پراودا ПРАВДА دم از پراودا می‌زند. (+ویدیو) - همنشین بهار



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۲ مهر ۱٣۹۱ -  ٣ اکتبر ۲۰۱۲


روزنامه پراودا ПРАВДА با اینکه بیش از یک قرن از عمرش می‌گذرد هنوز خودش را از تک و تا نیانداخته است.
اسم روزنامه که در زبان روسی «حقیقت» (و عدالت) معنا دارد از کتاب قدیمی «روسکایا پراودا» [۱] (حقیقت روسی) گرفته شده است.
...................................
لنین به پراودا هویّت تازه داد.
انتشار رسمی پراودا سال ۱۹۱۲ میلادی است اما پیش زمینه آن به سالهای ۱۹۰۳ و ۱۹۰۵ بر می‌گردد. در ۱۹۰۳ مهندسی بنام «کوژفنیکوف» [۲] پراودا را در قالب یک نشریه ادبی و هنری ارائه می‌داد و از اکتبر ۱۹۰۸ است که با همّت تروتسکی رنگ و بوی سیاسی می‌گیرد.
تروتسکی پراودا را که سوسیال دمکراتهای روسیه [۳] دراختیار گرفته بودند، در غرب اوکراین (شهر له‌ویو [۴]) و در اتریش (وین )[۵] به چاپ می‌رساند و مخفیانه به روسیه می‌فرستاد.
چند سال بعد، سال ۱۹۱۲ (پنجم ماه می‌ روز تولد کارل مارکس) ولادیمیر ایلیچ اولیانف (لنین) به پراودا هویّت تازه می‌دهد....
سال ۱۹۱۲ مأموران تزاری، اعتصاب کارگران یک معدن طلا را با گلوله پاسخ دادند، پراودا که بعنوان روزنامه طبقه کارگر روسیه جا افتاده بود، سنگ تمام گذاشت و نوشت خون ۱۷۰ گارگری که جان باختند هدر نرفته و پایان دیکتاتوری را نوید می‌دهد. بدون تردید انقلاب در راه است.
این روزنامه بارها از سوی عمله استبداد مورد آزار و پیگرد قرار گرفت. زمانی در نروژ هم چاپ می‌شد و از آنجا بلشویکها بسته های روزنامه پراودا را قاطی بشکه های ماهی که به روسیه صادر می‌شد می‌گذاشتند تا از چشم مامورین تزاری مخفی بماند.
پراودا، گاه با اسامی دیگر هم منتشر می‌شد تا از شر سانسور و توقیف در امان بماند. با این اسامی: رابوچایا پراودا [۶]، سه ورنایا پراودا [۷]، پراودا ترودا [۸]، زا پراودو[۹]، پوت پراودی [۱۰]، رابوچی (کارگر) [۱۱] و، تروداوایا پراودا [۱۲]......
بعد از «کامنف» [۱۳] که با نظر لنین به شورای دبیران پراودا پیوست و آن روزنامه را که قرار بود ناشر همه احزاب چپ و گروههای منشعب باشد قبضه کرد، دانشجوی جوانی به نام «ویاچسلاو اسکریابین» (مولوتف) سردبیر پراودا شد.
لنین برای پراودا مقاله می‌نوشت و یکبار ضمن اشاره به «بیماری اصلاح‌طلبی» که شبه سوسیالیست‌های بزدل و بی‌اعتقاد به آن دچار می‌شوند، هشدار داد که جنگی جهانی در پیش است و زراندوزان طماع و هار، توده های مردم را به مسلخ خواهند فرستاد و حتماً چنین خواهد شد.... بهرحال دیوارها کنار رفتند و فاتحه تزار هم خوانده شد.
در فوریه ۱۹۱۷، که موج انقلاب و جنب و جوش در روسیه درگرفت پراودا هم نفس تازه کرد و با بازگشت لنین به روسیه به زبان انقلاب و روزنامه رسمی دولت مبّدل گشت.
...................................
پراودا آینه جامعه شوروی بود.
پراودا مثل هر موجود زنده ای از کوچه پس کوچه های زیادی گذشته و حداقل ۵ دوره متمایز از یکدیگر داشته است.
از تاسیس و آغاز کار در ۱۹۰۳ تا انتشار آن توسط تروتسکی در ۱۹۰۸
از اکتبر ۱۹۰۸ تا ۵ می‌۱۹۱۲
از ۱۹۱۲ تا اکتبر ۱۹۱۷
از انقلاب اکتبر تا فروپاشی شوروی، ۱۹۹۱ به بعد...
