نگاهی دیگر - امیر مومبینی

نظرات دیگران
  
    از : Sadegh Arefi

عنوان : greeting
با سلام و درود به جناب امیر و آقا تقی
آنچه بیش از خود نوشته توجه مرا جلب کرد نقد آقا تقی و جواب جناب امیر بود که در ابتدا کمی غیر دوستانه بنظر میرسید و پس از رفع سو تفاهم و بفهمی نفهمی ، پوزیش خواهی تبدیل به یک گفتگوی دوستانه گردید.
ما آرام آرام یاد میگیریم که آرام باشیم . نقد کردن و یاد آوری سخنی که به نظر ما اشتباه و یا نادرست است بهتر است دوستانه باشد .
من بار دیگر آموختم که مودب و مهربان باشم .
با احترام ،
صادق عارفی کالیفرنیا
۴٨٣۱۱ - تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱٣۹۱       

    از : هومن دبیری

عنوان : اگر در نگاه خود تاریخ را نیز در نظر داشته باشیم
با مطالعه ی این مقاله فهمیدم که امیر ممبینی هم مثل من سفری به مصر کرده ست . البته برداشت ما تا حدّی متفاوت ست. شاید علت آن سفر من به بندر «زیبای » اسکندریه و در دسامبر ۲۰۱۱ می باشد.او به پایتخت یعنی قاهره سفر کرد. اگر در نگاه خود تاریخ را نیز در نظر داشته باشیم. دیگر زیاد فرق نمی کند که ما به کدام شهر قاهره رفته ایم. مصر بعداز فراعنه توسط یونانیها فتح شد و اسکندر پایتخت یونان را به اسکندریه منتقل کرد. بعدا اسلام مصر را تسخیر نموده ست. تمام اکتشافات باستانی مصر در دهه های گذشته که بخش بزرگی از آنها نیمه تمام متوقف مانده ست ( نبودن بودجه ) دال بر نابودی بخش بزرگی از تمدن یونانی مصر می باشد. معلوم نیست شریعتمداران با آنها چه خواهند کرد؟ در بندر اسکندریه ، میراث مادی و معنوی از فرعون تا استعمار قرن بیستم و «سوسیالیزم واقعا موجود » در کنار هم قرار دارند. متاسفانه بعلت بی توجهی , فساد و رشوه تمام بناها و بافت شهری بندر «زیبای » اسکندریه بعلت عدم رسیدگی و تعمیرات و نگهداری از دهه ها قبل ادبار و پوسیده گردیده ست و اولین سئوالی که به ذهن انسان متبادر میشود این ست : پس حکومت حُسنی مبارک در این ۳۰ سال چه کرد؟ پاسخ اینست که : بعداز شکست عمومی اعراب در جنگ ۶ روزه با اسرائیل ، دولت و ارتش مصر به خصوص در یک شوک ناگهانی فرو رفت. میگویند برای التیام این درد ملی بساط مساجد را رونق بخشیدند و اخوان المسلیمن جان تازه گرفت و آواز ام الکلثوم به داد مردم و حکومت رسید. بعدا با کمک های مالی و مستقیم آمریکا به ارتش متزلزل مصر ، تلاش نمودند که روحیه آنها را با انگیزه های اقتصادی بالا ببرند. این موضوع باعث شد که قشر بورژوازی ملاک « مسکن و املاک» بصورت سرطانی رشد نماید و ارتشیان صاحب عمده ی این سرمایه ها می باشند که در صنعت توریسم و هتل داری نیز دست بالا دارند. پس می توان ارتش مصر را با سپاه پاسداران مقایسه کرد. ضمنا از حکومت گذشته ی ایران مملکتی در حال رشد باقی ماند که در تمام زمینه ها با وجود نارسائی ها ، هیچ تشابهی با کشور مصر که سالها توسط مدیران نالایق و فاسد آن چاپیده شده ندارد . ما می توانیم بگوئیم ایران پس رفته ! ولی اسکندریه ی « زیبا» که من دیدم آنقدر قبلا مخروبه و فقیر شده که نباید آنرا به حساب کسانی که امروز قدرت را در دست گرفته اند گذاشت . با خود فکر کردم که این موضوع دارد با سکوت برگزار میشود تا بعد ها بتوانند به مردم مصر بدروغ بگویند که انقلاب باعث تباهی کشور شد! در زیر نوشته ی امیر ممبینی کامنت هائی قرار دارد که به مقاله ی دیگری از محمد قراگوزلو اشاره میشود. که در باره آن قبلا در اخبار روز کامنتی را برای محمد قراگوزلو گذاشته بودم: مگر از جامعه ی مصر بیش از این انتطار داشتیم ؟
http://azadiodad.blogspot.se/
۴٨۱۹۲ - تاریخ انتشار : ۲۴ شهريور ۱٣۹۱       

