نقد فلسفی زیبائی شناسی
بخش سوم: ژان شیفر رافائل گوبه ـ ترجمه: کورش انصاری
•
در هنر دوره مدرن، ژان ماری شیفر یک سری مطالعات دقیق انتقادی را بنام «تئوری نظری هنر» دنبال کرد، به این عبارت که او طرح نظری را که در جنبش رمانتیک پس از کانت گسترش یافت توصیف میکند. او یک جوهر و طبیعت فرضی از هنر را جستجو میکند که با نگاه به آن توصیف میتواند حاوی یک ارزش هنجاری باشد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱٣ مهر ۱٣۹۱ -
۴ اکتبر ۲۰۱۲
حکم پیرامون ارزش ، موفقیت و دستیابی به ابعادی پایدار و مقاوم
یادداشت: در این متن، مراجعه خواهم کرد به همراه شیفر به مفهوم ’’حیث التفاتی، Intentionnalité ’’ (صفات خاص موجود درباره سوژه یا هدایت کننده به سمت سوژه، به عنوان ذاتی حالات هشیارو آگاه، یا خلاقیت ذهن ، مانند جمله و یا کتاب ). حیث التفاتی مشتق شده ازپدیدار شناسی است و توسعه وگسترش مجدد داده شده است در سالهای۱۹۸۰بوسیله فیلسوف امریکایی (جان سرل ، John Searle) در ‘’ Intentionnalité‘’ : آزمون فلسفی حالتهای روحی روانی ( پاریس ، نیمه شب). اشاره به این حقیقت دارد که برای دانش و آگاهی ضروری مینماید که همواره باید در اثنای طرح و پیشنهاد چیزهایی بود : خواست و تمایل به چیزی ، فرض و در نظر گرفتن چیزی ، ادعا به چیزی و دفاع از آن ... بنابراین نباید اشتباه در نظر گرفته شود با ‘’ حس متعارف ، عقل سلیم ‘’ درمورد قصد ، که یک نوع از حالت عمدی است ‘’ Intentionnel ’’. « حیث التفاتی ،Intentionnalité » بعنوان یک ابژه حاوی یک چیز خاص میباشد .
در هنر دوره مدرن، ژان ماری شیفر Jean – Marie Schaeffer، ۱۹۹۲( یک سری مطالعات دقیق انتقادی را دنبال کرد بنام ‘’ تئوری نظری هنر ’’ ، به این عبارت که او طرح نظری را که در جنبش رمانتیک پس از کانت گسترش یافت توصیف میکند. او یک جوهر و طبیعت فرضی از هنر را جستجو میکند که با نگاه به آن تواصیف میتواند حاوی یک ارزش هنجاری باشد . او با ’’ تک آهنگهای هنر ‘’ (۱۹۹۶)بازتابهای تفکر خود را با تلاش و وسوسه برای از قید رها ساختن زیبایی شناسی در فلسفه هنر گسترش داد .
برای جلوگیری از بروز توهم میان دو سامانه «اثرهنری» و« زیبائی شناسی» چهار نکته را باید با نازک بینی مورد سنجش قرار داد : اول ، ‘’ به دلائلی که تاریخ معاصر جوامع غربی ‘’ occidentales ’’ را در بر میگیرد هنگامی که ما میگوییم ‘’ زیبایی شناسی ‘’ ما به یک ‘’ اثر هنری ‘’ میاندیشیم. این شناسایی گمراه کننده یک معقولیت و باور سطحی را از آن بیرون میکشد در یک ادراک ساده و بی تکلف از مفهوم اثر هنری که هویت یک مصنوع زیبایی شناسانه را به آن میبخشد ‘’ ،) شیفر ۱۹۹۶ : ۱۴ (. بنابراین به گفتهٔ شیفر ، زیربرنامه و عملکرد زیبایی شناسانه یک شرایط لازم و بسنده معین برای تعریف از یک اثر هنری نیست ، تنها به این دلیل که مفهوم یک اثر هنری آنقدر محو ومبهم است که ما توانا به شناسائی وهویت دادن به یک چنین شرایط باشیم . شیفر ، سر انجام کمی دورتر یک تعریف از اثر هنری ارائه میدهد با قید چهارشرط که تنها اولین در میان آنها ضروری است) اما کافی نیست ، ص ۱۱۱ sq). همین اولین شرط یا «خاصیت مطلق » است که باید یک ابژه مشتق شده از یک علیت عمدی ‘’Intentionnalité ’’ را ارائه دهد )به بیان دیگر میتوان گفت محصولی که بازگشت و مراجعه به چیزی است ) (۱). آن سه شرایط دیگر میتواند کم و بیش ارائه و به نمایش در آید ، هر آینه فاقد وجود و غایب : که متعلق به شکل نوعی و عام خود است (‘’ عضویت ژنریک’’ ٬ یعنی متعلق است به یک نوع بسترقابل قبول بعنوان آرتیستیک ‘’هنرمندانه’’، برای مثال ارائه ساختاریک غزل ) ؛ در بیان شیفر ؛ « قصد و ابتکارزیبایی شنا شناسانه» (تولید و عمل آوری با هدف ایجاد یک اثر هنری است) ، و « توجه و اعتناء زیبایی شنا شناسانه » (در نظر گرفتن یک سوژه به عنوان یک اثر هنری است). همینطور، در واقع تولید با هدف ایجاد یک اثر