چیستی مخالفتها


فاروق وکیلی


• حضور جنبش ضد دیکتاتوری و رهایی بخش کُردستان، به عنوان تکمیل کننده ی جنبش دمکراسیخواهی عمومی و متعاقباً تاثیرگذاربه لحاظ کیفی، از اهمیت والایی برخوردار است... پس تلاش برای پس زدن جنبش رهایی بخش کُردستان هیچگاه بستری برای یک همگرایی عمومی ایجاد نخواهد کرد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۷ شهريور ۱٣۹۱ -  ۱۷ سپتامبر ۲۰۱۲


۱_ انعکاس وسیع رسانه ای توافقنامه دو حزب "کومله کردستان ایران" و "دمکرات کردستان ایران" دو مدل از مخالفت را به همراه داشت. آنچه دراین نوشته کوتاه است مد نظر است پرداختن به "چیستی مخالفتها"ست و نه موافقتها. مخالفتهایی که انگیزه ها و نگرشهای متفاوتی را پشت سر خود دارند. مدل اول بخشی از جریانات سیاسی کُردستان را شامل میشود که برعقیم بودن "توافقنامه" اصرار دارد و مدل دوم بخشی از جریانات و فعالین سیاسی ایرانی هستند که همان گفتمان تمامیت خواهانه را یدک می کشد یا در خوشبینانه ترین مطالبات کُردها را تا حد ممکن تقلیل می دهد. بدون شک بررسی همه زوایای این مخالفتها هم زمان بیشتری را می طلبد و هم محتاج یک کالبدشکافی عمیق تر است که متأسفانه در توان این نوشته نیست.
مدل اول با وجود ناهمگون بودنش ولی در یک امر اشتراک دارد. آنها مدام به دنبال مقصر میگردند و بخش اصلی انرژیشان را صرف همین مخالفتها می کنند. توافقی باشد یا نباشد مخالف هستند. بخشی از این مدل می خواهد همین فردا در ایران پوزه سرمایه داری را به خاک بمالد و کاری کند فریاد زنده باد کمونیسم همه جا شنیده شود. این مدل متوهم هایند وسالهاست در حاشیه هستند. میتوان نامشان را دون کیشوتها گذاشت. به این بخش از مدل اول چندان نمی توان کاری داشت. چون اساساً به نتیجه ای نخواهیم رسید پس بگذاریم در همان حال و هوای خود بمانند.
بخش دیگر این مدل می داند جا مانده است و از این موضوع به شدت نگران است. بخش اصلی مخالفت را این بخش نمایندگی می کند و گفتمان اصلیش بر محور ایجاد شکاف تأکید دارد. به بن رسیدن یا به عبارتی دیگر شکست رفرم که محور اصلی پروژه آنها برای انشعاب بود بیش از هر چیزدیگری محرک مخالف بودن آنهاست. در واقع این مدل از مخالفت محصول یک شکست سیاسی است. راهکاری که تصورش براین بود از ایجاد شکاف میان دو جریان متفق خواهد توانست کسب مشروعیت کند، خود را به جای ورژن اصلی جا بزند و مردم را دست بیاندازد. این ایده نه کمکی به گسترش امیدها کرد و نه خود هم توانست به جایی برسد. این تاکتیک میخواست همه را متوقف کند و مانع رفتن باشد تا مفری برای خود باز کند. اما یکدفعه غافلگیر شد و خود از حرکت باز ایستاد. این مدل عملاً و در نهایت چیزی جز به کُما بردن جنبش کُردستان را پیشنهاد نکرده است.

