اریک هابسبام و سنّت های ساختگی +ویدیو - همنشین بهار



اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱٨ مهر ۱٣۹۱ -  ۹ اکتبر ۲۰۱۲


پائیز برگهای درختان را یکی بعد از دیگری بر زمین انداخت و از درخت سایه گستری چون «اریک جان ارنست هابسبام» [۱] وقایع نگار و وقایع نمای زمانه ما هم نگذشت.
اوّل اکتبر ۲۰۱۲ نوبت او رسید و به میهمانی خاک رفت.
.................................................

در آثار هابسبام ارزش کار و تاریخ کارگری برجسته است.
اریک هابسبام که همردیف تاریخ نگارانی همچون ارنست بلوخ [۲]، فرناند برودل [۳]، لوسین فبر، [۴] کریستوفر هیل [۵]، ژاک لوگوف [۶] و بندیک اندرسون [۷] قرار داشت زندگی و آثارش متأثر از دلبستگی و تعهد به سوسیالیسم بود.
هابسبام که با اولّین اثر مهّم و تاریخی خودش «یاغیان کهن» به ستمدیدگان پرداخت، خط خودش را مشخص کرد.
او اگرچه در یک خانواده یهودی بدنیا آمده بود امّا هوادار اشغالگران نبود. می‌گفت من از ﻟﺤﺎظ ایدﺋﻮﻟﻮژیک بیشتر در آﻣریکای ﻻتین اﺣﺴﺎس امنیّت می‌کنیم ﭼﻮن بخشی از ﺟـﻬـﺎن اﺳﺖ که ﻫﻨﻮز ﻣﺮدم سیاﺳﺖ را ﺑﻪ زﺑﺎن ﻗﺪیمی آن به کار می‌ﺑﺮﻧﺪ. زﺑﺎن ﻗﺮن ﻧﻮزدﻫﻢ و ﻗـﺮن بیستم. زبان انسانی.
هابسبام که زندگیش را وقف اعتلای جنبش نظری و عملی تهیدستان علیه سرمایه جهانی و سیاست ها و تئوری های توجیه گر آن اختصاص داد، از برجسته ترین مورخان عصر ما و از پیشکسوتان تاریخ اجتماعی بشمار می‌رود.
او بر سنّت روشنگری تکیه داشت، عدالت‌خواه بود و در توصیف نبردهای طبقاتی، به محرومان نگاه جانبدارانه‌ داشت.
مقولاتی چون ابداع و «اختراع سنت» و ارزش کار و تاریخ کارگری در آثار هابسبام برجسته است.
در دانشگاههای لندن (کالج برکبک) و کیمبریج (کالج کینگز) و... درس می‌داد و از مطرح‌ترین نویسندگان ترقیخواه حوزه مطالعات عمومی در سده اخیر جهان بشمار می‌رفت.[۸]
در جریان اشغال مجارستان توسط ارتش شوروی، بسیاری از اعضای حزب کمونیست بریتانیا به دلیل حمایت حزب از ارتش شوروی، از عضویت در حزب استعفا داده بودند، امّا هابسبام در حزب ماند و درعین حال اجازه نداد عضویتّش در حزب کمونیست بریتانیا از او عروسک بسازد. هوادار شرکت زنان در امور سیاسی بود و ظاهرسازی های نمایشی را نمی‌پذیرفت. می‌گفت نباید آنچنان که در کشورهای کمونیست اولّیه به شکل غمناکی رخ داد. وقتی حکومت ها و رژیم های سوسیالیسم بر سر کار می‌آیند، زنان در حاشیه قرار ‌گیرند.
وی با تجاور نیروهای شوروی به مجارستان و پراگ و فنلاند، و با پیمان سرّی استالین با هیتلر (پیمان مولوتوف – ریبنتروپ) کنار نیآمد.
اینکه چه واکنشی نسبت به قتلعام کاتین (کشتار افسران لهستانی به دست نیروهای استالین) داشت بر من معلوم نیست. آیا او نیز این جنایت را به نازی ها نسبت داد؟ نمی‌دانم.
.................................................

