حاکمیت عدم تعهد و عامل سلب اعتماد


حمید آقایی


• برای اینکه این شاخصه اصلی دردها و مشکلات جامعه ایران، یعنی بحران اعتماد و عدم تعهد، را بتوان بهتر ارزیابی کرد و ریشه و عوامل بنیادی آنرا شناسایی نمود، میتوان از مدل تجزیه و تحلیل بحرانهای اقتصادی و مالی که در حال حاضر گریبانگیر کشورهای اروپای غربی است استفاده کرد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱۰ شهريور ۱٣۹۱ -  ٣۱ اوت ۲۰۱۲


آمار رو به افزایش مهاجرین ایرانی، بویژه در میان نسل جوان و تحصیل کرده، که یا در کشورهای اروپایی و امریکا اقامت دارند و یا در جستجوی راهی برای مهاجرت هستند، نشان از این و اقعیت تاسف آور و دردناک دارد که نسل جوان وآینده نگرِ ما، فردای روشنی برای خود در جمهوری اسلامی نمی یابد و اعتمادی به آینده کشور و جامعه خود ندارد.
اگر این بی اعتمادی به آینده را در کنار سایر بحرانهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و اخلاقی قرار دهیم تنها یک نتیجه ازآن حاصل میشود و آنهم بحران بسیارعمیق و گسترده "بی اعتمادی" بعنوان سمبل اصلی تمامی دردها، رنجها و بحرانهای موجود در جامعه ایران است.
این نتیجه گیری البته بسیار دردآورتر میشود زمانی که شاهد آن باشیم که دولت جمهوری اسلامی که خود عامل اصلی این بحرانِ بی اعتمادی است میزبان "کشورهای غیرمتعهد" شده است. میزبانی که هیچگونه تعهد و مسئولیتی به اعضای خانواده خود و حتی نیروهای خودی اش نشان نمیدهد، به قوانینِ مصوبه نهادهای قانونگذارِهمین سیستم پایبند نیست و اعتباری برای آنها قانل نمیباشد. میزبانی که حتی بی اعتمادی و شک و تردید نسبت بخود و عوامل قانونگذار و اجرایی را خودش بیش از همه دامن میزند و با اعمالِ نابخردانه اش تشدید میکند.
برای اینکه این شاخصه اصلی دردها و مشکلات جامعه ایران، یعنی بحران اعتماد و عدم تعهد، را بتوان بهتر ارزیابی کرد و ریشه و عوامل بنیادی آنرا شناسایی نمود، میتوان از مدل تجزیه و تحلیل بحرانهای اقتصادی و مالی که در حال حاضر گریبانگیر کشورهای اروپای غربی است استفاده کرد.
بحرانِ اعتماد در جامعه ایران از برخی جهات شبیه بحران اقتصادی در کشورهای صنعتی، بویژه اروپای غربی است. به این دلیل که بحران اقتصادی و مالی، مشکل تورم و بیکاری، کاهش ارزش پول و بالا رفتن بدهی های دولت به بانکها را نیز میتوان خلاصه در "بحران اعتماد" کرد. واقعیت این است که در اقتصادِ سرمایه داری، پول و بطورکلی اصلِ سرمایه، که بتوان بکمک آن بازار اقتصاد را چرخاند، نقش بسیار محوری و حتی خداگونه پیدا کرده است. بطوریکه اگر جریان تبادلات پولی بهر دلیلی قطع و یا دچار اشکال شود، بحران تمامی سیستم مالی، تولیدی و مصرفی را در برمیگیرد. رگهای حیاتی این سیستمِ اقتصادی بانکها هستند و خونی که در آن جریان دارد اعتبارات مالی و پولی میباشند. بعبارت دیگر خداوندگاران این سیستم، نظامهای پولی و بانکی هستتند که روح خود را در رگهای شیشه ای این نظام بجریان انداخته اند. کعبه آمال مردم نیز همین سیستمهای بانکی و شبکه های شیشه ای پولی و اعتباری آن شده است.
