گفتگوی هفته نامه ی آسمان با عبداله نوری
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۲٨ آبان ۱٣۹۱ -
۱٨ نوامبر ۲۰۱۲
* جناب آقای نوری در ارزیابیِ نسبتِ جنابعالی و جریان اصلاحات، به نظر میرسد که شما یکی از افراد منتقد در درون جبهه اصلاحات هستید، یعنی به روش و رفتار درون جریان اصلاحات نقد دارید. سالها، شاید از اواخر سال ۷٨ و پس از آغاز دوران زندان، شما بیشتر سکوت کرده اید و کمتر اظهار نظر می کنید و گاه از موضع یک منتقد درونی جبههی اصلاحات سخن میگویید. گاهی بنظر می رسد اگر کسی بخواهد در نقد اصلاحات از موضع یک اصلاحطلب حرفی بزند، ممکن است گفته شود نباید اصلاحات را نقد کرد. برخی علت سکوت سنگین شما را در بیش از یک دهه، نیز اینگونه تفسیر میکردند که نمیخواستید جریان اصلاحات را تضعیف کنید، اما امروزه شما به چه ضرورتی رسیدهاید که از سکوت درآمدهاید و به نقد، زبان گشودهاید؟
اینکه اشاره می کنید به چرایی سکوتی طولانی و در آمدن از سکوت، در حقیقت نه آنگونه بوده است و نه اینگونه که الان می گویید، من به فراخور تشخیص ام از وضعیت گذشته، موجود و آینده ی کشور و جامعه، مطالبی که به ذهن ام می رسیده است را عرض کرده ام. حال ممکن است برخی را خصوصی تر گفته باشم و برخی را عمومی. لکن اینکه می گویید زبان به نقد گشوده اید، بخش کمتری از گفته ها و نظراتم، ناظر به نقد جریان اصلاحات بوده است، چرا که معایب و نواقص موجود در کشور و جامعه محصول مدیریت نظری و عملی جریان حاکم است. جریان اصلاحات محاسن فراوانی داشته و دارد و ممکن است در آن نواقص و ضعف هایی هم وجود داشته باشد که برای رفع نواقص و تکامل یافتن آن بهترین روش نقادی مشفقانه است. ایدهای ماندگار است که مورد نقد قرار گیرد. برای ماندگاری هر فکر و نظری باید نقد آن را جدی گرفت. به هر حال بحث و اظهارنظر موافق و مخالف در جهت زنده ماندن و تکامل یافتن آن ایده نقش موثر ایفا میکند. اگر ایدهای نقدناپذیر شد، به مرور یا به فراموشی سپرده میشود یا در جهت رفع نواقص خود بر نمیآید و یکی از اشکالاتی که در جمهوریاسلامی به وجود آمد که شاید مشکل تاریخی ما نیز باشد نقدناپذیری برخی نظرها است. اگر ما به مباحثی که از سوی رهبران جامعه مطرح میشود قدسیت ندهیم و آنها را نقد کنیم با این کار به ماندگاری آن مباحث کمک کردهایم. چرا یک کتاب در حوزه ی علمیه و یا در حوزه ی عمومی فرهنگ ماندگار میشود؟ به دلیل حاشیهها و نقدهایی است که نسبت به آن کتاب اعمال میشود و هر چه نقدها گستردهتر باشد نشان دهنده ی اهمیت آن کتاب و یا آن ایده و نظریه است و همین موجب تکامل یافتن و ماندگاری بیشتر آن نظریه میشود. اولین و بیشترین آسیب را کسی میبیند که افکار و نظراتش نقدناپذیر و قدسی پنداشته شود. رفته رفته کسی به حرف و نظر او نزدیک نمیشود و به نظر میرسد روحیه نقدناپذیری و یا به عبارت نرمتر، از نقد استقبال نکردن در بسیاری از خواص وجود دارد و جریان اصلاحات باید مراقب باشد که به این بلیه دچار نشود، خود را نقد نماید و از نقادی دیگران نیز استقبال کند.
* مشخصاً خود شما هم دچار این مشکل شدهاید؟
بله فرقی نمیکند.
* این حرفهایی را که اخیرا شما درباره انتخابات و اصلاحات بیان میکنید، اگر کس دیگر زده بود، سریعا میگفتند که او بُریده است.