هنری یک داده و متاخذ از ابژه است (مشتق شده از یک علیت عمدی) که در ماهیت و عمل خود یک اثر هنری است (۲). پس ، این ناعادلانه بنظر میرسد عنوان نمائیم :که اگر من تلاش به نوشتن یک شعر کنم ، و در پی آن هیچ شخصی حداقل توجه زیبایی شناسانه به آن نداشته باشد، این یک کار هنری خواهد بود. من باز خواهم گشت بر روی این پرسش با بررسی دکترین از )راینر راکلیتز ، (Rainer Rochlitz. شیفر در یک استدلال مفروض شده دیگر اینطور بیان میدارد: در متن بسیاری فرهنگ ها ، برخی از آثار هنری هیچگونه زیر برنامه و تابع زیبایی شناسانه ندارند ، اما تنها افسونی و جادویی ، یا مذهبی هستند . اما خطای شیفر ، به عقیده من از آنجا ناشی میشود که این ابژه ها دقیقا کارهای هنری نیستند ، بلکه ابژه های سحرامیز و مذهبی میباشند. آنها کاراکترهایی را ارائه میدهند که قطعا میتواند برای ما ارزش زیبایی شناسانه داشته باشد ؛ بنابر این آنها میتوانند حالت اثر هنری به خود بگیرنداز آن رو که آنها به یک زیر برنامه و تابع زیبایی شناسانه دست می یازند. اما در این حال آنها میتوانند به درستی غایب باشند در منشأ و صحنه اصلی فرهنگ که از اینرو دقیقا یک اثر هنری به آنها اطلاق نمیگردد. دراین میان ، اینکه بتوان آنها را به عنوان یک حالت از یک اثر هنری پذیرفته باشیم در صورتی است که چهار شرایط از شیفر را قبول کرده باشیم ، که نمونه ای دقیقا ایجابی و توجیهی است در متن یک رویکرد مدور و پیرامونی در خود.
دومین نکته روشن : ‘’ تمایز و تفاوت قائل نشدن بین «هنرمندانه» و« زیبایی شناسانه » ما را محکوم میکند به یک توهم بین چیزی که بازگشت میکند به یک اثر هنری و آنچه که ناشی شده است از رابطه ای که ما با آن حفظ کرده ایم (شیفر ۱۹۹۶ : ۱۵) ٬ ما در اینجا یک ایده از ژنه دریافت میکنیم ، شناخته شده از کانت (چیزی که من آنرا با خود به اشتراک گذاشته و تایید میکنم ) : درک قدرو تقدیر زیبایی شناسی ناشی نمیشود از خواص یک ابژه ، اما محضاً از یک رابطه که سوژه پذیرفته و با آن حفظ کرده است(۳). از طرف دیگر ، یک رابطه برای زیبایی شناسانه بودن هیچ نیازی به یک اثر هنری ندارد : او ممکن است بر هر نوع سبک از ابژه دلالت یابد . بیشتر از این به گفته شیفر ، رابطه زیبایی شناسی ‘’ تنظیم محدوده یک هدایت و راندگی وابسته به زیبایی شناسی خاص است و بدینسان مالک بودن روابط فرهنگهای مختلف میباشد ’’(شیفر ، ۱۹۹۶ :۱۶) ٬ در تقابل با کانت، او همینطور ادعا میکند که روابط زیبایی شناسی ، شناختی است ، چرا که یک سبک ازاساس فرایند های شناختی با اعتناء و توجه به جهان است (۴) و برای اوعلاقمندی است ، از انجاییکه طالب رضایتمندی و خرسندی است (۵)
سومین نکته : حکم زیبایی شناسی هیچگونه کانونی ندارد درون روابط زیبایی شناسی . اگر ارتباط زیبایی شناسی بخوبی بخشی از حکم را شامل شود هیچگونه تعریفی از آن بدست نمیدهد٬ نه هدفی از آن را تعیین میکنند و نه جوهر و ماهیت آنرا در بر میگیرد. از طرف دیگر ، ارزش های زیبایی شناسی محضا نسبی هستند ، و به طور خاصی بوسیله ابژه مشخص نمیباشند بر روی آنچه که ناقل آن میباشند. خواهیم دید که راکلیتز - - که من در این نکته دنبال میکنم - - اساسا شتافتی نادرست را بر میگزیند در تناسب با این ایده.
در نهایت ، ارزش هایی که نسبی هستند موجب عدم وجود هر گونه عقلانیت در متن ارتباط زیبایی شناسی نمیگردند : ‘’ در واقع حکم زیبایی شناسی که ذهنی و درونی است هیچگونه دلالتی ندارد بر اینکه اساس اعتناء زیبایی شناسی اصلاح پذیر نباشد . اعتبارقابل شمول به دو یا چند فاعلی در هدایت و راندگی زیبایی شناسی - - به عنوان هر گونه رابطهٔ شناختی - - در مکان و سطحی ازتقدیر و ارزیابی چکیدگی نمییابد. بلکه بر اساس اعتناء و توجه فرایندهای شناختی است ’’( شیفر ، ۱۹۹۶ : ۱۸)، از اینرو این « قضاوت » نیست که باید ترمیم و اصلاح شود، بلکه سبک مشاهده ابژه میباشد که باید جبران و شگرف گردد.
