الویت چیست؟ - علیرضا علوی تبار
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۷ شهريور ۱٣۹۱ -
۲٨ اوت ۲۰۱۲
این روزها در محافل مختلف با این پرسش مواجه می شویم که “شما می خواهید در انتخابات آینده چگونه موضع بگیرید؟” برخی این پرسش را با همدلی طرح می کنند و برخی دیگر به عنوان مقدمه ای برای نقد و نفی.
تصور می کنم که متمرکز کردن گفت و گوها بر روی مساله انتخابات آتی باعث بی توجهی ما به برخی اولویت های عاجل دیگر شده و در نهایت نتیجه مناسبی را در مورد انتخابات نیز به بار نمی آورد. به نظر می رسد به جای بحث در مورد انتخابات باید بر بحث از وضعیت کنونی و راه های خروج از آن تمرکز کنیم. اگر این تشخیص اولویت را به درستی انجام دهیم در مورد انتخابات نیز می توانیم موضع مناسب گرفته و در موقع خود اقدام مناسب را سامان دهیم. برای ورود به این بحث می کوشم تا کمی در مورد وضع کنونی خودمان توضیح دهم. اما قبل از هر چیز باید روشن کنم که منظور از “ما” چه افراد و جریان هایی است.
به نظرم “ما” شامل همه افراد و جریان هایی می شود که “مردمسالاری” و “جمهوریت” را به عنوان اهداف سیاسی خود تعیین کرده اند و می کوشند تا در چارچوب “ایران” از طریق “راههای مسالمت جویانه” و متکی بر “شهروندان ایرانی” به این اهداف دست یابند. “ما”ی مورد نظر این نوشته افراد و جریانهای خارج از این چارچوب نیستند.
حال اگر به وضعیت این “ما” از جنبه سیاسی نگاه کنید، دو ویژگی آسیب شناسانه بیشتر خود را نشان می دهد. ویژگی اول این است که نیروهای سیاسی ذره ای شده اند و فعالیت های سیاسی خود را در قالب محفل های کوچک ادامه می دهند. امکان تجمع و تبادل نظر جمعی از آنها گرفته شده است. تشکل های اصلی شان با ممنوعیت فعالیت مواجه است و تشکل های فرعی نیز در فضای نا امنی و نگرانی ادامه حیات می دهند. نوعی ترس و هراس از هر نوع تجمع و اقدام جمعی به ویژه در شهرستان ها بر اکثر فعالان سیاسی غلبه کرده است. ویژگی دوم این است که طی سالهای پس از جنبش ۸۸ حکومت با تمام قوا کوشیده است تا واقعیتی به نام “طرفداران مسالمت جوی مردمسالاری” را در داخل ایران انکار کند. مسئولان حکومتی کوشیده اند تا از هر اقدام یا سخنی که به معنای پذیرش وجود چنین جریانی است، پرهیز کنند. گاه با ساختن دوگانگی های مصنوعی کوشیده اند تا دوگانگی واقعی عرصه سیاست را منکر شوند. گاهی نیز با حذف نام ها و تشکل ها خواسته اند تا هر گونه محملی را برای تداوم چنین جریانی انکار نمایند. واقعیت این است که در مقاطعی حکومت به دلایل مختلفی وجود این جریان را به رسمیت می شناخت و تنها می کوشید تا امکان بسیج اجتماعی و طرح شدنش به عنوان یک گزینه قدرتمند و کارآمد را از میان بردارد. اما در سال های اخیر می کوشد تا در اساس امکان وجود چنین جریانی را از میان برداشته و واقعیت آن را انکار کند. گمان می کنم برای ما اولویت اول مقابله با همین دو آسیب کنونی است. ما باید منابع و امکانات محدود خود را برای حل این دو مشکل تخصیص دهیم و به مقاطع و مناسبت های مختلف در راستای حل این دو مشکل نگاه کنیم. به نظر می رسد که در کوتاه مدت می توان دو اولویت اصلی برای خود تعریف کنیم:
یکم، زمینه سازی برای “کنش سیاسی جمعی”
دوم، زمینه سازی برای تثبیت و رسمیت بخشیدن به یک جریان مسالمت جوی مردمسالاری خواه در داخل.
دستیابی به این اهداف، لوازمی دارد. بدون التزام به این لوازم، این دو اولویت تنها به صورت خواسته ای دور از دسترس باقی خواهند ماند. برای آنکه بتوانیم به یک “اقدام سیاسی جمعی” دست بزنیم ، قبل از هر چیز نیازمند “گفت و گو” در میان خودمان هستیم. باید ادله خویش را با حذف هیجانات همراه آن با یکدیگر در میان بگذاریم. داده های (علائم و نشانه ها و خبرهای) مختلف باید پردازش شده و به اطلاعات تبدیل شوند. هر چقدر مشارکت در این گفت و گو گسترده تر باشد، امکان همراهی در مراحل بعدی افزایش خواهد یافت. پس از این گفت و گوی فراگیر، باید به “سازماندهی” پرداخت.
