شخصیت، هویت و زبان مادری - م. آزاد



اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۹ مهر ۱٣۹۱ -  ٣۰ سپتامبر ۲۰۱۲


شاید برخی بپرسند: "این سه مقوله چه ربطی به یک دیگر دارند؟ حالا شاید با دگنک شخصیت و هویت را بشود به هم ربط داد، ولی زبان مادری چه؟"
برای درک بهتر این مقوله، بهتر است کمی به پدیده زبان بپردازیم.
زبان چیست؟
عده ای چنین می پندارند که زبان صرفاً مقوله ای ارتباطی است. به باور این افراد، زبان وسیله ایست صرفاً برای درک و ارتباط بهتر بین دو نفر. سردمداران این فرضیه کومونیستها بودند، و شاید بتوان گفت هنوز هم هستند. از نظر یک مارکسیست لنینیست دو آتشه، زبان وسیله ای است که یک کارگر توسط آن منظور کارگر دیگر را می فهمد و با او ارتباط برقرار می کند.
چنین نگرشی به زبان، در اتحاد جماهیر شوروی سابق کاملاً مشهود بود. به همین دلیل، چاکران درگاه عمو جو (استالین) چه در حیات نکبتبارش و چه پس از مرگ خفتبارش مشی یکسان سازی و تضعیف هرچه بیشتر زبانهای غیر روسی را در این اتحادیه پی گرفتند. مبرهن است که پاکسازی کامل این زبانها برای دیکتاتوران خونریز ممکن نبود، چرا که زبانهایی چون: ترکمنی، ترکی، قزاقی، تاجیکی و غیره چنان از روسی دور بودند که یکسان سازی بس دشوار و در مواردی غیر ممکن می نمود. ولی آنان تا توانستند در این مقوله پیش رفتند، ابتدا تبلیغات وسیعی به راه انداختند که زبان صرفاً یک وسیله ارتباطی است و نه بیشتر. سپس برای مردم تشریح کردند که زبان چیزی است که توسط آن کارگران باهم ارتباط می گیرند، و چون همه مردم اتحاد جماهیر شوروی تا حدی روسی می فهمند و به آن سخن می گویند، لذا فقط باید به روسی نوشت و سخن گفت، در این میان، اگر قرار باشد شعری یا چیز کم اهمیتی هم به زبانهای غیر روسی نوشته شود حتماً باید به خط روسی باشد.
متأسفانه، این فکر مسموم و منحط، بین دیگر چپهای دنیا نیز تا اندازه ای نشو و نما یافت. از جمله چپهای خودمان. در اینجا بد نیست که به نمونه ای کوچک اشاره گردد:
دوستی مورد وثوق تعریف می کرد که روزی در یکی از میتینگهای معمول حزب کومله [سازمان کردستان حزب کومونیست ایران] یکی از اعضا که احتمالاً تحت تأثیر این تئوری لنینیستها نیز بود این گونه سخن آغاز کرد: "از آنجا که زبان وسیله ای است برای ارتباط کارگران با یکدیگر، و ضمناً به این دلیل که تمامی کارگران ایرانی زبان فارسی را خوب می فهمند، پس بهتر است در بیشتر مواقع، از زبان فارسی سود جست و نیازی به زبان کردی نیست چرا که بسیاری از کارگران ایرانی آن را در نمی یابند."
او همین طور می گفت و می رفت، بقیه اعضا نیز فقط گوش می کردند، اینجا بود که فردی از تبار نیکان، پاکنهادی مبارز، سکوت بیشتر را جایز ندانست. آن بزرگ مرد برخاست و بر سخنران بانگ زد: "نه خیر، نه خیر، چنین نیست، ما شاید از لحاظ مکتب و مرام چپ باشیم، اما این هیچ ربطی به زبان و ملیتمان ندارد، ما همه کردیم و زبانمان نیز زبان مقدس کردی است، اصلاً ما برای چه قیام کرده ایم؟ یقیناً یکی از مهمترین دلایلش احیا، ابقا، شکوه و جلال هرچه بیشتر ملت قهرمان کرد و به تبع آن زبان کردی است. این حرفها را به کناری بگذارید که اینجا خریداری ندارد، حضار بدانید و آگاه باشید که زبان و هویت ما از یکدیگر نا گسستنی است، ما کردیم، کردی صحبت می کنیم، کرد خواهیم ماند و کردی صحبت خواهیم کرد."