از دوران یلتسین که پراودا زیر ضرب رفت و کله پاشد تا سال ۱۹۹۷ که حزب کمونیست فدراسیون روسیه دوباره مالکیت آنرا به دست آورد.[۱۴]
فراز و فرود شوراها در شوروی سابق، دوران استالین (بد و خوبش) و زمانه خروشچف به بعد هم... همه تأثیر خود را بر پراودا گذاشته است.
...
در انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه و نوسان قدرت در حزب کمونیست شوروی پراودا بی نقش نبود. مبشر انقلاب بود و در مراحلی نقش تعئین کننده داشت.
پراودا گفتمان ساز بود و موضعگیری هایش درسها دارد.
آشنایی با پراودا حتی برای کسانی که مثل من کمونیست نبوده و نیستند نیز، ضروری است.
واقعش این است که ستمگران از پراودا حساب می‌بردند. لنین به آن امید و تکیه داشت، نازی‌ها نسخه تقلبی‌اش را چاپ می‌کردند و استالین دستور قتل شماری از گردانندگانش را ‌داد.
پراودا رنگ و وارنگ بسیار دیده است. پراودا آینه جامعه شوروی بود.
...................................
انقلاب فرزندان خودش را می‌خورَد.
افسوس...انقلاب فرزندان خودش را می‌خورَد. لنین که درگذشت و جزمّیت فلسفه حزبی هر منقدی را دشمن و بریده مزدور و نفوذی بیگانه جلوه داد، پراودا هم از این رو به آن رو شد.
دستگیری، محاکمه و تیرباران کسانیکه از دید استالین و مریدانش خائن به حزب و نفوذی دشمن بودند، از ۱۲ ژوئن سال ۱۹۳۷ با انتشار یک مقاله در روزنامه پراودا کلید خورد که با خطوط درشت نوشته بود:
- صدای چکمه های کثیف آلمان و ژاپن از دور به گوش می‌رسد.
- ما هر گردنی را که در برابر خارجیان و دشمنان به حالت تعظیم فرود آید قطع می‌کنیم.
- اختاپوس دشمن را در میهن خود فلج می‌سازیم. نیش زهر آگین مار را پیش از آین که موفق شود می‌کشیم، کسانی که زاییده انقلاب هستند نبایستی به مادر خود، انقلاب، خیانت می‌کردند. پس باید سزای آن را ببینند...
...
بوخارین، مارشال نوخاچفسکی، چرویاکوف و خیلی های دیگر در شمار قربانیان بودند و سربه نیست شدند.
پراودا حتی پایش را در کفش هنرمندان هم کرد و در سال ۱۹۳۶ و ۱۹۴۳ به دیمیتری شوستاکوویج [۱۵] که یکی از بزرگ‌ترین آهنگسازان سده بیستم شناخته می‌شد و به نظایر وی، گیر داد و آنان را به توبه واداشت. همان «شوستاکوویج»ی که سنفونی باشکوه لنینگراد (سنفونی شماره ۷) [۱۶]را خلق کرده است.
در ژانویه ۱۹۳۶ در روزنامه پراودا، نقدی منتشر شد با تیتر [۱۷] (هیاهو به جای موسیقی)
در این به اصطلاح نقد، شوستاکوویچ متهم شده بود که به جای «بازتاب احساسات خلق قهرمان شوروی» هنر خود را در خدمت «دشمنان طبقاتی» قرار داده است. بعد از مقاله پراودا، هواداران حزب برای آن هنرمند والا خط و نشان کشیدند و مزدور مزدور سردادند.
در آن قیل و قال که شوستاکوویج فحش باران شده بود که به رهبری خیانت کرده، طعمه دشمن شده و سزایش اعدام است، اپرای زیبای «مکبث...» [۱۸] سانسور و به مدت ۵ سال توقیف شد.[۱۹]
سال ۱۹۴۸ مجدداً در همین رابطه پراودا ساز هیأت حاکمه را زد.
- کمیسرها می‌بایست موسیقی «سوسیالیسم واقع گرایانه» را به آهنگسازان تحمیل کنند و هر کس را که ایده دیگری دارد، بیرون بیاندازند.
- مردم «در سراسر اتحاد جماهیر شوروی» به اتفاق آرا، فرمالیست‌ها را محکوم می‌کنند و می‌خواهند با تمام کسانی که نامشان در لیست سیاه است، مانند وطن فروشان رفتار شود.
