بیست سال گذشت؛ بازخوانی پرونده قتل در میکونوس


• چهار نفر از رهبران کرد کشته شدند. کمیته ای متشکل از خامنه ای، رفسنجانی، فلاحیان، ولایتی، ری شهری، رضایی... دستور قتل را صادر کرده بود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۷ شهريور ۱٣۹۱ -  ۱۷ سپتامبر ۲۰۱۲



رادیو فردا - نیوشا بقراطی: زمان: ساعت ده و ۵۰ دقیقه شامگاه پنجشنبه، بیست و ششم شهریورماه ۱۳۷۱.
مکان: رستوران میکونوس. برلین.
دو تبعه کشور لبنان، مسلح به یک قبضه مسلسل یوزی و یک کلت کمری وارد رستوران می شوند و برجمعی از مخالفان جمهوری اسلامی آتش می گشایند.
چهار نفر. محمد صادق شرفکندی، دبیر کل حزب دموکرات کردستان ایران، فتاح عبدلی، نماینده حزب دموکرات کردستان در اروپا، همایون اردلان، نماینده این حزب در آلمان و نورالله دهکردی، مترجم و دوست شرفکندی به فاصله کوتاهی از زمان حمله جان خود را از دست می دهند و عزیز غفاری، صاحب رستوران، زخمی می شود.
عاملان اجرای قتل توسط ماموران امنیتی آلمان بازداشت می شوند. چهار لبنانی و یک ایرانی که هماهنگ کننده عملیات بوده است: کاظم دارابی.
درپی تشکیل ۱۴۶ جلسه دادگاه و شنیدن شهادت ۱۷۶ شاهد، دادگاهی که به دادگاه میکونوس نامیده شد، رای خود را اعلام می کند.
کاظم دارابی در زمینه سرپرستی تیم عملیات ترور در تاریخ بیست و هفتم فروردین ماه ۱۳۷۶، مجرم شناخته شده و محکوم به حبس ابد می شود.
دادگاه، آمرین قتل ها را گروهی از مقامات بلند پایه جمهوری اسلامی ایران معرفی می کند. افرادی که کمیته ای را تحت عنوان «کمیته امور ویژه جمهوری اسلامی» تشکیل می دهند.
کمیته ای متشکل از آیت الله علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس جمهور وقت، علی فلاحیان، وزیر وقت اطلاعات، علی اکبر ولایتی، وزیر وقت امور خارجه، محمد ری شهری، وزیر اسبق اطلاعات، محسن رضایی، فرمانده وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، رضا سیف اللهی، فرمانده حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی و آیت الله خزعلی، عضو شورای نگهبان.
در پی صدور حکم دادگاه، جمهوری اسلامی یکی از وخیم ترین تنش های خود را در زمینه دیپلماسی بین المللی تجربه می کند.
تهران تمامی اتهامات را رد می کند. بیش از یک دهه از این حادثه خونبار، در تاریخ بیستم آذر ماه ۸۶، کاظم دارابی، مجرم ردیف اول پرونده میکونوس از زندان آزاد و وارد تهران می شود.
آزادی دارابی با اعتراض های حقوق بشری همراه می شود. کاظم دارابی در بدو ورود به تهران می گوید که گناهکار نبوده است.
در گفت و گویی که می شنوید با مهدی ابراهیم زاده همراه می شوید. کسی که ساعت ده و ۵۰ دقیقه شامگاه پنجشنبه ، بیست و ششم شهریورماه ۷۱ ، گلوله ها از اطرافش بر بدن همراهانش نشست و خود، از مهلکه میکونوس جان سالم به در برد.

