ایران کجاست و ایرانی کیست؟ - دکتر حسین لاجوردی

نظرات دیگران
  
    از : علی اصلی

عنوان : بله - "نخبگان"... !
جناب زنگنه - بله - "نخبه" - "نخبگان" - که بدیهتا مفهومیست نسبی و بسیار هم واقعی - و هر جامعه ای و حتی هر خانواده گسترده ای هم دارای نخبگان خود است . شما با کجای این واقعیت مشکل دارید ؟! نمی دانم؟! شاید اگر معنای عام خود کلمه را بهتر بفهمید - مشکل حل شود!

ضمنا در امر فعالیت و مبارزه سیاسی این امری بدیهیست که فعالین و سیاسیون تکیه خاصی بر گفتگو با نخبگان می کنند - چون آنها مانند کلید ها و درهایی هستند به سمت آنها که تحت نفوذشان قرار دارند . خود شما هم اگر فعالیت سیاسی انجام دهید - چه بخواهید چه نخواهید - همان تکیه خاص بر کانال نخبگان را انجام خواهید داد. اینها بعضا بدیهیند - دیگر چگونه گویم...؟!
۴٨۴٣٨ - تاریخ انتشار : ۱ مهر ۱٣۹۱       

    از : ایرج رشتی

عنوان : فدرالیسم متمر کز آری ولی تجزیه ایران هر گز
"حکومت غیر متمرکز و فدرال " بنظرم بی معنی است. تجربه حکومت فدرال آلمان نشان داد که حکومتش خیلی هم مرکزی است. هم یک وزیر دفاع دارند و هم یک وزیر امور خارجه و یک ارتش و پول واحد. قوم گرائی ترکها هم برای مثال در آلمان تحمل نمی شود و همه در برابر یک قانون وظیفه دارند و کار و زندگی میکنند.آقای بابک خسروی بکرات متذکر شدند که این حق تعیین سر نوشت و خود مختاری ریشه در طرز تفکر بلشویکها داشته و نمی توان برای ایران کپی برداری نمود و دلایل تاریخی را هم آوردند. مردم شهر نشین ایران دوران قوم گرائی را پشت سر گذاشته اند و باید بعنوان یک شهروند از حق خودمان دفاع کنیم. آرزو یم اینست که همه با هم مناطق عقب افتاده ایران را با برنامه صحیح رشد دهیم و فقط بدینوسیله می توان از قوم گرائی که نتیجه اش فاشیسم عریان است جلو گیری کرد.
۴٨۴۲٣ - تاریخ انتشار : ٣۱ شهريور ۱٣۹۱       

    از : زنگنه

عنوان : نخبه ؟
جناب اصلی !
ما از خبره های دیروز بسیار رنج کشیده ایم, نخبه های مورد نظر شما هم آشکار است که هنوز زاده نشده اند.همان بهتر که ناشناخته باقی بمانند. تا ما خود برای خود تصمیم بگیریم و نمایندگانمان را خود انتخاب کنیم .احتیاج به خبره , نخبه , مجتهد ,
و صی و قیم , میرزا و شیخ و مهدی نداشته باشیم .
۴٨۴۱۶ - تاریخ انتشار : ٣۰ شهريور ۱٣۹۱       

    از : peerooz

عنوان : تذکر دوستانه
کم گوی و گزیده گوی چون در
اگر کامنت ها به طولانی مقاله اصلی و یا بیشتر باشد روح کامنت کشته میشود.
کامنت برای انگشت گذاردن بر جزییات مقاله است در غیر این صورت باید
مقاله تازه ای نوشت. فکر میکنم عده خیلی زیادی این کامنت های طولانی
را نمیخوانند. باید چون سواره نظام پارتی تیر را به هدف زد و گذشت. امروز
مردم با تویتر تبادل آرا و عقاید میکنند. دوران پرگویی گذشته است. تکرار آنچه گفته
شده نیز اتلاف وقت است. بسیاری از سایت ها برای پرهیز از تکرار به کامنت ها
نمره مثبت و منفی میدهند.
۴٨۴۰۷ - تاریخ انتشار : ٣۰ شهريور ۱٣۹۱       

    از : علی اصلی

عنوان : چند نظر
۱- همانگونه که م. تلنگر گرامی اشاره کردند - تحلیل ملی-مذهبی ها بسیار خواندنی و آموزنده است و به نظر من باید آنرا چند بار با دقت خواند:

بیانیه کنشگران ملی- مذهبی خارج از کشوردر باره توافقنامه اخیر حزب دموکرات و کومله




http://www.akhbar-rooz.com/news.jsp?essayId=۴۷۸۳۳

(رقوم آخر آدرس باید به لاتین باشند تا کار کند!)

همانگونه که در کامنتم ذیل نوشته بالا گفتم - متاسفانه قدر و قیمت ملی-مذهبی ها عموما بسیار کم دانسته شده است! در دوران پس از انقلاب هم که آنها و بازرگان را - در نهایت تاسف - چپ و راست کوبیدند : "لیبرال" - "ضد انقلاب" - "امریکایی" و... در یک کلام - فقر دانش و اطلاعات و فقر فرهنگی گسترده و غلبه تعصب و خودشیفتگی و خود محوری و احساسات خام بر خرد و عقل آرام و سلیم در میان رهبری اکثر گروههای سیاسی و بسیاری از نخبگان - در کنار دخالتها و بازیهای استعماری استعماریان از خارج و داخل - باعث تضعیف هر چه بیشتر بازرگان و ملیون و ملی-مذهبی ها و نهایتا تقویت خمینی و استعمار شد.

