بحرانهای موجود کشور و امیدواری به نقش مرد عبور از بحران ها، آقای علی اکبرهاشمی رفسنجانی - حسین منتظر حقیقی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲٣ مهر ۱٣۹۱ -  ۱۴ اکتبر ۲۰۱۲


بحران های موجود کشور بر کسی پوشیده نیست . کسانی که آنها را انکار می کنند یا خود را فریب می دهند و یا شعور مردم را دست کم گرفته و به آنها توهین می کنند .فرقی هم نمی کند که این افراد آیه الله خامنه ای باشد و یا پیروان ذوب شده در ولایت ایشان. اکنون کشور در چنبره ای از بحران ها در مسائل داخلی و خارجی گرفتار آمده است . این بحرانها نتیجه‍ی اقدامات و سیاست های امروز و دیروز مقامات و مسولین جمهوری اسلامی نیست. این بحرانها معلول عوامل متعددی است که ریشه در« نگاه » سردمداران حکومتی نسبت به « نقش مردم » در رابطه با حکومت ،« نقش تخصص و یا مکتب » دررابطه با مسائل اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی در جامعه دارد. سردمدارانی که از ابتدای استقرار جمهوری اسلامی در ایران با تکیه بر روابط نزدیک خود با آیه الله خمینی از راه های مختلف و سعایت های گوناگون کوشش کردند تا با حذف توطئه گرانه و غیر رقابتی « نگاه های مخالف » ، « نگاه » خود را در سیاستگذاری های کلان کشور به سیاست غالب تبدیل نمایند .

غلبه‍ی این « نگاه » با ماهیت مبارزه مردمی برای آزادی و دخالت در تعیین سرنوشت خود سازگاری نداشت. مبارزه ای که پایه‍ی های آن از بعد از کودتای 28 مرداد 1332 علیه حکومت ملی زنده یاد دکتر محمد مصدق گذاشته شده بود وتا 22 بهمن ماه 1357 توانست به نظام سلطنتی 2500 ساله‍ی که همراه با استبداد و وابستگی بود ، پایان دهد . همین « نگاه » منشأ « بحران » های رنگارنگی گردید که از ابتدای استقرار حکومت جمهوری اسلامی تاکنون ، مردم ایران با آن ها مواجهند.

حل این بحرانها ، با توجه به منشأ و ماهیتی که دارد جز از راه های سیاسی ممکن نبوده و نیست اما مسولین حکومتی برای حل سیاسی آن ها تاکنون سر سختی های پر هزینه ای از خود نشان داده اند. آنها به جای استفاده از راه حل های سیاسی ، سررشته‍ی همه‍ی امور را به دست سپاهیان ، بسیجیان ، نیروهای انتظامی و دستگاه های امنیتی سپرده اند. آخرین نمونه از این دست را در برطرف کردن بحران بی ارزش شدن پول ملی شاهدیم که حل آنرا به نیروهای سپاه پاسداران واگذار کرده اند .

در میانه‍ی انبوه بحران ها ، تحرکات آیه الله علی اکبر هاشمی رفسنجانی، که به مرد عبور از« بحرانها » معروف گردیده است ، در هفته های اخیرو اظهارات گوناگون ایشان در رابطه با مشکلات کنونی کشورموضوع گفتگوی محافل سیاسی در درون حکومت و بیرون حکومت وشماری از تحلیل گران خارجی ، شده است .

این موضوع با بازگشت مهدی هاشمی از خارج کشور و روانه شدن او و فائزه به زندان ابعاد جدیدی پیدا کرده است.

محور اصلی بحث ها هم چیزی جز این نیست که آیا « مردعبور از بحران ها » برای « حل بحران ها » پا در میدان گذاشته است و یا فقط برای عبور « نظام » از گردنه‍ی خطرناک کنونی ؟ به عبارت دیگر آیا وی این بار قصد دارد برای حل بحرانهای کشور ازراه های مشارکت واقعی مردم در امور جاری و سرنوشتشان به اقداماتی دست زند و یا همانطور که گفته شد برای نجات آبرومندانه‍ی « نظام » وارد میدان شده است ؟ و بالاخره آیا می توان به کاری که وی آغاز کرده است برای بازگرداندن حقوق شهروندی شهروندان به صاخبانش امیدوار بود یا نه ؟

باید توجه داشت که آیه الله علی اکبرهاشمی رفسنجانی ،از جمله معدود افراد و شاید تنها فردی در جمهوری اسلامی است که در تمامی زشتی ها و زیبائی هائی که درعمر جمهوری اسلامی بوجود آمده سهیم است. از این رو اظهارات و عملکرد های او را باید موشکافانه پیگیری کرد. بنا براین گفتار و کردار اقای هاشمی رفسنجانی با گفتار و کردار افرادی مانند سید احمد خاتمی و یا شیخ محمد یزدی که بصورت بخشنامه ای سخن گفته و عمل می کنند ، کاملا" متفاوت است .