اما همین کعبه آمال، با وجودیکه آب حیات یعنی پول را در اختیار دارد، در شرایط کنونی دچار بحران های بسیاری شده است. که اگرچه این بحرانها تحت عنوان بحران مالی و اقتصادی معرفی میشوند اما واقعیت این است که همه این بحرانها و عوارض ناشی از آن در یک چیز خلاصه میشوند و آن بحران اعتماد به سیستم مالی موجود است. به این دلیل ساده که همه متوجه شده اند که آن کعبه آمالی که خود ساخته اند و آن خدایِ خوشبختانه پیدا و قابل دسترس یعنی پول، دیگر قابل اعتماد و تکیه نیستند.
به دلیل بی اعتمادی به شبکه مالی و عدم اعتقاد به سیاست هایِ جاری آن نه انگیزه ای و نه جراتی برای ریسکهای بزرگ، چه برای تولید و سرمایه گذاری و چه برای مصرف و خریدهای کلان باقی میماند. در این شرایط واحدهای تولیدی و مصرفی و بطور کلی واحدهای اجتماعی حتی تا سطح خانه و خانواده خود را تا میتوانند جمع و جور و کوچک میکنند تا آسیب کمتری از ضرباتِ بحرانهای اقتصادی ببینند.
در این میان اما، اگرچه واحدهای مالی و بانکها بدلیل همین بی اعتمادی، دیگربه آسانی حمایتهای مالی خود را در اختیار مردم و دیگر واحدها و نهادی اقتصادی قرار نمیدهند، اما بجرات میتوان گفت که با وجود "بحران اعتماد" در سیستم اقتصادی و مالی این کشور ها، شیرازه جامعه و روابط انسانی این جوامع همچنان پا برجا هستند و اعتماد عمومی واجتماعی آسیب زیادی ندیده است. و همچنین اعتماد به نفسِ مردم و ملتهایی که دچار بحران اعتماد در نظام مالی و تولیدی و مصرفیشان شده اند همچنان پا برجاست. حتی میتوان گفت که با وجود بحران بسیار گسترده عدمِ اعتماد بویژه به سیستم اقتصادی، هنوز نمی توان از "بحران اعتبار"، "بحران هویت"، بی ارزش شدن همه چیز و"اضمحلال فرهنگی و اخلاقی" صحبت کرد.
در جامعه تحت حاکمیت جمهوری اسلامی اما بحران اعتماد در حد عدم اعتماد به آینده خلاصه نمیشود. سرمایه اصلی که در این شرایط در معرض خطر قرار گرفته است، برخلاف شرایط اقتصادی در اروپا که در پول خلاصه میشود، خود انسانها و روابط اجتماعیشان میباشند. در واقع امر اعتماد بخود، اعتماد به یکدیگر واعتماد به قراردادهایی اجتماعی و انسانی سرمایه های اصلیِ جامعه ایران را تشکیل میدهد. سرمایه هایی که در حاکمیت جمهوری اسلامی شدیدا آسیب دیده ند و دچار بحران اعتماد گردیده اند. در این شرایط، طبیعتا انتظاری از مردم نمیتوان داشت که دست به ریسکهای بزرگ بزنند و قربانی بدهند و فداکاری کنند. برای کدامین کعبه آمال که ظاهرا هنوز پا برجاست دست به از خود گذشتگی بزنند؟ چه آینده ای برایشان قابل تصور است، جز اینکه فقط میدانند که چی نمیخواهند و از چه شرایطی گریزانند.
دامنه این بی اعتمادی البته به این نیز محدود نیمشود، بحران هویت و عدم اعتماد بنفس را نیز باید به این لیست اضافه کرد. به باور این نظام، تاریخ ایرانِ قبل از اسلام واقعیت ندارد و دروغ است و بنابراین باید از کتب درسی حذف شود. به باور این نظام ما نیز مانند کشورهای عربی جزئی از امت اسلام هستیم که در سرتاسر خاور میانه پخش شده است و از فرهنگ اسلام و انبیا تغذیه میکند. و وقتی به جوانان کشورما این تاریخِ دروغ حقنه مشود چه انتظاری باید داشت بجز بحران هویت و عدم اعتماد بنفس؟ جوانی که دیگر نمیداند خود را یک مسلمانِ با یک تاریخ هزار چهار صد سال بنامد و یا یک ایرانی با تاریخی بسیار طولانی تر و گسترده تر از تاریخ اسلام.