تصور کنید - که به جای آنهمه جنجالها و اعمال غلط و هیجانی و مخرب در آنروزها - آنقدر سطح اطلاعات و دانش و فرهنگ در میان رهبریت گروهها و دیگر نخبگان بالا می بود که به جای خمینی یا در مقابل او - به دور افرادی همچون زنده یاد بازرگان جمع می شدند. تصور تفاوت سرنوشت ایران در چنین صورتی البته چندان مشکل نخواهد بود چرا که همانند تفاوت قدرت گیری افرادی متین و متمدن و معتمد بود با قدرت گیری مشتی تازه به دوران رسیده وحشی که یا عامل مستقیم استعمار بودند و یا مانند بیشترشان در زمره "ابلهان مفید" - "مفید" برای استعمار و استبداد و نابودی میهن !

۲- از بزرگترین قسمتهای چاره کار امروز ما - که اقدام بسیار عاجل می طلبد - آن است که هر یک از نخبگان بر اساس شناخت خود لیستی را از افراد مستعد و صاحب نام و معتمد در خارج از کشور را جهت عضویت در یک شورای رهبری گذار در خارج کشور - در هماهنگی با رهبری داخل کشور - ارایه دهند. من مدتهاست که همین را پیشنهاد کرده ام.

حال یا ما خود چنین می کنیم - و یا استعمار نمونه قلابی آنرا ساخته و تحمیل می کند !

نخبگان - چه معروف و چه غیر معروف - و نیز گروههای سیاسی و غیره می توانند بر اساس شناخت خود به معرفی چنین افرادی بپردازند - سپس بحث شود و نهایتا به نظر من بحث و دلایل قویتر برنده خواهند بود... کار معرفی و بحث هم می تواند تا حد زیادی در فضای مجازی و با تکیه بر یک سایت معتمد انجام شود.

من بر نخبگان غیر معروف - که صد البته تعدادشان بیشماران بیشتر از معروفان است - تکیه خاصی می کنم - گوهرهای فراوان در میان آنها و اندیشه ها و اطلاعاتشان کمیاب نیستند. اینها باید از لاک انفعال و نا امیدی و نظاره گری - و ترسیدن ار هر ریسمان سیاه و سفید به خاطر تجارب تلخ پس از ۵۷ - به در آیند و با استفاده از آرا و تعداد خود آن موج قوی و لازم را به منصه ظهور در آورند و....

بارها گفته ام - وقت بس تنگ است دوستان. من از همه میهن دوستان و دوستان واقعی مردم با هر گرایشی می خواهم که در این شرایط بس خطیر - واقعا بر خود خواهیها و خود شیفتگیها و رفتار کودکانه تا جای ممکن غلبه کنند - و با خرد و مهر فراوان پا پیش بگذارند.

فکر کنید که اگر واقعا خانه یا محله یا شهری که خود و همه خانواده و دوستانتان ساکن آن هستید در معرض حمله ای همه جانبه و بس سرنوشت ساز توسط مشتی خونخوار سادیستی بیگانه با انسانیت قرار می گرفت چه می کردید ؟! واقعا و انصافا در آن شرایط بس عاجل به عنوان یک انسان آزاد و آزاده چه می کردید؟! همان کار را اکنون برای خود و میهن خود انجام دهید. بیشک در چنان شرایطی هر انسان آزاده و برخوردار از عقل سلیم - در نخستین قدم به فکر تشکیل شورای رهبری و سازماندهی افراد و همه امکانات موجود برای دفاع و بقا می افتد و خود را معطل بحثهای آنچنانی ایدیولوژیک و فلسفی و حواشی و تزیینات و غیره نمی کند. سعی می شود که هر چه فوری تر کار آمدترین افراد معتمد برای رهبری برگزیده شوند و...

ما هم اکنون افراد مناسب برای چنین رهبری را کم نداریم - اما متاسفانه بسیاری از افراد به دلایل گوناگونی آنها را نمی بینند - یا عواملی همچون رقابت و حسد و خود خواهی و غبطه بر حال خود و امثالهم مانع اذعان لیاقت آنها می شود. به عبارت دیگر - مانع بزرگ نهایتا در اذهان خود ماست !

صد البته می توان در مقیاس بسیار گسترده تری به بسط این مقولات پرداخت اما متاسفانه وقت کافی موجود نمی باشد ....

۳- جناب زنگنه - در ادعای شما مبنی بر اینکه :

" ما مسئولیت تاریخی ظهور جمهوری اسلامی و رهبری آیت الله ها را بر دوش فارس ها می گذاریم.آنها نشان دادند که حکومتی شایسته برای ایران به هر دلیلی, انتخاب نکردند. ملت ها و اقوام دیگری ایرانی در ابتدا نظاره گر و بعد ها مخالفین سر سخت جمهوری اسلامی شدند.امروزه به واقعیت می بینیم که فارس ها چه نوع حکومتی را به نام ایران و ایرانی , بنا ساختند. حکومتی که نه تنها مردم خود را بلکه تمام جهان را به تنگ آورده است. "

آنقدر اشکال وجود دارد که مثل ادعای "خسن و خسین دختران معاویه" - انسان می ماند که از کجای این طنز تراژیک شروع کند؟!!

باور بفرمایید اگر وقت بسیار فراوانی می داشتم - شاید قدری به تشریح ادعای شما می پرداختم . اما در کل فکر می کنم که بطلان نظر و ساده انگاری عجیب و عمیقی که در آن مشهود است خوشبختانه برای اکثریت قریب به اتفاق حاضرین و خوانندگان در اینجا روشنتر از آن است که نیازی به تشریح آن باشد.

