدرت می تواند از حاکمیت اجتماعی منشق شده باشد و یا بدون حاکمیت اجتماعی برقرار شود.
(مثلا «قدرت» و بطور کلی، اوتوریته پدر در خانواده، نه بر حاکمیت استوار می شود و نه در خدمت برخورداری اجتماعی است.)
حاکمیت، مشخص کننده یک مناسبت بنیادی اجتماعی است.
قدرت ـ اما بر عکس ـ در عرصه روابط اجتماعی عمل می کند.
حاکمیت از آن نظام اجتماعی است.
اعمال قدرت (حکومت، مترجم) از آن قانون اساسی جامعه است، از آن بخشی از نظام اجتماعی است که آگاهانه تشکیل یافته است.
بنابرین، حاکمیت یک واقعیت امر اجتماعی ـ اقتصادی بنیادی است و نه یک واقعیت امر سیاسی.
تنها بلحاظ هدف اجتماعی عام، که استفاده از وسایل سیاسی قدرت و دیگر وسایل در خدمت آن قرار دارند، می توان گفت که آیا فرم های اعمال قدرت (حکومت) دارای خصلت حاکمیتی اند و یا نه.
۴۷۶۱٣ - تاریخ انتشار : ۲ شهريور ۱٣۹۱       

    از : عیسی صفا

عنوان : پاسخ به آشنا و آقای داوری
آقای آشنا شما می گویید انقلاب ملی دمکراتیک مختص کشورهای عقب مانده تحت سلطه امپریالیسم است. آیا انقلاب ۱۹۰۵ روسیه دمکراتیک نبود؟ لنین در دوتاکتیک می گوید که انقلاب ۱۹۰۵ انقلابی دمکراتیک است و نه سوسیالیستی. اگر شما به یک اثر دیگر لنین ، یعنی تکامل سرمایه داری در روسیه که در سال ۱۹۰۲ نوشته شده است مراجعه کنید خواهید دید که در این تاریخ ، یعنی قبل از انقلاب ۱۹۰۵ و ی نظام سرمایه داری را در روسیه نظام مسلط معرفی می کند. لنین در تعیین انقلاب ۱۹۰۵ به عنوان انقلاب دموکراتیک به « روبنای » جامعه ، یعنی حاکمیت نظامی و فیودالی رژیم تزار مراجعه کرده و منطق انقلاب دمکراتیک را با آن توضیح می دهد.از نظر لنین حتی انقلاب فوریه ۱۹۱۷ دموکراتیک است. رهبری انقلاب دموکراتیک به وسیله کمونیستها و طبقه کارگر هم با چند شعار ممکن نیست. یعنی کاری که شما می کنید. اگر شما واقعا خواهان در ک منطق انقلاب دموکراتیک هستید بار دیگر ولی این بار بدون پیش داوری به اثر دوتاکتیک لنین مراجعه کنید. این شما هستید که آثار مارکس و لنین را بر برداشتی چپ روانه تحریف می کنید.
آقی داوری با تشکر از توجه شما. در برنامه حزب برای جبهه در مورد شکل حکومت به روشنی مطرح شده است که مجلس موسسان آن را تعیین خواهد کرد. حکومت ایتلافی و دمکراتیک مطرح شده در برنامه موقتی است.
۴۷۶۰۱ - تاریخ انتشار : ۲ شهريور ۱٣۹۱       

