درباره بررسی جنایت های سیاسی گذشته
گفتگو با پیام اخوان – بخش دو
سهیلا وحدتی
•
ایران تریبونال گام نخست در آغاز روندی است که مدتها انتظارش می رفت. این واقعیت که گروه های سیاسی گوناگون توانسته اند با یکدیگر همکاری کنند خود قابل توجه است. و اینبار بدان معنا بوده که شاهدان و قربانیان از گروه های مختلف سیاسی بوده اند. جامعه ایرانی متاسفانه معمولا دچار تفرقه است و قادر به گفتگو نیست
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۲۹ مهر ۱٣۹۱ -
۲۰ اکتبر ۲۰۱۲
بخش اول این گفتگو را می توانید در اینجا بخوانید.
akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=48410
وحدتی: در مقاله ای با عنوان " فراتر از مصونیت: آیا عدالت کیفری بین المللی می تواند از جنایت های آینده پیشگیری کند؟" شما درباره "جنگ ارزش ها، و نه جنگ مردمان" صحبت می کنی. منظور شما از "جنگ ارزش ها" چیست؟
اخوان: من این مقاله را در هنگام درگیری های یوگسلاوی نوشتم که نفرت افروزان قومی مانند رئیس جمهور میلوسویچ تلاش می کردند نمایی از جنگ تمدن ها یا جنگ مردمان و مذاهب گوناگون ایجاد کنند. ولی این حقیقت نداشت چون که بوسنی یک فرهنگ خیلی درهم آمیزی دارد که در آن صرب ها و مسلمان ها و کروات ها و یهودی ها در هم آمیخته اند و در طول سده ها با هم ازدواج کرده اند. رهبران عوام فریب، مانند جریان های سیاسی فاشیستی، از هویت به عنوان یک ابزار برای قدرت استفاده کردند و عامدانه نفرت و خشونت را بر انگیختند. منظور من این بود که جنگ واقعی بین مردم ها یا هویت ها نیست، بلکه بین ارزش هاست. جنگ بین نفرت و خشونت از یک سو، و همدردی و صلح از سوی دیگر است. من در بسیاری از کشورها دیده ام که چگونه تبلیغات رهبران سیاسی باعث می شود که همسایه ها به دشمن تبدیل شوند، و بخشی از روند ساختن دمکراسی و آشتی این است که مردم ببینند که چگونه فریب داده شدند تا کشور خودشان را ویران کنند.
وحدتی: شما "جنگ ارزش ها" را در ایران خودمان پس از انقلاب چگونه می بینید؟
اخوان: هرگاه خشونت علیه عدم خشونت هست، و نفرت علیه محبت، جنگ ارزش ها وجود دارد. ولی من فکر می کنم که ما در ایران سال ۱٣۵۷ بلوغ سیاسی و جامعه مدنی قوی نداشتیم و راه درازی را تا خیزش مردمی ۱٣٨٨ آمده ایم. فکر می کنم یک حس کاذبی وجود داشت که انگار با سقوط شاه ما فوری به دمکراسی می رسیم. یک نوع رمانتیک گرایی با ایده های آرمان شهری وجود داشت؛ انگار که اگر از شر یک رهبر خلاص شویم به بهشت می رسیم! و در عوض آنچه که در نهایت بدان رسیدیم وضعیت خیلی بدتری بود؛ احتمالا در ماه های آغازین انقلاب اسلامی تعدادی بیشتری از مردم اعدام شدند تا در تمام طول دوران حکومت شاهنشاهی. این عملکرد ساواک را توجیه نمی کند، ولی نشان می دهد که تغییر همیشه به وضعیت بهتر نمی انجامد، مگر اینکه ما تعهد قوی به فرهنگ حقوق بشری داشته باشیم و نه اینکه فقط قدرت را از یک گروه به گروهی دیگر انتقال دهیم. باید به یاد داشته باشیم که شکنجه و خشونت و اعدام ها دست کم در ابتدا توسط حلقه بزرگتری از گروه های سیاسی حمایت می شد، و نه فقط هواداران خمینی، گرچه اسلام گرایان در نهایت به متحدین خود هم پشت کرده و آنها را هم کشتار کردند تا قدرت را در انحصار خود بگیرند. از نقطه نظر حقوق بشری، بین اعدام های خودسرانه و شکنجه هایی که در مورد سلطنت طلب ها ، کمونیست ها، اسلام گرایان، کردها، عرب ها و بهائی ها انجام شد نباید تفاوتی وجود داشته باشد. چنین رفتاری باید در همه شرایط منع و محکوم شود. معنای حقوق بشر این است. یعنی یک انقلاب نمی تواند بسادگی به مفهوم جایگزین کردن یک دیکتاتور با یک ستمگر به مراتب بدتر باشد. من این را در موارد بسیار زیادی دیده ام، و ایران هم استثنا نیست.
پس از حدود ٣۵ سال استبداد و خشونت سیستماتیک، مردم ما وارد مرحله پسا آرمانشهرگرایی شده اند، مرحله ای که درک می کنند عدم خشونت و گفتگو و مدارا بس مهم تر از اینست که فقط این یا آن رهبر را سرنگون کنند. از این رو فکر می کنم که جنگ ارزش ها امروزه خیلی شدیدتر است از آنچه که در دهه نخست انقلاب بود که مردم با فریب بزرگ اسلامگرایانی روبرو شدند که حکومت ترور و وحشت را برای حفظ قدرت اعمال کردند. ما اکنون جامعه مدنی بالغ و توانمندی داریم و آگاهی سیاسی عمل گرایانه تر و دمکراتیک تر، بویژه در میان نسل جوان که بیشتر مردم ما را تشکیل می دهند. جنگ ارزش ها با عملکرد خود ما آغاز می شود، با رفتار ما نسبت به همدیگر، با ظرفیت ما برای گفتگو و مدارا و تحمل تفاوت ها. اعمال نظرات ایدئولوژیک از طریق خشونت نشانه ضعف و کمبود است. من امیدوارم که ما درس مان را از تاریخ گرفته باشیم و بتوانیم بطور جمعی تصویری از آینده ای متفاوت و بهتر بسازیم.
