مادر اسمم چیست؟
س. اسی ساویم ترجمه از کردی: درسیم اورامار
•
بار دیگر اسم را خواند، بازهم سکوت کلاس را فراگرفت. به من نگاه کرد و گفت "اسلی"، من هم به او نگاه کردم، ولی نمیتوانستم حرف بزنم و از حرفهایش چیزی نمیفهمیدم. معلم با عصبانیت به من نگاه میکرد. فهمیدم که منظورش از اسلی من هستم. من از عصبانیت او ترسیدم و گریه کردم
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲۷ مهر ۱٣۹۱ -
۱٨ اکتبر ۲۰۱۲
امروز به مدرسه میروم. هیجان و شوری عجیت همهی تنم را گرفته، صدای قلبم را میشنوم.
پدرم میگوید:
من با تو تا مدرسه میایم.
نه میخواهم مادر با من بیاید، من مادرم را میخواهم.
مادرت ترکی بلد نیست، من با تو میایم تا با معلمت حرف بزنم.
بابا، ترکی چیه؟
ترکی زبانیه که قراره شما در مدرسه با ان درس بخوانید. ا من هم که ترکی بلد نیستم!؟ من چطور ترکی حرف بزنم؟
یاد میگیری دختر عزیزم، دخترم خیلی با استعداد است، خیلی زود یاد میگیرد.
ما به مدرسه رفتیم و پدرم نزد معلم رفت، من هم رفتم سر کلاس، بعد از مدتی معلم به کلاس امد. سر جایش نشست و یکی یکی اسم دانش اموزها را خواند.
اسامی زیادی خواند و هرازگاهی هم چیزی میگفت که من متوجه نمیشدم. خواندن نامها ادامه داشت و من منتظر خواندن اسمم بودم. معلم گفت "اسلی"، کسی حرفی نزد.
بار دیگر اسم را خواند، بازهم سکوت کلاس را فراگرفت. به من نگاه کرد و گفت "اسلی"، من هم به او نگاه کردم، ولی نمیتوانستم حرف بزنم و از حرفهایش چیزی نمیفهمیدم.
معلم با عصبانیت به من نگاه میکرد. فهمیدم که منظورش از اسلی من هستم. من از عصبانیت او ترسیدم و گریه کردم. انروز زود به خانه برگشتیم. هق هق کنان به طرف خانه دویدم.
گفتم: مادر مادر! مادر اسم من چیه؟
اسم تو زلال است عزیزم. چرا میپرسی؟ مگر نام خود را نمیدانی؟
من اسمم را میدانم. اما امروز که به مدرسه رفتیم، معلم اسم بعضی از ما را همانطور نمیخواند، وقتی اسامی را میخواند اصلا نگفت زلال کجاست و من هم ساکت نشستم. معلم به من نگاه کرد و گفت اسلی، اسلی. من همچنان ساکت ماندم و معلم از دست من عصبانی شد. مدرسه اصلا جای خوبی نیست، من نمیخواهم به انجا بروم.
نه دخترم، چطور به مدرسه نمیروی؟ به مدرسه میروی که چیزهای زیادی یاد بگیری، گریه نکن عزیزم، اسم تو هم زلال است هم اسلی.
چطور اسلی اسم من است؟
اسلی اسم ترکی توست، زلال هم اسم کردی.
این دیگه چیه؟ مگر اسم ادمها به ترکی و کردیست؟
اره خوشکل من.
چرا؟
وقتی میخواهی اسمت را ثبت کنی، بعضی اسامها را قبول نمیکنند، برای همین اسمی ترکی برایت انتخاب و ثبت میکنند.
من اینطور نمیخواهم مادر، میخواهم اسمم همان زلال باشد، اسلی را دوست ندارم.
طوری نیست دختر نازنینم، فقط گریه نکن، بس از چشهای زیتونیت اشک بریزان زیبای من.
من نمیخواهم به مدرسهی اینطوری بروم، من چیزی از زبانشان نمیفهمم. من ترکی هم بلد نیستم.
نه دخترکم، صبر کن به پدرت بگویم که چرا به معلمت نگفته که اسم تو زلال هم هست.
اصلا چرا تو به من نگفتی که من اسم دیگری هم دارم؟ چرا به من نگفتی مامان؟
من به تو گفتهام، یادت رفته گیسو بلندم. من به تو گفتم زمانی که به مدرسه رفتی معلم به تو خواهد گفت اسلی، تو یادت نمانده. اما طوری نیست، بسه دیگر گریه نکن، اشکایت را نباران، بگذار از پدرت بپرسم، که چرا به معلمت نگفته که تو دوتا اسم داری، که یکیشان زلال است، که از این ببعد معلمت بداند.
محمد، زلال خودش را کور کرد از بس گریه میکند. این چه وضعیست؟ مگر با معلمش حرف نزدی؟
چرا باهاش حرف زدم و گفتم که دخترم ترکی نمیداند. به او گفتم که اسمش در خانه زلال است و در شناسنامه اسلی ثبت شده، شاید فراموش کرده. ولی من تمام این چیزهارا به معلمش گفتهام.
پس چرا ان بیشرف عصبانی شده؟ زهره ترک شده، میگوید دیگه به مدرسه نمیروم، پس چکار کنیم؟
به معلم نگو بیشرف، اگر اشکالی هست از طرف من بوده، من هم خوب ترکی بلد نیستم. ترکی من هم تو سرم بخوره، منهم ترکی را دورهی سربازی یاد گرفتم. حتما معلمش از منظور من چیزی نفهمیده.
نداند هم، مگه نمیداند که ساکنین اینجا همه کرد هستند؟ بزرگسالان ترکی نمیدانند، کودکان چطور بدانند، چطو خودش را عصبانی کرده؟
بس کن دیگه، مگر تنها دختر ما با چشمهای اشک الود به خانه برگشته؟ چکار کنیم؟ نفرستیمشان به مدرسه که نمیشود. صدایش کن بیاید اینجا.
زلال، پدرت میگوید بیاید پیش من. بیا پیش پدرت.
من پیش او نمیایم، من با او قهرم.
نه دخترم، بچه با پدرش که قهر نمیکند. پاشو برویم پیش او.
من نمیام، نمیام.
گیسو بلند من، عزیز من، چشم زیتونی من. امدی پیش پدرت. بیا روی زانوهایم بشین تا برایت قصه بگویم. قصهی شیرها و گنجشکها، اصلا کدام را بخواهی انرا برایت تعریف میکنم.
من هیچکدام را نمیخواهم.
چطور نمیخواهی دخترم؟ تو که خیلی قصهها را دوست داری.
نمیخواهم، اصلا هیچ چیزی نمیخواهم.
|