دریک تجزیه وتحلیل از تئوری « صفات خاص هدایت به سمت سوژه ، حیث التفاتی» از جان سرل ، شیفر آنرا اینگونه تعریف میکند : « هدایت زیبایی شناسی « به عنوان یک راندگی خاص که بوسیله برخی ارتباطات مخصوص گذارنمیکند به سمت ویژگیهائی که متفاوت هستند در ارتباط های شناختی ، بلکه در واقع برمی اید به پشتیبانی از یک « خوشنودی « ماندگار .(شیفر ۱۹۹۶،۱۸۴(
همینطور ، نزد شیفر، یک پرسش از لذت ( ترجیح او گفتمان از خشنودی است) یک حالت پر اهمیت محوری به خود میگیرد در بدست آوردن یک ارزش خودگرایانه و مستقل . تجزیه و تحلیل او از حکم مستقر است بر روی یک تفاوت و تمایز ، کمی ازچیزها که نادیده گرفته میشود بوسیله ژنه و و در ادامه اساسا تمایز بدین شکل است: تمایز بین ( dé) لذت (یا تقدیر نزد شیفر ) با یک قضاوت زیبایی شناسی است ، دومین ( که یک قضاوت است از ارزش ) در یک حالت پرگویی بودن از اولی است.
چهار نکته مورد مباحثه هستند بوسیله شیفر برای توضیح این تمایز و اختلافها : ارتباط میان تقدیر ( در مفهوم از خشنودی ) و حکم زیبایی شناسی (۱) ؛ وضعیت و درجه ارزش (۲) ؛ وضعیت و قانون حکم (منطق طبیعی آن( (۳) ؛ ویژگی حکم زیبایی شناسی (۴).
(۱)اختلاف میان درک قدر با یک قضاوت زیبایی شناسی پایدار میگردد درمتن طبیعت قصدی و عمدی (Intentionnelle)آن : تقدیر وارزشگذ اری یک حالت قصدی است ، در حالی که قضاوت یک عمل و کنش قصدی است، یک عمل از حکم است که حمل میشود بر روی حالت لذت که بوسیله تقدیر و ارزش دهی ابراز میگردد. این درونروی است دربطن توجه و اعتنا ی زیبایی شناسی تا زمانی که او بدینوسیله در تحریک میباشد ، و آنکه ممکن است مشروطا ایجاد انگیزه کند در باز تجدیدی. زمانی که یک حکم حاوی نتیجه است از اعتناء زیبائی شناسانه خارج میگردد. ابهام از تقدیر و قضاوت محضاً ابهام ازحالت و عمل است ، و در عین حال نمیتواند یک به رسمیت شناختن و تشخیص باشد جزیک قضاوت زیبایی شناسانه بعنوان عملی قصدی و به عنوان محتوی گزاره ای و مسندی درک قدر و تقدیر خود زیبایی شناسی است. (که او بازگشت میکند به ابژه بوسیله توجه و اعتنا ). تحقق و عینیت بخشی ازقضاوت زیبایی شناشی که توسط ژنه تجزیه و تحلیل شده است این باور را میافریند که یک قضاوت بطور مستقیم حمل میشود بر روی یک ابژه . ( شیفر، ۱۹۹۶ :۲۰۲- ۲۰۳)
(۲) ارزش، یک مالکیت و خاصیت ابژه ای نیست ، بلکه رابطه ای است : ‘’ او زنده و احیا میشود در رویارویی و مصادف با یک ابژه ( …) و سود و مصلحتی که یک فرد حامل آن برای خود خواهد بود. گفتن اینکه یک ابژه دارای چنین و چنان ارزش است چیزی نیست جز یک میانبر برای گفتن آنکه او این ارزش را اتخاذ کرده است برای چنین فرد و یا چنین گروه انسانی در متن و قالب هر ارتباط سودمند و وسیله ساز (شیفر ۱۹۹۶:۲۰۹) ، ارزش هایی هستند بنابر محضاً در تناسب با چیزی که مطرح است و با شیوه سود و مصلحتی که آنها برای خود حمل میکنند .’’ ارزش یک اثر هنری چیزی نخواهد بود جز یک ارزش سودمند – زیبایی شنا سانه و یا دیگر آنکه - - ارزش برای مالکیت سوژه ایست که خلق شده است و یا ارزش برای درک و دریافت آن است (شیفر ،۱۹۹۶ :۲۰۹) . در این صورت این یک دکترین درونگرایانه – نسبیتی خواهد بود که در اینجا دوباره تصریح شده است ، در تقابل با زیبایی شناسی عینی .
(۳) طبیعت منطقی قضاوت پیرامون ارزش ، خود را تعریف و تعیین میکند با دو مشخصه : یک قضاوت بیان کننده یک ارتباط سودی و مصلحتی بین یک سوژه و یک ابژه است؛ او یک فرم قضاوتی به خود میگیرد در نسبت دادن یک مسند و تبیین ارزش به ابژه . بنابر این او خود را متمایز میسازد از سه تیپ دیگر از قضاوت همسان خود :
• وقتی میگویم : « x را دوست دارم » ، حامل یک قضاوت از ارزش نیستم ، تا زمانی که هیچ استنتاجی درباره x ندارم ، من چیزی ابراز نمیدارم جز یک حالت روحی و روانی .
• وقتی میگویم : « x را دوست دارم بدلیل وجود y» ، این حرکتی نیست در جهت قضاوت از ارزش ، اما یک تصریح سببی از یک حالت روانی و روحی . من به دنبال یافتن دلائل برای توجیه تقدیر خود نیستم ، اما به دنبال دلائلی برای توضیح آن. در صورت یک توجیه گری ( قضاوت از ارزش ) ، او حرکت میکند در تبیین مشخصه های ابژه ای به عنوان علت « مشروعیت » این تقدیر و درک قدرآن. همینطوراگر من میگویم : « این مجسمه سازی دلپذیر است چرا که با ابهت است » ، من در واقع میگویم « این مجسمه سازی دلپذیر است چرا که زیبا است و زیباست از انرو که با ابهت است ». تنها آخرین جزٔ ازجمله یک حکم از ارزش است.