نوشتن تاریخ جهان از انقلاب فرانسه تا فروپاشی شوروی
هابسبام که از هواداران کمونیسم اروپایی بود در رابطه با کودتای پینوشه، آلنده را بی تقصیر نمی‌دانست و معتقد بود وی به خواست اقشار متوسط توجه چندانی نداشت و ارتش را هم از خود راند. می‌بایست توده های زحمتکش را مسّلح می‌کرد و ارتش بورژوازی را در هم می‌شکست.
در صف منتقدان بگیر و ببندهای استالین قرار داشت هرچند از قول او می‌گویند اگر کشتاری که استالین از مخالفین اش کرد راه رسیدن به سوسیالیزم را هموار می‌کرد، (آن کشتار) قابل پذیرش بود.
اواخر عمرش خبرنگاری از او پرسید اگر شما آنچه را الآن به دوران استالین اشراف دارید پیش‌تر می‌دانستید آیا بازهم در حزب کمونیست بریتانیا می‌ماندید؟ وی جواب داد روحیّات ما جوری بود که نمی‌خواستیم (کژی ها را) باور کنیم و باور نمی‌کردیم...
یکی از کارهای بزرگ وی تدوین تاریخ اروپا در قرون ١۸،١۹ و ۲۰ و نوشتن تاریخ جهان از انقلاب فرانسه تا فروپاشی شوروی است.
مجموعه چهار جلدی که به فارسی هم ترجمه شده و چه خوب است همه کسانیکه آزادی برایشان تجارت نیست، آنرا بخوانند.
ممکن است در خارج از کشور حتی زندانیان سیاسی و برخی از سران اپوزیسیون اسم اینگونه آثار را هم نشنیده باشند و دماغ درنیآورند، امّا در میهن ما سالها است اهل درد خوانده اند و با آن آشنا هستند.
«عصر انقلاب»، ۱۷۸۹ - ۱۸۴۸،
«عصر سرمایه»، ۱۸۴۸ - ۱۸۷۵،
«عصر امپراطوری»، ١٨۷۵_١٩١٤و،
«عصر نهایت‌ها» ١٩١٤_١٩٩١
...
اریک هابسبام تاریخ را از منظر زندگی درباریان و فاتحان ستمگر جنگ، نمی‌نوشت و آخرین کتابش با عنوان «چگونه جهان را تغییر دهیم؟» در سال ٢٠١١ نشان می‌دهد که تا پایان عمرش پرسشگر و ستم ستیز باقی ماند.
هابسبام، مورّخ جنبش کارگری که زمانی فیلمبردار هم بود سالها با نام مستعار «فرانسیس نیوتون»، مقالات و نقدهایی در مورد موسیقی جاز می‌نوشت. او موسیقی معاصر را می‌شناخت و با زبانهای انگلیسی، عبری، عربی، آلمانی، هلندی، فرانسوی، ایتالیایی، اسپانیایی، پرتقالی و زبان مردم کاتالان آشنا بود.
.................................................

آنچه سنّت می‌نامیم، حکم اثر پیتزا pizza effect را دارند.
یکی از آثار برجسته او کتاب «اختراع سنّت» (سنّت‌های ساختگی) [۹] است که از مهم ترین کتاب های تحلیل مفهوم ملّت و ملّت گرایی بشمار می‌رود.
هابسبام استدلال می‌کند بیشتر آنچه ما «سنّت» می‌نامیم ساخته و پرداخته کسانی است که به آن نیاز داشتند تا با جاانداختن آن (به اصطلاح سنّت ها) ما را بدوشند.
سنّت سازی در آقریقا و هند و تغئیر سنّت های بومی به وسیله استعمارگران شاهد این مدّعا است. از حدّ و حدود این کشور و آن کشور و بازی با ملّت و دولت می‌گذریم، شماری از افسانه های مذهبی که به کتب مقدّس نسبت می‌دهند، وارونه نمایی های تاریخی که به صهیونیزم و ستم به یهودیان می‌چسبانند و... همانند پیشینه و سننی که برای هنرهای رزمی ژاپن [۱۰]، «افسانه کوهستانی» [۱۱] و قبیله تارتان [۱۲] در اسکاتلند می‌تراشند، همه جای تردید دارد. هوّیت دینی و رابطه اش با ابداع سنّت [۱۳] هم خیلی چیزها را نشان می‌دهد.
