جایی که ترس حاکم است از آزادی خبری نیست - حمید آقایی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲٣ شهريور ۱٣۹۱ -  ۱٣ سپتامبر ۲۰۱۲


آزادی و ترس دو احساس بسیاری انسانی و و واقعی هستند. ایندو احساس اگرچه در ارتباطِ تنگاتنگ و نزدیکِ با هم قرار دارند، اما در دنیای واقعی و زندگیِ روزمره انسانها، متضاد با هم و دیالکتیک وار عمل میکنند. آزادی در واقع امر زندگیِ بدون ترس است؛ و حضور و حاکمیت ترس و نگرانی، نشان از زندگیِ بدون آزادی دارد. در یک کلام، ترس و آزادی احساساتی هستند بسیار آشنا، ملموس و قابل فهم برای همه.
انسانی که ترس بر او غلبه کرده معمولا بسته، در خود فرورفته و منزوی مینماید. او اگرچه همه چیز را میبیند، میشنود و حتی درمیانه میدانِ زندگی حضور دارد و فعال است، اما واقعا از دل و جان نمی بیند، نمیشنود و حضورش واقعی نمیباشد.
انسان آزاد اما از گونه ای دیگر است، باز و شکفته است و به مفهمومِ واقعی زندگی می کند و از آن لذت میبرد. از لحظات زندگی بدون ترس و نگرانی بهره میبرد و همواره خود را بازتر و شکوفا تر میسازد. بعبارت دیگر به مفهوم واقعی آزاد و رها است.
در یکی از تعاریف آزادی آمده است که انسان زمانی واقعا آزاد است که به هیچ شکلی تحت سلطه هم نوع خود نباشد و از دخالت دیگری در امور زندگی اش در امان باشد. آزادِ واقعی کسی است که ترسی از جامعه خود و مردمان پیرامونش نداشته باشد و در دلنگرانیِ دائم و ترس از دخالت دیگران در امور زندگی اش، که به اشکال متفاوت، از قوانین و مقررات حاکم گرفته تا الزامات فرهنگی، تاریخی و سنتی میتوانند ظاهر شوند، بسر نبرد.
حال اگر با این تعریف به دمکراسی های موجود، حتی در کشورهای دمکراتیک، نگاهی بیندازیم و نحوه برخورد مردم با سیاست و پدیده دمکراسی در این جوامع را بررسی کنیم، می بینیم که عامل ترس و نگرانی از آینده، احساس نگرانی از از دست موقعیت اقتصادی و یا ترس از برتری یک حزب بر احزاب دیگر، از عوامل بسیار تعیین کننده در اتخاذ یک موضعگیریِ خاصِ سیاسی و یا اشغال یک جایگاه ویژه در میان دسته بندی های سیاسی هستند. که در این میان رهبران و کارگزاران احزاب و گرایشات سیاسی با اگاهی از حضور این عامل، این ترس و نگرانی ها را به اشکال مختلف تقویت میکنند تا بدین وسیله مردم را بسوی خود جذب نمایند. در واقع در اثر نقش و عملکردِ احساسِ ترس و نگرانی و نیز سو استفاده از آن، مردم قدرت و آزادی خود را با امنیتی که احزاب وعده آنرا میدهند معاوضه میکنند و آینده خود را در جامعه موعود و امن جستجو می نمایند.
در جوامع غیر دمکراتیک و استبدادی نیز این مکانیزم، البته به شکل دیگر عمل میکند: ترس از دشمن خارجی، ترس از دست دادن همین زندگی فعلی، ترس از حاکمیت و غلبه احزاب و جریانات بسیار بدتر و مستبد تر در مقایسه با دستجات حاکم، از جمله عواملی هستند که حداقل بخشی از مواضع و عملکرد های سیاسی مردم را رقم میزنند.
حضورعنصرِ ترس و نگرانی، چه در جوامع دمکراتیک و چه در جوامع غیر دمکراتیک، بگونه ای ریشه های عمیقِ فرهنگی و ساختاری پیدا کرده است که دولت ها بدون مواجه شدن با اعتراضاتِ جدی مردم، روز به روز با وضع و اجرای قوانین جدید، دامنه زنگی خصوصی مردم را محدود و محدود ترمیسازند و در واقع برای حمایت مردم در برابر همین مردم، در همه امور دخالت میکنند. و البته علت و دلیل این همه محدودیت ها همانا مبارزه با جنایت و تروریسم و برقراری امنیت اجتماعی نامیده میشود.
