روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۷ مهر ۱٣۹۱ -  ۱٨ اکتبر ۲۰۱۲


تناقض تحریم و اقتدار»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن می‌خوانید؛تحریم و تداوم تحریم ها علیه جمهوری اسلامی ایران، مهمترین راهکار، شیوه و منطق غرب در مواجهه با مخالفان خود به حساب می آید و از این رو می توان گفت اقدامات «سلبی گرایانه» غرب از ناتوانی در مواجهه با یک موضوع، پدیده و یا روند فعال حکایت می کند و دقیقا به دلیل عدم تناسب میان واکنش و کنش به نتیجه نمی رسد و از همین حالا نتیجه این مواجهه روشن است و کم نیستند کسانی در خود غرب که بر بی نتیجه بودن آن تاکید می ورزند و خبر آن هر روزه به رسانه ها راه می یابد.
غرب اگر می توانست آورده ای نظیر یا نزدیک به آورده جمهوری اسلامی داشته باشد، نیازی به استفاده از شیوه های تقابلی نداشت. کما اینکه در زمانی که ژاپنی ها حرکت پرشتاب اقتصادی خود را در دهه ۱٣۴۰ شروع کردند، غرب خود را در موضع برتر می دید و مطمئن بود که ژاپن به هر جا برسد نمی تواند عرصه را بر آمریکا و اروپا تنگ کند و از این رو در مواجهه با حرکت پرشتاب ژاپن هیچگاه از شیوه های سلبی نظیر تحریم و تهدید استفاده نکرد در عمل هم حرکت ژاپن تا یک سقفی رفت و از آغاز دهه ۱٣۷۰ به مرور به روند نزولی رسید و امروز از پیشرفت های دهه های ۱٣۴۰ به بعد آن چندان خبری نیست. اما غرب در مواجهه با حرکت جمهوری اسلامی از همان گام های اول به حربه تهدید و تحریم متوسل شد و هر روز بر دامنه و دایره آن افزود و به نظر می آید که تا مدتی دیگر هم، همین روند استمرار پیدا کند.
البته بدون آنکه نظام اسلامی ایران آسیب ببیند و یا غرب به چیزی دست پیدا کند. در واقع در مواجهه با پدیده بر کشیدن «اسلام ناب» و سر بر آوردن «ایران اسلامی»، غرب نه می تواند تحمل کند و نه می تواند کار موثری در رقابت با آن انجام دهد از این رو غرب تنها می تواند بر همان راه پیموده تاکید کند.
تحریم های رسمی و اعلامی غرب علیه ایران از اردیبهشت سال ۱٣۵٨ شروع شده و در یک دوره هایی با جنگ مستقیم و یا جنگ نیابتی علیه ایران هم پیوند خورده است.
حمله مستقیم آمریکا به هواپیمای مسافری و حمله مستقیم به سکوهای نفتی ایران در خلیج فارس و جنگ نیابتی ٨ ساله نمونه هایی از پیوند خوردن تحریم ها و اقدامات نظامی علیه ایران بود که نتیجه ای برای غرب در برنداشت و از این طرف عزم ملت و نظام سیاسی ایران را برای دست یافتن به آنچه لازمه یک زندگی امن و پیشرفته است، جزم تر کرد و به نتیجه رساند. فاصله ایران زمان وقوع جنگ و ایران زمان اسقاط هواپیمای مسافری ایران توسط آمریکا با «ایران امروز»، زیاد و معنادار است. امروز ایران به اندازه ای از پیشرفت رسیده است که ماهواره امید آن فضا را درنوردیده و پهپاد آن بر فراز ناوهای آمریکایی در خلیج فارس و دریای مدیترانه پرواز می کند و به عمق حوزه اطلاعاتی امنیتی غرب نفوذ می نماید.
در حوزه نفوذ منطقه ای هم به آن درجه از موقعیت رسیده است که دولتهای غربی اذعان دارند که هیچ تحول منطقه ای بدون همراهی ایران امکان پذیر نیست و در عین حال ایران می تواند بدون همراهی دیگران، تحولات بسیاری را در منطقه به وجود آورد. ایران در اوج اقتدار نظامی امنیتی آمریکا در عراق یک دولت دوست خود را در این کشور بر سر کار آورد و ٨ سال است که علیرغم توطئه های مشترک آمریکا، اروپا، عربستان، ترکیه و ... علیه عراق، این دولت را حفظ کرده است.
از آن طرف همه این دولت ها در ۱٨ ماه اخیر برای تغییر نظام در سوریه به انواع اقدامات پنهان و آشکار دست زده و علیرغم آنکه همه مسایل اخلاقی و قواعد حقوق بین الملل را زیر پا گذاشته و همه هستی خود را در گرو موفقیت در این قمار قرار داده اند ولی کمترین موفقیتی پیدا نکرده اند. مردم و نظام سوریه در مقابل این توطئه ها ایستاده اند و ایران از دوردست ها مردم و دولت سوریه را حمایت می کند و بدون آنکه هیچیک از قواعد حقوقی و یا اخلاقی- انسانی را نقض کرده باشد به حفظ این کشور و نظام سیاسی آن نایل گردیده است.
بر این اساس کاملاً واضح است که ضمیمه کردن «تهدید» به «تحریم» موضوعیت خود را از دست داده چرا که چند بار تجربه شده و نتیجه معکوس آن به اثبات رسیده است و درست از این رو حتی در سطوح دولت های آمریکا، فرانسه و انگلیس به دفعات بر این موضوع که از جنگ با ایران حمایت نکرده و آن را نتیجه بخش نمی دانند، تأکید می شود. البته به نظر می آید بیش از آنکه بی نتیجه بودن حمله نظامی، غرب را از نزدیک شدن به درگیری منصرف کرده، اولاً تأثیرات معکوس جنگ با ایران و ثانیاً توانایی وسیع ایران در دفع اقدام نظامی، غرب را از استفاده مجدد از این گزینه بازمی دارد. غرب به خوبی می داند که وقوع جنگ با ایران به جای اینکه فضای امنیتی منطقه را ببندد، فضای امنیتی- نظامی را باز می کند و این باز شدن فضا، نیروهای فراوانی را «آزاد» می کند.
اولین سوال فراروی غرب این است که این نیرویی که در پرتو شرایط جنگ آزاد می شود در کدام سمت میدان درگیری می ایستد؛ سمت ایران یا سمت غرب؟ پاسخ این سوال بسیار روشنتر از آن است که کسی در غرب درباره آن تردید داشته باشد. سوال دوم این است که کدام نیروی برنامه ریز منطقه ای یا بین المللی قادر است این نیروهای آزاد شده را مدیریت کند؛ غرب یا ایران؟ پاسخ این نیز از چنان بداهت و قطعیتی برخوردار است که نیاز به بحث ندارد. تجربه همین چند سال اخیر پیش روی غرب قرار دارد.
وقوع جنگ در عراق با هدف سیطره طولانی مدت غرب بر این کشور و از طریق آن بر منطقه انجام شد این جنگ حجم وسیعی از نیروها را در منطقه آزاد کرد و این نیروها در چارچوب طراحی ایران بر عراق مسلط شدند و ضمن بدست گرفتن قدرت ، اشغالگران را اخراج کردند و امروز بر همه شئون خود مسلط شده اند. همین اتفاق در جنگ ٣٣ روزه و ۲۲ روزه افتاد و نتیجه هزینه های سنگین غرب، گسترده تر شدن نفوذ ایران بود و از این رو اوباما، اولاند و کامرون وقوع جنگ بین غرب و ایران را با جدیت رد می کنند و آن را احمقانه به حساب می آورند.
بر این اساس جمعبندی غرب از اواسط ۲۰۰۹ م. کاملاً تغییر کرد و بر ادبیات آنان نیز اثر گذاشت و از این رو «تشدید تحریم ها» تا حد بسیار زیادی جای تأکید بر تهدیدات نظامی امنیتی را گرفت. از منظر غرب شدت دادن به تحریم ها بخشی از مردم را در مقابل نظام سیاسی ایران قرار داده و با غرب درباره لزوم تغییر نگرش و رفتار ایران همداستان می کند از آن پس ضمن اینکه جمهوری اسلامی در دو جبهه داخلی و خارجی- حول محور تجدید سیاست ها- درگیر می شود به غرب این امکان را می دهد تا اقدامات ضد ایرانی خود را از نظر اخلاقی توجیه کرده و آن را گامی در جهت تحقق خواسته های مردم معرفی نماید. از منظر غرب، نظام ایران حتی وقتی با تصویر چنین فضایی مواجه گردد، برای «حفظ بقا» به «اولین عقب نشینی» تن می دهد و اولین شکست را می پذیرد، آنگاه غرب می تواند فشارهای خود را برای «دومین عقب نشینی» که در زمان کوتاه تری محقق می شود، وارد کند و این مسیر را تا آخر ادامه دهد.
غربی ها معتقدند اولین عقب نشینی در ادبیات دیپلماتیک ایران بروز می کند به عبارت دیگر یکی از شاخص های اندازه گیری موفقیت یا عدم موفقیت «تحریم های فزاینده» میزان استحکام کلامی مسئولین ارشد ایران در مواجهه با مطالبات ۱+۵ و بطور خاص مطالبات آمریکاست. بر این اساس در روزهای اول مهرماه محافل سیاسی دیپلماتیک و رسانه های آمریکا با استناد به مواضع یکی از مسئولان ایرانی و مقایسه آن با مواضع وی در سفرهای قبلی، هیاهویی به راه انداخته و درصدد القای این مطلب بودند که اولین عقب نشینی ایران بالاخره روی داد و مقامات ایرانی از آمادگی خود برای گفتگو در مواردی که قبلا آنها را خطوط قرمز خود می خواندند، خبر داده اند و بر این اساس دو روز پیش خانم اشتون که تجربه چندانی در عرصه سیاست ندارد و قطعا شناختی نیز از نظام سیاسی ایران و کانون اصلی تصمیم گیری آن ندارد، گفت ایران باید علاوه بر توضیح برنامه هسته ای خود، درباره مسایل موشکی خود به ما پاسخ دهد!
