نگاهی بر تاریخچهء منازعات فلسطین واسرائیل ـ ۱


مختار برازش


• از قرن پانزدهم میلادی، ترکهای عثمانی قسمت اعظم سرزمین های عربی را به زیر سلطه ی خود داشتند. بریتانیای کبیر برای تضمین امنیت و کنترل خود بر روی «کانال سوئز»، مصر را در سال ۱۸۸۰ اشغال کرد. همه ی این ها عواملی بودند تا رهایی از سیطره و نفوذ ترکهای عثمانی و همچنین ابر قدرتهای اروپایی در طی سالهای ۱۹۰۰ به یکی از آرمانهای اعراب تبدیل شود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۲ مرداد ۱٣٨۵ -  ٣ اوت ۲۰۰۶


نگاهی بر تاریخچهء   منازعات فلسطین واسرائیل ـ ۱
برگردان: مختار برازش
 
اهمیت خاور میانه و کانال سوئز
از قرن پانزدهم میلادی، ترکهای عثمانی قسمت اعظم سرزمین های عربی را به زیر سلطه ی خود داشتند. بریتانیای کبیر برای تضمین امنیت و کنترل خود بر روی «کانال سوئز»، مصر را در سال ۱٨٨۰ اشغال کرد. همه ی این ها عواملی بودند تا رهایی از سیطره و نفوذ ترکهای عثمانی و همچنین ابر قدرتهای اروپایی در طی سالهای ۱۹۰۰ به یکی از آرمانهای اعراب تبدیل شود. عربها گرچه چندی بعد توانستند به بخشی از آرزوهای خود دست یابند ولی رویای تشکیل یک «دولت واحد عربی» هرگز عملی نشد. چرا که خیلی زود منازعات بر سر فلسطین، سرمنشاء اختلاف نظرهای جدیدی بین اعراب و یهودی ها شده و با بروز اغتشاشات و جنگ های پی در پی استقرار حکومت ایدآلی عربها با موانع مواجه گردید. با آغاز   قرن حاضر در حالیکه تنها ۴% جمعیت فلسطینی ها یهودی تبار بودند، بعد از گذشت ۵۰ سال و با تشکیل یک دولت یهود، قسمت اعظم این سرزمین در اختیار آنها قرار گرفت. و چنین شد که   اعراب فلسطینی، یهودی ها را همواره به چشم یک «ملت بیگانه» نگاه کردند.
اما «این چگونه به واقعیت پیوست؟ چگونه عربها قادر نشدند در تشکیل یک «دولت مشترک» با یهودی ها کوچکترین نقشی ایفا کنند؟» سوالی است که برای جواب باید در تضاد مابین اعراب و نقشی را که اسرائیل و قدرتهای اروپایی و امریکا در این بین بازی کردند جستجو کرد.
همانطور که می دانیم جنگ جهانی اول موازنه قدرت در خاور میانه را دستخوش تغییراتی کرد. فرانسوی ها و بریتانیایی ها برای تحکیم برتری خود علیه دولت متخاصم آلمان وارد کارزار جدیدی شدند. آنها با وعده «استقلال» برای ملیت های تحت حاکمیت ترکهای عثمانی از جمله عربها، آنها را مورد حمایت قرار دادند تا در قیام علیه امپراتوری عثمانی یعنی مهمترین متحد و پشتیبان دولت آلمان، وارد عمل شوند. اما بریتانیا و فرانسه بعد از پایان جنگ و فارغ شدن از دشمن اصلی خود حاضر نشدند از منابع سرشار خاور میانه چشم بپوشند. آنها نسبت به تقسیم منطقه بین خود اقدام کردند.  
«کانال سوئز» برای بریتانیایی ها همواره اهمیت استراتژیک داشته است. این کانال یکی از نزدیک ترین و با صرفه ترین راه شرکت های نفتی انگلیسی British Petoleum (BP )    برای بهره مند شدن از منابع نفتی ایران و دیگر مستعمرات انگلیسی بشمار می رفت. آنها حتی توانستند موقعیت خود را در کویت و دیگر نواحی استراتژیک شبه جزیره عربی نیز مستحکم کنند. از دیگر سو فرانسوی ها نیز برای گسترش نفوذ اقتصادی خود در خاور میانه و بهره مند شدن از بازار های جدید نفتی، بهترین راه ارتباطی را کانال سوئز می دیدند.  
 