    از : امیر مومبینی

عنوان : به تقی عزیز
نقی جان ببخشید اگر این بحث شما را ناراحت کرد. به هر حال شاید نکته مفیدی هم در آن بود. حق با شماست و آقای گیلانی صمیمی نیست. عصبانیت مرا میرساند. همان تقی جان هستی و خواهی بود. دیگر آنقدر عمری برای تعویض رفیق باقی نمانده است. من نوشته های خوش نثر شما را میخوانم و لذت میبرم. از اهل قلم انتظار بیشتری دارم. به واژه های نا مناسب به شدت حساسیت دارم. امید که باقی مطلب را هم بخوانید. امروز میفرستم. دوستدار شما. شاد باشی
۴٨۱۷۹ - تاریخ انتشار : ۲۴ شهريور ۱٣۹۱       

    از : تقی گیلانی

عنوان : عدالت؟
کسی که یادداشت مرا برای امیر به مغلطه و پریشان فکری تشبیه می کند، چه راحت بحث را به عدالت و بی عدالتی و از این قبیل می کشاند!؟ امیر عزیز، لازم نیست مرا به نگاه و نظر نیروهای جنبش نسبت به خودت حواله بدی عزیزم. مگر من تو را نمی شناسم؟ مگه تو مرا نمی شناسی که برایم یه عالمه " جناب آقای گیلانی " نوشته ای!؟ خودت میدانی که این شناخت هایی که ما داریم، عمدتاً تصاویری عام هستند. گاه کردار هر کدام از ما میتواند - و گاه گفتار ما که نقش معینی بمثابه کردار ایفا می کنند - علیرغم نیات پسندیده، تأثیرات کاملاً مخربی از خود بجای بگذارند. کمااینکه بسیاری از اعمال و گفتار و کرداری که ما در چندسال اول بعداز انقلاب دنبال کردیم، نه تنها نقشی در پیشبرد مبارزه سیاسی و اجتماعی به درستی ایفا نکرده، بلکه جامعه را از داشتن یک جریان چپ مطرح در آن زمان نیز محروم نموده است.
و اما تعجب می کنم از اینهمه عصبیت و خشونت متعاقب آن در مورد اینکه مرا به بد خواندن و بد فهمی نوشته خود متهم می کنی. من البته خودم هم بشدت دچار تردید شده ام و میدانم که برداشت تو و بسیاری دیگر آنی بوده که به آن اشاره داشته اید: اینکه شما از رژیم پادشاهی است که بیزاریید و .... اما آن ویرگولی که بعداز رژیم پادشاهی گذاشتید: کل آن جمله را در شکل فاعل قرار داده و حالتی بدان داده که انگار فاعل همانا « مخالفت و نبرد من با رژیم پادشاهی » یعنی خود مخالفت و مبارزه بوده است.
اما، در کنار همه اینها، نوشته و صحبت من تنها در این جمله محدود نبوده و شما هم موضوع " شرمساری " را آنچنان بزرگش کردید که انگار تمام حرفی که زده ام، ربطی به نوشته شما نداشته و ندارد. بگذریم. البته از خواندن یادداشت ات در بخش نظرخواهی کمی دل آزرده شده بودم و با اینهمه سعی می کنم در انعکاس نظر خودم به نوشته تو که متعاقباً در این صفحه منتظر دیدنش هستم، رعایت بیش از پیش داشته باشم؛ اما قطعی میگویم از انعکاس آن صرفنظر نخواهم کرد. چرا که مباحثه با تو با وجود حساسیت و دقتی که در تو سراغ دارم، همیشه میتواند مفید واقع شود!
۴٨۱۶۴ - تاریخ انتشار : ۲۴ شهريور ۱٣۹۱       