غربی ها به نادرستی گمان می کنند، اظهارنظر و نگرانی یک مقام رسمی در ایران درباره تحریم ها، بیانگر حاد شدن شرایط برای حرکت ایران و نگرانی از وقوع گسترده واکنش های اجتماعی است و از این رو به خود وعده دادند که بالاخره آن «لحظه طلایی» برای تغییر نظام سیاسی و یا تغییر در سیاست های اصول نظام سیاسی ایران فرا رسیده است. و هیلاری کلینتون در اظهارات رسانه ای به اقران غربی خود گفت «حالا دیگر بپذیرید که شدت دادن به تحریم ها، مهمترین و بهترین راه حل مسایل ما با ایران است و می توانیم با آن راه بسته بسیاری از مشکلات خود را در منطقه خاورمیانه باز نماییم.»
تشدید تحریم ها علیه ایران با یک خوش گمانی مفرط دنبال می شود و پایه این خوش گمانی جاهلانه را باید در بعضی از اقدامات و عدم اقدامات و بعضی از مواضع غیرمسئولانه جستجو کرد. البته طبعا زمان زیادی نیاز نیست تا «تحریم گران» دریابند که نظام جمهوری اسلامی و ملت ایران از آنچنان ظرفیتی برخوردارند که می توانند ضمن خنثی کردن این اقدامات خصمانه، مسیر خود را از موانعی که چندان موثر هم نیستند، پاک نمایند.
تحریم و تشدید پلکانی که با اقدامات در حوزه انرژی به انتهای خط نزدیک شده است به نفع آن مسئله ای تمام می شود که غرب، جمهوری اسلامی را بخاطر آن مورد تحریم قرار داده است. در واقع تحریم برای آن صورت می گیرد تا مانعی بر سر راه گسترش نفوذ ایران در محیط پیرامونی و محیط بین المللی باشد. اگر نفوذ ایران بر یک بستر مادی استوار بود، قاعدتا مانع تراشی مادی بر سر راه توسعه منطقه ای نفوذ ایران موثر بود و با منطق سیاسی هم تطبیق می کرد. مشکل لاینحل غرب این است که نفوذ ایران از جنس موانعی که بر سر راه توسعه آن قرار داده می شود، نیست ایران در منطقه در درجه اول، نفوذ معنوی دارد و از این نفوذ برای بسط نفوذ مادی خود هم استفاده می کند و این نفوذ معنوی منحصرا در اختیار جمهوری اسلامی است و رقبای ایران از آن بهره ای ندارند.
نفوذ معنوی ایران با این ذهنیت و قضاوت منطقه ای توام است که «در مواجهه غرب و ایران، اولا حق با ایران بوده و ثانیا به نفع مسلمین و اسلام است که در کنار ایران قرار داشته باشند.» غرب بدون تغییر این ذهنیت فراگیر هرگز نمی تواند دست ایران را از نفوذ در منطقه ای که در آن قرار دارد، کوتاه کند و از قضا به میزانی که به تحریم بیشتر متوسل می شود، ذهنیت حقانیت ایران و لزوم دفاع از آن در منطقه بیشتر تقویت می شود و به همین میزان کارایی تحریم ها کمتر می شود چرا که ایران می تواند سخت ترین تحریم ها را در محیط همدلانه منطقه ای حل و هضم کند کما اینکه در عمل شاهد این وضعیت هستیم. غرب چون بر «راسیونالیسم مادی» استوار شده قادر نیست این معادله را به نفع خود حل کند و در آن می ماند. تنها چیزی که گاهی او را به اثرگذاری اقدامات مادی خود امیدوار می کند.
اظهارنظرهای ناپخته ای است که گاهی از سوی بعضی ها در محیط داخلی جمهوری اسلامی ابراز می شود البته بد نیست که غرب در این اشتباه بماند، چنین اشتباهی به نفع ما تمام می شود.

خراسان:آدرس غلط در پیگیری واردات خودرو با ارز مرجع
«آدرس غلط در پیگیری واردات خودرو با ارز مرجع»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم مهدی حسن زاده است که در آن می‌خوانید؛واردات حدود ۱۵ هزار دستگاه خودروی لوکس در نیمه نخست امسال با ارز مرجع (۱۲۲۶تومانی) اعتراض مجلس، رسانه ها و فعالان اقتصادی را به دنبال داشت. چرا که خودروهای وارداتی که عمدتاً شامل خودروهای لوکس می باشد در حالی از ارز ارزان قیمت برخوردار شده اند که بسیاری از واحدهای تولیدی برای واردات مواد اولیه خود ارز گران قیمت ۱۷۰۰ تا ۳۵۰۰ تومانی (به تناسب افزایش قیمت از ابتدای سال جاری تاکنون) تهیه کرده اند که نتایج آن افزایش ۲ تا ۳ برابری هزینه تولید و در نتیجه قیمت محصول بوده است.
در حال حاضر با بالا گرفتن انتقادها از واردات خودروی لوکس با ارز مرجع نهادهای نظارتی ازجمله سازمان حمایت از مصرف کنندگان و تولیدکنندگان و کمیسیون اصل ۹۰ پیگیری این موضوع را آغاز کرده اند. با این حال روند پیگیری ها و اظهارات مقامات این ۲ نهاد نشان می دهد مسیری که برای پیگیری این موضوع در پیش گرفته شده است مسیر صحیحی نیست و به جای برخورد فساد اصلی در این موضوع، فساد فرعی مورد توجه نهادهای نظارتی مذکور قرار گرفته است.اجازه دهید برای روشن شدن موضوع مفاسد ناشی از واردات خودروهای لوکس با ارز مرجع را فهرست کنیم.
۱ - خرید با ارز مرجع، فروش به نرخ ارز آزاد؛ یکی از مفاسد به وقوع پیوسته در موضوع واردات خودروهای لوکس با ارز مرجع، فروش این خودروها به نرخ ارز آزاد بوده است. به عبارت دیگر واردکنندگان خودرو با وجود استفاده از ارز ۱۲۲۶ تومانی قیمت محصول وارداتی را به تناسب افزایش قیمت دلار دربازار آزاد افزایش داده اند. لذا واردکنندگان از رانت هنگفتی برخوردار شده اند که باید پاسخگوی آن باشند و مبالغ اضافی را به خریداران برگردانند و جرایم پیش بینی شده در قانون را نیز متحمل شوند.
۲ - ارائه ارز به نرخ مرجع برای واردات خودروهای لوکس در حالی صورت گرفته است که از یک سو با افزایش تحریم ها و محدود شدن درآمدهای ارزی و از سوی دیگر افزایش تقاضا برای تهیه ارز به دلیل وجود نقدینگی سرگردان و نگرانی از افزایش بیشتر قیمت در آینده، کفه عرضه و تقاضا در بازار ارز به هم خورده است و تقاضا بر عرضه پیشی گرفته است. در چنین شرایطی دولت به عنوان متولی اداره اقتصاد و عرضه کننده عمده ارز باید میزان عرضه ارز را افزایش دهد و یا در صورتی که نمی تواند عرضه ارز را افزایش دهد ارز موجود را به تقاضاهای ضروری تر اختصاص دهد. به ویژه زمانی که دولت با تثبیت نرخ ارز مرجع عملاً وجود ارز ۲ نرخی را پذیرفته است باید ارز ارزان تر به واردات کالاهای ضروری تر اختصاص یابد. در چنین شرایطی اختصاص ارز مرجع به واردات خودروهای لوکس بی تدبیری محض در صیانت از ذخایر ارزی را نشان می دهد.
با بررسی این ۲ فساد به وقوع پیوسته کاملاً مشخص است که فساد اصلی و بزرگ هدر دادن ارز کمیاب و ارزان قیمت مرجع برای واردات خودروهای لوکسی است که درصد بسیار اندکی از جامعه را بهره مند می سازد و نتیجه آن محروم ماندن بخشی از تقاضاهای ضروری ارز بوده است. با این وضعیت پیگیری و حساسیت برخی مراکز نظارتی درباره گران فروشی خودروهای وارداتی لوکس و دلسوزی برای پولی که از جیب ثروتمندان به جیب واردکنندگان رانت خوار رفته است درصورتی قابل پذیرش است که نخست پیگیری جدی درباره فساد اصلی یعنی هدر دادن منابع ارزی ارزان برای واردات کالاهای لوکس پیگیری شود.در این میان توجیهات برخی مسئولان از قبیل این که واردات این خودروها از محل ثبت سفارش های قبل از اولویت بندی های ۱۰ گانه صورت گرفته است، قابل پذیرش نیست چرا که آشفتگی بازار ارز موضوع چند ماه اخیر نیست بلکه حدود ۲ سال است بازار ارز با مشکل برهم خوردن توازن بین عرضه و تقاضا مواجه است و تدابیری ازجمله اولویت بندی برای تخصیص ارز مرجع باید خیلی زودتر از تیرماه امسال صورت می گرفت. در هر صورت با هر معیاری واردات خودرو با ارز مرجع بی تدبیری و هدر دادن سلاح ارزشمند ارز در پیکار اقتصادی با دشمن است.

جمهوری اسلامی:تحلیل سیاسی هفته
«تحلیل سیاسی هفته»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛این هفته، اخبار سفر رهبر معظم انقلاب به خراسان شمالی در رأس اخبار داخلی قرار داشت و سایر موضوعات را تحت‌الشعاع خود قرار داد.
تجربه نشان داده است که سفر رهبر به استان‌ها به دلیل اینکه ایشان از نزدیک با مسائل و مشکلات مردم آشنا می‌شوند و با خود مردم دیدار چهره به چهره می‌کنند، آثار مثبت و برکاتی به همراه دارد. سفر رهبری به استان خراسان شمالی علاوه بر این آثار مثبت، دو اثر استثنائی هم داشت که بی‌تردید این سفر را نسبت به دیگر سفرها ممتاز می‌کند.
اولین اثر استثنائی این سفر این بود که رهبر انقلاب در اولین سخنرانی خود در جمع مردم بجنورد یکی از سیاست‌های دهه هفتاد را ناصحیح دانستند و با صراحت اشتباه بودن آن را اعلام کردند و حتی شخص رهبری را نیز در این اشتباه سهیم دانستند و اعلام کردند به خاطر این اشتباه باید از خدای متعال طلب عفو کنیم. این اعتراف به اشتباه، از آن جهت که آغاز یک فرهنگ سازی مهم و ضروری در جامعه‌ایست که مسئولان آن عادت به اعتراف کردن به اشتباهات خود ندارند اقدام شجاعانه و سازنده‌ایست و باید پیگیری شود تا به یک فرهنگ رایج و غالب تبدیل شود.