ما باید یک مشی درست، منطقی و قابل دفاع انتخاب کنیم، روی آن پافشاری و آن را ترویج نماییم و در این راستا مهم نیست که ما را چگونه تحلیل میکنند. در جامعه ممکن است برخی افراد خود را میزان تعیین حق و باطل بدانند و افراط و تفریط را براساس نظرات خودشان بسنجند. با این روحیه چنانچه حاکم باشند به پشتوانه قدرتی که در اختیار دارند اینگونه رفتار میکنند و اگر خارج از حاکمیت باشند، با فرافکنی، دیگران را نفی میکنند تا حرف و نظر خود را به اثبات برسانند. اتهام زدن به افراد، که چون همانند من نظریه پردازی نمیکند، پس او سازشکار شده و شاید پشت پرده ساخت و پاخت کرده از یکسو، یا در مقابل وقتی نمیتوانیم استدلال درستی در نقد و یا رد نظر افراد ارائه دهیم، او را وابسته به صهیونیسم و آمریکا و فلان و بهمان معرفی کنیم، نشان دهنده ی بنیان سست و ضعف منطق و رفتاری غیراخلاقی و غیرمدنی است.
* در واقع دو جناح در این تحلیل، چنین نگرشی دارند؟
بله متاسفانه وجود دارد و این از آسیبهای جدی است که بسیاری از ما گرفتار آن شدهایم. در یک جمع دوستانه احساس میشود برخی محاسبه میکنند چند درصد از نظرات خود را بیان کنند که متهم به سازشکاری و یا مرعوب شدن در برابر بیگانگان نشوند. اگر کسی ته ذهنش نکتهای است، ممکن است آن نکته برای جریان اصلاحات راهگشا باشد و یا برای حکومت کارگشا باشد، اما از بیان آن پرهیز میکند، برای اینکه یا از این طرف یا از آن طرف متهم نشود.
* در همین زمینه منتقدین شما میگویند که شما در مقطعی خیلی تند عمل کردید، حالا چه اتفاقی افتاده است که آقای نوری معتدل شده است؟ آیا به لحاظ تحلیلی به نتیجه جدیدی رسیدهاید؟
من البته رد نمیکنم ممکن است در جایی تند عمل کرده باشم و برعکس آن نیز ممکن است جایی کند عمل کرده باشم. من بعد از جریانات انتخابات سال ٨٨، سعی زیادی داشتم با حداقل احساسات فکر و تامل کنم، جریان اصلاحات و جنبش سبز مسیری را و حکومت نیز مسیر دیگر را میپیماید و این انشقاق، تفرقه و دوگانگی منافع ملی را تأمین نمیکند. اینگونه نیست که بگوییم بعد از ۲ سال یا ۴ سال ممکن است همهچیز به یک مسیر صحیح بیفتد. ممکن است گروه های معارض و برانداز، راه حل را در درگیری، آشفتگی و یا حتی مبارزه ی مسلحانه بدانند لکن جریانی که منتقد وضع موجود است، چه اصلاح طلبان و چه مجموعه نیروهای جنبش سبز که بیشتر پیگیر آراء و نظرات برادران بزرگوار جناب آقای کروبی و جناب آقای میرحسین موسوی هستند، مخالف افراطی گری و خشونت ورزی می باشند. شما به وضع امروز سوریه نگاه کنید. معارضین خود را حق و دموکراسی خواه و بشار اسد را ناحق و دیکتاتور میدانند. حکومت سوریه هم خود را حق و معارضین را گروهی تروریست و مزدور میداند نه حکومت سوریه حاضر است از مواضعش عقبنشینی کند و نه معارضین. هر روز نیز کشور سوریه و مردم آن بیشتر در حال نابودی هستند. خیلی بعید است با اسلحه و گلوله بشود دموکراسی و حقوق بشر را نهادینه کرد، بدون اینکه چشم اندازی از یک راه حل منطقی و پایدار دیده شود. امروز در سوریه یک ویرانی وحشتناک و کشتار هولناک به راه افتاده است. حالا بعد از ۲ سال، درگیری در سوریه، چه نتیجهای جز نابودی حرث و نسل یک کشور به بار آورده است؟ و بر فرض، که در نهایت هم معارضین سوریه پیروز شوند، باید محاسبه شود که آیا شیوه ی آنها بهترین شیوه بوده است؟ بنابراین جمعبندی من این است که جریان اصلاحات و جنبش سبز به عنوان جبهه با نفوذ و منتقد، باید همچنان مسیر معقول و بدور از خشونت را با جدیت ادامه دهند و لحظه ایی از پیگیری حقوق اساسی، قانونی و شهروندی شان غافل نشوند.