- سنفونی‌های روشنفکرمآب دیگر کافی است. مردم ما تحمّل این روشنفکربازی ها را ندارند.
- آهنگسازان «ضد مردم» و «ضدسوسیالیست» باید مشخص شوند. باید تکلیفشان یکسره شود. شوستاکوویچ، پروکوفیف، خاچاتوریان، میاسکوفسکی......
...
نویسنده «مرشد و مارگریتا»، میخاییل بولگاکف نابغه تئاتر شوروی که نمایشنامه معروفش «خانواده توربین‌ها» [۲۰] بارها از سوی استالین دیده شد و ۱۲ سال تمام در تئاتر هنر مسکو به اجرا در آمد نیز همانند شوستاکوویج از نیش های پراودا در امان نماند....
شوستاکوویچ را بیشتر از همه به خاطر اپرای «مکبث...» آزار دادند. در مراسم توبه او را مقابل جمعیت شلاق زدند.
...
پراودا برای دستگیری امثال «وسولد امیلویچ مایرهولد» [۲۱] هم زمینه چینی کرد. وسولد امیلویچ مایرهولد از چهره‌های اولیه تئاتر مدرن، یکی از طرفداران پروپاقرص نمادگرایی در تئاتر و از کارگردان بزرگ اتحاد جماهیر شوروی را هم بعد از دشنه آجین کردن همسرش، به زیر شکنجه بردند و با زور از او اعتراف گرفتند که مزدور ژاپنی ها و انگلیسی ها است و بعد هم تیربارانش کردند.
(متاسفانه این وقایع دردناک روی داده است و تبلیغ امپریالیستها نیست. نازیها هم آنرا نساخته اند.)
...................................
«جبر جّو» جمع چاپلوسان را بر سر نویسندگان آزاده می‌ریخت.
به وجود آوردن محیطی که کسی جرأت ابراز مخالفت با نظرات آقابالاسر را نداشته باشد و حتی انقلابیون صدیّق هم در لاک خود فرو روند، خروشچف‌های متقلب را بار می‌آورَد که حاضرند به هر سازی برقصند.
جبر جّو در زمان استالین، جمع چاپلوسان را بر سر نویسندگان آزاده می‌ریخت و امثال «بوریس باسترناک» و «الکساندر اوستاپوویچ آودینکو» و «اوسیپ ماندلشتام» و «پلاتونوف» و «یوگنی آلکساندروویچ یفتوشنکو» [۲۲]... را به توبه و چاپلوسی وامی‌داشت.
آودینکو که حزب کمونیست اینجا و آنجا دستش را بند کرده بود و در روزنامه پراودا نیز مسوولیت داشت چون استالین به فیلمنامه «قانون زندگی» [۲۳] (که او نوشته بود)، گیر داده و عصبانی شده بود از همه جا (حزب،اتحادیه نویسندگان، مطبوعات و خانه ای که در مسکو گرفته بود) اخراج شد.
آودینکو بعداً شعر مشمئزکننده زیر را سرود و عزیز شد. پراودا هم شعر وی به عنوان متن لالایی برای نوباوگان شوروی در سال ۱۹۳۶چاپ کرد.
اوه استالین رهبر بزرگ همه خلقها
تو که انسانیت را زندگی بخشیدی
تو که زمین ها را بارور کردی
تو که قرن را جوان کردی
تو که بهار را به وجود آوردی
تو که گیتار را به نغمه درمی‌آوری
تو گل بهاران من هستی
خورشیدی هستی که از هزاران قلب دوباره بیرون می‌زند.
...
در سال ۱۹۴۶ اتحادّیه نویسندگان اتحاد جماهیر شوروی چاپلوسی را به اوج می‌رساند و از زبان یکی از مداحّان افسوس می‌خوَرد:
حیف که نمی‌شود استالین را با کوه و دریا و ماه و خورشید مقایسه نمود.
می‌ خواهم او را با کوه مقایسه کنم اما، کوه در قله اش ختم می‌شود.
می‌خواهم با دریا مقایسه اش کنم اما دریا هم در ساحلش پایان می‌پذیرد.
با ماه می‌سنجم ولی ماه نیز تنها در شبها می‌تابد و روز پیدا نیست،
با خورشید مقایسه می‌کنم اما خورشید غروب می‌کند و در شب غایب است
...