بدین ترتیب علیرغم اعتراض اعراب و با کمک «جامعه ملل The League of Nations   »، و با استناد به «معاهده ورسای» مناطق تحت نفوذ ترکها تحت عنوان « مناطق ماندات»   به فرانسه و بریتانیا واگذار شد.   قرار بود تا از طریق این کشورها مقدماتی فراهم شود تا هر یک از این ملت ها به استقلال کامل برسند. از همین روی فرانسه، سوریه و لبنان، و بریتانیای کبیر نیز عراق، اردن و فلسطین را در اختیار خود گرفتند.
 
استقلال مصر
  طبیعی بود که ادامه چنین سیاست هایی اعتراض هایی از جانب مردم از جمله مصری ها را علیه انگلیس باعث شود. به عبارتی مردم منطقه از نتایج کنفرانس ورسای خشنود نبوده و بر خلاف آنچه وعده داده شده بود، سرنوشت خود را در دست نداشتند.
در سال ۱۹۲۲ بالاخره بعد از کشمکش های چندین ساله، بریتانیای کبیر مجبور شد استقلال مصری ها را به رسمیت بشناسد. با همه ی این اما سیاست حضور نیروهای ارتش خود در کانال سوئز را همچنان ادامه داد. انگلیسی ها این سیاست را تحت این عنوان که قصد دارند تا مصر را از احتمال اینکه تحت نفوذ کشور بیگانه ای در آید محافظت یا قیمومیت کنند، پیش بردند. یعنی در عمل بریتانیایی ها سیاست خارجی مصر را در دست خود داشته و عملا خود تصمیم گیرنده بودند. آنها همچنین در برخی   اوضاع داخلی نیز دخالت می کردند. عین همین سیاست در عراق و اردن نیز در پیش گرفته شد. و با وجودیکه بسیاری از این سرزمین ها طی سالهای ۱۹٣۰ تا ۱۹۴۰ به عنوان کشور های استقلال یافته اعلان موجودیت کردند ولی بریتانیایی ها بر ادامه ی حضور نیروی های نظامی خود در منطقه اصرار داشته و چنین وانمود ساختند که دوستی این کشورها با آنها می تواند متضمن استمرار حکومت تازه تاسیس این ملت ها در برابر هر گونه تجاوزات خارجی باشد.
 
تاسیس دول سوریه، لبنان و عربستان سعودی
همزمان، تحرکاتی نیز در مناطق تحت نفوذ فرانسوی ها رخ داد. برای اولین بار بعد از جنگ دوم جهانی بود که سوریه و لبنان توانستند استقلال خود را جشن بگیرند. مسیحیان جمعیت کثیری را در لبنان تشکیل می دادند و همین عاملی بود تا نزدیکی بیشتر حکومت را با غرب یا فرانسه میسر گرداند. همچنین تا قبل از سالهای ۱۹٣۲ سلسله جنبش هایی در «شبه جزیره عربی» به وقوع پیوست که منجر به استقلال یک دولت عربی دیگر شد. خاندان آل سعود با هدایت و رهبری سلسله جنبش هایی توانستند بعضی از شهرها و امکنه ی مقدسه از جمله مکه را فتح کنند. آنها با تفسیری خاص از قرآن و الهام از حکومت سلطنتی غربی، در صدد شدند نوعی سیستم پادشاهی اسلامی بر اساس شریعت اسلام را تاسیس کرده و نام حکومت جدید را «عربستان سعودی» نهادند.
 
