لطفاً در این بن بست دروغ نگویید!


فرهاد مرادی


• اکثریت نخبگان سیاسی در نوزده ماه گذشته نه صبوری از خود نشان داده اند و نه استقامت! آن ها برای هر اقدام و پیشنهادی ارتجاعی سوت و کف زدند ولی با بی تفاوتی از کنار اقدامات مردم گذشتند... تلاش شبکه های اجتماعی در جریان زلزله ی آذربایجان را نادیده گرفتند، یک کلمه در حمایت از طومار کارگران معترض بر زبان نیاوردند و با کج خیالی به درگیری های خیابانی حوالی بازار تهران نگریستند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲ آبان ۱٣۹۱ -  ۲٣ اکتبر ۲۰۱۲


یکم – هم زمان با اولین سال ورود احمدی نژاد به پاستور، گروهی از حامیانش او را معجزه ی هزاره ی سوم نامیدند. در مقابل این گروه،عده ای هم مضمون کوک کرده بودند که این بابا از داخل لُپ لُپ در آمده است. بسیاری از فعالین سیاسی، که هنوز در شوک انتخاب احمدی نژاد به سر می بردند، از این مقابله به مثل عامیانه سر ذوق آمدند. جا و بی جا این متلک بی مزه را به کاپشن چینی و رنگ و روفته ی رئیس جمهور ضمیمه کردند و با هم قهقه سر دادند. تو گویی راه مقابله کردن با فاشیزم را دست زدن به این بذله گویی های بی نمک می دانستند. شاید در آن زمان این گروه از نخبگان - که مصداق ضرب المثل "خود گویی و خود خندی عجب مرد هنرمندی!" بودند – باورشان نمی شد که احمدی نژاد و ائتلاف فاشیستی حامی اش توانایی آن را داشته باشند که دست به چنان تخریبی بزنند که چهار سال بعد لیبرال های حکومت – بخوانید دلسوزان نظام – را وادارد تا دست به دامان جریانی شوند که خودشان بیست سال پیش زمینه های حذف آن را از صحنه ی سیاسی کشور چیده بودند. فیگورهای مضحک احمدی نژاد به عنوان قهرمان و یکه بزن مسلمانان فقیر، کار را به جایی رساند که لیبرال های حکومت بر خلاف میل باطنی شان رو به سوی میرحسین موسوی بیاورند. این زیرکی دلسوزان نظام را می رساند که دریافتند تنها دقت نظر و صراحت بیان نهفته در گرایشات سوسیالیستی موسوی و جریانش توان آن را دارد تا مشت شامورتی بازی های احمدی نژاد را باز کند. "محمد قائد" در بخشی از کتاب "ظلم،جهل و برزخیان زمین" به بهانه ی ریشه یابی و نقد کلیت فاشیزم به صورتی تلویحی دلیل حمایت لیبرال های حکومت اسلامی از موسوی را این گونه بیان می کند:" لازمه ی زدودن رسوبات فاشیسم، دقت در تشخیص و صراحت در بیان است. تا زمانی که اکثریت جامعه ی ایران عکس مار، یعنی "دموکراسی ارگانیک" و "نمایندگان طبیعی"، را به نوع اصلی ترجیح بدهد، دموکراسی، به عنوان یک علم و یک فن، پا نخواهد گرفت. جز مکتب فکری چپ، سایر خرده فرهنگ ها حتی وقتی به تجربه احساس می کنند چنین نظریاتی خلاف منافع واقعی آن هاست نمی توانند واکنش نشان بدهند، یا نمی دانند چگونه واکنشی نشان بدهند، زیرا تشخیص افتراقی کلمه ی مار از عکس آن نیاز به درک علمی و نظری دارد." آنان که به یاد دارند موسوی در تحلیل دولت احمدی نژاد به مردم گفت (1) "نقش مار می کشند تا شما را به بیراهه ببرند!" به احتمال قوی از این اظهار نظر موشکافانه ی قائد کیفور می شوند. در این جا تنها لیبرال های مسلمان هستند که با شنیدن این حقیقت لوچه پیچک خواهند کرد. چرا که دقت نظر و صراحت بیان موسوی خوانش اقتداگرایانه ی آنان از دموکراسی و آن رویای ریاکارانه ی اسلام رحمانی را هم بی اعتبار کرد.
