اخراج ۵ روزنامه نگار از روابط عمومی شهرداری تهران در آستانه روز خبرنگار
نامه سرگشاده رضا ولی زاده به شهردار تهران
•
آقای قالیباف! من هشت سال است که دارم زیر چرخ های توسعه له می شوم، اما این چرخ ها با وجود له کردن من و تحمیل هزینه هایی گزاف تر از له شدن من و هم صنفی هایم هنوز دارند بی راهه می روند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱۷ مرداد ۱٣٨۵ -
٨ اوت ۲۰۰۶
به دنبال تغییر مدیریت در روابط عمومی شهرداری تهران و واگذاری سایت خبری «سما» به «خبرگزاری مهر» ۴ روزنامه نگار و یک عکاس از این روابط عمومی اخراج شدند .
نوشتن نامه سرگشاده به دکتر محمد باقر قالیباف –شهردار تهران- نیز نه به نمایندگی از این جمع بلکه فقط نامه من است به ایشان. که به طور کامل از دلایل اخراج ما و جزئیات آن مطلعند .
***
آقای قالیباف! من هشت سال است که دارم زیر چرخ های توسعه له می شوم، اما این چرخ ها با وجود له کردن من و تحمیل هزینه هایی گزاف تر از له شدن من و هم صنفی هایم هنوز دارند بی راهه می روند. حالا چرخ های ارابه ای که با ارداه شما به مقصد توسعه در حرکتند آن قدر دور برداشته اند و آن قدر نگاه شما در مقصد پرشکوه... غرق شده که دیگر آن چه در این مسیر زیر چرخ های گاری تان له می شود نمی بینید .
آقای خلبان! من خبرنگار اختصاصی شما بودم
آقای سردار! آقای شهردار! آقای دکتر قالیباف! آقای خلبان! یا هر چیزی که دوست دارید صدایتان کنند! اتفاق جالبی افتاده است که مغز من از تحلیل آن عاجز است. شما در جایگاهی ایستاده اید که شاید در تحلیل این اتفاق به اندازه من دچار سردرگمی نشوید. من شش ماه در روابط عمومی شهرداری تهران خبرنگار اختصاصی شما و دبیر سایت خبری «سما» بودم. در نشست های عمومی, خصوصی و حتی گاه محرمانه شما حضور داشته ام. به عنوان خبرنگار برگزیده جشنواره مطبوعات شهری از دست شما جایزه گرفته ام. در دوره مدیریت دکتر حکمت – مدیر کل روابط عمومی و بین الملل شهرداری تهران- به عنوان کارشناس خبر برگزیده اداره کل روابط عمومی انتخاب شدم (که البته عمر مدیریت ایشان اجازه نداد این جایزه از حوالی من بگذرد). کمی عقب تر می روم تا بتوانید سابقه مرا بهتر دنبال کنید. دو ماه پیش از آن که به روابط عمومی شهرداری بیایم خبرنگار روزنامه همشهری (ایرانشهر) بودم و ستونی داشتم به نام «فرستاده شهردار». در این ستون به عنوان فرستاده خیالی شما به فرانکفورت وضعیت مدیریت شهری را با زبانی داستانی می نوشتم .
اما به یک باره با تغییر مدیریت روابط عمومی و عقد قرارداد همکاری شهرداری با خبرگزاری مهر ورق برمی گردد. من و دیگر دوستانم به عنوان «دگر اندیش»، «نفوذی»، «تیم محفلی»، «بی شناسنامه»، «تیم محفلی غیر نظام مند» و عاقبت «افشاگر» به شما معرفی می شویم. عاقبت در آستانه روز خبرنگار عذر ما (چهار روزنامه نگار و یک عکاس) را می خواهند و ما در آستانه روز خبرنگار از مجموعه ای به نام شهرداری تهران که مدیریت آن به رفتاری جز تعامل با رسانه ها و اصحاب رسانه نمی اندیشد اخراج می شویم. گرچه این پایان ماجرا بود اما آغاز ماجرا به جای دیگری باز می گشت. به همان روزی که آقازاده ای را معرفی کردید تا مدیریت واحد رسانه را به عهده بگیرد. البته آقازاده یاد شده بانی ماجرا نبود و اصل ماجرا از تسویه حساب های شخصی یکی از نزدیکان شما با مدیریت رسانه آغاز شد. در واقع شما تبدیل شدید به ابزار تسویه حساب های شخصی کسانی که درگیری هایشان کاملا خصوصی و بیرون از معادلات و محاسبات مربوط به حیات کاری، سازمانی، و سیاسی شما بود .
