روند سوسیالیستی کومله: در رابطه با توافقنامه دو جریان کردستانی و عکس‌العمل‌هائی که برانگیخت



اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱ مهر ۱٣۹۱ -  ۲۲ سپتامبر ۲۰۱۲


در یکی دو هفته اخیر، انتشار توافقنامه‌ای بین دو جریان کردستانی ("حزب دموکرات کردستان ایران" و "حزب کومه‌له کردستان ایران") عکس‌العمل‌های بسیاری را با مواضع و تمایلات سیاسی متفاوت برانگیخت و بهانه‌ای برای ابراز نظرات متنوعی در مورد مسئله ملی و موجودیت و یا عدم موجودیت ملیت‌های ساکن در ایران و تمامیت ارضی و غیره شد و فراتر از این‌ها و بطور مشخص نیز مسائل و موضوعاتی را در رابطه با جنبش‌ کردستان (در خارج کشور) بار دیگر به جلو صحنه راند.
روند سوسیالیستی کومه‌له گرچه بسیاری از مواضع و اظهارات اعلام شده در این باره را شایسته هیچ نوع بذل توجهی نمی‌داند، با این وجود و بنا به حساسیت موضوع و ضرورت گشودن باب دیالوگی متمدنانه درباره موضوعات مطرح‌شده و در عین حال هشدار به "آتش بیاران معرکه‌" که در هر شرایطی تنها در فکر پیشبرد منافع حقیرانه گروهی خویش‌اند، لازم میداند که بطور مختصر نقطه ‌نظرات خود را در رابطه با چند موضوع اساسی به اطلاع عموم برساند.
تا آنجا که به توافقنامه این دو حزب در چنین شرایطی مربوط است، معتقدیم که هر نوع توافقی در بین احزاب و جریانات فعال در کردستان - به شرطی که در راستای دفاع از منافع مردم کردستان صورت گرفته‌ باشد - امری ضروری و لازم میدانیم. در ضمن بر این باوریم که این دو جریان - از مدتها قبل- خود را در یک راستای مشترک قرار داده‌اند. انتظار آن میرفت و بسیار طبیعی بود که در تداوم فعالیت‌ها و در جهت منافع حزبی‌شان قدمی رو به جلو برداشته و در این راستا در بین خود هماهنگی بیشتری بوجود آورند. در ضمن متن توافقنامه بندهائی را در خود دارد که می‌تواند مورد توافق دیگران نیز قرار گیرد. و کمکی باشد به ایجاد هماهنگی فراتری در عرصه سیاسی کردستان ایران و این امر ضروری است. اما متاسفانه موارد مورد اشاره در توافقنامه کل واقعیت مسئله را در برنمی‌گیرد و ما را در درک ماهیت چنین توافقی یاری نمی‌رساند.
واقعیت این است که چنین توافقنامه‌ای اساسا و در راستای واردشدن هماهنگ‌تر به بازیها‌های سیاسی اپوزیسیون خارج کشوری در جهت آلترناتیوسازی تنظیم شده‌ است. اپوزیسیونی که تمامیت‌خواه است و حاضر نیست بپذیرد بین ایران امروز با ایران دوران رضا شاه یک قرن فاصله افتاده‌ است و آنها دیگر با طوایف و اقوام روبرو نیستند، بلکه با مردمانی روبرویند که در طول همین قرن با تفکرات استبداد‌طلبانه در افتاده‌اند و در دفاع از منافع خود کوتاه نمی‌آیند. در اینجا مسئله این است که این دو جریان بجای فعالیت در راستای تقویت جنبش کردستان و تلاش در جهت ایجاد هماهنگی در صفوف این جنبش برای تأثیرگذاری مثبت بر تحولات دموکراتیک واقعی در ایران، بدنبال اتحاد عمل با جریاناتی بوده‌اند که دموکراسی‌خواهی‌شان چیزی جز توهم بازسازی "عظمت‌طلبی ایرانی" نیست.
جنبه‌های دیگر این توافقنامه و در همان راستا، از یکسو تداوم انحصارطلبی این دو حزب در جنبش کردستان و از سوی دیگر وارد شدن ناشیانه این دو حزب به فازهای جدیدی از یک بازی سیاسی است که آنها از مدتها قبل در راستای معرفی و قبولاندن خود به عنوان نمایندگان "ملت‌ کرد" به همین طرفداران تمامیت ارضی در فردای جمهوری اسلامی شروع کرده‌اند. اگر چنین نبود، این دو جریان می‌توانستند بگونه دیگری عمل کنند و بجای دیالوگ با کسانی که از هم اکنون شمشیر را علیه ملت کرد از رو بسته‌اند، با جریانات سیاسی در خود کردستان و همچنین با ایرانیان واقع‌بین و دموکرات بمعنای واقعی باب یک گفتگوی جدی را می‌گشودند.
از طرف دیگر مشاهده کردیم‌که چنین توافقی با حمله مجدد و آشکار کسانی با تفکرات و مواضع شوینیستی روبرو شد. که با حمله به خواست‌های برحق ملل ساکن در ایران و بطور ویژه ملت کرد و جنبش کردستان موضوعات مطرح در این توافقنامه را به موضوعی رسانه‌ای تبدیل کردند. اینها به این بهانه، نه ماهیت و اهداف چنین بیانیه‌ای را، بلکه موجودیت واقعی ملیت‌های ساکن در ایران را انکار کرده و مبارزات حق‌‌طلبانه آنها برای رهائی از ستم ملی را به باد حمله گرفته و حتی غیر مستقیم به عوامل خارجی نسبت دادند و باردیگر چماق "سرکوب می‌کنیم" را به اهتزاز در آوردند. در این رابطه نیزگرچه این‌ها در عمل پاسخ خود را در طول قرن گذشته و بخصوص از مردم کرد دریافت کرده‌اند، ذکر نکاتی را لازم می‌دانیم.