    از : خسرو داوری

عنوان : دو- سه نکته کوچک، یکی برای "صفا" و دیگری برای "آشنا"
۱- آقای صفا آقای خلیق در "گفتگو" های اخیرش از نوع حکومت آتی مد نظر حزب توده ایران سخن گفته است. به نظر می آید که ایشان نام، شکل و محتوای حکومت را یک جا مد نظر داشته است که آقای صفا آشکارا به آنها اشاره نکرده است. از آنجا که آقای خلیق برخی از دوستان از جمله آقای علی احمدی اسکویی را خطاب قرار داده، جا دارد که مطلبی را از شخص اسکویی نقل کنم که در مقاله اخیرش، "جبهه ی واحد ضد دیکتاتوری- مشخصات و اجزا"، اشاره کرده است و هم اکنون در سایت "صدای مردم" موجود است. آقای اسکویی چنین گفته است: «مراد ما از اجزای تشکیل دهنده جبهه واحد ضد استبدادی با روشنی "کلیه احزاب، سازمانها، نیروها و شخصیت های مترقی و آزادی خواه کشور" معرفی شده است. در برنامه جدید نیز ما علاوه بر شکل، محتوای حکومت مورد نظر را نیز ارائه کرده ایم. در صفحه ۱۶ همین برنامه ما با صراحت و روشنی گفته ایم که که خواهان حکومتی از نوع جمهوری ملی و دمکراتیک، سکولار و فدرال هستیم و این موضوع بطور مفصل در این سند بازتاب یافته است. »
۲- آقای "آشنا" اینکه جسارتاً گفتم "آقا" بدان دلیل است که قلم زیبای تان "مردانه" به نظر می آید. اگر چه هر کس می تواند به عنوان فرد نظر دهد، اما از انجا که در نوشته تان خود را "ما" خطاب کرده اید، درست این بود که سازمان یا حزبی را که شما به آن تعلق یا سمپاتی دارید، نام می بردید. این کمک می کند که شخص پاسخ دهنده با شناخت وسیع تری نظر دهد. اما دو نکته برای شما: شما چگونه استنباط کردید که آقای صفا دولت کنونی چین را سوسیالیستی تلقی می کند؟ آقای صفا هم می تواند در این خصوص پاسخ بدهد اگر آقای "آشنا" به خلاف من چنین استنباط کرده است. نکته ی دیگر اینکه شما بحثی راه انداختید که خیلی کلی است هر چند می توان به گونه ای آن را به مسأله ی جبهه ی واحد ضد استبدادی و نیروهای در برگیرنده آن هم ربط داد. اما نظر شما مشخصاً در باره ی تشکیل چنین جبهه ای که نیاز عاجل اپوزیسیون ایرانی است، چیست؟
۴۷۵۹۲ - تاریخ انتشار : ۲ شهريور ۱٣۹۱       

    از : آشنا ...

