"پرنده ام که می گرید" و دو سروده ی دیگر


اکبر ایل بیگی


• پرنده ام که می گرید، به کنارش می روم
آرام که نهراسد، دوباره از صدا
پرنده ای که شکل زن من است. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲۴ شهريور ۱٣۹۱ -  ۱۴ سپتامبر ۲۰۱۲


 
 پرنده ام که می گرید



پرنده ام که می گرید، به کنارش می روم
آرام که نهراسد، دوباره از صدا
پرنده ای که شکل زن من است.

به کنارش که می رسم، او را بغل می گیرم
با مهربانی، چون روزهایی که عشق بود
و رها می کنم، از پنجره، در آسمان شعر.



عشق در جمع است


چیزی نمانده است، از عشق، آنچنان که نمانده است نیز از جمع
یک نیمه بیشتر. و دیگر کامل نمی شویم، زیرا که برده است
یک نیمه از من، از تو را، در سال سایه ها، آن سایه با خویش.

امشب خیال تو، می گوید، چون خیال باد، هر سو می وزد
ناخن می کشد مدام، بر پنجره، بر سکوت، بر پوست ها.


گرونینگن



در آفتاب عصر ایستاده است، با چهره ای ناآشنا از شکست
دلتنگی، آشنا تر اما، از هر که ایستاده است در پیاده رو
کنار کافه ی مارتینی، در شهر آب و شراب، گرونینگن
شهری که راه داده است او را، به مهربانی
در روزگاری که بوی بن بست می دهد.

او را که می بینم، چشم فرو می بندم
به جستجوی آوایی سبز، دندان بر لب می فشارم
آوایی که در آن بهار، زیر پوست لبم ریخت
در ابتدای شکست، رنج بی پایان.