در کنفرانس نایاک چه گذشت؟ - فروغ طیاری
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱ آبان ۱٣۹۱ -
۲۲ اکتبر ۲۰۱۲
وقی سوار هواپیما میشدم ترس، تشویش و تردید بر جانم نشست، من دارم به کجا میروم؟ منکه خود زمانی مقاله ای درمخالفت با لابی گری نوشته بودم، و اعتقادی به این نوع فعالیت نداشتم، کجا میرفتم؟ دلم میخواست زمان به عقب برمیگشت و من از اول با این سفر موافقت نمیکردم، اما وقتی به مهرو محبت همسفر ودوستم که به اتفاق دوستان دیگرم مقدمات این سفررا مهیا کرده بودند، وآنها وصداقتشان را میشناختم، فکرمیکردم، دلم کمی آرام میگرفت ولی باز نگرانی چنگ بدلم میانداخت، با خود میاندیشیدم، اگربراستی اینها با جمهوری دیکتاتور وجنگ طلب اسلامی عهدی بسته باشند چه؟ دیگرباید قید آبرورا زد. بخصوص حرفهای دوستی درگوشم زنگ میزد که میگفت: تو داری با ابروی خودت بازی میکنی، اینها نمیدانی سرشان به کجا بند است. درموردشان حرف وحدیث بسیار است، بعد از این سفر بایستی یک چهارپایه زیرپای خودت بگذاری تا به قد وقامت قبل ازسفرت برسی، و من از این قضاوت جانب دارانه حیرت میکردم، چرا چنین باید باشد؟ منکه قصد امضاء هیچ معاهده ای را ندارم، اصلأ من کی هستم؟ تازه مگر دهن مردم را میشود بست؟ بهرحال دیرشده بود و بایستی میرفتم، با خود میاندیشیدم تو چرا نگرانی، آنرا که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است؟ گیرم که اینها عوامل رژیم باشند. توداری بعنوان یک ناظر، یک مهمان دریک مهمانی شرکت میکنی. با هیچ چسبی به جمهوری اسلامی چسباندنی نیستی که نه نیازی به این نزدیکی داری و نه زندگیت اینرا نشان میدهد .
درفردای ورود درطبقه دوم هتل با سایرشرکت کنندگان گرد آمده ایم، پس از خروج از ایران این اولین باراست که اینهمه جوان را یکجا میبینم، همه پرشور، همه فعال، همه در تلاش وتکاپو برای برگزاری مراسمی که درپیش رو دارند و من متعجب پس چرا ما نمیتوانیم اینهمه جوان را یکجا گرد آوریم وخون جوان دررگ مبارزه بجریان اندازیم؟ براستی اینهمه انسان برای چه بایستی لابی جمهوری اسلامی باشند؟ که به «یا روسری یا توسری» مهمانشان کنند، جلوی پوشیدن هرگونه لباس مطابق میلشان را بگیرند، برای نفس کشیدن اجازه انواع گشتها را نیاز داشته باشند و یا اینکه درزندانها آنها را شکنجه کنند و به آنها تجاوز نمایند، باید به آنها نزدیک شوم و جریان را بپرسم، به دخترجوانی بنام «پ» نزدیک میشوم و باب گفتگو را آغاز میکنم، درباره انگیزه اش درعضویت درنایاک سئوال میکنم و میپرسم اینهمه سازمانهای ریز ودرشت سیاسی، چه چیز باعث شده که نایاک را انتخاب کرده ای؟ میگوید شما از سازمانهای ریز ودرشتی سخن میگوید که معمولا شعارشان با «مرگ بر...» شروع میشود. ما زندگی میخواهیم، نه مرگ، ما طالب جنگ نیستیم، ما تلاشمان برآن است که کشورمان افغانستان، عراق، لیبی، مصرو سوریه نشود. ما ازصلح سخن میگوئیم وخیلی از گروه ها از مرگ. حتی در تجمعات سازمانهای صلح طلب که قصدشان در روی کاغذ بزیر کشیدن حکومت با جنگ نیست شعاری از مرگ داده میشود، بسیار گشته ام و این سازمان را مطابق خواسته خودم دیده ام. بعلاوه یک طرف فعالیت ما مبارزه ضد نیروهای ضد مردمی و جنگ طلب حاکم در اسرائیل است، آیا منافع ما با منافع این نیروهای اسرائیلی یکی است؟ مضاف برآن ما در اکثریت درایران بزرگ نشده ایم، و متاسفانه از زبان غنی فارسی ذخیره بسیار کوچکی درحد محاورات خیلی ساده و پیش پا افتاده داریم. درسازمانهای ایرانی ما نیاز به مترجم داریم، نایاک این امکان را به ما میبخشد که با زبانی که بهتر و ساده تراموخته ایم برای خواسته هایمان فعالیت کنیم.