تجزیه‌طلبی
دربخش بزرگی از جامعه سیاسی ایران، از مفهوم "تجزیه‌طلبی" چماقی برای سرکوب هر نوع حق‌طلبی و ایجاد تحول در ساختار استبدادی ساخته ‌شده و از طرف دیگر در جانب طرف ضعیف‌تر نیز بنوعی موجب رواج دوروئی سیاسی شده است. که باید دلیل آنرا در عدم پذیرش واقعیت وجود ستم ملی در ایران دید. جامعه سیاسی ایرانی نه تنها نشان میدهد که به بلوغ سیاسی لازم برای حل چنین مشکلاتی نرسیده ‌است، نه تنها برای ریشه‌یابی علل و پیداکردن راه‌ حلی متمدنانه برای پاسخ‌گوئی به ستم ملی قدمی مثبت و جدی بر نمی‌دارد، بلکه در برخورد به این موضوع دارای تفکری استبدادی است. این نشان میدهدکه استبداد خود را بگونه‌ای اساسا ریشه‌ای در تمامی احاد جامعه رواج داده است و این موضوعی صرفا دولتی نیست. تا چنین است هر تلاشی در جهت دیالوگ در مورد مسئله ملی ره به ناکجا‌آباد می‌برد. بر همین اساس آقایان و خانم‌های ایرانی که در دو هفته گذشته مجددا از چنین چماقی استفاده نمودند، نه تنها ثابت کردند که دموکرات نیستند، بلکه خود نیز از مبشران استبدادی پایه‌ای‌تر و ریشه‌ای‌تر در جامعه ایرانی هستند. اما در این رابطه موضوع مهم‌تری هست که باید به اطلاع برسانیم. مجموعه آنهائی که در تلویزیون‌های فارسی‌زبان ظاهر میشوند و "تجزیه‌طلب بودن" خود را انکار ‌کرده (که حق شخصی خود و حزبشان است) و این را بعنوان موضع مردم کرد تبلیغ می‌کنند، در تیزکردن این شمشیر داموکلس بر سر مردم کرد، دارند نقش شریک جرم را بازی می‌کنند. باید بگوئیم که امر جدائی حقی است که به یک مردم معین با مشخصات سیاسی معینی داده می‌شود. تا چنین اتفاقی رخ ندهد و نتیجه آن توسط یک رفراندوم روشن نگردد، هرگونه اظهار نظری له یا علیه جدائی هنوز از حد خواست و سیاست‌های اشخاص و احزاب فراتر نرفته است.