    از : شیوا

عنوان : عدالت
همیشه وقتی دیده ام کسی مورد بی عدالتی قرار گرفته دلم به درد آمده. لازم نیست انقلابی بزرگ صورت گیرد تا برای عدالت گام برداریم. همین جا و هر روز بیعدالتی به شکل ها مختلف تکرار میشود
خواستم به تو امیر گفته باشم که می فهمم که از کامنت های ناعادلانه و پریشانی که بر مقاله ات گذاشته شده ناراحت شده باشی. اما بدان بی تردید کسانی حتی اگر کامنت نگذاشته باشند، متوجه این معامله‍ی نابرابر شده اند.
مقاله ات شیرین و دلچسب و خواندنی ست و ره به تفکر میگشاید نه تکرار و مغلطه. قدمش در خانه‍ی ما مبارک است و باز هم مهمان مطالعاتی ما باشید
۴٨۱٣۱ - تاریخ انتشار : ۲٣ شهريور ۱٣۹۱       

    از : کیوان زرگر

عنوان : توجه
با سلام به امیر ممبینی
و با تشکر از رفقا
می خواستم عرض کنم یادداشتی که ( تکرار) نوشته تحت عنوان ( کمدی های تراژدی شده) از همان مقاله رفیق قراگوزلو است که من لینک آن را دادم. خوب بود دوست عزیز تکرار به این نکته اشاره میکرد
۴٨۱۰۹ - تاریخ انتشار : ۲۲ شهريور ۱٣۹۱       

    از : یاشار صادقی

عنوان : اشاره
آقای تقی گیلانی عزیز!
با سلام و درود فراوان
یادآور می‌شوم که در جمله‌ی مورد استناد شما از نوشته‌ی آقای مومبینی، مرجع ضمیرِ اشاره‌ی «آن» (به‌گمان‌ام) «رژیم شاهنشاهی» باید باشد، نه مبارزه‌ی راوی در گذشته. البته، بهتر آن خواهد بود که توضیح لازم را از خود نویسنده بشنویم (بخوانیم). قبول دارم جمله‌ی نویسنده طوری نوشته شده که نامحتمل نیست خواننده برداشتی از نوع برداشت شما داشته باشد.
۴٨۱۰۷ - تاریخ انتشار : ۲۲ شهريور ۱٣۹۱       

    از : امیر مومبینی

عنوان : به آقای گیلانی
جناب آقای گیلانی واقعا شما فکر میکنید که من آنقدر تهی شده هستم که بنویسم از مبارزه باریم پادشاهی بیزار بوده و هستم و خواهم بود؟ آیا کسانی که طرفدار اتحاد با سلطنت هستند و بسیار هم از آن دفاع میکنند چنین جمله ای را حاضرند بنویسند؟ اگر شما اصول نگارش فارسی را توجه کنید می بیند که پس از رژیم پادشای ویرگول گذاشته ام و پس از آن میآید که من از آن بیزار بوده و هستم و خواهم بود. یعنی من از رژیم پادشاهی بیزار بوده و هستم و خواهم بود. شما چگونه جمله مرا وارونه میخوانید. وا نگهی در تمام جنبش همه میدانند که من یکی از سازش ناپذیرترین کسان با رژیم شاهی هستم و ده ها مقاله در این باره نوشته ام. در قسمت دوم همین مقاله نیز که بزودی می آید خواهید دید که من همین نظر را دارم. به هرگونه من این بحث را تمام میکنم و بسیار متأسفم که انسان به این شکل با مسایل برخورد کند. من اهل کاربرد واژه های سبک نیستم و به آقای تابان هم گفتم که دوستان نظر بدهند ولی کلمات و جملات توهین آمیز ننویسند چون این بخشی از مبارزه من است. کلمه ای که شما به کار بردید درست نبود و اگر من به جای شما بودم آن را پس میگرفتم.
شاد و سرافراز باشید
۴٨۱۰٣ - تاریخ انتشار : ۲۲ شهريور ۱٣۹۱       