گفت‌وگوی نیوشا بقراطی با مهدی ابراهیم‌زاده در مورد پرونده میکونوس
آقای ابراهیم زاده، به عنوان پرسش اول می خواستم بدانم که بعد از تمام این سال ها، در حال حاضر چه حسی دارید؟ خصوصا که دولت آلمان در نهایت، کاظم دارابی، متهم ردیف اول پرونده میکونوس را از زندان آزاد و به تهران بازگرداند؟

حقیقتش من از این تصمیم دولت آلمان متاسفم که کاظم دارابی را که تدارک دهنده ترور میکونوس بود را آزاد کرد.
احساس شخصی من این است که به عنوان یک فرد سیاسی به هیچ وجه خواهان انتقام جویی شخصی نیستم بلکه بر این باورم که تا جایی که می شود و از راه های دموکراتیک باید عدالت را برقرار کنیم.


همین جا یک سوال مطرح می شود و آن این است که کاظم دارابی که به حبس ابد محکوم شده بود بعد از ۱۵ سال عفو می شود. شما که این پرونده را از نزدیک دنبال کرده اید بفرمایید که چطور ممکن است چنین اتفاقی رخ دهد؟

یک قانونی در آلمان هست که اگر یک محکوم دو سوم دوران زندانی شدن خود را بگذراند می تواند شامل بخشودگی یا عفو شود.
اما همین عفو و بخشودگی خودش دارای شرایطی است. بدین معنا که حداقل اینکه فهمیده باشید که عمل محکوم چه اثر زیانباری به بار آورده است.


من همین جا اضافه کنم که آقای کاظم دارابی در بدو ورودش به تهران گفت که اساسا در هیچ تشکیلاتی حضور نداشته و فقط عضو اتحادیه دانشجویان مسلمان در اروپا بوده است.
حالا می خواستم از شما بپرسم طی سه سال و اندی که محاکمه ادامه داشته است، چه شواهدی مطرح شد که ثابت می کند آقای دارابی بر خلاف آنچه که در تهران گفته، در این اقدام دست داشته است؟

آقای دارابی برای تروریست ها خانه تدارک دیده و آن خانه را خودش برای آنها اجاره کرده است.
امکانات لجستیکی، ماشین و امکانات دیگر در اختیارشان گذاشته است. و اثر انگشت متهمان که روی اسلحه هایی که با آن شلیک شده، روی وسایل و کمدهای آن خانه ای که آقای دارابی اجاره کرده باقی مانده باشد، دیگر خیلی وضعیت روشنی دارد که چه کسی چه نقشی در این ماجرا داشته است.


گر چه می دانم چندان برایتان خوشانید نیست ولی می خواستم به بیست و ششم شهریور ۷۱ برگردیم و خاطره تان را از شب حادثه برایمان تکرار کنید.


در آن شب از حدود ساعت هشت شب به تدریج برخی از فعالان اپوزیسیون که ساکن برلین بودند و به تقاضا و میل آقای دکتر صادق شرفکندی که از طریق آقای نوری دهکردی قرار بود به این جلسه دعوت بشوند، حضور داشتند. چند نفر توانسته بودند به آن جلسه بیایند و عده ای هم نتوانسته بودند حضور داشته باشند.


هدف جلسه ای که تشکیل شده بود چه بود و در مورد چه مسائلی صحبت می شد؟

قبل از پاسخ به این سوال باید بگویم شخصیت آقای شرفکندی شخصیتی بود که می توانست به روی اپوزیسیون دموکرات ایران در آن سال ها اثرگذار باشد.
در حزب دموکرات کردستان ایران بعد از آقای قاسملو، آقای دکتر شرفکندی جزو محدود کسانی بود که می توانست این نقش را در مجموع اپوزیسیون ایفا کند.
هدفش این بود که بتواند یک هماهنگی بین اعضای اپوزیسیون و نحله های فکری مختلف و گروه های ملی، دموکرات و نیروهای چپ و سایر نیروها ایجاد کند.