* پرهیز از خشونت از جانب جبهه اصلاحات از باب ناتوانی است یا اینکه اصولاً خشونت را از اساس رد میکنید؟
مصلحت کشور و مردم، روش های مدنی، مسالمت آمیز و بدور از خشونت را ایجاب می کند.
* البته اوضاع ما نسبتی با اوضاع سوریه ندارد. برای آنکه مخالفان دولت سوریه به دنبال تغییر نظام هستند. ولی شما میگویید که اصلاحطلبان منتقد هستند.
ما نباید اجازه بدهیم هر روز شرایط کشور تندتر شود. ما باید روی مواضع معتدل و منطقی خودمان بمانیم و تندروی جریان مقابل موجب تحریک جبهه اصلاحات و جنبش سبز نگردد.
* منظورتان از ما چه کسانی است؟
ما، یعنی منتقدین وضع موجود.
* خب بهتر نیست که این «ما» تعریف شود؟ قبل از سال ٨٨ تعریفها روشنتر بود. میگفتیم که نماد جریان اصلاحات، آقای خاتمی است و این جریان وجود دارد. اما الان کاملا مرزها از بین رفته و مغشوش شده است. چارچوب این «ما» چیست؟
به نظر می رسد جریان اصلاحات باید برای فعالیت های خود چارچوبی را تعریف کند، فکر میکنم در شرایط فعلی باید محور حرکت و فعالیتها را قانون اساسی قرار داد.
* پس معیار ما التزام به قانون اساسی است؟
نه به عنوان کسانی که ممکن است قانون اساسی را متن مقدس بدانند، زیرا قانون اساسی متن مقدس نیست. این قانون هم مانند سایر قوانین یک متن دستنوشتهای است که مجموعهای از افراد همین جامعه آن را تنظیم کردهاند و نهایتا به رأی مردم گذارده اند و چون دست نوشته ی بشر است میتواند اشکالات عدیدهای داشته باشد که در طول زمان روشن گردد. به همین دلیل قابلیت تغییر و اصلاح هم در خود قانون پیش بینی شده است اگر چه همان هم دارای اشکالاتی است. لکن حرکت کردن در چهارچوب قانون و عمل کردن به قانون، ولو قانونی که ممکن است دارای ایراد و اشکال هم باشد بسیار بهتر از بی قانونی است. وقتی گفته میشود ما خواهان اجرای بدون تنازل قانون اساسی هستیم، یعنی نهادهای مسوول، باید مفاهیم ارزشی مندرج در قانون اساسی را اجرا کنند. این نهادها وقتی محترم هستند که مفاهیم ارزشی قانون را اجرا کنند. خداوند تبارک و تعالی در سوره مبارکه الحاقه میفرماید "وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ثمَُّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ فَمَا مِنکمُ مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِینَ" و اگر پیامبر پارهای گفتهها بر ما بسته بود، دست راستش را سخت میگرفتیم، سپس رگ قلبش را پاره میکردیم، و هیچ یک از شما مانع از عذاب او نمیشد. حتی ارزش مقام منیع پیامبر عظیم الشان اسلام به اجرای رسالت و آن مفاهیم ارزشی است. الان نیز این اجرای بیتنازل قانون اساسی بد فهمیده شده است. تا گفته میشود، برخی میگویند این یعنی احترام به نهادها و بعد دو طرف تفسیر میکنند. مخالفان میگویند این فرد که میگوید ما خواهان اجرای بیتنازل قانون اساسی هستیم، سازشکار شده است. جناح مقابل نیز میگویند اینکه بر اجرای قانون تاکید دارد، دروغ میگوید و قبول ندارد. در قوانین دو بخش وجود دارد، یک بخش مفاهیم ارزشی قانون است. یک بخش نیز نهادهایی است که برای پیاده کردن آن مفاهیم ایجاد میشود. مثلا قانونی برای بیمه تصویب میشود. سپس برای اینکه این قانون اجرا شود، یک سازمان راهاندازی میشود. آن چیزی که از نظر قانونگذار ارزش دارد اصل بیمه است. سازمان و اداره مربوطه برای اجرای کامل و مفید بیمه تاسیس میگردد. قانونی برای نظم عبور و مرور به نام قانون راهنمایی و رانندگی وضع میشود، و برای اجرای دقیق آن قانون، اداره راهنمایی و رانندگی تاسیس میگردد. این سازمان مقدس نیست. این سازمان مسوول اجرا و نظارت بر حسن اجرای امور راهنمایی و رانندگی است و در راستای تحقق اهداف قانونگذار تمامی شهروندان نیز باید با این سازمان همکاری کنند و دهها مثال دیگر. در قانون اساسی مفاهیم ارزشی فراوانی تدوین شده که از مهمترین و محوری ترین آنها رعایت و حراست از حقوق ملت است و نهادهای مندرج در قانون اساسی برای تحکیم و تقویت مفاهیم ارزشی مندرج در این قانون ایجاد گردیده اند. چنانچه در راستای تحقق و تقویت این ارزشها عملکرد قابل قبولی داشته باشند قابل احترام هستند، چرا که تأسیس آنها برای تامین این اهداف بوده است و تمامی شهروندان نیز میبایست آنان را در جهت تحقق این اهداف یاری کنند.