عنوان : طرح برنامه حزب رویزیونیستی توده ایران... لیبرالیسم بورژوائی .
"....دراینجا به بخش مربوط به ایرانِ , این برنامه دنبال می‌کنیم ،که بیان ماھیت رویزیونیسم در عرصه داخلی است .
حزبی که ادعای نمایندگی طبقه کارگر را می کند، ھیچ برنامه ای برای کسب قدرت سیاسی و استقرار سوسیالیسم و دیکتاتوری پرولتاریا نه به اعضاء و ھوادارانش و نه به طبقه کارگر ارائه می دھد. در این برنامه سخنی از دیکتاتوری پرولتاریا و استقرار سوسیالیسم در ایران در میان نیست. ھمه جا سخن از تحولات دموکراتیک آنھم با دست طبقه حاکمه و نه با دست حزب توده ایران است. ھمه جا خواھش و درخواست از طبقه حاکمه است. حزب توده خود تقسیم نقش ھا را پذیرفته است و به تقسیم این نقش ھا از جانب قدرت سیاسی بعدی، تمکین کرده است. حزب توده سند این تمکین را در برنامه خود بر سر در حزب زده است ، تا بورژوازی و طبقات حاکمه غیر پرولتری در ایران به بی بو و بی خاصیتی و "بی ضرری" این حزب واقف باشند و از وی نترسند و وی را به بازی بگیرند.
حزب توده ایران تنھا خواھان تحول در سازمانھای حکومتی است،که در دست طبقات
غیر پرولتری قرار دارند. این حزب خواھان سرنگونی حکومت سرمایه داری حاکم و
استقرار یک حکومت سوسیالیستی نیست، و آنرا نیز در برنامه خویش درج نکرده است.ممکن است برخی بر این نظر باشند،که ایران در مرحله انقلاب سوسیالیستی نیست و سخن گفتن از انقلاب سوسیالیستی چپروانه است .
حزب توده ایران نیز شاید با حرکت از این درک ، ایران را در مرحله انقلاب ملی و
دموکراتیک می داند و استدلال می کند: "چون نظام سرمایه داری ، در ھر شکل سیاسی آن، در کشور ما نمی تواند معضل ھایی ھمچون عقب ماندگی و بی عدالتی دھشتناکی که سراپای جامعه را فراگرفته است،حل کند، بنا براین،ایران در مرحله انقلاب ملی و دموکراتیک قرار دارد که ھدف اجتماعی- اقتصادی چنین انقلابی
را می توان بدین سان تعریف کرد....". ولی ھمین ادعا نیز صمیمانه و کمونیستی نیست. البته این یک تعریف جدید اختراعی حزب توده ایران از مرحله انقلاب ملی و
دموکراتیک است. انقلاب ملی و دموکراتیک که در کشورھای نیمه مستعمره و نیمه فئودال صورت می گیرد، دو وظیفه اساسی را برای حل این تضادھای اساسی جامعه در مقابل خود می گذارد.انقلاب ملی، انقلابی است، بر ضد سلطه امپریالیسم و انقلاب دموکراتیک، انقلابی برای نابودی فئودالیسم و حل مسئله ارضی در کشور است. در ایران که سرمایه داری رشد یافته و مسئله زمین در آن سالھاست که حل شده است، از انقلاب دموکراتیک سخنی ھم نمی تواند در میان باشد. انقلاب دموکراتیک در عمل یعنی اینکه با از بین بردن فئودالیسم، موانع رشد
و توسعه سرمایه داری را در کشور مرتفع نمائیم. البته احزاب کمونیستی ھمواره از
"انقلاب دموکراتیک نوین" سخن رانده اند، که آنگونه انقلاب ملی و دموکراتیکی است، که رھبریش در دست طبقه کارگر باشد. وقتی حزب رویزیونیستی توده ایران خواھان انجام یک انقلاب ملی و دموکراتیک برای حل دو تضاد اساسی جامعه ایران است، باید نخست ثابت کند که ایران زیر سلطه امپریالیسم بوده و مسئله زمین در ایران در اثر حاکمیت فئودالیسم، حل نشده باقی مانده است، تا بتواند این تئوری
را بخورد اعضایش دھد. ولی در ھیچکدام از موضعگیریھای حزب توده ایران، شما با این تحلیل مشخص روبرو نمی شوید.حزب توده ایران این تئوری من در آوردی را از آن جھت اختراع کرده، تا ھمکاریش را با ھیات حاکمه آینده و انصرافش را از انقلاب سوسیالیستی، برخ حاکمیت آتی بکشاند و بی آزاریش را برای دشمن طبقاتی توجیه کند. اگر خیلی خوشبین باشیم و نادانی حزب توده را مبنا بگیریم، ظاھرا
حزب توده ایران، تحقق حقوق دموکراتیک مردم و برسمیت شناختن آنرا، با مرحله
دموکراتیک انقلاب مخلوط کرده است. برای حزب توده ایران مبارزه برای تحقق خواستھای و مطالبات دموکراتیک اقشار و طبقات جامعه در ھر مرحله انقلابی و توسعه و پیشرفت اقتصادی، انقلاب دموکراتیک نام دارد. اگر در آمریکا و آلمان ھم مردم برای تحقق حقوق دموکراتیک و یا پاسداری از آنھا به میدان آمدند، به مفھوم آن است، که این ممالک امپریالیستی در مرحله انقلاب دموکراتیک قرار دارند.
