"اصلاح طلبی" و "براندازی" دو گزینه در مقابل دیکتاتوری - ش. فردا



اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۴ شهريور ۱٣۹۱ -  ۴ سپتامبر ۲۰۱۲


بحثهای آقایان "نوری علا" و "دکتر کرمی" و همچنین مقاله استاد ارجمند جناب مهمنش و پاسخ ایشان به کامنت اینجانب در ذیل مقاله شان درباب موضوع مرا برآن داشت تا این بحث را از دیدگاه خودم کمی بیشتر روشن کنم خصوصا" که این موضوع را در محافل دیگر و در شبکه های اجتماعی در فضای مجازی نیز بسیار دامنه دار و مورد توجه می بینم.
در مقاله استاد ارجمند جناب مهمنش موضوع به شکلی طرح شد که چون دیکتاتوری ها سیستمهای بسته ای هستند پس چاره ای جز سرنگونی آنها باقی نمی ماند چرا که به علت عدم تمکین این سیستمها به انتخابات و پارلمانهای منتج از انتخابات آزاد مجلسی که بتواند راهگشای اصلاحات باشد، وجود ندارد و این را هم در پاسخ به کامنت من و در مقاله خود به صراحت قید فرمودند که جمهوری اسلامی یکی از چنین رژیمهایی است. پس نتیجه می گیریم که "اصلاح طلبی" از دید ایشان و بسیاری دیگر از مخالفان آن تابعی از عملکرد حاکمیت و میزان بسط آزادیهای سیاسی است یعنی چنانچه "انتخابات آزاد" نباشد رژیمها غیر قابل اصلاحند و لذا چنین رژیمهایی را باید سرنگون کرد چون راهکار دیگری نیست.
من برای تبیین بیشتر موضوع و احیانا" ممانعت از تفسیر به رای کامنت خود و پاسخ استادم جناب مهمنش را در ذیل می آورم:
جناب مهمنش عزیز
عنوان مطلبم به نظرم همه آن چیزی است که میخواهم بگویم و جا دارد سئوال خود را اینگونه تبیین کنم که در آستانه انقلاب بهمن و چنانچه شاه در آغاز تابستان آنسال سنجابی و یا بختیار را به نخست وزیری میگمارد و زندانیان سیاسی را آزاد میکرد آیا آن سیستم بسته باز نمیشد و آنگاه آیا شما باز هم به مشی انقلابی در آن برهه با نگرش امروز خود می پیوستید؟ تلاش اصلاح طلبان باز کردن سیستم بسته است و الا که اصلاحات لازم نبود. بسته بودن سیستم لازمه دیکتاتوری است و اگر این گره گشاده شود دیگر مشکلی نخواهد بود و دیکتاتوری معنایی نخواهد داشت و این ربطی به شرایط خاص ج.ا و وضعیت امروز یا دیروز آن ندارد. مکانیسم اصلاحات هم نهادهای مدنی هستند. اتحادیه های زنان، کارگران و دانشجویان و...و فشار از پایین و نه چیز دیگر

دوست عزیز آقای فردا، با تشکر فراوان از نقد شما!
متاسفانه سیستم بسته جمهوری اسلامی امکان ایجاد تغییر نمیدهد و مانند همه دیکتاتوری ها سیستمی بسته است. دیکتاتوری ها به این جهت سرنگون میشوند که برای تغییر باز نیستند. تحول در سیستمی ممکن است که امکان تغییر بدهد. دوست عزیز بنظر من اشتباه شما دوستان این است که جمهوری اسلامی را که یک دیکتاتوری است را با دموکراسی ها که دارای نهادهائی مانند مجلس اند که امکان تغییر را تضمین میکنند، اشتباه میگیرید. در نوشته هم اشاره شده که مردم به این جهت مجبورند سیستم های دیکتاتوری را عوض کنند!
در آخر لازم میدانم یک نکته را در نقد شما تصحیح کنم. من در سال ۵۷ طرفدار مشی انقلابی نبودم! حدود ٨ ماه قبل از بهمن ۵۷ خطر دیکتاتوری مذهبی را در سمنیاری طرح نمودم. اگرچه من هم وقتی شاه رفت علی رغم همه نگرانی ها از آینده، مدت کوتاهی خوشحال شدم.   