* منتقدان جبهه اصلاحات اما میگویند این قانون اساسی خودش مشکل دارد پاسخ شما به آنها چیست؟
ایرادی ندارد. باید از مشکلات قانون اساسی حرف زد و آنها را طرح و بررسی کرد. همانطور که برخی تغییر قانون اساسی و حذف مقام ریاستجمهوری و احیای نظام پارلمانی را مطرح می کنند. از این نظر سخن از تغییر قانون اساسی خیانت و یا بیان خواست بیگانگان نیست.
* باتوجه به عضویت شما در شورای بازنگری قانون اساسی در سال ۱٣۶٨ و دفاع شما از نظام ریاستی در برابر نظام پارلمانی در آن سال، آیا هنوز موضع شما دفاع از اقتدار رئیسجمهوری است؟
بله. هنوز فکر میکنم یکی از استوانههای دفاع از جمهوریت نظام انتخاب مستقیم رئیس دولت با رأی مردم است.
* بر سر بحث برگردیم، جریانات تندرو و افراطی که با اصلاحات زاویه دارند و اصلاحات را موجب تحکیم جمهوری اسلامی میدانند معتقدند اجرای بدون تنازل قانون اساسی یک شعار محافظه کارانه است چرا که مشکلات کشور را در ترتیبات و ساختار همین قانون میبینند.
قانون اساسی خلاصه در یک اصل نیست. حسن و قبح قانون اساسی هم موکول به یک اصل نیست. قانون اساسی یک مجموعهی بهم پیوسته است و همانطور که گفتم ارزشهای قانون اساسی قابل دفاع است فقط باید روشهای متناسب با آن را اتخاذ کرد. من که بحث نظری نمیکنم، عینی حرف میزنم. در باب مثلاً رابطهی دین و دموکراسی هم حرف نمیزنم. قانون اساسی برای ایران یک نظام جمهوری مبتنی بر ارزشهای دینی تعیین کرده که همهی مقامات آن با واسطه یا بیواسطه باید با رأی مردم انتخاب شوند. به متن قانون اساسی که مراجعه میکنیم چیزی جز اصل انتخابات نمیبینیم حالا باید روشها با این اصل متناسب باشد و بگونه ای عمل نشود که مفهوم انتخابات بی معنی گردد و این موضوع هم پیچیده و غامض و جزء معادلات چند مجهولی نیست که برای پی بردن به آن نبوغ خاصی نیاز باشد بلکه باید انتخابات بگونه ای اجرا شود که برای عامه مردم اعتماد آور باشد. موضوع انتخابات و کیفیت آن از موضوعات شرعیه نیست که برای استنباط آن به قرآن کریم و یا روایات معصومین علیهم السلام مراجعه شود بلکه سازوکار انتخابات سالم و مورد اعتماد و تایید اکثریت مردم در خیلی از کشور های دنیا به صورت علمی تبیین شده و در حال اجرا می باشد.
* شما در انتخابات مجلس نهم هم معتقد به حضور در انتخابات بودید؟
من بعد از سال ۱٣٨٨ نه از مشارکت مطلق در انتخابات حرف زدهام و نه از تحریم مطلق انتخابات. ممکن است زمانی لازم باشد که در انتخابات شرکت کنیم و زمانی ناگزیر نتوانیم در انتخابات شرکت کنیم اما بحث دربارهی هر انتخاباتی بستگی به شرایط همان انتخابات دارد.