در این جا یک نکته قابل تأمل وجود دارد. در سیستم مدیریت شما من به یک باره تا این حد به شما نزدیک می شوم و شش ماه تمام بیشتر خبرهای شما و حرف هایتان با نثر من در رسانه ها منتشر می شود و بخشی از استراتژی ها و تاکتیک های رسانه ای شما را من رقم می زنم، از طرفی در نشست های غیررسمی شما حضور پیدا می کنم و بعد از شش ماه به یک باره سیستم مدیریتی شما به این نتیجه می رسد که «ما» و «من» حکم غده سرطانی و ماری را داریم که شما دارید در آستین می پرورید. چه قدر یک سیستم مدیریتی باید بی حساب و کتاب باشد که من شش ماه در آستین شما رژه بروم و بعد زمانی از آستین شما بیرون بروم که به اندازه کافی زیر پوشش رسمی و لباس های شما چرخیده ام .
روز خبرنگار و شعارهای شما مبنی بر تعاملگرایی با مطبوعات و ضرورت شکل گیری جریان های انتقادی در مطبوعات بهانه خوبی است برای ضرورت کالبدشکافی استراتژی رسانه ای حاکم بر مدیریت شما. آن چه مطالعه آن دردناک است مقایسه پشت صحنه و روی صحنه ارتباط روابط عمومی شهرداری تهران با خبرنگاران و اصحاب رسانه است. تمامی کسانی که در بخش تولید اخبار و عکس (عکاسی که در تمام برنامه های شب و نیمه شب و زیر آفتاب با دست کم ۱۵ کیلو تجهیزات عکاسی دنبال شما می دوید و عرق می ریخت عکاس همان عکسی است که شما را در کابین خلبان نشان می دهد) روابط عمومی کار می کردند جزو روزنامه نگاران مطبوعاتی هستند که در حال حاضر هم منتشر می شوند. کمترین سابقه روزنامه نگاری اعضای این گروه که در ماجرای جنگل های لویزان، بحران اتوبوسرانی، جشنواره فیلم فجر، سینما آزادی و ... یار شما بودند، دست کم ۷ سال است. این گروه پس از آن که از مجموعه شما به ضرب و زور «مهر!» رانده شدند اکنون دوباره به مطبوعات بازگشته اند. البته اگر اطرافیان شما سایه «مهر!»شان را از سر ما بردارند و با تماس های «مهر!»آمیزشان میان ما و مدیران رسانه های «جدایی!» نیفکنند .
رفتار روابط عمومی ها با اصحاب رسانه در پشت صحنه رفتاری کاملا متضاد و بی ارتباط با رفتاری است که مدیریت این نهاد روی صحنه با اهالی رسانه در پیش می گیرد. لبخند ها و صورت های بشاش مدیریتی چیزی است که در هر شرایطی مدیران روابط عمومی ها در مواجه با خبرنگاران رسانه ها بی دریغ مصرف می کنند. در کنار این رفتار ظاهری آن چه مشاوران رسانه ای مدیران ارشد نظام و روابط عمومی هایشان برای تأمین پروپاگاند و منافع سازمان خویش دنبال می کنند به زبانی شسته رفته تر چیزی جز نمک گیرکردن نیست. در واقع پس از تمامی تئوری های رسانه ای و قلمبه سلمبه بافی های مشاوران رسانه ای و مدیران روابط عمومی ها برای تعامل با رسانه ها عاقبت شیوه نمک گیر کردن خبرنگاران در قالب اهدای سکه, بن ...، بن کتاب و یا رانت بر تمامی تئوری های نوین تعامل گرایی فائق می آید .
روز خبرنگار؛ یک روز تعامل برای یک سال توهین
آقای قالیباف قصه تعامل با رسانه ها صرفا با ژست های دیپلماتیکی نظیر پس گرفتن شکایات به پایان نمی رسد و کلاغ هایی که در این قصه دارند بال بال می زنند هرگز به خانه شان نخواهند رسید .