دومین اثر، مربوط به نهی رهبری از بکار گرفتن عبارات و کلماتی برای توصیف ایشان است که مخصوص انبیا و اولیاء است و نباید درباره افراد دیگر بکار برده شوند. ایشان در این زمینه در جمع معلمان و اساتید و دانشگاه‌های استان خراسان شمالی گفتند: "اینکه از افرادی از قبیل این حقیر با تعبیراتی اسم بیاوریم که مربوط به انبیا و اولیاء است، این فرهنگ را نباید در جامعه گسترش دهیم."
وجود چنین فرهنگی در جامعه اسلامی آنهم جامعه‌ای که بیش از سه دهه از تعالیم اسلامی سیراب شده و با نظام اسلامی اداره شده، یک نقص بزرگ است که باید ریشه یابی شود و با آن مقابله گردد. قطعاً بهترین راه مقابله با این فرهنگ غلط، اقدام بالاترین مقام رسمی کشور و نظام است که خوشبختانه ایشان در سفر به استان خراسان شمالی به انجام آن همت گماردند و امید است با پیگیری‌های مستمر، ریشه این نقص بزرگ خشکانده شود.
واقعه دیگر داخلی این هفته، نشست سه تن از مراجع عظام تقلید در قم و ابراز نگرانی مشترک از مشکلات اقتصادی و نابسامانی‌های فرهنگی کشور بود. حضرات آیات صافی گلپایگانی، شبیری زنجانی و مکارم شیرازی در این اجلاس خواستار مقابله مسئولین با این مشکلات شدند و استمرار این وضعیت را تهدیدی برای جامعه اسلامی دانستند.
ابراز نگرانی از مشکلات اقتصادی و نابسامانی‌های فرهنگی در ماه‌های اخیر، امری سابقه‌دار است که سایر مراجع عظام تقلید نیز به آن پرداخته‌اند. این، واقعیتی است که علاوه بر علما و مراجع تقلید، بسیاری از صاحبنظران از جمله نمایندگان مجلس درباره آن هشدار می‌دهند و خواستار مقابله سریع با آن هستند. وجه مشترک تمام کسانی که در این زمینه‌ها ابراز نگرانی می‌کنند اینست که همگی مدیریت ناکارآمد اجرائی را دلیل پدید آمدن این وضعیت می‌دانند و برای حل این مشکلات، روی آوردن به تجربه ارزشمند مدیران گذشته را توصیه می‌کنند.
در هفته گذشته اما شرایط بازارهای مالی خصوصاً بازار ارز مانند ماه‌های اخیر پرحاشیه بود؛ با وجود اینکه برخوردهای نیروی انتظامی با دلال‌های این بازار تا حدودی از روند افزایشی بازار کاسته بود و برای چند روز قیمت ارزهای مطرح خصوصاً دلار و یورو تقریباً ثابت مانده بود اما علل ساختاری و ادامه سوء مدیریت‌های دولتی، بازار را مستعد افزایش نگه داشته بود؛ حالتی که همچنان نیز وجود دارد. در چنین شرایطی وجود نقدینگی سرگردان و مازاد در فضای کلی اقتصاد کشور، زمینه را برای تأثیرپذیری بازارهای مختلف، خصوصاً بازارهای مالی از عوامل محرک غیراقتصادی به شدت فراهم آورده است و عوامل روانی و شایعات باعث نوسان قیمتی می‌شوند. از سوی دیگر با ادامه کار اتاق ارزی در هفته گذشته، ثبت سفارش‌هایی که در این مرکز دستور دریافت ارز به آنها تعلق گرفت، رو به افزایش گذاشت تا به این ترتیبی قدری از فشار بر بازار ارز کاسته شود، تا به این ترتیب این امیدواری بوجود آید که درصورت تداوم این جریان، در آینده دستکم شاهد نوسان بیشتر در قیمت ارز نباشیم.
در مرور رخدادهای خارجی هفته، مسائل سوریه، موضوع اعطای جایزه صلح نوبل به اتحادیه اروپا، ادامه انقلاب بحرین و اعتراف انگلیس به نقش عربستان در سرکوب بحرینی‌ها اهم خبرها و گزارش‌های رسانه‌ها را تشکیل می‌دادند.
بحران سوریه طی هفته جاری شاهد دو تحول بود: آغاز رایزنی‌های اخضر ابراهیمی در کشورهای منطقه برای یافتن راه‌حلی برای مسئله سوریه و همچنین تحریم‌های جدید توسط اروپا علیه دمشق.
اخضر ابراهیمی فرستاده مشترک سازمان ملل و اتحادیه عرب درباره سوریه، طی هفته جاری از جمهوری اسلامی ایران، عراق، ترکیه و مصر دیدار و با مقامات این کشورها به گفتگو پرداخت. این درحالی است که پیشتر اعلام شد ابراهیمی طرحی را برای سوریه تهیه کرده است شامل بر اینکه ابتدا آتش بس برقرار شود و سپس سه هزار نیرو که عمدتاً از اروپا می‌باشند به عنوان ناظر آتش بس در سوریه مستقر شوند. توجیه ابراهیمی برای اینکه ناظران اروپایی باشند، این است که وی مدعی است کشورهای منطقه هر کدام وابسته به یکی از طرفهای درگیر در سوریه می‌باشند ولی اروپا بی‌طرف است. این درحالی است که همگان می‌دانند اروپایی‌ها حامی گروههای شورشی و خواستار سرنگونی حکومت سوریه می‌باشند. به عنوان نمونه، در همین هفته، اروپا گامی دیگر در خصومت با حکومت سوریه برداشت و تحریم‌های جدیدی را علیه دمشق وضع کرد. در همین راستا، دولت سوریه نیز در واکنش به انتشار خبر طرح ابراهیمی اعلام کرد که اگر آتش بس پیشنهادی، توام با تجدید قوای شورشی‌ها و ارسال سلاح و تجهیزات به گروههای تروریست باشد نتیجه‌ای نخواهد داشت و آنرا نمی‌پذیریم.
این هفته، در یک رویدادها مضحک و تعجب برانگیز، جایزه صلح نوبل به اتحادیه اروپا داده شد. توجیه گردانندگان تشکیلات اعطای جایزه نوبل نیز آن بوده است که چون اروپا طی ۶ دهه گذشته در جنگی شرکت نکرده است پس مستحق دریافت جایزه است. در رد این ادعا دلیل روشن وجود دارد و کشورهای اتحادیه اروپا در همین مدت در جنگ‌های متعددی مستقیماً شرکت داشته‌اند. به عنوان نمونه می‌توان به جنگ بر سر جزایر مالویناس میان انگلیس و آرژانتین، جنگ الجزایر با شرکت فرانسه، جنگ‌هایی در قاره آفریقا که اروپائیها در آن شرکت فعال داشته اند، جنگ ایرلند، جنگ بوسنی و لشکرکشی به عراق و افغانستان در ملازمت آمریکا، اشاره کرد.
واقعیت این است که اعطای جایزه صلح نوبل نیز مانند موارد مشابه از جمله مقابله با تروریسم و یا نقض حقوق بشر مفهوم خود را از دست داده و به یک مقوله سیاسی و جانبدارانه که توسط قدرتهای بزرگ اداره و جهت دهی می‌شود تبدیل شده است.
اشاره به چند مورد در گذشته، از جمله اعطای جایزه صلح نوبل به جنایتکارانی چون شیمون پرز، اسحاق رابین و اخیراً اوباما نیز مصداق‌های روشنی برای جعل این نهاد و سوءاستفاده ابزاری از آن می‌باشد.
این هفته در بحرین، مردم انقلابی به مبارزات خود علیه رژیم دیکتاتور و ضد مردمی آل خلیفه ادامه دادند که همچون گذشته با سرکوب مزدوران رژیم مواجه شد. از سوی دیگر مجلس انگلیس در گزارشی در مورد بررسی سیاستهای لندن در قبال بحرین، اذعان کرد که نیروهای عربستان در سرکوب مردم بحرین به طور گسترده‌ای به نیروهای آل خلیفه کمک کرده‌اند.
در پی انتشار این گزارش، دولت ریاض اعلام کرد که ممکن است درصدد تجدیدنظر در روابطش با لندن برآید.
این گزارش یکبار دیگر بر هم پیمانی شوم ریاض و منامه برای سرکوب و کشتار مردم بحرین تاکید می‌گذارد. ملت بحرین که برای دستیابی به حقوق مشروع خود، از جمله دمکراسی، رفع تبعیض و برخورداری از دولتی منتخب بپاخاسته، نزدیک به سه سال است که با وجود سرکوب‌ها و شکنجه‌های داخلی و موضع گیری‌های خصمانه بین‌المللی از پای ننشسته است و همچنان با شور روزهای اول، به اعتراض ادامه می‌دهد.
این پایداری نوید پیروزی انقلاب ملت بحرین در آینده نه چندان دور را می‌دهد و در آن روز است که خاندان آل خلیفه باید در محکمه ملت پاسخگوی جنایات و خیانت دعوت از سعودی‌ها برای کشتار مردم بحرین باشند.

رسالت:رقابت آزاد
«رقابت آزاد»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمد کاظم انبارلویی است که در آن می‌خوانید؛خبرهایی از اتاق اهل فتنه می‌رسد مبنی بر اینکه آنها قرار است از پرچم " رقابت آزاد" در انتخابات آینده به‌عنوان " پیراهن عثمان" استفاده کنند.
شکی نیست اراده نظام براین استوار است که انتخابات سال ۹۲ با مشارکت گسترده مردم برگزار شود. مبتنی بر این اراده طبیعی است که انتخابات آینده باید یک انتخابات رقابتی، سالم وآزاد باشد.
یک انتخابات در چه حالتی رقابتی، سالم وآزاد است؟ انتخاباتی رقابتی است که همه کسانی که صلاحیت علمی و عملی و شرایط قانونی برای حضور در رقابت‌ها را دارند پای درعرصه رقابت بگذارند.
انتخاباتی سالم است که انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان در کادر قوانین انتخاباتی عمل کنند و ادبیات گفتگو ورقابت مبتنی بر خردورزی ، قانونمداری اخلاق و رعایت حقوق مردم و رقبا باشد. انتخاباتی آزاد است که مصون از اعمال قدرت کسانی باشد که می‌خواهند منافع خود را به منافع و مصالح ملی ترجیح دهند و در کار جمهوریت نظام اخلال کنند.
انتخاباتی آزاد است که متضمن امنیت و رفاه و آسایش مردم باشد. انتخاباتی آزاد است که از مداخله بیگانگان و حمایت آنها از ضلع یا اضلاعی از رقابت برحذر و مصون باشد.