    از : تقی گیلانی

عنوان : برای تصحیح حرف امیر ممبینی گرامی!
از من خواستی که آن جمله ای را که شاید تأثیر کمی در یادداشت من نداشته، برایت در اینجا منتقل کنم خب، این هم آن جمله:
... مخالفت و نبرد من با رژیم پادشاهی، که از آن بیزار بوده و هستم و خواهم بود، از نگاه فرهنگ...

این جمله که حدوداً دهمین سطر از پائین نوشته می توانید آنرا بیابید، بطور مشخص اشاره داره که شما از نبرد و مخالفت خود با رژیم پادشاهی ابراز بیزاری می کنید. خب، شرمساری شکل ملایم تری است بنظر من تا بیزاری. شرمساری شاید امری شخصی جلوه کند و بیزاری میتواند شامل یک مجموعه انسانی بزرگتری باشد - تعبیر من کاملاً شخصی است و میتواند هم غلط باشد -
بهرحال، آنچه که شما به من نسبت میدهید یعنی کسب لذت در نقد نوشته خود، مصداق درستی نداره. من با دقت و حتی احساسی سمپاتیک این نوشته را خواندم. با تو قدم زنان در خیابانهای قاهره حرکت کردم و به مسجد مربوطه وارد شدم...
من سعی کرده ام از لابلای نوشته تو به " نگاه دیگر " به فعل و انفعالات و گذران مورد نظر برسم و وقتی دیدم شما حضور در مسجد و دیدن قبر محمدرضا پهلوی را در برنامه تان گنجاندید، جا خوردم. طبعاً برای شخصی مثل شما نباید نگاه به مسئله چگونه گی مرگ و حیات و هستی فردی مثل شاه ناشناخته بوده باشد.
بهرحال، من فکر نمی کردم یادداشت من چنین برافروخته گی ای را در شما ایجاد کند و اگه ساده انگارانه در نظر گرفته نشود، فکر کردم شاید هم به کنه مباحثه ام با خود با دقت بیشتری و همسویانه نگاه کنید. بهرحال، برایم آنقدر احترام داری و آنقدر به چرخش قلم ات علاقه دارم که از فواد استدعا کنم آن نوشته ام را و همین یادداشت ام را بعداز خواندن شما و طبعاً اگر صلاح بدانید و بدانند بردارند. من در این موضوع کمترین حس ناجوری نخواهم داشت. کاش زندگی برایمان امکانات بیشتری فراهم می کرد که مباحثه را با کینه توزی و لذت غیرمتعارف و از این قبیل جایگزین نمی کردیم. بهرحال، اگه حس ناخوشایندی برایت بوجود آمده من عذر می خواهم.
۴٨۰۹۶ - تاریخ انتشار : ۲۲ شهريور ۱٣۹۱       

    از : امیر مومبینی

عنوان : تذکر به آقای تقی گیلانی
آقای گیلانی شما خطاب به من مینویسید:

شما وقتی به گذشته خود نگاه می کنید - که بیش از آنکه نگاه باشد، تحلیل هست - از آن شرمسارانه یاد می کنید. من نمیدانم اگر امکانی بود، آیا شما با پاک کنی نامرئی آنرا پاک هم می کردید؟