• سر انجام ، قضاوت از ارزش خود را متمایز میسازد از حکم دستیابی به موفقیت در ابعادی مقاوم و پایدار (Opérale)، این پرسشی است که بعداً مورد بحث واقع خواهد شد ، و یک حکم از کفایت و بسندگی وابسطه به پایان شناسی است. عمدتا ، این ازکنش و عمل قضاوت بر گرفته میشود اگر یک اثر هنری خود را بروز میدهد به عنوان وسیله ای ضروری برای رسیدن به هدف (عینی) خود. در اینجا هیچ موضوع سود و علاقمندی در کار نیست : من میتوانم حکم دهم به یک چنین بسندگی و کفایت ؛ و آنچه باقی میماند ، چیزی برای عمل و انجام ندارد. در تقابل ، من نمیتوانم بیان دارم که یک اثر هنری زیبا است بدون داشتن یک مصلحت و علاقه مندی به آن ( هرچند من یک خشنودی را ابراز میدارم ، چیزی است که مستقیما به انجام نمیرسد به عنوان یک قضاوت (جمله) از موفقیت مقاوم و پایدار (.
(۴) ویژگی مخصوص حکم زیبایی شناسی مستقر است در چیزی که کاملا فردی است ، به معنی نفس گرا . او چیزی به نمایش نمیگذارد جز مصلحت و علاقمندیهای فردی از سوژه . در این حال ، او خود را متمایز میسازد از دیگر انواع ارزش ها ، که یک حالت و وضعیت عمومی دارند : ‘’ هنگامی که ارزشی را که من پذیرفته ام برای یک ابژه یک ارزش عمومی است ، یا ، به بیان دیگر ، هنگامی که من ارزشگذاری میکنم یک ابژه را به نمایندگی از یک سودمندی و مصلحت جمعی که در نظر گرفته ام ، حکم من ، هر چند که نسبت مییابد به سودمندی بیان شده ، یک حکم درونی و ذهنی نخواهد بود ، چرا که مصلحت بیان شده یک مصلحت و علاقه از من نیست در متن تکین و خاص خود (شیفر، ۱۹۹۶ : ۲۱۴)، پس ، در ادراک من این توصیف کاملا بر قضاوت زیبایی شناسی دلالت دارد. ما دائماً ، در جریان انتخاب ارزش های خود ، تحت تاثیر و مطیع نفوذ جامعه و انجمنی هستیم که به آن تعلق داریم ، و قضاوت های زیبایی شناسانه از این قا ئده مستثنی نیستند (بخاطر چه دلائل مرموزو پوشیده ای ؟) . در واقع ، گفتمان از یک قضاوت پیرامون ارزش نفس گرایی حقیقتا پوچ خواهد بود : یک ارزش چیزی است که کاملا دقیق باشد چرا که عامگرا و مردمی است. قطعا ، قضاوت واگرا ، اما من خاطر نشان میکنم ، که همگرا بودن نیز ؛ و یکی از دلائل بنیادی از چنین همگرایی این است که ما یک ارزش مشترک را به سهم و اشتراک میگذاریم ، که خود شامل زمینه زیبایی شناسی نیزمیگردد (۶) .یک چنین فرهنگ ، در یک زمان و مکان داده شده و معین ، میتواند ارزش قائل گردد برای چنین مشخصه زیبایی شناسی ، که فرهنگ دیگری آنرا به رسمیت نمیشناسد ، و هر عضو از این فرهنگها قضاوت از ارزش را تحقق بخشیده و به عهده گرفته اند. البته ، همواره این احتمال پیش میاید برای یک فرد که خود را از این حکم ها بی بهره و محروم باقی بگذارد ، و آنچه نتیجه میشود ، درجریان عمل ، کناره گیری و در حاشیه رفتن است. و در دنباله ، امتناع ورزیدن از گسترش خود در جامعه. به این عنوان ، امکان به بیان نیست که هر قضاوت از ارزش زیبایی شناسی نفس گرا است. و با وجود اینکه حتی یک قضاوت خود را متمایز میسازد از آنها در جامعه ، او همیشه تعریف و تعیین میشود به تناسب همانها .
شیفربا کنجکاوی ، در دورتر (۲۲۸-۲۳۲) وجود یک قبیل نفوذ و اثر را تایید میدارد : ‘’ فردیت و هویت ما و درجه و بُعد حاشیه ای از انعطاف پذیری و کنترل به تناسب چگونگی تاثیر و نفوذ خارجی میتواند بیشتر مقیم و ساکن باشد در تقاطع و پیچیدگی بی شمار تاثیر و نفوذ ی که ما را سامان داده و شکل میدهند و و شکل دهی خود را ادامه میدهند همسان و به همان اندازه در متن برخی پایه های خود استقلالی که کنشورو سرچشمه ای است در دنباله برای حفظ و ابقا خالص و محض در ظرف تجربه زیبایی شناسی ‘’ (شیفر ۱۹۹۶ : ۲۳۲) . اگر من بخوبی درک کرده باشم ، او تکیه دارد بر اینکه این تعیین و تعریف و یا چگونگی تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن ، در نمایش هستند بعنوان « عوامل سببی » از درک قدر و تقدیر ( خشنودی) زیبایی شناسی ، که حکم از ارزش را مقدم میدارد (که محتوی طرح پیشنهادی است )، و در نتیجه مستقل میباشد. هنوز ، به نظر میرسد که اگر زیبائی شناسی حقیقتا یک نفسگرایی مطلق باشد ، به نمایش در میاید بر روی تقدیر که یک احساس است ، قبل از آنکه بر روی حکم که یک عمل است از روی قصد و هشیاری، و بنابر این بیشتر بطور مستقیم مفروض میشود بر استعمال فرهنگها- - که جزییات آن در بخشی که به دنبال میاید بررسی شده است ، و بدینوسیله دریافت خواهیم کرد پیشنهاد و طرح مرا در مشاهده لذت به عنوان ‘’ خصوصی ‘’ و حکم به عنوان ‘’عامگرا و عمومی’’. اما با این وجود در این دکترین کمی سفسطه معتبر است ، در نتیجه ارزش های زیبایی شناسی باقی میمانند ، همسان با همه ارزش ها ،که بطور فرهنگی شکل گرفته و تعریف شدهاند.