وحدتی: تفاوت بین نسل کشی و جنایت علیه بشریت چیست؟ آیا فکر می کنید که کارنامه جمهوری اسلامی هیچ یک از این دو را در بر دارد؟
اخوان: همانطور که پیشتر توضیح دادم، هرگونه نقض گسترده یا سیستماتیک حقوق بنیادین بشر به عنوان یک جنایت علیه بشریت شمرده می شود، بویژه هنگامی که بر مبنای سیاست حکومت انجام گیرد. نسل کشی یک جنایت مشخص تری است که درآن عاملان قصد دارند که یک گروه نژادی، مذهبی، ملی یا قومی را از بین ببرند. قربانی کشته می شود برای این که گروه نابود شود. این جنایت مانند قتل یک گروه است. قربانی آن گروه است، و نه فرد. به نظر می رسد که بسیاری از سیاست های جمهوری اسلامی، از جمله رفتار تبعیض آمیز با گروه های مذهبی و سیاسی همراه با اعدام های خودسرانه، شکنجه، تجاوز، زندانی کردن غیرقانونی، انکار حق محاکمه عادلانه، و مانند آن، جنایت علیه بشریت شمرده می شود.
ثابت کردن نسل کشی بخاطر ضرورت قصد خاص دشوارتر است و نیز یک عامل غیرقطعی در مورد گستره یا وزن آن وجود دارد که نمی توان آن را بسادگی تعیین کرد. برای نمونه، اعدام بهائی ها یا کردها می تواند جنبه ی نسل کشی داشته باشد، بویژه در سالهای آغازین انقلاب که افراط گرایی ایدئولوژیک بس قوی بود. پرسش اصلی این است که آیا آنها را دست چین کردند با این قصد که گروه شان را - حالا گروه مذهبی یا قومی - نابود کنند. کشتار جمعی زندانیان سیاسی باز یک مقدار پیچیده تر است چون که تعریف نسل کشی شامل گروه های سیاسی نمی شود. اما به خاطر ماهیت مذهبی رژیم، جنبه های مذهبی در اعدام آنها وجود دارد.
بهر صورت، جنایت علیه بشریت شامل همه جنایت های در مقیاس گسترده می شود، و اینکه آیا نسل کشی هم شامل آن می شود یا نه دارای اهمیت کمتری است.
وحدتی: آیا شما تصور می کنید روزی یک دادگاه بین المللی مقامات ایرانی را به خاطر جنایت هایشان محاکمه کند؟
اخوان: معمولا دادگاه های ملی ابزار اصلی اجرای قوانین حقوق بشر هستند. کار آنها اینست که از چنین حقوقی دفاع کنند. ولی هنگامی که دادگاه های ملی تمایل یا توانایی برای پیگرد قانونی چنین جنایت هایی را ندارند، آنگاه شاید نیاز به دادگاه های بین المللی باشد. در ایران که دادگاه ها بیشتر آلت سرکوب هستند تا ابزار دفاع از حقوق بشر، ضروری است که نقش حوزه های قضایی دادگاه های بین المللی در نظر گرفته شود. ولی ایران اساسنامه دیوان کیفری بین المللی را امضا نکرده است، و این دادگاه هیچ حوزه قضایی در مورد ایران ندارد. ایران این اساسنامه را امضا نکرده به این دلیل روشن که اگر می کرد، بسیاری از مسئولان آن در دادگاه لاهه محاکمه می شدند. شورای امنیت سازمان ملل متحد می توانست پرونده ایران را به این دادگاه ارجاع دهد، ولی به نظر می رسد که تمایل سیاسی کافی برای این کار وجود ندارد. گویا مساله هسته ای همه مسائل دیگر را زیر سایه برده است. اگر محاکمه اکنون عملی نیست اما می توان اسناد جنایت ها را برای دادخواهی آینده، برای آگاهی افکار عمومی درباره جنایت های گذشته مانند کشتار جمعی ۱٣۶۷، جهت درخواست از اتحادیه اروپا و کشورهای دیگر برای ممنوعیت سفر و مسدودکردن دارایی های مجرمان، وفراهم کردن زمینه ی تحقق عدالت ثبت کرد. در بهترین حالت، ایران روزی دادگاه های مناسب خواهد داشت که مسئولان را به خاطر جنایت علیه بشریت بازخواست خواهند کرد، و این هم به روند بهبود ملی کمک خواهد کرد و هم تشویقی برای خودداری از اعمال خشونت و بدرفتاری در آینده خواهد بود. فرهنگ مصونیت تنها بدرفتاری های بیشتر را تشویق خواهد کرد. از این روست که دادگاه ها در ساختن یک فرهنگ دمکراتیک اینقدر اهمیت دارند.