تاسیس دولت اسرائیل
برای اولین بار در سال ۱۹۱۷ بالفور   Balfour    وزیر امور خارجه ی بریتانیا بود که قول داد تا از طرح تشکیل یک حکومت و ملت یهود در سرزمین فلسطین حمایت کند. همین زمینه حمایت یهودی های سراسر جهان از انگلیسی ها در جنگ علیه آلمانها و ترکها را فراهم آورد. و طی سالهای آتی موقعی که در اروپا حساسیت های نژادی ضد یهودیت اوج گرفت، یهود ها بر آن شدند تا هر چه زودتر برای استقرار حکومت خود در سرزمین فلسطین اقدام کنند. بدین ترتیب تحرکات سیاسی ای پا گرفت تا این آرزوی یهودی ها را به ورطه ی عمل برساند. این جنبش سیاسی «صهیونیسم» نام داشت. صهیونیست ها فلسطین را سرزمین موعود خود معرفی کردند. آنها اعتقاد داشتند که در کتاب مقدس آمده است که فلسطین از آن یهود هاست و این همان سرزمین موعودی ست که ابراهیم از خدا باز گرفته است.
ولی واقعیت این بود که طی بیش از هزار سال اکثریت قریب به اتفاق ساکنان فلسطین را عرب های مسیحی یا مسلمان تشکیل داده بودند. با این وصف «جامعه ملل» به بریتانیایی ها این اجازه را داد تا در بخشی از «مناطق ماندات» خود در فلسطین ـ یعنی همان مناطق تحت اختیار فاتحان جنگ جهانی ـ بدون آنکه به حقوق فلسطینی های عرب تبار تجاوز شود مناطقی را برای اسکان یهودی ها در نظر بگیرد.   غافل از اینکه عملی کردن چنین فرضی یعنی منظور کردن منافع طرفین تقریبا غیر ممکن بود.
  در سال ۱۹٣٣ بعد از آنکه هیتلر قدرت را در آلمان به دست گرفت سیاست «یهود ستیزی» شدت بیشتری یافت. از آنجایی که از فرار و مهاجرت یهودی های آلمانی تبار به دیگر کشورهای اروپایی و امریکا جلوگیری شد، ناگزیر   مهاجرت آنها به فلسطین در دستور کار قرار گرفت.  
اکنون «خاور میانه»   اهمیت روز افزون تری را در میان بریتانیایی ها پیدا کرده بود. مخصوصا که با ایجاد چاههای جدید نفت در عراق، کانال سوئز بود که شاهراه   اصلی میان اروپا با این ثروت نفتی و همچنین مستعمرات انگلیسی در آسیا بشمار می رفت. این خود عاملی بود تا بریتانیایی ها ترجیح دهند تا شرایطی پدید نیاید که آرامش منطقه را به هم زده و انگیزه ی اغتشاشات را در اعراب تقویت کند. با این وجود در سال ۱۹٣۵ فلسطینی ها با حمله به محل اقامت انگلیسی ها و یهودی ها سر آغاز قیام شدند. این باعث شد تا بریتانیا در فکر ایجاد محدودیت برای ورود یهودی ها به فلسطین شده و این هدف را تا متوقف کردن کامل آن ادامه داد.
در سال ۱۹٣۹ با شروع جنگ جهانی دوم اهمیت کانال سوئز و منابع نفتی برای بریتانیایی ها دو چندان شد.   صهیونیست ها با وجود نارضایتی از سیاست های انگلیس، مبارزه علیه هیتلر را در صف متفقین پیش بردند. این در حالی بود که دولتمردان عربی، پیروزی آلمان ها در جنگ را راهی برای خاتمه حاکمیت بریتانیایی ها در منطقه شمرده لذا   آشکارا طرف آلمان ها را گرفتند.
با پایان جنگ، انگلیسی ها سیاست توقف سازی مهاجرت یهودی ها به فلسطین را همچنان ادامه دادند. آنها مانع ورود کشتی های حامل بازماندگان یهودی از اردوگاههای اجباری در اروپا به آبهای فلسطین شدند.   از این رو صهیونیست ها مجبور شدند حتی با مبارزات مسلحانه نیز علیه نیروهای انگلیس وارد عمل شوند.
در سال ۱۹۴۷ انگلیسی ها ناتوان از حل مسئله فلسطین ناگزیر آنرا به «سازمان ملل»   واگذار کردند که معتقد بود فلسطین باید بین دول یهودی و عرب تقسیم شود. بدنبال آن سازمان ملل اورشلیم را که مرکز مقدسی هم برای مسلمانان و مسیحی ها و یهودی ها به شمار می رفت به دست گرفت. در آن زمان هم اتحاد جماهیر شوروی و هم ایالات متحده ایجاد یک دولت یهودی را نقطه قوتی برای منافع خود در منطقه می پنداشتند.