انتخاباتی آزاد است که رای اکثریت مورد احترام قرار گیرد و طرفین رقابت به نتایج آرا- هر چه باشد- ملتزم باشند. انتخاباتی آزاد است که مردم و رقبا آزادانه با رعایت ادب و اخلاق نقد عملکرد گذشته را داشته باشند و برای دور آینده مطالبات خود را از نامزدها مطرح کنند.
متاسفانه تفسیر غلطی از انتخابات آزاد وجود دارد که رسانه‌های اهریمنی غرب بویژه آمریکا و رژیم صهیونیستی آن را القا می‌کنند و آن اینکه انتخاباتی آزاد است که رسانه‌های دشمن بتوانند به راحتی از نامزدی علیه نامزد یا نامزدهای دیگر حمایت کنند. این حمایت هم مالی باشد و هم معنوی. به عبارت دیگر انتخاباتی آزاد است که فردی که انتخاب می‌شود منافع غرب را تضمین کند و کاری به منافع و مصالح ملی نداشته باشد.
مبتنی براین تفسیر ، سرویس‌های سیا، پنتاگون و موساد با همکاری دیگر سرویس‌های غربی انقلاب‌های مخملی را درکشورهای هدف، ساماندهی و مدیریت می‌کنند.
آنچه در انتخابات سال ٨٨ از دل رقابت‌های سالم ، آزاد و قانونی به سمت فتنه‌گری میل کرد وجود همین تفسیر وعملیاتی کردن آن بود.
تبلیغات رسانه‌ای یک ضلع رقابت به این اکتفا نکرد که مورد حمایت رسانه‌ای غرب قرار گیرد، بلکه بی‌پروا و با رسوایی کادرهای تبلیغاتی خود را به آمریکا ، انگلیس و فرانسه فرستاد تا از بلندگوهای امپریالیسم رسانه‌ای مستقیم و نه با واسطه با مردم سخن بگویند. وزیر ارشاد دولت اصلاحات ستاره برنامه‌های بی بی سی فارسی شد انبوه کسانی که در روزنامه‌های دوران اصلاحات قلم می‌زدند به‌طور آشکار از رادیو فردا و سایر رادیوهای خارجی علیه ملت سخن گفتند و به استخدام رسمی نهادهای امپریالیسم خبری درآمدند و ننگ پناهندگی به دشمن را پذیرفتند. از نویسنده گرفته تا رقاص و خواننده ، از فیلسوف ومتکلم گرفته تا جامعه‌شناس و متخصص در علوم سیاسی را بار زدند و به غرب بردند و خطی ترسیم کردند به قول خودشان از گوگوش تا سروش همه را سوار یک خط کردند تا یک انتخابات آزاد برگزار کنند!
وقتی مردم دست اینها را خواندند و دیدند استقلال و شرف و عزت ملت را به حراج گذاشتند   از برخی نامزدها که می‌خواستند از این رانت تبلیغاتی استفاده کنند فاصله گرفتند.
نتیجه انتخابات معلوم بود چون تفسیر مردم از انتخابات آزاد با آنها متفاوت بود. لذا نامزد اصلی که مورد حمایت بیگانگان بود با آنکه سوابق خوبی در انقلاب داشت با فاصله بسیار زیادی شکست خورد.
شکست آنها تازه‌ آغاز کار بود. آنها باید سرسپردگی به بیگانگان را در فاز دوم تفسیر انتخابات آزاد که مهمتر از فاز اول بود عملیاتی می‌کردند . لذا دستور شورش خیابانی صادر شد . شورشی که نه نتایج انتخابات بلکه همه آرمان‌ها و اهداف نظام را هدف قرار داده بود آنها در تاخت و تاز علیه آرمان‌ها و اهداف انقلاب و مردم به امام ، شهدا و ایثارگران انقلاب رحم نکردند و با عبور از آنها و حتی اهانت به شعائر الهی و اسلامی کربلا و عاشورا هجوم آوردند و در روز عاشورای٨٨ فضاحتی بار آوردند که هیچ عقل سلیمی آن را بر نمی‌تابد.
آنها حتی باقیمانده هواداران خود را در این شرارت آزردند و از خود جدا کردند. هرچه مقام معظم رهبری و نخبگان و دلسوزان جامعه به آنها نصیحت می‌کردند که به رای ملت ملتزم باشید، ننگ حمایت اجنبی را نپذیرید و از آن فاصله بگیرید، حریم اعتقادات ، آرمان‌ها واهداف ملت را رعایت کنید، هیچ گوش شنوایی نبود آنها همه عقلانیت ، هوش وگوش خود را به اجانب و بیگانگان فروخته بودند و چیزی نداشتند که به‌واسطه آن از این مهلکه نجات یابند.
اکنون همان‌ها امروز جمع‌شده‌اند و می‌خواهند یک تجربه شکست خورده را دوبار بیازمایند، تا راهی باشد به بازخوانی فتنه جدید و باز تولید آشوب جدید.
مردم قطعا به آنها این فرصت را نخواهند داد. نهادهای نظارتی نظام هم در پاسخ به مطالبات مردم نباید اجازه دهند کسانی که در انتخابات گذشته مرتکب گناه وطن فروشی شدند دوباره به بهانه " انتخابات آزاد" به صحنه برگردند و دسیسه‌ها و توطئه‌ها و نیرنگ‌های غرب در ایران را باز تولید کنند.
مردم انتظار دارند شورای نگهبان روی مفهوم رجال مذهبی و سیاسی و نیز شرایط حسن سابقه ، تقوی، تدین و اعتقاد به مبانی جمهوری اسلامی و مذهب رسمی کشور در بررسی صلاحیت نامزدها تکیه کند و کسانی که دین خود را به دنیای غارتگران غربی فروخته‌اند،اجازه ورود به عرصه رقابت‌ها را پیدا نکنند. شورای نگهبان قبل از اینکه نگاهبان اسلامیت نظام باشد، نگاهبان جمهوریت نظام نیز هست و باید این نگاهبانی را از طریق نظارت درست( قبل از انتخابات - حین انتخابات و حتی بعد از انتخابات) اعمال کند.

تهران امروز:بازی بزرگ در خاورمیانه
«بازی بزرگ در خاورمیانه»عنوان یادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم حجت کاظمی است که در آن می‌خوانید؛ساختار نظام بین‌الملل و ساختارهای منطقه‌ای در گذر زمان با دو مقطع کلی دگرگونی و ثبات روبه‌رو هستند.ویژگی دوران تغییر و دگرگونی، شکل‌گیری سلسله‌ای از تحولات در موقعیت بازیگران درگیر، گفتمان‌ها و ائتلاف‌هاست که نتیجه و برآیند خود را در زایش نظم‌های جدید منطقه‌ای وبین‌المللی نشان می‌دهد. دوران ثبات را می‌توان فرآورده تثبیت ساختار و نظم قدرت جدید در سطح منطقه‌ای و بین‌المللی دانست.دوران‌های ثبات با وجود یک صلح پایدار یا شکننده مشخص می‌شوند و تا اطلاع ثانونی مورد تعرض جدی قرار نمی‌گیرند.
در تاریخ پرفراز و نشیب خاورمیانه می‌توان روندهای تحول و ثبات را شناسایی کرد.دوران‌هایی چون دوران جنگ اول جهانی و فروپاشی عثمانی، جنگ جهانی دوم و شکل‌گیری رژیم اسرائیل،مقطع وقوع انقلاب اسلامی و نهایتا فروپاشی شوروی را می‌توان دوران‌های دگرگونی و دوران مابین آنها را دوران ثبات نسبی در مناسبات، ائتلاف‌ها و ساختار نظم منطقه‌ای تلقی کرد.بی‌شک تحولی که هم‌‌اکنون خاورمیانه از سر می‌گذارند،یکی از مهم‌ترین و در واقع مهم‌ترین دوران دگرگونی از دوران پس از جنگ اول جهانی و فروپاشی امپراتوری عثمانی است.رایان کروکر، دیپلمات کارکشته آمریکایی در گفت‌وگویی عنوان کرده است که«در واقع ما با سکانس اول بهار عربی روبه‌رو هستیم. خدا می‌داند که چه اتفاقاتی قرار است در سال‌جاری، سال بعد و یا سال بعد از آن رخ دهد.» نظیر چنین سخنانی را تقریبا می‌توان در نزد هر سیاستمدار و تحلیلگر ناظر تحولات خاورمیانه مشاهده کرد.
نقطه مشترک این اظهارات تاکید بر این نکته است که خاورمیانه در مسیر تحولی بزرگ و آینده‌ساز قرار دارد. در جریان این تحول برخی بازیگران نقش پیشین خود را از دست داده و بازیگران جدیدی نقش‌های جدید به دست خواهند آورد، برخی گفتمان‌ها افول و برخی دیگر اوج خواهند گرفت و در نهایت اینکه ائتلاف‌های پیشین از هم گسسته و قطب‌های جدیدی شکل خواهند گرفت.نظم جدید منطقه‌ای که بسیاری در انتظار شکل‌گیری آن هستند، حاصل فعالیت و جهت‌گیری بازیگران و برآیندی از تضادها و ائتلاف‌ها در عصر تحول هستند.
تجربه نشان می‌دهد که در مقطع تحول؛ بازیگران مختلف می‌کوشند تا با استفاده از ابزارهای در دسترس، اثر خود را بر تحولات بگذارند.نمونه اعلای چنین تکاپویی در خاورمیانه امروز به خوبی قابل مشاهده است. بی‌تردید نتیجه بازی بزرگ در جریان،از پیش تعیین شده نیست و در کنش و واکنش بازیگران حاضر در صحنه ساخته خواهد شد.استراتژی‌ها و تاکتیک‌های بازیگران مختلف؛ ائتلاف‌ها و تعارض‌ها و نهایتا هدف‌گذاری‌های غلط یا درست است که می‌تواند سرنوشت بازی و جایگاه هر بازیگر را در نظم آتی تعیین کند.
