•
گوش کن
از قهقههی باد،
کولاک فرو میبارد
و از دهلیز «بودن»
صدای سوت کشتی میآید
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲٨ مهر ۱٣۹۱ -
۱۹ اکتبر ۲۰۱۲
به ما گفته بودند
مرگ را برادری ست
هراس!
و آموخته بودیم
هر دو برادر را
دامن دایهای پناه
تنهایی!
شیرش تلخ،
در بند دو کودک ناخواسته
چنگ در نومیدی، میلرزد
که نه هرکه دایهگی آموخت
جهانی نو پدید آرد.
پلکهایت را باز کن
که چون از این توفان بگذریم
استخوانهامان سخت، زمین از آن ما میشود
گوش کن
از قهقههی باد،
کولاک فرو میبارد
و از دهلیز «بودن»
صدای سوت کشتی میآید
مارمولکها بر عرشه
ناخدایش نوح، کرکسی بر شانه،
بر سیلاب هراس میراند
آه، اگر ملوانان طغیان میکردند
هر چند که در چشم انداز من
سالهاست کشتی دورشدست و آن جهان گم.
دست از دایهگی بردار
و مرا در آغوش کش
برهوتی است، میدانم
اما من از شام دیشب ترش کردهام
از آنهمه هیاهو
و نور وقیح شمعها
که بر مهتاب راه میبستند
رو میهمانها را بسوی عرشه روانه کن
اینجا که بمانند
مدام پنجره میبندند و خانه درهم میریزند
بگذار
-نه از جادهی پای خورده که راه به عرشه میبرد-
از بوته زار کاکتوس و آویشن
سر قرار رویم
باشد که بر گذر خود
گودالهای خشکیدهی جهان را
از شوق رویش پر کنیم
دایهگی بس کن!
بگذار تا دیر نشده
به دلجویی در آغوشت کشم
که فرزند تو منم
آه، لبهایت را بر گونهام بنه
و در بهت این خاکستر بیکران
مرا باز بیافر
این بار نه از گِل،
از سنگ
پارهای از سیارهای
شهابی جسته از بند،
همواره در شتاب
رو به سویی،
خورشیدی، آرزویی،
یا افسانهای.
آتلانتا، ۱۹ اکتبر ۲۰۱۲
divanpress.com
|