با تصویب اکثریت کشورهای عضو سازمان ملل، ۵۶ درصد از خاک کشور جدیدالتاسیس به یهودی ها رسید. این امر رضایت و خشنودی یهودیها را که تنها   ۴۰ درصد جمعیت را تشکیل می دادند فراهم ساخت. اما اعراب این تقسیم اراضی را ناعادلانه و به نفع یهودی ها دانسته و به آن اعتراض کردند.
با این حال برای اجرای برنامه سازمان ملل،   انگلیسی ها فرصت یافتند تا ظرف شش ماه نیروهای خود را از فلسطین خارج سازند. اما این کار به سادگی پایان نیافت و پیکارهای خونینی طی این ۶ ماه در گرفت که باعث شد گروههای دست راستی و افراطی یهودی بر آن شوند تا قسمت بیشتری از سرزمین فلسطین را به اشغال خود در آورند.  
بدین ترتیب برای اولین بار و بطور رسمی دولت یهودی اسرائیل در ماه مه   سال ۱۹۴٨ توسط دیوید بن گورین پایه گذاری شد. مصر، سوریه، عراق و اردن و لبنان هیچکدام این دولت را به رسمیت نشناخته وارد جنگ با این دولت جدیدالتاسیس شدند. ولی واقعیت این است که اعراب از تشکیلات و آرایش نظامی قوی ای برخوردار نبوده و بطور متفرق عمل می کردند. در حالیکه یهودی ها طی جنگ جهانی دوم و مبارزات مخفی و تشکیلاتی علیه نازی ها توانسته بودند تجربه های مفیدی از سازمان یابی اندوخته کنند. از طرفی دیگر اسرائیلی ها در صحنه بین المللی بسیار فعال بوده و حتی توانستند از دولت کمونیستی چک اسلواکی کمک نظامی دریافت کند.
این جنگ باعث شد تا سازمان ملل برای میانجی گری صلح به تکاپو افتد. فرستاده سازمان ملل«فولکه برنادوتته» سوئدی برای جلب نظر فلسطینی ها طرح تقسیمات تازه ای را در دستور کار طرفین قرار داد. بر اساس این طرح به یهودیها سرزمین کمتری تعلق می گرفت. اما این طرح مورد پذیرش یهودی ها واقع نشد و برنادوتتو توسط یک عضو دست راستی بنیاد گرای یهودی به قتل رسید. بعد از آن دامنه ی جنگ   شعله ور تر شد. و عربها قبل از آنکه بتوانند عکس العمل مناسبی از خود نشان دهند، ۷۰ در صد از خاک فلسطین توسط اسرائیل اشغال شد. اسرائیل همچنین برای افزایش وسعت جمعیت یهودی ها، آنها را در سرزمین های به تصرف در آمده اسکان داد. این دولت همچنین قانونی تصویب کرد که این حق را به یهودی ها می داد تا مناطق متروکه ی فلسطینی ها را در اختیار خود بگیرتد. ۷۰۰ هزار فلسطینی مجبور به ترک خاک و پناه آوردن به کشورهای عربی همسایه شدند. تنها کاری که جهان عرب توانست از خود نشان دهد اینکه از سازمان ملل بخواهد تا دوباره وارد عمل شود. به این ترتیب اورشلیم به دو قسمت یهودی نشین و عربی نشین تقسیم شد. ولی اسرائیل با وجود اعتراض و مخالفت سازمان ملل قسمت یهودی نشین خود   را پایتخت اعلام کرد. مصر و اردن هم کرانه ی باختری و   نوار غزه را باز پس گرفتند. لیکن اسرائیل بعنوان عامل جنگ مورد انتقاد بسیاری از غربی ها قرار گرفت. ولی آنچه که ظاهرا یهودی ها را در این قضایا سوار بر موج نشان می داد نقش سمپاتیکی بود که یهودی ها نسبت به غرب داشتند. غربی ها و اروپایی ها همواره بخاطر عدم کمک کافی به یهودی ها برای فرار آنها از دست هیتلر قبل از شروع جنگ و بخاطر مصیبتی که در جنگ جهانی دوم به آنها تحمیل شده بود خود را به گونه ای مسئول می دانستند. از طرف دیگر اسرائیل در مقایسه با اکثر کشورهای عربی که دارای سیستمی دیکتاتوری بودند تنها کشوری در خاور میانه محسوب می شد که دارای یک سیستم دمکراتیک پارلمانی شده بود.