چرا بی ادبی میکنید جانم؟ شما که میدانید شرمسار چه معنی دارد. آخر جانم کجا من چنین کاری کردم؟ من که همواره دیگران را از این کار برحذر داشتم. این چه میل شگفتی در شماست که میخواهید انسان خطایی کند تا او را بکوبید؟ یک جمله را در این نوشته نشان بده که نشاند دهد من از گذشته خود پشیمانی کردم. خواهش میکنم اینکار را بکنید تا دیگران هم دقت کلام شما را در یابند. آقای گیلانی! یک جمله در این نوشته نشان دهید که ادعای شما را ثابت کند. من کنجکاو هستم ببینم شما از کدام ماست این مو را بیرون کشیدید تا با لذت به من حمله کنید.
۴٨۰۶٣ - تاریخ انتشار : ۲۲ شهريور ۱٣۹۱       

    از : taghi Gilani

عنوان : مقایسه
در اینکه میتوان و باید چشم ها را شست، طور دیگر باید دید؛ تردیدی ندارم. اما، انعکاس هر آنچه که در چشم انداز ما قرار میگیرد، مفهوم نگاه دیگر نیست. چه بسا رفتاری که بر جامعه ما رفت، بر بسیاری جوامع حاشیه ای و ساختارهای پوشالی نیز آنگونه می رود. در چنین جوامعی تا دلت بخواهد آدمهای دریوزه یافت میشود که به میدان آمده و نقش های کریه مشابه ای را ایفا کنند و نان دیگرانی دیگر را در روغن فراوان غوطه ور. این شبه انقلاباتی که در کشورهای عربی به راه انداختند تا ملزومات استراتژیک خود در بازنگری سیاست های خود را پیش برند، گاه در کشور کم و بیش استابیلی مثل لیبی به روی کار آوردن دولتی زاده هرج و مرج منجر میشود و در مصر به مضحکه مقابله صوری بین مزدوران اخوان المسلمین با نظامیان پفیوز. تصویر نمایشی مردمی که کونشان را به هوا کرده اند - چه در مفهوم سجده و چه در هر نوع آمادگی دیگری - بمثابه عملکرد انقلاب نمایانه، کاری که در ایران یکی از تمرینات ویژه تأثیرگذاری صنعت رسانه های انبوه بوده و در جادوی خود تبدیل زباله به قهرمان و رهبر و غیره را برایمان رقم زدند، همه اینها در نگاه باصطلاح کنونی شما بنظر وجود ندارد. مردمی که به خودشان حق میدهند به حریم شخصی دیگرانی دیگر تجاوز کنند و از وی اعتقاداتش را سوال کنند، هرگز شایسته نام انسان آزاد نیستند. طبعاً در چنین جوامعی تمام مباحثه ای که رخ میدهد، گردش دیوانه وار در دور بطالت خرفتی است و بس. وقتی شما به دیدن مسجد عمروعاص می روید، نمیدانم میخواهید آجرهایش را نگاه کنید و جنس اش را و تأثیر زمانه روی آن، یا اینکه فکر می کنید از چنین ساختمانی بعنوان یک بنای تاریخی جادوی خاصی نیز بر می خیزد؟ برایم عجیب است چنین گردشی که نه توریسم هست و نه جستجوی تحقیقی. هرچه هست، جستجوئی است درون ذهن چرا که به معضلات ذهن خود چسبیده است. ذهنی که عمروعاص نامی را می شناسد و میخواهد بداند چنین موجودی چه نشانه و اثری از خود باقی گذاشته.
