نقد فلسفی زیبائی شناسی
مقدمه و بخش اول
رافائل گوبه ـ ترجمه: کورش انصاری


• در این بخش اختصاصی از کانت تکیه می‌کنم بر روی دو مفهوم کلیدی در زیبایی شناسی از کانت: «عمومیت» و «ضرورت» درحکم از ذوق. «نقد قوه حکم زیبایی شناسی» چهار مشخصهٔ نمادین در حکم از ذوق را به نمایش میگذارد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ٣ مهر ۱٣۹۱ -  ۲۴ سپتامبر ۲۰۱۲


مقدمه
یک نقد از هنر یک عملکرد و ممارست دشوار ودر واقع عمل بازی بر روی یک طناب است : یک نقد گام بر میدارد در سطح یک رشته و رگه تنگ و کم پهنا. همواره در خطر افتادن و سقوط به یک سمت و سو و یا طرف دیگری است. اظهار عقاید بدون دلیل و تعصبات دگم (Dogmatisme)، از یک سو، به معنی‌ ادعا داشتن به یک ارزش مطلق از قضاوت آن ، بر پایه و اساس اهداف و عینیت هایی که موظف است قدرت خود را تحمیل کند بر هر روح و ذهنیت عقلانی و منطقی ٬ از سوی دیگر ‘’ نسبیت ‘’ است ، تایید ادعای محدود سازی ذهنیت و فردیت ، امکان ناپذیری نه تنها ثبات تمام و کمال بنیادی یک قضاوت ، بلکه همینطور فاقد قدرت برای سهم و به اشتراک گذاری . نقد ماهرانه آن است که موفق به یافتن یک راه و طریق بین این دو افراط است، سبکی که اظهار یک قضاوت فردی است در چنان مسیری که او آنرا سهیم و به اشتراک می‌گذارد با هر کس .
در عمل و پراتیک ، چیزی ناراحت کننده و طفره روی است. از سویی ، امکان ناپذیری تخصیص و به نمایش گذاری است ، بر حسب یک قضاوت ، دلایلی عینی که تحمیل وبر ما گرانبار شده است ، و این یقین که احساس ما فردی است ؛ از سوی دیگر ، ما حفظ میکنیم همان کناره ها را ، به توجیه قضاوتهایمان ، بنابر این استدلالهایی را ارائه میدهد که میتواند یک اعتبار شناخته شود برای همگان. این یک شرایط ناخوشایند و نامساعد است ، از این رو ما احساس میکنیم موظف هستیم به توجیه آنچه که حفظ کرده ایم در متن یک تجربه ذهنیتی . کمی‌ همسان با این عنوان ما در حال توجیه رنگ موهای خود هستیم. در این حال ما خود را در برابر یک تناقض خواهیم یافت که : یک قضاوت عینی امکان ناپذیر است ، اما ضروری .
اما آیا واقعا توجیه قضاوتهای خود را حفظ کرده ایم ؟ بنظر میرسد ترجیحا که نیاز ما حکم ا ست. استقرا ر یک شرایط بیگانه وبه تازگی ، هنگامی که بنظر میرسد که این تجربه فردی ما را مملو و پر نمیسازد ازآن رضایت و خوشنودی که اگر او وصل سازش و قرار دیگران شود. در برابر یک سازش و توافق در سطح قضاوتمان ، برای ما به اثبات در می‌اید در متن خشنودی این دائره که این قضاوت خود را محدود نمیسازد مگر به فردیت ما ؛ در تقابل ، در صورت یک تفاصل و اختلاف ، ما در پژوهش دفاع مشروع از احساس خود بر خواهیم آمد ، در نشان دادن به دیگران که قضاوت ما در عمومیت و جهانشمولی خود معتبر است. این قضاوت ، در واقع ، شکل پذیر نیست مگر هنگامی که اعلام شود.   
متونی که به دنبال میایند اجازه به پذیرش تنظیم سازی مساله را نمیدهند. آنها مساله را تشخیص خواهند داد و تجزیه و تحلیل خواهند کرد اما طبق آن پیشنهاد و طرحی برای رسایی و راهنمایی نقد و بحران نخواهند داشت ، شبکه همراه با خانه ها برای نشانگذاری و چک کردن در اقدام به یک ارزشگذاری یک اثر هنری. اینها نشان دهنده امکان ناپذیری آن است .او تلاش خواهد ورزید به روشن سازی پرسش ، انجام تقسیم چیزها ، و نشان خواهد داد که چگونه یک تجربه ذهنیتی یک ارتباط قابل شمول به دو یا چند فاعلی است. برای این مقولات ، مبحثی که پیش روی ماست بر پایه تئوریهای گوناگون معاصر که سالهای اخیر در فرانسه به ظهور رسیده است خواهد بود. در عملکردهای Gérard Genette ژرارد ژنه’’ jean – marie Schaefeer ژان- ماری شیفر’’ و Rainer Rochlitz ‘’ راینر راکلتز’’ و مباحثی که آنها ارائه میدهند ، ما بروشنی مجموعه ای از مشکلات و مسائل مطرح را با ارائه راه حل انها خواهیم دید. اگر هم ارائه یک ادراک و مفهوم عینی و معقول از یک قضاوت ( یا حتی یک ادراک از یک کار خوب) امکانپذیر نباشد ، در هر حال خواهیم دید که دقیقا یک قضاوت درونی و ذهنی چه چیزی است ، و یا جایی را که میتوان فرض عینی و واقعی از آنرا پیدا نمود. این متون حمل میشود در سطح هنر بطور عمومی ، و نه محضاً در هنر سینما . اما آنها قطعا و کاملا برای آن قابل اعتبار هستند.      
