نگاهی به رمان جدید محمد محمدعلی
جهان زندگان


عبدالقادر بلوچ


• محمد محمدعلی مخالف رسیدن از سیاست به هنر است و تأکید دارد بر رسیدن از هنر به سیاست. همین مسئله باعث می‏شود که سیاست در آثار او بیرون نزند. او نه سکوت را دوست دارد و نه فریاد زدن بی‏محابا را درست می‏داند. از این رو تا زمینه حرفی را فراهم نکند، آن را نمی‏نویسد. هنر در کار او غالب است و خط روایی چون نخی موضوعات را متصل به هم نگه می‏د ارد و به فراخور نیاز پیدا و ناپیدا می‏شود. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲٣ آبان ۱٣۹۱ -  ۱٣ نوامبر ۲۰۱۲


 
در رمانِ جهان زندگان، نویسنده از به هم ریختگی زمانی و تداخل جهانِ مردگان و زندگان بهره می‏جوید تا آنچه را که در دیروز و امروز ایران گذشته و می‏گذرد به تصویر بکشد. تصویری که به خاطر غالب بودن بار هنری اثر، اثرگذار است.
در این کتاب ما با مرگ نویسنده‏ای آزادی‏خواه روبرو هستیم. راوی‏ای که راویت‏گر مرگ خود و خانواده خود است. خانواده‏ای که آنرا گنجی واهی به جنگ و تباهیِ خودی و غیر خودی کشانده است. شرایط سیاسی اما به گونه‏ای است که بیان یک روایت ساده، به یقه گرفتن‏ها و سرنوشت‏های پیچیده منتهی می‏شود. چه کسی می‏تواند یقه‏ی راوی‏ای را بگیرد که مرده است؟ اینگونه است که در داستان محمد محمدعلی راوی در عالم عین می‏میرد و در عالم ذهن زنده می‏شود. در دنیای عین گم می‏شود و در دنیای ذهن پیدا می‏شود.
اگر به آثار محمد محمدعلی نگاه کنیم، می‏بینیم که به جز مجموعه داستان «دره هندآباد گرگ داره»، بقیه بعد از انقلاب منتشر شده‏اند. در دورانی که زندان و شکنجه و شلاق و ربودن و تهدید و قتل، دستمزد نویسنده شد. قلم، سمج‏تر از آن است که از کار نوشتن باز بماند. همانگونه که در صد سال اخیر از نوشتن باز نایستاد.
در رمان جهان زندگان، زندگان عصری را می‏گذرانند که سخنها را نمی‏شود بدون دادن تقاص سنگین، بر زبان آورد. مرده اما می‏تواند در قالب داستان آرزو داشته باشد. خواهر و برادر آستین‏ها را بالا بزنند تا فیلمی از درام خانواده بسازند.
در کتاب جهان زندگان، راوی داستان برای خلاص شدن از سردرگمی، یقه پدر را می‏گیرد اما پدر از بی‏کسی نالان است و قصور را به سردی کانون خانواده و به بی‏مهری مادر نسبت می‏دهد. و در پاسخ پسر که می‏پرسد: «چه کارت کنم حالا؟» می‏گوید: «برو پی کار و زندگی خودت. این همه مرا از گور در نیار. فراموشم کن.»
به نظر می‏رسد که این منطق، منطقی قوی باشد، که نسل جدید یقه پیشینیان را رها کند و راه خود را خود بیابد اما راوی به دنبال رازی است و تا از آن آگاه نشود دست‏بردار نیست.
نسل قبل توقع دارد که نسل جدید سنگ سیاه را از روی سینه‏اش بردارد، اما نسل جدید دلخوش طراحی‏ها و نقشه‏های خویش است برای بهبود آینده. در این کتاب نویسنده از شیخ و شاه، به یک میزان نالان است و وقتی باد بوی خاک‏آلود را می‏برد و شور انقلاب می‏خوابد و راوی در و پنجره را می‏بندد و در امنیت خلوت روبه‏روی آینه می‏ایستد، می‏بینیم که هیچ چیز تغییر نکرده است و نامی از نویسنده و دوستانش در جایی نیست.
همین نبودن نام راوی و دوستانش هست که باعث می‏شود نا امیدیِ ایجاد رابطه، بین دو نسل را، پر کند:
«گفتم دیدار مرده از مرده چه لطفی دارد؟ همه ما مرده‏ایم. هیچ کجا نامی از ما نیست جز روی سنگ قبرها.»
محمد محمدعلی مخالف رسیدن از سیاست به هنر است و تأکید دارد بر رسیدن از هنر به سیاست. همین مسئله باعث می‏شود که سیاست در آثار او بیرون نزند. او نه سکوت را دوست دارد و نه فریاد زدن بی‏محابا را درست می‏داند. از این رو تا زمینه حرفی را فراهم نکند، آن را نمی‏نویسد. هنر در کار او غالب است و خط روایی چون نخی موضوعات را متصل به هم نگه می‏د ارد و به فراخور نیاز پیدا و ناپیدا می‏شود. هر جا که سیاست بخواهد بر هنر چیره بشود، او خط روایی داستان را چون چوب تعادلی که در دست بندبازی حرفه‏ای است به سمتی که به نفع هنر باشد حرکت می‏دهد.
دراین کتاب نویسنده به دنبال یافتن زمان و راز آغاز خون و خون‏ریزی‏ها و چرایی آن است. همان رازی که خودی و غیر خودی را در مقابل هم قرار می‏دهد. داستان، حکایت خانواده‏ای است که می‏تواند در دو فصل تعریف بشود، مشروط به آنکه شما به قطعیت باور داشته باشید، اما در جهان زندگانِ محمد محمدعلی، این اتفاق نمی‏افتد چرا که تز او عدم قطعیت است. همان نگاهی که به جز کتاب‏های «از ما بهتران» و «دریغ از رو برو» و «مجموعه داستان بازنشستگی»، در مابقی آثار این نویسنده وجه غالب است.
در کتاب جهان زندگان، محمد محمدعلی یک بار دیگر موفق شده است بر عدم قطعیت تأکید بورزد و آن را صفت مشخصه کارهای خود بکند. نگاه کنید به آخرین جمله این کتاب:
قطعاً کسانی از دنیای زندگان، حتی از پشت مهِ غلیظ صدای مرا می‏شنوند و می‏فهمند این عدم قطعیت نیست که به جنون منتهی می‏شود، بلکه خود قطعیت است که جنون همراه می‏آورد.