شما وقتی به مقبره محمدرضا مراجعه می کنید باز هم نگاه تان در همان سیاق گذشته به قضایا می نگرد. نگاهی که احترام به مرده در بطن آن جای خوش کرده. شاید سالهای سال نگاه به مرده چه در فرهنگی شیعی و چه در رفتارهائی که در مبارزه سیاسی درون ذهن ما گنجانده شده، ما همواره به شهید نگاه کرده ایم و بدتر از همه اینکه بین خاک خاوران نامی و مقبره ملک فاروغ، در یکی بی احترامی و در دیگری رفتار شایسته ببینیم؛ در هر دوی این قضایا، احترام و تبعیت از هستی انسانی انگار غایب بزرگ است.
شما وقتی به گذشته خود نگاه می کنید - که بیش از آنکه نگاه باشد، تحلیل هست - از آن شرمسارانه یاد می کنید. من نمیدانم اگر امکانی بود، آیا شما با پاک کنی نامرئی آنرا پاک هم می کردید؟ این همان نگاهی است که در زمان الزام به تحولی در جامعه ایران، پذیرفته نشده بود محمدرضانامی در شکل بازیگر نشسته بر اریکه بر نقش خود ادامه دهد و باید آن جایگاه به مزدوری تازه نفس واگذار میشد؛ در لابلای آن اگر آدمی مثل بختیار را به میدان آوردند و بخاطر عامیگری وحشتناکی که بر جامعه حاکم بود، او را عملاً وسیله ای قرار دادند تا بر رادیکالیسم مذهبی و دامن زدن آن در فضای آزادی مطبوعات دامن بزنند و از سوی دیگر، توسط همین ساختار یعنی بختیار و غیره نیز وحشت قدرت گیری چپ در نمای بسیار غلوآمیز چریکها و ده دوازده نفر رهبری حزب توده ایران را در بوق و کرنا بگذارند... با آن ثمره ای روبرو شدیم که شاید آش را خیلی دقیقتر از بازیگران ساده لوح صحنه دیگرانی دیگر در کنار هویزرها داشتند هم میزدند... کاری که در مصر هم پیش میبردند و در سوریه به گل نشسته اند. باری، شما از مبارزه تان یا از شکل مبارزه تان گله دارید یا از شکنجه هایی که ایکاش نمیشدید؟ جای تحقیر و نقض آشکار موجودیت شما بعنوان انسان در چنان ساختاری را چه میکردید؟ ساختاری که شما را تا حد بیهوش شدن شکنجه میداد و برای روی کار ماندنش شاید به بیش از چهل هزار مستشار تنها و تنها آمریکائی نیاز بود؟
امیر گرامی، وقتی نگاهی دیگر می کنی، به خودت و امثال خودت هم که نگاهی دیگر بیانداز. آنچه در نقد مبارزه خود گفته ای، با نگاه ساده همان زمان هیچ تفاوت بنیادینی نداشت! حرف بسیار هست. من نمیدانم و نمی خواهم اصرار کنم به آن که بگویم الان هم همان کاری را پسندیده می دانم که سی سال و اندی پیش. اما، هرچه بود آن رفتارها ظرفی بود که مجموعه عقل و هیجانات جوانی مرا درون خود جای میداد. برای گونه دیگری از رفتار، مغز، شرائط زندگی و حیات دیگرگونه ای لازم هست که ما همواره از آن محروم بوده ایم و شاید کماکان هستیم.
۴٨۰۵۷ - تاریخ انتشار : ۲۲ شهريور ۱٣۹۱       

