از : الف باران
عنوان : تخیل یا واقعیت ؟
) "روش" در سیاست ،مبارزه و در یک نبرد طبقاتی،هرگز یکتا و تکراری نیست !
) بگذارید حرف اول و آخر را بزنم.چه سیستم و چه نیروهای سیاسی رقیب در حسرت این خواهند ماند که فعالان مارکسیست داخل ایران دست به اسلحه ببرند، موضوع برای ما یک سازماندهی اجتمایی است...
) خیلی از مارکسیست ها هنوز به خود نیامده اند و به امکان "گذار" مستقیم باور ندارند،اینها از شرایط عینی جامعه جا مانده اند،این نیروها نیاز به انجام یک انقلاب درونی دارند !
) برنامههای فعالان مارکسیست ربطی به گروههای سیاسی ندارند و البته من هم نمایندگی هیچ مارکسیست دیگری را بعهده نمیگیرم !
مارکسیسم لنینیسم حقانیت خود را در تئوری و عمل در یک انقلاب سوسیالیستی و تاسیس اولین کشور سوسیالیستی ثابت کرده است.کسانی که به این واقعیت تاریخی معتقدند باید از تمام فراز و نشیبهای مبارزاتی و تمام خطوط و عقاید انحرافی که در حزب کمونیست آن پدید آمده و علیه آن مبارزه شده درس بگیرند . گذشته چراغ راه آینده بوده و خواهد بود.دیگر لزومی به تجربه و تکرار انحرافاتی که در گذشته اتفاق افتاده اند نیست. تمام جریاناتی که امروزه در نیروهای سیاسی ایران و جهان وجود دارند در گذشته هم بوده ،اتفاق افتاده و مبارزاتی طولانی جهت پاکیزگی راه مبارزات طبقاتی انجام گرفته است...
جملاتی که از مصاحبه آقای توانچه آورده شده چکیده مصاحبه ایشان است که به باز نگری و تعمق بیشتر آنها اصرار میشود.
اگر ایشان به "گذار" مسالمت آمیز معتقد هستند،پس در کشورهای اروپایی احزاب سوسیالیست با پیروزی در انتخابات میتوانند سوسیالیست شوند ! آیا هستند و یا میشوند , شده اند ؟!
۴۹۱٣۱ - تاریخ انتشار : ۷ آبان ۱٣۹۱
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : و باز نکاتی چند، و تمام.
برای اینکه تبدیل اوی بلند پهلوی و کلاً ایرانی در فارسی دری، به اوی کوتاه یا گرد را دقیق تر در یابیم، لطفاً به واژه نامه ی پهلوی پور داوود یا هر واژه نامه ای که واژه های پهلوی را نیز ثبت کرده رجوع کنید تا ببینید تعداد واژه های تغییر یافته چقدر زیاد است. به جرأت می توان گفت که بیش از پنجاه در سد واژه های پهلوی دارای اوی بلند، در زبان نوین ایرانی، فارسی دری به اوی کوتاه بدل شده. فارسی زبان چون با آن عادت کرده، عمیقاً عادت کرده؛ این تغییر حس نمی شود. در حالی که حتی یک دهقان بی سواد آشنا به تلفظ پهلوی، فوراً تشخیص می دهد که چیزی ناجور و نا آشنا به سرای سخن دویده کژ و نا دلنشین؛ مثل همان تورتسکی(درست) و تُرتسکی(غلط و ناجور و سنگین).
کوروش درست و کورش غلط نیز همان است، ولی به غلظ عادت کرده، غلط را بهتر از درست پذیرفته. گذر زمان حقایق را به زیر غبار تاریخ می بَرَد؛ و ما با در دست داشتن اندکی از حقیقت در پی تمامی آن می گردیم و بسیار گاه گمراه تر هم می شویم زیرا در غبار و گردیم. یعنی دید نداریم. به همین خاطر چیله شب = چله شب = شب چله را که به معنی تولد جوجه ی خورشید است، بعد شکستن چیل = پوست تخم افق - آن را چهله نامیده اند! جشن سده را به نوعی می شد چهله نامید، که پیشینیان ما آن کار را نیز نکرده اند. و جالب است که محقق ایرانی لحظه ای نیندیشیده که چرا واژه ی بیگانه ی یلدا، به معنی تولد است و چله به معنی چهله. و باز به این نیز نیندیشیده که روز اول تولد که روز چهلم نمی شود! و باز به این هم نیندیشیده که ما چله ی کوچک نیز داریم که فقط بیست روز است. بیست روز که چهل روز نمی شود!
همه ی این اشتبهات بخاطر اطلاعات اندک، در هم و ناقص دانشگاهی محققین عزیز ماست.
با پوزش از همه بخاطر خارج شدن قطار سخن از ریل بحث.
شاد باشید
۴۹۱۲۵ - تاریخ انتشار : ۶ آبان ۱٣۹۱
|
از : peerooz
عنوان : تحمل اخبار روز
خوشحالم که جناب م. تلنگر مراجعت و به کامنت نویسی ادامه داده اند. یکی از علل ارادت من به ایشان آنست که بر خلاف بسیاری از ما ، منجمله خودم ، همه را عزیز میدانند و محبت میکنند.
آشنایی من با ایشان زمانی بود که طبق عادت به دراز نویسی ایشان ایراد گرفته بودم
و گفتگویی در این باره داشتیم که باید بگویم دراز نویسی آمیخته با محبت ایشان قابل تحمل است.
گر چه از موضوع مقاله دور میافتیم ، و اینرا به حساب ایشان میگذارم ، در فارسی میگوئیم " ابتدا به ساکن " نمیشود یعنی این امر برای ما محال است در صورتی که دیگران بسهولت چنین کاری را انجام میدهند و این نمونه ای از کار و بار ما ایرانیان " ببخشید " فارس زبانان است.
دیگر اینکه من همیشه صد را صد مینویسم چون به راحتی از سد قابل تشخیص است. نمیدانم که و کی سد را صد نوشت ؛ شاید این شعر شادروان افسر تفسیر این تغییر باشد
درویش زمان ما و درویش نخست - هر یک برهی رسم تجدد میجست
این یک خط راست را شکسته بنوشت - وان موسیقی شکسته را کرد درست
با تشکر از اخبار روز که سایت سیاسی آنها را به سایت ادبی تغییر داده و از مبحث مقاله بسیار دور افتاده ایم.
۴۹۱۲۲ - تاریخ انتشار : ۶ آبان ۱٣۹۱
|
از : مهران ش
عنوان : به م-تلنگر با تشکر
طبق معمول روزانه صفحه اخبار روز را باز کردم و بعد از مطالعه بخشی های از آن و آگاهی از اخبار، سری به ستون نظرات زدم که دیدم لطف آقا یا خانم م-تلنگر شرمنده ام کرده. بخود گفتم: ایکاش تمامی ما ها بعد از تند و تیز سخن گفتن و دفاع از نظراتمان (که این امری است نیک در نزد من) صبورانه دوستی را بر دشمنی سخت مینشاندیم تا کوره راه ها را هموار کرده و جاده ای بس عظیم برای آینده بهتر برای سرزمینمان و مردممان باشیم. آرزویم اما، این است که لطف م-تلنگر برازنده ام باشد. جا دارد از آقای تابان برای فراهم آوردن چنین قرصتی قدر دانی کنم
شاد زی، هماره
۴۹۱۱۹ - تاریخ انتشار : ۶ آبان ۱٣۹۱
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : نام من مستعار نیست
لیثی مخفف لیث الله است. از کودکی خانواده و دوستان مرا اینگونه نامیده اند. م. تلنگر - مست تلنگر - تَخَلُّص من است. بی ریا و از صمیم دل می نویسم؛ زیرا اعتقاد دارم که دُویی کردن، باعث تشدید تضاد درونی می گردد و آدمی را در درون خسته و پوچ و هیچ می سازد. پس راست گویی و ضرر هایش را بر آن ترجیح می دهم. این دلیل علمی من است. دلیل اخلاقی نیز برایش دارم.
البته رُک گویی صادقانه ی من ممکن است گاه دلخوری ایجاد کند. قصد رنجاندن هیج کسی را نداشتم و ندارم. زیرا مردم آزاری را، شیوه ی مردم بیمار و نا آرام در درون می دانم.
با این همه اگر ناخود آگاه، گاهی باعث رنجش عزیزانی شده ام، بگذار به بزرگی خود این آدم کوچک را ببخشند.
۴۹۱۱٨ - تاریخ انتشار : ۶ آبان ۱٣۹۱
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : من به دیگران کاری ندارم. آنچه می نویسم نظر شخص من است؛ نه دیدگاه فلان گروه و یا حزب.
سخنی کوتاه با نویسندگان چند کامنت که بعد از نوشته ی من آمده.
عزیزانم، من نزدیک سی سال است که در هیچ گروه و حزبی فعال نیستم. کار من بیشتر فرهنگی است تا سیاسی. چون دیدم لازم است نظرم را بگویم، به کودک، به زن، به زیبایی قسم آنچه در دلم بود بر صفحه نشاندم صادقانه و دلسوزانه، تا شاید مفید گردد. تو حالا خواه پند و گیر خواه ملال.
آن پرخاش هایتان را هم به وجدان شما ها وا می گذارم. زیرا من در هیچ یک از آن جلساتی که یکی از شما ها چون مدعی ای تهی دست، پاکار - فوندامِنت - سخن خود قرار داده، نبوده ام. اهل اندیشه و جهان دیگری هستم. ز عشق تو، تکرار می کنم: ز عشق تو، ز عشق میهنم مستم. از آدم کشتن و مبارزه ی مسلحانه هم بیزارم و آن را ضد انسانی می دانم.
ز آتش من سری دارم
جهان دیگری دارم
به مهر من تو پی بردی؟
قضاوت می کنی، خردی!؟
۴۹۱۱۶ - تاریخ انتشار : ۶ آبان ۱٣۹۱
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : و یک توضیح بسیار ضروری
من هرگز طرفدار مبازره ی مسلحانه نبوده ام. و بخصوص در این شرایط به نظر من مبارزه مسلحانه در بسیاری از کشور ها می تواند به جنگ داخلی ویرانگری تبدیل شود. شر ایط جهانی و هم زمانی حالا دیگر است. هر جا هم که شعر خوانی و یا صحبتی دارم اگر مربوط به این موضوع باشدّ، حتماً به آن نقب می زنم۱. و در رد مبارزه ی مسلحانه سخن می گویم.
در آن کامنت که عزیزی به درستی بهش دقت کرده، سخن من کمی نارسا است. منظور من آنجا این است که عابد توانچه ی عزیز دارد از سوی مردم ایران زمین سخن می گوید، نه از سوی خود و یا گروه خود.
بخاطر این نارسایی در سخن از همه ی مبارزانی که به شکل درست مبارزه اعتقاد دارند، پوزش می خواهم. شکل درست مبارزه این اسـت: آ که گِرد آییم به گِرد گِرد ها! یعنی همان کار قانو نی ای که منصور جان اسانلو و دیگر یاران کارگران ایران زمین کردند و سیلی ها خوردند تاریخی.
زیر نویس ۱ - همانطور که نوشتم، اغلب در جلسات اظهار می دارم که: در روزگار ما سلاح برداشتن ره بر خود بستن است و بال مبارزه در تنگی فقس خود بکلی شکستن. در جلسه ی سال پیش فداییان به مناسبت سال روز آن قیام مسلحانه در شهر اِسن آلمان، شاعر جلسه بودم. آنجا قبل از اینکه شعر بخوانم چند دقیقه ای سخن گفتم و از جمله گفتم ما، بچه های جان برکف و عاشق چریک را دوست داشتیم، جایی کمکی اگر می شد کرد، دریغ نمی کردیم. من خود بیش از دویست دو بیتی تالشی و فارسی در سال های پنجاه دارم، که اکثر آن ها در وصف خسروی گلسرخی و بچه های چریک و مجاهد است. ولی با خط مشی آنها مخالف بودیم. و آن را نادرست می دانستیم۲.