در این میان فقط جالب است اگر زبان خود شما بشنویم که این "ما" در ادعای شما مشتمل بر چه کسانیست؟!
۴٨٣۹٨ - تاریخ انتشار : ٣۰ شهريور ۱٣۹۱       

    از : هوشنگ فرخجسته

عنوان : در نبود انتخابات آزاد و جامعه مدنی ....
جناب آقای لاجوردی در این نوشته چند مسئله یا مشکلات مبتلابه مردم میهن ما را بر شمرده اند.نگارنده در باره ی یکی از آنها بحث می کند.
یکی از صورت مسئله ی های آقای لاجوردی چنین ست:
« یکی از مشکلات اساسی تعدادی از رهبران سیاسی ما اینست که تکلیف شان با خودشان مشخص نیست، از ثبات عقیده و رای برخوردار نیستند، با یک مویز گرمی و با یک غوره سردی شان می شود، برای مطرح بودن و به پُست و مقام و ثروت رسیدن سر از پا نمی شناسند و پابرجائی و استقامت از وجودشان رخت بر بسته است؛ رهبرانی که هیچ هدف مشخصی را پیگیری و دنبال نمی کنند، یک روز به خاتمی، دیگر روز به رضا پهلوی، روز دیگر به موسوی و کروبی و در نهایت به نمایندگان و وابستگان جمهوری اسلامی پیوند می خورند!! »
اصلا اهمیت نمیدهم که صورت مسئله بالا درست ست یا غلط ؛ مهم هم نیست که نویسنده چه نسبت واقع بینانه و چه مقدار عجولانه عناصر مختلفی را جمع و جور کرده ست. ولی در هر حال ، این تهیه ی این صورت مسئله و حتی طرح بقیه مشکلات ، به یک نکته ی اساسی و مهم اجتماعی توجه نداشته ست : نقش تعیین کننده ی مردم و حق آنها در تعیین سرنوشت خویش .
نگارنده ، در نهایت فروتنی عرض مینماید: بعداز کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ اساس مشروطه و انتخابات ادواری تعطیل گردید. رقابت حزبی و منفردین که تازه بعداز شهریور ۲۰ میرفت تا شکل بگیرد و نهادی گردد. منتفی گردید. دیگر فعالیت های انتخاباتی هرگز به سطح آن دوره نرسید.

نتیجه :
در نبود انتخابات ادواری متعارف ، رابطه ی مردم و وکلای آنها بکلی یا کم و بیش آسیب می بیند. لذا «رهبران» و کنشگران سیاسی از آراء و قضاوت مردم، در مورد نظرات و عملکرد خود بکلی بی خبر میشوند . مسلما در این شرائط غیر دموکراتیک میدان برای جولان کسانی که آقای لاجوردی در صورت مسئله ی خود گنجانده ست باز میشود . اصلا مگر میشود با انتخابات ادواری و متعارف، خامنه ای ها ، رفسنجانی ها ، خاتمی ها ، موسوی ها ، کروبی ها ، پهلوی ها و شرکاء بیش از ۳۴ سال کَنگر بخورند و لَنگر بیاندازند و هزاران انسان را بدیار عدن بفرستند. در کجای دنیا کنشگران به اندازه ی ایران تلفات جانی و ملی میدهند ؟

تجربیات تمام کشورهای آزاد نشان میدهد که تعادل سیاسی این جوامع به میزان روشنی و درایت قانون اساسی آنها بر بستگی دارد. اکثریت بزرگی از مردم به آن اعتقاد دارند و سیاستمداران و کنشگران از آن تاسی می کنند و به آن سوگند وفاداری میخورند.
مردم ایران بطور کلی و هموطنان آذربایجانی ، کردستانی ، ترکمنستانی ، سیستان و بلوچستانی و عرب و ..و ..و..بخصوص از داشتن قانون اساسی مناسب ایران امروز محروم می باشند. قانون اساسی یعنی اساسنامه ی اداره ی کشور !

تاکید بر انتخابات آزاد، تحقق آن و اجرای چند دوره قانونگزاری ، می تواند، پایه های رسیدن مردم ایران به خواسته های تاریخی شان را مستحکم نماید.
اَشکال حکومتی که جناب لاجوردی اشاره کردند :
- حاکمیت متمرکز
- حاکمیت غیر متمرکز
- حکومت خودگردان
- حکومت خودمختار
- حکومت فدرال و...
در عمل ، از کانال تغییرات قانون اساسی پیش خواهد رفت . البته همه می توانند در باره هریک از این آلترناتیوها بحث و گفتگو نمایند و نظر مردم را برای قانون گزاری ،تصویب ، اجرا و تحقق آن جلب نمایند. سیاست های کلان همیشه و در همه جا از راه قانون گزاری، حتی رفراندوم به پیش رفته ست. از این منظر نیز باید قبول کرد که در نبود انتخابات آزاد و جامعه مدنی ، بیانیه ها و توافق نامه های احزاب فقط در کشور ما بحث انگیز میشود.
آیا می توانید راه های دیگری برای رسیدن به خواسته های مبرم مردم آذربایجان ، کردستان ، سیستان و بلوچستان و بقیه ی هموطنان اراٍئه کنیم؟
بنظر من موافقین و مخالفین توافق نامه ی حزب دموکرات کردستان و سازمان زحمتکشان کومله کردستان که به انتخابات آزاد بعنوان اساس مردم سالاری اعتقاد دارند، بروشنی می توانند بحث ها را به انتخابات آزاد و تدوین قانون اساسی نوین ارتباط دهند.
۴٨٣٨۹ - تاریخ انتشار : ۲۹ شهريور ۱٣۹۱       