بیشتر آنچه ما سنّت می‌نامیم حکم اثر پیتزا (پیزا) [۱۴] را دارند... یعنی از اول جور دیگری بوده بعد به آن شاخ و برگ داده اند. پیتزا زادگاهش از اوّل ایتالیا نبوده...
ایجاد «ویلز» Wales و فرهنگ ملّی اسکاتلند، اینکه مثلاً آیین سلطنتی بریتانیا در قرن نوزدهم و بیستم، چنین و چنان بوده و ریشه در قرون و اعصار داشته،...همه جای امّا و اگر دارد.
بسیاری از سنّت ها یا قرار و مدارهایی که فکر می‌کنیم ریشه در گذشته های دور دارد چه بسا من درآوردی است.
آخوند محقّق کَرَکی علمدار تشیّع صفوی که شاه به وی لقب خاتم‏المجتهدین داده بود، خیلی از آداب و رسوم جاافتاده کنونی را به اسم دین و ائمّه اطهار در میهن ما باب کرد. وی از فقها و علمای بزرگ شیعی قرن دهم هجری بود و با دیگر فقهای لبنانی در دوران صفوی به ایران تشریف فرما شدند...
مُحقّق کَرَکی که مهم ترین کارش در ایران تقویت پایه های نظری تشیع صفوی بود در کتاب «نفحات اللاهوت» و در «جامع المقاصد» آنچه را ما به عنوان ولایت فقیه می‌شناسیم، رو کرده است...(در ویدیوی محقق کرکی، علمدار تشیع صفوی این موضوع را توضیح داده ام)
...
یادآوری کنم که ویژگی کتابهای هابسبام اطلاّعات تاریخی صرف نیست. روش و متدی است که وی در ارائه تصاویر و تحلیل تاریخی بکار می‌بُرد.
.................................................

اریک هابسبام مُبشّر امید و تغئیر بود.
«اریک هابسبام» وقایع نگار و وقایع نمای ارجمند مصری که از اسکندریه به وین و برلین و لندن آمد و آنجا زیست و درگذشت نه تنها به ضرورت اتخاّذ نگرش و چشم انداز تاریخی بهای بسیار می‌داد، مُبشّر امید و تغئیر هم بود.
او گرچه به قول خودش، به نسلی تعّلق داشت که انقلاب اکتبر برایش امید جهان بود... امّا چهره خونین و مغموم قرن بیستم را هم از سر گذراند و رنگ و وارنگ بسیار دید.
جنگ جهانی و پس لرزه هایش هیروشیما و ناکازاکی...
شکست جمهوری خواهان اسپانیا، بازیهای غرب دوچهره کاسبکار، محاکمات دهه سی، اعدام نظایر نیکلای بوخارین و آزار و اذیت هنرمندان و نویسندگانی که ضّد انقلاب و نفوذی دشمن معرفّی می‌شدند، فروپاشی کشور شوراها و فروریختن امیدها، افتادن دیوار برلن، ازهم پاشیدن احزاب کمونیست در ایتالیا و سراسر اروپا...زلزله ۱۱ سپتامبر و پیامدهایش...اینکه به اسم جهانی شدن اقتصاد، جهانی به جنگ و جنایت کشیده شد... همه را از سر گذراند و قاعدتاً باید از پا می‌افتاد، باید بذر یأس می‌پاشید و پیش از مرگ، می‌مُرد و می‌پوسید.
قرن زخمی و پرتلاطمی که بر رنج و آرزوهای امثال او خط کشید، جایی برای خوشبینی نگذاشته بود امّا او در اوج امید، از تغئیر جهان و فردایی بهتر که بی تردید از راه خواهد رسید، سخن گفت.
اگرچه وضعیّت ﭼﭗ در اروﭘﺎ و سایر ﺟﺎﻫﺎ فکر او را مشغول داشت و می‌دید ﺑﺤـﺮان ﻣﺎرکسیسم ﻧﻪ ﻓﻘﻂ ﺑﺤﺮان در ﺷﺎﺧﻪ اﻧﻘﻼبی آن بلکه ﺑﺤـﺮان در ﺷـﺎﺧـﻪ ﺳﻮسیال دمکرات آن نیز هست و اوضاع جهانی ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻮﺟﺐ از بین رﻓﺘﻦ اﺣﺰاب ﻣﺎرکسیست ـ لنینیست بلکه ﻣﻮﺟﺐ زوال اﺻﻼح طلبی ﺳﻮسیال دمکراسی نیز ﺷﺪه است، امّا زمین نخورد و مقهور شرایط نشد.