در این بین، ایران بازیگر بزرگی است که در میانه میدان روندهای تحولی قرار دارد.بسیاری از دشمنان ایران، با امید برانداختن توان و ظرفیت‌های تعیین‌کننده ما وارد میدان بازی شده و به نتیجه امید بسته‌اند و در این راه ائتلاف‌های مختلفی شکل گرفته است.ابزارهای مختلف نیز به میدان آمده‌اند و دشمنی‌هایی که قبلا در لفافه بیان می‌شد، حالتی عریان‌تر به خود گرفته‌اند.اینکه می‌شنویم عربستانی‌ها حاضر به نشستن بر سر یک میز با ایران نیستند، یادآور مقاطع حساسی در تاریخ دیپلماسی بین‌المللی است.سخنانی که برخی از آنها در اسناد ویکی لیکس به دنیای رسانه‌ها درز کرد یا سخنان چند روز قبل قرضاوی،مواردی هستند که حساسیت دوران کنونی را نشان می‌دهند.
دوران‌هایی که شمشیرها از غلاف‌ها خارج شده‌اند و نیروها در مقابل هم صف‌آرایی کرده‌اند. هوشیاری در این مرحله، آن نقطه‌ای است که سرنوشت آتی ما را می‌نویسد و جایگاه و موقعیت ما را تعیین می‌کند.هوشیاری به معنای درک روندها،شناخت مرزبندی‌ها و درک دلایل این مرزبندی‌ها و تعیین مصداق دوست، دشمن و نیروهای قرار گرفته در میانه این دو قطب است.تاکتیک‌های مناسب از متن درکی درست از زمین بازی قابل استخراج خواهد بود.

مردم سالاری:چه تعداد گرسنه در کشور داریم؟
«چه تعداد گرسنه در کشور داریم؟»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم
ولی درویشی است که در آن می‌خوانید؛ رییس پژوهشکده علوم و صنایع غذایی به تازگی اعلام کرد که طبق آمار، ۵ درصد از جمعیت ایران از گرسنگی رنج می‌برند.با این حساب می‌توان گفت که بیش از ٣ میلیون و ۷۵۰ هزار نفر در کشور از گرسنگی رنج می‌برند. البته با توجه به کاهش قدرت خرید مردم و افزایش روزافزون قیمت محصولات غذایی در ماههای اخیر می‌توان ادعا کرد که آمار واقعی، فراتر از ارقام مذکور بوده و با استمرار این روند، فراتر از آن نیز خواهد رفت.
اگر طبق تعریف بانک جهانی امنیت غذایی را «موجود بودن غذا»، «دسترسی به غذا» و «پایداری در دریافت غذا» بدانیم، متأسفانه باید پذیرفت که به لحاظ عدم مدیریت صحیح بر منابع تأمین و تولید مواد غذایی و نیز فشارهای وارده بر اقتصاد کشور درصورت استمرار روند فعلی، کشور به سمت کاهش امنیت غذایی پیش می‌رود و کاهش امنیت غذایی، آمار فعلی گرسنگی را در جامعه به شدت افزایش خواهد داد.
هر چند مفهوم جهانی «گرسنگی» عدم وجود غذا در معده فرد است، اما اگر گرسنگی به گونه ای تعریف شود که مفاهیمی چون «کمبود تغذیه‌ای» و «سوء‌تغذیه» را نیز در بر گیرد موضوع بسیار گسترده تر و آمار بسیار نگران کننده تر خواهد بود و نگرانی‌ها، آنجا بیشتر روی خواهند نمود که توجه داشته باشیم، اگر فرد برای چند هفته‌ یا چند ماه، با غذاهایی سر کند که کمتر از ۲۱۰۰ کالری انرژی را برای او فراهم ‌آورند، بدنش برای جبران کمبود انرژی مورد نیاز، از فعالیت‌های فیزیکی و روانی خود خواهد کاست و این، به معنای آن است که یک ذهن گرسنه نمی‌تواند تمرکز کند. یک بدن گرسنه ابتکار و قریحه خود را از دست می‌دهد. یک کودک گرسنه نمی‌تواند بازی یا مطالعه کند و از آنجا که گرسنگی موجب ضعیف شدن سیستم ایمنی بدن می‌شود، کسی که از حق تغذیه مناسب محروم‌است، در برابر بسیاری از بیماری‌ها آسیب پذیر بوده و ممکن است در اثر ابتلا به آن بیماری‌ها، جان یا سلامت خود را از دست بدهد.
ذکر این نکته نیز ضروری است که گرسنگی علاوه بر تهدید سلامت روح و جسم افراد، عواقب اجتماعی گسترده ای را نیز در پی خواهد داشت که مردم و دولتمردان هرگز نباید از توجه به آنها غفلت ورزند.
اگر بپذیریم که داشتن تغذیه سالم، کافی و مناسب، حق تک تک افراد جامعه است، باید وجود چند میلیون گرسنه در کشوری که از نظر منابع و سرمایه ها، بسیار غنی است را نشانه یک سوء مدیریت بزرگ در جامعه بدانیم. سوء مدیریتی که هر چند مسئولیت آن بر عهده تمام نهادها و سازمانهای مربوطه کشور، در همه دورانهاست، اما نقش دولتمردان، نمایندگان و ناظران سال‌های اخیر کشور در آن بسیار بیشتر است. زیرا در همین سالها، با اینکه درآمدهای سرشاری عاید کشور شد اما سهل‌انگاری‌های فراوانی نیز به وقوع پیوست. دولت، علیرغم پول پراکنی های بی نظیر - و در عین حال بی‌برنامه - خود، نتوانست تولیدات مواد و محصولات غذایی را افزایش دهد و حتی با سوءمدیریت‌هایش در این عرصه، برخی موفقیتهای کسب شده دولتهای پیشین را نیز، بر باد داد.
مجلس، در برابر درخواست عمومی جامعه برای ساماندهی به افزایش شگفت‌آور قیمت گوجه فرنگی، به مسئولی که راه حل این معضل را خرید آن محصول از محله ای خاص اعلام کرد، به لبخندی بسنده نمود، مبادا که رنجشی پیش آید و باز وقتی که دولت، در رسانه ملی اعلام کرد که برای رفاه هموطنان! ماهانه ۲ هزار تومان (قیمت خرید ۲ قرص نان سنگک) را به یارانه سال‌جاری افزوده است، بی‌آنکه احساس حقارت را در نگاه موکلانش ببیند، فقط شنید و گذشت. داستان دنباله دار پرواز بی بازگشت مرغ و گوشت و لبنیات و حبوبات و ... از سفره های مردم و عدم تأثیرگذاری متناسب با شأن مجلس بر این روند نیز، غمنامه هایی از این دست هستند.
سازمانهای حمایتی نیز در حمایت و تأمین حداقلی معیشت مددجویان خود، کارنامه ای که در خور شأن یک حکومت اسلامی باشد را ارائه نکردند. سازمان‌های نظارتی نه تنها مانع ادامه تصمیمات غیرکارشناسانه ای که موجب هدررفتن بیت‌المال می‌گردید نشدند، بلکه نسبت به ویرانی برخی زیرساختهای کشاورزی و دامپروری کشور حساسیت قابل توجهی از خود نشان ندادند و اینگونه بود که همگان سهل انگاریها کردند تا مردم گرسنه تر شوند.
به هر حال علی‌رغم اینکه دولت و دولتمردان عنوان می‌کند که حتی یک گرسنه در کشور وجود ندارد، اما آمار سازمانهای جهانی از وجود حداقل ٣ میلیون و ۷۵۰ هزار گرسنه در کشور حکایت می‌کند. همچنین آمارها نشان می‌دهند که این تعداد در سال ٨۶ کمتر از ۲ میلیون و ۷۰۰ هزار نفر بوده است (به علت اینکه دولت فعلی نه تنها آمار را به طور شفاف اعلام نمی‌کند، بلکه بسیاری از آمارهای معتبر را نیز نمی‌پذیرد، نمی‌توان آمار دقیقی را ذکر کرد).
ولی با استناد به همین آمار نیز می‌توان به این نتیجه رسید که اگر منابع کم نظیر طبیعی و سرمایه‌های سرشار مالی و انسانی کشور به درستی مدیریت می‌شد، امروز دولت «به راستی» می‌توانست اعلام کند که تعداد هموطنانی که از گرسنگی رنج می‌برند، بسیار کمتر شده است. به هر روی، ما آرزومند روزی هستیم که حتی یک نفر گرسنه در کشور وجود نداشته باشد و اعتقاد داریم حتی بسیاری از ما که این روزها از تأمین مخارج عمومی خود عاجز مانده ایم، در قبال گرسنگی هموطنانمان مسئولیم تا چه رسد به آنانی که متولی گرسنه نماندن هموطنان عزیزمان هستند؛ متولیانی که باید از «تیر آه محرومان» سخت بیمناک باشند.

ابتکار: به پاس حماسه ده دلاور
«به پاس حماسه ده دلاور»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم مهدی وکیلی است که در آن می‌خوانید؛گویا تا ما در تنگنا قرار نگیریم استعداد و توانائی هایمان بروز پیدا نمی‌کند. این واقعیت سه شنبه شب در مستطیل سبز استادیوم ازادی و با حضور ۱۱۰هزار تماشاگر و میلیون‌ها ایرانی که از طریق گیرنده‌ها بیننده بازی بودند به خوبی به نمایش گذاشته شد.
بازیکنان تیم ملی فوتبال ایران که به دلیل بازیهای ضعفیشان مورد اعتراض عمومی قرار گرفته بودند و فضای رسانه ای تندی علیه آنان بسیج شده بود در این بازی علاوه بر جبران امتیازات از دست رفته توانستند فعل خواستن را ترجمه نمایند و باعث آشتی عمومی با فوتبال شود.
ارزش اصلی بازی این بود که تیم با ۱۱نفر از تیم ضعیف لبنان شکست می‌خورد ولی در این بازی با ۱۰نفر و با یک بازیکن کمتر تیم قدرتمند کره جنوبی را شکست می‌دهد. اینها همه نشان آن است که اگر بخواهیم می‌توانیم، البته بازی تحسین برانگیز رضا قوچان نژاد، سیدمهدی رحمتی، اشکان دژاگه و جواد نکونام در این بین بسیار تاثیرگذار بود.
سرمربی تیم هم نشان داد که آوازه کاذب ندارد وهم تعصب برد دارد وهم برنامه و تاکتیک دارد. به هر حال موج خوشحالی و انرژی مثبتی که این بازی به جامعه تزریق کرد آثارش دیروز در رفتارها نمایان و مشهود بود، حقیقتاً هم چه به هنگام بود.