باز فرض کنیم که این تئورھای اختراعی حزب توده ایران درست باشد، چرا باید از آن نتیجه گرفت که رھبری انقلاب برای پیشرفت و تحول، باید در دست طبقات غیر پرولتری باقی بماند؟ اگر حزب توده ایران به نیروی طبقه کارگر و مارکسیسم لنینیسم اعتقاد داشت، می دانست که ھیچ تضمینی بجز حکومت پرولتاریا برای تحقق حقوق دموکراتیک و ایجاد امنیت برای زحمتکشان و طبقه کارگر و استقرار عدالت اجتماعی و مقابله با امپریالیسم و رفع مشکلات دھقانان موجود نیست. بدون رھبری طبقه کارگر در این مبارزه، این مرحله ی از خود در آورده،تا ابد باقی میماند و تحولی درآن صورت نمی گیرد. رھبری طبقه کارگر، شرط گذار از این مرحله است. ما گرچه با این تحلیل موافق نیستیم، ولی آنوقت برای اینکه دست رویزیونیستھا را باز کنیم از
آنھا می طلبیم که از یک انقلاب ملی دموکراتیک به رھبری طبقه کارگر سخن گویند.
ما از آنھا خواھیم پرسید، به چه دلیل باید رھبری انقلاب ملی و دموکراتیک در دست
بورژوازی باشد؟ مگر پرولتاریا نمی تواند ھمان تحولات را بنحو بھتری به نتیجه برساند
و خسارت کمتری به جامعه وارد شود ؟ آنوقت حزب توده ایران باید تئوری جدیدی
بسازد که حاکی آن خواھد بود: از آنجا که انقلاب ایران ملی و دموکراتیک است و
سوسیالیستی نیست، رھبریش باید در دست بورژوازی باشد و ربطی به پرولتاریا ندارد. این ھمان تئوری آشنای من در آوردی در زمان کودتای ۲۸ مرداد است که در جزوه ۲۸ مرداد از آن دفاع شده بود و حزب توده ایران را از نظر ایدئولوژیک خلع سلاح کرد.پس حزب توده ایران باید خواھان یک جمھوری دموکراتیک برھبری طبقه کارگر باشد. پذیرش یک جمھوری دموکراتیک بدون تعیین رھبری، یعنی در عمل به سلطه بورژوازی تن دادن و آنھا را دارای ظرفیتھای دموکراتیک دانستن ، این نامش خیانت طبقاتی است.
اگر این خواست در برنامه حزب توده بازتابی ندارد، در حقیقت این حزب خواھان باقی ماندن در اپوزیسیون و ھمکاری با رژیمھای حاکم است تا شاید در روز قیامت بتواند سوسیالیسم را مستقر گرداند. بی جھت نیست که شما در طی برنامه با عبارات
زیر روبرو می شود: "حزب توده ایران خواھان تشکیل حکومتی دموکراتیک بر اساس اتحاد داوطلبانه کلیه خلقھای ایران، و بر مبنای احترام متقابل و حقوق برابر است". در اینجا معلوم نیست که حزب توده خودش بانی چنین حکومتی است و یا آنکه آنرا از طبقه دیگری درخواست می کند.
حزب در بندھای پائین تر روشن می کند که خواھان یک حکومت ائتلافی است و خودش قصد ندارد قدرت سیاسی را به کف آورد. در بخشھای اجتماعی- اقتصادی حتی می نویسد: "تغییر ساختار اقتصادی به منظور تشویق سرمایه گذاری مولد، و تامین رشد واقعی برای صنایع تولیدی" و یا "محدود کردن نقش بخش خصوصی در اقتصاد کشور، از طریق نظارت مرکزی-دولتی بر امر تولید و توزیع در جامعه." و یا
"ایجاد و گسترش بخش دولتی دموکراتیک، که می باید کار بازسازی اقتصاد کشور را از طریق نظارت مستقیم و غیر مستقیم، سرمایه گذاری در صنایع کلیدی سرمایه بَر، و ایجاد صنایع پایه ای تولیدی عھده دار گردد." و یا "مردمی کردن (دموکراتیزه کردن) بخش دولتی، با ھدف تجدید نظر در مالکیت وسایل تولید، و ایجاد تحول بنیادین در تقسیم محصول ملی به نفع توده ھای محروم که در راستای عملی کردن عدالت اجتماعی است...".
به سخن ساده حزب توده ایران تنھا با سیاست نئو لیبرالی سرمایه داری مخالف است . این حزب از استقرار یک حکومت غیر کارگری حمایت کرده و از مناسبات سرمایه داری به حمایت بر می خیزد و تنھا بر این نظر است که باید دولت حاکم بورژوائی به سرمایه گذاری مولد بپردازد و بخش خصوصی را محدود و نه نابود کرده و بخش دولتی را دموکراتیزه کند. این خواستھا را حزب "طبقه کارگر" از بورژوازی حاکم می طلبد و آنھم معلوم نیست تا کی ، حزب فاقد دورنما راه دیگری ندارد که اعضاء خویش را چنین فریب دھد.
برنامه حزب توده ایران با آن سابقه رویزیونیستی و ھمدستی با ارتجاع سیاه در سرکوب خونین انقلاب، یک برنامه سازش با ھیات حاکمه، نفی مبارزه طبقاتی، قبول نقش اپوزیسیون ابدی در جامعه، برای فریب نیروھای کمونیستی و طبقه کارگر، انصراف از دیکتاتوری پرولتاریا و استقرار سوسیالیسم و مبارزه با مارکسیسم-لنینیسم است.
تھی کردن مفاھیم اجتماعی نظیر آزادی و دموکراسی از مضمون طبقاتی، بیک کلام
انصراف از مبارزه طبقاتی است. این حزب به یک حزب سوسیال دموکرات راست بدل شده است، که موذیانه برای فریب کمونیستھا القاب کمونیستی، سوسیالیستی و یا مارکسیستی لنینیستی را بکار برده و گذشته جنبش پر افتخار کمونیستی ایران را برای ھمین عوامفریبی بیدک می کشد. باید دست رویزیونیستھا، در آلوده کردن سابقه جنبش کمونیستی ایران و جھان را رو کرد...."
۴۷۵٨٣ - تاریخ انتشار : ۲ شهريور ۱٣۹۱       

