نخبگان ایران، نفت روی آتش نریزید!؟


ابراهیم فرشی


• تکرار گذشته که جمهوری اسلامی یکی از نمادهای آنست،‌ ناممکن و ناموثر است. دو راه‌ بیشتر پیش رو نیست، همزیستی و توافق بر اساس حقوق برابر و راه دوم جدایی. سناریوی اخیر می تواند در سطح جهانی هم خریدارانی داشته باشد. بیانیه نخبگان ایران در هشتم سپتامبر ۲۰۱۲، اجرای انجمنهای ایالتی و ولایتی یک قرن پیش را برای حل مسائل قرن ۲۱ پیشنهاد می کند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۹ شهريور ۱٣۹۱ -  ۹ سپتامبر ۲۰۱۲


چندی است برخی از فرهیختگان ایرانی خارج از کشور به‌ دلیل اظهارنظر مسئولین دو جریان کردی و توافقنامه‌ میان بخشی از حزب دمکرات و بخشی از کومله، کارزار تبلیغاتی علیه‌ آنها به‌ راه‌ انداخته‌‌ و به‌ تبع آن به‌ تختئه‌ کردن خواستهای مردمان غیرفارس پرداخته‌اند.
نگارنده‌ این سطور ایرادی در نفس اظهارنظرها مبنی بر خواست استقلال کردستان و رد این نظرات نمی بیند. اگر فرض را بر این بگذاریم که‌ استقلال خواست اصلی این دو جریان و همه‌ مردم کرد است، باید چکار کرد؟ تهدید، طرد، جنگ، بکارگیری خشونت کارساز نبوده‌ و در آینده‌ هم نخواهد بود. ابراز نظر، گفتگو و دیالوگ بر سر هر موضوعی باید امری طبیعی انگاشته‌ شود. تحمیل منولوگ، نشنیدن حرف دیگران، گوشزدکردن حد و مرز، به همان جای می رسد که جمهوری اسلامی رسیده است.

وجود احزاب منطقه‌ای در ذهن بسیاری از رهبران احزاب، فعالین سیاسی و بخش کثیری از فعالین منفرد تمرکزگرا، نوعی تهدید تلقی می شود، اظهار وجود آنها و درخواست مطالباتشان موجب برخوردهای هیستریک می گردد. این نگاه در ادامه‌ خود راهی جز تکرار تاریخ پهلوی و جمهوری اسلامی پیش رو نخواهد داشت.
‌ امروز دیگر کسی به‌ فکر الغای قراردادهای ترکمنچای، گلستان و دیگر قراردادهای ننگین این سرزمین نیست. کسی بفکر الحاق دوباره‌ پاره‌های تن این سرزمین نیست، حتا کسی به‌ فکر اظهارنظر در مورد بحرین، جزایر مشابه‌ و تغییر نام خلیج فارس نیست. کسی هم نیازی به‌ جمع آوری امضاء برای بازسازی تمامیت ارضی ایران بزرگ نمی بیند، چراکه‌ این امری پذیرفته‌ شده از طرف همه‌ نخبگان این سرزمین تلقی می گردد.‌
کردها، بلوچها، آذریها، ترکمنها و دیگران درست به‌ این امر پذیرفته‌ شده‌ اعتراض دارند. این مردمان تقسیم سرزمین های خود را واقعیت های تغییرناپذیر نمی پندارند. کردها در یکصد سال گذشته‌ به‌ طور مستمر با چهار کشور منطقه‌ و قدرتهای جهانی در تقابل بوده‌اند و مورد معامله هم قرار گرفته‌اند، ولی از پا ننشسته‌اند. آنها از میان رنجها، تراژدیها، قتل عام و آوارگی ها و سختیها گذشته‌اند و بر اساس تجربه‌ خود پی برده‌اند که‌ تغییر در تمامی زمینه‌ها امری ممکن است.
آنها دیکتاتوری ترکیه‌ را که‌ سیاست نابودی و امحای کردها را دنبال می کرد، مرحله‌ به‌ مرحله‌ به‌ زانو درآوردند و بهای بسیار سنگینی هم پرداخت کردند. آنها از قتل عامهای صدهزار و دویست هزار نفری در عراق عبور کردند، آنها چندین دهه‌ در بی هویتی زندگی کردند و اکنون آینده‌ دیگری را در سوریه‌ برای خود رقم می زنند. نخبگانی که‌ در هشتم سپتامبر امسال به‌ جنگ واژگان خودساخته‌ برخاسته‌اند‌، هیچ اطلاعی از این تاریخ و از این تلاشها ندارند. آنها نه‌ زبان این مردم را می فهمند، نه‌ با تاریخشان میانه‌ای دارند، نه‌ رنجهایشان را جدی می گیرند و نه‌ آرزوهایشان را درک می کنند، اما برخود واجب می دانند که به آنها گوشزد کنند.

