به مناسبت درگذشت اریک هابسبام
در آسمان جهل اندیشی جهانی ستاره ای تابناک غروب کرد!


مجید تمجیدی


• سطور مختصر زیرین برازنده بزرگداشت اریک هابسبام نیست. این نوشته بیشتر بازتاب سوگواری شخصی در فقدان هابسبام است که با خواننده در میان می گذارم. هابسبام مبارز، متفکر واندیشمند بزرگ آرمانهای انسانی و برابری طلب است که تاثیر ستایشگری بر چند نسل از سوسیالیست های "قرن کوتاه" داشته است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۵ مهر ۱٣۹۱ -  ۶ اکتبر ۲۰۱۲


سطور مختصر زیرین برازنده بزرگداشت اریک هابسبام نیست. این نوشته بیشتر بازتاب سوگواری شخصی در فقدان هابسبام است که با خواننده در میان می گذارم. هابسبام مبارز، متفکر واندیشمند بزرگ آرمانهای انسانی و برابری طلب است که تاثیر ستایشگری بر چند نسل از سوسیالیست های "قرن کوتاه" داشته است. تاثیر آثار متعدد هابسبام بر من علاوه بر تعمیق دانش و آگاهی در مورد بخش مهمی از تاریخ بشری و آشنایی عمیق تر با مفاهیم تئوریک متعدد عمدتا تاثیری روش شناسانه و در بازتعریف نوع نگاه به جهان پیرامونی بوده است.

بیوگرافی کوتاه اریک هابسبام

اریک هابسبام مارکسیستی که با آفرینش ادبیات حجیم و غنی تئوریک منبع تغذیه نسلهای متعدد در حوزه های مختلف تاریخی، اقتصادی وسیاسی بوده است روز دوشنبه 1 اکتبر بر اثر بیماری دات الریه در سن 95 سالگی در بیمارستانی در شهر لندن درگذشت.[1] به تایید بسیاری از تاریخ شناسان علم تاریخ اقتصاد سیاسی در قرن بیستم عمدتا مدیون هابسبام است. خوشبختانه به همت مترجمان متعهد و کوشا که با کاری طاقت فرسا بخشی از شاهکارهای تئوریک هابسبام را به فارسی ترجمه کرده اند جامعه فارسی خوان اریک هابسبام را از طریق کتابهای ملت و ملی گرایی[2]، عصر انقلاب[3]، عصر سرمایه[4]، عصر امپراطوری[5]، عصر نهایت ها[6]، جهان در آستانه قرن بیست و یکم[7]، و ترجمه مصاحبه ها و مقالات متعدد می شناسد. بسیاری از آثار هابسبام که به زبانهای متعدد در دسترس است متاسفانه به فارسی ترجمه نشده اند. از جمله آثار ارزشمند هابسبام که ضرورت ترجمه آنها به فارسی وجود دارد می توان از کتابهای در باره تاریخ[8] ، چگونه جهان را عوض کنیم؟[9] ، گلوبالیزاسیون، دموکراسی و تروریسم[10] نام برد.

اریک هابسبام[11] در سال انقلاب اکتبر،9 ژوئن 1917، در اسکندریه مصر، از یک پدر تاجر یهودی الاصل بریتانیایی و مادری نویسنده، متولد شد. هابسبام در 14 سالگی در حالی که با از دست دادن پدر و مادرش نزد عمویش در برلین آلمان زندگی میکرد تحت تاثیر ظهور فاشیسم به حزب کمونیست پیوست. در سال 1936 به لندن رفت و وارد دانشگاه کمبریج شد. با اینکه در دهه 1960 در مراکز آکادمیک به عنوان تاریخ شناس شهرت جهانی یافت اما به گفته بسیاری به دلیل دارا بودن افکار مارکسیستی هیچگاه جایزه نوبل دریافت نکرد و تا سال 1970 به درجه پروفسوری نیز نائل نشد. هابسبام که در بخشی از زندگی خود تحت تاثیر سوسیالیسم پروروسی بود پس از وقایع مجارستان در سال 1956 از حزب کمونسیت بریتانیا کناره کشید. اما کناره گیری هابسبام از سنت سوسیالیسم پروروسی به کناره گیری از سنت سوسیالیسم نیانجامید. برعکس این کناره گیری رابطه هابسبام با سوسیالیسم کارگری و مارکسیسم را واقعی تر و عمیق تر کرد. هابسبام از فعالین اعتراض علیه اشغال چکسلواکی توسط شوروی در سال 1958 بود. هابسبام از سال 1959 در دانشگاه بیربک لندن تدریس می کرد و در همین دانشگاه نیز در رشته تاریخ جامعه و اقتصاد پروفسور شد. پس از بازنشستگی در سال 1982 در دانشگاه پژوهش اجتماعی جدید نیویورک به تدریس پرداخت. هابسبام در سال ۱۹۹۸ لقب «همراه افتخاری» در رشته تاریخ که ارزنده ترین مقام علمی در بریتانیا است دریافت کرد. بخش اعظم اوقات هابسبام در ایام بازنشستگی علاوه بر تدریس و تدوین کتب با ارزش جدید به سخنرانی های متعدد در محافل آکادمیک، سمینارهای مارکسیستی، انجام مصاحبه، شرکت در برنامه های رادیویی و تلوزیونی و مهم تر از همه فعالیت عملی در اعتراضات و حنبش های کارگری و انسانی اختصاص یافت. در یک کلام اریک هابسبام شهرت و اعتبار جهانی خویش را وقف اعتلای جنبش نظری و عملی کارگران و اقشار محروم علیه سرمایه جهانی و سیاست ها و تئوری های توجیه گر آن اختصاص داد. بدون شک در صف چهره های موثر سوسیالیسم بین المللی در قرن بیستم و دهه اول قرن بیست و یکم اریک هابسبام که خوشبختانه عمری نسبتا طولانی داشت ستاره ای درخشان بود که در اول اکتبر 2012 خاموش شد.