خواهیم دید که در تجزیه و تحلیل شیفر در قضاوت از ارزش ، و در بیان قطعی خود پیرامون بی غرضی و بیعلاقگی در رابطهٔ زیبایی شناسانه ، او به روشنی در تقابل با کانت است . برای شیفر، درابعادی که این ارتباط زیبایی شناسانه یک خشنودی ذاتی را ملاقات میکند ، لزوما علاقمند است در متن رضایت و خوشنودی خود آن. یک قضاوت زیبایی شناسی که بی غرض و سخاوتمند است عاری از احساس خواهد بود : واین نمیتواند یک حکم از ارزش باشد (شیفر،۱۹۹۶ : ۲۱۷)
سوالی که همینطور میتواند در باره حکمهای زیبایی شناسی مورد طرح قرار داده شود پرسش آگاهی و شناخت است از اینکه چرا نمیتوان حکم کرد بر روی آن دسته از اثار هنری که بر طبق ضوابط در بسندگی و کفایت وابسته به پایان شناسی هستند ، بدین مفهوم که به چه علت نمیتوان ارزیابی نمود - - یعنی اندازه گیری و بعد یابی کرد - - خواص ابژه ای آثار هنری رابر اساس هدف عینی که مدعی هستند به نائل آمدن ، حضور و توانایی . و چرا، در یک گاه دوم ، نمیتوان ارزشیابی کرد اثاری را که بر اساس این ضوابط موفق شده اند ؟ ( و به نوعی دیگر میتوان گفت ، پایه و اساس معرفت شناسنه (مبحث ارزش و حدود معرفت) در یک قضاوت زیبایی شناسی تحت یک حکم در ظرف موفقیت مقاوم و پایدار) ؟. در این صورت ، بخوبی میتوان دارای یک قضاوت پیرامون ارزش یک هدف عینی بود در آثار هنری. پاسخ به سئوال این است که مطمئنا میتوان آنرا انجام داد ، اما یک حکم برای یک چنین زیبایی شناسی متمرکزو محوری نیست. قدری جلوتر جزئیات را با یکدیگر خواهیم یافت.
شیفردو سبک از حکم موفقیت پایدار را آشکار میسازد :
• موفقیت اصول مهارت و فن ، ‘’ تکنیک ’’ : ارزیابی کار به تناسب آنچه که باید باشد (طبق یک ‘’ قطعیت مطرح در سطح بالا، آغاز فرایند ‘’). این یک قضاوت تخصصی است ، و نه یک قضاوت زیبایی شناسی ، بنابر این من چیزی عنوان نمیکنم در سطح رابطه ای که حفظ کرده ام با اثرهنری . به علاوه ، همانطور که در بالا مشاهده شد ، این حتی یک حکم از ارزش نیست ، به همین جهت او در راه بیان هیچگونه مصلحت و سود در تناسب با ابژه نمیباشد . من محضا توانا به قضاوت بر روی یک اثر فنی موفق هستم و این کاملا بی تاثیرو بی تفاوت خواهد بود. از طرف دیگر ، در انتظار ماندن برای یک موافقت لزومی از این چنین قضاوت خطا است : برخی فنون و مهارتهای فنی هنرمندانه ( به عنوان مثال ، سینماتوگرافی) بسیار پیچیده هستند برای ارزیابی بر طبق یک مقیاس که به عنوان یک استاندارد تابع است. بعلاوه ، گاهی تفاوت قائل شد ن بین عدم صلاحیت و توانایی فنی با تخطی و شکافدار کردن داوطلبانه دشوار است (جایی که اثر هنری بطور فنی ناموفق است ، اما به عنوان پایان شناسی موفق میباشد)
• موفقیت پایان شناسی : در ارزیابی اثر هنری بر حسب ظرفیت و توانایی های خود در انباشته کردن و آکندن توابع و وظائفی که مفروض و قرار است کامل گردد (اساسا فراوری لذت است). دو سبک استدلال وجود دارد : یک استدلال زیبایی شناسانه، مطابق بایک اثر هنری آنچنان موفق که انعکاس و بازتابهای مثبت را بالا میبرد (به هر صورت ، یک فیلم بیشتر موفق است ، که بهتر است ، و معکوس !) ؛ یک استدلال « درونی ، ذهنی »، آنکه مدعی است که یک اثر موفق است زیرا که برای او دلپذیر است. اما یک استدلال ذهنی و درونی استدلال نیست ) چرا که باید درقابل شمول بودن به دو یا چند فائلی خود معتبر باشد). در واقع ، من درک قدر و تقدیر خود را بیان میکنم ، و حدس میزنم بر موفقیت آن . از این رو آن یک قضاوت موفق پایدار و مقاوم نیست ، اما اکنون و در حال حاضر یک حکم زیبایی شناسی است.