این سخن من به بعضی بر خورد. بانویی رنج دیده به من اعتراض کرد. من از رنجدیدگان جهانم. درد رنجدیدگان را می دانم. عمیقن درکشان می کنم. پس گلی را که به من دادند بردم و با صمیم قلب به ایشان هدیه کردم. زیرا حدس زدم که باید از رنجدیدگان روزگار ما باشد. و چنان بود. زیرا وقتی رفتم و گل خود را به او هدیه دادم. لحظاتی بعد بر خاست و به نزد من آمد و گفت، نقل به مضمون است: از من دلخور نشوید، من هشت سال بندی بوده ام و ...
۴۹۱۱۴ - تاریخ انتشار : ۶ آبان ۱٣۹۱
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : و دو نکته: یکی مربوط به این بحث، و دیگری نامربوط که بیان اش بسیار لازم است.
۱ - خُولتُونَک، واژه ای است پهلوی که هنوز در خواهران زنده ی زبان های منسوخ شده ی پهلوی، یعنی تاتی استان اردبیل و تالشی، بکار می رود.
این واژه ی مرکب از خول = سوراخ، و تونَک تشکیل شده. تون یعنی ته، یعنی کف. مثل کف اتاق. و آن واژه ای است مثل دَخمَه. با این تفاوت که دخمه ها را اغلب روی دیواره ی کوه ها و یا هر جای دیگری درست می کردند. خولتونک را اغلب در کف اتاق ها ایجاد می نمودند که دارای دریچه ای کوچک بود. آنجا وسایل و گاه انسان بندی شده را نگه داری می کردند.
همانطور که نوشتم، خُول یا خُل یا خل(به سکون اول) یعنی سوراخ. از همه عذر می خواهم؛ «کس خُول» نیز در همین واژه بُن دارد؛ که از معنی مستقیم خود حالا دیگر خیلی دور شده است. یعنی امروزه، فراتر از معنی خود را در بر دارد. در زبان های مختلف و هم فارسی دری از این دست دیده می شود که واژه ای دیگر دارای معنی مستقیم خود نیست. مثل همال، که فردوسی بزرگ نیز آن را در شاهنامه ی جاودان به معنی غیر مستقیم اش بکار برده. در حالی که معنی مستقیم اش یعنی دو نفر آدم که دارای یعنی مالشان تقریبن و یا دقیقن اندازه ی هم است.
۲ - حتماً یادتان هست که دفعه ی پیش از بزرگِ تاریخ ایران زمین، یعنی کوروش پای نوشته ی شاعر گرامی دکتر اسماعیل خویی، در بخش ادبیات همین سایت، سخن گفتیم و بحث نمودیم. آنجا من و جناب خویی کوروش را اینگونه نوشته بودیم که من اینک می نویسم.
قلم زن بسیار محترم و عزیز ایرانی - همنشین بهار(به به! از این زیباتر نمی شود) - در سایت ایران گلوبال.اینفو،* تلاش کرده اند به اثبات برسانند که کورِش، درست است و نه کوروش.
*نشانی آن سایت را کاظم جان موفق، در همین سایت پای مطلب خود نهاده.
تلاش زیبا و خاک خور آن عزیز بیشک ستودنی است. زیرا او رفته و داخل متون تاریخی و هم روی کتیبه ها در این باب جستجو کرده.
کار او دو اشکال اساسی دارد. یکی این است که به نظر من ایشان در خواندن واژه های روی کتیبه ها یا اشتباه می کنند و یا اینکه خدای ناکرده، چون با سَمت گیری - ضد تحقیق - وارد بحث شده اند؛ آنها را در سمت و سوی دیدگاه خود تفسیر کرده اند. یعنی همان بلایی که سال های سال ایران زمین عزیز ما گرفتارش بود. و حالا با تشدید در گیری های ناسیونالیستی حقیر، این سمت گیری، به یک وظیفه بدل گشته. یعنی سَمت گیر، قبل از اینکه به اعماق واژه ها بیندیشد، به این می اندیشد که چون خودش مثلاً تالش است، پس باید تلاش شبانه روزی داشته باشد تا تمام جهان را تالش معرفی کند. این خطر بزرگ چون شمشیر خون چکان دامکلس اینک بر سر محققان سمت گیر ما می چرخد و می چرخد. مقصر اصلی در این میان سیاسیون سَمت دار هستند که با قبیله گرایی اذهان جوانان ما را مسموم می سازند. این داستان نیز مثل همان بوی کباب که دفعه پیش از آن نوشتم؛ اغلب، پا برهنه به میدان دویده گان را بی لحاف به خانه بر می گردانَد.
همینجا باید اضافه کنم که: پیش کشیدن موضوع حقارت ناسیونالیستی و قبیله گرایی، هیچ ربطی به همنشین بهار بسیبار عزیز و اندیشمند ندارد. یک توضیح کلی و ضروری بود. همنشین بهار انسانی گرامی و اندیشمند است و او را کاری به ناسیونالیزم کور قبیله کرایی پرت کننده نیست.
ولی با این حال چون پیشاپیش فکر کرده کورِش درست است، بطور اتومات کمی بر خورد اش سَمت گیرانه به نظر می آید.*
* اجازه بدهید قبل از ادامه ی مطلب، این را نیز اضافه کنم که سایت ایران گلوبات، نظرگاهی بر عکس اخبار روز محدود و بسیار بد دارد. اذیت می کند. یادداشتی برایشان فرستادم و امروز رفتم و دیدم که منتشر نشده. و به احتمال زیاد یاداشت من به مسئولین محترم آن سایت نرسیده. در آن یادداشت از جمله نوشته بودم که نظر همنشین بهار بسیار عزیز سد در سد غلط است و قول داده بودم که در وبلاگ خود، در آن باب بنویسم. ولی چون بحث قبلی در سایت اخبار روز روی داده، حالا می بینم مناسب تر است که همینجا در حد یک کامنت بلند به آن بپردازم.
از سوی دیگر، نوشته ی همنشین بهار عزیز به احتمال بسیار قوی باید عکس العملی باشد به نوع نوشته کوروش از سوی من و خوی گرامی. پس بی مناسبت نیست که تحلیل من همینجا بیاید.
دیگر اشتباه همنشین بهار عزیز این است که در متون بعد از اسلام دنبال شکل واژه ی کوروش و یا به قول ایشان کورش می گردد. این کار هم خوب است، اما درست مثل اطلاعات ناقص دانشگاهی بسیاری از محققین عزیز ما، می تواند مطلق کردنشان، بیرحمانه ما را به کژراهه ببرد، و گرگ "جرأت زیادی" آنجا وجودی نازنین را بدَرَد. لطفاً رجوع شود به وبلاگ «وَشتن واژه ها» در مورد اصلاح تفسیر جواد مفرد بسیار گرامی، در باب نام واژه ی «اَردَبیل و یا اَردَه بیل» از سوی قلم زن این سطور.
همینجا باید اضافه کنم که من نوشته های جواد مفرد عزیز را بسیار دوست می دارم. او کار های مفید که گویای زحمت های فراوان و خاک خوری هاست، کم ندارد.
نشانی «وَشتَن واژه ها»:
kashkara.blogfa.com
همنشین بهار، در آن گشت تحقیقی یک بار به کوروش، و چند بار به کورُش، بر می خورد. همینجا بایداضافه کنم که همه ی آن بار ها که کورُش نوشته شده، دِگر شده ی کوروش است در زبان نوین ایرانی، یعنی زبان ملی ما فارسی دری. من ایرانی که زبانم از قاعده ی* زبان های کهن پیروی می کند. اگر دقت کرده باشید خود را راحت تر می دانم که موقع نوشتن نام ایران گلُبال، بنویسم گلوبال. حتی در فارسی دری نیز هنوز بسیاری از مردم از جمله مترجمین عزیز ما همین کار را می کنند. یعنی اوی کوتاه و یا گرد زبان های خارجی را به اوی بلند در نوشته فارسی خود بدل می کنند. گویی ویژگی اجدادشان در آنها هنوز ژرف ریشه دارد که بطور اتومات بسیار گاه خود می نماید.
* سه ویژگی اصلی زبان های پهلوی در فارسی دری منسوخ شده. به نظر من منسوخ نشده، بلکه اصلاً وارد این زبان نشده.
چرا؟
شاید اولین کسانی که شروع کردند به دری حرف زدن ایرانی نبودند. یکی از ویژگی های نبودن از خلقی، این است که زبان آن خلق را با ویژگی های زبانی خود دِگر می سازند. مثل زبان خیلی از ما ایرانیان وقتی که خارجی حرف می زنیم. و یا زبان خارجی ها وقتی که تازه دارند فارسی حرف می زنند. روستایی در استان اردبیل است به نام «پیلَ رود»، یعنی رود بزرگ. نام این روستا تالشی است. ولی امروزه همه ی مردم آن روستا به زبان شیرین ترکی آذربایجانی حرف می زنند. ولی وقتی یک پیلَ رودی امروز ترک زبان در اردبیل زبان به سخن می گشاید، از بعضی ویژگی های بیانی آنها شنونده در می یابد که هم صحبت او پیلَ رودی، یعنی کسی که کنار رود بزرگ می نشیند، است. و از این دست در جهان - جاهان - بیشمار دیده می شود.
سه ویژگی اصلی در زبان های کهن ایرانی وجود دارد که در فارسی دری، دو تای آن دِگر شده، و سومی که زیبایی کم نظیر دل نشین است، بخاطر همان گویندگان غیر ایرانی برای همیشه محو گشته چنان، که حالا دیگر فارسی زبان از همان کودکی با آن نا آشنا است. این ویژگی شعر آگین زبان های ایرانی و از جمله پهلوی، مادر فارسی دری، واژه های خوش موسیقی اول ساکن اند.
سیستانی هنوز وقتی می گوید نداریم، بسیاری از مردم غیر سیستانی فکر می کنند گفت داریم. در حالی که خود سیستانی حتی اگر صدایش را نشنود، از دو ده متری هم از حالت زبان گوینده می فهمد که او گفته نداریم.
ایرانیان فارسی زبان به همین خاطر واژه های اول ساکن دیگران را در هم شکسته و موسیقی کلام را بکلی دیگر می سازند. واژه ای به شکل اِسلاویان هرگز وجود نداشته و ندارد. وقتی تو واژه ی خوش موسیقی اول ساکن سلاویان را با آن کسره ی شکننده در هم می شکنی، تو خود نمی دانی - چون آشنایش نیستی، نه اینکه بی سوادی، تو می توانی یک پروفسور بزرگ باشی - حالا دیگر نه فقط شکل واژه را عوض کرده ای، بلکه از نقطه نظر موسیقی شناسی واژه، تو واژه ی دیگری ایجاد نموده ای. به همین خاطر است که وقتی ما با یک آلمانی حرف می زنم، او می پرسد: چی گفتید!؟ در حالی که ما واژه ی زبان مادری او را ظاهراً بیان داشته ایم. این خیال ماست. ولی در واقع ما شکل دیگری از آن واژه ارائه داده ایم. که این رشته سر دراز دارد و به پاییزی شب های بلند نیاز.
دیگر ویژگی تغییر یافته در زبان های کهن ایرانی، تبدیل فتحه مضاف است به کسره ی مضاف به وسیله همان غیر ایرانی های آغاز گر فارسی دری گفتن.
خصوصیت شکننده این ویژگی، فارسی را کمی کش دار و نثری ساخته. دفعه پیش در این باب در پای مقاله ی محمد علی اصفهانی عزیز فراوان نوشتم که تکرار نمی کنم. و خلاصه کرده می گذرم.
بگذارید چند نمونه بیاورم برای مقایسه. یعنی اول به قاعده ی ایرانی کهن بنویسم و بعد به فارسی دری - زبان نوین ایرانی که به احتمال بسیار قوی به وسیله ی غیر ایرانیان ایجاد شده، یعنی آغاز گشته برای ایجاد شدن.