دوم – شاگردهای کله پزی بعد از آن که مشتری پاچه و چشم و بناگوش را در خندق بلا می ریزد، بی معطلی چایی می آورند. در رستوران های شیک پیش خدمت های کارکشته در پایان صرف غذا با پرسیدن این که "چایی میل دارید یا قهوه؟" عملاً مشتری را در موقعیتی باخت – باخت قرار می دهند. از منظر مهندسین سازه های فرهنگی رفتار شاگرد کله پز به ظاهر از رفتار پیش خدمت آموزش دیده زمخت تر و بی ادبانه تر است، ولی حتی با قبول این ادعای یخ به هیچ عنوان نمی توان در برابر این حقیقت ایستاد که هر دوی آن ها حق "نه" گفتن به نوشیدنی را از مشتری می گیرند. اولی با بی نزاکتی هزینه ی چایی را به صورت حساب اضافه می-کند دومی با یک ژست به ظاهر مودبانه مشتری را وادار به نوشیدن چایی یا قهوه می کند. در دوران تسلط گفتمان تساهل و تسامح باز جای شکرش باقی می ماند که کسی یقه ی نویسنده های آسمان جُلی از قماش ما را نمی گیرد اگر از چند خط بالا یک نتیجه ی با مزه بگیریم و بگوییم مشت مخالف سیاسی را باید گشود، اما مشت مخالف سیاسی ریاکار را باید با قاطعیت گشود.
سوم - "ابراهیم نبوی" اخیراً در یکی از آن طنزهای (2) بی نمکش (لطفاً در این بن بست گاز ندهید!) خدعه ی پیش خدمت های آموزش دیده را به کار می بندد. او چهار آینده ی احتمالی را برای ایران در نظر می گیرد. حمله ی نظامی خارجی به ایران، انقلاب تهیدستان و پابرهنگان (برگردان تحقیر آمیز طبقه ی کارگر)، اصلاح حکومت از داخل آن و ادامه ی همین وضعیت با کمی تغییر چهار احتمالی است که نبوی به آن اشاره می کند. کاری به آسمان و ریسمان هایی که نبوی در این متن به هم می بافد ندارم، به این علت که او نه نقد می کند نه تحلیل، او مسخره می کند. مدعیان عقلانیت ابزاری دلیلی برای نقد کردن نمی بینند، آن ها "دو دو تا چار تا" می کنند و هر نتیجه ای خلاف آن را به ریشخند می گیرند. بنابراین ادعاهای بر آمده از عقلانیت ابزاری را نمی توان از همان جایگاه به چالش کشید، بلکه باید این دست ادعاها را به مدد مشت های سنگین عقلانیت انتقادی از ریخت و قیافه انداخت. به عبارت دیگر مسئله بر سر چهار احتمالی نیست که نبوی به آن اشاره می کند – ولو این که سه تای آن ها صد در صد ارتجاعی باشد – بلکه مسئله بر سر احتمال یا احتمال هایی است که او به آن ها اشاره نمی کند. در حقیقت جنبش سبز و راهکارهای بر آمده از دل آن برای خروج از بن بست مورد نظر نبوی، همان غایب بزرگ در متن او است. جنبشی که قرابتی با عقلانیت ابزاری ندارد، فرزند مشروع سیاست ورزی در خیابان به شمار می رود و به چنان نقد بنیادینی دست زده که فرهنگ خاص خویش را خلق نموده است. نبوی یا چیزی از جنبش سبز نمی داند و یا خودش را به ندانستن می زند. عدم بی اطلاعی نبوی از تفاوت های میان جنبش سبز و اصلاحات به همان اندازه مضحک است که دروغ های احمدی نژاد مضحک بود و هست. دروغ که کُنتر نمی اندازد، فاشیزم هم که شاخ و دُم ندارد. همان موقع که ژنرال فرانکو و حامیان مرتجعش بر علیه جمهوری دموکراتیک مردم اسپانیا دست به اسلحه بردند، فاشیست های اسپانیایی اسرای جمهوری خواه را به اتهام قیام مسلحانه تیرباران می کردند.