تاریخ به روایت هابسبام

به اذعان بسیاری از هابسبام شناسان شاهکار او ثبت، تصویروقایع مهم تاریخی و تحلیل تاریخ کاپیتالیسم از سال 1789 تا 1991 در چهار جلد میباشد. آثار چهار جلدی عصر انقلاب، عصر سرمایه، عصر امپراطوری، عصر نهایت ها، که در بیش از دو هزار صفحه تدوین شده است، یکی از خدمات مهم هابسبام به ارتقاء درک ما نه تنها از تاریخ کاپیتالیسم و رشد آن بلکه از دینامیسم تغیرات اجتماعی و اقتصادی می باشد. آثار نامبرده از خصوصیات معینی برخوردار است که هابسبام را از بسیاری از تاریخ شناسان دیگر متمایز میکند. خصوصیت برجسته این آثار ارائه اطلاعات بسیار جامع و دقیق تاریخی در مورد بیش از دویست سال از تاریخ بشری است. جمع آوری این حجم از اطلاعات، دسته بندی آن و قرار دادن این اطلاعات متنوع بر متن روندهای متعدد تاریخی کار خارق العاده ای است که هابسبام با اتکاء به دانش عمیق و پشتکار قابل ستایش خویش از عهده آن بخوبی برآمد. نیل اچرسون در سال 1994 نوشت که در میان کلیه تاریخ شناسان که به زبان انگلیسی نوشته اند هیچ تاریخ شناسی نمی تواند با منابع متنوع و گسترده ای که تحقیق هابسبام بر آن متکی است برابری کند.[12] بقول استاد راهنمای سابق من بعضی از آدمها یک مقاله می خوانند و یک کتاب می نویسند و بعضی از آدمها برای نوشتن یک صفحه چند ده کتاب می خوانند. هابسبام نمونه و سرمشق برجسته گروه دوم است. هابسبام بدون آنکه خواننده را بمباران اطلاعاتی کند و از ارائه اطلاعات برای استدلال خویش اتوریته ایجاد کند وقایع و اطلاعات تاریخی را با دسته بندی منطقی در خدمت تبیین روند های تاریخی بکار می برد. شناخت عمیق هابسبام از وقایع به او این امکان را می دهد که دانش تاریخی خود را در خدمت برجسته کردن جهت های عمومی روند های تاریخی و شناساندن ساده آن به خواننده قرار دهد.

اما خصلت اصلی آثارتاریخی هابسبام ارائه اطلاعات و دانش افزایی صرف نیست. خصوصیت یکتای این آثار روش و متدی است که هابسبام در ارائه تصاویر و تحلیل تاریخی بکار میبرد. هابسبام در ارائه تاریخ در سطح وقایع و تبیین های رایج و حاکم باقی نمی ماند. در این آثار هابسبام خواننده را به عمق تاریخ، به زندگی واقعی و جاری توده های انسانی می برد. تاریخی که هابسبام ارائه می کند تاریخی از نگاه پایین به جامعه است. نگاهی که خواننده را در موقعیت توده مردم قرار داده و از زاویه و منظر و علایق آنان به وقایع تاریخی می نگرد. آثار هابسبام در کاربرد هنرمندانه روش ماتریالیسم تاریخی در تدوین تاریخ بی نظیر است. برای هابسبام کاربرد ماتریالیسم تاریخی در تاریخ نویسی، برخلاف سنت رسمی موسوم به "ماتریالیسم تاریخی" که پرداختن به تاریخ را در جهت اهداف از پیش تعیین شده بکار می بندد، ابزاری برای فهم عمیق و واقعی تاریخ است. در این روش چهارچوب کلیشه ای که گویا قرار است توسط نتایج تحقیق تاریخی به اثبات برسد وجود ندارد. در این روش نتایج تحقیق از پیش مشخص نیست. هابسبام با ارائه این روش صف خود را از سنت های جبر گرایانه و استفاده ابزاری از ماتریالیسم تاریخی و تاریخ سازی دلبخواه جدا کرده و بر اعتبار روش واقعی ماتریالیسم تاریخی در تحقیقات تاریخی می افزاید. با خواندن آثار تاریخی هابسبام خواننده نه فقط به دانش زیاد در باره بیش از دویست سال تاریخ بشری مسلح می شود، نه فقط با روندهای تاریخی در مهم در این سالها و دینامیسم جاری در اعماق جامعه آشنا میشود، بلکه با روش و متدی خلاق برای تبیین و تحلیل وقایع تاریخی آشنا میشود.

