ستار را دیدیم... از جهنم روی زمین آمده بود! - اخبار روز

نظرات دیگران
  
    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : فریبرزان* اندیشه، سهی فکران گل پیشه، سلامم بر شما هر دم!
ستار، تو آسمانی و ما نیازمندان به قطره ی بارانیم. یعنی در آتش پذیری، تو سیمرغی و ما - سرما زدگان - جیره خوارانیم


گرچه گه شیرین و گاه کران تا به کران تلخم
در وَشتَن ام اما۱
یعنی همچو شعر شاعر بلخم
که در شور و شیدایی، بی مجال می سوزم
و هر روز، ژرفنای اندیشه را
به پاره های سخن یکی چون تو می دوزم
و به خانه بر می گردم
تا به خود بگویم: زنده است،
ایران من پاینده است،
ایران من، جاودان؛ تا دور ترین آینده، هست!
باری
بذر ترانه ها و سوگنامه ها از خیال می ریزند
و بر مزرع جان های شیدا می نشینند
تا جوانه زدن ها به فراموشی سپرده نشوند
تا بذردانه ها دیگر هرگز به سوختنگاه برده نشوند

پس آفتاب نگاه بر می دارم
و به سوی بذر واژگان شاعران روانه می گردم
که بال های خاطره در باغ جانشان شکسته
و آنان گرچه خسته و فرو افتاده و نشسته اند - نشکسته اند؛ به سیمرغ۲ دل بسته اند،
تا وقتی خود را به آتش می کشد، زندگی دوباره زاده شود
و باز آدمی به امید، به فردا، به شکفتن ها، دلداده شود
و بخواند از این دست، عاشقانه و مست:
تیرگی از خاطرم بر خیز
در درون ها روشنی باید
آدمی چون گلشنی باید.

۱ - وَشتَن(ایرانی) = رقص(عربی)

۲ - سیمرغ = مرغی که می سوزد. این واژه ی بسیار کهن ایرانی ازمصدر - بُندار - سییِن و سیستِن، مشتق شده است.

صرف کهن بُندار - مصدر- سی یِن

می سوزم =سیم
می سوزی =سیر
می سوزد = سی(سی مرغ، یعنی مرغی که می سوزد. نام دیگرش عنقا و ققنوس است. نام سیمرغ در زبان های سلاویان شرق نیز همین معنی را دارد.
سیمرغ = ژار پتیتسا، یعنی پرنده ی آتش، یعنی پرنده ای که می سوزد، است)
می سوزیم = سی یَم
می سوزید = سی یَه
می سوزند = سین

* فریبرز - فری بَرز یا فری بُرز یا فری بُورز(پهلوی)، یعنی بلند دارای فَر، یعنی بلندی دارای فَر. و آن اشاره است به فَرَوَش گاه های ایران کهن. چنانکه تمامی فَرَوَش گاه های تالش، همه بدون استثنا، در بلندی قرار دارند. فَرَوَش یعنی شعله ی مقدس، شعله ی دارای فَر. اگر واژه ی مرکب فریبرز = فری برز، را به فارسی دری بر گردانیم می شود برزِ فر(بلند دارای فَر). مثل فرهنگ، که می شود هنگِ فر، فَرَوَش که می شود وَشِ فر** = شعله ی فَر، فَرَوَر - فروهَر، غلط مصطلح - که می شود آورنده ی فَر و ...
از این دست واژه های مرکب هنوز در تالشی و تاتی استان اردبیل بکار می روند. مثل بَرزَبیل = آبگیر، گودی رود که در بلندی واقع است. بَرزَ خونی = چشمه ای که در بلندی واقع است. اگر این دو واژه ی مرکب را به فارسی دری بر گردانیم، می شود بیلِ بَرز، و خونی ی بَرز. خونی یعنی آبگاه و چشمه ی پر آب. گاو خونی نیز بُن در همین واژه دارد. که اگر به فارسی دری بر گردانیم می شود خونی ی گاو = چشمه یا آبگاه گاو یا گاوان.
در ضمن «فَر» را گاهی ایرانیان فرَّه می نویسند. بکار بردن فَرَّ، بجای فَر غلط است. پس فَرَه، از کجا آمده؟
فرَه در واقع فَر است + فتحه ی مضاف. مثل فَرَ وَر = آورنده ی فَر، مثل پِرسَ پولیس = پولیسِ پرس = ایرانشهر.
البته چنین واژه ای می توان ساخت. آنوقت دیگر معنی فَر خالی را نمی دهد. فَر رَه، یعنی رَه فَر. چنین واژه ای می توانسته وجود داشته باشد. ولی همانطور که نوشتم دیگر دقیق به معنی فَر نیست. چنانکه در تالش هنوز قله ی «بَغ رو»، یعنی راه خدا وجود دارد. یعنی راهی که به پرستشگاه در بالای کوه می رسد. چنانکه بغداد یعنی شهر خدا = خدا داد، است. بغ نیز مانند بَرز، به دو صورت بَغ و بُغ، تلفظ می شود. در فارسی و کلاً زبان های ایرانی تلفظ این واژه بَغ، است. اما در زبان های سلاویان شرق بُگ، تلفظ می شود.