آن اندیشمند بزرگ آرمانهای انسانی، «ﺟـﻬـﺎنی ﺷـﺪن جهان»[۱۵]، ﺟﻬﺎنی که در برگیرﻧﺪه ﺟـﻬـﺎنی ﺷﺪن سلیقه ﻫﺎ و چیزﻫﺎی دیگر اﺳﺖ را به فال نیک می‌گرفت و به صراحت می‌گفت: ﺟﻬﺎنی ﺷﺪن ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻧﺎﭘﺬیر اﺳﺖ و ﻣﺎرکس هم ﺟﻬﺎنی ﺷﺪن را ﺑﻪ ﻋﻨﻮان یک واقعیّت تشخیص داد و از آن اﺳﺘﻘﺒﺎل نمود.
چیزی که او ﺑﻪ ﻧﻘﺪ آن ﭘﺮداﺧﺖ - و ﻣﺎ ﻫﻢ بایدﻧﻘﺪ کنیم- ﻧﻮعی از ﺟﻬﺎنی ﺷﺪن ﺑﻮد که ﺑﻮسیله ﺳﺮﻣﺎیه داری ﺑﻮﺟﻮد آﻣﺪه است.
...
از ۱۵ سالگی که برای نخستین بار به مانیفست مارکس و انگلس توجّه نمود تا آخرین لحظات زندگیش از پیاﻣﺪﻫﺎی سیاسی ﺳﻘﻮط ﺳﺮﻣﺎیه داری دَم می‌زد و می‌گفت ریتم ناموزون رشد سرمایه داری بحران های دوره یی تولید افزوده را موجب می‌شود که دیر یا زود با راه حل اقتصادی سرمایه دارانه قابل حّل نخواهند بود. معتقد بود سرمایه داری را باید نقد کرد و نقد آن بدون شناخت زیر و بم های آن و بدون مبارزه با استثمار نهفته در آن ممکن نیست.
.................................................

برای هابسبام، آموزه های مارکس «آیه» نبود.
اریک هابسبام معتقد بود جهان را فقط با مبارزه علیه نظام های اقتصادی و سیاسی حاکم می‌توان دگرگون و بهتر کرد. باید بی‌عدالتی اجتماعی را محکوم نمود. جهان به خودی خود جای بهتری نخواهد شد و بدون تلاش آب از آب تکان نخواهد خورد.
هابسبام که تاریخ اقتصاد سیاسی در قرن بیستم عمدتاً مدیون او است، اگرچه معتقد بود تأثیر کارل ﻣﺎرکس انکار ﻧﺎﺷﺪنی اﺳﺖ امّا با آموزه های وی مثل «آیه مقدس» برخورد نمی‌کرد.
در آثار وی، مارکس چهره ای تاریخی، زمینی و انسانی است. یعنی چه؟ یعنی نظرات مارکس مستقل از زمان و مکان و بستر مادّی خویش معنا ندارند.
می‌گفت کمونیسم جنبش اجتماعی مزدبگیران است و پیشینه آن به دورانهای گذشته برمی گردد و بسیار قدیمی تر از نظرّیه های مارکس است. با مارکس و انگلس شروع نشده است.
از سه کتابی که همیشه خواندنش را سفارش می‌کرد یکی مانیفست مارکس و انگلس بود. از ۱۵ سالگی شیفته آن بود امّا، در مقدّمه ای که برای مانیفست کمونیست نوشته، مانیفست را صرفاً به عنوان ادّعانامه انتقادی علیه سرمایه داری معرفی می‌کند و تصریح می‌کند مانیفست به عنوان برنامه مشخّص سازمان هایی که مارکس در آن فعاّل و از مسوولین آن بود، از جمله انترناسیونال اوّل، مورد استفاده قرار نگرفت. (مورد استفاده قرار نگرفت)
اصلاً در طول حیات مارکس چند نسخه بیشتر از مانیفست در دسترس نبود و این سوسیال دموکراسی آلمان بود که پس از مرگ مارکس، مانیفست را در تیراژ زیاد منتشر کرد.