قبل از پرداختن به اولین از میان این مؤلفین و بانیان ، ما نیاز داریم به ریشه ها بازگشت نماییم. تمامی زیبایی شناسی امروزه در واقع یک بازگشت و یک توسعه همیشگی است در تئوریها از یکی ازفیلسوفان بزرگ از عهد باستان ‘’ آنتیک’’ تا کنون : امانوئل کانت ( ۱۷۲۴ - ۱۸۰۴). بنابر این لازم است به طور خلاصه به اصول این تز ها باز گردیم.
 
بخش یکم : کانت
اصل عمومیت و ضرورت نزد کانت

در این بخش اختصاصی از کانت تکیه می‌کنم بر روی دو مفهوم کلیدی در زیبایی شناسی از کانت: «عمومیت» و «ضرورت» درحکم از ذوق. «نقد قوه حکم زیبایی شناسی» چهار مشخصهٔ نمادین در حکم از ذوق را به نمایش میگذارد. من سه مشخصه از میان آنها را برجسته ، و مفهوم « غایت و نظام مندی بی پایان » را در یکسو قرار میدهم : پیش از کفتگو از « عمومیت » و « ضرورت » ، در واقع باید بی‌ طمعی و بی غرضی (سخاوتمندی) را مطرح و تداعی نمود .
تجلی اولین « تحلیل و تجزیه از زیبا » در حقیقت حامل دو ویژگی ذاتی و بنیادی از حکم زیبایی شناسی است.
اولین ویژگی ، ذهنی ، درونی بودن و فردیت در حکم از ذوق است : ‘’ حکم از ذوق در این بیان یک حکم از دانش وآگاهی نیست ؛ در نتیجه منطق نیست ، بلکه زیبایی شناسی است ؛ معنی‌ زیبایی شناسی دلالت دارد بر: این که اساس تعیین کننده محضاً میتواند ذهنی باشد .’’(CFJ ,§* 1)
دومین مشخصه ، بی‌ طمعی و بی غرضی است : ‘’ خشنودی و رضایت که حکم از ذوق را تعیین می‌کند بی طمع و بی غرض است ، ( …) زمانی که (…) پرسش ادراک و آگاهی است ازیک چیز(شئی) که « اگر » زیبا است ، ومیل به ادراک و آگاهی از آن را نداریم اگرما - خودمان ، ویا هر شخص دیگری که آنرا تایید میکند ، و یا اگرحتی بتوانیم ذینفع باشیم از وجود آن چیز ، چگونه می‌توانیم قضاوت کنیم بر روی آن با یک تامل و ملاحظه ساده ، (با وجود درک مستقیم یا بازتابی) ‘’(CFJ§2) . چنانچه یک رضایت و خشنودی بی‌ طمع و بی غرض باشد ، در اینجا میتوان گفت که من یک ارائه و نمایندگی ازابژهٔ آن چیزرا مشاهده میکنم برای ’’ آن – خود ’’ ، که ممکن است توجه مرا به اهمیت وجود همان ابژه معطوف کند : من سپس بخوبی تجربه می‌کنم یک خوشنودی زیبایی شناسانه را در مواجه با موضوعات (ابژه های) محضاً ساختگی از شئی، به معنی‌ اشاره به فناوریها و تکنولوژی نوین ؛ تقریبی ، مجازی.
اما به وسیلهٔ بی طمعی و بی غرضی ، خشنودی زیبایی شناسانه خود را متفاوت و متمایز میسازد همینطور از خشنودی پیوند یافته به یک بخش‌ از دلپذیری و لذت ، و در بخش دیگرمتمایز مینماید از ‘’خوب ‘’. در چنین مورد ، خشنودی پیوند مییابد به یک علاقمندی و نفع در هستی‌ ابژه (شئی) : ‘’ این تنها معین نمیشود با ارائه ونمایندگی ابژه ، اما باز بوسیلهٔ پیوندی که مرتبط و دلبسته میکند سوژه را به هستی‌ ابژه . این نه تنها ابژه (شئی) ، بلکه همینطور وجود محرک و دلپذیر آن است.(CFJ,§5)
یک حکم درموافقت و اعتباربخشی علاقمند و ذی نفع است به آن چیزی که بستگی دارد به میل از ابژه ، بنابر این خشنودی داده ای است که موافق و همسو میشود با این امر محسوس و قابل تحلیل که : ’’ حکم من ، بر روی یک ابژه که من آنرا دلپذیریافته و اعلام کرده ام ، بیان یک علاقه برای وجود آن است ؛ این روشن وتصریح میشود به وسیله یک حقیقت ساده که اوج میگیرد به وسیلهٔ احساس و شعف قابل تحلیل ازیک میل برای ابژه های همسان . در نتیجه یک رضایت و خوشنودی نه تنها محضاً فرض و پنداشت ازیک قضاوت ساده بر روی ابژه نیست ، بلکه باز هم ارتباط و دلبستگی مربوط به هستی‌ این ابژه به حالت من خواهد بود ، به تناسب جایی که من تاثیر پذیرهستم از یک چنین ابژه .’’(CFJ , §3) تاکید میکنم که یک اشتراک و پیوند واقعی بین یک حکم موافقت و اعتباربخشی با یک حکم زیبایی شناسانه این است که آنها هر دو ذهنی وفردی هستند.