پیلتن = پیلَ تَن
پرسَ پولیس
اردَ بیل
شُورَ بیل
برزَه بیل
پیلَ رود
پاییزَ کیجَه
بلبلَ میجَه
چیلیمَ سرا
آگیتَ چرا
خاسَ رَشت
مغانَ دَشت
و حال این واژه های مرکب را به فارسی دری بر می گردانیم، تا شکستن موسیقی دلنشین کلام کهن ایرانی را در یابیم به فصل تغییر:
تنِ بزرگ
پولیس پرس = شهر پرس = ایرانشهر
بیلِ اَرده = آبیگر اَرده. بیل = گودی رود = هر چیز دراز و ژرف مثل بیل یا دُول پسر بچه؛ بیل یا همان دندان های بلند خوک وحشی. در تالشی به آن دندان های خوک و هم دُوِل پسر بچه بیل گفته می شود. بیل فارسی نیز بُن در همین واژه دارد. بیل تالشی = خلیک(اول ساکن) و کلیک زبان های سلاویان شرق = دندان نیش نیز به همین معنی است. دُول در تالشی، هم به معنی ژرف و دراز است. مثل تالش دولاب( منطقه ای ساحلی در تالش ایران) = آبِ دُول تالش یعنی آب ژرف تالش = دریای تالش = کاسپین
بیلِ شور
بیلِ بَرز = گودی ای که در بلندی قرار دارد. بَرز یعنی بلند. مثلاً بَرزَ خونی یعنی چشمه ای که در بلندی قرار دارد. و خونی هم یعنی چشمه، آبگاه. در کردی این واژه کانی است. در ضمن «گاو خونی» و هم خونی که در رگ ها در جریان است، نیز در همین واژه بُن دارد. خون در واقع کان جان و تن است.
رودِ بزرگ
جوجه ی پاییز
مژه بلبلی
محل پرواز شاهین ها
چراغ روشن شده، یا چراغی که روشن اش کرده اند
رشتِ زیبا
دشتِ مغان
و سوم تغییر در زبان دِگر شده ی فارسی دری، تبدیل اکثر او های بلند زبان های پهلوی است به اوی کوتاه.
یعنی کُورُش همان کوروش است.
واژه ای به شکل تُرک، هرگز وجود نداشته و ندارد. این واژه ی پهلوی تُورک است. برای یافتن حقیقت باید به زبان هایی رجوع شود که مورد یورش عظیم، مانند زبان ملی ما فارسی دری نبوده اند. فارسی زیبا و شیرین و دلنشین است. شوخی بردار نیست زبان حافظ است. ولی اصل نیست. بگذارید از زبان های ریشه ای و تقریباً دست نخورده ی سلاویان شرق که فکر کنم همنشین بهار عزیز نیز روسی بلد است، برایتان مثال بیاورم.
در زبان های سلاویان شرق گفته می شود، تورِتسکی = ترکیه ای. اگر کسی بگوید تُرِتسکی چیزی غریب و ناجور به نظر سلاویان ها و کلن کسی که روسی، بیلاروسی و یا اوکراینی بلد است، می آید. و ما ایرانیان در طول تاریخ با این چیز های غریب و ناجور، یعنی تغییرات در زبان ملی خود اندک اندک چنان جور شده و عادت کرده ایم که حال حتی با تعصب بهشان نگاه می کنیم. و بر مبنای همین عادت غلط است که هنوز واژه پهلوی بلوت را به رسم عرب بلوط می نویسیم. شست را شصت و سد را صد می نویسیم. حتی به جایی در تعصبات بیهوده رسیده ایم که اگر کسی درست اش را بنویسد، بهش حمله ور می شویم - چون فکر می کنیم که داریم از درست دفاع می کنیم - و در نهایت آرامش اگر بودیم، که اغلب نیستیم، به او تذکر می دهیم. بی آنکه بدانیم که خود بر حق نیستیم.
همنشین بهار بسیار عزیز، آنچه شما در زحمت و خاک خوری ها بدست آورده اید ارزش مند است، اما همه نیست. گاه بخشی از حقیقت از ناحق بدتر است.
زیرا آدمی را پرت می کند. حالا که داخل کتاب ها گشتی بیا با من به جهان زنده ی زبان. در دو زبان خواهر پهلوی - تاتی استان اردبیل و تالشی - اگر تو به کوروش بگویی کورِش یا کورُش، حتی یک تات و یا تالش بی سواد که خواندن و نوشتن بلد نیست، فوری تشخیص می دهد که فضای تلفظ غیر عادی و ناجور شده است.
یک روزی بحثی بود بین دو نفر غیر تالش در باب یک واژه ی تالشی. هر دو در کژ راهه ی تحلیل بودند. و چنان داغ کرده بودند و اطلاعات نصف و نیمه ی دانشگاهی خود را که از غلط خطر ناک تر است، به رخ هم می کشیدند، که به من تالش اجازه ی سخن گفتن نمی دادند؛ که پابرهنه و دلسوزانه به میدان می دویدم. یکی شان می گفت: لیثی جان تو یک دقیقه صبر کن، این دوست ما داره حرف زور می زنه. بعد آن یکی با خنده گفت: بابا جان این خودش تالشه. او فکر می کرد که نظر او را تأیید می کنم. بعد از آن بحث داغ بین دو دوست، وقتی توضیح دادم و دیدند که حق با خیام بزرگ است، یعنی نه این است و نه آن؛ آن آب سرد بر سر ریخته شدگان دقایقی هر دو در سکوت فرو رفتند و بعد یکی زبان گشود و بسیا آرام و گفت: عجب! حالا ببین چقدر غلط به این وسیله ها به خورد مردم بیچاره ی جهان داده شده!
همنشین بهار عزیز، بر همین مبنای به نصف و نیمه ها چسبیدن بوده که دانشمندان ما ده ها واژه را یا غلط بُن یابی کرده اند و یا با "جرأت" واژه ی غلط وارد فارسی دری کرده اند. مثال از فرهنگستان اول: استان کردستان غلط است. زیرا می شود استان کرد استان، استان لرستان غلط است، زیرا می شود استان لر استان، استان تهران یا استان خراسان درست است. لرستان و کردستان و سیستان و بلوچستان و خوزستان، واژه ی استان را در خود دارند.
مثال از فرهنگستان دوم: شهر آوَرد یعنی نبر و جنگ شهر ها. مباد هرگز چنان! ورزش زیبا شریف تر از آن است که آن همه خشونتو زشتی را خیره سرانه به ناف اش ببندیم. معادل مسابقه ی عربی در زبان های کهن ایرانی «وَزِنش» است که آن نیز همچون ورزش نازنین و انسان ساز و سلامتی بخش، بُن در بُندار ورزیدن فارسی دری یا ورزیتَن پهلوی دارد.
همنشین بهار عزیز، این بحثی است بسیار طولانی که گر بگشایم بی تردید کتابی گردد و بیش. پس با اجازه ی همگان رفتم پی کارم.
پیروز و شاد باشید
در ضمن یادمان نرود که بر خود پیروز شدن، گاه از جنگیدن در جبهه های جنگ دشوار تر است.
و هم یادمان نرود که شادتر زندگی کنیم. آدم شاد تحلیل اش درست تر از تحلیل های همان آدم است، وقتی که اندوه در جان است و خسته نهان.
پس پیوسته پیروز و شاد باشیم
۴۹۱۱٣ - تاریخ انتشار : ۶ آبان ۱٣۹۱
|
از : خبر
عنوان : در جریان باشید.
واکنش روزنامه کیهان و حسین شریعتمداری به مصاحبه درج شده روی اخبار روز با عابد توانچه
http://www.kayhannews.ir/۹۱۰۸۰۶/۲.htm#other۲۰۸
۴۹۱۰۶ - تاریخ انتشار : ۶ آبان ۱٣۹۱
|
از : م ح
عنوان : حیف از بهار و خزان طبیعت که نگرداند حال ما
متن مصاحبه و صحبتهای مطرح شده در قسمت نظرات این مطلب را با دقت خواندم. مرزهای بی انصافی و غرض ورزی در حملاتی که به این جوان شده است در نوردیده شده. در جواب سوالی که مربوط به وضعیت انفعال سیاسی جاری در ایران است این جوان مثالی از خود و راننده تاکسی می زند. نظر و برداشت بنده بر این است که این جوان اشاره می کند اگر سایتها و روزنامه های شما را بستند، زبان و ارتباطات اجتماعی شما را که نمی توانند توقیف کنند. دعوت به این مسئله صحیح است که هر فعال سیاسی از فرصت هایی که در ارتباط با مردم در زندگی روزمره خود دارد برای آگاه سازی سیاسی یا پیشبرد یک نظر استفاده کند. زبان کسی را که نمی توانند توقیف کنند. انسان در اجتماع خود روابطی دارد. آیا حرفی به این سادگی در حالتی طبیعی می تواند اینگونه با پیچش و کژتابی درک شود؟
متاسفم که هنوز بعد از سالها که فعالیت سیاسی را کنار گذاشته ام و از تنها دور جویای اخبار هستم باز می بینم به رسم سالهای دور جوانان ایران زمین با این حربه کثیف در سیاست قربانی می شوند که با چسباندن یک برداشت کج و معوج و بعید از روایات آنان اقدام به تخریب و دگرگون کردن اصل موضوع می کنند. دریغ
۴۹۱۰۱ - تاریخ انتشار : ۶ آبان ۱٣۹۱
|
از : بینام گمنام
عنوان : چرا ناراحتین؟سلاح بگیرین..ما هم تشویق میکنیم
مصاحبه عابد از نظر اکثر رفقای رادیکال هم نسل خودش جامع و کامل بود.اما خب میبینم که رفقای مقیم خارج کشور ناراحتن...خب مشکلی نداره رفقا با هر جایش که مشکلی دارید خودتون مخالف و برعکس آن عمل کنید.ناراحتی از اینکه عابد گفته دست به اسلحه نمیبریم.خب بفرمایید این گوی و میدان....از هر جای دنیا برای "شکست دادن سپاه اسلام"و یا هر چیز دیگری سلاح بدست بگیرید و بیایید.من خودم به شخصه براتون کف میزنم...این ناراحتی شما قابل درک نیست.در حالیمه در ینگه دنیا نشسته اید ناراحتید که چرا در داخل رفقا به این جمع بندی رسیدن که مبارزه مسلحانه نباید کرد؟
دوم مگویید جریانات سیاسی خارج کشور نمرده اند و زنده اند و از ان شاخه ها مجددن جنگل خواهد رویید؟واقعن خنده داره بعد از سی و سه سال که اون جنگل تبدیل به این صحرای بی آب و علف شد،شما مجددن دنبال پاگرفتن همان گروههایید؟خوبه واقعن اگر تبدیل به جنگل شوند من و من ها هم خوشحال میشویم اما بعیده..کاملن بعیده.میشود رجوع کرد به تراب حق شناس که دلیل انحلال سازمان پیکار رو در این دید که هر جمعی نمیتواند نام سازمان بر خود بگذارد بخصوص وقتی که ارتباطش با داخل کشور در حد بسیار کم و ناقصی باقی مانده.فی الواقع تراب نشان داده هنوز که هنوزه از خیلی ها بیشتر میداند
سومن توده ایها و اکثریتی های عزیز شما چه میگویید؟اکثریتی عزیز شما برو کنفرانس واشنگتن و ...با سلطنت طلبان و سبزیها بشین و ائتلاف بده.تو را به ما چه کاری هست؟تو برو مجامع امپریالستی خودت رو نماینده چپ ایران معرفی کن.بفرما اما از ما نخواه که تو را حتی دمکرات بنامیم.به واقع که منفورترین جریان سیاسی ایران شما هستین.توده ای جان شما هنوز اندرباب پایگاه"سوسیالیسم واقعن موجود"بنویس.از جناح مترقی رژیم...تو چه کار با ما داری؟تو که وقتی کیانوری و طبری اون اراجیف رو به اسم اعترافات نوشتن گفتی چون داخل کشورند و تحت فشار حق دارند.وقتی بهت میگفتن اون چه حرفهایی بود که در سال ۶۰ میزدی،میگفتی ما میخواستیم داخل کشور بمونیم....حالا که از قضا یکی دیگر داخل کشور مونده و اتفاقن حرفاش از شمای خارج نشین هم مترقی تر و رادیکال تره،باز تز میدهی؟
پنجم دنیا عوض شده...روزی برای فعالی که در داخل کشور میموند احترامی خاص قائل بودن اما حالا چی؟
ششم عابد نه اینجا و نه هیچ جای دیگر مدعی نشده که رهبر،لیدر،سر شاخه،و... جنبش مارکسیستی ایران یا نسل جوان چپ ایران است.لطفن توهمات خود را به متن وارد نکنید
۴۹۱۰۰ - تاریخ انتشار : ۶ آبان ۱٣۹۱
|
از : محمد (پارک دانشجو)
عنوان : نرود میخ آهنی در سنگ
عابد جان باید این گفتگو را بر روی وبلاگ خودت و بقیه بچه های قرار می دادی. مخاطب این مصاحبه مگر چپهای خارج ایران بوده اند؟ چرا وقت خودت را برای کاری تلف می کنی که فایده ای ندارد. به قول خودت زیر بحث آن رفیقی که در ترکیه است: آقایان اگر می خواهند کار مسلحانه کنند خوب بروند و بکنند. کسی جلوی آنها را نگرفته. ۳۰ سال گذشته، سی سال دیگر هم صبر می کنیم تا قیام مسلحانه کنند. حتما می کنند. این افراد بعد از چند سال که از ایران رفته اند هنوز با اسم مستعار می نویسند.