ای کاش روز خبرنگار را از تقویم ها حذف می کردند. انگار روز خبرنگار چیزی نیست جز فرصت خوبی برای دلجویی, معامله و شارژ اعتبار مدیران نزد خبرنگاران. نوع ارتباط مدیریت عموم نهادها با خبرنگاران پیش از آن که بر پایه شعارهای بزک شده ای نظیر تعامل گرایی، انتقاد پذیری و توسعه دموکراسی بنا شده باشد, ارتباطی توهین آمیز و سراسر تحقیر است. برنامه ریزی همه روابط عمومی ها برای بیشترین بهره برداری ممکن از چنین روزی در راستای منافع سازمانی تهوع آور است .
قطعا روابط عمومی فعلی شما برای روز خبرنگار برنامه های مفصلی تدارک دیده. لابد شما با خبرنگاران دیدار می کنید, از آن ها تشکر می کنید و طبق معمول جایگاه آن ها را در توسعه فرهنگ شهروندی مهم ارزیابی می کنید. بعد هم هدایایی که خبرنگاران معمولا در حین گرفتن آن ها کمی بور یا سرخ می شوند (البته برخی نه بور و نه سرخ بلکه سیاه می شوند که چرا رقم اهدایی کم است). من فکر می کنم احترام به رسانه، احترام به خبرنگار و احترام به قلم را این طور نمی توان ثابت کرد .
احترام به خبرنگار را ظهر همان روزی می توانستید ثابت کنید که خبرنگاران حوزه شهری را از ساعت ۱۰ صبح در مقابل نمایشگاه مطبوعات در نمایشگاه بین المللی کتاب ۵/۲ ساعت تمام کاشتید. آفتاب همه بچه های خبرنگار را گیج کرده بود. جرأت نمی کردند بروند یک شیشه آب بخرند تا مبادا ورود شما از نگاهشان پنهان بماند؛ اما شما با آن که به نزدیکی های نمایشگاه رسیده بودید وارد نشدید چرا که حداد عادل –رییس مجلس شورای اسلامی- هم همان لحظه وارد نمایشگاه شده بود و قاعدتا معادلات رسانه ای حکم می کرد در چنین شرایطی وارد نمایشگاه نشوید تا مبادا خبر حضور شما در سایه حضور حداد عادل کمرنگ تر و توجه خبرنگاران به ایشان مانع از توجه رسانه ها به شما شود .
انگار تعامل با رسانه ها و احترام به خبرنگاران به صورت نمادین در روز خبرنگار بهانه ای است تا مدیران بتوانند در مابقی ایام سال با خیال آسوده تر به توهین و تحقیر خبرنگاران بپردازند .
خبرنگاران به احترام نمادین روز خبرنگار احتیاجی ندارند. کاش این احترام نمادین حذف و به جای آن جایگاه خبرنگار به عنوان نماینده رکن چهارم دموکراسی در کسب خبر به رسمت شناخته شود و هنگام کسب خبر مثل توپ در زمین بروکراسی اداری پاس کاری نشود .
از روزی که میرزا صالح شیرازی نهال نحیف دموکراسی را با انتشار کاغذ اخبار در دوره احمدشاه – ترسو ترین شاه دوره قاجار – کاشتْ، اصحاب رسانه از نگاه حاکمان و نهادهای قدرت چیزی جز نردبان، پلکان ترقی، سکوی پرتاب و جاده صاف کن نبوده اند .
من در باور شما به جایگاه رفیع مطبوعات و هنر هیچ شکی ندارم. شما در تاریخ مدیریت خویش این اصل را در عمل ثابت کرده اید که عمق و عمر هنجارهای اجتماعی با فرهنگ سازی و رفتار سازی بسیار فزون تر از حفظ این هنجارها با توسل به قوه قهریه خواهد بود .
آقای قالیباف! از پشت حصار افکار مشاوران خود بیرون بیایید
اما آقای قالیباف! کمی از پشت حصار افکار مشاوران خود پا بیرون بگذارید و در کنار تمام آن شیوه های مدیریتی مدرن و پست مدرن، یک لحظه به آیینی انسانی و باستانی به نام آیین پهلوانی بیندیشید. آیینی که در آن مغلوب یا پیروز شدن اهمیتی ندارد و حتی گاه در آن حفظ شرف، مردانگی و حیثیت انسانی در گرو شکست خوردن است .