در نظریه و تئوری ، بنابرین ، حکم موفق پایدار و زیبایی شناسی بخوبی میتمایز هستند . در پراتیک و عمل برای قدر دانی از یک اثر هنری به خاطر دلائل عینی و معقول ، به عنوان مثال برای مهارتها و فنون یک هنرمند که آنها را بازتاب میدهد. بنابر این میتوان موفقیت پایدار و مقاوم را ارزیابی کرد. این بخوبی یک ارزش و قدر به تناسب مصلحت و علاقه ای است که نقل میشود در بطن یک چنین موفقیت که بر ما دخل و تصرف دارد (در غیر این صورت برای ما ارزشی نخواهد داشت ). اما سود و مصلحت های غیر زیبائی شناسانه ، از جمله اخلاقی ، در بازی هستند (برای گرفتن نمونه ای از شیفر، من میتوانم یک کتاب پیدا کنم که بخوبی و بدرستی نوشته شده باشد ولی من از نظر اخلاقی آنرا نفرت انگیز و کریه بیابم). این قضاوتها حمل میشود در سطح ابژه ، و یک علاقه و مصلحت را شامل میشوند ، اما نه یک سود زیبایی شناسانه را ؛ این قضاوتها زیبایی شناسانه نیستند. بنابر این ما دارای یک گرایش و رویکرد هستیم به سمت ابهام در حکم از ذوق و از موفقیت مقاوم و پایدار (۷). و در اینجا ممکن است ما را رهسپار کند به قدر دانی از یک اثر به منظور همنوایی و تطابق با یک استاندارد و نظم (عمومی ، برای نمونه به عنوان یک قانون سه واحدی ) : اما یک اثر هنری ممکن است سازگاری نیابد با یک استاندارد و هنجار عمومی ، اما همچنان رضایتبخش باقی بماند . وگرنه باید گفت ، قضاوت زیبایی شناسانهٔ من بخوبی در خواص ابژه ای ( قابل درک ذهنی) یک علت بایسته و لازم آشکار است ، و نه در حد بسنده و صلاحیت دار. از این رو به آن علت نیست که چنان ابژه ای چنین خواصی را ارائه میدهد که باعث تقدیر از یک سبک و مسلک گردد.
از یک چنین آنالیز میتوان به این نتیجه رسید ، کمی نزد ژنه ، یک کلیت فقدان حقانیت و مشروعیت که در نقد است ، سپس هیچ چیز ترجیحا نمیتواند پایه و اساس معرفت شناسی از حکم او قرار گیرد ، و قطعا نه حکمها از موفقیت پایدار . هیچ چیز وجود ندارد ، در مخالفت با این بیان از شیفر: ’’ حکم زیبایی شناسی نقد، آن خواص پایداری را ترویج میدهد که به عنوان مطلوب به نظر میرسند ، تحت درستی و خلوصیت تقدیرهایی که نزد او القا شده اند و بنابرین او میاندیشد که سودمند خواهد بود (…) که افراد دیگر نیز آنها را مطلوب خواهند یافت.(…) بوسیله دلالی و میانجیگری پیرامون توصیفات اساسی و پایه ای که سببی است در ورطه درک قدر و تقدیر زیبایی شناسانه خود ، نقد به ما راهها و میدانهایی را ارائه میدهد درباره تعهد و تعامل خاص زیبایی شناسانه خومان ، در حالتی از این درک و استنباط که او مسئولیت هر تجربه ای را داراست برای او - خود چنانچه اگرراه و خط مشی فرض وطرح یک موافقت باشد و یا نباشد. چیزی که در حقیقت بهای یک متن انتقادی است ، از اینرو چیزی نیست که به ما عنوان دارد چگونه باید ارزیابی و تقدیر نمود ، اما چیزی است که به ما دلالتی را نشان میدهد از خط مشیهای امکانپذیر از یک اعتنا و توجه زیبایی شناسانهٔ رضایتبخش و یا به ما اجازه میدهد از خود پرسش کنیم اگر ما راضی و قانع نمیباشیم شاید ازتکیه بر خوشنودی ها و رضایتهای در حد نازک ، و ناکافی .’’ ( شیفر ، ۱۹۹۶ :۲۴۷)
تجزیه و تحلیل شیفرتعیین و داده ای بنظر میرسد از عناصر بسیار قابل توجه به طرف یک بازتاب و انعکاس در سطح نقد و انتقاد. به وسیله تجربه گرایی خود ، او باقی میماند در نزدیکی بیشتری به شیوه های انتقادی ، تا پذیرش یک آنالیز مفصل بندی شده ، سخت و دقیق از روشن سازی. همینطور امتناع و روگردانی اززیبایی شناسی برونگرایانه در هر مورد نزد شیفر محور و مرکزیت است تا آنکه نزد ژنه . حکم ذوق ، بخوبی ، انطور که کانت نشان میدهد ، یک حکم عقلانی است. به این مفهوم ، آن آشکارا ذهنی و درونی است چرا که به هیچوجه ( حداقل ادراک ) ممکن نیست از اینکه سوژه را وادار کند به یک تقدیر از داده. با این حال یک عامل بنیادی موقعیت سوژه : نفوذ در آن جامعه است که به آن تعلق دارد. اما برای شیفر ، این خود سوژه است که شرایط تاثیرگذار را تعریف و معین میکند ، و بطور غیرمستقیم تقدیر و قضاوت را ، که ذهنی و درونگرا باقی میمانند.