    از : تکرار

عنوان : تراژدی های کمدی شده
تراژدی های کمدی شده
به اول مهر ۱۳۵۷ تهران و هر شهرستان ملتهب دیگر ایران می رویم . بعد از کشتار ۱۷ شهریور، انقلاب ایران به اعتبار اعتصاب همه جانبه ی کارگران نفت، خیز بلندی به سوی پیروزی برداشته است. مهدی بازرگان و حاج مانیان و یکی دو نفر دیگر که تجربه یی در مساله ی نفت دارند به تکاپو می افتند. رژیم پهلوی یکه خورده و در آستانه ی شنیدن صدای انقلاب مردم است. شوراهای کارگری رادیکال به تدریج در حال شکل‌گیری هستند. اگر نبض انقلاب در تظاهرات خیابانی می زند، باری مغز و فرماندهی آن در کارخانه‌ها فعال شده است. می توان تصور کرد با اعتصاب کارگران نفت رژیم شاه در تنگنایی کم مانند قرار گرفته و هر آینه آماده ی امتیازدهی به هر اپوزیسیونی است که زور و توان و امکاناتش از بقیه بیشتر باشد و به عبارت روشن تر اپوزیسیونی متشکل و نیرومند و هژمون بر جنبش انقلابی مردم ایران. نهضت آزادی و جبهه ی ملی با انقلاب و سیل و "خشونت" به شدت مخالف اند. آنان چترها را در پائیز بی باران و در عین حال آسمان پر رعد تهران گشوده اند. باران و نه انقلاب.........مردم به تدریج با نام های سیاسی جدیدآشنا می-شوند. مهدی بازرگان، کریم سنجانی، شایگان، صدیقی و علی شریعتی از چند سال پیش به اعتبار فعالیت آزادانه ی حسینیه ی ارشاد و تا حدودی نهضت آزادی و جبهه ی ملی به میان طیف ویژه یی از نخبه گان جامعه رفته اند.آیت الله مطهری و مفتح و باهنر و بهشتی و خاتمی چندان سیاست ورز نیستند و ترجیح می دهند به جای حمله به امپریالیسم و چهر ه ی دست نشانده اش "روش نقد رئالیسم" و "داستان راستان" و کتاب های درسی بنویسند و در دانشگاه و حوزه درس بدهند و در مرکز اسلامی هامبورگ فعالیت کنند. از جمع روحانیان آیت الله طالقانی و آیت الله منتظری در بند با مواضعی نزدیک به سازمان مجاهدین خلق و آیت اله خمینی (در نجف) شناخته می‌شوند. چپ ها طبق معمول قربانی سفره های سور و عزا شده اند. تقریباً همه ی اعضای برجسته ی سچفخا – از پویان و احمدزاده و صفایی تا جزنی و اشرف – به صور مختلف قتل عام شده اند. رهبری سازمان مجاهدین خلق ایضاً. مرکزیت تبعیدی و خوش-نشین حزب توده منتظر تصمیم "رفیق برژنف" و کرملین. تا چه شود؟ باری کوتاه کنم. این مقدمه‌ی بلند را گفتم تا به این سوال ساده برسم که اگر در مهرماه ۵۷ در هر کجای ایران از مقابل دانشگاه تهران تا هر میدان و گوشه و خیابان دیگری از هر شهروندی با هر درجه یی از آگاهی سوال می شد که به نظر شما پس از سقوط شاه اولین رئیس جمهور ایران چه کسی خواهد بود؟گمان نمی کنم حتا یک نفر هم به نام ابوالحسن بنی‌صدر می رسید. حالا امثال صادق قطب زاده و ابراهیم یزدی و صباغیان و حاج سید جوادی و طباطبایی و نزیه و مدنی و حسن حبیبی و جلال الدین فارسی و غیره که در هیچ مخیله یی نمی گنجیدند. حتا به ذهن روحانیانی مثل آیت الله بهشتی که می-کوشیدند جریان مذهبی را بر انقلاب هژمون کنند. کما این که اگر در زد و خوردهای ۲۰ تا ۲۲ بهمن کسی می‌گفت ژنرال ازهاری یا جمشید آموزگار (مثل احمد شفیق) در انتخابات آینده ی ریاست جمهوی ایران یکی از دو نامزد پیروز و راه یافته به دور دوم خواهند بود، طرف را یک راست به دارالمجانین می فرستادند.
از قرار انقلاب مصر نیز تکرار همان جریان آشنا و پیش گفته است. ۱۶ ماه پیش وقتی که خیزش توده یی زحمت کشان مصری تحت لوای نان ـ آزادی شروع شد، اگر کسی از یک به یک جمعیت انبوه گرد آمده در میدان التحریر می پرسید:
محمد مرسی کیست؟ با چهره یی مبهوت و هاج و واج مواجه می شد. همه ی شهرت و پایگاه سیاسی مرسی به عنوان رهبر حزب و نماینده ی مجلس در میان یک جماعت خاص اخوانی خلاصه و خلاص می شد. و یا اگر تحلیل‌گری در یک رسانه می نوشت که بعد از سقوط دولت حسنی مبارک، مردم معترض احمد شفیق را به دور دوم انتخابات ریاست جمهوری خواهند فرستاد، خواننده گان آن تحلیل به عقل سلیم نویسنده شک می بردند. اما همه های این ها واقعیت است. کمیک یا تراژیک چه فرقی می کند. برای توده های مبهوتی که حال و حوصله ی خنده و گریه از آنان ستانده شد، دیگر چه فرقی می کند اخطار حادثه "توفان خنده-ها" در پی داشته باشد...
(درافزوده: به یک مفهوم اگر بخواهیم نتیجه ی انتخابات ریاست جمهوری مصر را با شرایط مشابه در ایران مانسته سازیم، به این گزینه ها می رسیم. هاشمی رفسنجانی یا محمد خاتمی و حتا بنی‌صدر به عنوان نماینده ی اسلام متعادل و میانه و پرو غرب به جای محمد مرسی. رضا پهلوی تنها آلترناتیو بازمانده از رژیم ضد انقلاب گذشته مابه ازای احمد شفیق. مسعود رجویِ بازگشته به شعارهای "جامعه ی بی طبقه ی توحیدی" به جای حمدین صباحی! گیرم که بازگشتِ رجویِ هم پیمان با نئوکان های آمریکایی به گذشته استبعاد عقلی دارد!بهتر بود به جای رجوی این آقای حمدین صباحی ناصریست ملی گرا را با محمد حنیف نژاد مقایسه می کردیم. اما چون سخن از آلترناتیو و آلترناتیو سازی است با موجودین ساختیم.)
۴٨۰۵۴ - تاریخ انتشار : ۲۱ شهريور ۱٣۹۱       