تمامیت ارضی
پشت‌بند مبارزه علیه باصطلاح تجزیه‌طلبان چیزی جز "تعهد" به حفظ تمامیت ارضی نیست. بدیهی است که نمیتوان از یک ناسیونالیست ایرانی که در تصورات و در دنیای واقعیات‌اش "ایرانی" را با مرزهای معینی در پیش چشم دارد، انتظار هیچ نوع "بخششی" را داشت. معلوم است که ایجاد تعهد به حفظ چنین تمامیتی باید اساس و بخش معینی از هستی ایدئولوژیک او را بسازد و با چنگ و دندان از آن دفاع کند. مشکل در ابراز چنین تعهدی نیست بلکه در ماهیت موضوع نهفته است. مشکل در تحریف صورت مسئله در انجام چنین وظیفه‌ای بمنظور تداوم حاکمیت استبدادی و نادیده‌گرفتن حق و حقوق مردمی در تعیین سرنوشتشان، اتفاقا در سرزمینی است که نه به دولت استبدادی بلکه به این مردم تعلق داشته و دارد. تا این حل نشود موضع "حفظ تمامیت ارضی"، چیزی جز تداوم ستم ملی و زور و سیاست الحاق و پیشبرد سیاست‌های استعماری بگونه‌ای ویژه و حتی بدتر از استعمارنیست. چرا که دولت‌های استعمارگر هیچگاه ملیت ملت‌های استعمارشده را انکار نمی‌کردند، اما در ایران و به بهانه‌های گوناگون انکار هم میکنند و بگونه سفیهانه‌ای نیز عنوان میکنند که از فدرالیسم مبتنی بر سرزمین سخن به میان آمده است. گوئی در جائی در این دنیا اختیاراتی سیاسی به مردمی داده شده بدون آنکه محدوده جغرافیائی چنین اختیاراتی را روشن کرده باشند. که تنها نشان میدهد: این باصطلاح روشنفکران مدرن‌شده در برخورد به این مسائل بار دیگر شنل رضاشاه را بر دوش انداخته‌اند. با این تفاوت آن ژنرال دست پروده روی زمین راه می‌ رفت و زرادخانه استعمار انگلیس را پشت سرش داشت، اینها جز تکیه مجدد به خامنه‌ای پناهگاهی ندارند.

انکار ملیت‌ها
ایران کشوری چند ملیتی است. انکار این موضوع (به هر بهانه‌ای) در کشوری همچون ایران که از دل بقایای یک امپراتوری بیرون آمده است، جز بازگشت به ناسیونالیسم ایرانی شکست‌خورده دوران رضاشاهی نیست. چنین انکاری چه از طرف کسان و جریاناتی که موضع باصطلاح کمونیستی - به بهانه حفظ وحدت طبقه کارگر- دارند صورت بگیرد،‌ چه از طرف سلطنت‌طلبان فر‌قی ندارد. این نه تنها شونیسم کور و تزی راسیستی و مبتنی بر انکار ملیتهای ساکن ایران است، بلکه مبتنی بر عدم درک تاریخ تحولات صد سال اخیر ایران نیز هست. در ضمن، "ایران چند ملیتی" تنها تئوری نیست، بلکه بیان واقعی‌تری از امروز ایران است، مگر بنا به هر دلیلی بخواهیم که چشم خود را بر واقعیات موجود ببندیم و یا به تداوم استبداد دل‌ خوش کرده باشیم. اما در بطن این واقعیت، اینکه مثلا" آذری‌ها خود را بعنوان یک ملت یا ملیت متفاوت بشناسانند، در گرو خواست و پراتیک آزادانه خود آذری هاست؛ هیچ کس دیگری حق دسته‌بندی کردن مردمان گوناگون بر اساس این یا آن نظریه و تئوری را ندارد. تا آنجا که به مردم کرد ایران بر می‌گردد، تاریخ سی‌سال گذشته و بیشتر از آن نیز قضیه را تا حدود زیادی روشن کرده‌ است. این مردم نشان داده‌اند که در دفاع از موجودیت دموکراتیک خود بعنوان یک ملت کم نیاورده و نمی‌آورند.