صدور این اعلامیه‌ و امضاء آن از طرف بزرگان و فرهیختگان این سرزمین نشان از اوج ذهنی گرایی و بی مسئولیتی این قوم خبره‌ دارد. از بالا نگاه‌ کردن و تعیین خط و خطوط و حد و مرز برای دیگران کار اندیشمندان کارساز و مسئولیت پذیر نیست، آن کس که‌ ادعای مالکیت سرزمین دیگران را دارد و آنرا بخشی از تمامیت ارضی خود می پندارد، نه‌ به‌ زمین احترام می گذارد نه‌ به‌ انسان و حقوق او.
سرزمین کردستان، آذربایجان و هر جای دیگر به‌ مردمان همان سرزمین تعلق دارد، درست به‌ همان صورتیکه‌ دویست سال پیش رهبر فرهیخته‌ سرخپوستان آمریکا در نامه‌ خود به‌ رئیس جمهور وقت آمریکا نوشت. نفس هر مرد و زنی، هر کودکی با نفس درخت و خاک وآسمان و هر برگ و هر جانداری از کرم درون خاک تا ماهی درون آب و پرنده‌ آسمان و سگ روی زمین، گره‌ خورده‌ است. هیچ مرد و زن و کودکی در کردستان و دیگر بلاد، بنا ندارند نفس میان خود و زمین را قطع کنند. آنها می خواهند نفس همراه با آزادی را به جان درخت و خاک و هر برگ و جانداری از جمله خودشان بدمند.
آنانکه‌ "سرآغاز هر کارپایه سیاسی را حفظ استقلال و تمامیّت ارضی ایران می دانند" به‌ تکرار تاریخ پر از جنگ، خونریزی و اعمال خشونت کمک می کنند. تکرار سیکل نافرجامی که‌ بجز تباه‌ کردن زندگی نتیجه‌ای در بر نخواهد داشت.
اگر این اندیشمندان چنین می نوشتند: "سرآغاز هر کارپایه‌ سیاسی حفظ دمکراسی، دیالوگ، درک متقابل و احقاق حقوق همه‌ آحاد مردم خواهد بود" نوید دیگری به‌ مردمان این سرزمین دیکتاتورخیز و دیکتاتورپرور می دادند. گرفتار شدن در فرهنگ و ایده‌های کهن این سرزمین، کارپایه‌ سیاسی مناسبی پیش رو نخواهد گذاشت. دیکتاتوری اسلامی و شاهنشاهی محصول همین کارپایه‌ است، خود را در چنین کارپایه‌ای یافتن سئوال برانگیز است.
دست یازیدن به‌ چنین کارپایه‌هایی به تشدید هرچه بیشتر بی اعتماد کمک خواهد کرد. بیانیه ٨ سپتامبر دامن زدن و عمق بخشیدن به این بی اعتمادی است. آیا وظیفه‌ روشنفکران گره‌ گشایی و اعتماد سازی است، یا ریختن نفت بر شعله های آتش؟

این بیانیه‌ ثابت می کند که‌ ایندسته از روشنفکران از هر طیف، درهم تنیدگی فرهنگی، فکری و سیاسی مشابهی را با خود حمل می کنند. این بیانیه تصویری از بلوک سیاسی بعد از جمهوری اسلامی را ترسیم می کند. چریک انقلابی سابق، کمونیست، ملی و مذهبی، دمکرات، سوسیالیست، باخدا و بی خدا، پراگماتیست و ایدالیست، سکولار و دین مسلک، جهان ذهنی و سیاسی واحدی را به‌ نمایش می گذارند و این صف آرائی در عرصه‌ سیاسی ایران جدید است. رشد این احساس و فکر در بیست سال گذشته‌ به‌ امضاء کنندگان این بیانیه‌ محدود نمی شود و طیف گستردهتری را در بر می گیرد و شامل مناطق ملی هم میشود. نزدیکی دمکرات و کومهله هم که زمانی یکی نماینده بورژوازی و دیگری نماینده پرولتاریا بود، از همین سنخ است. اگر نزدیکی طیف ناهمگون امضاء کنندگان ٨ سپتامبر برآمد طبیعی جامعه فارس باشد، توافقنامه این دو جریان هم برآمد مشابه آن در کردستان است با این تفاوت یکی محکوم و دیگری حاکم است.

حال که‌ واقعیت امروز جامعه‌ ایران دال بر وجود دو وجه سیاسی‌ منطقه‌ای و سراسری است، باید چه‌ ‌ کرد؟ تکرار گذشته که جمهوری اسلامی یکی از نمادهای آنست،‌ ناممکن و ناموثر است. دو راه‌ بیشتر پیش رو نیست، همزیستی و توافق بر اساس حقوق برابر و راه دوم جدایی. سناریوی اخیر می تواند در سطح جهانی هم خریدارانی داشته باشد. بیانیه نخبگان ایران در هشتم سپتامبر ٢٠١٢، اجرای انجمنهای ایالتی و ولایتی یک قرن پیش را برای حل مسائل قرن ٢١ پیشنهاد می کند، اگر در دیگر زمینهها هم اجرای قوانین مشروطه را مدنظر داشته باشند، ایران بعد ازجمهوری اسلامی، چهره قرن بیستمی خواهد داشت یا بیست و یکمی؟

نکته آخر اینکه مفاهیم "حق تعیین سرنوشت، جنبش رهایی بخش" از سازمانهای چپ سراسری به‌ عاریه‌ گرفته‌ شده‌ است و هنوز در برنامه‌ این احزاب وجود دارد. اگر بکارگیری این مفاهیم تجزیه طلبی است اول به کار بخشی از امضاء کنندهگان این بیانیه رسیدگی کنید.

ابراهیم فرشی
٩ سپتامبر ٢٠١٢