شرایط عمومی منتظر و مترصد و نیازمند چنین روحیه و انرژی بود، به همین دلیل همه دست مریزاد می‌گویند و آرزو می‌کنند این حال تداوم داشته باشد و نوار پیروزی‌ها تا به دست آوردن مجوز ورود به برزیل همچنان ادامه یابد. حال و اوضاع عمومی مردم خوب نیست، در چنین شرایطی هر کاری که موجب نشاط و امید گردد، ارزش دوچندان خواهد داشت.

حمایت:تناقض‌های رفتاری
«تناقض‌های رفتاری»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت است که در آن می‌خوانید؛قطر در هفته‌های اخیر گرایشات بسیاری به مساله فلسطین داشته به گونه‌ای که از آن به نام یکی از حامیان فلسطین نام برده می‌شود. در کنار رایزنی برای اجرای طرح آشتی ملی میان تشکیلات خودگردان و گروه‌های فلسطینی، قطر از اعطای کمک ۴۵۰ میلیون دلاری و تامین انرژی غزه سخن گفته است. همچنین دفتر قطر در غزه فعالیت خود را گسترش می‌دهد تا نقشی بیشتر در تحولات فلسطین داشته باشد. در همین چارچوب منابع خبری از سفر احتمالی امیر قطر و همسرش به غزه خبر داده‌اند.
منابع خبری اعلام کرده‌اند که قطر به گروه‌های فلسطینی به ویژه حماس پیشنهاد انتقال دفتر آنها از سوریه به قطر را نیز داده تا به نوعی حمایت‌های قطر از حماس گسترده‌تر شود. مجموع این تحرکات نشان می‌دهد که قطر تلاش دارد تا نقش مثبت‌تری در فلسطین ایفا کند و به ادعای سران این کشور، در کمک به ملت فلسطین تحرک بیشتری داشته باشد. هر چند که هر حرکتی در قبال فلسطین امری مثبت می‌باشد اما اقدامات قطر دارای تناقضات رفتاری است که عملا این هدف را زیر سوال می‌برد.
قطر در حالی ادعای حمایت از فلسطین را سر می‌دهد که اولا به طور مستقیم و غیر مستقیم در حال توسعه روابط با صهیونیستها است چنانکه برخی منابع خبری از فروش گاز به رژیم صهیونیستی خبر می‌دهند. اخبار منتشره نشان می‌دهد امیر قطر حتی در مراسم افتتاح شهرک‌های صهیونیست‌نشین نیز مشارکت داشته است. ثانیا قطر د ر۱٨ ماه گذشته زنجیره‌ای از تحرکات را علیه سوریه و لبنان صورت داده است.
کشورهایی که از ارکان مقاومت و حمایت از فلسطین هستند. جالب توجه آنکه قطر برای مقابله با این کشورها حتی به تحریک فلسطینی‌های ساکن این کشورها پرداخته و نیروهایی را نیز از لیبی، تونس و... برای بحران‌سازی راهی این کشورها کرده است. قطر همچنین درخواست انتقال دفتر حماس از سوریه به قطر را داده که عملا به چالش کشاندن وحدت مقاومت و ایجاد نفاق میان گروه‌های فلسطینی است.
ثالثا قطر با آمریکایی متحد شد که دشمنی اصلی فلسطینی‌ها است و در این راه نیز از هیچ اقدامی فروگذار نیست . آمریکایی که صرفا یک هدف دارد و آن نابود‌سازی فلسطین برای خدمت به صهیونیستها است.
با توجه به آنچه ذکر شد قطر اکنون با مجموعه‌ای از تناقضات رفتاری مواجه است که حمایت آن از فلسطین را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد به گونه‌ای که کنار نهادن این تناقض رفتاری را می‌توان بزرگترین خدمت به فلسطین دانست چرا که حداقل از به چالش کشاندن وحدت فلسطین و مقاومت جلوگیری می‌شود. اصلی که مهمترین عامل برای مقابله با رژیم صهیونیستی است که می‌تواند تحقق بخش حقوق ملت فلسطین باشد.

آفرینش:تملق و چاپلوسی یا تمجید و مبالغه‌گویی
«تملق و چاپلوسی یا تمجید و مبالغه‌گویی»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم علی رمضانی است که در آن می‌خوانید؛اخیرا رهبر انقلاب اسلامی با گلایه از برخی مطالب و یا اشعار و سرودهایی که در برخی دیدار‌ها خوانده می‌شوند، تأکید کردند اظهار محبت از جانب مردم به خدمتگزاران خود، مطلوب و مورد تأیید اسلام است، ولی این اظهار محبت، نباید موجب بیان سخنان، تعابیر، و اوصاف مبالغه‌آمیز شود. در همین راستا نیز اگر نگاهی به وضعیت کنونی رواج تملق، مبالغه گویی و چاپلوسی در بین جامعه و رابطه بین مردم و مسئولان داشته باشیم باید گفت این امر یکی از چالش های کنونی جامعه است . در این میان اگر نگاهی به این پدیده داشته باشیم باید گفت تملق کلا غیرواقع جلوه دادن حقیقت و چاپلوسی هم نوعی تزویر و خدعه برای فریب مخاطب است.
در همین بین بسیاری از روانشناسان و جامعه شناسان به آسیب های ناشی از این امر اشاره کرده اند. چنانچه جونز چاپلوسی را یک سری رفتارهای استراتژیک می داند که به صورت نامشروع برای نفوذ بر یک فرد خاص، با توجه به ویژگی ها و جذابیتهای شخصی، طراحی شده اند و برخی دیگر نیز چاپلوسی وتملق را راهی کوتاه و بی هزینه برای بدست آوردن جایگاه دروغین در جامعه و هر ساختاری میدانند.
در هر حال ریشه پدیده تملق و چاپلوسی در سابقه کهن و استبداد تاریخی و گذشته زندگی انسان و تشکیل گروه و حکومت توسط بشر برگشته و تاکنون نیز ادامه یافته و بسته به نوع جوامع در آن کاهش یافته و یا اینکه در جوامعی غیر توسعه یافته و یا در حال توسعه که حاکمیت رابطه به جای ضابطه حکمفرما بوده است همواره در حال پرورش و تداوم بوده است. یعنی این پدیده ها ریشه ها و بسترهای مناسب برای رشد خود را یافته و عملا با توجه به وجود شرایط گوناگون سیاسی اجتماعی اقتصادی و فرهنگی در جامعه ای افزایش و یا کاهش می یابند. همچنین در جوامعی همانند ما که تاریخی استبداد زده داشته است از اهرم های مناسب پیشرفت اجتماعی سیاسی و اقتصادی بوده است.
آنچه مشخص است در جامعه ما همچنان چاپلوسی و تملق وجود دارد و این پدیده غیر حقیقی موجب پرورش ویژگی های منفی و ایجاد کننده پیامدهای گوناگون غیر مفید در جامعه میشود. یعنی اکنون نیز همچنان تملق ، مبالغه گویی و چاپلوسی بنا به دلایل گوناگونی در روابط فردی شهروندان و یا روابط سازمانی و نهادی و بوروکراسی دولتی مورد استفاده قرار می گیرد و همچنان نیز دارای پیامدهای منفی ای همچون مانع پیشرفت فرد ی و اجتماعی، خلاقیت، ایجاد باورهای کاذب در میان مقامات و مدیران ، رابطه مند شدن پست ها به جای ضابطه مند بودن ، بی انگیزگی و... بوده است.
در همین حال باید توجه داشت که گسترده پیامدهای منفی مبالغه گویی چاپلوسی و تملق عملا بدان اندازه است که می تواند همه سطوح فرهنگی سیاسی اجتماعی و اقتصادی هر جامعه ای را آلوده کرده و عملا چرخ حیات و زندگی فردی و اجتماعی جامعه را با چالشهای فراوانی همراه سازد. بنابراین باید توجه داشت که با شناخت دقیق این پدیده ها راهکارهای مناسبی برای جلوگیری از افزایش این پدیده های نکوهیده بیابیم و مانع از افزایش پیامدهای منفی آن در همه ساختارهای جامعه شویم.

آرمان:از وزرا سوال کنید چند بچه دارند
«از وزرا سوال کنید چند بچه دارند»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم مصطفی اقلیما است که در آن می‌خوانید؛متاسفانه در شرایطی که شعار مقام معظم رهبری پاسخگویی مسئولان و اعتماد سازی است و افراد باید درباره کارها و رفتارهایشان پاسخگو باشند، مسئولانی پیدا می‌شوند که بدون آگاهی از وضعیت کار و اقتصاد جامعه طرح‌هایی ارائه می‌کنند که هیچ پاسخی در قبالش نمی‌توانند بدهند. مسئله اینجاست که مشکل اقتصادی ما با یک سکه حل نمی‌شود.
سکه‌ای که در حال حاضر با رشد تورمی که مردم از آن رنج می‌برند هزینه یک ماه پوشک این بچه هم نخواهد بود. از سویی دیگر وعده اعطای وام مسکن داده می‌شود درحالی‌که باید گفت مردمی که پول کافی برای خرید مسکن ندارند اگر به آنها وام هم داده شود با ٣۰ یا ۴۰میلیون وام چگونه می‌توانند خانه بخرند.
پیش از همه اینها همه می‌دانیم دولتی که در پایین‌ترین سطح درآمدی نسبت به سال‌های قبل قرار دارد چنین بودجه‌ای را در اختیار ندارد. ظاهرا مسئولان دولتی می‌دانند که مردم به چه دلیل بچه‌دار نمی‌شوند و مشکل اصلی آنها چیست. کسی که بچه‌دار نمی‌شود در درجه اول سرپناه ندارد و باید اجاره‌نشین باشد و همین مسئله اجاره‌خانه کمتر می‌گذارد خانواده‌ها بچه‌دار شوند.
در این مرحله اولین توصیه‌ای که می‌توان به دولت داشت این است که اولویت را ایجاد اشتغال قرار دهد چراکه مردم کار داشته باشند درآمد خواهند داشت و شخصیت اجتماعی‌شان حفظ می‌شود و دیگر نیازی به تبلیغات نخواهند داشت.
مردمی که کار داشته باشند به درستی فکر می‌کنند و درباره اینکه می‌خواهند بچه‌دار شوند یا خیر به درستی تصمیم می‌گیرند. در حال حاضر حقوقی که یک کارمند از قبال کارش دریافت می‌کند برابر با شهریه یک ماه مهدکودک‌هاست و در چنین شرایطی فکر مردم روی مسائل اولویت‌دار متمرکز است بنابراین با هر سیاستی همانطور که وزیر بهداشت هم بر آن تاکید کرده نمی‌توان فقط با پول مردم را وادار به انجام کاری کرد.