    از : زنگنه

عنوان : ایرانی دیگر
آقا ی لاجوردی با سلام !
مقاله شما واقعآ دلسوزانه نوشته شده است. اما در سیاست, گاهی باید قاطعانه صحبت کرد. این جمله شما که :ایران آنجائیست که ماَمن و ماَوای هزاران ساله کُرد و تُرک و بلوچ و عرب وترکمن و گیلک و اصفهانی و شیرازی و خراسانی است مقداری ساده نگرانه است. نه اینکه خدای ناکرده این اسامی ایرانی نیستند, بلکه ما اصفهانی و شیرازی و خراسانی را فارس نشین می دانیم.
غرض کردها از بیان عقیده خود مبنی بر فدرالیسم , به متزله تلاشی ایران نیست, بلکه انسجام ایران است. واقعیت را باید این گونه گفت که جمهوری اسلامی را در درجه اول فارس ها آوردند , در درجه دوم آذری های ایران در آن نقش به سزائی داشتند. البته که بعدها آذری ها خواستندکه خود را از استبداد حاکم بر ایران در دوران آیت الله مرحوم شریعمتداری خلاص کنند, که نتیجه نبخشید. ما مسئولیت تاریخی ظهور جمهوری اسلامی و رهبری آیت الله ها را بر دوش فارس ها می گذاریم.آنها نشان دادند که حکومتی شایسته برای ایران به هر دلیلی, انتخاب نکردند. ملت ها و اقوام دیگری ایرانی در ابتدا نظاره گر و بعد ها مخالفین سر سخت جمهوری اسلامی شدند.امروزه به واقعیت می بینیم که فارس ها چه نوع حکومتی را به نام ایران و ایرانی , بنا ساختند. حکومتی که نه تنها مردم خود را بلکه تمام جهان را به تنگ آورده است. اگر کردها دست به سوی جامعه بین الملل دراز می کنند به خاطر نقاط مشترک در برابردشمن مشترک همچون جمهوری اسلامی و نه تبعیت از آنها به خاطر نوع حکومت آینده در ایران است. تقریبآ هر غیر فارسی میداند که در نهایت این فارس ها هستند که تکلیف فرزند خلف خود را روشن خواهند کرد. اما به آنها برای فردای بعد از جمهوری اسلامی اعتماد ندارند. چرا که این بار به بهانه تمامیت ارضی همان راه گذشته را رفته و جوانان بیشتری را به کشتن خواهند داد. مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد.
.
۴٨٣٨۶ - تاریخ انتشار : ۲۹ شهريور ۱٣۹۱       

    از : آشنا ...

عنوان : چرا مبارزه در جهت کسب خواست های دموکراتیک و مبارزه ضد امپریالیستی، لازم و ملزوم یکدیگرند؟
"اگر دموکراسی را به مفهوم تصمیم گیری مردم در همه امور سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی خود بدانیم، حق تعیین سرنوشت ملت ایران از بنیانی ترین خواست های دموکراتیک مردم ماست. این که رژیم آینده و ساختار سیاسی و اقتصادی و اجتماعی آن چگونه باید باشد موضوعی است داخلی که فقط ملت ایران باید در مورد آن تصمیم گیری کند و هیچ نیروی خارجی و قدرت استعماری حق دخالت و تأثیر گذاری در روند حیات سیاسی آینده میهن ما را ندارد .
بنابراین هر حزب و سازمان و شخصیت سیاسی که صادقانه و صمیمانه مدعی دفاع از حقوق دموکراتیک مردم ایران است خود را ملزم می داند با تمام توان، با هر گونه مداخله گری و تحریم و تهدید و تجاوز نیروهای استعماری که قصد پایمال کردن این
پایه ای ترین حق دموکراتیک مردم را دارند و هدف واقعیشان تغییر ساختار سیاسی و اقتصادی و فرهنگی کشور در جهت منافع غارتگرانه شان می باشد، مقابله کند".
۴٨٣٨٣ - تاریخ انتشار : ۲۹ شهريور ۱٣۹۱       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : در کف غصه ی دوران دل حافظ خون شد ---
هر یک از ما زیبایی ها و زشتی های خود را داریم. مطلق کردن ضعف و یا قوت دیگران چاره ی کار نیست. باید همدیگر را تحمل کنیم، تا ره یابیم.
پس بر قرار باد اتحاد و دوستی همه ی خلق های ساکن ایران زمین!

و این هم زیر نویس شماره ی ۲


دکتر محمود سریع القلم، استاد دانشگاه در تهران، در کتاب اقتدارگرایی ایرانی در عهد قاجار به صفات و ویژگیهای رفتاری و معاشرتی ایرانیان به شرح زیر اشاره مینماید:

۱) ضعف در ایجاد و حفظ روابط پایدار
۲) ضعف در حمایت فکری از یکدیگر
۳) لذت بردن از تخریب یکدیگر
۴) ارزان فروختن دوست و هموطن
۵) تقریباً فقدان مطلق قدردانی و سپاس از یکدیگر
۶) تقریباً تعطیلی کامل خود انتقادی
۷) فرافکنی گسترده و همه جانبه
۸) تند مزاجی و واکنشهای شدید در برابر اشتباه دیگران
۹) انحصارطلبی در بهره‌برداری از قدرت و امکانات
۱۰) ناسازگاری در کار تشکیلاتی، جمعی و حزبی
۱۱) تمایل به تغییر اصول فکری به تناسب امکانات و فرصت‌ها
۱۲) نداشتن حد و مرز در مجازات و تخریب دیگران
۱۳) عمده عملکردها مبتنی بر زرنگی کوتاه مدت
۱۴) تمایل ضعیف در یادگیری از یکدیگر
۱۵) مسلط بودن رفتارهای! غیر قابل پیش‌بینی و در نتیجه ضعف در اعتماد
۱۶) تمایل در به هم زدن توافق‌ها
۱۷) سختی فراوان در دستیابی به اجماع فکری و رفتاری
۱۸) علاقه‌مندی به گماردن افراد ضعیف، نادان، بی‌اصول و انعطاف‌پذیر در سِمَت‌ها و مسوولیت‌ها
۱۹) سختی در اینکه در کاری، فکری یا موردی با یکدیگر سهیم شدن
۲۰) واکنش‌های سریع و قضاوت‌های عجولانه به رفتار و اندیشه دیگران
۲۱) تقریباً تعطیلی مطلق در سوال کردن از دیگران و بافتن ذهنی و از راه دور رفتار و افکار دیگران و پخش کردن انها
۲۲) با هر قیمتی و رفتاری خفظ کردن خود در مدارهای قدرت
۲۳) تعریف کردن اغراق‌آمیز از جایگاه فکری و موقعیت دیگران
۲۴) حل نکردن مسایل و به تعویق انداختن آنها
۲۵) اکثر ایرانیان یا کاملاً مصالحه میکنند و یا به هیچ وجه مصالحه نمیکنند. بنابراین مدارهای خاکستری مصالحه تعطیل است
۲۶) عصبانی شدن سریع، هنگام بروز اختلاف
۲۷) اکثر ایرانیان یا معمولاً ضد خارجی هستند و یا در اختیار خارجی، مدارهای خاکستری در یادگیری، همکاری، تأثیر‌پذیری و تأثیر‌گذارهای معقول بسیار محدود است
۲۸) تمایل و علاقه شدید به وارونه جلوه دادن واقعیت‌ها به تناسب منافع و فرصت‌ها
۲۹) خودخواهی‌ها و خودمحوری‌های شدید و قایل شدن محدود به حقوق دیگران
۳۰) نگاه کوتاه مدت به ارتیاطات، دوستی‌ها و کارها
۳۱)استفاده ی ابزاری از دین و اخلاق برای ظاهرسازی و تزیینات رفتاری
۳۲) تقریباً تعطیل بودن اخلاق در اکثر مناسبات و مراودات اجتماعی
۳۳) وسعت قابل توجه حسادت نسبت به توانایی‌ها و موقعیت دیگران
۳۴) قایل بودن بسیار ضعیف به تفاوت‌ها و مزیت‌های انسان‌ها در بنا کردن یک جامعه کارآمد
۳۵) عطش قابل توجه به قدرت، سِمَت، اموال و پول به رغم نفی زبانی و رفتارهای ظاهری اخلاقی
۳۶) علاقه‌مندی بسیار محدود به تغییر و تحول به علت به خطر افتادن منافع
۳۷) تمایل به تبدیل اختلافات ریز و درشت به بحران‌های دائمی
۳۸) دروغ‌گویی و مجهز بودن به صنعت توجیه فی البداهه دروغ
۳۹) جدی نگرفتن قانون، رویه، آیین‌نامه و اصول کار
۴۰) کینه‌توزی، عقده‌گشایی و انتقام‌جویی درمقابله با مخالف و بعضاً افراد متفاوت

۴۱) ملایم و حتی مهربان نسبت به خارجی ولی عمدتاً بی‌رحم و بدون گذشت نسبت به هم‌وطن

۴۲) وقاحت قابل توجه در ناجوانمردی و به هم زدن تمام مبانی دوستی و همکاری
۴۳) خود بزرگ‌بینی و اغراق‌گویی در توصیف وضع فرد یا پدیده‌ای
۴۴) هیجان و هیاهو و آشوب در کار سیاسی و اجتماعی به جای صبر و حوصله و فرآیندسازی و متانت و آینده‌نگری
۴٨٣۷٨ - تاریخ انتشار : ۲۹ شهريور ۱٣۹۱       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : آن کس که به دست جام دارد --- سلطانی جم مدام دارد(حافظ شیراز)
نکته: من نیز در باب بعضی موارد که حافظه تاریخ به آن پرداخته، از دکتر لاجوردی عزیز انتقاد داشتم. ولی به عمد آن را مسکوت گذاشتم تا موضوع اصلی، یعنی رسیدن به یک راه حل عادلانه برای برون رفت از بن بست کنونی به حاشیه نرود.

وگرنه وقتی من می بینم ملی مذهبی ها در بیانیه ی خود جام به دست با جهانی ازدلسوزی به میدان در آمده اند؛ نمی توانم دستشان را نفشارم. انسان ها مانند رودی هستند که پیوسته در حال تغییر است. ما باید توان دیدن آن تغییر را داشته باشیم. حاشیه های ثابت رود نباید بتواند ما را گول بزند۱. وگرنه بی هیج تردیدی در جا خواهیم زد گروه گرایانه؛ و یا خود گرایانه. و این خود را گول زدن نیز می باشد.