یکی از عوامل اصلی این بی اعتمادی، بی اعتباری و بحران هویت را در این واقعیت باید جستجو کرد که این نظام تمامی تلاش خود را در طول حاکمیت سی و چند ساله اش بر این استوار کرده که "ایمان و تعبد" را جانشین "اعتماد و تعهد" کند. اعتماد و تعهد اما در یک پروسه تدریجی و با استفاده از حق انتخاب آزاد و آگاهانه شکل میگیرد. در حالیکه ایمان وتعبد باید بعنوان یک امر بدیهی و غیر قابل بحث پذیرفته شود و قراردادهای ناشی از آن تحمیلی میباشند و بدون دخالت آگاهانه انسانها تنظیم شده اند.
پدیده اعتماد در جوامع دمکراتیک معمولا به سه شکل خود را نشان میدهد: اعتماد به سیستمهای و نظامهای علمی و حقوقی، اعتماد به سیستم قانونگذار و اجرایی و اعتماد متقابل در روابط انسانی. اما بدلیل پروسه جانشین کردن "ایمان و تعبد" بجای "اعتماد و تعهد" پدیده بی اعتمادی در جمهوری اسلامی خود را در سه حوزه و شکل دیگری نشان میدهد. بی اعتمادی به قانون اساسی و بطور کلی سیستم قانونگذاری، بی اعتمادی به مدعیان دین وزیر سئوال رفتن بسیاری از اعتقادات دینی و همچنین بی اعتمادی به یکدیگر و متاسفانه رواج دروغ و دورویی و کلاه برادری و در یک کلام سقوط و اضمحلال فرهنگی.
اما همانطور که گفته شد سرمایه اصلی در روابط اجتماعی همانا خود انسان و روابط انسانی است. خدایانِ دیگر چه سرمایه و پول و چه خدایانِ ناپیدا همه و همه ساخته خود انسان برای توجیه و حل مشکلات روزمره اشان بوده اند. خدایانی که شاید در ابتدای امر مطلق و صد در صد نشده بودند. بقول سید جمال الدین اسد آبادی:
"مخالفت با علم و فلسفه منحصر به اسلام نیست. همه ادیان در مراحل ابتدایی خود از دلایل عقلی محض و علم و فلسفه رویگردانند. پیامبران از جامعه بشری برخاستند و کوشیدند تا آدمیزادگان را به پیروی از فرمان عقل بخوانند. اما چون در این کوشش کامیاب نشدند ناگزیر اندیشه های خردمندانه خود را به خدای بزرگ و یکتا نسبت دادند تا مردم را به پیروی از آنها وادارند. از این چون انسان از علل اموری که پیش رویش می و رازهای جهان چیزی نمی دانست، ناگزیر از آموزه های این آموزگاران پیروی کرد. این پیروی به نام خدای بزرگ و یکتا (بر مردمان) تحمیل شد که آموزگاران همه رخدادها را به او نسبت داده و اجازه پرسش و چون و چرا به انسانها نمی دادند. من می پذیرم که این فرمانبرداری یکی از گران و حقارت آور ترین یوغها برای انسان است ولی انکار نباید کرد که در پرتو همین تربیت دینی بود که همه ملل خواه مسیحی و خواه مسلمان از درنده خویی رستند و به سوی مدنیتی پیشرفته شتافتند."
بازگشت به سرمایه های انسانی، اعتماد به نفس و اتکا به نیرو و توان خود، برگزیدن اعتماد و تعهد در روابط انسانی بجای ایمان و تعبد، و آگاهی به این واقعیت تاریخی که خدایانِ پیدا و ناپیدا همه و همه ساخته و پرداخته خود انسان برای گذر از یک مرحله رشد و تکامل اجتماعی به مرحله دیگر بوده اند، و بنابراین نسبی و موقتی ومانند سایر پدیده ها مشمول عبور زمان و تغییر و تحول میباشند، تنها راه و روش باز یابی اعتماد به خود و اعتماد به یکدیگر است.