    از : حیدر دادمهر

عنوان : حزب توده و گذار به سوسیالیسم در ایران؟
بن پایه نظری حزب توده در گذار به سوسیالیسم که راهنمای سازمان اکثریت نیز بود عبارت از این بود که در کشورهایی چون ایران که پایه های مادی در آنها از سطح رشد لازم برای ساختمان سوسیالیسم برخوردارنیست می توان با گسست از مدار سرمایه جهانی و پیوستن به بلوک اقتصادی و سیاسی سوسیالیسم واقعا موجود، از یک طرف پایه های مادی گذار به سوسیالیسم را به کمک اقتصاد بلوک سوسیالیسم فراهم نمود و از طرف دیگر بخاطر وجود بلوک سوسیالیسم می توان از مداخلات امپریالیستی برای شکست انقلاب و گذار به سوسیالیسم در این کشورها ممانعت نمود.
بر پایه این بنیاد نظری بود که از افغانستان تا یمن و ایتوپی و مغولستان و غیره در مسیر گذار به سوسیالیسم ویاحتی سوسیالیستی عنوان میشدند.
اکنون که بلوک سوسیالیسم واقعا موجود دیگر وجود ندارد پایه نظری حزب توده ایران برای گذار جامعه ایران به سوسیالیسم بر چه موئلفه هایی استواراست؟
اگر آقای صفا نتواند تبین این پایه های نظری را در اسناد حزب توده نشان دهد. نقد او به برنامه و اسناد سازمان اکثریت و دفاع او از مواضع حزب توده در مورد استقرار سوسیالیسم در ایران در حد شعار باقی خواهد ماند.
۴۷۵۷۶ - تاریخ انتشار : ۱ شهريور ۱٣۹۱       

    از : آشنا ...