چهارم – جنبش سبز بر شانه ی شبکه های اجتماعی ایستاد و در ادامه رشد کرد. بر پایه ی خلاقیت لشگر جوانان گم نام که شجاعانه ایستادگی کرد و می کند. از این منظر آن چه بعد از حصر سخن گویان اصلی جنبش سبز به وقوع پیوست تضعیف رهبری کاریزماتیک جنبش نبود – جنبش سبز هرگز قائل به رهبری کاریزماتیک نبوده ونیست – بلکه آن چه به واقع رخ داد تشدید شکاف و فاصله ی میان نخبگان سیاسی بی عمل و شبکه های اجتماعی بود. بنابراین شاید بتوان سوال اصلی را این گونه مطرح کرد:"چه عامل و یا عواملی این شکاف و فاصله را تشدید نمود؟"
میر حسین موسوی – حتی بعد از حصر – هیچ فرصتی را برای دعوت مردم به صبر و استقامت از دست نداد، این به معنای تضمین بقای جنبش سبز است. در این جا صبر چیزی هم ردیف آموزه های عرفای منفعل نیست بلکه رصد مداوم فرصت هاست و تشخیص موقعیت های مناسب برای حضور در خیابان، همان گونه که آغاز بهار عربی فرصت مناسبی را در اختیار جنبش قرار داد و استقامت، مقاومتی مدنی در زندگی روزمره است تا سدی در برابر سیاست های حکومت به منظور اتمیزه کردن جامعه ساخته شود؛ عینیت شعار نترسید نترسید ما همه با هم هستیم! حالا اگر پای پاسخ گویی به میان بیاید باید معترف باشیم نفس حصر خانگی و زندان یعنی صبر و استقامت، شبکه های اجتماعی داخل کشور هم فعالند. بهترین دلیل اثبات این سرزندگی نیز امداد رسانی به موقع شبکه های اجتماعی به زلزله زدگان آذربایجان در روزهای پایانی تابستان امسال بود، آن هم در شرایطی که صدا و سیما با وقاحت اعلام می کرد زلزله زدگان نباید از دولت توقع کمک داشته باشند. در این شرایط اما نخبگان بی عمل سرشان با حرف های گنده گنده گرم است. نخبه ی بی عمل نسبتش با جامعه را به واسطه ی صورت مسئله ی انتزاعی تعریف می کند، نه صورت مسئله ی اجتماعی! اتحاد برای دموکراسی، فرهنگ مدارا، تساهل و تسامح شیک و جذاب است، ولی درگیر شدن با مسئله ی اعدام بی کلاس است، اعتیاد ارتباطی با آن ها ندارد و مسائل کودکان و زنان هم به درد همان دانشجوهای دماغو می خورد.
این یک حقیقت گزنده است که اکثریت نخبگان سیاسی در نوزده ماه گذشته نه صبوری از خود نشان داده اند و نه استقامت! آن ها برای هر اقدام و پیشنهادی ارتجاعی سوت و کف زدند ولی با بی تفاوتی از کنار اقدامات مردم گذشتند. برای تهدیدهای نظامی محافظه کاران اسرائیل و آمریکا ذوق مرگ شدند، از اعمال بیش تر تحریم ها علیه ایران حمایت کردند و هنوز هم می کنند، با آن ادبیات جلف و سانتی مانتال تولد خاتمی را تبریک گفتند ولی در عین حال تلاش شبکه های اجتماعی برای حفظ هم بستگی اجتماعی در جریان زلزله ی آذربایجان را نادیده گرفتند، حتی یک کلمه در حمایت از طومار کارگران معترض بر زبان نیاوردند و در نهایت با کج خیالی به درگیری های خیابانی حوالی بازار تهران نگریستند.
