انتخابی برای مصلحت سیاسی در وقت بحران


اردشیر زارعی قنواتی


• دغدغه خاطر اهدا کنندگان نوبل ۲۰۱۲ حمایت از یک موجودیت و روند در وقت بحران در بطن نهاد موصوف بوده است. چرا که اتحادیه اروپایی در طی چند سال اخیر به جهت شکاف و گسست های بین اعضاء و مهم تر از آن شکاف دولت – ملت در بطن سیاسی، اقتصادی و اجتماعی این جوامع هم اینک تحت هیچ شرایطی استحقاق جایزه نوبل صلح را نخواهد داشت ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۷ مهر ۱٣۹۱ -  ۱٨ اکتبر ۲۰۱۲


اهدای جایزه "صلح نوبل" سال ۲۰۱۲ به "اتحادیه اروپا" توسط کمیته شش نفره نروژی آن موجی از اظهارنظرهای موافق و مخالف با این اقدام را در سراسر جهان و به خصوص در درون قاره سبز برانگیخته است. روز جمعه ۱۲ اکتبر زمانی که "توربیون یاگلاند" رئیس کمیته نوبل با اشاره به اینکه "اقدامات این اتحادیه در روند تغییر چهره اروپا از قاره‌ای در حال جنگ به قاره‌ای در صلح موثر بوده است" دلیل اعطای نوبل صلح به اتحادیه اروپایی را توضیح داد، تا حدودی همه را شگفت زده کرد. یاگلاند افزود "کمیته نروژی نوبل مایل است بر آنچه آن را مهمترین دستاورد اتحادیه اروپا می داند تمرکز کند، موفقیت در مبارزه برای صلح، آشتی ملی، دموکراسی و حقوق بشر. همچنین نقشی که اتحادیه اروپا در ایجاد ثبات ایفا کرد بخش بزرگی از اروپا را از قاره دستخوش جنگ به قاره در حال صلح تبدیل کرده است". دلایل و استنادات کمیته صلح نوبل در خصوص اتحادیه یی که شش دهه از ایجاد آن می گذرد و در طول این مدت فراز و نشیب های زیادی داشته است، درست در زمانی که "همگرایی" اتحادیه اروپایی به میزان زیادی دستخوش تغییرات ذاتی شده و تنش های درونی آن موقعیت اتحادیه را به یک "بلوک منطقه یی" تنزل داده است، در بطن خود تناقضاتی را به همراه خواهد داشت. توجیهات موافقان و مخالفان این انتخاب هر یک به نوعی بخشی از واقعیت و حقیقت را نمایندگی می کند که در عالم مجردات می تواند به عنوان یک "کل واحد" در روند توجیهی، گمراه کننده تلقی شود. بدون شک تمام آن سر فصل های مورد اشاره کمیته نوبل در توصیف تاثیر اتحادیه اروپایی به طور نسبی درست و مبتنی بر واقعیت های تاریخی می باشد. البته در کنار این دلایل گفته شده، در تاریخ اتحادیه اروپایی تناقضات، برخوردهای ناشی از تصمیمات اشتباه، همکاری نواستعماری با صاحبان قدرت دولتی و خصوصی در چپاول منابع و منافع حوزه های پیرامونی، به موازات صلح درونی مشارکت در جنگ های بیرونی به خصوص در آفریقا و آسیا و مهم تر از همه عدم توانایی جهت کاهش شکاف شمال – جنوب در بین اعضای اتحادیه نیز به چشم می خورد. بنابراین جهت درک انتخاب اتحادیه اروپایی برای اعطای جایزه صلح نوبل باید فراتر از ذات عنصر "واقعیت" و "حقیقت" در یک موضوع حقوقی و انسانی، توجه کرد.
گرایش و ذات این تصمیم برای انتخاب یک نهاد سیاسی – اجتماعی در مقابل انتخاب یک شخصیت "حقیقی" در نوع خود تصمیم درستی است که می تواند نشاندهنده تاثیر بیشتر نهادهای جمعی در دوران معاصر نسبت به واحد "فرد" در جهان پرتلاطم فعلی باشد. قبل از این نیز یک بار جایزه صلح نوبل به جای فرد حقیقی به نهاد مدنی "سازمان پزشکان بدون مرز" در سال ۱۹۹۹ اهدا گردید که انتخابی قابل تقدیر بود. تصمیم اخیر کمیته نوبل جهت اعطای جایزه به نهاد عمومی پیام به جا و منطقی (فارغ از گزینه انتخابی) جهت تقویت کنش های جمعی در روند تحولات جاری است که بر همکاری و مشارکت عمومی برای سامان دادن به امور منطقه یی و بین المللی تاکید می کند. هم چنین انتخاب اتحادیه اروپایی به عنوان برنده نوبل صلح در شرایطی که هم اینک اروپا در بدترین وضعیت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی از زمان تاسیس خود است، مبتنی بر یک مصلحت سنجی سیاسی است که بیش از آنچه "استحقاقی" باشد در شرایط فعلی "استعلاجی" خواهد بود. کمیته نوبل صلح در پشت تصمیم خود نگاهی مصلحت طلبانه جهت تثبیت موقعیت اتحادیه اروپایی و تاثیرگذاری بر "اقدامی پیشگیرانه" نسبت به خطر فروپاشی این نهاد قدرتمند منطقه یی را مدنظر داشته است. کمیته نوبل صلح معمولا دو روند موازی "تقدیر از کارهای بشردوستانه و صلح آمیز انجام گرفته" و "تاثیرگذاری بر شرایط موجود برای ساماندهی آینده" را مقدم بر دیگر مولفه های کلیشه یی در خصوص صلح تلقی می کند. به همین دلیل با توجه به سوابق تاریخی اتحادیه اروپایی و شرایط فعلی آن که در آینده می تواند پیچیده تر و چالش برانگیزتر شود، دغدغه خاطر اهدا کنندگان نوبل ۲۰۱۲ حمایت از یک موجودیت و روند در وقت بحران در بطن نهاد موصوف بوده است. چرا که اتحادیه اروپایی در طی چند سال اخیر به جهت شکاف و گسست های بین اعضاء و مهم تر از آن شکاف دولت – ملت در بطن سیاسی، اقتصادی و اجتماعی این جوامع هم اینک تحت هیچ شرایطی استحقاق جایزه نوبل صلح را نخواهد داشت. هم اکنون در درون اتحادیه "جنگ سرد" با قدرت تمام بین سیاست های تحمیلی آلمان مبتنی بر ریاضت اقتصادی که در تصویر ملت های جنوبی تر چون اسپانیا، یونان، پرتقال و تا حدودی ایتالیا نوعی "فاشیسم اقتصادی" علیه دول ضعیف تر و طبقات پائین تلقی می شود، جریان دارد. به موازات بحران اقتصادی فراگیر کنونی در اتحادیه شکاف طبقاتی، عدم همگرایی فرهنگی و مهاجرستیزی به بالاترین سطح خود رسیده است و عنصر "آشتی ملی" جای خود را به "تقابل ملی" داده است. به همین دلیل با توجه به درک عینی از چگونگی اهدای نوبل صلح و خطراتی که اتحادیه اروپایی را هم اکنون تهدید می کند می توان این جایزه را نه بر اساس حقانیت که بیشتر بر مبنای مصلحت سیاسی سنجید.