ولی پاسخگو بودن تنها مساله نهادها و دادگاه های رسمی نیست. بلکه مساله فرهنگ سیاسی یک ملت است. پس گذشته از محاکمه های رسمی، بالابردن سطح آگاهی عمومی درباره حقایق تاریخی، بی عدالتی های گذشته، رنج قربانیان، و اهمیت بیطرفی عدالت و پرهیز از انتقام، زمینه ای است که برای مستقل و بیطرف بودن دادگاه ها و دیگرنهادهای دمکراتیک لازم است که بتوانند در حمایت از دولت و مردم عمل کنند.
وحدتی: آیا قانون بین المللی به جنایت هایی که گروه های سیاسی مسلح انجام داده اند هم رسیدگی می کند؟ حکومت ایران ادعا می کند که بیش از ۱۱ هزارنفر در نتیجه عملیات تروریستی گروه های سیاسی مسلح کشته شده اند و بیشترین تعداد آنها قربانیان عملیات تروریستی سازمان مجاهدین خلق بوده اند. آیا مورد مشابهی از یک گروه تروریست سیاسی که به کشتار شهروندان دست زده در دادگاه های بین المللی وجود داشته، و اگر آری، چگونه بررسی شده است؟
اخوان: من بررسی عمیقی از عملکرد سازمان مجاهدین خلق انجام نداده ام و از این رو تنها به قوانین مربوط به خشونت توسط عاملان غیرحکومتی اشاره می کنم. این گونه از "تروریسم" سیاسی که شما توضیح می دهی در «پیمان نامه علیه اعمال تروریستی سازمان ملل متحد » (UN Convention Against Acts of Terrorism) و نیز احتمالا در پیمان نامه ژنو درباره درگیری های مسلحانه پوشش داده شده است. تروریسم در قانون بین المللی بطور کلی به عنوان اعمال خشونت آمیز سیاسی تعریف شده و تا حد زیادی در حوزه قانون بین المللی است. اما پیگرد قانونی و مجازات آن باید همراه با رعایت حقوق بشر در زمینه دادگاه عادلانه و برخورد انسانی در زندان باشد. در آنجایی که اعمال سیاسی خشونت آمیز تا حد درگیری مسلحانه داخلی بالا می گیرد یا به درگیری های مسلحانه بین المللی مثل جنگ ایران و عراق ربط پیدا می کند، آنگاه تنها باید بر علیه هدف های نظامی باشد و نه غیرنظامی. جنایت های جنگی مسئولیت جنایی افراد را افزایش می دهد ولی مواردی مثل خیانت به کشور مربوط به قانون داخلی می شود، و باز البته در محدوده ی محاکمه ی عادلانه و رفتار انسانی.
تاکید می کنم که این قوانین کاربرد دارد صرف نظر از اینکه بعضی گروهها باور داشته باشند که به خاطر وجود یک رژیم استبدادی خشونت سیاسی قابل توجیه هست یا نیست. بحث سیاسی باید از اصول قانونی جدا شود. افزون بر آن، حتی اگر اعضای سازمان مجاهدین خلق برخی قوانین را نقض کرده اند، این به معنای آن نیست که می توان آن ها را شکنجه نمود یا بطور خودسرانه اعدام کرد. حقوق بنیادین آنها ربطی به اینکه مرتکب جنایت شده اند یا نشده اند ندارد. حتی اگر رهبران جمهوری اسلامی در آینده محاکمه شوند، حقوق بشر آنها باید رعایت شود. این تفاوت میان عدالت و انتقامجویی است.
وحدتی: پس قوانین بین المللی محدود به عملکرد دولت ها یا افراد حکومتی است. اما مسئولیت گروه های مسلح سیاسی که کودکان را به سربازی می گیرند چه می شود؟
اخوان: نه، همانطور که توضیح دادم، قانون بین المللی در مورد مسئولیت افراد در جنایت های جنگی، از جمله سربازگیری کودکان زیر سن ۱۵ سال، در رابطه با جنگ کاربرد دارد. برخی مربوط به موارد جنایت علیه بشریت می شود که معمولا میزان خشونت بس بیشتر از تروریسم سیاسی است. قانون بین المللی در مورد عوامل غیرحکومتی هم می تواند کاربرد داشته باشد گرچه بطور عمده هدفش حکومت ها هستند، زیرا که حکومتها کرسی های قدرت را در جامعه بین المللی در اختیار دارند. باید درک کنیم که مبارزه مسلحانه توسط گروه های سیاسی منحصر به ایران نیست. بسیاری از کشورها از جمله پرو، آرژانتین، و حتی افریقای جنوبی در دوران آپارتاید با خشونت سیاسی روبرو شده اند. می گویند که "کسی که به چشم یک نفر تروریست است، به چشم دیگری مبارز راه آزادی است." این یک موضوع بشدت بحث برانگیز است. ولی آنچه روشن است این است که هدف وسیله را توجیه نمی کند، بویژه اگر خشونت سیاسی غیرنظامیان را هدف بگیرد. آنچه که در مورد نسل آینده در ایران امیدوار کننده است تاکید بر عدم خشونت است؛ این جایی است که امید برای آینده وجود دارد.