فراموش نکنیم شخصیت پرستی که یک جریان تاریخی ـ بشری است و با اعتقاد به توده مردم منافات دارد تنها خاص استالین نیست، انقلابیون بزرگی مثل لنین و مائو هم مقام قدوسی داشتند و هم اکنون خیلی های دیگر هم در همین حال و هوا به سر می‌برند.
جدا از مسوولیت خود فرد، (فرد دوگانه و مشرکی که رضا می‌دهد بادش کنند و تافته جدا بافته‌اش پندارند)، ویژگی های جامعه و حزب و سازمانی را که با «بُت پذیری» چفت است و میانه دارد هم، باید در نظر گرفت.
آستین چنین جمعی البته و صد البته مار می‌پرورد و آن مار، فردا نه پس فردا نیش خواهد زد و این واقعیت چیزی نبود که بر نویسندگان روزنامه پراودا پوشیده باشد.
برای هیأت تحریریه روزنامه پراودا هم روشن بود که فردپرستی محصول نظام و روابط بوگرفته و کپک زده است و متقابلاً فرد بت شده به همان نظام و روابط، چرک تازه می‌ریزد.
وقتی کسی به عرش برده می‌شود و او، هوا برَش می‌دارد و خود را طاووس علیّین شده می‌پندارد، البته به محض اینکه میخ‌ش را کوبید و زیر پایش را محکم کرد، با لجن پراکنی و ریختن خلایق بر سر منتقد، جواب کلمه را نه با کلمه، با جوسازی و زندان و خیمه شب بازی خواهد داد.
در چنین جبر جّو و هوای مه‌آلودی که نفس ها در سینه حبس و سرها در گریبان است ولی مریدان احساس شکفتن و بال درآوردن دارند ــ هر آن‌کس نُطق بکشد ضد انقلاب و به قول پراودا Враг народа «وِراگ نارُودا» دشمن خلق است.
...................................
پراودا و اسیرکُشی سال ۶۷
روزنامه پراودا در مورد اعدامهای سال ۶۷ تا هفتم دسامبر سال ۱۹۸۸ چیزی ننوشت. در تاریخ مزبور یک اشاره خیلی جزیی به اعدامها داشت.
چهارشنبه اول فورّیه سال ۱۹۸۹ هم در خبری چند سطری نوکی به آن واقعه هولناک زد. البته تقصیری نداشت به دو دلیل:
اوّل اینکه در شوروی مقامات حکومتی اصلاً به روی خودشان نمی‌آوردند که در زندان های ایران چه اتفاقی روی داده است و بهمین دلیل وقتی با توصیه زنده یاد سیاوش کسرایی دوستان و فرزندانش «مانلی» و «بی بی» و... تصمیم گرفتند لااقل جلوی یکی از خبرگزاری های غربی در مسکو جمع شوند و به اعدامها اعتراض کنند، پلیس بفرموده، همه را متفرق کرد. خب پراودا چطوری ساز دیگری را کوک کنه و بنوازه ؟ آب از سرچشمه زلال بود !
دوم اینکه پراودا سرش شلوغ بود و وقت اینکارها را نداشت.
اخبار مربوط به سه نهنگ را که با گم کردن راهشان در قطب شمال گیر کرده بودند با آب و تاب گزارش می‌داد و برای اینکه یک یخ شکن اتمی شوروی برای نجات جان نهنگها به محل اعزام شود رایزنی می‌کرد !
بگذریم که آن موضعگیری زیردندونی هم با تلاش ایرانیان شریفی که دوستان و افراد خانواده شان را در زندانهای جمهوری اسلامی کشته بودند، گردن پراودا گذاشته شد.
بعد از نگرانی و پیگیری جوانان توده ای در شوروی...و گله و پادرمیانی آقای علی خاوری و گفتگو با رئیس بخش بین الملل حزب کمونیست شوروی (سابق)، نوشته خیلی کوتاه بی امضایی در گوشه ای از صفحه سوّم روزنامه پرودا درج شده بود با این مضمون:
کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی اطلاّعیه‌هایی از کمونیست ها و دیگران دریافت کرده که در آن‌جا نسبت به اعدام زندانیان سیاسی ایران، نمایندگان حزب توده ایران، سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) و دیگران به طور جدی ابراز نگرانی شده است.
کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی ضمن تأکید بر نگرانی عمیق مردم شوروی، خواهان قطع بلادرنگ اعدام زندانیان سیاسی ایران است.