جنبش رهائی‌بخش ملت کرد
چیز دیگری که این‌ها را برآشفته کرده است، گویا کاربرد چنین واژه‌ها و مفا‌هیمی است. آنها وقتی‌ که به انکار موجودیت ملیت‌ها می‌پردازند و اعمال ستم ملی بر مردمی را تا سطح ظلم و زوری تقلیل می‌دهند که گویا به همه شده است و دفاع از تمامیت ارضی را به هر قیمتی در برنامه دارند، هیچ چیزی از این طبیعی‌تر نیست که از کاربرد "جنبش رهائی بخش ملت کرد" به هراس افتاده باشند؛ بخصوص در شرایطی که شایعه حمله به ایران - درست یا نادرست- در بوق و کرنا دمیده می‌شود و... یا اینکه مسئله کرد در خاورمیانه بار دیگر بمثابه یک مسئله منطقه‌ای و جهانی مطرح شده است. در چنین شرایطی است که آنها در تعقیب منافع‌شان بجای پذیرش واقعیات جدید و پیدا کردن راهحل‌های متمدنانه برای مشکلات منطقه‌ای درگذار به دموکراسی، مجددا به نوستالژی بیمارگونه‌شان پناه می‌برند و ژنرالهای ارتش شاهنشاهی را به اتحاد با سپاه پاسداران فرا می‌خوانند. کسی هم نیست که بپرسد اگر مبارزه برای رفع ستم ملی و همینطور کسب دموکراسی در ایران نیز در خود مبارزه‌‌ای برای رهائی نیست، پس چیست؟ اگر در اساس مشکلی با کاربرد "ستم ملی" ندارند؟ واقعیت نیز همین است که مشکل اصلی این‌ها، کاربرد چنین مفاهیمی در چنان توافقنامه‌ای نیست، بلکه عدم قبول وجود ستم ملی در ایران است.
با این وجود و در آخر وظیفه خود می‌دانیم، هشدار دهیم که هرنوع برخورد غیرمسئولانه‌ای به این مسائل میتواند عواقب ناگواری را بدنبال داشته باشد و ما را بجای بحث‌های سازنده برای پیداکردن راه‌حلهای متمدنانه (مبتنی بر واقعیات منطقه‌ای و کشوری) به هیستری‌های غیرقابل کنترل بکشاند و تداوم دیکتاتوری و اختناق را خواه با ادامه حیات ننگین حکومت اسلامی و خواه برقراری حکومت استبدادی دیگری پس از آنرا بدنبال داشته باشد. از نظر ما، اکثریت جامعه ایرانی با تمامی تنوعاتش، امروزه دارای آنچنان پتانسیل بالائی از عقلانیت سیاسی هست که امکان طرح چنین مسائلی را در یک فضای سالم و بدور از تعصبات (تحت هر عنوانی) فراهم کند. اما اینکه نیروهای کنونی فعال در عرصه سیاست در جهت تقویت چنان عقلانیتی ایفاگر نقش مثبتی خواهند بود یا نقش منفی و تخریب‌گرانه‌ای ایفا خواهند کرد، این را آینده روشن خواهد ساخت.

روند سوسیالیستی کومه‌له
شهریور١٣٩١