۲_ نگرش اول یا به بیان دیگر این دسته از مخالفتها بیشتر از جانب جریانات و فعالین سیاسی ایرانی عرضه میشود و فارغ از دیدگاههای فکری و اختلافات نظری که داشته باشند، وقتی به مطالبات ملیتها می رسد یک توافق ضمنی دارند. این توافق برمحور "تمامیت خواهانه"ی افراطی استوار است که از یک سو بر استیلاخواهی خود اصرار دارد و از سوی دیگر نیز در تلاش است همه جنبشهای مستقل را در یک جنبش همگانی که تعریف مشخصی از آن دارد، در خود ادغام کند. این امر بخصوص هنگام برآمدن جنبش سبز بوضوح خود را نشان داد و حال نیز در پی توافقنامه دو حزب کومله و دمکرات در ابعاد وسیعتری مطرح شده است. از چند زاویه میتوان این نگرش تمامیت خواه را به چالش کشید که عبارتند از:

الف:شرقی کردن کَردها
ادوارد سعید در بخش سوم اثر کلاسیک خود، شرق شناسی، با عنوان شرق شناسی در زمان ما به توصیف بینش و نگرش "انسان سفیدپوست" به مقوله "شرق" و "شرقیان" می پردازد. این نوع نگاه با استفاده از تعمیمات و کلیات گسترده، واقعیت را به دسته‌های مختلف تقسیم می‌کند مثل زبان‌ها، نژادها، اقوام و ... این دسته‌بندی‌ها نوعی تفسیر مبتنی بر ارزشیابی هستند و بر پایه دوگانگی "مال ما"، "مال آنها" استوارند. همانطور که ادوارد سعید تأکید می‌کند در طول تاریخِ تولید دانش شرق‌شناسی از سوی "غربی‌ها" درباره "شرقی‌ها"، این مباحث به وسیله دانش‌های زبان‌شناسی، نژادشناسی، تاریخ و حتی نظریات داروین درباره تکامل و بقا و انتخاب طبیعی تقویت شده‌اند. بر این اساس غربی ها همان انسانهای متمدن، پیشرفته، اهل فکر و خلاق هستند و درمقابل (شرقیها) انسانهایی بدوی، خشن و غیر عقلانی هستند که چیزی از دستشان بر نمی آید. تفکری که در تلاش است برتری خود بر دیگری را در همه عرصه ها نشان دهد و دیگری را غیرخلاق و ناتوان می پندارد.
این نگرش در حوزه ی سیاسی و روشنفکری در همه این سالها و بویژه پس از جنگ جهانی اول و حاکمیت رضا شاه در ایران مطرح و مدام از سوی ناسیونالیسم ایرانی بازتولید شده است. پس از انقلاب ۵۷ نیز گرچه روحانیت بر وجهه مذهبی تأکید داشت و با ملی گرایان مشکل داشت، اما به لحاظ گفتمانی برای بسط سلطه خود و یکدست کردن جامعه ایران از آنها بهره زیادی برد. این در حالی بود که رسانه نیز اهمیت محوری یافت و عناصر این گفتمان از همین طریق در فضای سیاسی، روشنفکری و حتی هنری اذهان عمومی نقش بست. آیا واکُنشهای افراطی سرشار از ناسیونالیسم ایرانی به توافقنامه دو حزب "کومله" و "دمکرات" از چنین گفتمان تمامیت خواهانه ای که سالهاست از سوی هر دو حاکمیت پهلوی و اسلامی ترویج میشود اثر نپذیرفته است؟ یا به عبارت دیگر همسو با آن نیست؟ به پیام محسن نامجو به اصغر فرهادی در مورد فیلم جدایی نادر از سیمین دقت کنید (ذوق شکسته شدن طلسم آن سینمایی که ایران را یک روستای بزرگ پر از ادمهای فقیر و شاعر به جهانیان معرفی می کرد که اکثراً به زبان کردی یا لهجه های دور افتاده صحبت می کنند و ذره ای از تناقضات انسان مدرن در وجودشان نیست) این نمونه بارز نگاه نخبه ایرانی به کُردهاست. در این ایده بطور کلی کُردها سوژه نیستند. سوژه بمثابه انسانی که خالق نیست و توان وجسارت معنا بخشی به دنیارو در ذات خودش به همراه ندارد. در این تفکر کرُد نه قادر به تولید سینمای مدرن است و نه توان اداره خود را دارد. در واقع یک نوع هژمونی گفتمان سیاسی- فرهنگی خاص که اگر بخواهیم از واژگان ادوارد سعید استفاده کنیم، مبتنی بر شرقی کردن کُردهاست و غربی کردن دیگری.