***
حالا این دیگران که همانند تمایندگان حزب توده ایران و سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) اعدام شده اند، کیستند و اصلا اسم دارند یا ندارند، برای هیئت تحریریه پراودا اهمیّتی ندارد.
...................................
پراودا، تراژدی کاتین را وارونه جلوه داد.
پراودا، تراژدی کاتین را هم وارونه جلوه داد. کشتار روشنفکران و افسران لهستانی در سال ۱۹۴۰ توسط استالین و بریا رهبری شده‌ و «مولوتوف» و «وروشیلوف» و «کالینین» و «میکویان» و «کاگانوویج» (اعضای دفتر سیاسی حزب کمونیست شوروی) و بازجویانی جون «کوبولف»، «مرکولف»، «واسیلی بولوخین» و «باشتوکف» در آن نقش داشتند.
نقش NKVD پلیس مخفی (نارودنی کامی‌سه‌ریات وونوتره‌نیخ دیه‌ل) یا به اصطلاح «کمیساریای خلق برای امور داخلی» در این واقعه تردید برنمی‌دارد.
روزنامه پراودا (حقیقت) سه روز بعد از انتشار اخبار مربوط به قتل عام در ۱۶ آوریل سال ۱۹۴۳ از خیمه شب بازی دشمن دم زد و نوشت:
خون صدها هزار قربانی به گردن قاتلان نازی است و هیچ لهستانی دروغ آنان را باور نمی‌کند و قاتلان به زودی به سزای جنایات خودشان خواهند رسید. بدون تردید نازیها جنایت کاتین را مرتکب شده اند...
...
قلم‌های چاپلوس و نجس، کوچکترین اشاره ای به اصل داستان نمی‌کردند. گویی تنها چیزی که برایشان مطرح نبود همان حقیقت (پراودا) بود. به پرسش پراودا، روزنامه رسمی‌ دولت شوروی نگاه کنیم:
Катынь. Как и почему гитлеровцы расстреляли польских офицеров...
چرا و چگونه نازی ها، افسران لهستانی ها را (در کاتین) کشتند؟![۲۴]
...
استالین از حق نگذریم خدمات زیادی به مردم شوروی کرد. شّر مطلق نبود و نباید قضاوت فاشیستها را در باره وی داشته باشیم، امّا اشتباهات هولناکی هم داشت.
در پراودا امثال مولوتف وی را به عرش اعلا بردند و تافته جدابافته جلوه دادند. «دوران پرعظمت استالین» عنوان یکی از سرمقالات پراودا در سال ۱۹۳۷ است، استالین خدا شده بود. بزرگنمایی‌ها و مدح و ثنا، خدمات بزرگ استالین را کمرنگ می‌کرد امّا اگر کسی این واقعیت را اشاره می‌کرد، نفوذی نازیها، همدست امپریالیسم و دشمن خلق تلقی می‌شد.
...
عاقبت، این اوضاع به کجا رسید؟ آتش گرفت و خشک و تر باهم سوختند.
سردبیر سابق پراودا، نیکلای بوخارین به دستور استالین در سال ۱۹۳۸ به دار آویخته شد. میخاییل کولتسف، نویسنده کتاب «جنگ داخلی اسپانیا» هم به همین سرنوشت دچار گشت و ...
خلاصه، پراودا که برای دیگران چاه کنده بود خودش در آن افتاد. تصفیه های خونین، دامن پراودا را هم گرفت.
...................................
لنین بازبین نهایی مطالب پراودا بود.
پراودا، روزنامه مهم و تاثیرگذاری بود. میلیونها نسخه تیراژ داشت و زمانی به ۱۴ میلیون هم رسید.
با اشتیاق دست به دست می‌گشت و نازیها به خاطر نقش مثبت آن، پراودای جعلی می‌ساختند و منتشر می‌کردند، اما پراودا برخلاف نیت پاک لنین به عامل سرکوب مبدل گشت و سوهان روح روشنفکران شد. (بگذریم که شماری از پژوهشگران که گرایش مردمی و سوسیالیستی هم دارند، حساب لنین را از عواقب انقلاب اکتبر و از جمله عاقبت پراودا، جدا نمی‌کنند )
...