** وَش، یعنی شعله. و آن مشتق - گَل آوَز - شده از بُندار وَشِن = شعله ور شدن.

وَشِن

وَشم
وَشی
وَشع
وَشَم
وَشَه
وَشن

در ضمن بسیاری از ایرانیان از فَرَ وَر، و فَرَ وَش، یک معنی ارائه می دهند. در حالی که آن دو، دو واژه ی کاملاً جدا می باشند. که فقط فَر در آنها مشترک است. فَرَ وَر، آورنده ی فر است. وَر از بُندار وَردِن = آوردن، مشتق شده است. در حالی که وَش از بندار وَشِن = شعله ور شدن، گرفته شده. شکل دستوری این دو واژه نیز یکی نیست. فَرَ وَر، اسم فاعل است. در حالی که فَرَ وَش، صفت است.
در ضمن این وَش = شعله، با پسوند وََش در لولی وَش، کولی وَش و ... فقط شباهت شکلی دارد و بس.

ستار عزیز، ایرانگرایی و عشق به ایران، و دلسوزی برای ایران غارت شده در نوشته هایت موج می زند. به یادت به ایران کهن هم سر زدیم.
زنده یادت جاودان باد!
۴۹۵۰٨ - تاریخ انتشار : ۲۴ آبان ۱٣۹۱       

    از : پریسا احمدیان

عنوان : شهامت
در زندگی لحظاتی است ، آنچه که انسا ن می اندیشد و آنچه بابت این اندیشیدن بپردازد. می دانم که نیازی بدان ندارید، ولی بعنوان انسانی که این لحظات خوف انگیز را تجربه کرده است، شهادتان و شهامت تان ستودنی است. همین و بس
۴۹۴۹۹ - تاریخ انتشار : ۲٣ آبان ۱٣۹۱       

    از : سعیدی

عنوان : کواهی می دهم
دلاوریتان در گواهی دادن بر آنچه بر ستار در زندان گذشته شکوهمند و ارجمند است. خواستم شجاعت اخلاقی تان را بستایم و گواهی باشم بر شجاعتتان. همین و بس. در زندان شاید نتوانید خوش باشید ولی در زندگی خوش و پیروز باشید.
امیدوارم تا مدتها دور و بر ما باشید تا هر گاه در احوال ما و جهان کژی پدید آمد با بانگ و فریاد خود همه را آگاه و متوجه مسئولیت خویش سازید.
۴۹۴۹۷ - تاریخ انتشار : ۲٣ آبان ۱٣۹۱       

    از : الف باران

عنوان : سپاس ...
سپاس درود به شهامت و شجاعت آزادگان ایران ! سپاس درود به کارگر مبارز ستار بهشتی‌ ، ستاره‌ای که بزیر کشیده نشد و در آسمانها , فروزان بماند ! درود و سپاس فراوان به زندانیان سیاسی دلیر و مردمی ایران که درس پایداری و مقاومت را به فرزندان این کشور همیشه در زندان می‌‌آموزند...
۴۹۴۹۶ - تاریخ انتشار : ۲٣ آبان ۱٣۹۱       

    از : بابک قهرمان

عنوان : تا نگویند که از یاد فراموشانند!
شاید در برابر غولهای سیاست، "ستار" کوچک جلوه کند، ولی امروزه نبص انقلاب و اصلاحات انقلابی با وی می زند و بزرگترین سند جنایت رژیم اسلامی هم اکنون ستار هست. می دانم خونش زمین نخواهد ماند، واقعا"یادش را گرامی باد ؛ اما آنچه مرا به تحریر این یادداشت واداشت، تنها عظمت مرگ ستار نبود، بلکه بیش از آن آزادی وجدان و پایمردی افتخارآفرین زندانیان سیاسی ما بود که حتی به قیمت جانشان پای این نامهء افشاگرانه را امضاء کرده اند. بر همه آنها درود می فرستم.
۴۹۴۹۱ - تاریخ انتشار : ۲٣ آبان ۱٣۹۱