* مثلاً درباره انتخابات ۹۲ چه نظری دارید؟
بحث چگونگی رویکرد اصلاح طلبان و جنبش سبز با فرایند انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ موکول به گفتوگو و تبادل نظر درونی جبهه اصلاحات است. تا زمانی که اصلاحطلبان گردهم نیایند و دربارهی انتخابات گفتگو و تبادل نظر جدی و شفاف نداشته باشند نمیتوان تصمیم قاطعی درباره انتخابات سال آینده اتخاذ کرد.
* چندی پیش شما گفتید عقلا بنشینند و تصمیم بگیرند که در مسیر درست حرکت کنیم. بعدا مطبوعات آن را به «اتاق فکر» تعبیر کردند. خب ساختار این اتاق فکر چگونه باید باشد که آن بازنگری صورت بگیرد و منافع ملی را تأمین کند؟
ببینید وقتی ما میگوییم مصالح ملی، ممکن است هر جریان یا شخصی بگوید که من در چارچوب مصالح ملی عمل میکنم. الان هم حکومت این را میگوید، هم اپوزیسیون. من به برداشت حکومت از مصالح ملی کاری ندارم. بالاخره عملکرد حکومت نشان میدهد که به چه چیزی میاندیشد و مصالح ملی را چگونه تعبیر میکند. بحثی که من داشتم این بود که اصلاحطلبان و جریان جنبش سبز، به یک تعریف واحد برسند. به جای آنکه با سخنان پراکنده از مصالح ملی تعریفی ارائه شود و راهحلی بیان گردد همه جمعی حرکت کنند و یک حرف واحد بزنند.
* به نظر شما به لحاظ حکومتی آیا زمینه وجود دارد که آدمها دور هم جمع شوند؟
نمیدانم. من میگویم ما نباید خود را محدود در شرایطی که به جریان اصلاحات تحمیل میشود، کنیم. خودمان تلقین نکنیم که شرایط برای فعالیت و تلاش وجود ندارد. باید به روشهای گوناگون تست کنیم. ممکن است اجازه ندهند ولی ما قدم اول را برداریم و به طرف مقابل نشان دهیم در تلاش خود مصمم و جدی هستیم.
* در نهایت هدفگذاری جبهه اصلاحات از حضور در عرصه سیاسی و عمومی چیست؟
جریان اصلاحات اگر منتقد وضع موجود است نباید فقط به بیان نقاط منفی بپردازد. باید برنامه نیز داشته باشد. به عنوان مثال اگر ما نسبت به فساد و ناامنی در جامعه منتقد و معترض هستیم باید ایدهای هم برای اصلاح داشته باشیم. اگر نسبت به تورم و گرانی، بیکاری و سایر مشکلات اقتصادی معترض هستیم باید خودمان برای بهبود وضع اقتصادی دارای ایده و برنامهای واقعبینانه براساس امکانات و شرایط موجود کشور باشیم و یا برنامهای واقعبینانه برای تغییر شرایط موجود کشور داشته باشیم. در بخش سیاست خارجی و مشکلاتی که هم اکنون با جامعه جهانی پیش آمده و یا سایر بخشها باید ایدهها و برنامههای روشنی داشته باشیم. مناسب است دوستان جریان اصلاحات جلسات منظم فکری داشته باشند و مسائل مهم کشور را بررسی کنند و با واقع بینی برای مشکلات و معضلات راهحل ارائه نمایند. کسی که میخواهد سیاه نمایی و اتهامزنی کند و طرف مقابل را خراب کند، طبیعتا همهچیز میتواند بگوید. اما اگر میخواهیم واقعبین باشیم و راهحل ارائه دهیم، باید دوستان اصلاح طلب جلسات منظم داشته باشند و در زمینه اقتصاد و فرهنگ، سیاست داخلی و خارجی و سایر موارد راهحلهای خود را ارائه دهند. در زمینه رفع مشکلات موجود در پرونده هستهای باید موضع اصلاحطلبان و جنبش سبز روشن و شفاف باشد. در خصوص بحران سوریه و اتفاقات منطقه و مسائل گوناگون دیگر، موضع اصلاحطلبان باید روشن باشد.