اوّل که اینطور نبود. با نظر لنین سنگ صبور توده های مردم بود و آنان می‌توانستند پیشنهادات و نظرات خودشان را به گوش بالاترین مقامات کشور برسانند و در همه تصمیمات مربوط به کشورشان شرکت کنند اما با گردش اوضاع و قلع و قمع بهترین انقلابیون توسط استالین، پراودا هم به جلد هیأت حاکمه درآمد. (منظورم سیستمی است که سر آن استالین بود. همه گناهان را نباید به پای فرد او فقط نوشت. آنها که وقت و بیوقت برای وی کف می‌زدند و دف می‌زدند هم مقصّرند.)
در میان نویسندگان آن روزنامه کسانی هم بودند که علیه هیآت حاکمه نق و نوق می‌کردند اما تیغشان به چاپلوسان نمی‌رسید. امثال «ایگور گایدار» Yegor Gaidar و «گنادی سلزنیوف» Gennady Seleznyov هم که بعداً به ساز یلتسین رقصیدند، شهامت حق‌گویی و دفاع از مظلوم را نداشتند و هر طرف باد می‌وزید، هیشون می‌کردند.
...
لنین شخصاً بازبین نهایی مطالب پراودا بود. البته او چیزی را سانسور نمی‌کرد، غلط ها را می‌گرفت. از نظر لنین مطبوعات، سلاحی برای جنگ طبقاتی بود و او می‌خواست پراودا به مردم آموزش دهد و یک وسیله تبادل نظر عمومی باشد.
به نظرات تازه که در پراودا چاپ می‌شد شخصاً رسیدگی می‌کرد و ارج می‌نهاد.
انتشار اخبار موسّسات دولتی با روزنامه «ایزوستیا» بود و لنین از دبیران پراودا خواسته بود پراودا زبان مردم باشد و بس. درد آنان را منعکس کنند. دوست نداشت وسیله تبلیغات سازمان های دولتی شده و با تمجید و تعریف مقامات محلی آلوده گردد.
عمیقاً باور داشت اگر روزنامه انقلاب، بی محتوا و تکراری بشود. اگر به مدح و ثنای رهبران آلوده گردد، اگر زنگ بزند، بو بگیرد و هیچ مطلب تازه و بدرد بخوری نداشته باشد، سازمان انقلاب و حزب، از چشم مردم خواهد افتاد.
...................................
پراودا فرهنگ سازی می‌کرد.
اگرچه پراودا ПРАВДА، آن «پراودا»یی نشد که لنین می‌خواست و در موارد زیادی پا روی حقیقت (روی پراودا، روی خودش) گذاشت و پامنبری دیکتاتورها را کرد، اما کارکرد مثبت کم نداشته است.
فرهنگ سازی می‌کرد و در خرافه ستیزی و آموزش افکار عمومی نقش بارزی داشت. مدتها برنامه های خوب رادیو را تمام و کمال پیاده می‌کرد و در اختیار مردم قرار می‌داد. برنامه هایی که به علم و دانش بهای بسیار می‌داد و آموزش موسیقی و آشنایی با شاهکارهای عالم سینما و هنر و ادبیات را در دستور کار خود داشت و...
اگر پای صحبت مردم در جمهوری های شوروی سابق بنشینیم، از بیشتر آنها تعریف پراودا را می‌شنویم و می‌شنویم که «رانشه بلا لوچشه (لوششه)» Раньше было лучше (قبلاً اوضاع بهتر بود.)
تک و توک می‌شنیدم که کاش اصلاً مارکس و انگلس و چرنیشفسکی و امثال آنها نبودند و مگر تزار چه عیبی داشت؟!...
اما نظر اغب مردم این بود که اوضاع کشور ما در گذشته از دوران یلتسین به بعد خیلی بهتر بود.
در استونیا، لاتویا و لیتوانیا مردم این نظر را ندارند و در برخی توالت های عمومی به جای دستمال کاغذی شاید به عمد پراوداهای کهنه را گذاشته بودند، (البته در اوج سوسیالیسم واقعاً موجود این استفاده از پراودا رایج بوده است. ولی آنها به عمد این مسأله را برجسته می کنند.)
در استونیا، لاتویا و لیتوانیا مردم این نظر را ندارند اما در روسیه، بلاروس، اکراین، ازبکستان، قرقیزستان، تاجیکستان، داغستان، ارمنستان، قزاقستان...خودم شنیدم که بیشتر مردم گذشته را ترجیح می‌دهند. (آیاچون هیچ آلترناتیو دیگری را تجربه نکرده اند؟ نمی‌دانم.)
قدیمی هاشان از پراودا تعریف می‌کنند و می‌گویند با پراودا، هم شاد می‌شدیم هم می‌آموختیم. کم نبودند جوانانی که می‌گفتند اینطور که از پدر و مادرمان می‌شنویم آن زمان خیلی بهتر بوده...