عنوان : خانه از پای بست ویران است , خواجه...
"...در جنبش کمونیستی جھانی و در تمام احزاب کمونیستی ، یک مبارزه عظیم ایدئولوژیک کمونیستی، در گرفت ،در حزب توده ایران نیز انشعابی رخ داد که گروهی به سنت انقلابی حزب توده ایران و به مارکسیسم لنینیسم وفادار مانده و بر ضد تئوریھای ارتجاعی خروشچف مبنی بر "حزب تمام خلق"، "دولت تمام خلق" و نظریه ھای سازش طبقاتی مبتنی بر پذیرش "ھمزیستی مسالمت آمیز"،" گذار مسالمت آمیز" و "مسابقه مسالمت آمیز"بپا خاسته و برآنھا جسورانه و با احساس مسئولیت انقلابی و کمونیستی خط بطلان کشیدند. دنیا و نه تنھا دنیای کمونیسم، در این لحظه به تکان در آمد و مسیر آن از راه صحیح منحرف شد.
حزب توده ایران اساسا نیازی نمی بینند که در مورد این تحول تعیین کننده در جنبش کمونیستی اظھار نظر کنند. آنھا ترجیح می دھند فرار کنند و مسئله را با سکوت برگزار کنند . آنھا تاریخ حزب توده ایران را جعل می کنند تا نیازی به پاسخ نداشته باشند.
ھمه جا بدون مقدمه از "فروپاشی شوروی" به عنوان یک بلای آسمانی سخن می
رود، ولی رویزیونیستھای حزب توده ایران نیازی نمی بینند که در مورد این تحول عظیم
زمینی و نه آسمانی، سخن به میان آورند و دلایل آن را از منظر کمونیستی و علمی مورد بررسی قرار دھند،تا جنبش کمونیستی ایران و جھان با تجربه اندوزی از گذشته ،در آینده به کجراه نرود و جان ھزاران راھروان انقلابی این راه، ھدر داده نشود. آنھا ناچارند که در این مورد نیز سکوت کنند، و این سکوت آنھا، نتیجه منطقی سکوت قبلی آنھاست. آنھا می دانند که به مصداق "ھر دم از این باغ بری می رسد تازه
تر از تازه تری می رسد" دیگر نمی توانند،حضور این ھمه بروکراتھای ضد کمونیست و
طبقات مرفه و صاحب امتیاز حاکم در حکومت شوروی را از جمله یلتسین و گورباچف و پوتین و مدودف،ادوارد شواردنادزه،اصغر آقایف،رزا آتونبایوا،صفرمراد نیازف، نورسلطان
نظربایف، امامعلی رحمان که ھمه در مقامات کلیدی قرار داشتند و فساد از سراپای آنھا می بارید، با جاسوسی دستھای ناپاک سازمان"سیا"،و پرورش دادن گورباچف از گذشته،توجیه کنند.دوران افسانه سرائی و دلداری گذشته است.دیگر مقدور نیست، که سقوط شوروی "سوسیالیستی" را با عرقخوری و دسیسه ھای یلتسین توضیح داد و این کشور را که در رقابت با امپریالیسم آمریکا به خلقھای جھان خیانت می کرد و ضربه می زد، تا روز آخر سوسیالیستی ارزیابی کرد. در اینجاست که کنه ماھیت سیاست کمونیستی و رویزیونیستی بر ملا میشود و تناقضشان آشکار.
آغاز رویزیونیسم از اقتصاد شروع نمی شود، از سیاست شروع میشود. ھمانگونه که ھدف کمونیستھا برای استقرار جامعه سوسیالیستی کسب قدرت سیاسی و استقرار دولت پرولتری و دیکتاتوری پرولتاریاست، ھدف رویزیونیستھا و ضد انقلاب
نیز ھمیشه کسب قدرت سیاسی و سرنگونی دیکتاتوری پرولتاریا بوده است. انقلاب با کسب قدرت سیاسی آغاز می شود و ماھیت آن نیز به قدرت سیاسی مربوط می شود. تحولات اقتصادی ھمیشه بصورت بطئی بعد از کسب قدرت سیاسی و با برنامه ریزی طولانی صورت می گیرد. ماھیت دولتھا را ماھیت قدرت سیاسی تعیین می کند. این است که برای شناخت رویزیونیسم باید ماھیت قدرت سیاسی را مورد بررسی قرار داد و نه اینکه چه موقع آخرین کارخانه دولتی ( کدام دولت ؟ پرولتری و