شناخت عمیق هابسبام از روندهای تاریخی آن ابزاری بود که وقتی طبقات حاکم و نظریه پردازان طرفدار سیستم سرمایه داری سرمستانه مشغول پایکوبی فروپاشی شوروی بودند هابسبام مشغول تبیین جهان در آستانه قرن بیست و یکم بود. تشریحی که بحران عمیق سرمایه داری جهانی موید آن بود. هابسبام در سال 2011 ،در 94 سالگی، چگونه جهان را عوض کنیم؟ را منتشر کرد. با اینکه بخشی از این اثر تجدید چاپ نوشته های قدیمی تر و برخی متن سخنرانی های قبلی هابسبام است انتشار این کتاب سوسیالیسم قرن بیست و یکم را در مقابله با سیستم سرمایه داری به ابزارهای فکری با ارزش جدیدی مسلح میکند.

نقش هابسبام در شفاف سازی کمونیسم و مارکس

یکی از خدمات ارزنده هابسبام به جنبش سوسیالیستی زدون افسانه ها و اوهام موجود در رابطه با کمونیسم و مارکس می باشد. هابسبام در آثار، مقالات و سخنرانی های متعددی، از جمله در کتب در باره تاریخ و جهان را چگونه عوض کنیم؟، با ارائه مدارک و اطلاعات تاریخی نشان میدهد که بر خلاف برداشت رایج کمونیسم و سوسیالیسم یک سنت نظری و یا ایدئولوژی گروه معین که اعضای آن به عنوان پیروان این مکتب نظری به آن می گروند نیست. کمونیسم جنبش اجتماعی مزدبگیران است که قدمت آن بسیار قدیمی تر از عروج نظریه ها و تئوری های طرفدار جامعه کمونیستی و سوسیالیستی از جمله نظریه های مارکس است. هابسبام با ارجاع به تاریخ کمونیسم فرانسه و معرفی فعالین عملی این جنبش از جمله بابوف نشان می دهد که پیشینه کمونیسم بسیار قدیمی تر از عروج نظریه های سیستماتیک طرفدار آن می باشد. روی دیگر سکه این شفاف سازی اوهام زدایی از برداشت رایج از مارکس می باشد. در آثار هابسبام، مارکس چهره ای تاریخی، زمینی و انسانی است. نزد هابسبام نظرات و آثار مارکس نظرات و متونی مذهبی، که گویا مستقل از زمان و مکان و بستر مادی خویش حیات مجزایی دارند، نیست بلکه از بستری تاریخی برخوردار است. یکی از شاهکارهای هابسبام دراین رابطه مقاله کوتاه اما بسیار پرارزش مانیفست کمونیست: یک مقدمه، می باشد. هابسبام مانیفست کمونیست مارکس و انگلس را به عنوان یکی از سه کتاب مورد علاقه خود معرفی کرده است. با وجود این علاقه شدید هابسبام مانیفست را نه به عنوان متنی که گویا تمام اجزاء آن بسان آیه های مذهبی مستقل از زمان و مکان نسخه پیچی شده است بلکه به عنوان ادعانامه انتقادی علیه سرمایه داری معرفی می کند. از نظر هابسبام مانیفست که به عنوان ادعانامه ای انتقادی مارکس و انگلس و تشکل اولیه آنها علیه سرمایه تدوین شد به عنوان برنامه مشخص سازمان هایی که مارکس در آن فعال و از مسئولین آن بود، از جمله انترناسیونال اول، مورد استفاده قرار نگرفت. در طول حیات مارکس چند نسخه بیشتر از مانیفست در دسترس نبود و این سوسیال دموکراسی آلمان بود که پس از مرگ مارکس مانیفست را در تیراژ زیاد منتشر کرد. این برداشت از مانیفست، و از مضمون و کاربرد آن با برداشت قرآن وار رایج و حاکم در میان مارکسیست ها متمایز است. خواندن این نوشته کوتاه را به خواننده علاقمند توصیه می کنم. امیدوارم کتاب در باره تاریخ، بویژه مقاله مربوط به مانیفست بزودی به فارسی ترجمه و منتشر شود.