زیر نویس ۱ - این مثالی که بر ای روشنگری می زنم بسیار مهم است. شما امروز به دیدار رودی می روید و آب و حاشیه های رود را می بینید. فردا دوباره به کنار همان رود می روید، و فکر می کنید که همان آب است. که نیست. آن آب دیروز حالا به دریا رسیده شاید. شاید در آن آب دیروز باکتری هایی بود که در آب امروز همان رود دیگر نیست. شکل کلی آب، بخصوص حاشیه های ثابت رود، خیلی راحت می تواند ما را گول بزند.
انسان ها مانند همان رود هستند. نامشان، اسم سازمانی شان و ... بسیار گاه اجازه نمی دهد که ما نو شدن ها را در آنها ببینیم. به این رسیدن احتیاج به کیاست و فراستی ویژه + سیاست دارد.
بیانیه ی ملی مذهبی ها در ستون دست راست همین سایت، یک نمونه برجسته است. تحلیلی همه جانبه در آن دیده می شود. تحلیلی پر از انصاف، دلسوزی و مهر به انسان و انسانیت.
وقتی خواندم؛ به خود اجازه ندادم که آن جام بدستان عاشق را نبینم. تا ما این نشویم، پیوسته در پی حذف دیگران خواهیم بود. و این یعنی هرگز نمی توانیم دست در دست برای رفع مشکلات جمعی بکوشیم۲.
همین.
۴٨٣۷۴ - تاریخ انتشار : ۲۹ شهريور ۱٣۹۱       

    از : لقمان شمال

عنوان : کسی که دفاع از مردم و خانه و کاشانه خود مینماید، آزادیخواه واقعی و غیر وابسته است.
عدم شرکت بموقع در مبارزات مردم برای خواست حتی مرحله ای آنان همانقدر همکاری بارژیم خشنونت ملاها را معنی میدهد که شرکت و همراهی با حملات نظامی دول جنگ طلب و مدافعان دروغین « حقوق بشر» بایران جهت چپاول و قتل عام شهروندان ایرانی. عدم تقویت و دخالت «مصلحتی» در جنبش ضد استمعاری مردم «ضرری» محدود و برای زمانی کوتاه ایجاد مینماید، ولی با دخالت اجنبی ضربه زدن باستروکتور و همبستگی ملی و درخواست بمباران مناطق مختلف ایران و کشتار همه جانبه از همه مردم و اقوام ایرانی توسط قوای بیگانه، ضربه مهلک و غیر قابل ترمیم بایران خواهد زد که یادآور قرادادهای ننگین ارتجاعی ترکمانچای و گلستان میباشد. برای اینکه چنین ننگ دیگری پیش نیاید، «ائتلاف» موقت میتواند از کشتار میلیونی مردم ایران جلوگیری نماید. رژیم خمینی هم مثل آنروی دیگر استبداد و ارتجاع یعنی رژیم پهلوی رفتنی است. آنهائیکه در مقابل بحراج گذاشتن موجودیت و استقلال ایران سکوت پیشه کرده اند و در مقابل جانبداران سوداگران مرگ و خرابی حالت «بی تفاوتی» بخود گرفته اند، بایستی بدانند در متلاشی شدن ایران و در جنایاتی که سیاست ضد ایرانی رژیم بر علیه خواست و منافع مردم اهمال میکنند نیز سهیم هستند. «شتر سواری دولا دولا » ندارد. یا جانب مردم و پشتیبانی از خواستها و منافع ملی آنان قرار داری و یا در مقابل آنها همراه ارتجاع داخل و خارج. بیش از پانصد هزار جوان ایرانی از گوشه و کنار و از هر قوم وطایفه برای دفاع از مرزهای ایران در مقابل ارتش وابسته صدام حسین و پادوهای « وطنی» شهید شده اند تا موجودیت ایران و نه موجودیت رژیم ضد ملی و جنایتکار اسلامی محفوظ بماند. آنکسی که در جهت استقلال ایران در دفاع از موجودیت ایران در کنار مردم ایران قرار دارد، یک آزادیخواه واقعی و غیر وابسته است و برعکس آنهائیکه که ابراز میکنند « در صورت حمله ارتش متهاجم اجنبی بایران در کنار آنها قرار نمیکیرند» همدست رژیم و دشمنان قسم خورده مردم ایران هستند. زیرا ایندو طرف بظاهر «متضاد» عامل و راغب حملات ضد انسانی بایران و دارای اهداف نسبتآ مشترکی باهم هستند. تا دیر نشده و تا زمانیکه از تاک و تاکستان نشانی مانده، باید سر مار سمی را کوبید. تتر مقاله مبنی بر « ایران کجاست و ایرانی کیست؟» بدرستی انتخاب شده است. میهن پرستی و دفاع از مردم و خانه و کاشانه هیچوقت بمعنای نژاد پرستی نیست. نژاد و یا قوم پرستی آنزمانی تبلور پیدا میکند که بعد از چند قرن قطعات « جدا شده» گمشده را بهر ترتیبی که شده یک قوم واحد بسازیم. همانکاری است که رژیم صیهونیستی بیش از شصت سال است در منطقه اشغالی با جدیت تمام دنبال میکند. منهم از نظر هموطن روشن بین دیگری را مبنی « برای برون رفت از یک بن بست تاریخی، ما بیش از هر کسی به ره گشایان با فراست احتیاج داریم. به کسانی احتیاج دارم که دچار تعصب، شتابزدگی و قبیله گرایی نیستند. بلکه برای اتحاد و برابری تلاش می کنند.» استقبال میکنم.
۴٨٣۶۶ - تاریخ انتشار : ۲۹ شهريور ۱٣۹۱       