یک حکم که متمرکز است بر روی ’’خوب ’’ علاقمند و ذی نفع است به چیزی که گزارش و اشاره ای است بر یک ادراک ازخوب. این خصوصیت از یک ویژگی خوب (یا نیکو) دو فرم در متن خود ا تخاذ می‌کند : نیکو – در – برخی – چیز ، در چیزی که بسته و متصل است به یک سودمندی ازابژه در قضاوت و به توانایی و ظرفیت آن برای کاملیت یک پایان ؛ وهمچنین – نیکویی – در – خود ، که لطف و دلپذیری است بوسیلهٔ او- خود ، اما نسبتا در یک پایان مشخص و تعیین شده بوسیلهٔ یک ادراک ازخوب .(CFJ,§4)
بی‌ طمع و بی غرض ، یک حکم و رای زیبایی شناسانهٔ محضاً تعمقی و تفکری است ، پوشش و مدخلی ندارد جزبر روی صورت و نمای ابژه ، مستقل از هر نوع سود و علاقه که میتواند آنرا پیوند دهد به اینکه : ‘’حکم از ذوق محضاً تفکری و تعمقی است ؛ این حکمی است که بی تفاوت به وجود ابژه ، تنها نشانی از پیوند طبیعی آن با احساس لذت و درد است.’’ (CFJ,§5) او محضاً پوشش مییابد در سطحی از ‘’ ارائه و نمایندگی خالص و ساده ’’. عبارت « beschaffenheit ، خصیصه ، ماهیت » ، اینجا درترجمه « طبیعت» و ممکن است ترجمه شود با « ساختار و آرایش » یا باز هم سبک و روش چونی بودن آن در ارائه و نمایش ازخود. این تفکر و تعمق بعلاوه ، سر به زیر و فروتن نیست به تناسب از یک ادراک ، که نه میتواند منطبق با آن باشد و نه اساس و پایه ، ونه هدف : من یک حکم اعلام نمیدارم بر روی ‘’ زیبا’’ در پاسخ به یک ادراک از ‘’ زیبا ’’ ، ونه در هدف تولید و فراوری یک چنین ادراک. به همین ترتیب ، بر خلاف سه انواع دیگراز خوشنودی و رضایت ( نیکو ، مفید ، دلپذیر) ، احساس ‘’زیبا ’’ آزاد و رایگان است : و امکانپذیر نیست بتواند با نیروی تحمیل و اجبار مورد پذیرش و رضایت عقلانی واقع شود .
‘’حکم زیبایی شناسی’’ را میتوان متمایزساخت ازیک روش و تیپ دیگر ازقضاوت و حکم ، یکبار دیگر، نه بیشتر ، اینبار ، بر پایه سود و علاقه در ارتباط با خوشنودی و رضایت ، اما بر روی میزان درونی و فردیت یا واقعیت و عینیت ازحکم و قضاوت. این سبک از قضاوت بطور نسبی بی‌ طمع و بی غرض است در بطن استعداد و قوه شناخت ومعرفت. اما اگر چه او بی‌ طمعی و بی غرضی ازحکم زیبایی شناسی را تفکیک و تقسیم می‌کند ، این هدف وجود دارد که : اویک رده بندی و استنتاج را به کانون در میاورد در ظرف ارائه ابژه تحت یک ادراک از راه فهم و طریق تخیل. این عملی عینی و معقول است ، بنابر این یک ادراک تحمیل میشود بر سوژه (یک قانون ریاضیات ، به عنوان مثال).
تا زمانی که رضایت و خوشنودی بی‌ طمع و بی غرض است حکم زیبایی شناسی حقیقت و عملکرد ابژه در یک ادعا ی عمومیت و جهانشمول است. این اساس و قاعده ، بیان گردیده است با یک پروردگی هم ذوق وتصریح بیشتری در ‘’ §6’’ در متن CFJ . این متن یکی‌ از متن های پر اهمیت و اساسی است برای پروژه ایکه در این اثر بکار گرفته شده است. به من اجازه بدهید بنابر این آنرا نقل قول کنم نزدیک به طول کافی :
‘’زیبا'' انچیزی است که نمایش و ارائه می‌شود بدون ادراک به عنوان ابژه ای از رضایتبخشی و خوشنودی جهانشمول. (…) به علت داشتن این بینش اخلاقی و آگاهی از اینکه رضایت حاصل شده توسط یک ابژه یک علاقمندی آزاد و رایگان است ، نمیتوان استنتاج دیگری را پذیرفت جزاینکه برآورد و معتبر سازی یک ابژه باید شامل اصل رضایت برای همه باشد. در واقع ، از آنجا که خشنودی و رضایت بر اساس و پایه هرگونه گرایش و تمایل معین از سوژه ( یا هر نوع منفعت دیگر منعکس شده ) نیست ، با این حال ، در تقابل با حکمی که به وسیله احساسی کاملا آزاد است به تناسب یک رضایت بخشی که اتخاذ میشود از ابژه (شیٔ) ، نمیتواند به عنوان یک اساس رضایت و خوشنودی هیچگونه وضعیت و شرایط از هنجار شخصی ‌را از قید رها سازد ، که محضاً ارتباط و بستگی خواهد داشت بعنوان سوژه ؛ از این رو باید در نظر گرفت که خوشنودی و رضایت بر پایه چیزی استوار است که میتواند همچنین فرض بنا شود برهمه دیگران ، و در نتیجه ، باید ملاحظ کرد که خشنودی و رضایت بر اساس آنچیزی است که میتواند یک رضایت همسان و مشابه به دیگران اختصاص دهد. پس او از زیبا سخن میگوید به این عنوان که زیبایی یک ساختار از ابژه وقضاوت منطقی است ( و ترکیب یک آگاهی و دانش ازآن بوسیلهٔ ادراک و فهم از ابژه ) ، در حالی که حکمی وجود ندارد جز محضاً زیبایی شناسانه و شامل چیزی نمیشود جزیک گزارش از نمایندگی وارائه از ابژه به سوژه ؛ این است که قضاوت زیبایی شناسانه همسان میشود به هر حال در این حکم منطقی که میتواند فرض معتبربرای هر فرد در نظر گرفته شود (…)، چنین بر میاید که ادعا ی ارزش گزاری برای همگان باید مرتبط باشد به حکم از ذوق و آگاهی و وجدان که از همه قیدهای منفعت و سودمندی رهایی یافته است ، بدون اینکه این ادعا بستگی داشته باشد به یک استقرارعینی جهانشمول وعمومی ؛ و در شرایط دیگر، ادعای یک جهانشمولی ذهنی و تفکری باید به حکم از ذوق و طعم مرتبط باشد .