تا آنجایی که به یادتان می آید ممکن است از آن لحظه ای که تروریست ها وارد رستوران شدند برایمان تعریف کنید و بگویید که چه اتفاقی افتاد؟

آن لحظه را اگر بخواهم توضیح بدهم باید بگویم که ما در مورد یک مسئله ملی با دکتر شرفکندی در حال بحث و گفت و گو بودیم که در خلال صحبت من به چهره آقای میرراشد که مقابل دکتر شرفکندی نشسته بود، نگاه کردم.
در آن لحظه، سمت راست من آقای نوری دهکردی و سمت راست ایشان هم آقای دکتر صادق شرفکندی نشسته بودند.
در آن حالت من داشتم به چشم های مسعود میرراشد نگاه می کردم که حالت سوالی به خود گرفته بود. حالت پرسش او به علت سوالی بود که در چشم های دکتر دیده بود.
دکتر هم در آن وضعیت فردی را دیده بود که من هم چند دهم ثانیه بعد از دکتر متوجه او شدم. بالای سر آقای میرراشد فردی با قد حدود ۱۸۵ سانتی متر ایستاده بود که تمام صورتش را تا زیر چشم هایش پوشانده بود و فقط می شد رستنگاه مو و پیشانی کوتاه او را دید.
و در آن حالتی که این را دیدم با شنیدن یک فحش که شاید به این خاطر ادا شد تا ما سرمان را بالا کنیم و بتواند چهره مان را ببیند، توجه همه ما جلب شد.
بعد از آن من از زیر دستمال نوری دیدم که بعدها معلوم شد که آن نور از شلیک یک مسلسل ایجاد شده که در داخل یک ساک یا پوشش جاسازی شده بود.


وقتی که آن شخص داشت شلیک می کرد فاصله شما با او چقدر بود؟
فاصله ما به اندازه قطر یک میز یا دو متر بود. فاصله شلیک کننده با من دو متر و با آقای شرفکندی چیزی حدود سه متر بود.


اول به آقای شرفکندی شلیک شد؟

این که اول به کی شلیک شد را نمی توانم به طور دقیق بگویم ولی به سمتی شلیک می شد که آقای شرفکندی نشسته بود. وقتی آن نور را دیدم به خودم آمدم و فهمیدم که دارد یک اتفاقی روی می دهد و فکر کردم که هر لحظه ممکن است یا گلوله و یا ضربه ای به من اصابت کند.
برای همین هم خودم را به سمت چپ کشاندم. یعنی از سمتی که احساس کردم از آن سو نور دارد می آید به سمت مخالف کشاندم و بعد از آن صدای شیشه و صدای تق تق اصابت پوکه های مسلسل که مثل تگرگ به به زمین می افتاد به گوش می رسید و بعد از آن صدای حرکت چند پا و یک مکث کوتاه ایجاد شد و بعد از آن هم صدای یک یا چند تیر خلاص که دقیق نمی دانم چند تا بود. بعد از آن یک مکث طولانی ایجاد شد.


شما در آن موقع کجا بودید؟

تا سطح روی میز پایین رفته بودم. همان طور روی صندلی دو لا شده بودم و نوری دهکردی هم روی من افتاده بود و بعدها آنچه از صورت و دهان نوری بیرون آمده بود به روی پیراهن من ریخته شده بود و بعد از چند لحظه که نمی توانم به طور دقیق بگویم چقدر بود و شاید چند دقیقه بود، به خود آمدم و شروع به صدا زدن کردم و فقط از پرویز و مسعود پاسخ شنیدم و چشمم را که باز کردم در مقابل خودم فتاح عبدلی و همایون اردلان را روی زمین غوطه ور در خون و نوری دهکردی هم به روی من خم شده بود و با صدای خرخر هنوز داشت به سختی نفس می کشید و دکتر شرفکندی هم روی نوری خم شده بود و حرکتی نمی کرد.
ما بلافاصله به پلیس خبر دادیم و بعد از آن آمبولانس آمد و وقتی همایون اردلان و فتاح عبدلی و دکتر شرفکندی را به بیمارستان منتقل نکردند فهمیدیم که احتمالا آنها باید درگذشته باشند.
نوری دهکردی هم در راه بیمارستان و گویا چند دقیقه بعدش جان سپرده بود.