ب: یادآوری جنبش سبز و مطالبات کُردها
پس از انتخابات خردادماه ٨٨ و برآمدن جنبش سبز یکی از مهمترین پرسشهایی که در رابطه با کُردها مطرح بود، عدم مشارکت فعالانه کُردها بود. یافتن جوابی منطقی برای چنین پرسشی را نمی توان صرفاً در سرکوب شدید حاکمیت در مناطق کُردنشین یافت. این موضوع اگرچه یکی از عوامل موثر بود اما مسئله بی توجهی به مطالبات کُردها نیز یکی دیگر از عوامل اصلی شکاف میان کُردها با جنبش اعتراضی بود. به عبارتی دیگر جنبش اعتراضی (سبز) در گسترش جغرافیای خود ناکام ماند و تنها به چند شهر بزرگ محدود ماند. موضوعی که حتی درآسیب شناسی جنبش سبز نیز از جانب روشنفکران و فعالین سیاسی سراسری تعمداً به فراموشی سپرده شد. از نظر نگارنده یادآوری این موضوع با توجه به هژمونی گفتمان عظمت طلبانه نخبه ی ایرانی ضروری به نظر می رسد.
به حاشیه راندن جنبشهای مستقل و تلاش برای ادغام جنبشهای مستقل (با توجه به مطالبات خاص آنها) در جنبش سراسری از جانب نخبه و فعالین سیاسی ایرانی یکی از محورهای اصلی بوده است. تلاش برای این یکدست کردن هنگام برآمدن جنبش سبز خود را بیش از هر زمان دیگری نشان داد و هیچگاه مطالبات این جنبشها بصورت مستقل و خارج از دایره جنبش سبز به آن پرداخته نشد. بویژه در مورد جنبش حق طلبانه کُردها کمترین توجه را شاهد بودیم که این امر تأثیر بسزایی در عدم مشارکت کُردها در جنبش سراسری را به همراه داشت. جنبشی که خود محصول سی سال استبداد و خفقان بود، انتظار میرفت که در گسترانیدن خود بیشتر تلاش نموده و جغرافیای سیاسی جنبش را هرچه بیشتر وسعت بخشد. تلاش برای سوق دادن جنبش سراسری در مسیری تمامیت خواهانه که همه چیز را در خود ادغام کند و جنبشهای متشکل و متمایز سیاسی، اجتماعی و مدنی را عملاً به پس نشینی و کناره گیری وادارد، بی تردید این امر به تقویت و وسعت جنبش عمومی نخواهد انجامید.
اگر بر سراین اصل تفاهم داشته باشیم که جنبشهای مستقل سرانجام مولد جنبشی همگانی خواهند بود، پس اهمیت دادن به پلورالیسم نیز درجهت دمکراتیک تر کردن جنبش سراسری ضروری خواهد بود. به این معنا، اگر قرار باشد جنبش اعتراضی از کیفیت لازم برخوردار باشد، لازمه ی این امر، توجه هرچه بیشتر به جنبش آزادیخواهانه ی کردستان است. حضور جنبش ضد دیکتاتوری و رهایی بخش کُردستان، به عنوان تکمیل کننده ی جنبش دمکراسیخواهی عمومی و متعاقباً تاثیرگذاربه لحاظ کیفی، از اهمیت والایی برخوردار است. زیرا مطالبات این جنبش خصلتی کاملاً انسانی دارد، عمدتاً دموکراتیک و آزادیخواهانه بوده و دارای خصلت ضداستثماری و برابری طلبانه است. پس تلاش برای پس زدن جنبش رهایی بخش کُردستان هیچگاه بستری برای یک همگرایی عمومی ایجاد نخواهد کرد.

منبع:
۱_ سعید، ادوارد- شرق شناسی (ترجمه: عبدالکریم گواهی)