بنابراین ، در فرموله کردن حکم از ذوق ، سوژه در نظر گرفته میشود در راستایی که هر کس این حکم را به اشتراک میگذارد . با این وجود ، یک حکم تفریق شده از درونی و فردی نیست . اما در جهانشمولی آن ، او میتواند اشتباه در نظر گرفته شود با یک قضاوت آگاهانه و از روی دانش . از این رو کانت تاکید می‌کند که ، بر خلاف این آخرین ، هیچگونه مفهومی توانا به توجیه آوری برای حکم از ذوق نیست وهیچ قانونی وجود ندارد که بتوان به آن مراجعه کرد برای توجیه حقیقت از یک حکم از ذوق به این عنوان که وجود دارد درآن چیزی که مبحث دانش و آگاهی است.
‘’حکم از ذوق و طعم ‘’ بنابر این پیوند می یابد به تجربهٔ اجتماعی . » پاول گویر ۱۹۹۷ ، Paul    Guyer »، نشان میدهد که کانت ، در این اولین متون ، نمیتواند تصورو طرحی از لذت زیبایی شناسانه در ظرف یک شرایط ازانزوا و نا رسایی اجتماعی بخود اختصاص دهد. معقول به نظر میرسد که اندیشه و تفکر حکم از ذوق ، در بعدی که او اعلام میدارد و سبکی را که یک ابژه میتواند دیگران را خشنود سازد ، نمیتواند در جامعه خود را شناسانده و رخ دهد. ‘’ یک ذوق در زمانی که استعداد و پتانسیل در فرض و پنداشت اعتباراز ‘’ اشتراک ذهنی چند فاعل ’’ در دلپذیری و لذت است ، بدیهی است که میتواند هر مدرک و گواه مورد نیاز و مطالبه در یک محاسبهٔ معتبر باشد بر روی طریق وسبک یک ابژه که در میعاد اثر گذاری است بر روی دیگران ، سپس حکم ذوق ممکن است یک تجربهٔ معتبررا در متن اجتماع مطالبه کند. ’’ (گویر ، ۱۹۹۷ :۲۰) اما در یک متن « نقد - پیشینی » کانت همینطور سخن میگوید در بارهٔ ذوق ، که « لذت – خود » ناشی‌ میشود بر طبق توافق با قوانین تجربی . از این رو محضاً قضاوت نیست که فرض و پنداشت عمومیت و جهانشمول است ، بلکه همینطور « لذت– خود ». نه یک ابژه از ذوق و نه فرصت و موقعیت یک حالت روحی و روانی ، (…) نمیتواند یک علت مستقیم لذت و دلپذیری برای ما باشد در ظرف یک ‘’ زیبا ’’. این تنها یک عمومیت ازحالت روحی و روانی است ، موافق و مطابق درمیان آن - خود و دیگران ، که رخ مینماید درحالت ارائه ، و که اکنون فرض نهادینی و پایه بودن است در انعکاس زیبایی شناسی [aesthetic response ، پاسخ زیبایی شناسانه]. بر طبق یک گذار دیگر، ‘’زیبا‘’ این است « چیزی دلپذیر از آنرو که برای دیگران نیز دلپذیر است.’’(همانجا)
عمومیت ذهنی بنابراین چیزی نخواهد بود جز یک نقش آزمونی برای بیانیه و اعلام یک حکم و قضاوت ؛ این بر همان پایه و اساس است ، نه محضاً قضاوت ، بلکه لذت زیبایی شناسانه نیز بیانی مناسب است.   در یک حالت انزوا و منفرد ، مالکیت هر گونه لذت زیبایی شناسانه نسبت به آن ممکن نیست . ’’ این یک حالت روحی و روانی در خود نیست اما اعتبار کلی و عام که یک علت است برای لذت ؛ و دراین دکترین است که کانت به یک راندگی ومشتق از نتیجه ای قابل توجه نائل می‌اید، که درچگونگی ها و وضعیتهای درونی ازهیچگونه دانش و بصیرت از اعتبار ‘’اشتراک ذهنی چند فاعل’’ امکانپذیر نیست ، و به همان تناسب نه تنها امکان مالکیت هر گونه قضاوت از ‘’ زیبا ’’ وجود ندارد ، بلکه هیچ لذتی در ‘’ زیبا ’’ نیز .’’ (گویر : ۱۹۹۷ :۲۱)
در « نقد قوه حکم » ، معرفی‌ و طرح یک تمایز میان لذت و داوری زیبایی شناسانه است که به او اجازه میدهد برای یک دوباره بازگشت بر روی این یافته ها و نتایج کنجکاوانه و کمیاب . در واقع بسختی میتوان پذیرفت اثبات یک لذت را خارج از تجربه اجتماعی. تنها ، من سپس لذت را کاملا تجربه می‌‌کنم ، بسان یک لذت از احساسات تا آنکه یک لذت از زیبایی شناسی. من نیازی ندارم که یک شخص به رسمیت بشناسد برای اظهاراینکه : « این برایم دلپذیراست » ؛ در تباین و مقایسه، اگر من یک قضاوت را فرموله و تنظیم کنم که « این زیبا است »، من خود را بطور ضمنی عطف میکنم به دیگران ، که فرض میکنم آنها در پنداشت من سهیم و مشترک خواهند شد ، از این رو من آنرا عموما معتبرفرض می‌کنم . پس من مدعی هیچ حکمی نخواهم بود اگر بطور هم زمان تشخیص دهم که این حکم نمیتواند برسمیت شناخته شود بوسیلهٔ دیگران ، و تنها معتبر است بوسیلهٔ « من- خود ». پس این یک حکم نیست، اما یک اعتراف و ترجیح شخصی‌ است. در این صورت ، چیزی اعلام نمیدارم در باب خود ابژه ، نه درباره آن حکمی صادر میکنم ، و نه یک ارزیابی انجام میدهم . چیزی ابراز نمیکنم جز اینکه ‘’ این دلپذیر است ’’یا ‘’ این مورد پسند است’’. اما در گفتگو از زیبا یک فرض ‘’ضرورتا ’’ دارای ‘’عمومیت’’ است. انطور که کانت مینویسد : ‘’ این ادعا به عمومیت آنچنان به یک حکم تعلق بنیادی دارد ، که به موجب آن ما تایید مینماییم که یک چیز زیبا است ، که اگردر مورد آن اندیشه نورزیم ، برای هیچ شخصی ایدهٔ استفاده از این اصطلاح و عبارت رخ نمیدهد : « به حساب دلپذیر گذاشتن هر آنچه را که خوشایند و لطیف است بدون یک مفهوم ».’’