آقای هاشمی رفسنجانی اخیرا" « با جمعی از فعالان جوان و دانشجویان استان البرز» به گفتگو نشسته است.(1) در این نشست وی « با تشریح روند مبارزه حضرت امام(ره) و نیروهای موثر در انقلاب اسلامی به خصوص طیف مذهبی با رژیم طاغوت گفت: مخالفان حکومت اسلامی و ولایت فقیه از قبل از انقلاب زمانی که مبارزه با شاه به مرحله خطر و جانفشانی رسید، تحت عنوان «ولایتیون» با برنامه و اعتقادات حضرت امام برای مبارزه و تشکیل حکومت اسلامی به مخالفت پرداختند. »
وی تصریح کرد: « «ولایتیون» اعتقاد داشتند تا ظهور امام عصر(عج) هیچ پرچمی تحت عنوان حکومت اسلامی به خصوص با نام اهل بیت(ع) نباید برافراشته شود که همین امر امام(ره) را بر آن داشت تا با تدریس درس ولایت فقیه در نجف این طیف را به حاشیه براند. » (2)
اما ایشان توضیح نمی دهند که نظر« ولایتیون » درباره‍ی حکومت و رابطه‍ی آن با مردم از یک سو و مردم با حکومت از سوی دیگر در غیبت امام معصوم و حکومت اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه چه بوده است . آیا نظر « ولایتیون » بر عدم دخالت مسلمانان در امور سیاسی و مسائل مربوط بر سرنوشتشان بوده است؟ آیا نظرشان بر رعایت قوانین عرفی ای که با احکام شرعی مخالفتی نداشته باشد ، بوده است؟ معلوم نیست ، اما آنچه که روشن است و از اظهارات آقای هاشمی رفسنجانی به دست می آید این است که آنان با حکومت اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه موافق نبوده اند .درباره‍ی اینکه دلیل آنان چه بوده است ، باز هم سکوت می کنند . آیا علت مخالفت آنان با حکومت مدعیان فقاهت این بوده است که به زعم آنان فقها ، به دلیل نداشتن عنصر « معصومیت » می توانند گرفتار خصوصیات زشت ، غیر دینی ، غیر انسانی و غیر مردمی ای نظیر سایر انسانها بشوند؟ بگونه ای که وضعیت فقهای حکومتگر کنونی می تواند موید نگرانی های آنان باشد و شاید هم دلائل دیگر.
بهر حال ایشان با سکوت در برابر این مسائل و با پایبندی به این نگاه که « باید در عمل برای حفظ نظام جمهوری اسلامی و اصل ولایت فقیه بکوشیم و البته تلاش کنیم که تفسیری هر چه مردمی‌‌تر از این ارکان در اختیار جامعه قرار دهیم. » (3) بر این باورند که « متأسفانه این طیف ( ولایتیون – نویسنده‍ی این سطور ) با نفوذ به برخی باندهای قدرت توانستند تحت شعارهای ظاهرالصلاح و اسلامی و البته عملکردهای ضداسلامی خود، ضربات خود را به انقلاب، نظام اسلامی و به خصوص رکن اساسی آن یعنی ولایت فقیه وارد آورند.»(4)

آقای هاشمی رفسنجانی اما نمی گویند چگونه انقلابی که با تکیه برنیرو و قدرت توده‍ی مردم ایران به نظام سلطنتی 2500 ساله پایان داد ، در چند « باند قدرت » خلاصه شد ؟ و باز وی توضیح نمی دهد که آیا فساد افسار گسیخته ، نا هنجاری ها ، تنش ها ، افزایش فقر و نا بسامانی ، گسترش و ازدیاد فاصله‍ی طبقاتی ، انسداد سیاسی و مطبوعاتی ، سرکوب آزادیها ، جلوگیری از فعالیت احزاب معلول پیدایش و عملکرد چنین باند های قدرتی بوده است یا نه . و آیا همه‍ی این فساد ها ، جنایات ، کشتن ها ، دزدی ها ، حق کشی ها ، قانون شکنی ها و.. تنها به وسیله‍ی « این طیف با نفوذ » صورت گرفته و دیگر « باند های قدرت » هیچ مسولیتی در بوجود آوردن آنها و وضع کنونی نداشته و ندارند؟ واکنون که نوبت در کوزه افتادن خیاط فرا رسیده است بانک و فریاد بر می آورند که مسلمانی نیست؟ آیا این چنین است؟