او که بود؟ آن رادمرد از کدامین تبار بود؟ بله او کسی نبود جز شهید بلند مرتبه دکتر جعفر شفیعی، از فضایل این مرد هر چه بگوییم کم گفته ایم، اما متأسفانه: هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد، و موضوع مقاله ما چیز دیگری است.
بله دوستان، زنده ‌یاد دکتر شفیعی، درست دریافته بود، زبان، شخصیت و هویت سه مقوله کاملاً ناگسستنی می باشند. برای درک بیشتر این فرضیه، پرسشی را مطرح می کنم، آیا تا کنون اندیشیده اید فرق میان انسان و حیوان چیست؟
حتماً می دانید که انسان از نظر فیزیکی بسیار شبیه برخی حیوانات مانند میمون و شامپانزه است، پس تفاوت در کجاست؟ شاید بگویید: این که چیزی نیست، تفاوت در عقل و اندیشه است.
خوب اگر چنین باشد، پس این خبر موثق را که توسط چندین خبر گزاری معتبر انعکاس یافته بود چگونه تفسیر می کنید؟
بی بی سی: "پژوهشگران هندی دو خواهر دو قلو را که سالها در کنار ماده گرگی بزرگ شده بودند یافتند، دخترها ماده گرگ را مادر فرض می کردند، آنان زوزه می کشیدند و چهار دست و پا راه می رفتند."
پس اگر پاسخ عقل و اندیشه را درست فرض کنیم، عقل و اندیشه این دختران چه شده بود؟ مشکل کجا بود؟
پاسخ واقعی این پرسش یعنی فرق واقعی انسان و حیوان لفظ یا به قول یونانیان "لوگوس" یا به تعبیر انگلیسیها "Logic" است.
البته پاسخ کسانی هم که به عقل و اندیشه اشاره کردند غلط نیست، اما باید در نظر گرفت که مغز انسان دقیقاً مانند هارد کامپیوتر است، با این تفاوت که ظرفیت مغز بی نهایت می باشد. اما این هارد در ابتدا خام و فورمت شده است و هیچ دیتایی در آن نیست، مغز انسان از طریق لفظ "زبان" با محیط خارج ارتباط گرفته اندک اندک بر داده هایش می افزاید، برای این که به درک بهتری از این مقوله دست یابیم، آزمایش کوچکی انجام می دهیم، لطفاً در جایی نشسته کاملاً تمرکز کنید، سپس لبهایتان را کاملاً بسته حرف نزنید حتی در حد پچپچ، اکنون به فردا فکر کنید، فکر کنید که فردا چه کارهایی قرار است انجام بدهید.
پس از انجام این تمرین ساده به وضوح در خواهیم یافت که کلمات با چینش خود در ذهن ما اندیشه و مفاهیم مربوطه را شکل می دهند، یک چیز دیگر نیز با این تمرین بر ما آشکار می گردد، آن هم این که در ذهن هر کدام از ما کلمات به گونه ای ویژه چیده می شوند و مفاهیم و اندیشه ها را می سازند، بله اینجاست که بحث زبان به میان می آید، هر کسی به زبانی خاص می اندیشد، یکی کردی، دیگری انگلیسی، آن یکی فارسی و دیگری ترکی.
حال این زبانها یا زبان مادریمان می باشد و یا زبانی که ما کاملاً به آن تسلط داریم.
نمی دانم شما در بین آشنایان و فامیل فرد نا شنوایی دارید یا نه؟ کسانی که از نزدیک با این قشر ارتباط دارند خوب می دانند که نا شنوایان مادرزاد چون نمی شنوند در نتیجه هنگام بزرگ شدن زبان اول "زبان مادری"شان را فرا نمی گیرند، ذهن این افراد کاملاً سالم است، اما همانند هارد دیسک خامی است که هیچ داده ای در آن نیست، لذا اندیشه و تفکر برایشان غیر ممکن است، البته این امر تا زمانی است که فرد ناشنوا به مدرسه نرفته است، رفتار یک ناشنوا قبل از مدرسه کاملاً حیوانی و غریزی است، تا آنجا که برخی فکر می کنند شاید آنان مشکلات ذهنی نیز داشته باشند، اما این گونه نیست، به محض این که نا شنوا به مدرسه می رود و با زبان آشنا می شود تفکر و اندیشه برایش ممکن می گردد، اینجاست که ذهن خام و آکبندش شروع به جمعآوری دیتا می نماید، بهتر است بدانید که ناشنوایانی بوده اند که حتی تا مقطع دکترا نیز پیش رفته اند.