عابد جان اما این کامنت ها را جمع کن. نمونه خوبی شده است. مربوط به همان سوالی است که همیشه دنبال جواب آن هستی. اینکه چرا نیروهای چپ در ایران هرگر نمی توانند به عنوان یک نیروی دارای وزن وارد عرصه سیاست شوند. همه به دنبال رهبری و سهم هستند. مسئله برای همه رئیس بازی است. به قیمت از بین رفتن یک مجموعه یا ایجاد یک مجموعه نارس و ضعیف همه با هم رقابت می کنند. نیروها را صد پاره می کنند. فقط برای اینکه می خواهند مجموعه ها و گروه های دست خودشان باشد. دغدغه هیچ کس خود جنبش چپ نیست. نه مبارزه مسلحانه و نه مبارزه غیر مسلحانه. نه شرایط جهانی و نه شرایط داخلی. فقط حرف یک چیز است: مثل رهبر حرف زده، نباید مثل رهبر حرف می زد، مقل لنین حرف زده، نباید مثل لنین حرف می زد. ما جلوی دوربین مخفی اینها هستیم رفیق. ما را سر کار گذاشته اند. هر کس می خواهد از خودش امام زاده بسازد و بقیه دور او بچرخند.
موضوع چیز بیشتری از این نیست. این افراد چپهایی را می پسندند که بروند در بی بی سی و صدای آمریکا گردن کج کنند و حرفهای آنها را با خضوع و خشوع بزنند. چپ خوب یعنی این. چپ بی خطر. چپی که برای توجیه بی عملی در هپروت اسلحه و هفتیر کشی سیر می کند.
تمام درک یکی از این مصاحبه این است که چرا از فیس بوک ریمو شده! فکر کن که کجای کار هستیم. این نقد جدی من به تو است: حرفهای ناصر را در دفتر فراموش کرده ای. مخاطب را گم کردی. نیروهای ما همان بچه هایی هستند که درباره آنها صحبت کردی. چه کار داری به اسمهای مستعار و آدمهای ۶۰ سال پیش؟
۴۹۰۹٨ - تاریخ انتشار : ۶ آبان ۱٣۹۱
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : سلام بر توانچه و بر همه سلام. عابد عزیز لطفاً هنگام خواندن مطلب من لبخند بزن آنطور که یک متن و یا شعر طنزرا می خوانی.
اصل مطلب کامنت من بسیاری جدی است. جدی ترین است. اما با زبانی نوشته
شده که در عین مطرح کردن سوالات و مسایل، لبخند بر لب ها بنشاند. مردیم چقدر گریه کنیم. بیایید گاهی با زبانی با هم سخن بگوییم که هم خستگی بستاند.
من اگر جایی لازم شده، از آقای توانچه دفاع کرده ام. از دلیری او دفاع کرده ام. از عدالتخواهی او دفاع کرده ام. زیرا بسیاری از مردم بز دل، هزار جور داستان برایت می بافند و به شعورت توهین می کنند تا در رفته و هزینه ای در بزنگاهی نپردازند. از این نظر بزرگ زنان و بزرگ مردان دلیر و دانا در این لحظه خطیر تاریخ گاه هر کدام لشگری هستند.
این از این.
گذشته از این ویژگی های نیک جناب توانجه و امثال ایشان، در این مصاحبه، او مرا سخت می ترسانَد. حرف های عجیب و غریب می زند. و فکر می کند که این حرف ها، حرف های یک انقلابی است، که نیست. من از دگم و کپی برداری بیزارم. ولی به جوانان ایران زمین پیشنهاد می کنم که لنین را دوباره و چند بار ه بخوانند. خواندن نباید برای دگم گرایی و منطبق کردن باشد. خواندن باید فراستی را در آدمی برای گذر از پیچ ها در روز های توفانی بیدار سازد. عابد ما در این گفتار نه به عابدان و نه عالمان شباهتی ندارد. مردیست آن جهانی که فرود آمده ناگهانی. عجیب است که راز هستی را کشف کرده و فقط او این راز را در جیب جان دارد. مرد به هیچ کس شبیه نیست. در تاکسی با راننده طوری صحبت می کند که او دیگر نمی گوید، بله آقا. بلکه توانچه ی توانا، کاری می کند که او دریچه ای از گوش به مغز می گشاید. سوراخ گشوده شده به وسیله ی درل سخن، چنان است که دیگر هرگز اثرش پاک نمی شود. کار از این دست، هر آنچه بر آید، از توانچه سر آید. و پس از آن سکوت، وجود شنونده را فرا می گیرد. و توانچه ی عزیز ما بعد از کشف خود به عنوان انسانی غریب و بی نظیر، ناگهان به این نتیجه قطعی می رسد که پیر و پاتال ها دیگر باید باز نشسته شوند، زیرا کمونیسم در ایران به تصمیم عده ای جوان که هیچ کس را نمی مانند، شکل و محتوای ویژه و جدید خود را چنان یافته که مپرس. چنان، که فقط عابدی به نام توانچه و تنی چند توانایی گشت و گذار در آن خطه را دارند و بس. بنازم به این همه غوغای بی بُن سرشار.
مصاحبه شباهت زیادی به خیمه شب بازی دارد. مصاحبه کننده ناگهان تصمیم می گیرد که مصاحبه شونده را عریان سازد. پس می پرسد اشکال ندارد که به شما بگوییم مارکسیست؟ و ایشان نیز با بزرگواری ی ویژه ای اعلام می دارد ما چیزی برای مخفی کردن نداریم. بگذار جهان بداند. بگذار ملا بداند و ...
بعد از آمادگی برای کشیدن صلیب بر شانه های مبارک، این مسیح نوین به یادش می آید که قبل از به راه افتادن باید روی همه خط بزند، تا یگانه رستاخیز خود را بر پا دارد. خلاصه همینقدر بگویم که اینجا کسی با کسی شوخی ندارد، قیامتی است چنان که بیا و ببین. پس دیگران را خط زده و محکم حکم نهایی را، چون فتوایی برگشت ناپذیر و غیر قابل بازبینی صادر می نماید. و آن حکم چنان است که تو می پنداری کتابی آسمانی فرود آمده همینک در تهران المقدس. در ضمن ایشان شوخی با کسی ندارد، پس آیه ها را بخوانید و بدانید. زیرا این یک وظیفه است. از سوی دیگر ایشان لازم دانسته از سوی ۷۵ میلیون ایرانی به عنوان نماینده آنها اعلام دارد که کسی دست به سلاح نخواهد برد. گفته این پنبه را از گوش بردارید. ایشان به عنوان سخنگوی بی برو برگرد مردم ایران، اعلام کرده که این اصل را بدانید و آگاه باشید. و آنچه آن عزیز نماینده ی مردم می فرماید، فوری بر دارید و چون حلوا فروشان تهران قدیم، به سر دارید؛ تا شیرین اندیشه ی شما را تشکیل دهد. و از این دست غریب و ناگفتنی در لحظه لحظه ی مصاحبه فراوان است. خواندم و گفتم: دوست عزیز شاعر گیر آوردی!؟
حالا از آن طنز و شوخی در جدی که بگذریم، مقوله ای بسیار جدی در پیش روی قرار می گیرد که به آدمی - بیچاره خواننده ی مصاحبه - مسئولیت اندیشیدن، ژرف تر اندیشیدن را می سپارد. و سوالات گوناگونی ردیف می شود در ذهن آدمی.
یکی از آنها و ترسناک ترین آن سوالات این است: آیا توانچه نمی ترسد که از او یک «دام چاله» ساخته باشند زیرکانه. و او در فصل باد شدن آن را در نیافته هیچ. یا نخواسته دریابد. و جو را نیز طوری تنظیم کرده اند که او فکر کند که علی آباد شهری است بیکران؟
آیا آقای توانچه نمی ترسد که از او یک عباسعلی شهریاری درست کرده باشند. عباسعلی شهریاری ای که این بار خائن نیست. آگاهانه خائن نیست، ولی نتیجه ی کارش همان است و بیش است. زیرا عباسعلی توان تحویل دادن افراد اندکی را داشت؛ ولی توانچه ی صادق و شریف، بخاطر قرار گرفتن در زمان دیگری می تواند ده ها و حتی سد ها برابر عباسعلی ضربه بزند خونبار و فراموش ناشدنی. ایشان می فرمایند: خوب در نهایت آدم را می گیرند و می برند زندان! شوخی توانچه ی انقلابی با مردم ایران را می بینید!؟ من شکی ندارم که توانچه دلسوز است و خائن نیست. ولی این حرفها آدم را به شک می اندازد. مثل اینکه قرار است آدمیانی را که توانچه جمع می کند همین امروز بگیرند و در خُولتُونَک ها فرو کنند. نه دوست گرامی، در این میان حتی شاید به کسی یک سیلی هم نزنند، ولی اگر لازم شد در سر بزنگاهی از لطف توانچه ی ما، همه را در چنگ دارند ... شاید حالا آن پشت، از ما بهتران دستور داده اند: دقت کنید که عابد ما هیچ مشکلی نداشته باشد تا از این مصاحبه های مفید بیشتر و بیشتر بکند.
و دو کلمه با توانچه ی نازنین مردم دوست و عدالتخواه: نظر این آدم کوچک، بسیار کوچک، اما عمیقاً دلسوز این است که برای اینکه از فاجعه ای در پیش رو جلوگیری شود، ایشان بی درنگ به خانه و سر کار و زندگی خود بر گردد و هرچه هم تماس ایجاد کرده به آنها بگوید: خودتان بعد از این یک نشریه هستید + آدم. پس برای اینکه من شما را صادقانه به دهان شیر نفرستم با شیر کردنتان، پی کار خود گیرید و عذر من بپذیرید.
و چند کلمه هم با آنهایی که با توانچه ی نازنین ما ارتباط دارند: به نام نامی انقلاب و انقلابی و وظیفه ی او، هرچه زود تر از «دام چاله»۱ - توانچه عزیز - دور شوید چنان که شتر دیدی ندیدی. این کار شما هم شما و هم او ر ا از خود زنی نجات می دهد. تا شما و خود را سرخ نکرده، چاقو را فوری از دست آن مرد دلسوز عدالتخواه، اما تا بُن جان اشتباه گر، بگیرید.