    از : روزبه صالحی

عنوان : دور است سر آب از این بادیه هشدار
باسلام بر دوستان زحمتکش فکری اخبار روز دیار مجازی و سپاس از اینکه بر خلاف دیگر عرصه های مجازی مجالی و فرصتی فراهم کرده اید برای گفتن حرف دل . میدانم حرف دل را از سر هوس نمی شنوید زیرا رنگ آشنایید. و اما فرصتی یافتم و دیدگان را با نوشتاری از دکتر حسین لاجوردی همراه نمودم. تا به آخر مطلب رفتم. با وی در محور هایی همگرایی داشته نظیر جمله:" بیشترین تلاشم نیز این خواهد بود - که این سرزمین با شکل کنونیش پابرجا بماند". اما در مباحثی واگرایی دارم که خوشبختانه به مخالف خوانی نمی انجامد از جمله عبارت آغازین:" واقعیت احترام برانگیز اینست که ایران، این سرزمین به تمامی کسانی تعلق دارد که خود را قوم، قبیله، ملت، خلق، و یا هر واژه دیگری که وجود داشته باشد". شما نوعی پلورایسم را توصیه می کنید که در آن تمامی رویکردها به مسائل قومی را در کنار هم می خواهید. اما در صدد آسیب شناسی جامعه ای بر آمده که مشخص نمی نماید. صفاتی رانظیر:" جامعه ما دچار بیماری هیجان و به تبع آن دچار تشنج گشته است؛ چرا که جامعه ای داریم بی اعتماد و کم تحمل، زود تصمیم گیر، هیجان زده، شعار ده که کمتر می خواند و کمتر با فکر می نویسد، بیشتر می گوید و در عوض سریع امضاء می کند و بلافاصله هم اعتراف می کند که عجولانه اقدام کرده است.". می آورید.اما جامعه مخاطب خود را شفاف بیان نمیکنید. کلی نگری شما به خواننده اجازه می دهد به گمانه زنی بپردازد و در تشریح پیکره نوشتارتان، احساس کند شاید منظور از جامعه؛ جامعه ایرانیان خارج کشور است؟ یا نه! نه! احتمالا مراد دکترلاجوردی جامعه اپوزوسیون خارج کشور است و در سطر پایانی وقتی می نویسید:"من با توجه به ظرفیت بسیار بالا و آگاه جامعه امروز ایران به آینده ی روشن و فردای کارآمد آن بسیار باور داشته و اعتقاد دارم". بنابراین خواننده از این گمانه که منظور جامعه داخل کشور نیست، منصرف می شود. بدین ترتیب در پس عبارات متعدد، مخاطب مجهول را معلوم می کنید؟ تا نگاه متوجه جامعه خارج کشور بویژه اپوزوسیون در مهاجرت شود. دلیل اثباتی این نگره من فاکتی مستند از شما بقرار:" یکی از مشکلات اساسی تعدادی از رهبران سیاسی ما اینست که تکلیف شان با خودشان مشخص نیست، از ثبات عقیده و رای برخوردار نیستند، با یک مویز گرمی و با یک غوره سردی شان می شود، برای مطرح بودن و به پُست و مقام و ثروت رسیدن سر از پا نمی شناسند " می باشد. ماقبل آن نیز تذبذب رهبران سیاسی را در تبعیت از رویدادها و غافلگیر شدن عنوان می کنید بنابراین مشرب پلورالیستی خود را کمرنگ می کنید.
استاد بنظر من تمام این صفات تاریخی فرهنگی جامعه روشنفکری اعم از فرهیختگان و کنشگران و فعالین سیاسی وجود دارد؟ راه چاره برونرفت عناصر کنشگر و جامعه خواص یا روشنفکری و یا.. از چنبره این صفات عذاب آور و هزینه بر چیست؟ آیا با وجود صفات الصاقی بر سینه اپوزوسیون خارج کشورمی توان امید به تدوین استراتژی از آن را داشت؟ اگر زمانی باز هم تلاش استراتژی نویسی ناهمخوان با شرائط زیست اجتماعی متن جامعه ایران راتکرار کرد. برای آن استراتژی به چه میزان اعتبار و روایی قائل میشوید؟ آیا اساسا این زحمتکشان فکری با وجود دوری از متن جامعه قادر به تدوین استراتژی معقول و واقع بینانه خواهند شد؟ در مورد" ظرفیت بسیار بالای و آگاه جامعه ایران..." در نظر بعدی خواهم نوشت.تلاش هایت را ارج می نهم.
۴٨٣۶۵ - تاریخ انتشار : ۲۹ شهريور ۱٣۹۱       

    از : یوسف آذربایجان

عنوان : واقعا روزگار عجیبی
واقعا روزگار عجیبی !! اول اینکه دیگر زمان بازی کردن با کلمات گذشته . امروز باید با صراحت تمام بخاطر حل مبرم ترین مشکل جامعه باید موضع گرفت. آقای لاجوردی تو علارغم جدایی از حکومت اسلامی همان مواضع ضد ملل تحت ستم را حفظ کرده ایی . و امروز بصراحت میبینیم که حضرات چگونه از زیر اعبای آخوند ها سر در میاورند و فریاد وای وطنم میکنند و رمز سکوت جامعه فارس زبان بعد از بهار عربی روشن شد و آنهایی که ما راه بخاطر شرکت نکردن در جنبش یا حسین میر حسین متهم همکاری با جمهوری اسلامی ایرانی میکردند امروز با عربده تهدید ملل غیر فارس ، دم از همکاری با جمهوری جنایت کار اسلامی ایرانی سر میدهند. و خیلی ها هم با سکوت خود در مقابل این عمل کثیف شریک عمل شده اند .
۴٨٣۶۴ - تاریخ انتشار : ۲۹ شهريور ۱٣۹۱       