یا بورژوائی ) به مالکیت خصوصی بدل می شود. تصور بکنید که بر کشوری یلتسین ھا، پوتین ھا، گورباچف ھا، علیوف ھا، شوادنادژه ھا و... در راس قدرت سیاسی باشند و کشور را اداره کنند، ولی مدعی شد که این کشور ھنوز ماھیتش به علت مالکیت دولتی اقتصاد، سوسیالیستی است. ھمین وضعِ در شوروی، در تمام ممالک اقمار شوروی نیز وجود داشت. حتی رویزیونیستھا ناچار شدند در مورد جمھوری چکسلاواکی به حضور ضد انقلاب در قدرت سیاسی در حالیکه اقتصاد ھنوز دولتی و "سوسیالیستی" بود اعتراف کنند، و برای "نجات سوسیالیسم" به چکسلاواکی تجاوز نمایند. در اینجا بیکباره قدرت سیاسی بود که ماھیت دولت را تعیین می کرد و نه مالکیت دولتی اقتصاد. بیکباره ضد انقلاب چکسلاواکی رویزیونیست از کار در
آمد، در حالیکه رویزیونیستھای شوروی"مارکسیست لنینیست"باقی ماندند. در اینجا بود که تجاوز شوروی به چکسلاواکی دیگر ماھیت دفاع از منافع طبقه کارگر را بھمراه نداشت و صرفا یک تجاوز برای امپریالیستی بود. در سراسر این برنامه، رویزیونیستھا حزب توده ایران تلاش می کنند، از پاسخ به این پدیده تعیین کننده فرار کنند، و این فرار به آنجا منجر می شود که اشتباھات و خیانتھای سابق را تکرار نمایند. کسی که از تجربه تاریخ نیاموزد محکوم به تکرار آن خواھد بود. بیکباره چین که بعد از تدوین و
حمایت از تئوری سه دنیا، به منجلاب رویزیونیسم در غلتیده است و اکنون حتی به
اعتراف صاحبنظران سرمایه داری، کشوری سرمایه داری محسوب می شود، و دومین قدرت اقتصاد جھان است، یک کشور سوسیالیستی معرفی می شود. ما در اینجا قصد نداریم که به پوچی تئوریھای حزب توده در این زمینه از نظر علمی پاسخ دھیم، زیرا در این سند از بحث اساسی خویش دور می شویم. ما این کار را به
زمان دیگری موکول می کنیم، ولی اشاره به این اظھار نظر حزب رویزیونیستی توده را، از آن جھت لازم می دانیم که سوسیالیستی خواندن دولت چین، ادامه ھمان سیاست سوسیالیستی خواندن دولت شوروی است. سکوت در مورد ماھیت دولت شوروی مالا به حمایت از رویزیونیسم چینی منجر می شود. اگر دولت شوروی سوسیالیستی بود، پس باید دولت چین ھم سوسیالیستی باشد. طبیعتا راه دیگری برای رویزیونیستھا نمی ماند، تا خیانت گذشته خویش را تا موقعیکه بخود انتقاد نکرده و از این راه برنگشته اند، با خیانت جدید کتمان کنند. این سیاست بیراھه است و به وجدان بسیاری انسانھای فریب خورده در آینده زخمھای مھلکی خواھد زد، ھمانگونه که فروپاشی سوسیال شوروی در گذشته زد و به ارتداد منجر شد، زیرا چین در ادامه سیاست خویش روز بروز بیشتر افشاء می شود و تا کنگره ھفتم حزب رویزیونیستی توده ممکن است وضعیتی پیش بیاید که حزب رویزوینیستی توده نتواند به ھیچ پرسشی پاسخ دھد . تکامل رویزیونیسم چین که به تکامل رویزیونیسم
شوروی می رسد، از ھم اکنون برای ما قابل پیشگوئی است و سیاستھای خویش را بر اساس این تحلیلھا استوار می کنیم. ھمین وضعیتِ فرار از واقعیتھا و ترس از گذشته است که حزب توده را وادار می کند به بیھوده گوئی و یا سکوت پناه برد.
در این سند اساسا روشن نمی کند که نقش روسھا چیست. آنھا مرتبا از کشور سوسیالیستی اتحاد شوروی سابق سخن می رانند در حالیکه ما اکنون با کشور سرمایه داری روسیه روبرو ھستیم، که ھمان سیاست امپریالیستی گذشته را
منتھا از موضع ضعیفتر ادامه می دھد و ناچارا در مقابل تھدیدات ناتو و امریکا ھمیشه عقب می نشیند. چرا حزب رویزیونیستی توده ماھیت امپریالیستی روسیه را کتمان می کند ؟ ادامه..."
۴۷۵۶٨ - تاریخ انتشار : ۱ شهريور ۱٣۹۱       