نخست آنکه جا دارد تا تعریفی از" اصلاح طلبی" ارایه کنیم.
اگر " اصلاح طلبی" را ترجمه "رفرمیسم" بدانیم و بپذیریم کار ارایه تعریف امکان پذیر می گردد چرا که در ایران عموما" به همان معنا بکار میرود مگر در مواردی که مخالفان آن برای رد این نظریه آن را با نظرات "اصلاح طلبان حکومتی" در نظام جمهوری اسلامی مترادف می گیرند و به مغلطه روی می آورند. ( در ویکیپدیا فارسی "اصلاح طلبی" چنان تعریف شده که گویا معنای آن "محمد خاتمی" و "مردم سالاری دینی" وی است. در این "دانشنامه" اصلاح طلبی چنین تعریف شده است: کسی که خواستار تغییر در بخش‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه است بدون آن‌که در اساس جامعه دگرگونی ایجاد شود یک اصلاح طلب است. – تاکیدات از من است-
همانطور که ملاحظه می کنید "اصلاح طلبان" متهمند که نمی خواهند "...در اساس جامعه دگرگونی ایجاد شود." و بر اساس این تعریف "اصلاحات" به نحوی تعریف می شود که در "چارچوب تنگ" قوانین بگنجد. چنین تعریفی البته که کار را به همانجا می کشاند که در مقاله جناب مهمنش کشیده شده یعنی "قانون اساسی جمهوری اسلامی" و "ولایت فقیه با قدرت نامحدود" در آن و "انتخابات تقلبی" تحت کنترل بسیج و سپاه دیگر جایی برای "رفرم" باقی نمی گذارد.