وحدتی: نقش شما در براه اندازی و سامان دادن به ایران تریبونال چه بود؟
اخوان: خانواده های قربانیان و بازماندگان نظر مرا دراینباره خواستند که آیا می توانند جنایت های دهه ۱٣۶۰ را به یک دادگاه بین المللی ببرند و البته من توضیح دادم که این کار در حال حاضر ممکن نیست. ولی نیز تاکید کردم که ثبت حقایق تاریخی و آگاه کردن مردم ایران به همان اندازه ی پیگرد قضایی اهمیت دارد و این کار را بدون نهادهای رسمی هم می توان انجام داد. فکر می کنم که برخی از دادگاه راسل در سال ۱۹۶۶ الهام گرفته بودند که امریکا را به خاطر جنایت های جنگی در ویتنام مورد محاکمه قرار داد. ولی به نظر من این دادگاه "مردمی" خیلی بیشتر اهمیت دارد زیرا که این به ابتکار قربانیان انجام می گیرد و نه یک تعدادی از دانشگاهیان سرشناس. در چنین دوران تیره و دشواری که سمتگیری جنبش دمکراتیک نامشخص است، این برای آینده کشور هم اهمیت دارد. هنگامی که دادگاه تشکیل شد، از من دعوت شد که به کمیته برنامه ریزی بپیوندم که از هشت وکیل ایرانی و غیرایرانی با پیشینه های گوناگون تشکیل می شد. همچنین از من خواسته شد که به عنوان دادستان خدمت کنم که این برای من افتخاری بود. من که برای عدالت در سراسر جهان کار کرده بودم، خیلی مشتاق بودم که به مردم خودم خدمت کنم و از این رو خیلی برایم مایه افتخار است که در این اقدام تاریخی نقشی داشته باشم. بویژه دیدن مادرانی که فرزندان شان را از دست داده اند، و این همه مدت در سکوت زجر کشیده اند بالاخره فرصتی می یابند تا غم شان را بیان کنند و درد شان را به دیگران بگویند، رضایت بخش است. این در روند التیام و بهبود برای آنها خیلی مهم است و شکستن سکوت برای بهبود گسترده تر ملی و نیز دگرگونی فرهنگی که بدون آن آینده مان ممکن است تکرار خشونت های گذشته باشد، دارای اهمیت است. ایران تریبونال به گذشته نگاه می کند، اما آینده متفاوتی را می سازد.
وحدتی: برخی مشروعیت چنین دادگاهی را – حتی به همین صورت نمادین - زیر سوال برده اند زیرا که دادستان یک ایرانی از اقلیت سرکوب شده بهائی است که اکنون در تبعید زندگی می کند. و برخی مانند من می اندیشند که کارشناسی و تجربه ی باارزش شما در دادگاه های بین المللی می تواند به مردم ما در روند عدالت گذار خیلی کمک کند، نه اینکه فقط صرف شرمنده کردن رژیم شود. نظر خود شما درباره ی نقش تان به عنوان دادستان چیست؟
اخوان: جالب است که در میان قاضی های دادگاه اورشلیم که آدولف آیشمن را در سال ۱۹۶۱ محاکمه کرد، بازماندگان هولوکاست هم بودند. این امکان وجود دارد که فرد موقعیت فردی خودش را از هویت حرفه ای اش جدا سازد و به شیوه بیطرف و عادلانه برای عدالت کار کند. من چه بهائی باشم یا نباشم، تجربه از دست دادن عزیزان زیر شکنجه و خشونت را داشته باشم یا نداشته باشم، پرسش اصلی این است که آیا می توانم به شیوه حرفه ای فاصله را نگه دارم و حقایق و شواهد عینی را در نظر گرفته و استدلال قانونی بکار ببرم. بهرصورت، من نقش دادستان را به عهده دارم و نه قاضی. من قرار نیست که حکم نهایی را صادر کنم؛ نقش من این است که پرونده مستدلی علیه کسانی که باور دارم مسئول جنایت ها و بدرفتاری ها هستند ارائه دهم. فرقی نمی کند که من چه فکر می کنم یا چه باوری دارم، من باید هیاتی را که مرکب از هفت قاضی بین المللی است و هیچ کدام شان ایرانی یا بهائی نیستند، متقاعد کنم که من یک پرونده دارم و می توانم آن را ثابت کنم و این پرونده شرایط جنایت علیه بشریت را دارد. یک مساله دیگر این است که خشونت در جامعه ایرانی خیلی گسترده است، و دشوار می توان کسی را یافت که از تاثیر آن کاملا برکنار بوده باشد. اگر افراد قربانی یی در خانواده شان داشته باشند، سیاسی یا مذهبی یا به دلایل دیگر، می توانیم بگوییم که آنها بیطرف نیستند. ولی اگر آنها هرگز هیچ قربانی یی نداشته اند، ممکن است شک کنیم که آنها از رژیم طرفداری می کرده اند. آنچه که مهم است اینست که هر یک از ما بر اساس وجدان مان عمل کنیم، و نه بر اساس نفرت، و ما کارمان را به عنوان وکیل های حرفه ای در مقابل قاضی های سرشناس و مستقلی انجام می دهیم که در نهایت باید متقاعدشان کنیم.