۱ - «دام چاله» نام مدرن همان چاله ای است که برای حیوان و انسان می کندند و رویش را با شاخه های نازک و خاشاک می پوشاندند تا شکار - انسان یا حیوان - در آن بیفتد. رستم پهلوان باستانی ایران را به همین شیوه گرفتار کرده کشتند.
و یک نکته ی بسیار مهم: ما در شمال ایران، در غرب استان گیلان جنبشی فرهنگی داریم. به مسایل سیاسی در آنجا وارد نمی شویم. گاه مشکلات اجتماعی مردم را هم مطرح می کنیم. زبانی غیر جنگجو و صلح خواه داریم. در «جنبش پاکیزه خوی تالش» همه ی طرفداران، بدون هیچ استثنایی عمیقاً ایراندوست هستند. زیرا تالش ها خود را از اولین ایرانیان و صاحب ایران می دانند. با این حال هر وقت برای تفریح هم که شده ما را مورد لطف خود چنان قرار می دهند که دیروز ناچار شدم در وبلاگ «وَشتَن واژه ها» پستی بگذارم که شاید برای بسیاری خواندن اش خنده دار باشد. ولی آن غریب، واقعیت زندگی ما است. کسی آمده و در نظرگاه وبلاگ دیگر ما «تالش شناسی» نوشته که حبیبی به من توهین کرده و گفته بی ادب. من چنان حرفی به آن شخص نزده بودم. چندین روز است که تشنج و بحران در پای وبلاگ های ما موج می زند به لطف دروغ برنامه ریزی شده ی یک آدم. هرچه هم قسم می خوریم کسی میل باور کردن ندارد. پس به ناچار امروز بعد از نوشتن نامه ای بلند بالا به بزرگان تالش، رفتم و دلم را پای وبلاگ «تالش شناسی» کمی خالی کردم.
اینک این سوال پیش می آید: جناب توانچه ی عزیز، چگونه این همه آسان بر شما چشم می بندند. آیا فکر نمی کنید که آدم آنهایید؟ یعنی آن پشت، راضی و خوشحال به شما می خندند.
دو نکته ی دیگر. اول: این حرف های طنز آلود دوستانه و دلسوزانه ی من، هرگز از احترامی که به شما داشتم نمی کاهد. شهامت و عدالتخواهی شما در نزد من احترام خاص دارد. برای من همچنان همان نازنین توانچه ی شریف عدالت خواه هستید. مشکل من با شما این نیست که شریف نیستید. بلکه این است که واقف نیستید. به عبارتی دیگر شریفی که واقف نباشد، می تواند در حق خود و دیگران خود زنی کند.
دوم: چندی پیش سر زندانیان سبز با مهران ش. کمی قلمی حرفمان شد. من آنجا تندی کردم. و او بزرگوارانه سکوت کرد. از جمله او را ملا زاده ای بی دین، یعنی کمونیستی که تکفیر می کند، فتوا می دهد؛ خواندم به زبان طنز.
حال می بینم قلمی قوی و دلنشین دارد و با تسلط می نویسد نیک. خوب این بدهکاری را هم به دستور حافظ جان عزیز پرداختیم. حافظ گفته آن را که گفتی این را نیز بگو.
پایان سخن: دریایی از اندوه در دل موج می زند و هر لحظه به اوج. کوهی از سنگ های جهان بر شانه دارم بارا بار. وقت و حوصله ی کامنت بازی را ندارم. اگر می بینید باز آمده ام. برای این است که دیدم از آن همه صاحب نظر و گرامی مردم که اینجا سر می زنند، کسی به آن مهم، از این زاویه آنطور که باید نپرداخته.
۴۹۰۹۵ - تاریخ انتشار : ۶ آبان ۱٣۹۱
|
از : سیامند
عنوان : ای کاش هر کدام از مصاحبه شوندگان به اندازه جایگاه شان سخن می گفتند
نظرات آقای توانچه توسط کامنت های متعددی که در ذیل این «مصاحبه» آمده، طرح و «نقد» شده است. اما تیتر این مطلب و آنچه که آقای توانچه در تیتر این مطلب عنوان کرده برای من بسیار جالب است. تا همین چندی قبل، شاید الان هم (چون ایشان به علت انتقاد بر نظرات شان از لیست خود خارج فرموده اند) در صفحه ی فیس بوک ایشان، تصویری که معرف آقای توانچه بود، تصویر یک مسلسل کلاشنیکف بود. ای کاش آقای توانچه به جای صدور احکام نه چندان با پایه، از دلایل تغییر عقیده شان سخن می گفتند.
۴۹۰٨۴ - تاریخ انتشار : ۵ آبان ۱٣۹۱
|
از : امیر حسین آمویی
عنوان : تنها تاریخ، از طریق خواست و استقبال تودهها، روش درست مبارزه را اعم از مسالمتآمیز یا قهرآمیز تعیین میکند
تنها تاریخ، از طریق خواست و استقبال تودهها، روش درست مبارزه را اعم از مسالمتآمیز یا قهرآمیز تعیین میکند
پاسخهای قاطعانهی «رفیق» توانچه به مصاحبهگر، من را به یاد احکام پرصلابت وارثان نوزده بهمن و ایزوتوپهای همخانوادهی آن انداخت. از تودهایها بگذریم که فساد فرصتخواهی و خودبزرگبینی بلای جان و جهانبینیشان شده بود و سر آخر هم جان به جهانبینی ناسرهشان تسلیم کردند، آن هم نه مستقیم، بل که از طریق "حضرات آیات". اما آنچه مرا واداشت که مصاحبه را بخوانم، عنوان تحریکآمیز مصاحبه بود. میل داشتم بدانم که به راستی جنبش چپ مارکسیستی یا مارکسیستی-لنینیستی (؟) پس از تجربههای سقوط کمونیزم در شوروی سابق و اروپای شرقی و نیز شکست جنبش چریکی در ایران، اکنون به این پرسش حیاتی، و به قول آقای توانچه «خفن» (!) چگونه پاسخ خواهد داد. در جریان گفتگو ندیدم که پاسخ روشنی به این سوال مهم داده شده باشد. اما نمیدانم چرا فکر میکنم که نامستقیم، پاسخ «نه» بوده است. اگر این برداشت من درست باشد، آن گاه باید نظر دوستان را به نکتههایی جلب کنم:
۱- آنچه که توسط مارکس در آثار بینظیر سیاسی و نقدهای تاریخی-طبقاتی اش مطرح شده، صرف «آراء» و «عقاید» نیست! کسانی که همچون مارکس نیمنگاهی به تاریخ انداخته اند، میدانند که واقعیت تاریخی مبارزهی طبقاتی حقیقت دارد و لذا آگاهی از قانونمندیهای آن نیز در مجموع هم چراغ راه مبارزات طبقات استثمار شونده بود و هم تفنگی در دست دشمنان این طبقات! در واقع جامعهشناسی مارکسیستی هم به دشمنان طبقهی کارگر مدد رسانده و هم به خود آنان! فکرش را بکنید که چگونه امپریالزم، اعم از سالخوردگان و جوانهایش، با برنامهای دراز مدت و پیشبینی سیلها یا انقلابات صد سرمایهداری و ضدامپریالیستی، با قراردادن سدهای موجشکن و منحرفکنندهی مسیر حرکات سیاسی – اجتماعی، به تاریخ، به شکل دلخواه خود، شکل دادند. آری اگر از دخالت امپریالزم در تاریخ ملتی سخن میگوییم به این معناست و لاغیر.
۲- شیوهی ایجاد یا اعمال تغییر در هر نظام سیاسی بستگی دارد به "درونویژگی"های آن نظام و «برونویژگی«های محیط بر آن نظام. به بیان دیگر شرایط درونی و شرایط بیرونی و بینالمللی! هر نظام سیاسی-طبقاتی با توجه به شرایط مذکور پتانسیل و توانایی نوع تغییر خاص خودش را در درون خویش میپرورد و این سازوکار تاریخی-طبقاتی خودویژهی هر نظام مفروض است. اما مسیرهای ممکن تغییر، یعنی امکان بالقوهی تغییرات، ممکن است به شیوههای گوناگون مسالمتآمیز و یا قهرآمیز تحقق پذیرد.
۳- هیچ سیاستمدار آگاهی اعم از مارکسیست یا غیر مارکسیست و یا ضد مارکسیست، این راهها را از نظر دور نمیکند. چنین سیاستمداری یا رهبری حزبی، از آنجا که اصل تغییر بدون خونریزی و با حداقل تلفات انسانی، اقتصادی و غیره در نظر او بهترین روش است، ابتدا میکوشد از راهای بیخطرتر و یا کم خطرتر به مقصود برسد و تنها در زمانی که تحقق تغییرات سیاسی تاریخی توسل به قهر را ایجاب کند و در دستور کار بگذارد، بدان روی خواهد آورد. معنی روشن قرار گرفتن در دستور کار نیز چیزی نیست جز تحمیل روش قهرآمیز از سوی نیروهای پسروندهی تاریخ و دشمنان مسلح تحول پیشرونده و بالنده. اگر به روزهای تاریخی تحولات بهمن بیاندیشید، خواهید دید که روش قهرآمیز در واقع به تودههای به جان آمده تحمیل و بدین ترتیب توسط تاریخ تعیین و توسل بدان ضروری شد.
به طور خلاصه: هر تغییر مناسبی ابتدا به صورت مسالمتآمیز و در غیر این صورت به شکل قهرآمیز ، توسط تاریخ و عمل سیاسی حاکمان ومحکومان در دستور کار جنبش قرار خواهد گرفت و ملاک تشخیص درستی یا ضروت آن استقبال تودهها از آن روش خاص است. وظیفهی حزب پیشرو، تنها بردن آگاهی به میان تودهها و نیز تعمیم روشهای مبارزاتی آنان است.
۴۹۰۷۱ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣۹۱
|
از : الف باران
عنوان : تقدیم شمسی نه میلادی ؟!
"وضعیت نیروهای چپ داخل ایران چگونه است؟
از جهاتی خوب و از جهاتی بد! خوب از این نظر که نیروهای چپ در ایران با پسگردنی دهه هفتاد و هشتاد ادب شدهاند و سر عقل آمدهاند. "
آقای توانچه... آیا کسی که به نقد مصاحبه شما میپردازد آنقدر قدرت تشخیص ندارد که بداند که دهه ۷۰ و ۸۰ که شما بدان اشاره نموده اید مربوط به تقدیم شمسی است و نه میلادی ؟! و این توهین و تحمیق نظر دهنده نیست ؟ در این مصاحبه شما به تمام سازمانهای چپ ایران توهین نموده اید و این نه در صلاحیت شما بلکه در صلاحیت هیچ نیرو و سازمان سیاسی دیگر نیست و مطمناً نیروهای سیاسی از ادبیات "منحط چاله میدانی" برای دفع رقبای سیاسی خود استفاده نمیکنند. بیجهت هم خود را در محذوریت مکانی و زمانی قرار ندهید که قابل قبول برای کسی نخواهد بود. بسیار ساده و روشن خدمت شما عرض میشود که مصاحبه شما نه در خدمت روشنگری بلکه منتج به ناامیدی و انفصال از نیروهای چپ و مبارز ایران بود ...
۴۹۰۶۴ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣۹۱
|
از : اکبری
عنوان : وای به حال ما!
هفت شهر عشق را عطار کشت ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم!
بنظر میرسد چپ ما هنوز صد سال ازتاریخ وتحولات جهان عقب است!
۴۹۰۵٨ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣۹۱
|
از : عابد توانچه
عنوان : در مورد برنامه تعدیل ساختاری
« نباید اجازه داد تحریمها و خطر جنگ، فرصت طلائی سرمایهداری ایران برای تکمیل طرحهای تعدیل ساختاریِ صندوق بینالمللی شود.»