در شرایطی که جامعه از بیکاری رنج می‌برد و سالانه یک میلیون نفر به جمعیت فارغ التحصیلان بیکار اضافه می‌شود، اضافه شدن بر تعداد فرزندان چنین خانواده‌هایی چه مشکلی از ما حل می‌کند؟ خیلی ساده گفته می‌شود سیاست جمعیتی باید تغییر کند درحالی‌که اگر هدف مردم فقیر جامعه باشند باید توجه داشت که همین مردم بیشتر از اقشار دیگر از مشکلات زاد و ولد بیشتر آگاه هستند و با وام و سکه نمی‌توان آنها را قانع کرد.
آنها می‌دانند که به محض به دنیا آمدن بچه اولین مشکل آنها تامین هزینه‌اش خواهد بود و الان طبقه کارگر عمیق‌تر از طبقه مرفه در این باره آگاهی دارد و به خوبی درک می‌کند که با گرفتن برخی مشوق‌های اقتصادی مشکلی از مشکلاتش در حد مطلوب حل نمی‌شود.
در حال حاضر کسانی که در رفاه کامل هم زندگی می‌کنند از چنین تصمیمی استقبال نمی‌کنند مثال بارزش این است که از تمام وزرا سوال کنید که چند بچه دارند و آیا حاضرند در این شرایط اقتصادی بچه بیشتری داشته باشند؟ مسئولین نمی‌توانند مردم را مجبور به کاری کنند که خودشان به آن اقبال کافی ندارند. مشکل امروز مردم ما داشتن شغل و امنیت شغلی است.
زن و مردی که کار می‌کنند تا بتوانند از پس مخارج زندگی‌شان بربیایند چگونه می‌توانند از کودکی که به دنیا آورده‌اند نگهداری درستی کنند و به دنیا آمدن یک کودک بیشتر در این شرایط منجر به اضافه شدن یک مشکل به این جامعه است.
در شرایطی که هزینه زایمان ۵ یا ۶میلیون تومان است و حتی در بیمارستان‌های دولتی حد اقل باید یک میلیون تومان هزینه زایمان پرداخت کرد، هرچند هم دوست داشته باشد بچه‌دار شود اما این هزینه‌ها او را منصرف می‌کند. در شرایط مطلوب اقتصادی مردم خود این درجه از آگاهی را دارند که کودک بیشتری به دنیا بیاورند.

دنیای اقتصاد:یک فنجان قهوه با طعم نوبل
«یک فنجان قهوه با طعم نوبل»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم محمد اکبرپور است که در آن می خوانید؛حدود ساعت ۳ و ۳۰ دقیقه بامداد تلفن همراه «آلوین راث» (Alvin Roth) زنگ می‌خورد. تا از خواب بیدار بشود تلفن قطع می شود.
اما خب، او می‌داند که امروز چه روزی است و بنابراین به شماره‌ای که با او تماس گرفته زنگ می‌زند.
بلافاصله از آن سوی خط یک خبر بسیار مهم به او می‌دهند و سعی می‌کنند قانع‌اش کنند که این تلفن واقعی است و کسی او را فریب نداده. «من فکر نکردم که خبر سرکاری است، اما برایم جالب بود که از پشت خط گمان کردند که من چنین برداشتی دارم و سعی کردند قانع‌ام کنند که خبر واقعی است!» به او می‌گویند: این خبر تا ساعت ۴ محرمانه است. ساعت ۳ و ۴۵ دقیقه است که آلوین راثِ ۶۰ ساله، استاد پیشین دانشگاه‌هاروارد و استاد فعلی دانشکده‌ اقتصاد دانشگاه استنفورد، اطمینان کسب می‌کند که از امروز او زندگی متفاوتی خواهد داشت: او، به همراه لوید شپلی (Lloyd Shapley) اقتصاددان ۸۹ ساله‌ دانشگاه کالیفرنیا در لس‌آنجلس، برنده جایزه نوبل علوم اقتصادی در سال ۲۰۱۲ هستند.
ساعت ۱۰ صبح مصاحبه مطبوعاتی آلوین راث آغاز می‌شود. مجری برنامه تاکید می‌کند که پروفسور راث این ترم کلاسی ارائه داده‌اند که در ساعت ۱۱ آغاز می‌شود؛ بنابراین مصاحبه نمی‌تواند بیش از یک ساعت طول بکشد. جایزه نوبل امسال به دلیل فعالیت‌هایشان در زمینه‌ «نظریه‌ تخصیص پایدار و عملی‌سازی طراحی بازار» به آنها داده شده و کلاس ساعت ۱۱ آلوین راث دقیقا در مورد همین موضوع است. مصاحبه مطبوعاتی به پایان می‌رسد و آلوین راث به سمت کلاس می‌رود. در آغاز کلاس دوربین‌های شبکه‌ ای‌بی‌سی و خبرنگاران در کلاس جمع شده‌اند. شاگردان سابق پروفسور راث که بسیاری از آنها استاد دانشگاه استنفورد هستند برای وی جشنی کوچک تدارک دیده‌اند. برنامه در کمتر از ۵ دقیقه تمام می‌شود، خبرنگارها و استادهای دیگر می‌روند و کلاس «طراحی بازار» آلوین راث به شکل سابق به کار خود ادامه می‌دهد.
اما برنده‌ پیشکسوت جایزه‌ نوبل امسال اقتصاد، لوید شپلی است که مدت‌ها است همه منتظر اعلام نام وی به عنوان برنده‌ جایزه‌ نوبل اقتصاد هستند. شپلی که خبر جایزه‌ نوبل‌اش را صبح روز دوشنبه با حضور دو خبرنگار آسوشیتدپرس در جلوی خانه‌اش فهمیده، خود را یک ریاضیدان می‌داند و می‌گوید: «من خودم را یک ریاضیدان به حساب می‌آورم در حالی که این جایزه برای اقتصاد است. من هرگز در زندگی‌ام حتی یک درس اقتصادی نگذرانده‌ام!» با این همه، برخی از مهم‌ترین دستاوردهای علم اقتصاد و حتی مهندسی صنایع و علوم کامپیوتر در زمینه‌ نظریه بازی‌های همکارانه و «نظریه‌ جورسازی» (Matching theory) متعلق به این ریاضیدان بزرگ است و در روند پیشرفت نظریه بازی‌ها در نیم قرن گذشته، شپلی یکی از بزرگ‌ترین نام‌ها است.
یکی از مهم‌ترین فعالیت‌های علمی شپلی، مقاله معروف سال ۱۹۶۲ او همراه با دیوید گیل (David Gale) است. مساله‌ای که گیل و شپلی در این مقاله بررسی می‌کنند، به مساله «ازدواج پایدار» (Stable marriage) شهرت دارد که یکی از پایه‌های اصلی شاخه‌ تخصیص منابع در اقتصاد است. چکیده‌ حرف اصلی این مقاله را با یک مثال ساده می‌توان فهمید: فرض کنید ده بیمارستان و ده پزشک وجود دارند. هرکدام از پزشک‌ها ترجیحاتی شخصی به روی بیمارستان‌ها دارند و آنها را از بهترین به بدترین برای خود مرتب می‌کنند و هرکدام از بیمارستان‌ها نیز ترجیحاتی روی پزشک‌ها دارند و برخی را به برخی ترجیح می‌دهند. هر بیمارستان دقیقا یک پزشک نیاز دارد و هر پزشک فقط می‌تواند در یک بیمارستان کار کند.
سوالی که گیل و شپلی می‌پرسند این است که چطور می‌توان بیمارستان‌ها و پزشک‌ها را دوبه‌دو با یکدیگر پیوند داد به نحوی که این جورسازی پایدار باشد؛ به این معنی که هیچ پزشک و بیمارستانی نباشند که هر دو ترجیح بدهند، پیوند قبلی خود را از بین ببرند و به هم بپیوندند و هر دو از این تغییر راضی باشند. گیل و شپلی الگوریتمی ارائه می‌دهند که به زیبایی چنین پیوند پایداری را پیدا می‌کند.
مساله‌ ریاضی فوق در دنیای واقعی مساله بسیار جدی و دردسرسازی بود. در دهه ۴۰ میلادی پیوند پزشک‌ها و بیمارستان‌ها در آمریکا با مشکلات فراوانی همراه بود.
به دلیل آنکه هیچ نهاد مرکزی‌ای کنترل این پدیده را به عهده نداشت، برای جذب نیرو بیمارستان‌ها به پزشک‌ها از سال‌ها پیش از فارغ‌التحصیلی پیشنهاد کار می‌دادند. به دلیل این پیشنهادهای پیش از موعد، بیمارستان‌ها اطلاعات کافی از توانایی‌های پزشک‌ها نداشتند؛ بنابراین بسیاری از پیشنهادها در آستانه شروع کار ملغی می‌شد؛ چرا که پزشک‌ها و بیمارستان‌ها با گذر زمان و شناخت بهتر علاقه‌ها و توانایی‌ها، گزینه‌های بهتری برای همکاری پیدا می‌کردند. اما این ردکردن پیشنهادهای قبلی مشکلات زیادی برای بیمارستان‌ها ایجاد می‌کرد. به عنوان مثال بیمارستان‌ها فرصت کافی برای تکمیل پرسنل خود نداشتند. به ناچار بیمارستان‌ها مهلت‌های نهایی بسیار سخت‌گیرانه‌ای برای تصمیم‌گیری اعمال کردند که منجر به تصمیم‌گیری نپخته پزشک‌ها و پشیمانی آنها می‌شد.
در چنین شرایطی بود که یک سیستم مرکزی به نام «برنامه ملی جورسازی پزشکان» در اوایل دهه‌ ۵۰ میلادی در آمریکا آغاز به کار کرد. آلوین راث در مقاله‌ سال ۱۹۸۴ خود نشان داد که الگوریتمی که آن سازمان استفاده می‌کرد شباهت زیادی به الگوریتم گیل و شپلی دارد و ثابت کرد که علت موفقیت آن این بود که جورسازی پدیدآمده توسط آن پایدار بود. در اوایل دهه‌ ۹۰ میلادی، آلوین راث همین مساله پزشکی را در انگلستان بررسی کرد و نشان داد در مناطقی که الگوریتم مورد استفاده پیوندهایی پایدار پدید می‌آورد، مساله تخصیص پزشک‌ها موفقیت‌آمیز بود و بالعکس.