وحدتی: در همان مقاله شما روی "پاسخگویی فردی" و "جرم فردی" در کاهش و پیشگیری از جنایت های آینده تاکید می کنی. ولی این تریبونال از افراد مسئول نام نمی برد. افزون بر آن، گفته می شود که تریبونال دو مرحله دارد: ابتدا یک "کمیسیون حقیقت" و سپس یک "دادگاه"، که هردوی آنها از بسیاری جهات قابل بحث هستند. اهمیت واقعی "ایران تریبونال" در چیست؟
اخوان: دشوار بتوان فردی را برای جرمی محاکمه کرد هنگامی که آن فرد برای دفاع از خودش حضور ندارد، چون که اثبات جرم فردی نیاز به مدارک و شواهد خاصی دارد. آسان تر است که اینکار را در مورد دولت ها انجام دهیم و سیاست های آنها را به محاکمه بکشیم، بویژه هنگامی که آنها دعوت شده اند که از عملکرد خودشان دفاع کنند و روایت خودشان را از جریان ارائه دهند. البته نام افراد همیشه توسط قربانیان و شاهدان گفته خواهد شد، مثل هویت کسانی که در سال ۱٣۶۷ عضو هیات مرگ بودند و زندانیان را برای اعدام برمی گزیدند. ولی تمرکز روی سیاست جمهوری اسلامی دراولین دهه حکومت اش است. اهمیت ایران تریبونال در آگاه ساختن مردم ایران درباره حقیقت تاریخی است، جنایت های گسترده ای که مردم از آنها بی اطلاع هستند ولی وضعیت کنونی شان را شکل می دهد، و بوجود آوردن فضایی برای عدالت و گفتگو، به جای انتقام و خشونت. بهترین راه برای آگاه سازی مردم درباره این جنایت های دهشتناک بیان داستان های قربانیان است. حکومت ممکن است این یا آن کنشگر سیاسی را بی اعتبار خوانده و آنها را متهم به دروغ پراکنی کند؛ ولی با هیچ میزانی از دروغ و فریب نمی تواند صدای مادر عزاداری را انکار کند. این دادگاه می تواند به ایجاد فضایی کمک کند که ما در آن از تفاوت هایمان عبور کرده و انسانیت مشترک را تجربه کنیم. این آن چیزی است که ملت ما برای ساختن آینده ای بهتر بدان نیاز دارد. برای رسیدن به آن اما ایران تریبونال باید گسترده شود و محفل های بزرگتر و بزرگتری را در ایران در بر گیرد تا به تدریج تبدیل به یک پروژه ملی شود.
وحدتی: با در نظر گرفتن این حقایق درباره کشتار جمعی هزاران تن زندانی سیاسی در سال ۱٣۶۷ که دستور کشتار توسط دولت صادر نشد، بلکه توسط یک رهبری مذهبی، یعنی روح الله خمینی، صادر شد؛ هیات مرگ این دستور را اجرا کرده و هزاران زندانی را کشت؛ بسیاری از مقامات دولتی، از جمله حسینعلی منتظری که قرار بود جانشین خمینی شود، یا از ابعاد جنایت خبر نداشتند و یا مخالف آن بودند، آیا بنظر شما مسئولیت هنوز بر دوش حکومت هست زیرا که خمینی رهبر حکومت بود؟
اخوان: من در پاسخ به این پرسش زیاد توضیح نمی دهم چون که این موضوع باید در دادگاه روشن شود. اما این روشن است که خمینی تنها یک رهبر مذهبی نبود؛ او بر مبنای قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران رهبر کشور بود و دارای یک مقام رسمی و تقریبا قدرت مطلقه بود. فتوای او در مورد کشتار جمعی زندانیان سیاسی با "خشم و کینه انقلابی" کار یک عامل حکومت و در نتیجه قابل انتساب به جمهوری اسلامی است. همچنین روشن است که هیچ کس در حکومت در مقابل این دستورها مقاومت یا سرپیچی نکرد که دست کم این شبهه را ایجاد کند که آیا این یک سیاست بود یا یک انحراف از سیاست حکومت. درست است که برخی مانند آیت الله منتظری شهامت مخالفت را داشتند. ولی این به معنای آن نیست که خمینی به گونه ای فردی عمل می کرد.
وحدتی: ایران تریبونال در ارائه ی شاهدانی از گروه های مختلف سیاسی که توسط حکومت قربانی شده اند نسبتا موفق بوده است. اما تا جایی که من خبر دارم، هیچ شهادتی توسط قربانیان بهائی یا سلطنت طلب ارائه نشد. چرا؟
اخوان: ایران تریبونال گام نخست در آغاز روندی است که مدتها انتظارش می رفت. این واقعیت که گروه های سیاسی گوناگون توانسته اند با یکدیگر همکاری کنند خود قابل توجه است. و اینبار بدان معنا بوده که شاهدان و قربانیان از گروه های مختلف سیاسی بوده اند. جامعه ایرانی متاسفانه معمولا دچار تفرقه است و قادر به گفتگو نیست. این که گروه های سیاسی که حضور داشتند بیشتر چپی بودند، چون که بیشتر زندانیان سیاسی در آن دوران چپی بوده اند، می تواند به این تعبیر شود که بازتابی از واقعیت آن دوران است و نه تلاشی عمدی برای حذف دیگران. ولی این مهم است که خود روند بیطرف و براساس واقعیت ها و قانون باشد و نه کارپایه ای برای شعارهای سیاسی که به از هم پاشیدگی آن بیانجامد. این حقیقت که گروه های سیاسی گوناگون برای یک هدف