نخست آنکه "اصلاح طلبی" از نظر اینجانب نامحدود است و هر چه را که امروز جامعه می پسندد لزوما" صد سال دیگر نخواهد پسندید پس می بایست "اصلاح" گردد و این که "اساس جامعه" نباید دگرگون شود، حرفی بی نهایت بی ربط است و هیچ ارتباطی با "رفرمیسم" ندارد. (در شرایطی که در کشور حتی "رهبران نمادین" جنبش سبز خود از چارچوب "قانون اساسی" رژیم خارج شده اند و آن را "وحی منزل" نمی دانند عجیب است که از این قانون به عنوان "محدوده اصلاح طلبی" نامبرده شود.)
پارلمانتاریسم فقط یکی از ابزار بسط دمکراسی است و از قضا به نظر این حقیر ابتدایی ترین آن، که فقط می تواند یکی از ابزارهای "اصلاحات" تلقی شود و نه تنها ابزار و نه حتی "اساسی ترین" آنها. در کامنت خود که در بالا آن را آورده ام، به صراحت از نهادهای مدنی همچون اتحادیه های کارگران، زنان و دانشجویان و فشار از طریق این نهادها به عنوان ابزار اصلی پیشبرد اصلاحات نام بردم و "پارلمانتاریسم" را که در پاسخ استاد مهمنش به آن پرداخته شد را من اصلا" قید نکرده بودم. (جای بسی تعجب است که اندیشمندان عصر ارتباطات و اینترنت برای ایجاد "تغییرات اجتماعی" خود را محدود به همان ابزارهای قرن ۱۹ می دانند. "پارلمانتاریسم" یا "انقلاب" و هیچ راهکار نوینی ارایه نمی دهند!!)
در ادبیات لنینیستی "رفرمیسم" البته رویه و سیاستی منفور بوده و چون با "انقلاب پرولتری" و "دیکتاتوری پرولتاریا" منافات دارد، رد میشود. در مقابل نگارنده بر این باور است که همین بحث "پاشنه آشیل" و "نقطه تاریک" تفکر مارکسیست- لنینیستی است. "انقلاب" عنصر "مقدس و غیر قابل تردید" در این تفکر است که رسوبات آن همچنان در تفکرات چپ نوین وجود داشته و آن را از مفهوم واقعی خود تهی میکند. "چپ نوین"، "سوسیالیسم دمکراتیک" و یا "مارکسیسم پس از سوسیالیسم واقعا" موجود" در شوروی سابق، یک سوال اساسی پیشروی خود دارد:
چگونگی گذار به سوسیالیسم؟
"سوسیال دمکراسی" اروپایی و پارلمانتاریسم آن به عنوان راهکار گذار به سوسیالیسم پاسخ من به این سوال نیست و "انقلابیگری" و"دیکتاتوری پرولتاریا" هم البته مورد دفاع من نخواهد بود. من بر این باورم که برخلاف نظر مارکس و انگلس، نظامهای اقتصادی اجتماعی هیچگاه مگر در موارد خاص جایگزین نظام اقتصادی اجتماعی ماقبل خود از طریق "انقلاب" نشده اند. "انقلابات اجتماعی-سیاسی" در عصر حاضر و پس از دو انقلاب "فرانسه" و "اکتبر" و با الهام از آنها بوجود آمدند و هیچکدام در اصل لازمه "تغییرات اجتماعی" نبودند. فرآیند گذار به سرمایه داری در اروپا به دنبال "انقلاب صنعتی" و "رنسانس" آغاز شده بود و با انقلاب و یا بی انقلاب کبیر فرانسه میرفت تا به انجام برسد. جمهوری فرانسه هم تاثیری برآن نداشت کما اینکه در بسیاری از جوامع عقب مانده تر اروپایی همچون اسپانیا و یونان و حتی پیشرفته نظیر انگلستان این گذار به تدریج صورت گرفت. "انقلاب اکتبر" هم که دور زدن تاریخ بود و قصد داشت "سوسیالیسم را در جوامع ماقبل فئودالی و فئودالی پیاده کند به شکست انجامید چون اجازه بسط و گسترش "رفرمیستی" را از آنها گرفت.
از نظر نگارنده این سطور "رفرمیسم" نه یک گزینه بل یک اجبار اجتماعی است و رفتار دیکتاتورها ربطی به آن ندارد. تجربه "بهار عربی" و"انقلاب" در کشورهایی نظیر لیبی پیشروی ماست و این در حالی است که ملت ما و روشنفکران و اندیشمندان آن تجربه انقلاب ۵۷ را هم دارند. حذف دیکتاتور به معنای نابودی دیکتاتوری نیست وقتی ابزارهای تحقق دمکراسی فراهم نباشد. این ابزارها در ایران علیرغم سرکوبهای رژیم فقاهتی درحال گسترش و رشد و بالندگی هستند. به آنها فرصت دهیم تا با تجربه گرفتن از گذشته امکان بروز یک دیکتاتوری دیگر را از بین ببرند و باور داشته باشیم که عبور از جمهوری اسلامی و "قانون اساسی" آن نه با یک دیکتاتوری "تازه نفس تر" و "انقلاب" دیگر بلکه با "اصلاح" آن امکانپذیر می گردد وقتی همه ما بدانیم که "چه میخواهیم" و ایمان آوریم که "چه نمی خواهیم" پایان راه نیست. جامعه مدنی همان "پاشنه آشیل" دیکتاتوری و تفکرات ریشه دار آن است و البته تجربه چند سال گذشته بر امکان رشد آن در جامعه از طریق کار مداوم در "فضای مجازی" و البته در بطن اجتماع دلالت میکند.

ش. فردا از داخل کشور