    از : حافظه تاریخ

عنوان : هیچ آزادیخواهی نمیتواند عامل و مزدور باشد
اشکال در این نیست که بیان نمودید «یکی از مشکلات اساسی تعدادی از رهبران سیاسی ما اینست که تکلیف شان با خودشان مشخص نیست، از ثبات عقیده و رای برخوردار نیستند» بلکه نبودن سیاستمداری که تمام وجود خود را در طبق اخلاص بگذارد و از آنچه که رنگ تعلق دارد آزاد باشند وآزادیخواه و مردم دوست باشد. رنگ تعلق و تابعیت از «مقامی» بغیر از قدرت مردم جامعه دلیل عمده عدم کارآرایی جریانهای سیاسی چند دهه اخیر در جامعه ایران است. تا بامروز آزادمنشی و استقلال طلبی کسی از داعیان نجات ایران، در حوزه عمل نه موفق شده و نه قادر است در حد ابعاد آزادخواهی و سیاست مستقل بودن در سطح زنده یاد دکتر مصدق، خود را بنمایش بگذارد. آقای خمینی قادر بود اسطوره جدیدی در امر آزادی، دموکراسی، استقلال و عدالت اجتماعی در حول و حوش دوران انقلاب ۱۳۵۷ باشد. ولی قدرت و جاء طلبی و مهم تر عدم فهم از مقوله آزادی و استقلال و رای مردم از جانب او، چنان ضربه جبران ناپذیری بر بدنه جامعه تحت ستم و دخالتهای استعماری زد که ندای از هم پاچیدگی از هر گوشه و کران با ظاهر فریبای «مستقل» بگوش میرسد. اینکه جامعه ما تنها یک مصدق آزادمنش دارد ولی از نوع خمینی فراوان داشته و امروزه هم در اینجا و آنجا از جمله «نمایندگان» احزاب (؟) اقلیتهای ملی آنرا بتماشا میگذارند، بایستی در خصوصیات کلی روشنفکرانی که با جمع شدن دور هم «سازمان سیاسی» مورد خواست خاص میسازند، دید.(ناگفته پیداست که منظور از یادآوری دکتر مصدق بمعنی تاثیرگزاری سیاست و پایه افکارش در کل جامعه ایران است، ورنه ما به فراوانی از آزادیخواهان و جانبداران حقوق بشر و ملی در جامعه ایران داشتیم و داریم ولی فاقد آندرخشانی و راندمان حد بالای دکتر مصدق بودند). تعریف دوباره از مقوله آزادیخواهی و استقلال جامعه از هر چه رنگ تعلقات اجنی و در شناخت دوستان و دشمنان موجودیت ایران کمک بسیار گرانبها از گریز از مشکلات عدیده ایی که رژیم غاصب برایران و روشنفکران بی ریشه و محتاج به تکیه گاه خارجی فراهم آورد. نجات جامعه ایران فقط بفقط از دست همین مردم و در داخل سرحدات ایران ممکن است و نه در صدور توافقنامه های کذایی در پی شرکت در کنفرانسهای « راه یابی نجات ایران» با شرکت همه عوامل استعماری و زور و بدون دارا بودن اجازه از مردم ایران. آنهائیکه با کمک ارتجاع داخلی و ستعمارگر جهانی تیشه بریشه موجودیت ایران میزنند، چه آنهائیکه در قید حیات هستند و یا آنهائیکه بهردلیلی جزو رفتگان شدند، هرگز مورد اعتماد آزادیخواهان ملی ایران نبودند و نیستند. « سیه روی شود هر که در او غش باشد». تقویت نهضت ملی ایران برای رسیدن بآزادی، عدالت اجتماعی با حاکمیت مردمی (جمهوری ایرانی) و با حفظ استقلال و تمامیت ارضی ایران میتواند نقشه های شوم وطن فروشان را خنثی و جامعه را از تمامی بلاهای دخالت نظامی نظیر آنچه در عراق، افغانستان، لیبی و آنچه که در حال در سوریه میگذرد، نجات دهد.
« ‫سیاه رو شود آنکه در او غش باشد‬».
۴٨٣۶۰ - تاریخ انتشار : ۲۹ شهريور ۱٣۹۱       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : سلام آقای دکتر حسین لاجوردی
به نظر من، این نوشته، مقاله ای است معقول، منطقی و از آن مهم تر ضد تشنج. تشنج کلامی، بی هیچ تردیدی تشنج عملی را در پی خواهد داشت. ما باید به کرد، عرب، بلوچ و ... ثابت کنیم که آنها نیز دارای همان حقوقی هستند که دیگران. و در این میان به نظر من باید ناز کرد ها را بیشتر کشید. یعنی بیش از پیش باید آنها را بفهمیم. زیرا سر زمینشان از رنج بیشتری بر خوردار بوده. یعنی ما باید عملاً به کرد ثابت کنیم که «زهار» و «هاوار» او را درک می کنیم؛ و درد او را درد خود می دانیم. تا او خود را غریبه احساس نکند. این نکته از نظر پنداری و روانی بسیار بسیار مهم است. زیرا وقتی خلقی خود را در سر زمینی غریبه احساس کند، بیشک آن سر زمین را وطن خود نخواهد دانست.
اگر این شدیم بردیم.
نباید در این لحظه ی خطیر تاریخ، نفت بر آتش افزود. متشنج شدن جامعه به سود هیچ کسی نیست. از آنسو، کرد ها نیز باید شرایط ویژه ی ایران را درک کنند. و آن را با هیچ کشور دیگری مقایسه نکنند. تا در یک همگرایی و همدلی سراسری به آن نتیجه برسیم که باید.
باید دلسوزانه ستار خان یک واقعه گردیم که با پای زخمی خود را به تهران رساند تا بگوید، مشکل ما، مشکل همه ی ایرانیان است.
در این لحظه ی حساس، برای برون رفت از یک بن بست تاریخی، ما بیش از هر کسی به ره گشایان با فراست احتیاج داریم. به کسانی احتیاج دارم که دچار تعصب، شتابزدگی و قبیله گرایی نیستند. بلکه برای اتحاد و برابری تلاش می کنند.
پس: آ که گِرد آییم به گِردِ گِرد ها!
۴٨٣۵۹ - تاریخ انتشار : ۲۹ شهريور ۱٣۹۱