(CFJ,§ 8)
حکم زیبایی شناسی خود را متمایز و مشخص میسازد بر روی دلپذیری زمانی که من یک حکم را اعلام میدارم دراین فرم که : « این چیزبرای من خوشایند است »، من گفتگوئی نمیکنم جز در نام خاص خود من ، و توقعی ندارم که عقیده من ضرورتاً به اشتراک گذاشته شود: ‘’ وقتی که حکم جریان می یابد در چیزی که خوشایند است ، هر کس با داوری خود موافق است ، این بر پایه یک احساس شخصی‌ است و تابعیت می‌کند از تایید ابژه که برای او خوشایند است، هر چند محدود به تنها خود شخص باشد ،’’ (CFJ,§7)از طرف دیگر ، با توجه به اهمیت از زیبا ، حکم مدعی و منوط خواهد شد به یک اعتباربخشی‌ از « اشتراک ذهنی چند فاعل » ، و این دقیقا آن چیزی است که حکم را درمتن خوشایندی و دلپذیری متمایزومحدود میسازد : ‘’ صورتی کاملا متفاوت از زیبا. این چیزی خواهد بود (…) مضحک ، در خصوص شخصی‌ که تصور می‌کند دارای ذوق رویا و خواب است و آنرا دلیل قرار داده اظهار می‌کند : این ابژه (…) برای من زیبا است. بنابراین نباید زیبا نامگذاری شود چیزی که خوشایند نیست جز برای او.’’(CFJ,§7)
بنابراین کانت دو نوع ذوق را آزاد میسازد ، یکی‌ ، محضاً شخصی و انفرادی است ، دیگری، مدعی عمومیت است. حکم از ذوق (جهانی ) چیزی ارائه میدهد تفریق شده از ذهنی و فردی . این منطقی نیست ، از این رو من توانا به بیرون کشیدن هیچ قانونی نیستم از عمومیت ذهنیت .گزاره و اطلاق زیبایی به ادراک ابژه پیوند نمی یابد (در صورتی که زیبایی یک مالکیت وخاصیت است) اما برای همه سوژه ها که فرض گرفته میشوند ، فرض سازش و موافقت است ؛ حکم عمومی است ، اما فاقد مفهوم. اینطورنیست چرا که من حکم به یک ابژه’’ زیبا’’ کرده باشم که خودمیتواند یک قانون در سازش و موافقت با زیبایی یک ابژه را استنباط و دریافت کند ‘’ (در عینیت). در مقابل ، اگر ، همواره کانت را دنبال کنیم ، ازهمان آغاز مشاهده تجربی یک همگرایی ازحکم ، من یک قانون اعلام می‌کنم بر طبق اینکه « همه گلها زیبا هستند »، من یک حکم زیبایی شناسانه انجام نداده ام ، بلکه یک حکم منطقی و عقلانی . بنابرین ، ‘’ به همان نسبت که این حکمی است محضاً از منظر مفاهیم و ادراکات بر روی ابژه ها ، هر نمایش و ارائه زیبایی ناپدید میشود. پس ممکن نیست بتوان قانونی نشان داد بر طبق آنکه فردی موظف باشد زیبایی یک چیز را برسمیت بشناسد .’’ (CFJ,§8)بنابرین هیچ ادراک و مفهومی وجود ندارد ، هیچگونه قانونی که بتواند ادعا به عمومیت حکم را توجیه کند . این ممکن نیست مورد تایید باشد بطور منطقی و عقلانی : ‘’ ادعای امکانپذیری یک حکم زیبایی شناسانه که بتواند در نظر گرفته شده باشد به عنوان یک اعتبار بطور همزمان برای همه. حکم از ذوق خود را الحاق منطقی نمیسازد در عضویت و تابعیت ازهر چیز (…) ، او خود را به هریک از این عضویت و تابعیت نسبت نمیدهد به عنوان یک مورد از قانونی که در انتظار تایید و موافقت دیگران است با وجود فقدان مفاهیم و ادراکات. ’’(CFJ,§8)
حکم از ذوق مدعی چیز دیگری نیست جز عمومیت درونی و ذهنی خودش ، ‘’ امکانپذیری یک داوری زیبایی شناسانه که میتواند در نظر گرفته شده باشد بعنوان یک اعتبار در یک زمان برای همه.’’ (CFJ ,§ 8) این بدیهی شمردن هر پیوستگی ، وفاداری و تبعیت برای هر فرد نیست ، وچیزی است که محضاً یک حکم منطقی توانا به انجام آن است (وقتی‌ که من میگویم زمین گرد است ، قانونی را اعلام میدارم که بر همه اعمال میشود )، اما من محضاً این وفاداری و تبعیت را تناسب و تخصیص میدهم ، (هنگامی که من میگویم این کار زیبا است ، من فرض میکنم که هرکس موافق است).