درحالتی که ایران مورد حمله خارجی و اشغال نظامی واقع شود، موضوع به قدری روشن است که جای بحث ندارد. آلترناتیوی که توسط نیروی مهاجم در ایران نشانده می شود چاره ای به جز حرکت مطیع وارانه در چهارچوب برنامه های صندوق را ندارد.
در مورد اینکه گفت شد: «تحریم به اجرای سیاست حذف یارانه ها آسیب زده است» باید بگویم دید کوتاه مدت را باید به دید بلند مدت تغییر داد. اگر توافقی محدود بین ایران و امریکا صورت بگیرد چه؟
موضوع ایران را خودشان بزرگ کردند و حالا یکی از چالش های اصلی در انتخابات آمریکا است. اگر اوباما بتواند توافقی مبنی بر کنار گذاشتن تعلیق ۲۰ درصد با یران انجام دهد بی شک با یک شوک بزرگ رسانه ای پیروز انتخاباتی است که هزم زیر دیگ اش موضوع پرونده هسته ای ایران است.
ایران نیز مایع به چنین توافقی است. نیت حذف همه تحریم ها را ندارد. همینکه تحریم فروش نفت و تحریم بانکی برداشته شود برای ایران کفایت می کند.
بعد از توافق زمین بازی به چه شکل است؟
_ ارزش پول ملی ایران در برابر دلار و به بهانه تحریم و غیره از ۱۲۰۰ به ۳۶۰۰ و بالاتر تغییر یافته است و یکی از مهمترین شروط صندوق محقق شده است.
_ اگر مشکل تحریم باشد بعد از اجرای توافق باید دوباره نرخ برابری به حالت گذشته باز گردد اما باز نمی گردد. تجربه دولت هاشمی و خاتمی نشان داده است که باز نمی گردد. یکی جنگ را بهانه م یکند و دیگری نفت ۹ دلاری را و دیگری تحریم را
_ به بهانه تحریم می خواهند قیمت بنزین را باز هم افزایش دهند. یکی دیگر از اصول صندوق و برنامه تعدیل ساختاری. آزاد سازی قیمت سوخت و انرژی
_ صدور فله ای مواد خام و کالاهای درون کشور به بهانه افزایش صادرات و توجیه کاهش ارزش پول ملی... سرپوشی بر بلایی که در ۲۷ کشور دیگر جهان پیرامونی نیز اتفاق افتاده است.
_...
آیا واقعا تحریم مناسب ترین بهانه برای اجرای زیر پوستی برنامه تعدیل ساختاری نیست؟
۴۹۰۵۵ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣۹۱
|
از : عابد توانچه
عنوان : به: الف باران
در مورد دهه ۷۰ و ۸۰ باد نوشته می شد که مراد تقویم شمسی است و مسئله ای است که صرفا درباره نیروهای داخل ایران بیان شد و ربطی به هیچ نیرو یا سازمانی در خارج ایران ندارد. متاسفانه به هیچ طریقی نمیشد این بحث را بیشتر از این باز کرد. صدای کسانی به حق بلند می شد که چرا وقتی ما هنوز در ایران هستیم اشاره ای به ما یا وضعیت یا مسائل مربوط به ما کرده اید.
هم منع اخلاقی وجود داشت و هم منع امنیتی. حداقل من بلد نبودم بهتر از این به صورت سر بسته اشاره ای به مسائل دهه ۷۰ و ۸۰ نیروهای نسل جدید داخل ایران بکنم. این نقص را می پذیرم
۴۹۰۵۰ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣۹۱
|
از : مهران ش
عنوان : در پاسخ به جناب عابد
جناب عابد، اگر چتد بار نوشته ی مرا خواندید و متوجه سخن های من نشدید، بر میگردد به تفاوت بنیادی شما و شما های نوعی و من و من های نوعی. ما حتی فارسی نوشتن و خواندنمان هم متفاوت هست. فارسی "الکن" رایج شده توسط لشگریان اسلام نه با فارسی من که با فارسی معین و دهخدا و شعفیی کدکنی و زرین کوب هم نه همخوانی دارد و نه قابل درک.
جناب عابد، خواست چپ همسان و هم گام من با چپی که شما نماینده گی اش میکنید فرسنگ ها فاصله دارد و ما زبان مشترکی ابدا نداریم. من و من نوعی نه برای معروف شدن و اسم و رسم در کردند و به جاه و منالی رسیدن به چپ گرایش پیدا کردیم و نه پهلوان پنبه گونه ادعا های عجیب و غریبی کردیم و همگی را دون شمردیم و خود را عقل کل. من و من نوعی به چپ گرایش پیدا کردیم و به آن مجهز شدیم برای برقراری عدالت اجتماعی-سیاسی-فرهنگی- اقتصادی در جامعه. نه قصد خاطره نویسی از خود داریم و نه عقده خود بزرگ بینی. ما در فرهنگ ایران زمین پرورش یافتیم و فهمیدیم، به درست، که درخت هر چه بارش بیشتر باشد، سر به زمین نزدیک تر است. تنها درختان عقیم چنین نیستند.
جناب عابد، قصدم از نوشتن نه درس دادن به شما بود و نه راه و روش نشان دادن. تنها خواستم بگویم فروتنی و آزاده گی در نزد انسان های آگاه امر نیکی است.
شما اگر فتوا گویانه میگوئید که: چپ های نسل من " در حسرت این خواهند ماند که فعالان مارکسیست داخل ایران دست به اسلحه" ببرند، من میگویم شما حتی الفبای مارکسیسم را نیاموخته اید (یک نگاهی به دور و بر خود بکنید و روزنامه ها و مقالات وابسته به رژیم را بخوانید تا تکرار این سخن شما را دهها بار شاهد باشید). چرا که سخن شما سخن تمامی تئوریسین های رژیم های سرمایه داری است. گرفتن قدرت از چنگ رژیم سرمایه داری تنها و تنها با یک جنگ طبقاتی میسر است و بس. این را حتی نوآموزان چند کتاب مارکسیستی خوانده هم میداند و ضمنن چپ نسل من ابدا خواهان اسلحه بدست گرفتن "فعالان مارکسیست داخل" نیست و این مباد. بل خواهان اسلحه بدست گرفتن کارگران و مزد بگیران هست که حق و حقوق خود را از حلقوم نا پاک رژیم سرمایه داری اشغالگر اسلامی بیرون بکشد.
در انتها میخواهم لطف کنید هر زمان که دست به آمار میبرید، چند ثانیه ای مطالعه کنید. شما اگر تمام سازمان هایی که بدرست و یا غلط خود را ادامه دهنده گان سچفخا ایران میدانند را در نظر بگیرید در نهایت ۷-۸ سازمان را میتوانید نام ببرید نه ۲۰ سازمان. این نوع آمار دادن ها نشان غرض و تنگ نظری و گینه جویی است و بس.
شما را به خیر و ما را به سلامت
۴۹۰۴۷ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣۹۱
|
از : الف رستمی
عنوان : همه هستند
با تشکر از پاسخ آقای عابد توانچه بر نوشته اینجانب و تشکر از همه عزیزانی که در این بحث نقطه نظرات ارزشمندی را مطرح کرده اند... باید بگویم نام حزب یا سازمان و یا گروه خاصی را نیاوردم چون همه هستند ... همه .... یعنی همه احزاب و سازمان های چپ
از حزب توده گرفته تا اکثریت تا راه کارگر تا اقلیت، حزب کمونیست، و حتی هواداران اشرف دهقانی و ... همه و همه زنده و فعال اند رفیق عزیز اگرچه در زیر سرکوبی مرگبار ... به زودی و به قول شاعر گرانقدر کسرایی شاهد جنگلی خواهی بود که از این شاخه ها بر می خیزد و آتشی که از این هیمه ها ...
تحولات سیاسی همه در صحنه علنی و گاه حتی مشهود اجتماعی نمی گذرد که دیده شود... ما یک بار این مهم را با گوشت و پوست و در آستانه انقلاب لمس کردیم. به شما هم توصیه می کنم برای کار با نفی آنچه بوده و هست شروع نکنید... از آنچه هست پلی به آنچه باید باشد بزنید.
۴۹۰۴۵ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣۹۱
|
از : الف از ایران
عنوان : چطور تحریمها، فرصتی طلایی برای پیگیری طرح تعدیل ساختاری خواهند بود؟؟؟؟!!
عابد توانچه میگه
« نباید اجازه داد تحریمها و خطر جنگ، فرصت طلائی سرمایهداری ایران برای تکمیل طرحهای تعدیل ساختاریِ صندوق بینالمللی شود.»
----------------------
توضیح بدید که چگونه بحران ِ اقتصادی ناشی از تحریمها و خطر جنگ، فرصتی طلایی برای تکمیل طرحهای تعدیل ساختاری میشه؟
منطقا تحریمها (جدا از ارزشگذاری) پروسه تکمیل طرح آزادسازی یارانهها رو با مشکل مواجه کرده. (چه در فاز نارضایتی اجتماعی و مخالفت حتی در درون دستگاه سیاسی و قوه مقننه همین اخیرا شاهدش بودیم- چه در فاز عملی اساسا چنین کاری تخریب و آسیبرسانی جدی و همه جانبه به سرمایهداری کوچک تا بزرگ کشور را ببار خواهد آورد.
پس این مورد ارجاع "سرمایهداری ایران" در جمله بالا خطاب به که بوده؟
۴۹۰۴۴ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣۹۱
|
از : الف از ایران
عنوان : تحلیلی که از آن به این روش مبارزاتی رسیدید کجاست؟
با برخی حرفهای توانچه موافقم - مثل موهون بودن و نمادین بودن سازمانهای مارکسیستی خارج از کشور.
در مورد تاکتیکهای مبارزاتی هم (از جمله مبارزات چریکی) بدیهی است که گزینش هر نوع مبارزه بسته به شرایط تاریخی و تحلیل برخاسته ازونه. منتها پاسخی که توانچه تحت عنوان "سبک زندگی" تجویز میکند(از جمله بحث با هر کی دم دستت بود) بعنوان یک روش مبارزه، بیشتر به طنز میماند - چون چنین متدی نه به آگاهی درست و حسابی اجتماعی ختم خواهد شد (در مواجهه با دستگاههای عظیم رسانهای و گفتمانسازی ج.ا و در طیف دیگر رسانههای اپوزیسیون تحت حمایت آمریکا و متحدینش، تجویز چنین متدهای ناپایداری واقعا دلخوشکردنه)
نکته مهم دیگر آنکه : آگاهی و عمل (که بواسطه حلقه مفقوده سازمان بیکدیگر متصل میشن) ماهیتا جداناپذیرند تفکیک مکانیکی ایندو لاجَرَم عقیمکردن کارکرد هر سه است
...
اصلا گیریم که گروهی به این نتیجه رسیدهاند که در این شرایط و با احتساب این مختصات و غیره پیگیری گسترش آگاهی طبقاتی، میباید مسئولیت مارکسیستهای امروز ایران (داخل) باشد.کو؟ کجا تحلیلی بوده؟ متنی که در آن فرآیند از تحلیل شرایط امروز کشور به این روش مبارزه، رسیده کجاست؟
حدود و ثغور و تعاریف این "آگاهی طبقاتی" چیست؟ با کدامین اولویتها؟ برای چه طیفی؟ کجا؟ با چه ابزاری؟
پینوشت: البته من میدونم که این صحبت از "زیست بشیوه مارکسیست غیرنمایشی" (یا اونچه که شما مبارزه در سطح سبک زندگی نامیدی) بیشتر در واکنش به حضور چه طیفی است - ولی همچنان حدی از واکنشگرایی توی متن، توی ذوق میزنه
۴۹۰۴٣ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣۹۱
|
از : بابک ساده
عنوان : در این مصاحبه دو نکته بنظرم فابل مکث ست
اول - در پاسخ سئوال دهم .....آیا شما قائل به مبارزه مسلحانه یا هر نوع دیگری از مبارزه توام با «قهر» هستید؟....