مشترک گرد هم آمده و هشت وکیل مستقل را به عنوان گروه برنامه ریزی انتخاب کرده اند که آنها باز به نوبه خود هیات هایی از قاضی های شایسته را تشکیل داده اند، اعتبار زیادی به این روند می بخشد. اما این اهمیت دارد که بدانیم که همه زندانی سیاسی نبوده اند. بسیاری تنها به خاطر عقایدشان محاکمه شدند، حتی با وجود اینکه درگیر سیاست های گروهی نشده بودند. در همین راستا، فکر می کنم که یک شاهد بهائی در مرحله بعدی دادگاه حضور خواهد داشت. این پیشنهاد من نبود بلکه پیشنهاد دیگر کسانی بود که درگیر این روند بودند. بسیاری از زندانیان سیاسی بهائی ها را در زندان می شناختند، گرچه آنها فقط به خاطر دین شان زندانی شده بودند و نه فعالیت های سیاسی. در مورد سلطنت طلب ها، قربانی شدن آنها به شیوه اعدام های خودسرانه و شکنجه بیشتر در ماههای آغازین انقلاب بود. این دادگاه روی کشتارهای جمعی پس از خرداد ۱٣۶۱ تمرکز دارد، موقعی که بنی صدر بدست هواداران خمینی از ریاست جمهوری برکنار شد. برگزار کنندگان می خواستند که روی این دوره تمرکز کنند و این قابل درک است که ما می بایست ضرورتا دستور کارمان را محدود سازیم تا این پروژه را با امکانات محدود بتوان اجرا کرد. اما همانطور که پیشتر گفتم، اگر ما بخواهیم که یک روند گسترده تر ملی بوجود آوریم و گفتگو داشته باشیم، باید این محدوده را باز کنیم و هر گروهی را که قربانی داده، از جمله سلطنت طلبها، همه ی طیف کمونیست ها، اصلاح طلبان سبز، بهائی ها، کردها، بلوچ ها و عربها، با آغوش باز بپذیریم. پس این دادگاه یک گام مهم آغازین است، و به هیچوجه نباید به زندانیان سیاسی چپی دهه ی ۱٣۶۰ محدود شود، حتی اگر آنها بزرگترین گروه قربانیان در این دوره بوده اند. و من فکر نمی کنم که برگزار کنندگان با شرکت دادن دیگران در این روند در طول زمان مخالفتی داشته باشند. گذشته از آن، این مسئولیت کسانی است که خواهان گسترده تر شدن این روند هستند که پا پیش گذاشته و در روند حقیقت گویی گسترده تری مشارکت کنند، و من قطعا از طرف خودم به آنها خوشامد گفته و حمایت شان می کنم.
وحدتی: البته خانواده های قربانیان سیاسی از گروه های سیاسی مختلف با هم همکاری کردند، ولی از همکاری گروه های سیاسی خبری نبود. بگذریم. قاضی های این دادگاه بر مبنای چه معیاری انتخاب شدند؟ و توسط چه کسی؟
اخوان: قاضی ها توسط کمیته برنامه ریزی برمبنای شایستگی شان به عنوان حقوقدانان برجسته انتخاب شدند. برای نمونه، پرفسور جان دوگارد (John Dugard) از افریقای جنوبی، یک کنشگر بسیار مورد احترام ضد آپارتاید، پژوهشگر قانون بین المللی، کارشناس سازمان ملل، عضو کمیسیون حقوق بین الملل، و قاضی پیشین دادگاه جهانی است. ماکائو موتوآ (Makau Mutua )یک پژوهشگر سرشناس حقوق بین الملل از کنیاست که دکترای خود را از دانشگاه هاروارد دریافت کرده است. این قاضی ها باورها و ملیت های مختلف دارند، ولی همه شان دارای بیشترین میزان شایستگی به عنوان حقوقدان هستند و به خاطر شهرت شان که در طول سالهای زیاد ساخته شده، می توان بهشان اعتماد کرد که حکمی که می دهند بیطرفانه و بر مبنای واقعیت خواهد بود. به این ترتیب است که دادگاه مردمی می تواند مشروعیت پیدا کند؛ با انتخاب حقوقدان هایی که شهرت شان خدشه بردار نیست.
وحدتی: آیا هیچ تلاشی برای حضور نماینده ای در دفاع از متهم، یعنی حکومت ایران، صورت گرفته تا این دادگاه نمادین عادلانه باشد؟
اخوان: ما یک دعوتنامه رسمی به جمهوری اسلامی در لاهه فرستادیم، همراه با گزارش کمیسیون از اولین مرحله ی دادگاه. ما از آنها خواستیم که از خود دفاع کنند. از آنها استقبال خواهیم کرد. آنها در رسانه های حکومتی واکنش نشان داده اند از جمله این اظهارات شگفت آور که چون قربانیان "منافق" بوده اند، پس می شد که آنها را بدون محاکمه اعدام کرد! این یک پیروزی اولیه برای ایران تریبونال است که جمهوری اسلامی برای نخستین بار پذیرفته که این اعدام ها رخ داده است. حالا باید ببینیم که آیا آنها به این دعوت پاسخ می دهند ولی به احتمال زیاد نه پاسخ خواهند داد و نه شرکت خواهند کرد، ولی به جای آن تبلیغات براه انداخته و اتهام های رایج توطئه های امپریالیستی و مانند آن را بکار می برند تا توجه را از واقعیت جنایت های گسترده منحرف کنند. همیشه وقتی که رژیم حمله می کند یا محکوم می کند نشانه ی خوبی است، چون که این نشانه ی ضعف خودش است، و ضربه پذیری اش در مقابل حقیقت و عدالت.