اگرچه انگیزه آزادی خواهی و احساس ترس و نگرانی ریشه های بسیار عمیقی در وجود انسان دارند و این دو عنصر اجزاء جدا ناپذیزی از روح و روان انسان بشمار میآیند اما بنظر میرسد که این پارادوکس و تناقضِ بین آزادی خواهی از یکسو و در عین حال ترس و نگرانی از عواقبِ آزاد و رها شدن از سوی دیگر، توسط اندیشه های فلسفی و ادیانی که بر پایه دوگانگی و دوالیسم این جهان و انسان استوارند تقویت شده اند و بنابراین انسان را به مسیرخطا و ونیز سو استفاده از این عناصر بسیار ذاتی و طبیعی رهنمون گشته اند.
یکی از نحله های فکری و فلسفی، که ریشه های بسیار عمیقِ تاریخی دارد، تفکر دوالیستی است. اندیشه های فلسفیِ ارسطو، افلاطون ودر قرون اخیر دکارت و پیروان آنان تا دوران حاضر و نیز بسیاری از ادیان و مذاهب بر اندیشه و تعربف دوآلیستی از جهان استوار هستند. جدایی و تضاد بین روح و جسم و نیروهای مثبت و منفی از شاخصه های اصلی این فلسفه ها و ادیان میباشند.
در اسلام و متون دینی آن نیز این تضاد و دوگانگی بخوبی به تصویر کشیده میشوند، نیروهای شیطانی در برابر نیروهای خدایی، گرایش انسان به گناه و خطا که توسط شیطان تشویق و تقویت میشود از یکسو و گرایش انسان به ثواب از سوی دیگر و بطور کلی تضاد بین خیر وشر و تقابل روح آسمانی و جسم خاکی از این نمونه هستند.
متاثر از تفکر دوآلیستی و خوب و بد کردن هرچیز و بر مبنای آموزش ادیان و اخلاقی شدن همه امور، تعریف و برداشت از آزادی نیز متحول گردیده است. در مقابل تعریف درست از آزادی که در ابتدای این یادداشت به آن اشاره شد( یعنی زندگی بدون ترس و نگرانی)، تعاریف دیگری ارائه گردیده است.
آزادی در تعاریف جدید جنبه اخلاقی بخود میگیرد، بدین مفهوم که انسان آزاد کسی است که امکان آنرا داشته باشد و بنابراین آزاد باشد که آنچیزی را که خوب و مثبت میداند تبلیغ کند و برای تحقق آن کوشش نماید.در واقع امر این تعریف جدید از آزادی میگوید: که من آزاد میخواهم باشم تا آن انسان و جامعه ای که خود میشناسم و برایش ارزش قائلم تحقق بخشم.
البته شاید گفته شود که این تعریف چه اشکالی میتواند داشته باشد و به این گفته که "همه باید آزادانه بتوانند راه و روش زندگی خود را خود انتخاب کنند" چه ایرادی وارد است؟ در این گفته ایرادی نمیتوان یافت بشرطی که همه از یک راه و روش یکسان صحبت کنند و یک تلقی واحد از انسان و جامعه ایده آل خود داشته باشند. و پیدا است که بعلت اختلافات بسیار در نوعِ تلقی از انسان و جامعه مطلوب این تعریف از آزادی بسرعت جنبه اخلاقی و ایدئولوژیک بخود میگیرد و هرکس میتواند به اعتبار اعتقادات فلسفی و یا دینی اش تعریف خاصی از انسان ایده آل ارائه دهد و بر مبنای آن آزادیِ مطلوب و مورد نظر خود را ترویج و تبلیغ کند.
این نوع تلقی از آزادی باعث شده است که مفاهیمی مانند دمکراسی و آرادی خواهی جنبه ایدئولوژیک و اخلاقی بخود بگیرند، بگونه ای که مدعیانِ گوناگون آن بدون استثنا، همه ادعای تعالی و رشد انسان از طریقی که خود ترویج میکنند را دارند. اما این برداشت بظاهر زیبا و رمانتیک از آزادی که به اعتبار عقاید ایدئولوژیک و فلسفی پشتیبان خود هریک پوششهای متفاوتی پیدا کرده اند در یک امر مشترک میشوند و آنزمانی است که در جستجوی مکانیزمی برای جلب اطمینان مردم بخود و عقایدشان برایند. و چه مکنانیزمی بهتر از ترساندن مردم از دشمن، از آتش جهنم، از خشم الهی، از آینده تاریک و بی اطمینان، از تروریست ها و دشمنهای خیالی دیگر.

حمید آقایی