هابسبام می‌گفت در پیوند ﺑﺎ اﻫﺪاف ﺳﻮسیالیسم، تنها مارکس ﻧبود که ﺟﺎﻣﻌﻪای ﺑﺪون اﺳﺘﺜﻤﺎر و ﺑﺪون از ﺧﻮدبیگانگی می‌ﺧﻮاﺳﺖ، (دیگران هم پیش از او بودند که چنین آرزو و اهدافی داشتند) مارکس فقط این آرﻣﺎن را با ﺻﻼﺑﺖ ﺗﺮ از ﻫﺮکس دیگر بیان کرد.
مارکس، ﺑﻪ ﻋﻨﻮان یک اﻟﻬﺎم دﻫﻨﺪه سیاسی ﺑﻪ میان ما ﺑﺮﻧﺨﻮاﻫﺪ ﮔﺸﺖ ﻣﮕﺮ این که این نکته درک ﺷﻮد که ﺑﺎ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎی او نباید ﭼﻮن ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ی سیاسی آﻣﺮاﻧﻪ و یا ﭼﻮن ﺗﻮصیف ﺷﺮایط واقعی دنیای ﺳﺮﻣﺎیه داری اﻣﺮوز ﺑﺮﺧﻮرد کرد، بلکه ﺑﺎید ﺑﺎ روش او در ﻓﻬﻢ ﻣﺎهیت ﺗﻮﺳﻌﻪ ﺳﺮﻣﺎیه داری ﻫﻢ ﭼﻮن رﻫﻨﻤﺎ ﻣﻮاﺟﻪ ﺷﺪ.
.................................................

حالا وقت خواندن ﮔﺮوﻧﺪریسه Grundrisse است.
اریک هابسبام در گفت و ﮔو با «مارچلو ماستو» Marcello Musto در مورد دستنوشته های مارکس (ﮔﺮوﻧﺪریسه) [۱۶] هم توضیح می‌دهد.
ﮔﺮوﻧﺪریسه که بین ﺳﺎﻟﻬﺎی ۱۸۵۷ و ۱۸۵۸ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪه، ﻧﺨستین ﻃﺮح ﻣﻘﺪّﻣﺎتی ﻣﺎرکس در ﻧﻘﺪ اﻗﺘﺼﺎد سیاسی و ﺑﻨﺎﺑﺮاین، ﻃﺮح اولّیه کار ﺑﺮ روی کتاب ﺳرمایه اﺳﺖ.
ﮔﺮوﻧﺪریسه درﺑﺮگیرﻧﺪه ی تحلیل ﻫﺎ و دریاﻓﺖ ﻫﺎیی در ﻣﻮرد تکنوﻟﻮژی اﺳﺖ کهﺑﺮرسی ﻣﺎرکس از ﺳﺮﻣﺎیه داری را ﺑسیار ﻓﺮاﺗﺮ از ﻗﺮن ﻧﻮزدﻫﻢ می‌ﺑﺮد، ﺑﻪ ﻋﺼﺮ و ﺟﺎﻣﻌﻪ ای می‌برد کهﺗﻮلید دیگر نیازﻣﻨﺪ کار ﺗﻮده ای نیست.
ﻋﺼﺮاﺗﻮﻣﺎسیون، ﻋﺼﺮ امکان ﻓﺮاﻏﺖ و اﺳﺘﺤﺎﻟﻪ ی از ﺧﻮدبیگانگی در آن ﺷﺮایط
این ﺗﻨﻬﺎ متنی اﺳﺖ که ﺗﺎ ﺣﺪودی از اﺷﺎره ﺧﻮد ﻣﺎرکس در ﻣﻮردآینده ی کمونیستی در کتاب ایدﺋﻮﻟﻮژی آﻟﻤﺎنی ﻓﺮاﺗﺮ می‌رود.
هابسبام می‌گوید:
ﻣﺎرکس در این دﺳﺖ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎ که ﺗﺎ ﻗﺒﻞ از دﻫﻪ ی ۱۹۵۰ ﭼﺎپ ﻧﺸﺪه ﺑاقی ﻣﺎﻧﺪﻧﺪ، ﻣﺴﺎئل ﻣﻬّمی را ﻣﻄﺮح می‌کند که در کتاب ﺳﺮﻣﺎیه ﻣﻮرد ﺑﺮرسی ﻗﺮار ﻧمیگیرﻧﺪ...ﭼﺎپ ﻫﺎی دﻫﻪ ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ (یعنی خیلی ﻗﺒﻞ از ﺳﻘﻮط دیوار ﺑﺮلین) پیوﺳﺘﻪ ﺑﺤﺚ انگیز ﺷﺪﻧﺪ...