از طرف دیگر ، یک ویژگی و مالکیت وجود دارد از حکم ذوق که کانت برانگیخته است ، که انتظار آن نمیرود ، اما به نظر میرسد بسیار با اهمیت است، و دیگران مانند ؛ « جورج سانتایانا، « George Santayana ، سپس ، « ژرارد ژنه ،   « Gérard Genette در توسعه آن . در نقل بالا (§6) ، کانت مینویسد : ‘’ او گفتگو کرده است بنابرین از زیبا ، بدینسان زیبایی یک ترکیب و ساختار از ابژه بود و بدینگونه حکم منطقی بود ‘’. یک پاراگراف دورتر ، او مینویسد : او ‘’ گفتگو می‌کند سپس از زیبایی به عنوان یک ویژگی و خاصیت از اشیا.’’   این یک مشخصه سازی با اهمیت از حکم زیبایی شناسی است . با وجود آنکه این درونی و ذهنی است ، سوژه ای که تصریح و تلفظ شده در واقع بدینگونه استنباط و دریافت خواص از ابژه است. این نکته ای با اهمیت است ازآن روکه نوعی اثر از زبانشناسی در تظاهر و ادعای عمومیت و عام گرایی است. ما در این صورت یک روش اتخاذ میکنیم دریک بیان عینی و معقول دستور و زبانی به این علت که ما در واقع مدعی هستیم در همان وضعیت از اعتبار’’ قابل شمول به دو یا چند فاعلی’’ برای برخی از احساساتمان که پیرامون برداشتمان از خواص متداول و عادی آنهاست. وقتی‌ من میگویم چیزی قرمز است ، نه تنهاکاری انجام نمیدهم جز توصیف آنچه که به نظر من میرسد - - با بیان این هجا که « این قرمز به نظر میرسد » - - بلکه من ترجیحا شرح میدهم که چگونه انتظار دارم از هر کس در مورد چیزیکه انطوربه نظر میرسد در بعضی موقعیتها ، تحت حسن و لیاقت برخی از ویژگیهای مخصوص. وقتی‌ من فرا میخوانم چیزی زیباست ، من بیان نمیکنم همسان با سبک و روشی‌ که برایم لذت آفرین بوده است ، اما ترجیحا در تکلیف نمودن دلپذیری برای هرکس در تمیز ، سیما دهی، و ادراک از آن است’’ . (گویر ۱۹۹۷ :۱۱۹) خواهیم دید در فصل بعد که چگونه ژنه این ادراک و مفهوم را حاصل می‌کند از « عینیت و معقولیت » پیرامون حکم   .او در واقع ، بیشتر از خود کانت ، این عمل را بطوراساسی به عنوان یک بنیاد در ارتباط و انتقال برقرار میسازد.
آنچه بیان شد یک مشخصه سازی عالی‌ و قابل توجه را از حکم ذوق به ما نشان میدهد ، که مدعی ارزش برای همگان است ، و از آنرو قابل انتقال و خوش محضر ، چیزی که محضاً یک حس سادهٔ سازش و توافق نیست. اما این یک انتقال پذیری ویژه و مخصوص است ، و بنابر ذهنی و فردی بودن خود، بر پایه هیچ سطح ادراک و مفهومی قابل استقرار نیست. پس ما خود را در برابر شرایطی مییابیم کاملا منفرد و تکین ، جایی که حکم مدعی عمومیت است ، اما جایی است که او هنوز بیان روشنی ندارد جز یک احساس از سوژه ، که در فقدان آن هرگز یک حداقل دلیل آوری ممکن نیست ، محضاً آنکه ، بطور دقیق و خاص ، بیشتر از این گفتاری به میان نیاورد از زیبایی : ’’ ابتدا باید کاملا متقائد شویم که بوسیلهٔ یک حکم از ذوق ( بر حسب زیبایی) به تناسب حاصل کردن رضایت یکایک بوسیلهٔ یک ابژه ، بدون استقرار و تکیه اثنایی و ضمنی بر روی یک ادراک و مفهوم ( در این صورت بحث بر سر ‘’خوب’’ خواهد بود ) ، - - و آنکه این ادعای عمومیت و عامگرایی اگر بطور بنیادی به یک حکم تعلق دارد ، بوسیلهٔ آنچه که ما تایید میکنیم در مورد چیزیکه ‘’ زیبا ’’ است ، و آنکه اگرما در مورد آن تفکر نکنیم ، برای هیچ شخصی ایدهٔ استفاده از این اصطلاح و عبارت پیش نخواهد آمد : به حساب دلپذیر گذاشتن هر آنچه را که خوشایند و لطیف است بدون یک مفهوم ’’. (CFJ ,§8)
آخرین مشخصه سازی حکم ذوق و طعم بنابرین در اینجا پرسش ‘’ ضرورت ’’ خواهد بود . حکم ذوق وطعم نه تنها ادعای ‘’عمومیت’’ ، بلکه ‘’ ضروری’’ نیزهست ، به مفهوم موضوعی ازیک تعهد : ‘’ زیبا دارای یک ارتباط و بستگی ضروری است در متن رضایت و خوشنودی.’’(CFJ,§18) اما این یک ضرورت سیال در یک نوع خاص است. اول ، این یک ضرورت نظری و تئوریک نیست، دربرشمردن ویژگی و وصف یک اصل پیشینی (پذیرفته شده بدون تفکر) : من نمیتوانم مفروض بدارم یک سازش و توافق بر حسب ذوق وطعم پیشینی ؛ این تنها از طریق مصادف شدن با یک ادراک و مفهوم امکانپذیر خواهد بود. و بیشتراز آن یک ضرورت پراتیک و عملی (=اخلاق) نیز نمیباشد: حکم ذوق و طعم یک راه و روش عملی و کنشی را در محور ‘’ ادراکات یک ارادهٔ عقلانی محض ‘’ تجویز نمیکند. این است یک نمونه از ضرورت : ‘’ این است یک ضرورت از تبعیت و وفاداری یکسره به سمت یک داوری و قضاوت ، در نظر گرفته شده همسان با یک نمونه از یک قانون همگانی و جامع ، که ما توانا به اعلان آن نمیباشیم .’’ (CFJ,§18)این ضرورت ، تا زمانی که نظری و تئوریک نیست ، بیشتر از این شامل یا مستلزم بیان حقیقت و قابل توضیح نیست ، چرا که نمی‌توان مفاهیم و ادراکات را استنباط کرد . او دیگر ممکن نیست یک نتیجه از تجربه باشد : حتی اگر یک حکم ذوق وطعم در ملاقات و تلاقی با یک همگرایی گسترده است (چیزی بیشتر رایج که کانت اذعان می‌کند(۱)، این همگرایی یک دلیل کافی‌ نیست برای پایه گذاری و مبنا قرار دادن یک ضرورت. اگر همهٔ مردم جهان’’ یک یافت زیبا و عالی’’‌ دارند از ‘’سونات مهتاب اثر بتهوون’’ ، در اینجا دلیلی وجود ندارد برای اینکه بتوان گفت که این یک حکم لازم و ضروری است.