    از : عیسی صفا

عنوان : گلستانی ـ حجری
با تشکر از آقای گلستانی و حجری. آقای گلستانی منظور این است که هر کسی که یک شماره نامه مردم را خوانده باشد می تواند درک کند که حزب توده ایران با طرفداران سلطنت جبهه ضد دیکتاتوری تشکیل نخواهد داد. در واقع معیار جبهه برای همکاری از طرف حزب توده ایران مواردی است که در طرح برنامه حزب آمده است. برنامه جبهه حزب واقعا سرچشمه گرفته از یک دمکراتیسم پی گیر است. آقای حجری من بطور اتفاقی سایت مورد نظر شما و نقد مقاله های خودم را در آن دیدم. از زحمات شما تشکر می کنم . نقدهای سنگینی بود إ در ضمن آقای گلستانی رفیق خاوری هم در مصاحبه با اشپیگل در مورد جبهه شرکت سلطنت طلبها را روشن و صریح رد کرده بود.
۴۷۵۲۷ - تاریخ انتشار : ٣۱ مرداد ۱٣۹۱       

    از : الف گلستانی

عنوان : مقاله ای بسیار ارزشمند
درود بر نویسنده ی این مقاله، عیسا صفا. امیدوارم که "گفتگو" های ابتکاری آقای بهروز خلیق همچان ادامه یابد تا دوستان فرزانه ای در این حد بتوانند با طرح پرسشها و ارائه ی پاسخهای خردمندانه راه های نزدیک شدن اپوزیسیون چپ ایرانی از یک طرف و همه ی نیروهای ملی و دموکراتیک جای گیرنده در جبهه واحد ضد دیکتاتوری از طرف دیگر هموار شود. رفیق گرامی صفا نه تنها نقد جامع و مستدلی به دیدگاههای آقای خلیق ارائه داده، بل که پرسشهای مهم تازه ای از ایشان انجام داد است. بی تردید واکنش بعدی آقای خلیق شنیدنی است که امیدواریم اقناع کننده هم باشد.
به نظرم آخرین پاراگراف مقاله، که در خصوص جایگیری سلطنت طلبان و مشروطه خواهان در جبهه سوال می کند، کمی ابهام آمیز است. سپاسگزار می شوم اگر رفیق گرامی صفا آن را کمی بشکافد.
۴۷۵۲٣ - تاریخ انتشار : ٣۱ مرداد ۱٣۹۱       

    از : میم حجری

عنوان : تحلیل واره ای بر نظرات آقای عیسی صفا
مقاله پربار بلندی از آقای عیسی صفا تحت عنوان زیر در تارنمای دایره المعارف روشنگری مورد تأمل قرار گرفته است:
پای منبر بزرگان (۳۰)
کدام چپ؟
کمونیسم یا سوسیال دمکراسی؟
پاسخ مثبت به دعوت رفیق احمد فرهادی
برای بحث در باره دشواری های بر آمد چپ ایران
در رابطه با مقاله ایشان تحت عنون
«راهها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ»
۴۷۵۱٨ - تاریخ انتشار : ٣۱ مرداد ۱٣۹۱