هابسبام در پیش ﮔﻔﺘﺎر ﺧﻮد ﺑﺮ آن کتاب که ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺒﺖ ﺻﺪ و ﭘﻨﺠﺎهمین سالگرد ﻧﮕﺎرش ﮔﺮوﻧﺪرسیه ﺑﻪ ﺗﺤﺮیر در آﻣﺪ، نوشت:
ﺷﺎید اکنون زﻣﺎن ﻣﻨﺎسبی ﺑﺮای مطالعه ﮔﺮوﻧﺪریسه ﺑﺎﺷﺪ، اکنون که آن ﻣﻼﺣﻈﺎت ﮔﺬرا ﺑﻪ سیاﺳﺖ ﻫﺎی ﭼﭗ در ﻓﺎﺻﻠﻪ ی زﻣﺎنی رّد اﺳﺘﺎلین ﺗﻮﺳﻂ ﺧﺮوشچف و ﺳﻘﻮط ﮔﻮرﺑﺎﭼﻒ ﺑﺮای ﻣﺎ کمتر ﻣﺤﺪودّیت ایجاد می‌کند.
...
ﻫﺎبسبام یادآور می‌شود که ﺑﺎزﺧﻮانی گروندریسه، کمک می‌کند که آﻧﭽﻪ در تحلیل ﻣﺎرکس از ﺳﺮﻣﺎیه داری، ﻋﺎم اﺳﺖ را از آﻧﭽﻪ که ویژه ﺷﺮایط «ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺑﻮرژوایی» اواﺳﻂ ﻗﺮن ﻧﻮزدﻫﻢ ﺑﻮد از ﻫﻢ جدا کنیم.
وی اضافه می‌کند که البته معلوم نیست نتایج این تحلیلﻫﺎ کدام اﻧﺪ، ﻓﻘﻂ می‌ﺗﻮان ﮔﻔﺖ که این نتایج (چیز جدیدی است و) حتماً ﻧﺎﻇﺮ ﺑﺮ ﺗﻮاﻓﻖ ﻋﻤﻮمی ﻧﺨﻮاﻫﻨﺪ ﺑﻮد.
.................................................

آثار اریک هابسبام که به فارسی ترجمه شده است
«ﻋﺼﺮ ﺍﻧﻘﻼﺏ، ﺍﺭﻭﭘﺎ ۱۸۴۸ -۱۷۸۹» اریک هابسبام، ترجمه: ﻋﻠﻰ ﺍکبر ﻣﻬﺪیان
«ﻋﺼﺮ ﺳﺮﻣﺎیه، ۱۸۷۵-۱۸۴۸» اریک هابسبام، ترجمه: ﻋﻠﻰ ﺍکبر ﻣﻬﺪیان
عصر امپراتوری ۱۹۱۴ - ۱۸۷۵ اریک هابسبام، ترجمه: ناهید فروغان
عصر نهایت‌ها: تاریخ جهان ۱۹۹۱ - ۱۹۱۴ اریک هابسبام، ترجمه: حسن مرتضوی
جهان در آستانه قرن بیست و یکم، اریک هابسبام، ترجمه: ناهید فروغان
ملّت و ملّی‌گرایی، اریک هابسبام، ترجمه: علی باش
صنعت و امپراتوری: تاریخ اقتصادی و اجتماعی بریتانیا از انقلاب صنعتی تا دهه‌ی ۱۹۶۰، اریک هابسبام، ترجمه: عبدالله کوثری
ملت به مثابه یک سنّت اختراعی (مقاله) اریک هابسبام، ترجمه: فرهاد بشارت
اهمیّت کنونی مارکس، ۱۵۰ ﺳﺎل ﺑﻌﺪ از ﮔﺮوﻧﺪریسه، ﮔفت و ﮔﻮی ﻣﺎرﭼﻠﻮ ماستو با اریک هابسبام، ترجمه: ایوّب رﺣﻤﺎنی (بابک کسرایی هم ترجمه کرده است.)