این ضرورت ، نمونه ، اما همینطور ذهنی و فردی ( تا وقتی‌ بحث از حکم ذوق و طعم است) ، بنابرین مشروط است : ‘’ فردی که چیزی را زیبا و عالی‌ اعلام میدارد براورد می‌کند که همگان موظف به دادن موافقت و رضایت هستند به این ابژهٔ در نظر گرفته شده و نیز آنرا به عنوان ‘’زیبا’’ اعلام دارند’’. (CFJ,§19)
اگر یک ضرورت حکم ذوق وطعم ذهنی و درونی است ، نمونه و مشروط ، تحت چه شرایطی ، بطور دقیق و خاص ، پاسخ او ، بر مبنای چه پایه و اساسی است ؟ برای کانت ، عملی است از « حس متعارف »، « عقل سلیم » . حکم از ذوق ها ‘’ باید از این رو مجذوب یک اساس و مرام ذهنی و درونی باشد ، که تعریف میشود محضاً بوسیلهٔ احساس و نه توسط ادراک ، هر چند در متن یک روش عموما قابل اعتبار، چیزی خوشایند و ناخوشایند . این قبیل اصل و مرام نمیتواند در نظر گرفته شود جز مانند یک عقل سلیم (حس متعارف)، که ماهیتا متمایز است از « درک متعارف و مشترک »’’ ، (CFJ, §20)به این علت ، برای کانت ، این ضرورت ‘’ تراوش اعتبار کلی و همگانی اززیبا است ، و بستگی دارد به یک پیش پندار از وجود یک « عقل سلیم » ، و یا شرایطی ذهنی و درونی میتواند تقسیم و سهم بندی شده باشد در دانش وآگاهی ، بر پایه ا ی از هدف و قطعیت رسمی و تفصیلی .’’ (گویر ، ۱۹۹۷ :۱۱۳ )
مفهوم ‘’عقل سلیم ’’ دارای یک اهمیت بزرگ در زیبایی شناسی کانتی است . بدون آن ، نه ضرورت این حکم را میتوان پایه گذاری کرد ، و نه عامگرایی آنرا : چگونه یک حکم خاص میتواند در تناسب با همگان باشد، بدون پیش پنداشت و فرض یک اصل مشترک که همگان سوژه هستند ؟ در واقع ، ضرورت یک حکمرا برخوردارمی‌کند از یک مشخصه سازی مضاف و مکمل به تنها اعتبارعام و جهانی آن . این ادعا و خیره چشمی نه یک پیش پنداشت است و نه محضاً عنوان میکند که هرکس حکم را خواهد پذیرفت ، بلکه هر کس موظف است به پذیرش آن حکم ، و چرا که آن دارای یک ارزش ‘’ نمونه ای’’ است .   ’’ در این عنوان ، Guillermit مینویسد ، از معنی‌ این کانون احساس که اصل و اساسی ذهنی و درونی است : در واقع همانطور که حکم من چیزی نیست جز یک مورد و پوشش در یک قانون ایده ال ، او باید قادر به جلب موافقت عقیده اکثریت مردم باشد. " (Guillermit، ۱۹۸۱ : ۹۹) برای کانت ، قطعا ، هیچ اشاره ای وجود ندارد در معنی‌ بخشیدن به اینکه همهٔ حکمها در حقیقت لزوما مشترک هستند . اما آنچه که مطمئن است ، این است که در قضاوت از یک ابژه (شئی) زیبا ، یک سوژه گزارش حکم خود است به ایده (۲) ازعمومیت ، از اینروسخاوتمند، بی‌ طمع و بیغرض است ، و حکم را محترم میشمارد بر روی ‘’خوب’’ و بر روی ‘’ دلپذیر ‘’.