هدیه شما به ما پنج نفر در آستانه روز خبرنگار بیکاری بود و این نامه هدیه من به شما در این روز. من این نامه را با حسن نیت نوشتم. در تمامی هشت سالی که در مطبوعات کار کرده ام این نخستین بار است که برای مدیری نامه ای می نویسم. راستش را بخواهید به جای این که وقتم را صرف نوشتن این نامه کنم می توانستم مطلبی برای روزنامه ها بنویسم و حق التحریری هم نصیبم شود. آن قدر ساده نیستم که فکر کنم با خواندن این نامه به ناگاه چشم های شما به سوی حقیقت باز می شود و به یک باره متحول می شوید. تنها خاصیت های این نامه عبارتند از :
۱- ثبت یک سابقه منفی در کارنامه کاری من .
۲- از دست دادن امکان کار در تمامی مجموعه های رسانه ای تحت امر شما (که خوشبختانه در حال گسترشند) در زمان حال، آینده و پس از مرگ .
٣- محبوب تر شدن برخی از مشاورین و نزدیکان شما که با علم کردن این نامه دوراندیشی و ادعاهایشان را در مورد ما به رختان خواهند کشید .
۴- از دست دادن امکان کار در دیگر رسانه ها؛ چرا که سیستم مدیریتی در کشور ما نیروهای خنثی، بی تفاوت، بی انگیزه، بی دردسر و بی خاصیت را به کسانی که نابرابری ها را بر نمی تابند ترجیح می دهد .
بعد از خواندن این نامه شما چند واکنش می توانید نشان بدهید. این واکنش ها عبارتند از :
۱- هیچ واکنشی نشان ندهید .
۲- مسئولیت ماجرا و پاسخگویی را بگذارید به عهده مدیر روابط عمومی جدید که ظاهرا منشأ تغییر و تحولات یاد شده است و اصلا به رویتان نیاورید .
٣- با نفوذی که دارید نویسنده این نامه را وادار به سکوت و پس گرفتن این نامه کنید .
۴- شکایت کنید .
۵- ما را برای مذاکره، دلجویی و حل و فصل ماجرا دعوت کنید و بعد سرمان را با پنبه ببرید .
۶- نوشتن جوابیه (به عنوان مشاوری امین پیشنهاد می کنم اصلا این راه را انتخاب نکنید. به چند دلیل که عبارتند از: الف. آدم های آسمان جلی مثل من یا ما چیزی نداریم که از دست بدهیم، اما شما چیزهای زیادی برای از دست دادن دارید ب. در حال حاضر در مجموعه رسانه ای شما کسی توانایی لازم برای پیروز شدن در یک دوئل نوشتاری و نبرد رسانه ای را ندارد. پ . قدرت و لابی های رسانه ای من از شما و زیرمجموعه شما قوی تر است. ج. شما مجبورید در رسانه های رسمی و با زبانی رسمی این نبرد را ادامه دهید اما من می توانم از همه ظرفیت های رسمی و غیر رسمی رسانه ها استفاده کنم .)
مطمئن باشید من کم هوش تر از مشاورین رسانه ای شما نیستم؛ بنابر این به پیشنهاد من نسبت به پیشنهاد دیگر مشاورینتان بیشتر فکر کنید .
پیشنهاد می کنم مثل دیگر مدیران نسبت به این ماجرا بی تفاوت باشید. به این حرف ها هم که در آستانه روز خبرنگار ۴ روزنامه نگار و یک عکاس بیکار شده اند و قاعدتا شما باید شب ها سرتان را با کمی عذاب وجدان روی بالش بگذارید توجه نکنید. در صورتی که خبرنگاران در این باره از شما سئوالی پرسیدند بگویید: این تغییر و تحولات در ابعادی بزرگ تر و وسیع تر در تمامی نهادها و سازمان ها رخ می دهد و مدیر روابط عمومی جدید شما هم همچون هر مدیر دیگری دارای اختیاراتی است که برای رسیدن به بالاترین راندمان و کارکرد نهاد تحت نظارت خود می تواند در به کار گیری نیروها اعمال نظر کند ..
می توانید بگویید خبری تهیه کنند و آن را در اختیار چند خبرنگار مشخص که وظیفه حمایت از شما در مطبوعات را به عهده دارند قرار دهند. این خبر منتشر می شود و بالاخره همه چیز به خوبی خوشی تمام می شود .
متن خبر می تواند چیزی شبیه این باشد :
« دکتر قالیباف درباره اخراج ۵ خبرنگار از روابط عمومی شهرداری تهران به واسطه قراردادهای رسانه ای جدید خود تأکید کرد: این خبرنگاران به هیچ عنوان اخراج نشده اند و خودشان شرایط همکاری جدید را نپذیرفته اند .