گزیده ای از کتاب «ﺭﺍﻫﺰﻥ ﺍﺟﺘﻤﺎعی»، اریک هابسبام، ترجمه: ﻣﺤﻤﺪ ﺟﻮﺍﻫﺮکلام
و...
.................................................

آثار اریک هابسبام
Labour's Turning Point: Extracts from Contemporary Sources
Primitive Rebels: Studies in Archaic Forms of Social Movement in the 19th and 20th centuries
The Jazz Scene
The Age of Revolution: Europe 1789-1848
Labouring Men: studies in the history of labour
Pre-Capitalist Economic Formations
Industry and Empire: From 1750 to the Present Day
Bandits
Captain Swing
Revolutionaries: Contemporary Essays
The Age of Capital: 1848-1875
Italian Road to Socialism: An Interview by Eric Hobsbawm with Giorgio Napolitano
The History of Marxism: Marxism in Marx's day، Vol. 1
The Invention of Tradition
Worlds of Labour: further studies in the history of labour
The Age of Empire: 1875–1914
Politics for a Rational Left: political writing، 1977–1988
Echoes of the Marseillaise: two centuries look back on the French Revolution
Nations and Nationalism Since 1780: programme، myth، reality
The Age of Extremes: the short twentieth century، 1914–1991
Art and Power: Europe Under the Dictatorsexhibition catalogue
On History
1968 Magnum Throughout the World
Behind the Times: decline and fall of the twentieth-century avant-gardes
Uncommon People: resistance، rebellion and jazz
Karl Marx and Friedrich Engels، The Communist Manifesto: a modern edition
The New Century: in Conversation with Antonio Polito
Interesting Times: a twentieth-Century life
Globalisation، Democracy and Terrorism
How to Change the World: Tales of Marx and Marxism
.................................................


پانویس
۱- اریک جان ارنست هابسبام Eric John Ernest Hobsbawm
۲- ارنست بلوخ Ernst Bloch
۳- فرناند برودل Fernand Braudel
۴- لوسین فبر Lucien Febvre
۵- کریستوفر هیل Christopher Hill
۶- ژاک لوگوف Jacques Le Goff
۷- بندیک اندرسون Benedict Anderson
۸- اریک هابسبام به انقلاب بزرگ ضد سلطنتی ایران نیز توّجه داشت. می‌گفت نخستین جنبش عمده‌ی اجتماعی در دوران جدید است که با سنّت‌های ۱۷۸۹ و ۱۹۱۷ میلادی نمی‌خواند. نه چون انقلاب فرانسه بود که «بورژوازی» علیه طبقه‌ی «اشراف» قیام کرد و نه مثل انقلاب اکتبر «پرولتاریا» بر علیه «بورژوازی» برخاست. کارگران و بازاریان (پرولتاریا و بورژوازی)، و روحانیون و روشنفکران توامّان با هم در شکل‌گیری و نضج انقلاب نقش داشتند.
۹- ابداع و اختراع سنّت Invented Traditions
۱۰- هنرهای رزمی ژاپن the Martial arts of Japan
۱۱- افسانه کوهستانی highland myth
۱۲- قبیله تارتان clan tartans
۱۳- هویّت دینی و اختراع سنّت Religious Identity and the Invention of Tradition
۱۴- اثر پیتزا (پیزا) pizza effect
۱۵- ﺟـﻬـﺎنی ﺷـﺪن ﺟﻬﺎن The global globalization
۱۶- ﮔﺮوﻧﺪریسه Grundrisse
از شما دعوت می‌کنم ویدیوی ضمیمه را ببینید:
اریک هابسبام Eric Hobsbawm و سنّت های ساختگی
www.youtube.com
آنچه در مورد هابسبام ارائه داده ام فقیر و نارسا است و پوزش می‌خواهم.
امیدوارم آزادیخواهانی که به لحاظ فلسفی دیدگاه اریک هابسبام را دارند، از او بیشتر بنویسند.
من اگرچه با جهت گیری و عدالت طلبی اریک هابسبام هم آوا و هم آوازم امّا نگاهم به مسئله وجود با آن مورّخ ارجمند یکی نیست.
***
همنشین بهار
hamneshine_bahar@yahoo.com