نگاهی بسیار گذرا به وقایعی که بعد از استقرار جمهوری اسلامی به وقوع پیوسته ، سوالات بیشماری را بوجود می آورد که از جمله می توان این سوال ها را مطرح ساخت . آیا روند شکل گیری « باند های قدرت » از مسیر خلع لباس مرحوم آیه الله شریعتمداری و شوی تلویزیونی تحمیل شده به آن مرحوم نگذشته است ؟ آیا پروسه‍ی تشکیل «باند های قدرت » از کانال طرح « عدم کفایت آقای بنی صدراولین رئیس جمهوری ایران » و برکناری او نگذشته است؟ در آن مقطع تاریخی با حمایت کامل رأس قدرت در جمهوری اسلامی یعنی آیه الله خمینی و قدرت دادن به افراد خبیث و پلیدی مانند شیخ محمد یزدی ، شیخ احمد جنتی و همچنین کوتوله های گوش به فرمانی ، مانند ریشهری و سید احمد خاتمی برای اینکه مراجع تقلیدی را که با تفکر و عملکرد حکام جدید موافقتی نداشتند خانه نشین نمایند . یکی را که می گفت «حکومت ولایت فقیه » همان « استبداد دینی » است ، مانند آیه الله شریعتمداری و دیگری که می گفت مسیر انقلاب را منحرف کردید مانند آیه الله منتظری ، انحرافی که به قتل های گسترده‍ی هموطنانمان انجامیده و پرونده‍ی آنها هم تاکنون بسته نشده است . آیا روند بوجود آمدن « باند های قدرت » از این کانال نگذشته است؟ آیا تشکیل « باند های قدرت » برای این نبود که مردم را از دخالت در تعیین سرنوشتشان دور سازند و عنان تمامی مال و ناموس و حقوق مردم و کشور را در دست عده ای « معمم » قرار دهند بدون آنکه قدرت پیش بینی امروز را داشته باشند ؟ مگر بخش بزرگی از ناکارآمدی ها و مشکلاتی که مردم ایران بنا حق گرفتار آنها هستند نتیجه‍ی دعواهای حیدری و نعمتی و نا کار آمدی همین « باند های قدرت » و دور نگاه داشتن مردم ازدسترسی بر سر نوشتشان نبوده و نیستند؟

هر کسی که اندکی با مسائل و قوانین مربوط به جامعه آشنائی داشته باشد می داند که اگر « باند های قدرت » سرنوشت یک کشوری را دردست بگیرند راه نفوذ به این باند ها و نزدیک شدن به کانون های قدرت جز با استفاده از تزویر ، دروغ ، نفاق وتملق و در خوشبینانه ترین حالت ، پیروی گوسفند وار از اوامر سرکردگان باند نخواهد بود.

همه‍ی عوامل نفوذ در باند های قدرت از تزویر و نفاق گرفته تا دروغ و تملق ، امروزه به شیوه‍ی مرضیه‍ی در سراسر کشوردر آمده و در جای جای سرزمین ما ، و در تمامی تار و پود حکومت ، بوفور مشاهده می گردد .البته آنهائی که به شرافت و اصول خود پایبند هستند حاضر نخواهند شد و نشدند شرافت و اصول خود را با لقمه و یا لقمه های نانی معاوضه کنند. آنان حتی به خاطر شرف و اصول خود حاضرند از لقمه نانهائی که در اختیار دارند بگذرند ولی حاضر به تمکین باند بازان نشوند. حاضرند محرومیت از زندگی آزاد را بپذیرند ، از شغل ومحل زندگانی دلخواه خود صرفنظر نمایند ولی مجیز گوی باندبازان نباشند. مگر امروزه علیرغم این همه فشار ، تعداد اینگونه انسانها در جامعه‍ی کنونی ما کم است که شخصی بتواند مدعی ندیدن آنها شود؟

با توجه به آنچه گفته شد ، اکنون این سوال مطرح است که آیا به نظر جناب آقای هاشمی رفسنجانی نتیجه‍ی اعمال و رفتار حکومتی که بوسیله‍ی باند ها اداره می شوند جزاین باید باشد که کاسه های چکنم چکنم دردست تمام مسولین از بالا تا پائین وبیچاره مردم این مرز و بوم قرار گرفته که همگی شاهد آنیم؟