در حالی که ژنه رها میسازد در یک سمت تمایزی را که ضروری مینماید میان تقدیر ، لذت ، در یک بخش ، و قضاوت را در بخشی دیگر، شیفر اصرار میورزد بسیار دقیق بر روی این نکته. او بخوبی نشان میدهد که چگونه یکی ممکن نیست کاهش پذیر باشد از دیگری ، و چگونه قضاوت نیاز دارد به عبور از متن رضایتمندی فردی در نیل به پذیرش تصریح و اعلام یک قضاوت پیرامون ارزش. اما برای آوردن قضاوت به یک اعلام ساده نفس گرا از یک سود و مصلحت شخصی ، با فقدان این واقعیت که ؛« یک قضاوت پیرامون ارزش امکانپزیر نیست جز بر پایه یک اشتراک و سهم ازقابل شمولی بر دو یا چند فائلی این ارزش ها ، در غیر این صورت غیر قابل ابلاغ باقی خواهد ماند » ، شیفر در را به روی هر اندیشه زیبایی شناسانه بسته است بر حسب شرایط و مناسبات ارتباطی مشترک. برای گشودن این درب در حال حاضر مهار و تقابل با آن ضروریست . از این رو شیفر ، مانند ژنه یک انرژی هنگفت تفکراتی را توسعه میدهد برای نفی و انکار یک حقیقت که در هر حال واضح و روشن است : « در مباحثه حکم از ذوق » . همینطور ، حکم در هر رویه ذهنی و درونی است - - در ادراک کانت ، یعنی بی حد و حصر و فاقد نتیجه بوسیله ادرکات - - ، اما این لزوما آنچنان خصوصی نیست . در مقابل و در اینجا طبق نظر من ، این متمایز است از لذت و بطور بنیادی عمومی و عامگرا است.
لحظه ای به کانت بازمیگردیم . او در §۳۳ در نقد سوم مینویسد ‘’ هنگامی که فردی زیبا نمی یابد یک بلوک ، یک چشم انداز ، یا یک سار را ، او به خود اجازه اعمال نفوذ نمیدهد دور از کرانه رضایت و پذیرش خود بوسیله درصد آرا ، که همگی ، آن چیز ها را ستایش میکنند .‘’ ممکن است بخوبی آنرا انجام داد بوسیله همنوایی و پیروی کردن ، بوسیله تحسین کور و از روی خود ستایی ،اما ژنه اشاره به عدم صلاحیت این اصلاحیه دارد . در آنجا ، کانت بخوبی نشان میدهد که ، حتی اگر همگرایی ذائقه ها ، ذهنی و درونی هستند ( ایده از« درون گرایی جمعی » باز یافتنی نیست). یک همگرایی ایستا و منظم مطلقا ثابت نمیکند که ابژه باید ضرورتا یک رضایتمندی و خوشنودی مشخص و معین را القا سازد. دورتر ، او مینویسد : ‘’ یک گواه پیشینی بر طبق قوانین مشخص شده ممکن است باز هم کمتر یک قضاوت را بر روی یک زیبا تعریف و تعیین کند . اگر شخصی شعر خود را برای من بسراید ، یا مرا به یک نمایش هدایت کند ، که در نهایت ذوق و سلیقه مرا تحریک نکند ، لازم خواهد بود کمک و پشتیبانی مطالبه نمایم از )چارلز باتو ،batteux (charls یا ) دوریس لسینگ ، (doris lessing و یا بازهم دوباره قدیمیترها و مشهورترها را بررسی کنم ، همینطور همه قوانین تاسیس شده بوسیله آنها که به اثبات میرساند شعر آنها زیبا است ؛ همینطور ممکن است برخی نقل قولها و رانش ها که محضاً مرا دلگیر میسازند ، موافق باشند دقیقا با قوانین در متن زیبایی (عناوینی که بوسیله نویسندگان داده میشود و عموما دریافت میشود) : گوش هایم باز میا یستد، من مایل به گوش فرا دادن به هیچ دلیلی نیستم ، هیچ استدلالی ، و من به خود اجازه میدهم اعتراف کنم ترجیحا که قوانین نقد و انتقاد اشتباه و ساختگی هستند ، و حداقل اینکه در اینجا وجود ندارند و باید مطالبه و اعمال گردند ، چنانکه موافق هستند با این پذیرش که من قضاوت خود را تعریف و تعیین نمایم بوسیله دلائل استقرایی و توصیفی پیشینی تا وقتی که این تعریف و تعیین باید کنشور و عملی باشد در یک حکم ازذوق و نه حکم ادراکی و عقلانی .’’ در پاراگرافی که به دنبال میاید ، او دوباره نقل قابل توجه دیگری مینویسد :’’هر چند که ، انطور که هیوم ‘’Hume’’ عنوان میکند ، منتقدان میدانند همه آنچه را که ظاهر میسازند شرح و تفصیل بهتری خواهد بود از آشپزی ، اما آنها سرنوشت را به سهم و اشتراک میگذارند. نمیتوان منتظر ماند برای دلائلی که قضاوت آنها را در متن استدلالهای مستحکم تعین و تعریف میکند ، اما محضاً دلائلی درون انعکاس و بازتاب سوژه بر سطح وضعیت و حالت ویژه خود ( لذت و یا خلاف با آن )، انتزاعی سازی همه حکم ها و تمامی قوانین .’’) ۳۴(CFJ , §
اما با این وجود نباید یک نکته اساسی و بنیادی را فراموش نمود : بطور پراتیک کاملا در مباحثه هستیم بر سر پرسش ذوق ؛ که هیچگونه ادراک و مفهومی توانا به موظف ساختن ما نیست به پذیرش آنکه چنین تقدیر و درک قدری مورد اطمینان است، اما مناظره زیبایی شناسی خود را بنیاد می نهد بر سطح استدلال هایی واقعی که مدعی است به یک اعتبار قابل شمول به دو یا چند فاعلی. این است سنگ زاویه ای از دکترین راینر راکلیتز ، که به سختی مخالفت میورزد با نسبیت گرایی از ژنه و شیفر، ادعایی که حکم ازذوق غیر عقلانی و غیر منطقی نیست. در واقع ، او خود را موضوع و مفروض میکند بر یک اساس از « زیبایی شناسی عقلانی ».