فکر کنم کاملاً مشخص گردید که نقش زبان در زندگی چه اندازه حیاتی و مهم است، زبان رابطه مستقیمی با شخصیت و هویت ما دارد. چامسکی زبانشناس بزرگ آمریکایی می گوید: "The more languages you speak, the more people, entities, and personalities you are."
مضمون این گفته این است که شما هر چند تا زبان که بدانید همان قدر شخصیت و هویت خواهید داشت.
این قضیه آنقدر مهم است که زبانشناسان زبان اول "زبان مادری" هر شخص را به مثابه شناسنامه آن فرد می انگارند.
مقوله زبان، از دیگر مقوله های ملی ماهوی همچون پوشش و آداب و سنن بسیار مهمتر و حیاتیتر است.
تئوریسینهای بزرگ استعماری در قرن بیستم همگی متفق القولند که: اگر ابزار زبان از قوم یا ملیتی ستانده شود، به راحتی می توان آن ملیت یا قوم را در ملیت و فرهنگ دیگری ذوب و حل نمود.
نمونه بارز این قضیه، کشورهای آمریکای لاتین هستند، تئوریسینهای اسپانیولی کاملاً می دانستند که اگر زبان این اقوام را از آنان بگیرند، تا دنیا دنیاست حتی در صورت استقلال آنان را بخشی از خود ساخته اند. کشورهایی همچون آرژانتین، پاراگوئه و غیره امروزه به ظاهر کاملاً مستقلند و هیچ وابستگی سیاسی به اسپانیا ندارند، اما از نظر زبانی و به تبع آن فرهنگی کاملاً ذوب هویت اسپانیولی هستند، جالب اینجاست که آنان اسپانیا را سرزمین مادری و مهد ادب خود می دانند.
آیا اکنون هم فکر می کنید تئوریسینهای استعماری در کارشان موفق نبوده اند؟
یقیناً زبان در ساختار هویتی بشر، بسی مهمتر از نژاد و ژنتیک نیز می باشد.
این نظر شخص من نیست، بلکه امروزه کاملاً به اثبات رسیده است.
کافیست نگاهی به فوتبالیستهای برزیلی بیفکنیم، لازم به گفتن نیست که برزیلیها با آرژانتینیها و دیگر اقوام آمریکای لاتین کاملاً همنژاد هستند، اما یک برزیلی در کشور اروپایی پرتغال، که هیچ قرابت نژادی ژنیتیکی با آن ندارد بسیار راحتتر و خودمانیتر است تا در آرژانتین همسایه و همنژادش.
چرا؟ جوابش همچو روز روشن است، به علت همزبانی.
بهتر است توجه شما عزیزان را به دو نمونه عینی جلب نمایم:
می خواهیم به اتفاق دو تجاوز را بررسی کنیم، ببینیم کدامیک عمیقتر و کشنده تر بوده اند؟
ابتدا به تجاوز نادرشاه افشار به هند می پردازیم، همانطوری که مستحضرید، نادرشاه در اوج قدرت به طمع ثروت بیشتر به هندوستان یورش برد، یورشی وحشیانه و ویرانگر.
او به هیچ چیز و هیچ کس رحم نمی کرد، زن و مرد را می کشت، حتی در برخی موارد سگ و گربه های برخی مناطق را نیز زنده نمی گذاشت. طلا، جواهرات و اشیا با ارزش را به سرقت می برد، حتی از کوه نور و دریای نور نیز نگذشت.
اما آیا نادر شاه می توانست ابد الدهر در هندوستان بماند؟ مسلماً نه، بنا بر این پس از مدتی کسی را به عنوان والی و خراج بگیر در آنجا گماشت و خود بازگشت. خوب فکر می کنید چه شد؟ بیست سال هم نگذشت که مردم هندوستان سرزمینشان را دوباره ساختند، حتی زیباتر از گذشته. انگار نه انگار که اصلاً نادر شاهی هم گذارش به آنجا افتاده یا نه.
اکنون اگر شما از هندیها بپرسید: نادرشاه کیست؟ چند نفر پاسخ را می دانند؟ از نظر بی بی سی تنها بیست درصد. آنها نیز در کتابهای تاریخ خوانده اند.