استدلال کسانیکه از اوضاع کنونی می‌نالند تنها شرایط اقتصادی نیست. گرچه از این نظر هم می‌گویند مقدار پولی که در دوران پیشین داشتیم ناچیز بود. تقریباً هیچ. اما با همان مبلغ بسیار ناچیز، بهتر از الآن زندگی می‌کردیم.
علت اصلی نگرانی خود را بی معنا شدن زندگی، رواج پوچی و بی بند و باری، گسترش طالع بینی و خرافات و مفاسد اجتماعی، پولی شدن علم و دانش و هنر و، فقدان همیاری و مهربانی می‌دانند و می‌گویند در گذشته نوع دوستی و شفقت را حس می‌کردیم. پراودا هم در این باره بسیار می‌نوشت و روی مردم اثر داشت اما حالا همدردی با دیگران تصنعی است.
پراودا به ما درس زندگی و رفاقت می‌داد اما حالا برزگسالان از تنهایی دق می‌کنند. احترام و مهربانی کیمیا است.
در گذشته ترانه های رادیو تلویزیون و فیلمهایی که می‌دیدیم و پراودا که می‌خواندیم همه آموزنده و پربار بود. چیز یاد می‌گرفتیم. مدارس و دانشگاهها هم بهتر بود. الآن برای بچه های ما پوشکین و تولستوی و داستایفسکی هم خیلی آشنا نیست. آنوقتها شاد شاد بودیم اما حالا مافیا و فحشا و حقّه بازی جایی برای شادی نمی‌گذارد...
...................................
از روزنامه پراودا یاد بگیریم.
در یکصدمین سال تأسیس روزنامه پراودا اعلام شد که تمام نسخه های روزنامه پراودا در یک قرن اخیر روی شبکه اینترنت قابل دسترس است.
...
شماری از سازمانهای سیاسی در ایران (در مورد نشریات خودشان) چنین کاری کرده اند اما هنوز همه گروهها و سازمان‌هایی که پیش و بعد از انقلاب با حکومت وقت درافتاده اند، اسنادی را که بخشی از تاریخ جنبش مردمی و انقلابی ایران است در دسترس مردم قرار نداده اند. مگر می‌توان تا ابد از فرازها و فرودها طفره رفت؟ چه کسی محرم تر از مردم ستمدیده ایران؟
...
ای کاش (امروز و نه فردا)، از اولّین نشریه «پیام خلق» تا آخرین نشریه مجاهد، همه بدون استثناء و بی کم و کاست (و نه با سانسور و گزیده سازی های دلخواه)، روی شبکه ‌اینترنت قرار گیرد.
چه مانعی برای انتشار اینگونه اسناد است وقتی قاتلین زندانیان سیاسی تمام نشریات و همه آنچه را که مردم ستمدیده ایران از آن بی اطلاعند، تمام و کمال در اختیار دارند؟
حق طبیعی مردم ایران است که به‌ اسناد تاریخ سیاسی کشورشان دسترسی داشته باشند و نشریه مجاهد، بخش مهّمی ‌‌از اسناد تاریخ سیاسی ایران است.
من که‌این سطور را می‌نویسم و شما که دارید می‌خوانید حداکثر پنجاه، شصت سال دیگر غزل خداحافظی را می‌خوانیم و به غبار می‌پیوندیم. (شاید هم پنج شش ثانیه دیگر)، هیچکس نمی‌داند کی و کجا خواهد افتاد. ما می‌افتیم و می‌میریم اما کاروان به راه خودش ادامه می‌دهد و نسل های بعد یکی بعد از دیگری با هزار سوال از راه می‌رسند و بر سر سفره عملکرد ما می‌نشینند.
آیا حق طبیعی مردم ایران نیست که به‌ اسناد تاریخ سیاسی کشورشان دسترسی داشته باشند؟
........................................................