وی افزود: متأسفانه این ۵ خبرنگار با بزرگنمایی این اتفاق و براساس اغراض شخصی وجوهی سیاسی و غیر اخلاقی به ماجرا بخشیده اند که این اقدام به دور از اخلاق حرفه ای و رسانه ای است .
شهردار تهران خاطرنشان کرد: قرارداد شرکت پیام رسا و شهرداری تهران با این خبرنگاران به پایان نرسیده است و آن ها همچنان می توانند همکاری خود را با مجموعه شهرداری تهران ادامه دهند .»
آقای قالیباف! به چشم های من نگاه کنید
دیدید که به همین سادگی همه چیز قابل حل است. حالا می رسیم به نیت من از نوشتن این نامه: راستش شما یکی از معدود مدیران این سرزمینید که من هنوز هم می توانم روی دیوارتان یادگاری بنویسم. از طرفی شش ماه تمام در بیشتر نشست های شما حرف هایتان را نوشته ام، چهره تان را هر بار ورق زده ام و شما را دوست داشتنی یافته ام. هرگز همایش مدیران ارشد شهرداری را که اوایل سال برگزار شد فراموش نمی کنم. با اقتدار در مقابل مدیران ارشد ایستادید و گفتید: «برخی از غرفه های سیاری که برای عرضه صنایع دستی زنان سرپرست خانوار در نظر گرفته شده به نام آن ها به مغازه دارها و کسبه اجاره داده شده و اگر یک بار دیگر این اتفاق بیفتد من قلم پای فرد خاطی را خرد می کنم .»
آن روز و روزهای بسیاری (مثل روزی که کلیپ ۱٣۷ را با هوشیاری تمام نقد کردید) شما را ستودم و برای اولین بار از این که تمامی توانم را برای نوشتن شما به کار بگیرم افتخار کردم. من شما را در نشست های غیر رسمی و خصوصی تان بسیار دوست داشتنی تر از چهره ای که مشاورین و مجیزگویانتان برای تان ساخته اند یافته ام. شما اگر خودتان باشید دوست داشتنی تر و محبوب ترید .
یادتان باشد این نامه را یک روزنامه نگار دارد می نویسد نه عریضه نویس های روبه روی شورای شهر، این شمایید که به من احتیاج دارید نه من به شما. بنابر این نامه را که خواندید به جای تماس با مدیر روابط عمومی و مشاوران رسانه ای خود از پنجره اتاقتان به درخت های پارک شهر نگاه کنید از روی درخت ها نگاهتان را بردارید، از لابه لای ابر سیاهی که روی شهر خیمه زده به کوه ها نگاه کنید و به آیین پهلوانی فکر کنید .
رسم است که در آیین پهلوانی پیش از آن که سر کسی را ببرند یا خنجری در سینه اش فرو کنند باید در چشمانش نگاه کنند. باید کسی را که می کشی صدا بزنی، با او حرف بزنی، حرف هایش را بشنوی به او مهلت بدهی، فرصت بدهی بعد سرش را از تنش جدا کنی. آقای سردار! شما که مرد میدان رزمید دست کم باید در چشم های من نگاه می کردید؛ نه این که در حلقه ای محدود از آدم های دور و برتان و با اعتماد به آن چه در پستوی ذهنشان از ما بافته اند چنین حکمی می دادید .
در این فاصله مدیران خوش فکر شما تمهیدی برای انتقام جویی و ابراز خوش خدمتی خواهند جست و نتیجه را به شما اعلام خواهند کرد. اما شما روزی یک لحظه به آیین پهلوانی بیندیشید؛ به جرأت نگاه کردن در چشم های ۵ نفر که نانشان در این دیار همیشه آجر بوده و حالا باید قطع شود، بیندیشید .
خوشبختانه برای ما آسمان جل های بی سازمان و بی پایگاه شغل جاده صاف کنی هنوز باقی است. تعارف که نداریم روزنامه نگاری در ایران چیزی جز صاف کردن جاده برای عبور برق آسای اهالی قدرت نیست. ما جاده را صاف می کنیم؛ (البته اگر «مهر!» چاکران درگاه شما و همچنین معتمدین شما اجازه دهد حتی نان خوردن از جاده صاف کنی را به ما روا بدارند) درست است که شما عجله دارید اما خیلی تند نرانید؛ کارگران در حال کارند و انتخابات نزدیک است .
|