خلاص شدنِ جوانی سیاه‌پوست در گوتنبرگِ سوئد


ناصر زراعتی


• کنارِ ایستگاه
ـ جایی که شلیکِ آن گلوله خلاصش کرد ـ
این و آن میآیند و
هِی گُل میگُذارند و
                        شمع روشن میکنند به یادش... ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۶ شهريور ۱٣۹۱ -  ۱۶ سپتامبر ۲۰۱۲


 
 سرانجام، خلاص شد

با شلیکِ یک گلوله

ساعتِ دهِ شب،

در ایستگاهِ تراموا

                   جوانکِ سیاه پوست...

حالا،

چند روز است اینجا

کنارِ ایستگاه

ـ جایی که شلیکِ آن گلوله خلاصش کرد ـ

این و آن میآیند و

هِی گُل میگُذارند و

                        شمع روشن میکنند به یادش...

عکسی از او هم هست:

جدّی، سِگرمه ها درهم،

با سینه ی ستبر و

                گردنِ برافراشته

رو به دوربین،

انگار سرزنش کنان، نگاه میکند تو را که

ایستاده ای جلوِ گُلها و شمعهایِ روشن،

کنارِ پچ پچِ عابران

که می ایستند لحظه ای و

مغموم و وحشتزده

خیره میشوند به عکسِ مقتول

و گلهایِ رنگارنگ و

شمعهایِ کوچک و بزرگِ روشن...

چند روز،

رسانه ها خبر را

به شکلهایِ مختلف

تکرار میکنند

روزنامه ها مینویسند

رادیوها میگویند و

تلویزیون نشان میدهد...

فشرده ی اطلاعات از این قرار است:

بیست و شش ساله ای آفریقایی

از خانواده ای مهاجر، نادار، بیکار

باسابقه...

یکی دو باری دستگیر شده بوده گویا

به جُرمِ دَله دزدی

یک بارش انگار مسلح بوده...

مدّتی به زندان افتاده

حتماً با این دار و دسته‌هایِ خلافکار

در ارتباط و همکاری بوده...

شاید هم مَواد میزده

سبُک یا سنگین (فرقی نمیکند!)...

معمولاً این‌طورهاست که

بدهی بالا میآورند

بعد، نمیتوانند بپردازند

یا کاری میکنند

یا حرفی میزنند

که «خیانت» تلقی میشود

پس،

«حُکم» سریع صادر میشود

اسلحه هم که مثلِ پشکل

ریخته تو دست و بالِ اینها

«اتمامِ حُجّت» و

بعد هم «حُکمِ تیر»:

                        خلاص!

ـ طفلک

تا زنده بود

اینهمه گُل را

تنها شاید در گُلفروشیها دیده بود...

ـ شاید پولی که

سرِ آن جانش را از دست داد

یک دهم پولِ اینهمه گُل و شمع هم نبود!



پانزدهم سپتامبرِ ۲۰۱۲

گوتنبرگِ سوئد