عابد توانچه خیلی راحت پاسخ میدهد : [ جواب این سوال در تابستان ۱۳۴۹ داده است: «این حکم اساساً درست است که هرگاه آگاهی انقلابی تودهها را فرا گیرد، بر زمینه شرایط مادی تودهها، به یک نیروی مادی عظیم تبدیل خواهد شد. تنها نیرویی که قادر است جامعه را دگرگون کند. اما مسئله همیشه این بوده است که این آگاهی چگونه باید بمیان تودهها برده شود،چه سازمانها و وسایلی باید این آگاهی را به میان تودهها ببرند، و از این طریق کدام اشکال سازمانی و اتخاذ چه شیوهای از مبارزه میتوان انرژی انقلابی تودهها را در مسیر درست، مسیری که به پیروزی انقلاب، به سرنگونی ارتجاع، به تصرف قدرت سیاسی منجر میشود، انداخت و هدایت کرد؟»]
کاری ندارم که این نقل قول در زمان خودش درست بود یا نه ولی بهر جهت شرائط عینی و ذهنی جهان و ایران بطور کلی عوض شده ست و باید یک کمی در استفاده از نقل قول ها وسواس کرد .
دوم - از پاسخهای عابد توانچه اینطور مستفاد میشود که بدون وسائل اندازه گیری مثلا انتخابات و آرا ی مخفی می توان با حدس و گمان به میزان حضور و اقبال نیروها از جمله چپ در میان مردم پی برد. اساسا در طول مصاحبه چند بار از «انقلاب » سخن بمیان آورده شد ولی هرگز از انتخابات کلمه ای بمیان نیامد. حتی بطور تلویحی شرائط عینی انقلاب را مساعد و چپ ها را عقب تر از آن می بیند.
در حالیکه امروز چپ ها در یراسر جهان با فعالیت سیاسی و شرکت در انتخابات تلاش می کنند با برنامه ، سیاست ها و شعار های خود بین مردم ببرند . میزان اعتلا یا رکود جنبش کارگری و عدالت خواهانه در اکثر کشورهای شبیه ما یا حتی کشورهای پیشرفته بر اساس میزان کرسی های احزاب چپ در پارلمان می سنجند - نیکاراگوئه ، شیلی ، ونزوئلا ، برزیل و نظائر آنها در این زمینه مقاله های آقای قراگوزلو در اخبار روز را توصیه می کنم
۴۹۰۴۲ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣۹۱
|
از : رضا محمدی
عنوان : خودخواهی و کیش شخصیت موج میزند. این خطرناک است.
من چندین مصاحبه و مطلب از آقای توانچه تاکنون خوانده ام. اولا متد برخورد و ادبیات او کاملا برگرفته از لنین است. این متاسفانه در میان چپها از گذشته تا کنون بویژه آنانی که دایه رهبری چپ را دارند، مد شده است. بدون اینکه این آقایان کمی از فرهنگ روسی که به فحش و بد دهنی مشهور هستند، آگاهی داشته باشند. همان برخوردهای که لنین در بحث با کائوتسکی داشت و با روزا لوگزامبورگ در مقطعی داشت، که کاملا برگرفته از فرهنگ عامیانه روسها است، این آقایان هم بدون اطلاع مثل نقل و نبات استفاده میکنند.
من یکی از آرزوهایم این است که چپ ایران دو باره سر بر بیاورد، نام اصلا مهم نیست. این چپ هم میتواند از احزاب و سازمانهای تاریخا شکل گرفته باشد یا از میان نسل جدید باشد. مهم برآمد و تبدیل شدن چپ به نیروی اجتماعی قوی است. در طول صد سال گذشته متاسفانه چپ همواره محکوم به این بوده که گذشته خود را تماما رد کند و دنبال از نو شروع کردن و از نو ساختن باشد. از نو ساختن دو باره سر یک بزنگاهی منجر به انشعاب و چند دستگی و شکست برای چپ بوده است.
آقای توانچه دو باره با افاده و پوز دادن روشنفکرانه میخواهد راه طی شده صد ساله چپ را تکرار و تکرار بکند. من به آقای توانچه توصیه میکنم، یک بار دیگر هم ادبیات بکار رفته جنبش فدائیان را از آغاز دهه چهل تا شکل گیری و ادامه خود راجع به خود و حزب توده بخواند، که امروز آقای توانچه ادعای چند پارگی جنبش فدائیان را دارد. ادبیات او تکرار ادبیات فدائیان دهه چهل و پنجاه راجع به خود و حزب توده هست.
بویژه که ادبیات بکار رفته آقای توانچه سراسر آغشته به یک خودخواهی کاذب و کیش شخصیت هم است، که این جنبه در فرهنگ فدائیان یافت نمیشد.
باید گفت آقای توانچه با این فرهنگ و برخوردهای از بالا بوِیژه در تحولاتی که چپ در خود دیده، هیچ منبع خیری برای آن نخواهید شد. کمی به خود نگرید و .......
۴۹۰۴۱ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣۹۱
|
از : دامون سروی
عنوان : نیکویی بحث
اگرچه آقای توانچه توان دامن زدن به بحث در مورد گذشته و حال مبارزه مارکسیستها در ایران را نشان داده ولی به باور من و با احترام به ایشان، پختگی کافی در این کار ندارد.در صورتی که ایشان پخته تر شود باید متوجه شود که ۱- رژیمهای خودکامه با حکم حکومتی ،احزاب وسازمانهای مخالف دیکتاتوری را "منحل" می کنند ولی آنها با شرایط دیگری به زندگی خود ادامه می دهند و آرزوی رژیمها برآورده نمی شود.روشن است که در شرایط دیکتاتوری و سرکوب وحشیانه مبارزه بسیار محدود می شود ولی نابودی یک حرکت سیاسی را تاریخ تعیین می کند نه حکم حکومت یا ذهن یک منتقد. ۲- بیشترین اثر آموزش مارکسیستی منسوب به همان دو جریانی است که آقای توانچه در تابوت نهاده و درش را بسته است و بعید می دانم که آنهایی که در فضای سیاسی کنونی ایران نفس می کشند و منصف باشند چنین نظر دهند. ممکن است شاهد حرکت فعال و جسورانه نباشند ولی بازماندگان زنده اند و بدون تشکیلات هرکار بتوانند می کنند. تربیت بسیاری از این بازماندگان به گونه ای ست که در نبود تشکیلات و "رهنمود" کار می کنند و در واقع ساده تر اینکه تابع تشکیلاتی نیستند ولی از اندوخته بهره می برند و در نبود تشکیلات البته حرکت بسیار کند و خطا آمیز. ۲- اینکه دیدگاههای بعضی جریانها به مذاق ایشان خوش نمی آید دلیل بر مرده بودن آنها نیست. بهترین کار ایشان این است که به سهم خود اثرگذار باشد البته نه بگونه ای که کتابی در کتابخانه باقی نگذارند. برای فعالیت تبلیغ ایشان در تاکسی هم یک هورای بلند کشیدم.
۴۹۰٣۹ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣۹۱
|
از : الف باران
عنوان : نفی حکومتهای ملی...
س) وضعیت نیروهای چپ در ایران چگونه است ؟
ج) از جهاتی خوب و از جهاتی بد ! خوب از این نظر که نیروهای چپ در ایران با پس گردنی دهه هفتاد و هشتاد و سر عقل آمده اند...!!!
هر گوینده و یا مصاحبه شوندهای که در باره مسائلی نظر میدهد قبل از هر چیز به معرفی نوع شخصیت اجتمایی خود میپردازد . سازمانهای سیاسی ایران بنا به ظرفیتهای طبقاتی و تعلقات ایدئولژی خود مسائل ایران را تجزیه و تحلیل کرده و مینمایند.اگر انتقادی بر آنها وارد باشد نوع انتقاد و برخورد نباید از محدوده استاندارد های متعارفی فراتر رود...
این سازمانهای چپ که در دهه ۷۰ و ۸۰ " ادب شدند "، بوسیلهٔ چه کسانی ادب شدند که رضایت خاطر شما را فراهم آورده اند ؟!... کسی که برای شخصیت اجتمایی دیگران احترامی قائل نیست خود فاقد آن خواهد بود. بهر صورت آشفته فکریهای متناقضی که اظهار فرموده اید در حد تفکرات یک راست گرای افراطی است تا یک چپ کمونیست ! چه در مورد جنگ چه در مورد آینده ایران که دورنمایی بین فاشیسم و سوسیالیسم نوساناتی دیگر نمیتواند داشته باشد !
فرض کنیم یک حکومت سوسیالیسم تخلی که پایگاهی هم در حال حاضر در ایران ندارد، از کرات دیگر برای شما وارد کردند، آنوقت چه خواهد شد ؟ زمانیکه امپریالیسم جهانی تحمل حضور دیکتاتورهای مستقلی از جمله صدام ، قذافی و بشار اسد را ندارد و بخاطر دستیابی حکومت ایران به بمب اتمی موهومی، از آسمان و زمین بلا صادر میکند ،شما چگونه این سوسیالیسم نوبنیادی که تازه از چراغ جادو بیرون آمده است میتوانید محافظت کنید ؟ این تخیلات چپ اندر قیچی از کجا آورده شده است ؟ از طرف دیگر شما که بر طبق نظر روزالکزامبرگ حکومت های آینده جهان را بین "سوسیالیسم" یا "بربریت" خط و خط کشی میکنید یعنی آیندهای جز فاشیسم در انتظار مردم محروم جهان و ایران نمیتوانید تصور کنید ! این است تفکّر چپ در ایران ؟!
این همه "مارکسیستهای ایران" ,"مارکسیستهای ایران" به رخ دیگران میکشید چرا از لنینیسم سخنی بمیان نمیآورید ؟ مارکسیسم بدون لنینیسم فقط یک تئوری است.یعنی در واقع شما تئوری بدون پراتیک را ترویج میدهید که فعالیتهای آن از قهوه خانهها و کافی شاپ ها هم فراتر نمیرود...
۴۹۰٣۶ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣۹۱
|
از : ر. سماوی
عنوان : قیاس
بااحترام به آقای توانچه عزیز
باوقوف واحتساب تفاوت های فاحش زندان ها وزندانبانان در دو رژیم وباور وتفاوت های ایدیولوژیکی شان واز این قبیل ،در یادداشت قبلی آنچه که به ما وشما در آن دوره ویا این دوره مربوط بوده است را مورد توجه قرار گرفته است شما گفتید " کار را به جائی رساندیم " .منظورم قیاسی بود بین کاروبار ورفتار شمادراین دوره با کارو بارو رفتار هم آرمانهای شما درآن دوره .
۴۹۰٣۴ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣۹۱
|
از : reza resa
عنوان : گرفتن آن ماسماسک
فکر میکنم دلیل اینهمه هیستری در مقابل این مصاحبه در همان تیتر اول قرار گرفته است،خیلیها و پا به پای حکومت در حسرت گرفتن آن ماسماسک در دست امسال آقای توانچه بودند هستند و خواهند بود.این صحبت خودمانی به مذاق من خوش آید یا نه نشان زیبای حرکت بخشی از چپ ایرانیست که در داخل به حیا ت خود ادامه میدهد،قاطی هر جنبشی میشود که روزنه ساز است،جانمازی هم به آب نمیکشد که "با از ما بهتران نشسته است"،در یک کلام قلب من یکی با خواندن این جملات شوق گریست،و بردباری و "پوست کلفتی " روز افزون برای امسال آقای توانچه آرزومندم.
۴۹۰٣۱ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣۹۱
|
از : صادق شکیب
عنوان : قصه ادامه دار
با خود بزرگ بینی از موضع ماورا انقلابی وچپ نمایانه برمسند تخطئه چپ واقعی نشستن تاریخی دیرینه دارد. واین قصه هنوز ادامه داردومصاحبه هایی از این دست وبرلب آوردن کلمات قلمبه ی از موضع قدرت کاملا گویاست.... آقای توانچه کمی آهسته تا دیگران نیز به گرد پای حضرت عالی بتوانند برسند
۴۹۰۲٨ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣۹۱
|
از : عابد توانچه
عنوان : پاسخ به الف رستمی
در ابتدا توصیه می کنم به کمی منصف بودن. نباید اجازه داد عصبانیت از صحبتهای دیگران به برداشت نادرست از صحبت آنان منتهی شود.
