از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : "هنر بزرگ" ......... گرچه به قول حافظ شیراز که گفته: برو فسانه مخوان و فسون مدم حافظ --- کزین فسانه و افسون مرا بسی یاد است.
با این حال وظیفه ی تاریخی و میهنی خود می دانم که در این لحظه ی خطیر و پر خطر تاریخ، دهان بسته ننشینم.
چه کس و یا کسانی این "هنرمندی" بی مانند را از خود بروز داده اند که پول ملی ایران در عرض مدت بسیار کوتاهی بیش از دو برابر سقوط کند!؟!؟!؟!؟!؟
آیا کسی جوابگوی این جنایت بزرگ و کمر شکن اقتصادی قرن هست؟
آیا بی مسئولیتی در آن سر زمین هیچ مرزی دارد!؟
طبیعی است، آنهایی که میلیاردی غارت کرده اند، این تحولات منفی در زندگی خصوصی شان تأثیری ندارد. و این زحمتکشان کشور ثروتمند و غارت شده ی ایران هستند که باید بار دیگران را بر کول بکشند هنگام گذر از مرز های خطر.
راستی چرا مسئولین به این فشار ها بر شانه های مردم بی توجه هستند!؟
برای اینکه همانطور که گفته شد، آنها فشار گرانی و تورم و بیداد اقتصادی را در زندگی شخصی و روزانه خود احساس نمی کنند. تقریباً هر چیزی در هر زمانی که بخواهند برایشان بدست آوردنی است! وقتی کسی که مسئولیت پذیرفته نمی داند در خانه ی فقرا و رنجبران چه می گذرد. وقتی او نداند که حضور حتی یک دانه تخم مرغ آنجا مفهوم خاص خود را دارد؛ خیلی راحت همه ی این جنایات را اموری عادی جلوه می دهد. البته او فقر و بیداد اقتصادی را می فهمد، درک می کند؛ اما آن را برای دیگران چیز غریبی نمی داند. مهم این است که بیداد فقر و نداری دامن خانواده و فامیل او را نگیرد(قبیله گرایی مدرن). غافل از اینکه شعله اش دامن همه را فردا خواهد گرفت یکسر.
در ایران مسئولین بالا با در نظر گرفتن تورم حقوقشان تنظیم می گردد. یعنی هرچه تورم بالاتر رود، حقوق مسئولین و بخصوص امتیازات ویژه شان افزون می گردد.
سئوال اینک این است: آیا این همان حکومتی است که ملا ها در باره اش پیش از انقلاب سخن می گفتند!؟ می گفتند: «علی - امام اول شیعه - نان خشک در آب می زد و می خورد. می گفتند: عقیل برادر کور او وقتی بیش از سهم خود خواست، زغال داغ بر کف اش نهاد. و وقتی فریادش عقیل بلند شد؛ علی در جواب او گفت: تو که از اندکی آتش فریاد ات بلند می شود، چگونه مرا به کوهی از آتش جهنم حواله می دهی!؟
اینها حرف های من نیست.
بار ها و بار ها آنها را در کودکی و نوجوانی از ملا های روضه خوان شنیده ام.
یعنی داستان سرایی از سوی قلم زن این سطور نیست؛ بلکه فاکت زنده و آزار دهنده است که اینک بعد از سی و سه سال به میدان در آمده عریان و سخنگو.
و باز بار ها و بار ها ازملا ها شنیده ام که در برابر ناحقی سکوت نکنید، مسئولیت دارد. و من حالا به خواسته ی خود ملا ها جواب داده ام.
و باز سوال اینک این است: آیا حاکمان ایران دیگر به بهشت و جهنم اعتقاد ندارند. آیا حق و حقیقت دیگر در نزدشان هیچ ارزشی ندارد؟
اگر اعتقاد دارند، پس چگونه این همه آسان کوه های آتش را برای فردای خود روشن کرده اند!؟
تو تا دیروز چون ایرج پاکیزه خو می گفتی:
جز از کهتری نیست آیین من
مباد آز و گردنکشی دین من
(شاهنامه)
و امروز چنانکه دیده می شود، جز گردن کشی، گویی هیچ نیاموخته ای!
بترس از فردا، از تاریخ! که چون من و تو بسیار دیده است.
ای که برای کلاه رفته بودی، سر آورده ای! این زمین چون تو فراوان دیده، بترس، مبادا فکر کنی که نوبر آورده ای!
خیلی دوست داشتم که یک آدم مذهبی حکومتگر، جواب این سوالات مرا بدهد.
مسئول "حقوق بشر"! ایران آمده و زمین خواری کرده. خبرنگاران ازو می پرسند که: جناب، داستان از چه قرار بوده!؟ شما و زمیبن خواری!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟
بسیار خونسرد می گوید: من خیلی خوشحالم که بیابان ها را گرفتم و آّباد کردم. نقل به مضمون است. ولی فراز "بیابان ها را گرفتم و آباد کردم"، عین سخن اوست.
ما که دور از میهنیم و دست کوتاه. پیشنهاد من به میهن دوستان داخل ایران زمین که هنوز اینجا و آنجا دستی دارند این است که: بر علیه این بیداد بر خیزند با این خواسته: کسانی که در سقوط بی سابقه ی پول ملی ایران در عرض مدتی بسیار کوتاه، دست داشته اند، باید علنی محاکمه شده و به مجازات تاریخی خود برسند. وگرنه این بیداد کمر کارگران، دهقانان، زحمتکشان، مردم خرده پا و به هیچ بند، و حتی طبقه ی متوسط را خواهد شکست. و بی هیچ تردیدی دو فردای دیگر سیلی آن تاریخی و باور نکردنی بر صورت ویرانگران اقتصاد کشور بسیار ثروتمند ایران خواهد خورد چنان که مپرس.
در لطایف الطوایف ازجمله آمده است: «به حکیمی گفتند: در باره ی ازدواج چه نظر داری؟
گفت: کد خدایی یک ماه خوشحالی دارد و یک عمر اندوه.»
بد بختانه بشر عادت غریبی دارد و آن این است که وقتی با «قدرت خانم یا آقا قدرت» ازدواج کرد، تا لحظه ی آخر - زمان سقوط - فقط به همان یک ماه کدخدایی می اندیشد و بس. یعنی کور قدرت می گردد بی آنکه شرایط را دریابد. بی آنکه بداند او نیز رفتنی است!
بر رسی این موضوع، یعنی فراموشی و غرق شدن در زمان داشتن قدرت، خود مقوله ای بسیار جدی است که باید اندیشمندان دور اندیش جهان علل آن را بشکافند.
این کنش بشر بسیار عجیب و حتی باور نکردنی است.
زیرا در همیشه ی تاریخ تکرار شده بی هیج عبرتی! و این از عجایب زمین و زمینیان است که ظاهراً تجزبه می آموزند.
۴٨۵۶۵ - تاریخ انتشار : ۹ مهر ۱٣۹۱
|