میگویم ولی شما متهم به همکاری با جمهوری اسلامی هستید، زهرخندی میزند، و میگوید بنظرشما من میتوانم با نیروهای جنایتکارو جنگ طلب جمهوری اسلامی همگام و همراه باشم؟ جمهوری اسلامی چه چیزی به من عرضه میکند که طالب بدست آوردنش باشم؟ من درکشوری بزرگ شده ام که بخاطر حرف زدن دهانم را با سرب پر نمیکنند، چه چیز ممکن است مرا به هواداری از جمهوری اسلامی وادارد؟
با یک بانوی میانه سال سر صحبت را باز میکنم، دلم میخواهد انگیزه اورا برای عضویت در نایاک بدانم، سلامم را به گرمی پاسخ میگوید، بی مقدمه میروم سراصل موضوع، من خیلی دوست دارم بدانم چه چیزی شما را به این سازمان جلب کرده است؟ شما که حتمأ مشکل زبان فارسی ندارید؟ این سازمان به شما چه چیزی را عرضه میکند؟ فرزندش را بمن نشان میدهد و میگوید درابتدا دلم نمیخواست پسرم درتجمعاتی شرکت کند که نمیشناسمشان، خودم هم با او همراه شدم که بدانم با کدامین گروه همگام و همرزم است، بعدأ من هم علاقمند شدم که با انها همراه باشم، گفتن کلمه صلح کافی نیست بایستی برایش وقت گذاشت و کار کرد، ولی بانوی عزیز این سازمان کارش لابیگری است، یعنی تماس با سردمداران، کسانی که من هرگز عاشق مردم ندیده امشان، نه حکومت ایران دلش برای مردم ما سوخته، نه حکومت جهانخوارآمریکا، میگوید ما با حکومت ایران هیچ رابطه ای نداریم، اما چرا شما فکرمیکنید که برای جلوگیری از جنگ نمیشود روی حکومت امریکا کارکرد؟ حتی اگر باندازه ذره ای هم بتوان اثر گذاشت، از بی عملی که بهتر است. میگویم عکسهائی از گردهمائیهای شما وجود دارد که درآن بعضی از عوامل رژیم در آنها دیده میشوند، میگوید ببینم شما عضو نایاک هستید؟ خوب معلوم است که نیستم، ولی مرا چیزی به اینجا کشانده که نامش کنجکاوی است، من دلم نمیخواهد عضو هیچ سازمانی باشم، من عاشق نوشتن هستم و عاشق مردم کشورم، من از جنگ و از این حکومت منفورو جنایتکار اسلامی نفرت دارم، و برای ازمیان برداشتنش هرکاری که برخلاف منافع مردم نباشد انجام میدهم، درجوابم میگوید، شما که قصد ندارید با ما عکس بیاندازید، میگویم چه اشکالی دارد که با شما عکس بیاندازم، میگوید به این فکر کرده اید که متهم به نایاکی بودن میشوید؟ من؟ نه هرگز!! هیچ دلیلی نیست که کسی مرا نایاکی بداند، من برای این به اینجا آمده ام که این سازمان را بهتر بشناسم،
خوب ولی شما را درعکسهای ما خواهند دید یا شما متهم به نایاکی بودن میشوید و یا ما متهم به نمیدانم شما درچه سازمانی هستید به همکاری با شما. عکس انداختن دریک تجمع بزرک که هیچ سانسوری هم برآن حاکم نیست چه چیزی را ثابت میکند؟
درجلسات ریز ودرشتی که پس از این محاورات شروع میشود سخنرانان مختلفی مشارکت دارند، دربین این سخنرانیها با اشخاص دیگری هم صحبت میکنم، یکی از آنها میگوید آیا راه مبارزه فقط همان راهی است که مثلأ شما فکرمیکنید؟ جوابش میدهم البته که نه، خوب فکرکنید که برای رسیدن به قله یک کوه چندین راه وجود دارد، نه همیشه راهی که من فکرمیکنم همان راه درست است و نه راهی که شما فکرمیکنید تنها راه درست است، شما با جنگ مخالف هستید؟ جوابم بله است، خوب ما هم با جنگ مخالفیم، آیا نمیشود هردوی ما با جنگ و تحریم های اقتصادی مخالف باشیم ولی راهی که انتخاب کرده ایم متفاوت باشد؟ با خود میاندیشم اگرمن قانع شده ام که راه من درست است، این افراد هم قانع شده اند که راه آنها درست است. من هیچ نشانی از عوامل جمهوری اسلامی دراین مکان نمی بینم.
درآخرین روز افراد این گردهمائی درگروههای پنج الی شش نفره تقسیم شده اند که هرگروه با دفترسناتورهای سنای آمریکا صحبت کنند و انها را از اقدام به جنگ برعلیه ایران برحذر دارند که البته منهم دریکی از این گروهها مشارکت دارم برایم جالب است ببینم که اینها چگونه لابی میکنند، منهم بعنوان یک بانو که هم همسر و هم مادراست با فرد مورد نظر صحبت میکنم، و ازاینکه زنان و کودکان ما از تحریم ها و بخصوص جنگ بیشترین لطمه را میبینند کفتگو میکنم و میگویم که زنان درجنگ همسران و پسران خودرا از دست میدهند، حالا این ملاقاتها چه تاثیری در سیاست حکومت امریکا میگذارد، مثل تاثیری است که همه نیروهای ضد جمهوری اسلامی خارج نشین درسیاست حکومت جنایتکارجمهوری اسلامی میگذارند. درحقیقت بار اصلی مبارزه را مردم داخل کشورمان بدوش میکشند، ولی هر تلاشی در خارج به منظورحمایت از خواسته های مردم، که همان رفع تحریمها و جلوگیری از جنگ بهرنحوی که باشد قابل قبول و مطلوب است . اینکه دردل تریتا پارسی چه میگذرد، من از کجا بدانم ولی آنچه که من دیده ام همین است که در اینجا به نگارش در آورده ام.
|