روشنفکران ابزار ساز


حمید آقایی


• "روشنفکر سیاسی ابزار ساز" تنها بدلیل تخصص و دانشی که آموخته است و به این دلیل که ابزارها و روش هایی را تولید می کند که بتوانند نیازهای مردم را پاسخ دهند، شایسته این مقام می تواند باشد و نه آنانی که به هر دلیل و به اتکاء اراده و خواست فردی شان خود را روشنفکر سیاسی و مرجع و اتاق فکر می نامند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲٨ آبان ۱٣۹۱ -  ۱٨ نوامبر ۲۰۱۲


در این یادادشت کوتاه نگارنده کوشش دارد بحثی متفاوت در زمینه تعریف و نقش روشنفکران سیاسی باز نماید؛ الهام بخش این تلاش کتاب دمکراسی علیه دمکراسی از نویسنده فرانسوی پییِرِ روزانافالون و مصاحبه ای است که اخیرا با وی به مناسبت دریافت جایزه اسپینوزا انجام گرفته است.
اگرچه از زمان کشف و کاربرد واژه روشنفکر بیش از صد سال میگذرد، اما هنوز این سوال مطرح است که چه کسی را واقعا میتوان روشنفکر نامید. بعلاوه که درهر مقطع تاریخی، تعریف و نقش روشنفکر دستخوش شرایط اجتماعی و سیاسی و گفتمانهای روز نیز شده است.
اما در عین حال یک واقعیت را نمیتوان نادیده گرفت: که این واژه تحت تاثیر جنبشهای سوسیالیستی و انقلابی قرن بیستم عمدتا همراه با واژه سیاست و مبارزات سیاسی و اجتماعی بکار گرفته شده است.
البته پیوند این دو واژه در جوامع استبداد زده ای مانند ایران بسیار طبیعی مینماید. در چنین جوامعی روشنفکر بودن بمعنی سیاسی و به اشکال گوناگون درگیر دردهای اجتماعی شدن است. در این کادر، از روشنفکر انتظار میرود که در کنار فعالیت های سیاسی و اجتماعی، از اطلاعات عمومیِ سیاسی و فرهنگی نیز برخوردار باشد و در این زمینه تحلیل و راه حل ارائه دهد.
بعبارت دیگر با وجود ابهام در تعریف و متغیر بودن نقش روشنفکر در دورانهای مختلف، از یک روشنفکر، بویژه در جوامع استبداد زده، همواره انتظار میرفته است که تحلیل گر سیاسی نیز باشد و تعهد خود را نسبت به مشکلات و دردهای اجتماعی فراموش نکند.
در تاریخ دوران مدرن ایران همواره دو گرایش عمده از روشنفکران سیاسی حضور داشته اند و در کنار هم و حتی بعضا علیه هم به فعالیت سیاسی مشغول بوده اند. گروه اول روشنفکرانی بوده اند که از طریق مبارزات سیاسی و سازمان یافته، بعنوان پیشتازان خلق، و اراده گرایانه، برای تغییرات سیاسی و در نهایت انقلاب اجتماعی مبارزه میکردند؛ و گروه دوم روشنفکرانی بودند که استراتژی آگاهی بخشی را دنبال میکردند.
این دو گرایش اما، همانطور که در خط مشی خود تفاوت های بسیار آشکار داشته اند، از خاستگاهای متفاوتی نیز برخوردار بوده اند. زمینه های فکریِ روشنفکران سیاسیِ اراده گرا عمدتاً جنبش های آزادی بخش، سوسیالسیتی و انقلابی اوایل قرن بیستم بود؛ و روشنفکران سیاسیِ که خط مشی آگاهی بخشی را بر مبنای "تئوری بازگشت به خویش" دنبال می کردند عمدتاً مسلمان بودند و متأثر از آموزش های مذهبی و بویژه رسالتی که پیامبران در این زمینه بعهده داشته اند، به فعالیت های به نظر خود «آگاهی بخش» مشغول بودند.
اگرچه این دوگرایش در زمینه های فوق بسیار متفاوت بودند اما در یک زمینه نیز اشتراک نظر و هدف داشتند، و آنهم جانشین کردن نظام و یا گفتمان سیاسی جدید بجای گفتمان و نظام سیاسی حاکم، حال یا از طریق مبارزات سیاسی، اجتماعی و یا حتی نظامی و یا از طریق آگاهی بخشی و رساندن مردم به خود آگاهی .
اصولا هر تحول اجتماعی و سیاسی در نهایت بر دوش مردم حمل میشود و مردم برای ورود به این عرصه، نیازمند لوازم و ابزارهایی کارآمد هستند. بنابراین از این نظرگاه این سوال مطرح میشود که این دو گرایش چه ابزارهایی را در واقع امر در اختیار مردم قرار داده و یا همچنان میدهند؟
ابزاری که این روشنفکران در اختیار داشتند، بویژه روشنفکران سیاسی گروه اول، همانا رهبران سیاسی، سازمان و تشکیلات تابعه اشان بوده است. بدین معنی که وعده آنان، در اصل، به مردم این بود که در صورتی که این نسل پیشتاز و روشنفکر قدرت را بدست گیرد آزادی و عدالت تحقق پیدا خواهد کرد.