اگر حکم ذوق و طعم بستگی به هیچ مفهومی نداشته باشد ، ما همواره به دیگران اجازه نخواهیم داد در مالک بودن یک نظر و عقیدهٔ متفاوت با نظر خودمان (CFJ,§22) . تایید این ادعا ممکن است کمی‌ بیش از اندازه و مفرط بنظر برسد ، اما ممکن است به این عنوان در نظر گرفته شود : اگر چه من بخوبی بتوانم دارای احترام و ملاحظه برای عقاید دیگران و اطرافیانم باشم ، اما در واقع من حکم خود را در نظر میگیرم به عنوان عمومیت معتبر و لازم ، من همچنین عزت و اعتبار قائل میشوم برای آن به عنوان تنها قائمه و حق ، سپس من در نظر میگیرم حکم خود را به عنوان یک داده به یک هنجار و استاندارد عامگرا و جامع . من نمیتوانم تحت دستاویز عقیدهٔ شخص دیگری که مخالف عقیدهٔ من است در یک زمان یک ابژه را دوست داشته ودر همان زمان آنرا دوست نداشته باشم . من مالک عقیده خود هستم ، و اگر دیگری با آن سهیم نشود ، من در نظر میگیرم که او یا باید در یک راه و روش دیگر باشد و یا اینکه حق با او نیست و در اشتباه است ، از جایی که بحث از نقد ، بدینوسیله مرا دچار اغوا و وسوسه خواهد کرد که نشان دهم حکم من گواه سلیم است ، این خودیک پرسش از « عقل سلیم » خواهد بود - - برای دریافت یک فرمول مشترک که ابدا چیزی از کانت ندارد - - و در حالی که اگرهمه آن گمراه کننده باشد - - هیچگونه حکم از ذوق و طعم قابل شرح و اثبات نیست ، خوب یا حق و قائمه. حکم از ذوق و طعم اساس یافته است بر روی یک احساس ، نه محضاً شخصی‌ ، بلکه متعارف و عوامانه. این احساس متعارف (عقل سلیم) ‘’ بیان نمیدارد که هرکس اعتراف به پذیرش حکم ما کند ، بلکه هرکس باید و موظف است(۳) آنرا پذیرا شود . و نیز ‘’عقل سلیم’’ یا احساس متعارفی که من به عنوان مثال از’’ حکم از ذوق’’ خود ارائه میدهم توانا به مشاوره و کنکاش است، و به این دلیل یک نمونه و نسخه از ارزش و یک هنجار سادهٔ ایدال خواهد بود.’’(CFJ,§22) بنابر اینها ، هر حکم که موافقت و سازش کرده است با این هنجار و قاعده ایده ال ، همسان با یک خوشنودی که پیوند مییابد به ابژه و موضوع خود ، میتواند در یک قانون برای هر کس بنا شود . از آنجا که این اساس بطور ذهنی و درونی عامگرا ست ، او میتواند نیازمند یک رضایتمندی همگانی و عام باشد به همان ترتیبی که یک حکم معقول و عینی بدانگونه است . اما با در نظر گرفتن این شرط که ما مطمئن باشیم از مالک بودن یک استنتاج و رده بندی درست تحت این قائده و سامان . و حقی که ما اتخاذ میکنیم برای پوشش و حمل قضاوتهای ذوق و طعم میتواند اینرا ارائه دهد که ما در حقیقت یک چنین سامان و اصل را از یک حس متعارف یا همان ’’ عقل سلیم ’’ مفروض داشته ایم. (۴)
کانت به نظر من بطور قابل ملاحظه مسائلی را مطرح میسازد که در رویا روئی با فلسفه نقد است. او نه تنها حساب پس میدهد به فردیت در حکم از ذوق ( در تقابل با دکترین بی‌ طمعی و بی طرفی، که وصف زیبایی را به خود ابژه ’’ شیٔ’’ واگذار می‌کند) بلکه همینطور در واقعیت بحث نقد که آزمون اوتجاوز می‌کند از این فردیت بنا به توفیق و تایید مفاهیم عمومیت و ضرورت. اما این در واقع به بهای مفروضات گاهی‌ پیچیده برای دفاع دوباره در عصرامروز است.
ادعای مشروعیت در ریشه و اصل عمومیت ، در بی‌ طمعی و سخاوتمند ی مشاهده میشود ، اما یک حکم ممکن است بی‌ طمع و سخاوتمند باشد ولی با این وجود در خصوصیت اخلاقی و طرز تفکر خاصی که در خود اوست . فاکتها و عوامل دیگر که به همراه مصلحت و سودمندی است میتواند ساختار و خلق یک حکم تکین و منفرد باشد : یک شرایط ، خلق و خوی و حالت روز…همانطور که در ‘’عقل سلیم’’ (حس متعارف ومشترک ) اگر آن یک مفروض بسیار قوی است در نتیجه دشوار و پیچیده باقی‌ خواهد ماند در بازبینی و تحقیق تجربی. درقانون، کانت ممکن است این’’ عقل سلیم ‘’ را بخوبی مورد قیاس منطقی و اعمال قرار داده باشد ، اما اگرواقعا زیبا و خوب وجود دارد برای ما پرسش خواهد آفرید. میتوان بخوبی استنباط کرد وجود یک عقل سلیم از همگرایی متعدد که میتوان در صنعت تئاتر یافت ، از جمله درآنچه که بعنوان یک شاهکار شناخته شده است . اما این جریان یک مشاهده تجربی است ، و کانت از آن آگاه است ، او امتناع می‌کند از رویش شاخه ا ی از یک حقیقت تجربی ازیک قانون پیشینی ، آنچه که عقل سلیم است ، هنجاری و استاندارد ، و پیشپنداری.

۱.’’تجربه با دشواری بسیاری نمونه هائی از یک چنین توافق بما ارائه داده است.’’
۲.نزد کانت ، یک ایده یک مطالبه از استدلال و عقل است.
۳.یا ترجیحا باید پذیرفت. در کنش و فعل یک ضرورت مشروط.
۴.در این آخرین نکته ، من قویا یاری گرفته ام در ترجمه پیشنهادی بوسیله فلورانس خودوس (Florence khodoss)، در مجموعه متن های انتشار یافته ازعنوان بندی) CFJ:نقد قوه حکم( (مطبوعات دانشگاه فرانسه )، بسیار اشکارتر در اینجا ( Alexis philonenko) الکسیس فیلوننکو (کانت ، ۱۹۹۵)
*-CfJ : Critique de la Faculté de la Juger : نقد قوه حکم ؛ § : بخش مورد اشاره