پانویس
1. РУССКАЯ ПРАВДА روسکایا پراودا
2. V.A Kozhevnikov کاژونیکوف
3. حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه Russian Social Democratic Labour Party
4. شهر له‌وی Lviv
5. شهر وین Vienna
6. Рабочая правда
7. Северная правда
8. Правда труда
9. За правду
10. Путь правды
11. Рабочий
12. Трудовая правда
13. کامنف Lev Kamenev
14. پس از انحلال حزب کمونیست از سوی بوریس یلتیسن و در پی توقیف اموال آن، سردبیر وقت روزنامه پراودا «گنادی سلزینوف» آن روزنامه را به چند سرمایه‌گذار یونانی به‌ظاهر کمونیست فروخت. البته حزب کمونیست فدراسیون روسیه سال ۱۹۹۷ مالکیت روزنامه پراودا را دوباره به دست آورد. پراودا پیش از فروپاشی شوروی ۳۰۰ عضو تحریریه داشت. امروزه فقط ۱۴ روزنامه‌نگار در آن کار می‌کنند.
15. دیمیتری شوستاکوویج Дмитрий Дмитриевич Шостакович
16. Седьмая симфония ор. 60 Ленинградская زمان تصنیف این سمفونی مربوط به دوره‌ایست که وی در هنگام محاصره لنینگراد در جنگ جهانی دوم در این شهر در قسمت دفاع ضدهوایی ارتش شوروی خدمت می‌کرد.
...
گفته می‌شود تصنیف سنفونی هفتم شوستاکوویچ و ربط آن به محاصره لنینگراد در واقع یک روایت «رسمی» است که بیشتر و بیشتر «پراودای» پشت صحنه آن آشکار شده است و می شود: او تصنیف این اثر را پیش از جنگ آغاز کرد و موسیقی شناسان نتوانسته اند بخش نخست آن را به جنگ و محاصره ربط دهند، و واقعیت این است که او را مدت کوتاهی بعد از محاصره به شهر کویبیشف (سامارای اسبق و لاحق) منتقلش کردند و سنفونی در آنجا تکمیل و برای نخستین بار اجرا شد
هیاهو به جای موسیقی Сумбур вместо музыки
17. اپرای زیبای «خانم مکبث از ناحیه متسنسک» Леди Макбет Мценского уезда
18. بعد از آنهمه ظلم که به شوستاکوویج رفت تازه بعضی سرافتادند که اپرای «خانم مکبث...» نتیجه‌ی تربیت صحیح سوسیالیستی و سیاست‌های صحیح حزب و اثری است که نوشتن آن تنها توسط یک آهنگساز شوروی که تحت بهترین تعالیم سوسیالیستی بار آمده ممکن است !
19. نمایشنامه خانواده تورپینها Белая гвардия
20. وسولد امیلویچ مایرهولد از کارگردان بزرگ اتحاد جماهیر شوروی Vsevolod Emilevich Meyerhold
21. یوگنی آلکساندروویچ یفتوشنکو Евге́ний Алекса́ндрович Евтуше́нко
22. فیلمنامه «قانون زندگی» Закон жизни
23. بخشی از نوشته روزنامه پرودا Правда (۱۶ آوریل ۱۹۴۳) که در آن جنایت کاتین را به نیروهای هیتلر، نسبت می‌دهد: صدها هزار لهستانی را فاشیستها به طور سیستماتیک به قتل رسانده اند...حتی یک نفر، دروغ و تهمت نازی ها را باور نمی‌کند...
Патентованным немецко-фашистским убийцам, обагрившим свои руки в крови сотен тысяч невинных жертв, систематически истребляющим население оккупированных ими стран, не щадя ни детей, ни женщин, ни стариков, истребившим в самой Польше многие сотни тысяч польских граждан, никого не удастся обмануть своей подлой ложью и клеветой. Гитлеровские убийцы не уйдут от справедливого и неминуемого возмездия за свои кровавые преступления
...................................
منابع
White D James, The first Pravda and the Russian Marxist Tradition, Soviet Studies, Vol. 26, No. 2 (April, 1974), pp. 181-204, Web www.jstor.org
Trotskii and the Vienna Pravda, 1908-1912, Canadian Slavonic Papers / Revue Canadienne des Slavistes, Vol. 27, No. 3 (September 1985), pp. 248-268, Web www.jstor.org
Bassow Whitman, The Pre Revolutionary Pravda and Tsarist Censorship, American Slavic and East European Review, Vol. 13, No. 1 (February, 1954), pp. 47-65, Web www.jstor.org
Pravda Newspaper
Prawda Online
از شما دعوت میکنم ویدیوی ضمیمه را ببینید. از نارسایی‌های مطلب و تلفظ نادرست نام ها پوزش می‌خواهم.
پراودا ПРАВДА، دم از پراودا می‌زند
www.youtube.com

***
همنشین بهار
hamneshine_bahar@yahoo.com