این روش شاید در دورانی که اکثریت مردم از ابزارهای گوناگون اجتماعی و سیاسی برخوردار نبودند و بویژه از دسترسی به اطلاعات و منابع آگاهی بخش محروم بودند؛ و وظیفه پیشتازان و روشنفکران یا آگاهی بخشی و یا رساندن اطلاعات به هر طریق ممکن و یا نجات مردم از بند های استبداد و بهره کشی از طریق مبارزات سیاسی و نظامی بود، کاربرد داشت؛ اما در شرایط کنونی که دست یابی به منابع اطلاعاتی و خبری حتی در جوامع غیر دمکراتیک بسیار آسان تر و اکثریت مردم بخوبی به منافع خود آگاه شده اند، این سوال مطرح میشود که آیا مردم همچنان منتظر این ابزارها و روشها هستند؟ و آیا ابزار هایی که روشنفکران سیاسی بطور سنتی در اختیار داشته اند و تقدیم مردم می کرده اند همچنان کارایی گذشته خود را دارند؟
این سوال البته بیشتر متوجه طیف وسیع روشنفکران سیاسی که اکنون به هر دلیل در خارج از مرزهای کشور زندگی میکنند میباشد. روشنفکران سیاسی گروه اول، روشنفکرانی که عمدتا در سازمانها و اتحادهای سیاسی متشکل هستند، در کنار تحلیل های سیاسی و تفسیر و رصد کردن تحولات داخلی جمهوری اسلامی، عمدتا درگیر بازسازی سازمانهای سیاسی سنتی خود بوده اند و یا برای تشکیل اتحادهای سیاسی جدید تلاش داشته اند. روشنفکران گروه دوم، آنانکه که دل مشغول آگاه کردن مردم بودند، اما همانطور که در گذشته سازمان یافته عمل نمی کردند، اکنون نیز عمدتا در قامت فردی تبدیل به مفسران سیاسی و رصد کننده تضادهای داخلی جمهوری اسلامی شده اند.
حال این سوال مطرح میشود که آیا مردم ایران نیازمند و منتظر این تجزیه و تحلیل سیاسی از تضادهای داخلی و خط کشی کردن بین جناحهای مختلف این رژیم که همواره جابجا و بالا و پایین میشوند هستند؟ و آیا رصد کردن این وقایع برای مردم ما از اهمیت خاصی برخوردار است و در انتظار آن نشسته اند؟ و آیا اصولا ابزارهای سنتی ای که روشنفکران سیاسی، از آلترناتیوهای سیاسی گرفته تا رهنمود های سیاسی و اگاهی بخش، همواره در اختیار داشته اند و بر ارائه آن تاکید دارند، همچنان کارایی گذشته خود را دارند؟ و حتی میتوان این پرسش را مطرح کرد که آیا در کادر تعریف سنتی از روشنفکر سیاسی، آیا این مردم هستند که در شرایط حاضر به روشنفکران احتیاج دارند و یا این روشنفکران هستند که به مردم خود نیازمندند تا به اهداف خود دست یابند.
تعریف و نقش روشنفکر در این دوران جدید، که به اعتبار بالا بودن سطح آگاهی و در دسترس بودن منابع خبری و اطلاعاتی، بعنوان قرن ارتباطات و اطلاعات شناخته میشود، شایسته باز بینی و تغییر است. در دورانی که اندیشه ها و روش شناخت پست مدرن اثرات خود را در اکثر زمینه های علمی، سیاسی و جامعه شناسی آشکار کرده اند دیگر از روشنفکر سیاسی نمیتوان انتظار داشت که یک روشنفکرِعام باشند و به اعتبار فعالیت های سیاسی اش در جایگاه رهبری سیاسی و راهنمای مردم بنشیند.
آنچه که بیش از هر چیز روشنفکران سیاسی نیازمند آن هستند، دست یابی به تخصص در زمینه ای است که قصد فعالیت دارند و بکار گیری دانش خود در جهت مسلح کردن مردم به ابزارهایی است که برای شرکت فعال در مناسبات قدرت نیازمند آن میباشند. در این رابطه برخورداری از تحصیلات عالی در زمینه فلسفه سیاسی، جامعه و مردم شناسی میتواند بسیار مفید افتد.
در واقع در این دوران جدید، روشنفکران سیاسی ابزارسازانی باید باشند که دانش و تخصص خود را در اختیار مردم قرار میدهند، بدون اینکه بخواهند اراده گرایانه در نقش راهنما و یا رهبر ظاهر شوند.
همانطور که هر تخصصی و هر متخصصی نقشی موقت و نسبی دارد، روشنفکر سیاسی نیز نمی تواند مادام العمر در این نقش و جایگاه باقی بماند و فعال باشد.
"روشنفکر سیاسی ابزار ساز" تنها بدلیل تخصص و دانشی که آموخته است و به این دلیل که ابزارها و روشهایی را تولید می کند که بتوانند نیازهای مردم را پاسخ دهند، شایسته این مقام میتواند باشد و نه آنانی که به هر دلیل و به اتکاء اراده و خواست فردیشان خود را روشنفکر سیاسی و مرجع و اتاق فکر مینامند.