    از : کیوان زرگر

عنوان : یادآوری
دوست گرامی جناب مومبینی
با سلام و عرض ارادت
آنچه را که شما دیده اید در مقاله آقای قراگوزلو فرموله شده است. در سیاست باید تحلیل هم داشت. همه پدیده را که نمی شود از نزدیک دید. لینک مقاله آقای قراگوزلو در سایت اخبار روز
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=۴۵۸۲۹
۴٨۰۲۶ - تاریخ انتشار : ۲۱ شهريور ۱٣۹۱       

    از : peerooz

عنوان : Brevity is the soul of wit
چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار یا به قول شکسپیر Brevity is the soul of wit :

"یکی از بزرگترین کشف‌های استعمار همین آشوب بوده‌است. راه سوار شدن بر امواج آشوب و راه مهار کردن آن را میداند. آشوب بپا میکنند. برای آشوب یک رهبری درست میکنند. نام آن را دموکراسی می‌گذارند. اسلحه به دستش میدهد. و خوب که همه جا را خراب کرد افسارش را می‌کشد و مثل یک قاطر رام سوارش می‌ شود. آن گاه شرایط فاتح را به ملت‌های آشوب‌زده دیکته میکند و به قیمت خون مردم شروع میکند در میدان مخروبه‌ی آشوب عمران کردن. از چنین عمرانی است که استعمار برآمد. ".

تنها چیزی که میتوان اضافه کرد افزودن کلمه استثمار به استعمار است. که آب میدهد اما گلاب میگیرد.
۴٨۰۱۲ - تاریخ انتشار : ۲۰ شهريور ۱٣۹۱       

    از : امیر مومبینی

عنوان : این مطلب ادامه دار است
نوشته من با نام نگاهی دیگر ادامه دار است.
۴۷۹٨٣ - تاریخ انتشار : ۲۰ شهريور ۱٣۹۱       

    از : الهه

عنوان : مرسی
اینگونه مقالات که در آن تفکر هست، مقایسه هست، و نفرت نیست، مثل آبی ست که باید در کام سوخته و جرخورده ی ایرانیان چکاند. بیشتر بنویسید امیر
۴۷۹٨۲ - تاریخ انتشار : ۲۰ شهريور ۱٣۹۱