حال برویم سراغ دومی:
این بار به سرزمین نیل می رویم، شما عزیزان بهتر از من می دانید که نژاد مردم مصر قبطی است، زبانشان هم تا هزار سال پیش قبطی بود. اما پس از ظهور اسلام در عربستان، و یورش مسلمانان به ممالک اطراف، مصر نیز قربانی شد، این بار اعراب از نادر شاه بس حریصتر و درنده تر بودند. نه، نه، غارت ثروتهای طبیعی مصر، چپاول اموال مردم، تجاوز به زنان زیبای مصری، نه اینها اصلاً به کام قوم درنده شیرین نمی نمودند، پس آن کار دیگر باید کرد.
این بود که پروژه پاکسازی زبانی فرهنگی کلید خورد، فرهنگی دیگر چرا؟ زبانی به سر انجام برسد، بقیه اوتومات ردیفند.
صحبت به زبان قبطی ممنوع شد، کافی بود بفهمند کسی قبطی حرف می زند یا می نویسد سرش بالای دار بود، همه و همه باید عربی حرف می زدند.
بقیه اش را شما بهتر می دانید، امروزه اثری از آثار فرهنگ و زبان قبطی نیست.
جالب اینجاست که خود مصریهای قبطی نژاد و عرب زبان خود را از هر عربی عربتر می دانند، اینان قبطیهای همنژادشان را اقلیتی کوچک یا مسیحیان قبطی می خوانند.
در اینجا نیز همانند مرحله اول بی بی سی باید از مصریها می پرسید، چه می پرسید؟
آیا اعراب را می شناسید یا نه؟
تازه خبرنگار بی بی سی یادش افتاد که برای پرسش از مصریها به مترجم زبان عربی نیاز دارد. اما، کار، آن کرد که تمام کرد. خبرنگار از زنی مصری پرسید: "ببخشید، شما اعراب را به خاطر می آورید؟"
زن خندید و گفت: "هنوز مثل شما دیوانه نشده ایم که خودمان را یادمان نیاید."
بله دوستان، خبرنگار بی بی سی به پاسخش رسید. راستی شما چطور؟
کدام یک موفقتر بودند؟ نادر شاه افشار در هند یا اعراب مسلمان در مصر؟

حال سوال اینجاست:
آیا چنین خطری ملل امروزی را نیز تهدید می کند؟
پاسخ مثبت است. امروزه نیز برخی ملل در این کره خاکی مورد تجاوز فرهنگی و زبانی قرار می گیرند، از جمله آنان ملت همیشه قهرمان کرد است.
این ملت بزرگ نیز، از دیرباز مورد طمعورزی دیگر ملل قرار گرفته است. آیا برای پاکسازی زبانی فرهنگی ملت کرد کوششی صورت گرفته است؟
پاسخ مثبت است، خونخوارانی همچون، مصطفی کمال پاشا آتا ترک، رضا شاه و پسر ناخلفش، خمینی خون آشام و گرگ دنباله روش خامنه ای زبون، و در نهایت صدام درنده و خونخوار، اینها و بسیاری دیگر از قبیل جانشینان و دنباله روان مصطفی کمال ملعون، بسیار در این راه کوشیده و اکنون نیز می کوشند.
آیا توفیقی نیز یافته اند؟
هرگز، هرگز، ملت بزرگ امروز کرد، هیچ شباهتی به قبطیان دیروز ندارد.
ملت کرد همیشه بینا، آگاه و بیدار است.
مسلماً اگر قبطیها نیز، همانند ملت اصیل کرد کاک جعفرها، هژارها، همنها، شهلاها، نسرینها، مستوره ها، فوادها، کاک محمد حسین کریمیها، لیلا زاناها، دکتر شوان، شوان پرور، علی مردانها، پیشوا قاضی محمدها، و ... را داشت، اکنون حال و روزش این نبود.
ملت کرد همیشه هوشیار است، البته باید باشد، تا زمانی که با کوشش یکپارچه این ملت دولتی قدر با پرچم مقدس کردستان در خاور میانه ندرخشد، چشم دشمنان نیز از برق آن کور نخواهد شد، تا آن زمان دشمن همیشه در کمین است.
به امید آن روز.
تا بعد.

امضا:
م. آزاد.
استاد دانشگاه.
ساکن ایران.
ملیت فارس.