اما حتی این هم پایان این داستان نبود. سیستم مرکزگرای فوق هم مشکلاتی داشت. به دلیل افزایش تعداد زنان در بازارکار پزشکی و در نتیجه افزایش تعداد زوج‌هایی که متقاضی شغل در بیمارستان‌هایی نزدیک به هم بودند مشکلاتی پدید آمد. بسیاری از زوج‌ها درخواست شغل نمی‌دادند چون بعید می‌دانستند در کنار هم شغل به دست بیاورند و ترجیح می‌دادند در کنار هم زندگی کنند. این مشکل و مشکلات دیگر باعث شد که آلوین راث و همکارانش در سال ۱۹۹۵ اقدام به طراحی الگوریتم جدیدی کنند که از سال ۹۷ تا امروز از آن استفاده می‌شود و سالانه بیش از ۲۰ هزار پزشک از طریق آن در بیمارستان‌های سراسر آمریکا مشغول کار می‌شوند که حدود ده درصد آنها زوج‌های پزشک‌اند.
تاثیر شاخه‌ علمی نسبتا نوین «طراحی بازار» در زندگی انسان‌ها همین‌جا به پایان نمی‌رسد. بازارهای گوناگونی وجود دارند که آلوین راث و دیگر دانشمندان علم طراحی بازار به کمک دستاوردهای گیل و شپلی در آنها تاثیراتی بسیار مثبت داشته‌اند. یکی از مهم‌ترین این بازارها، بازار کلیه است. خرید و فروش کلیه در بسیاری از کشورهای جهان ممنوع است؛ بنابراین تنها راه نجات بیماران کلیوی اهدای کلیه است.
در خیلی از موارد نزدیکان یک بیمار حاضر به اهدای یک کلیه خود به بیمارشان هستند. اما لزوما هر کلیه‌ای قابل پیوند به هر بدنی نیست. اما وقتی چندصد و گاهی چندهزار متقاضی اهدای کلیه وجود دارد، می‌توان چرخه‌ای از اهدای کلیه‌ها تشکیل داد که در نهایت همه‌ افرادی که کلیه‌ خود را به شخصی که امکان دریافت کلیه‌ آنها را دارد، اهدا کرده‌اند، از طریق یک شخص دیگر برای بیمار خود کلیه به دست آورده باشند. طراحی و یافت چنین چرخه‌هایی از دیگر فعالیت‌های آلوین راث و همکارانش در دودهه گذشته بود.
مثال‌های فراوان دیگری وجود دارد که دانشمندان طراحی بازار به کمک ابزارهای ریاضی زندگی بهتری را برای انسان‌ها فراهم کرده‌اند. در عین حال، یکی از جالب‌ترین ویژگی‌های علم طراحی بازار این است که نقش ریاضیات درآن بسیار پررنگ است و ریاضیدانانی مانند شپلی در پیشرفت آن نقش اساسی داشته‌اند و با این همه، یکی از موثرترین شاخه‌های اقتصاد مدرن در بهبود رفاه اجتماعی بوده است. لوید شپلی و آلوین راث بدون شک شایسته کسب این جایزه بودند چراکه مانند بسیاری از دیگر برندگان نوبل اقتصاد دستاوردهای این دو علاوه بر پیشبرد علم اقتصاد تاثیر بسزایی در بهتر زیستن بشر داشته است. اما، به‌‌رغم ممتاز بودن این دو اقتصاددان، چندین دانشمند بزرگ دیگر در این شاخه‌ علم اقتصاد فعالیت می‌کنند که شایستگی کسب این جایزه را داشتند.
همانطور که آلوین راث در مصاحبه مطبوعاتی‌اش اشاره کرد، این جایزه، جایزه‌ای برای کل دانشمندان شاخه‌ طراحی بازار است و انتظار می‌رود در چندسال آینده حداقل یک جایزه‌ نوبل دیگر به دانشمندان طراحی بازارها و این بار احتمالا به شاخه‌ «نظریه‌ حراج» (Auction theory) و طراحی مزایده یا مناقصه که پیوند نزدیکی با نظریه‌ جورسازی دارد، داده شود. نظریه‌ طراحی بازارهای حراج کاربردهای عملی بسیار مهمی در مساله‌ تخصیص منابع با ارزش مالی بالا مانند فرکانس‌های مخابراتی، چاه‌های نفت، الماس، برق تولیدی نیروگاه‌ها و بازار تبلیغات اینترنتی دارد.
بعد‌از‌ظهر روز دوشنبه پانزده اکتبر، دانشجویان دکترا و اساتید دانشکده‌ اقتصاد و مدرسه‌ تجارت دانشگاه استنفورد به همراه همسر و فرزندانشان در مراسمی خودمانی در منزل یکی از اساتید، کسب این جایزه را با حضور آلوین راث جشن می‌گیرند. استاد راهنمای تز دکترای آلوین راث هنگامی که راث دانشجوی تحصیلات تکمیلی دانشگاه استنفورد بوده، رابرت ویلسون، چند خاطره از دوران دانشجویی او تعریف می‌کند. همه لبخند می‌زنند.
ویلسون این‌گونه صحبتش را به پایان می‌برد که بسیار خوش‌بین است که در دهه‌ پیش رو چند جایزه‌ نوبل دیگر به اساتید دانشگاه استنفورد داده شود و همه می‌دانند او چه افرادی را در ذهن دارد. خودش و چند دانشمند بزرگ دیگر که در سه دهه‌ گذشته عمیقا به پیشبرد فهم بهتر بشریت از تعاملات انسانی و اقتصادی کمک کرده‌اند و امروز در حال پرورش نسل‌های بعدی اقتصاددان‌ها هستند؛ نسل‌هایی که باید مسائل دنیایی را که محدودیت منابع در آن هرروز بیشتر و بیشتر می‌شود بهتر حل کنند.
آلوین راث در پایان مراسم برای اقتصاددان‌های جوان پیامی داشت: «ما حتی به نزدیکی حل کامل مسائل طراحی بازار نرسیده‌ایم! مسائل بسیار مهمی باقی مانده که پیش روی نسل شماست.»
با تشکر از آقای محمدحسین رحمتی، دانشجوی دکترای اقتصاد دانشگاه «آستین تگزاس» به دلیل نظرات و پیشنهاداتش در مورد این نوشته.

گسترش صنعت:مصوبه‌ای برای افزایش واردات!
«مصوبه‌ای برای افزایش واردات!»عنوان سرمقاله روزنامه گسترش صنعت به قلم حسین ساسانی است که در آن می‌خوانید؛شرایط بنگاه‌های اقتصادی به‌ویژه صنایع سخت شده و با محدودیت‌های زیادی مواجه شده‌اند و طرح اخیر مجلس برای کاهش سهم صنعت منابع صندوق توسعه ملی نیز محدودیت دیگری برای این بخش به‌وجود خواهد آورد.
شاید نمایندگان مجلس به‌عنوان دست‌اندرکاران ایجاد این محدودیت اعتقاد دارند تصمیم آنها تاثیر زیادی بر صنعت نگذارد اما باید بدانند این امر سیاست‌های کشور را به سمت واردات سوق می‌دهد، چرا که دیگر تولید توانی برای ادامه حیات نخواهد داشت و در صورت ادامه این روند مشکلات اقتصادی بیشتری را برای آیندگان به ارمغان خواهد گذاشت. هم‌اکنون تنها دغدغه فعالان صنعتی و دست‌اندرکاران اجرایی بخش صنعت حل مسائل روزمره است که با ایجاد این محدودیت‌ها دردی از دردهای صنعت کاسته نمی‌شود.
صنعت دچار بیماری مزمنی شده که قرار است با راهکارهای پیش‌بینی شده درمان شود. طبیعی است که این بیمار با مسکن تنها به طور مقطعی درد خود را فراموش می‌کند اما واقعیت این است که این بیماری، هر لحظه سلول‌های سالم را بیمار و بیماری را گسترش می‌دهد و رفع این مشکل از وجود یک بیمار، نیاز به درمانی قطعی و راهکارهایی ریشه‌‌ای دارد تا بتواند از این حالت خارج شود و توسعه یابد.
تجربه کشورهای صنعتی نشان داده که از توسعه صنعتی به توسعه اقتصادی رسیده‌اند، چرا که توسعه در هر بخشی متاثر از توسعه صنعت و تولید است. مجلس درحالی محدودیت دیگری برای صنعت قائل شده که همه به شرایط خاص اقتصادی کشور در برابر تحریم‌ها توجه داریم، اما این‌گونه طرح‌ها راهکاری ریشه‌ای برای حل این مشکلات نیست.
در بسیاری از موارد مشکلات موجود به تنش بین سیاست‌گذاران مربوط و همین امر باعث می‌شود که نتوانیم تصمیماتی مبتنی بر واقعیت اقتصادی کشور اخذ کنیم. در این میان مجلس، نقش بسیار موثری دارد اما عملکرد این نهاد قانون‌گذار در چند سال گذشته براساس وظایف تعیین شده نبوده و نتوانسته نقشی که برای او تعیین شده است را به درستی ایفا کند.
قانون‌گذاری بدون کنترل بر اجرای آن هیچ مشکلی را از کشور حل نخواهد کرد. توانایی و قابلیت یک مجلس در این است که پس از تصویب قوانین با استفاده از سیستم‌های پایش و پیگیری اجرای قوانین را رصد کند و هرکجا که قانونی با انحراف مواجه شد، اخطارهای لازم را ارائه دهد و مانع اجرای آن شود که این نقش در مجلس کمرنگ‌تر دیده شده است.
اگر امروز شاهد انحرافاتی در اجرای برخی از قوانین هستیم وظایفی بوده که برعهده مجلس نهاده شده اما به خوبی اجرایی نشده است. هم‌اکنون مجلس نه تنها به بدنه اجرایی صنعت کمکی نمی‌کند بلکه با اقداماتی مبتنی بر عدم واقعیت برای این بخش ایجاد محدودیت می‌کند.
عدم حذف بند پیشنهادی از اصلاحیه قانون بودجه مبنی بر کاهش سهم صنعت از درآمدهای صندوق توسعه ملی در حالی صورت گرفته که مجلس عواقب آن را بررسی نکرده است. اثرات تصویب این طرح در حوزه نقدینگی واحدهای صنعتی شاید در کوتاه‌مدت دیده نشود اما در بلندمدت آثار جبران‌ناپذیری بر بدنه صنعت کشور وارد خواهد کرد.