سازماندهی مستلزم “تقسیم کار” و تعیین “محدوده اختیار” و تعیین “مسوولیت” هر فرد یا جریان است. چارچوب های موجود (مانند تشکل ها و شوراهای هماهنگی) را باید تقویت کرد و در صورت احساس نیاز چارچوب های تازه ای تاسیس کرد. به طور مثال، ایجاد “کمیته های تخصصی” برای تدوین راهبردها و خط مشی ها در زمینه های مختلف و ایجاد یک شورای عالی تصمیم گیری نهایی می توانند از جمله چنین نهادهای تازه تاسیس باشند. پس از سازماندهی می توان اقدام به “تصمیم گیری” کرد. تصمیم گیری که توام با “مسوولیت پذیری” آن هم به گونه ای شفاف است. کنش سیاسی جمعی که پس از گام های پیشگفته انجام می شود صدها بار موثرتر از اقدامات پراکنده کنونی است که ما انجام می دهیم.
دستیابی به اولویت دوم نیز لوازم خود را دارد. قبل از هر چیز نباید فراموش کنیم که جوهره جریان اصلاح طلبی ، “نقد وضع موجود” است. با نقد وضع موجود است که ما از جریان “محافظه کار” به عنوان مدافع وضع موجود متمایز می شویم. اصلاح طلبی یعنی اعلام صریح اینکه ما راهبردها و خط مشی های موجود را در جهت تامین توسعه همه جانبه، امنیت ملی و آرمانهای انقلاب نمی دانیم. روشن است که ریشه بخشی از مشکلات به ضعف ها و کمبودهای موجود در “مجریان و کارگزاران سیاسی” باز می گردد. اما بخشی از آن نیز “مشکلات سیستماتیک” است. یعنی ریشه در ساختارهای توزیع قدرت و تصمیم گیری در کشور دارد و حتی با تغییر کارگزاران سیاسی نیز تکرار خواهد شد. نقادی وضع موجود به معنای توهین به مسئولان فعلی و تحقیر آنها نیست و هدف آن نیز حذف هیچ جریان اجتماعی از صفحه روزگار نیست. هر جریانی می تواند و باید متناسب با وزن اجتماعی خود از قدرت بهره مند شود. مهمترین آرمان ما در مقطع کنونی “ایران بی تبعیض و اخلاقی” است و برای رسیدن به این آرمان کم هزینه ترین راه “دفاع از حقوق قانونی مردم” است.
نه لازم است و نه مفید که ما ویژگی منتقد بودن خود را پنهان کنیم. محافظه کاران اقتدارگرا نیز با سخنان محبت آمیز و دوستانه ما راضی به محدود پاسخگو کردن قدرت خویش نخواهند شد. اصلاح طلبان باید نشان دهند که جریانی پایبند به اصول و قواعد مشخص هستند . این رفتار قاعده مند به معنای پرهیز از گفت و گو و چانه زنی نیست. در هر مناسبت و مقطعی تنها پشت سر افرادی می توان قرار گرفت که “هویت” اصلاح طلبانه خود را آشکار ساخته و به آن افتخار می کنند و با “محافظه کاری” مرزبندی مشخصی دارند. حاکمیت یکدست کشور را با بحران های متعددی مواجه ساخته است. روشن است که مسببان این وضعیت آن را انکار می کنند و یا مسوولیت آن را بر گردن دیگران می گذارند. اما واقعیت روز به روز آشکارتر شده و انکار آن دشوارتر می شود. محافظه کاران اقتدارگرا “ظرفیت” لازم برای حل مشکلات و بحران هایی که ایجاد کرده اند را ندارند. برای تصمیم گیری درست در مورد یک “مشکل” و اقدام مناسب برای حل آن مشکلات ظرفیت ها و توانمندی هایی لازم است که جریان های حاکم که جریانهای حاکم فاقد آن هستند. باور به توانایی دانش انباشته شده در “علوم اجتماعی واقعا موجود” و توانایی بهکارگیری نظریه های این علوم به عنوان یکی از پایه های منطقی هر تجویز و خط مشی اجتماعی، نخستین ظرفیت است. رابطه اندام وار و مبتنی بر اعتماد متقابل با کارشناسان و فن سالاران یک ظرفیت بایسته دیگر است. آشنایی با گفتمان دنیای مدرن برای وارد شدن به گفت و گو با جهان و دفاع اقناعی از منافع و مصالح کشور، یک ظرفیت دیگر است. هیچ یک از این ظرفیت ها، به علاوه دهها ظرفیت نگفته دیگر ، در حاکمیت یکدست موجود، وجود ندارد. بنابراین علی رغم میلیاردها دلار درآمد نفتی حاکمیت یکدست از حل کوچکترین مشکلات نیز عاجز است. محافظه کاران (چه تندرو و چه معتدل!) برای کشور دهها مشکل پدید آورده اند و اینک از حل آنها نیز عاجزند! تداوم و سامان یافتگی در کشور در گرو تغییر جدی در راهبردها و خط مشی ها و طراحان و مجریان آن است. مطمئن ترین نیرو برای ایجاد چنین دگرگونی بهبود خواهان و منتقدان داخلی اند. روشن است که دچار توهم نباید شد. ساختار حقیقی قدرت در ایران ، یعنی توزیع منابع و قدرت و جهتگیری واقعی صاحبان قدرت، به گونه ای نیست که ظرفیت گذار مسالمت آمیز به مردمسالاری در کوتاه مدت وجود داشته باشد. حداکثر ظرفیت دگرگونی برای بهبودخواهان در چند محور خلاصه می شود.