وحدتی: آیا شما آگاه بودید که برخی کنشگران و پژوهشگران حقوق بشر تلاش هایی برای ساختن گفتمانی درباره عدالت گذار و هموار کردن راه برای یک دادگاه ملی انجام داده اند؟
اخوان: بله، البته. خیلی ابتکارها و تلاش های زیادی در طول سالها بوده که شایسته توجه و احترام است. هیچکس انحصار حقیقت و عدالت برای مردم ما را ندارد. این یک چالش عمومی است و ما باید افراد هرچه بیشتری را تشویق کنیم تا به این مبارزه ی مشترک کمک کنند. من فکر می کنم این دادگاه مردمی یک بخش مهم و بی سابقه ای از کار است بخاطر اینکه توجه بخش گسترده تری از مردم ایران و جهان را - فراتر از جامعه ی محدود کنشگران و پژوهشگرانی که قضیه را می دانند- به واقعیت قربانیان معطوف کردن یک کیفیت متفاوت و از نظر احساسی تکان دهنده است. ۷۰% جمعیت ایران پس از انقلاب به دنیا آمده اند و خیلی کم درباره ی جنایت های گسترده ی دهه ۱٣۶۰ می دانند. بیشتر مردم عادی اهل خواندن خاطرات زندان و مقاله های پژوهشی یا حتی مستند نیستند. آنها با دغدغه های زندگی روزمره یا تفریحات و مسائل دیگری که توجه شان را می گیرد مشغول هستند. و حتی اگر مطلبی هم در این مورد بخوانند، لزوما عمق و وزن این فاجعه ای را که در آن مطلب توصیف می شود درک نمی کنند. صدای قربانیان در این زمینه خیلی اهمیت دارد و از این روست که ما پوشش رسانه ای از تلویزیون های عمده گرفتیم و احتمالا میلیونها ایرانی ما را تماشا کردند. دشوار بتوان گفت که مادری که در هنگام شهادت دادن برای فرزندانش گریه می کند، جاسوس امریکا یا اسرائیل است یا بخشی از یک توطئه ی خارجی است و یا چیزهای بی معنی دیگری که بکار گرفته می شود تا هر تلاشی برای گفتن حقیقت را نابود کنند یا نامشروع جلوه دهند. از این رو این دادگاه از جهتی بسیاری از آنچه را که نوشته و ثبت شده زنده می کند و با افزایش آگاهی عمومی فضایی را برای گفتگو و همکاری روی عدالت فراملیتی باز می کند. من مایلم که این دادگاه را به عنوان یک گام آغازین مهم ببینم که روی تلاش های گذشته بنا شده و برای اینکه به یک ابتکار "مردمی" تبدیل شود، نیاز دارد که حلقه های گسترده تر و گسترده تری از جامعه ایران را با آغوش باز بپذیرد. و این در نهایت یک دادگاه مردمی خواهد بود که همانطور که باید، به همه ایرانی ها تعلق دارد اگر که بتوانیم همه کسانی را که با ما شاید بر سر همه چیز اختلاف داشته باشند جز اهمیت حقوق بشر، بر سر میز عدالت دعوت کنیم. بیایید فقط بپذیریم که ما باید حقیقت را به شیوه ای بی غرضانه و معتبر ثبت کنیم، بپذیریم که ما باید یک نشست جمعی برای قربانیان داشته باشیم که درد و رنجشان را بیان کنند، بپذیریم که ما باید یک فرهنگ پاسخگویی برای آنان که در قدرت هستند بیافرینیم، بپذیریم که یک درد مشترک وجود دارد، یک انسانیت مشترک، یک فضایی که در آن می توانیم همه ایرانیان را جای دهیم. اگر ما در این زمینه شکست بخوریم، فقط به ادامه ی بی عدالتی یی که این همه مدت از آن رنج کشیده ایم، کمک کرده ایم. پس در اینجا هیچ رقابتی بین مبتکرین وجود ندارد؛ همه ما برای هدف مشترک مبارزه می کنیم و باید دست دوستی و همکاری به سوی همدیگر دراز کنیم.
وحدتی: شما نقش مادران خاوران و مادران پارک لاله را در برقرار نگه داشتن خواست ملی برای عدالت چگونه می بینید؟
اخوان: در رابطه با این گروه ها من سر احترام فرود می آورم، هم بخاطر رنج و درد طولانی شان و هم برای قدرت مادری که در پی عدالت برای فرزندانش است. ما باید نقش اساسا مهم مادران عزادار آرژانتینی را به یاد داشته باشیم که اعتراض هایشان ذهن ملتی را متوجه خود ساخت و به ایجاد کمیسیون حقیقت و عدالت کمک کرد. یک چیز غیرقابل انکار درباره قدرت مادری که فرزندانش را از دست داده وجود دارد. مادران سرچشمه ی زندگی هستند. آنها اولین آموزگاران ما هستند. نقش آنها مقدس است. فرهنگ مردسالارانه ی خشونت باید جای خود را به فرهنگ همدلی و پرورش بدهد. این آن چیزی است که مادران ما به ما آموزش می دهند! و در ساختن یک فرهنگ نوین، یک آگاهی نوین، در دوری جستن از خشونت و فریب، تمامی ملت ما نیاز به مادران دارد که همان درس هایی را که بطور فردی یاد گرفته ایم به ما بیاموزند، درباره رفتار خوب، درباره ی حیا و احترام، درباره شرم. مادران خاوران و مادران پارک لاله به ما مفهوم متفاوتی از قدرت را می آموزند؛ آنها اصول ابتدایی انسانیت و نیکی را که فضای خشن سیاسی از ما گرفته، به ما یادآور می شوند. آنها نقش اساسی در این خواست ملی برای عدالت دارند و من نمی توانم میزان احترام و ستایش ام را برای آنها بیان کنم. صادقانه بگویم، این کار با همه ی موانعی که وجود دارد و حمله هایی که می شود می تواند کلافه کننده باشد. اما هنگامی که می بینم که چقدر برای مادران ارزش دارد، توان ادامه کار را پیدا می کنم. آنها برای من الهام بخش هستند.