ملت و ملت گرایی

یکی از بحث انگیزترین مباحث هابسبام که در موارد زیادی به برداشت های سطحی نیز منجر شده است نتایج تحقیق و تحلیل او از پدیده ملت است. تز اصلی هابسبام در کتاب ملت و ملت گرایی که متکی بر تحقیقات و دانش گسترده در مورد ملت های مختلف و متعددی است این است که این ملت نیست که ناسیونالیسم را می آفریند بلکه بر عکس این ناسیونالیسم است که ملت را می آفریند. از نظر هابسبام تلاش برای تعریف مقوله ملت با اتکاء به مشخصات عینی مشترک نظیر زبان و هویت قومی به عنوان تعاریفی پایدار و جهانشمول بیهوده است. این گونه تعاریف کلیشه ای و از بالا که توسط ناسیونالیسم انجام می گیرد امکان تحلیل عمیق و شناسایی واقعی مسائل و علایق توده های متعلق به ملت معین را سلب می کند. در موارد زیادی هویت مشترکی که ناسیونالیسم بر آن انگشت می گذارد بسیار قدیمی تر از عروج ملت معین و ناسیونالیسم مربوطه است. هابسبام نگاهی انتقادی به پدیده ناسیونالیسم داشته و آن را پدیده ای تاریخی و موقت در تاریخ بشری میداند که بر متن انقلاب صنعتی و انقلاب فرانسه عروج کرد. از نظر هابسبام فاکتورهایی که موجب عروج ناسیونالیسم شد بر متن تاریخ و در زمان و مکانهای مختلف دچار تغییرات شده است. از نظر هابسبام ملت تعریفی ازلی و ابدی ندارد بلکه این ناسیونالیسم ملت معین است که بنا به اهداف و منافع خویش و برحسب توازن قوای موجود تعریف مشخصی از ملت ارائه میدهد. ممکن است منفعت ناسیونالیسم معین در مقطع تاریخی معینی تعریف ملت را فقط بر اساس زبان، در مقطع و توازن قوای دیگر بر اساس سرزمین و در شرایط دیگری بر اساس هویت تاریخی و یا فاکتورهای دیگر تعریف کند. متاسفانه از تز محوری هابسبام در رابطه با رابطه ملت و ناسیونالیسم برداشت های سطحی بسیاری شده است. اینکه تعریف ملت معین توسط ناسیونالیسم معین تعریفی ذهنی (سوبژکتیو) است مغایر این واقعیت نیست که ملت (با هر برداشت هویتی که گروهی از مردم از خود دارند) پدیده ای عینی است. از نظر هابسبام تعریف ذهنی (سوبژکتیو) ناسیونالیسم از ملت به معنی ذهنی بودن (در تقابل با عینی بودن) پدیده ملت معین نیست. مسئله محوری درتوجه به رابطه ملت و ناسیونالیسم نقد عمیق امیال ناسیونالیسم در تعریف ملت خودی و برجسته کردن مسائل و مشکلاتی که توده های متعلق به این ملت با آن روبرویند، می باشد.


[1] www.guardian.co.uk/books/2012/oct/01/eric-hobsbawm-died-aged-95
[2] اریک هابسبام، ملت و ملی گرایی، ترجمه علی باش، انتشارات مهر دامون، چاپ اول1383
[3] اریک هابسبام، عصر انقلاب، اروپا 1789/1848، ترجمه علی اکبر مهدیان، چاپ اول 1374
[4] اریک هابسبام، عصر سرمایه، 1848-1875 ، ترجمه علی اکبر مهدیان، چاپ اول، انتشارات ما، 1374
[5] ترجمهٔ ناهید فروغان. چاپ اوّل. نشر اختران، ۱۳۸۲ اریک هابسبام، عصر امپراطوری،
[6] اریک هابسبام،عصر نهایت ها، تاریخ جهان 1914-1991، ترجمه حسن مرتضوی، چاپ اول، انتشارات آگاه، 1383
[7] اریک هابسبام، جهان در آستانه قرن بیست و یکم، ترجمه ناهید فروغان، چاپ اول، نشر قطره، 1382
[8] Habsbawm Eric (1997) , On History, Weidenfeld & Nicolson
[9] Habsbawm Eric (2011) How to Change the World: Tales of Marx and Marxism, Little, Brown
[10] Habsbawm Eric (2007) Globalisation, Democracy and Terrorism.Little, Brown
[11] wikipedia.org/wiki/Eric_Hobsbawm
[12] wikipedia.org/wiki/Eric_Hobsbawm