سوال: اینکه عده ای جوان کتابهای کلاسیک و پایه را می خوانند (حالا فارسی یا به هر زبان دیگری) چه ربطی به موضوع من درباره گروه های سیاسی گذشته دارد؟ آیا جائی این ادعا مطرح شده که ربط دارد یا شما ترجیح داده اید اینها را به هم ربط بدهید؟
***
در مورد اینکه چپهای نسل گذشته چه کرده اند هم تلاش کرده اید آنرا به زنده بودن سازمان های سیاسی گذشته بچسبانید و ربط بدهید. این کار البته خیلی ناشیانه صورت گرفته است و قابل تشخیص است. بینید دوست عزیز:
فرض کنیم یک سازمان سیاسی در یک مقطع تاریخی وجود دارد. دست به یک مبارزه همه جانبه می زند. جزوات مختلفی تهیه و تدارک می زند، تظارهرات و اعتصاب به راه می اندازد، یا هر نوع کار دیگری. این گروه خیلی خوشنام است و نسبت به نیرویی که در اختیار دارد تاثیر می گذارد. زیر فشار استبداد مهره های اصلی این سازمان یا گروه شهید می شوند. اعضایی به زندان و داغ و درفش سپرده می شوند. کادرهای بی تجربه بیرون در نبود چهره های تاثیر گذار خود دچار اختلاف می شوند و غیره. به هر حال بعد از زمانی از آن سازمان جز اسمی باقی نمی ماند. حالا ما چون آن مبارزان انسان های درست و شجاعی بودند بیائیم و بگوئیم آن سازمان هنوز وجود دارد؟ چه ربطی دارد خوب بودن به وجود داشتن. استاد ارانی هم انسانی درست و شجاعی بود، ولی به دلیل اینکه اینگونه بود نمی توانیم بگوئیم او زنده است. او در راه آرمان های خود جان باخته است. خوب بودن، زحمت کشیدن، مبارزه کردن، از جان و عمر و زندگی مایه گذاشتن یک بحث است و وجود داشتن یا نداشتن در زمان دیگر مسئله دیگری است. خواهش می کنم تلاش نکنید اینها را با یکدیگر مخلوط کنید.
برای اینکه بحث واضح و مشخص شود چرا اسم نمی آورید؟ چرا مثال نقض نمی آورید که مثلا این گروه وجود داشته هنوز هم وجود دارد. اینگونه دقیقا مشخص می شود اعتراض و تلخی زبان شما ناشی از چه چیزی است.
۴۹۰۲۶ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣۹۱
|
از : عابد توانچه
عنوان : پاسخ به : مهران ش
سه بار جملاتی را که نوشته بودید خواندم اما متوجه نشدم حرف و معنای این نوشته ها چه چیزی است. خوب شما رنج کشیده اید یا نکشیده اید، صدایتان به گوش بتن فرو رفته یا نرفته، طول مدت زندان من کم بوده یا اصلا به زنداننرفته ام یا هر درد و دل دیگری که شما دارید. فرض را می گیریم که شما خیلی آدم شجاع و خفنی هستید.
سوال مشخص من این است که این حرفها چه ارتباطی به مباحث مطرح شده درون مصاحبه دارد؟
نقد مشخص خود را در باره هر قسمتی که درباره آن حرف دارید بیان به فرمائیدف من در خدمتم. اگر هم می خواهید از خاطرات خود بنویسید مشکلی نیست. این خاطرات را بنویسید، قول می دهم با دقت خاطرات شما را بخوانم
۴۹۰۲۵ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣۹۱
|
از : عابد توانچه
عنوان : پاسخ به آقای ر سماوی
با سلام
آیا مشکلی در این زمینه وجود دارد؟ اینکه رفتار زندان بانان شما با رئیس حفاظت زندانی که من در آن بوده ام تفاوت دارد، مسئله عجیبی است؟ تفاوت نظرات فرد با فرد، یا زندان بانان زنده های مختلف یا حتی تفاوت رفتار زندان بان با زندان بان در یک زندان، به نظر من چیز عجیبی نیست.
***
حالا مسئله را را از یک زاویه دیگر نگاه می کنیم. در فضایی که گروه های سیاسی وجود دارند و سبک مبارزه آنها حداقل در بخش هایی از جامعه شهره است این طبیعی است که زندان بانانی غیر ایدئولوژیک سیستم ها در معرض رفتارف زندگی و عقاید زندانیان سیاسی دچار تغییر شوند. در اینکه صدها و شاید هزاران زندانی سیاسی مارکسیست و چپگرا در ۵ دهه گذشته بسیار تاثیرگذارتر و موفق تر از من بوده اند حتی برای یک ثانیه هم شک ندارم.
باید نیروهای با تجربه و جان به در برده بیاید و از تجربیات خود صحبت کنند. نوع رفتار زندانی سیاسی ۲ دهه اخیر را آسیب شناسی کنند. باید دید چطور شده است که آن گفتار توام با کرنش (حتی در زبان یک شکنجه گر سفاک - در تمجید درونی از مقاومت) و رفتار توام با احترام زندان بانان معمولی زندان، تبدیل به توهین و مسخره شده است؟
به نظر من همه چیز یک کد دارد: سبک زندگی!
از نوع حرف زدن، نوع زندگی، نوع پوشش، نوع رفتار اجتماعی، نوع برخورد در زندانف و ... و ... و ... صدها موضوع دیگر
در این باره "کمی" حرف دارم و "بسیار" مشتاق شنیدن و آموختنم
۴۹۰۲۴ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣۹۱
|
از : مهران ش
عنوان : فروتنی را چه پیش آمد، آزاده گی چه شد؟
مصاحبه ای شده با جناب عابد (عبد کننده) توانچه و آن که از "اعتقاد" هایش ((عقیده = باور مذهبی بدون دلیل و مدرک و اثبات. در این "اعتقاد" نامه منتشره، یکسره حساب آزاد انسان های چپ که در طول سالهای ۴۰، ۵۰، ۶۰ جان شیفته خویش را در راه انسانیت و آرمان های انسانی نثار کردند و یا در زندان های رژیم های دیکتاتوری شاه و شیخ گذراندند و لب نگشوند و یا سالیان سال رخت دربدری در گوش تا گوش دنیا بتن کردند و در حسرت دیدار سرزمینی که به آن و مردمان نیک اش عشق میورزند( سرزمینی که توسظ لشگریان مهاجم اسلام سالیان سالی است که اشغال شده) یا در خاک عنودند و یا با سخت جانی تمام در راه آرمانهایشان قدم برمیدارند، پاک کرده و با گفتاری "پیامبر گونه" فتوای سکوت و نابودی آنها را سر میدهد. جناب "عابد" یک مسئله خیلی کوچک را فراموش کرده و آن اینکه چپ آن سالها که هنوز سخت جان هست، نه به "بیعت" امام رفت و نه در دفتر و دستک "دفتر تحکیم وحشت" در راه کشتار نیروهای آزاده خانه گرفت، نه در رکاب "امیر کبیر اسلامی" قرار گرفت و در سر چهار راه های برای "پیروزی" سید خندان "مبارزه" بی امان کرد. نه در "قرار" و "جمع" های "اصلاح طلبان" برای بیشتر نمایان شدن "سبز" سبد ها و میر ها فریاد کشید و سر در آستان تئوریسین های لشگریان اشغالگر سرزمین پاکشان. اگر بخاطر مبارزه اش و اندیشه اش دستگیر میشد یا "تمام کش" میشد و یا در زیر شکنجه و میدان های تیر و چوبه دار. بلی این چپ ها نه نامه فدایت شوم "احضار" به زندان اراک دریافت میکرد و نه "تهمتانه چوبین" خود را به زندان اراک معرفی نمیکرد. نه به سالهای سال محکوم نمیشدند و بعد از چند ماه ناقابل "آزاد: نمیشدند. آری میان چپ واقعی و چپ پرورش یافته در "بیعت" اصلاح طلبان، میان ماه من است و ماه گردون. آن چپ در نهان خود فروتن بود و آزاده. حال باید گفت : فروتنی را چه پیش آمد، آزاده گی را چه شد؟
۴۹۰۲۰ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣۹۱
|
از : الف رستمی
عنوان : چاره رنجبران وحدت و تشکیلات است
باید اذعان کرد که آقای عابد توانچه رنجنامه های موثری می نویسد . بی پروایی در بیان اظهارات البته از مشتی حرف های دمبریده و مصلحت گرایانه ارزشمند تر است .
ایشان متصور است از جریان های سیاسی چپ جز تابوتی باقی نمانده و ایشان نیز به خیال خود تلاش می کند آخرین میخ را به این تابوت بکوبد. خوب این اگرچه یک نظر است و قابل شنیدن، اما حرفی تکراری و شناخته شده است که بیش از هر کس ، نمایندگان سرکوب جنبش چپ در دو رژیم ، آن را با شادی فریاد کرده اند.
می توان به تجربه ای نو و متفاوت از چپ و مبارزه اعتقاد داشت و آن را تبلیغ کرد و در راه آن اقدام کرد ، اما دیدگاه مارکسیستی مبتنی بر کار جمعی و هدف سوسیالیسم بالاترین تبلور هویت یک انسان جمعی است . ارزیابی فعالیت های اثرگذار مارکسیستی نیز جز با محک موفقیت در بر پا داشتن کارگروهی مستمر، پیگیرانه و هدفمند ممکن نیست. اینکه کتاب های مارکس و انگلس را به زبان انگلیسی بخوانیم یا فارسی و این ادبیات مارکسیستی را امروز بهتر از دیروز بشناسیم، تنها وقتی ارزشمند است که در چنین جهتی باشد.
درست وقتی در دل چنین کارهای جمعی صبورانه پا گذاشتید و یا به اصطلاح بیانگذار چنین اقداماتی آن هم در میان زحمتکش ترین اقشار جامعه شدید ، و توانستید پراتیک اجتماعی بیافرینید ، تازه دستگیرتان می شود چه کسانی و چه گروه هایی قبل از شما و بیش از شما در این زمینه مشغول فعالیت بود و هستند و اینگونه سخن گفتن نسنجیده و مخرب برایتان سخت می شود. در واقع آن هایی را که ایشان نمی بیند ، اینجا که ایشان ایستاده نیستند که ایشان ببیند.
بد نیست به ایشان گفته شود اینگونه روشنفکری های خودستایانه (نفی کننده همه دیگران) از سال های دور نمایندگان تکراری خود را داشته است و به هیچ عنوان مسئله جدیدی نیست.
در آن زمان ها استنسیل و پلی کپی می شد ، امروز (همزمان با تمسخر اینترنت و کار در شبکه) در سایت های خارج از کشور که از قضای روزگار اینترنتی است تکرار می شود...
۴۹۰۱۶ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣۹۱
|
از : ر سماوی
عنوان : تفاوت در دورفتار
آقای عابد توانچه شما نوشته اید
"کار را به جائی رساندیم که مسئول حفاظت زندان رسماً هر روز وارد کتابخانه میشد و کتاب یا کتابهایی را بر میداشت و از کتاب خانه بیرون میبرد تا همین زندانیان عادی نخوانند."
ولی من زندانی سیاسی را از دوره زندان زمان شاه می شناسم که پاسبان کشیک شب به سراغش می آمد وپنهان از چشم رییس بند زندان کتاب ممنوعی راازاو میگرفت وتاپایان کشیک مشغول خواندن آن بود .تفاوت این دو رفتار را می بینی آقای عابد توانچه خواهش من این است که یک بار دیگر آخرین جمله مصاحبه ات رامرور کنی
۴۹۰۱۲ - تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱٣۹۱
|