وحدتی: در مقاله ای با عنوان "بیرحمی ایران را با قدرت اشتباه نکنید" که شما و رامین جهانبگلو نوشته اید اشاره می کنید که "مردم ایران باید چشم اندازی از حقیقت و عدالت بسازند که سکوت را بشکند، جنایت های گذشته را مشخص کند و به حساب آورد – نه برای اینکه یک چرخه دیگری از خشونت را برانگیزد، بلکه برای اینکه به روند بهبود ملی و ایجاد شرایطی برای ساختن یک آینده ی انسانی و بدور از خشونت کمک کند."
ایران تریبونال چه اقداماتی انجام داده که به "شرایطی برای ساختن یک آینده ی انسانی و بدور از خشونت" کمک کند؟
اخوان: این برمی گردد به گفتمان و فضایی که ما تلاش می کنیم به عنوان یک ابزار مهم در ایران تریبونال بسازیم. مهاتما گاندی گفته مشهوری دارد: "ما باید همان تغییری باشیم که در جهان می خواهیم." طوری که تریبونال اداره می شود و گفتمانی که تولید می کند باید خود با اساس و هدف آن همخوان باشد. من خیلی خوشحال و خشنودم که در میان ٨۰ شاهدی که در لندن حاضر شدند، تقریبا هیچ کدامشان از این فرصت برای دادن شعارهای سیاسی استفاده نکردند. آنها فقط آمدند و داستان هایشان را گفتند، داستان هایی که دل آدم را به درد می آورد، تاثیرگذار بود، سوزناک و در همان حال تسکین دهنده بود. لحظه هایی بود که مادران با اندوه درباره از دست دادن فرزندانشان صحبت می کردند، و همانطور که گریه می کردند، همه کسانی که در اتاق بودند همراه آنها گریه می کردند. این لحظه ها، لحظه های اندوه مشترک بود، و انسانیت مشترک، جایی که ما همه از تفاوت هایمان عبور می کنیم و در یک آن شاهد چیزی هستیم که می توانیم به عنوان یک ملت باشیم. ما همه یک مردم هستیم. ما ایرانی هستیم. ما انسان هستیم. آن چیزی که ما را به هم پیوند می دهد بس مهم تر از آن چیزی است که ما را از هم جدا می سازد. تا این را درک نکنیم، تا مسئولیت نپذیریم و رفتارمان را تغییر ندهیم، محکوم به تکرار گذشته هستیم. از این رو من امید زیادی به روند بهبودی دارم که هدف ایران تریبونال است. همیشه جا برای پیشرفت هست، و ما باید یک گفتگوی نقادانه درباره اینکه چگونه این روند را می توان به پیش برد داشته باشیم. و باید درک کنیم که هیچ یک از ما صاحب این روند نیستیم، زیرا که عدالت بزرگتر از هریک از ماست.
وحدتی: آیا ما می توانیم درباره جنایتکاران دوران شاه هم جویای عدالت باشیم؟ آیا می توانیم افرادی مانند پرویز ثابتی را دادگاهی کنیم که شهروند کنونی امریکاست و یکی از گردانندگان ساواک بوده و نقش فعالی در شکنجه و کشتن زندانیان سیاسی داشته است؟
اخوان: همانطور که گفتم قربانی، قربانی است، و ما نباید با حقوق بشر بازی سیاسی داشته باشیم. اگر ما این امکان را داریم که عدالت را درباره عاملان جنایت اجرا کنیم، باید این کار را بکنیم. ولی فکر می کنم با توجه به وضعیت وخیمی که جمهوری اسلامی برای مردم ایران ایجاد کرده ما در حال حاضر چالش های مهم تری پیش رو داریم. اگر شواهد و مدارکی علیه این فرد یا افراد دیگری وجود دارد، راه های قانونی برای اجرای عدالت باید پیگیری شود، چه مساله ی عدالت کیفری باشد و چه مساله ی پرداخت غرامت. ولی گذشته از این یا آن فرد، ما نیاز داریم که درباره آینده کشورمان بیاندیشیم، در شرایطی که صحبت از جنگ است، در شرایطی که اعدام ها و شکنجه و نفرت فضای عمومی را پر کرده، در شرایطی که جامعه مدنی ما و جوانان در محاصره حکومت هستند. ما نیاز داریم که برای یک هدف گسترده تر متحد شویم، هدفی که یک بدنه جمعی میان ایرانیان برای عدم خشونت و حقوق بشر ایجاد کند. من این مبارزه را پیشتر دیده ام. در دوران دانشجویی من یک کنشگر ضدآپارتاید بودم. علیه پینوشه اعتراض می کردم. به گذشته که نگاه می کنم، می بینم که در آن زمان، یک شیلی یا افریقای جنوبی دمکراتیک غیرقابل تصور بود. از این روست که ما امید داریم، و شهامت، و هرگز باورمان را به قدرت حقیقت،به قدرت عدالت، به قدرت مردم عادی که که انسانیت شان را به دولتمردان تسلیم نمی کنند، از دست نمی دهیم. روز ما هم در ایران فرا خواهد رسید. پرسش این است که آیا ما می توانیم با پذیرش مسئولیت و راهبرد گذار مسالمت آمیز زودتر به آن برسیم، یا خدای ناکرده، راه سوریه و لیبی را برویم. انتخاب با ماست. ما فردای مان را با آنچه که امروز می کنیم، می سازیم.
|