پنجم – مجموعه ی واکنش های نخبگان سیاسی خارج از کشور به درگیری های حوالی بازار تهران یک افتضاح به تمام معنا بود. بدون تعارف موضع اکثریت نخبگان به موضع پلیس و نهادهای رسمی بازار شباهت داشت. پلیس در همان روز اول اعلام کرد معترضین نه مردم بوده اند و نه بازاریان بلکه مشتی اراذل و اوباش بوده اند، نهادهای رسمی بازار هم با صراحت هر گونه ارتباطی میان بازاریان و معترضین را خلاف واقع دانست و در کمال تعجب نخبگان هم نظرهایی دادند مبنی بر این که معترضین بازاری بوده اند ولی مردم نبوده اند – طوفان خنده ها! – و از آن جا که منافع بازار و منافع مردم ارتباطی با هم ندارند، بنابراین دست-هایی پشت پرده است و این اعتراضات را هدایت می کند. سری کارتون های "مانا نیستانی" – با تمام هوش و خلاقیتش – در این زمینه اظهر من الشمس بود. کسانی که به این شکل ارتجاعی مردم را از یک دیگر جدا می کنند در واقع بر یک حقیقت مهم چشم می بندند. از نظر نخبگان بی عمل بدنه ی بازار بخشی از مردم به حساب نمی آیند. این ها به شرقی ترین شکل ممکن ساختار بازار را انتزاعی کرده اند و تصویری نمادین از آن ارائه می دهند. تو گویی بازار تنها به معنای عسگراولادی ها و بادامچیان هاست و کارگران و صاحبان کسب های کوچک نه تنها هستی اجتماعی ندارند، بلکه حتی اگر روزی دست به اعتراض بزنند اعتراض آنان تنها در چارچوب منافع کلان نهادهای رسمی بازار قابل فهم است، ولو این که این نهادها با صراحت حساب خودشان را از معترضان جدا کنند. این گروه از نخبگان به علت فاصله ای که با شبکه های اجتماعی – و در مقیاسی دیگر مسئله ی اجتماعی - دارند از درک این مهم عاجز ماندند که بازار هم شبکه های اجتماعی خودش را دارد و اگر چه ممکن است دیرتر از شبکه های اجتماعی دیگر سیاسی شوند، اما در تحلیل نهایی آن ها هم توان سیاسی شدن دارند، کما این که در همین درگیری های بازار به وضوح سیاسی عمل کردند.
با چنین رویکردی می توان ادعا کرد که نوشته ی ابراهیم نبوی عصاره ای است از مجموعه ی تحلیل های نخبگان بی عمل؛ کسانی که هر امر سیاسی و اجتماعی را از فیلترهای انتزاعی خود عبور می دهند. زمانی که ابراهیم نبوی چهار احتمال را بر می شمرد و با مجموعه ی حرافی هایش قصد اثبات این را دارد که ایرانی ها مجبور به انتخاب یکی از این راه ها هستند، در عین حال که باید او را به دروغگویی متهم کرد، باید به صراحت به او و هم فکرهایش گفت که مردم پیش از این که شما بگویید انتخاب خودشان را کرده اند. مردم با حضور در آذربایجان هم بستگی اجتماعی را انتخاب کردند، مردم حاضر در خیابان با حمایت از اعتراض بازاریان سیاست مردمی را انتخاب کردند و در یک کلام مردم صبر و استقامت را انتخاب کرده اند، حتی اگر کسانی چون شما اقدامات شان را به ریشخند بگیرند و نتیجه گیری اخلاقی کنند که " انتخاب نکردن بهترین تضمین برای اشتباه نکردن است!"   


1.   www.youtube.com
2.   www.roozonline.com