جستاری در باب خشونت (۱)


مزدک دانشور


• خشونت اصطلاحی است که در این زمانه بسیار به گوش می رسد. رسانه‌های دیداری و شنیداری پر هستند از وقایعی که با خشونت پیوند خورده است... به نظر می رسد با کاربرد وسیع مفهوم "خشونت" نیازمند تعریفی از این مفهوم هستیم که در عرصه های کاربردی جامع و مانع باشد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱٣ مهر ۱٣۹۱ -  ۴ اکتبر ۲۰۱۲


خشونت اصطلاحی است که در این زمانه بسیار به گوش می رسد. رسانه‌های دیداری و شنیداری پر هستند از وقایعی که با خشونت پیوند خورده، گویی بدون اتفاقی ناگوار خبری نیز ساخته نمی شود. در همین رسانه ها از مفهوم خشونت آنچنان تفسیرهای موسعی می شود که حتی زلزله، سیل وسونامی هم "قهر" طبیعت نام می گیرد. در اختلافات خانوادگی ما شاهد تکرار کلمه ی خشونت هستیم. حتی در عرصه سیاسی نیز به کنش و واکنشهای قهرآلود در خیابان، عرصه‌های عمومی و یا دستگاه دولت "خشونت" گفته می شود. خشونت می تواند بر کنشهایی اطلاق شود که فرد علیه خود به کار می بندد، چنانکه خودکشی در ادبیات غربی، "خشونت علیه خود" نام گرفته است.
به نظر می رسد با کاربرد وسیع مفهوم "خشونت" نیازمند تعریفی از این مفهوم هستیم که در عرصه های کاربردی جامع و مانع باشد.
خشونت می تواند از نگاهی ابژکتیو و قانونی معنا شود. وارد آمدن آسیب و درد به خود و دیگری را می توان خشونت دید. اما تعریف ابژکتیو ما در اولین قد م خود به عرصه های ذهنی وامدار است چرا که آسیب فقط و فقط در صورت وارد شدن و اعمال در سطح فیزیولوژیک (هیستوپاتولوژی) قابل رصد و شناسایی است. سوختگی،جای ضربه وشلاق، پاره شدن نسوج درونی، کبودی و..... مواردی است که سالهای سال در دروس پزشکی قانونی تدریس می شود وبرای شناخت وتمایز آنها از یکدیگر روشهای پزشکی به پیشرفت های بزرگی نائل آمده اند. اما خشونت اگر به صورت درد اعمال شود نه از لحاظ کمی ونه از لحاظ کیفی قابلیت ابژکتیوشدن را حداقل تا حال حاضر ندارد، چرا که ادراک درد وناراحتی جز از طریق بیان آن برای دیگری ممکن نمی گردد و هر نوع بیانی در جوهره ی خود سابژکتیو و آزمون ناپذیر است.
اما آیا اگر در اثر یک تصادف رانندگی، وسیله‌ نقلیه‌ای با یک رهگذر برخورد کند و هم آسیب جسمی قابل رصد و هم شوک روانی قابل بیان برای رهگذر پیش بیاید، می توان به عمل راننده مفهوم خشونت را اطلاق کرد؟ حداقل جواب نگارنده که منفی است و به نظر می رسد که به تعریف فوق الذکر باید قصد و نیت اعمال کننده خشونت را نیز گنجاند یعنی وارد کردن آسیب و درد به خود یا دیگری به قصد و نیت خاص. غیر از تصادفی و غیرعامدانه بودن، خاص بودگیِ قصد و نیت نیز خود باز مولفه ی سابژکتیو دیگری را به تعریف ما اضافه می کند. یعنی اگر اعمال کننده ی درد وآسیب به خاطر نیّت خوب خود – که خوب بودنش را یا خود تایید می کند یا عرف، فرهنگ، مذهب یا مناسک – به خود یا دیگری آسیب بزند باز هم اعمال خشونت کرده است یا خیر؟ البته ادراک نیت خاص نه تنها ازسوی اعمال کننده بلکه ازسوی مورد خشونت نیز می تواند به مفهوم ما خدشه وارد کند مثلا قمه زدن در مراسم عاشورا (که هم عامل و هم مورد آسیب یک فرد است) از نگاه درون- فرهنگی خشونت معنا نمی شود بلکه معانی دیگر چون عشق وحبّ و از "خودبیخودشدگی" برآن سوار می گردد. ویا در مواردی که ختنه ی زنان از سوی خود زنان آن جامعه نه تنها پذیرا بوده بلکه به عنوان بخشی از روند" زن شدن"یا "زن کامل شدن" تلقی گردد باید باز هم به این عمل خشونت نام داد یا در مقابل درد و رنج انسانها به واسطه‌ی فرهنگشان سکوت کرد؟
از جبهه دیگری نیز می توان به این مفهوم نظر کرد. مثلا می توان پرسید که آیا فقر درد و رنج تولید نمی کند؟ آیا تبعیض نهادینه موجب آسیب نمی شود؟ آیا سوء تغذیه و کمبود تسهیلات زندگی، آسیب بدنی به طوری که در سطح هیستوپاتولوژی نیز قابل رصد باشد، ایجاد نخواهد کرد؟ آیا استبداد و انسداد سیاسی موجب رنج وآسیب های روانی نخواهد شد؟ پس به نظر می رسد که به تعریف خشونت باید چیزی افزوده شود. یعنی خشونت می تواند وارد کردن درد و رنج بر یک فرد باشد و به جای اینکه خشونت از سوی فرد یا افراد و با نیّت خاص اعمال شود از سوی ساختار اقتصادی- اجتماعی وبدون عاملیت فرد وارد شود.
خشونت از منظری جمعی نیز می تواند نگریسته شود. یعنی به جای اینکه صرفا فرد، محور ادراک و محل برخورد باشد یک قوم، جنس یا طبقه محمل آن باشد و عضویت فرد در آن قوم طبقه یا جنس موجب طرد اجتماعی، تحقیر و برخورد و یا بالعکس عاملیت آن شود. به بیان دیگر مرزهای اعمال یا پذیرش خشونت به جای آنکه در سرحد بدن تعریف گردد، می تواند در حدود یک گروه اجتماعی فهمیده شود. حال این خشونت می تواند عامدانه (چون نسل کشی و تحقیر قومیتی و ...) باشد و یا شکل ساختاری (چون به فقر کشاندن و تبعیض نهادینه) به خود بگیرد. (Farmer, ۲۰۰۵: ۲۹-۵۰)
با توجه به آنچه گفته شد به نظر می رسد که خشونت را می توان در یک نمودار دو بعدی فهمید که یک راستای آن از عامدانه به ساختاری می رود و از بعد دیگر از فرد به اجتماع تغییر می کند. البته در مرکز این نمودار "چشم ناظر"(Eyes of beholders) نشسته است که به خشونت معنا می بخشد. چشمی که مسایل را "از دیدار خویشتن" می بیند و با بیان آنچه دیده ما را به ادراک درد می رساند. دردی که ممکن است از "ظلم ظالم، تفرعن متکبر، عشقی شکست خورده و یا تحقیرهایی باشد که نالایقان بر لایقان صبور" وارد می شود و یا از دردهایی که مقصری برای آن نمی توان یافت و جز به ساختار و سامان اجتماع برنمی گردد.


Farmer, P.
۲۰۰۵ Pathologies of Power: Health, Human Rights and the New War on the Poor. Berkeley: University of California Press