بهبود خواهان می توانند از “خط مشی گذاری مبتنی بر علم اقتصاد و بازگرداندن عقلانیت به تصمیم گیری های اقتصادی” دفاع کنند و برای آن زمینه سازی نمایند. در کوتاه مدت حتی نمی توان به رفع تبعیض ها و رانت خواری های گسترده موجود در اقتصاد نیز چندان امیدوار بود. بهبودخواهان می توانند از “شایسته سالاری و بازگرداندن قانون گرایی به نظام اداری” کشور سخن بگویند و بکوشند تا نظام اداری را که در سال های اخیر شخم زده شده و حداقل شایسته سالاری نیز از آن رخت بربسته است، احیا کنند. اما امکانات آنها در این زمینه نیز محدود خواهد بود و مسیری پر تنش خواهد داشت. در زمینه روابط بین المللی نیز “تنش زدایی و پایدارسازی صلح و تفاهم” محور اقدامات ممکن خواهد بود. اما کیست که نداند بخشی از نیروهای قدرتمند در ایران از تنش و تشنج با جهان سود می برند و منافعی در این تنش دارند. اما به هر حال نمی توان به بهانه وجود موانع و مشکلات نسبت به بحران های کشور بی توجه بود و برای خروج از آنها نکوشید.
در مجموع جریان اصلاحات – چه وجه جنبشی آن و چه وجه بهبودخواهی حکومتی آن – تنها هنگامی می توانند نقش شایسته خود را در آینده ایفاء کنند که “اولویت” های خود را در کنار “تنگناها و محدودیت ها” شناسایی کرده و آنگاه در بستر بحران هایی که کشور با آن دست به گریبان است، اقدام نمایند.
نکته ای که نباید فراموش کرد، این است که جریانی که از آن به عنوان “ما” یاد می کنیم ، جریانی است بسیار متنوع و در درون خود متکثر. البته این تنوع به معنای این نیست که این نیروها هیچ وجه مشترکی ندارند و با بیرون از خود مرزبندی ندارند. همانطور که در آغاز گفته شد، این “ما” هم از نظر هدف (جمهوریت و مردمسالاری) و هم از نظر راهبرد (حفظ یگانگی ایران، مسالمت جویی و اتکا به شهروندان ایرانی) هم جاذبه دارد و هم دافعه. همه کسانی که از لحاظ نظری اهداف و راهبرد این جریان را می پذیرند با آن هویت مشترک می یابند و جذب آن می شوند. داشتن هویت مشخص موجب دفع نیز خواهد شد. اما این دفع ضروری است و در میان مدت به نفع همه خواهد بود. در کنار این وحدت اصولی تفاوت در روش ها و تاکتیک ها را می توان پذیرفت. به شرط آنکه تفاوت ها ما را از چارچوب اصلی خارج نکند و به خنثی شدن نیروها توسط خودمان منجر نشود. در شرایط کنونی باید کم و بیش با اعتماد به یکدیگر طرح بزرگ “گذار مسالمت آمیز و تدریجی” به مردمسالاری را پیش ببریم. تفاوت در روش ها و تاکتیک ها نباید ما را به تقابل با یکدیگر بکشاند. باید به گونه ای رفتار کرد که برآیند همه تلاش ها و اقدامات متنوع ما در جهت واحدی هدایت شود.
دشواری این کار در این است که این هماهنگی عملی در شرایط فقدان مرکزیتی اعلام شده و حاصل انتخابات انجام شود. فرصت برای نقادی و تاکید بر وجوه تمایز زیاد است! در کوتاه مدت بر هماهنگی تاکید کنیم. بخش هایی از حاکمیت وضعیت بحرانی کنونی را درک می کنند. به علاوه می دانند که جریان های حاکمیت حداکثر ظرفیت خود را برای حل مشکلات کشور به نمایش گذاشته اند. باید به عنوان جایگزینی مطمئن و پیش بینی پذیر و برخوردار از تکیه گاه اجتماعی قدرتمند و دربرگیرنده کارشناسان و صاحب نظران قدرتمند، خود را آماده چانه زنی، مذاکره، مبادله و در صورت لزوم سازش کنیم. ایران مقتدر و در برگیرنده همه فرزندانش آنقدر ارزشمند است که برای حفظ آن از خودگذشتگی و فداکاری نشان دهیم. اینک وقت آن رسیده است که فراتر از دایره های کوچک فردی و گروهی رفته و میهن دوستی خود را ثابت کنیم.
منبع: کلمه
|