*************************************
۱.این ویژگی از کار هنری یک تعریف از هنر نیست ، و باز حداقل یک ویژگی از زیبا . او یک رقم بزرگ از دیگر مصنوعات غیر هنرمندانه را تعریف میکند.
۲.ژنه از یک دکترین مشابه دفاع میکند : ‘’ زمانی که سوژه از این رابطه ] زیبایی شناسی [ ، به اشتباه یا بدرستی ، و به هر درجه ای که باشد ، این ابژه را برای یک محصول انسانی و آماده به یک » قصد زیبایی شناسانه » برای تولید کننده خود حفظ و ابقا میکند ، به مفهوم نشانه روی و هدف گیری یک اثر یا ‘’ درخواست ‘’ به یک پذیرش زیبایی شناسانه، ابژه یک دریافت خواهد بود به عنوان یک اثر هنری، و ارتباط خود را مشخص میسازد در رابطه ای مخصوص ، یا تابع و عضویت هنرمندانه ،’’ (ژنه ، ۱۹۹۷ :۲۵۷) ، اما سپس باید ملاحظه کرد که اینجا سوژه است که این قصد زیبایی شناسی را به رسمیت میشناسد . این قصد به تنهایی بسنده و کافی نیست : اگر ، در یک ژست دوشامپینی )مارسل دوشامپ ، (Marcel Duchamp، من میگویم یک ابژه یک اثر هنری است ، اما « هدف زیبایی شناسانه « از همه گریزان باشد ، در اینجا یک اثر هنری وجود ندارد ، و بیشتر از آن ، اگر من یک تابلو را با هدف یک اثر هنری رنگ آمیزی کنم ، اما آنرا در یک کابینه و کمد قرار دهم به دوراز نظر دیگران ، بنابرین یک اثر هنری محسوب نمیشود.
۳.. CFکانت : یک حکم ‘’ شامل چیزی نیست مگر ارائه یک گزارش ازابژه به سوژه .) ۶ (CFJ , §
۴. اینجا ، در پیوستگی با دومین ادراک که بیشتر مدرن و شناختی است و آنطور که در یاد داشت دوم اشاره کرده ام در باره شناخت و ادراک ؛ جلوه و نمایش هر ارتباط که از روی دانش و آگاهی است ، عبارت از وجه تشابه و استقرایی است و نه اعلانی و اظهاری.
۵. این همان چیزی است که سانتایانا بدان میاندیشد ، برای آن ، اگر یک بی طمعی و بیغرضی وجود دارد ، امکانی وجود ندارد مگر مراجعه به یک سود و مصلحت بیرونی . اما در یک نقطه نظر درونی ، رابطه زیبایی شناسی علاقمند و دلبسته است به احیای مجدد لذتی که پشتیبان و نگهدارنده اوست . با غزل سرایی معمول خود ، او مینویسد : ‘’ هر لذت واقعی در یک مفهوم بی غرضی و سخاوتمندی است. او با انگیزه های پنهانی پژوهش نمیشود ، و چیزی که روح را آکنده میسازد یک محاسبه نیست ، بلکه تصویر یک ابژه یا یک رویداد ، شناور در بطن هیجان است.’’(سانتایانا ، ۱۹۹۵،۲۵)
۶. در اینجا میتوان بخوبی مشاهده کرد بیان معروف کانت را از ‘’حس متعارف ‘’ ، ‘’ عقل سلیم ‘’، اما من یاد آوری میکنم امکان ناپذیری آنچه را که با آن روبرو هستیم ، با این معیارکه این همگرایی از ارزش یک پایه و اساس پیشینی را شامل نمی گردد ، آنچه که ‘’ عقل سلیم ‘’ است.
۷. میتوان یک لغزش را از هیوم ‘’hume ‘’ تحت یک فرم دیگر یافت. تقبیح شده توسط ژنه، ازقضاوت واقعی به قضاوت از ارزش و قدر. بنابر یک قانون بخوبی شناخته شده در متن فلسفه برای استنباط و نتیجه گیری یک اساس هنجاری، حداقل یک فرض از هنجار و استاندارد لازم است. بنابر این نمیتوان از یک قضاوت واقعی ، یک حکم از ارزش و قدر را استنباط کرد.
*استقرایی : بر اساس قیاس ، واژه نامه قیاسی : که شامل کلمات با توجه به رابطهٔ معنایی بین آنهاست. اعلانی : فعل به باور نظر ، به حکم سئوال یا جمله ضروری ، تنظیم بیانیه .(م)
Philosophie de la Critique
Par Raphaël Goubet (1999)
|