جالب است که آقای هاشمی رفسنجانی می گویند « باید در عمل برای حفظ نظام جمهوری اسلامی و اصل ولایت فقیه بکوشیم و البته تلاش کنیم که تفسیری هر چه مردمی‌‌تر از این ارکان در اختیار جامعه قرار دهیم.»(5) انگار که وضعیت امروز ما معلول کوشش عده ای که برای حفظ نظام واصل ولایت فقیه مبارزه کرده اند نبوده و نمی باشد . علیرغم این، ایشان بخوبی توجه دارند که هر قانونی در هر کشوری ،نتیجه‍ی بر هم خوردن تعادل میان نیروهای سیاسی - اجتماعی آن جامعه وبه نفع نیروی برتر می باشد . تفسیری که امروزه از اصل ولایت فقیه بکار گرفته شده ، تفسیری است که با تفوق یکی و یا چند تا از این باند های قدرت بر امورکشور ، به قانون اساسی و به مردم ایران تحمیل شده است. اگر شرائطی پیش نیاید که مردم بر سرنوشتشان مسلط بشوند ، به فرض اینکه قدرت از دست یک باند و یا باند های کنونی خارج گردیده و در دست باند و یا باند های دیگری قرار گیرد ، تفسیر ولایت فقیه و تحمیل آن بر قانون اساسی و مردم ، متناسب با نیاز باند های جدید تغییر خواهد کرد و نه در راستای فراهم شدن شرائط حاکمیت مردم بر سرنوشتشان!

آقای هاشمی رفسنجانی باز با ابراز پایبندی به حفظ نظام و اصل ولایت فقیه « شکل‌گیری احزاب نیرومند، مشارکت فعال آنان در عرصه‌های مختلف، انتخابات آزاد، فضای باز سیاسی، سیاست خارجی مثبت براساس همکاری‌های متقابل بین‌المللی و کاستن از فضای کنونی را راههای عملی برون‌رفت از معضلات و مشکلات خواند و به جوانان و دانشجویان توصیه کرد همواره با امید و نشاط به فعالیت خود ادامه داده چرا که آینده از آن مردم آگاه، عالم و امیدوار است.»(6) اما علیرغم همه‍ی این وعده ها و امید هائی که به جوانان می دهند ، نمی گویند که تاکنون چه قدرتی در کشور جز ولی فقیه وباند های نزدیک به وی جلوی تشکیل احزاب و فعالیت سیاسی شهروندان را گرفته اند ، ایشان نمی گویند چه قدرتی جز ولی فقیه و باند های متغیر همراه با وی ، جلوی انتحابات آزاد را گرفته است وبا توجه به نقض صریح قانون اساسی کشور ، از طریق اجرای نظارت استصوابی ، و گزینش نمایندگان ولی فقیه در شورای نگهبان ، آنرا به انتخاباتی دو درجه ای مبدل ساخته اند ؟ نمی گویند چه قدرتی جز ولی فقیه و باند های قدرتمند همراه وی جلوی باز شدن فضای سیاسی کشور را گرفته و آنرا تقدیم مقامات امنیتی کرده اند ؟ ایشان نمی گویند که چه قدرتی غیر از ولی فقیه و رئیس جمهوری سر بر کشیده از یک انتخابات مفتضح و سراسر تقلب که نگرش سیاسی وی ازهر کسی به ولی فقیه نزدیک تر بود، سیاست تنش زای خارجی ایران را هدایت کرده و اینهمه مشکلاتی که برای مردم ایران ، چه در داخل و چه در خارج کشوروجود دارد ، فراهم ساخته اند ؟
با توجه به مطالب فوق باز هم این سوال مطرح است که چگونه می توان به فعالیت های آقای هاشمی رفسنجانی ، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام ، عضو مجلس خبرگان رهبری ، که با روانه‍ی زندان شدن دو فرزندش به زندانهای جمهوری اسلامی ، به عضویت در خانواده‍ی زندانیان سیاسی کشورهم در آمده اند ، امید وار شد که تلاشهای جدید وی ، این بار برای آن باشد که حقوق شهروندان ایران بیش از این زیر پای پیروان و ذوب شدگان در ولایت و باند های قدرت در جمهوری اسلامی ایران ، لگد مال نگردیده ، به دست صاحبانش برسد؟
با اینهمه به تصور من شهروندان ایرانی باید با حفظ هوشیاری دائمی و استفاده از هر فرصتی که فضای سیاسی کشور در اختیارشان قرار می دهد در راستای کسب مطالبات خود آنهم با تکیه بر نیروی های مردم وطنمان، یک گام خود را به هدف نزدیک ترساخته ، منتظر نمانند تا باند ها و یا افراد خاصی برای آنان تعیین تکلیف کرده و حقوق پایمال شده‍ی شان را به آنان باز پس دهند . به امید آنروز.
حسین منتظر حقیقی
Fm-jmi@gmx.net
12.10.2012

پانویس ها:
1- هاشمی رفسنجانی:” ولایتیون” به انقلاب و نظام ضربه زدند
www.irangreenvoice.com
2 – همانجا
3 – همانجا
4 – همانجا
5 – همانجا
6 - همانجا