* شما میخواهید مخاطبتان مردم باشند یا حکومت؟
طبیعتاً مردم مخاطب جریان اصلاحات هستند و باید یکپارچه و منسجم برنامهها طرح گردد، یا حکومت از آن استفاده میکند یا نمیکند. اگر نکرد، حداقل مردم در جریان قرار میگیرند که حرف و برنامه اصلاحطلبها چیست.
* نقدی که الان بر طرح این موضوعات از سوی افرادی مثل شما وجود دارد، این است که میگویند، تمام این حرفها انتخاباتی است. چون در آستانه انتخابات ریاستجمهوری هستیم، دوباره اصلاحطلبان بحثهایی را راه انداختهاند تا در انتخابات شرکت کنند. در واقع میگویند اصلاحطلبان فاقد سازمان سیاسی منسجم هستند و با این حرفها میخواهند شبکه رأی خود را منسجم کنند؟
خب ما چکار کنیم که حرفمان ربطی به انتخابات نداشته باشد؟ هر سال در ایران انتخابات هست. انتخابات مجلس نهم که تمام شد، من این مباحث را مطرح کردم. تا مطرح شد، عدهای گفتند که این ناظر به انتخابات ریاستجمهوری است، درحالیکه چنین نیست.
* اما زمانی که شما این نقدها و ایدهها را مطرح کردید به انتخابات نیز فکر میکردید؟
نه. چنین چیزی در ذهنم نبود. اما اینکه جریان اصلاحات به انتخابات فکر کند، نهتنها منفی نیست، بلکه مثبت است. اینکه اصلاحطلبان بخواهند ایدهها و نظرات و برنامهشان را، خود، اجرا کنند خیلی خوب است. حالا ممکن است عدهای در داخل یا خارج کشور مخالف شرکت اصلاحطلبان در انتخابات باشند و لکن این نوع مباحث ناظر به انتخابات نیست. حتی ممکن است در این جلسات اصلاحطلبان به این نتیجه برسند که در انتخابات شرکت نکنند. همین نیز یکی از مباحث جلسات هست و لکن جبهه اصلاحات برای اداره جامعه، باید ایده و برنامه روشنی داشته باشد.
* الان دو نظر وجود دارد. اول نظر شما و همفکران شما که میگویید میتوانیم کشور را با اصلاحات در سیستم مدیریتی و برخی قوانین همچنان با مدل جمهوری اسلامی اداره کنیم و عده دیگری که میگویند دیگر امکان اداره این کشور وجود ندارد. آنها مشکل اصلی را در حاکمیت میبینند. بعد همین افراد به کسانی که مانند شما فکر میکنند، میگویند شما دارید به مردم آدرس اشتباه میدهید. نهاد انتخابات در کشور قابل بازسای نیست. جواب شما به این افراد چیست؟
حالا آنهایی که آدرس درست میدهند بگویند که آدرس درست کجاست؟ ما میگوییم شرایط کشور را براساس واقعیات باید سنجید. اگر در کشور شرایط بهتری برای اداره امور اجرایی بهوجود بیاید، نهتنها مخالف نیستیم بلکه خوشحالیم. حالا برخی فکر میکنند که میتوانند شرایط بهتری را به وجود بیاورند، بسیار خوب بیاورند. آنچه قطعی است با بی عملی و انفعال هیچ اصلاح و تغییری اتفاق نخواهد افتاد. ما میگوییم خودمان را در بنبست قرار ندهیم. نباید در بنبست بمانیم. نمیگویم نقشه راه برای خروج از این بن بست روشن است، اما تاکید داریم که باید تلاش کنیم و بدانیم مسیر پر خطر و سختی در پیش است و برای رسیدن به هدف متناسب با آن باید فعالیت کنیم. ممکن است راهی بیابیم و ممکن است نتوانیم. ولی برای خروج از بنبست سعی کنیم. اگر کسانی تصور میکنند که میتوانند راههای طلایی برای خروج از این بن بست ارائه نمایند، اقدام کنند. اما اگر راههای آنها قرار است ایران را تبدیل به یک سوریه دیگر بکند ما مخالف هستیم. روش جبهه اصلاحات مسالمتجویانه و مبتنی بر روشهای مدنی است و با این روش به نتایج بهتری میتوان رسید. نباید برای رسیدن به نتیجه عجله کرد. این اشکال ماست که میخواهیم زود به نتیجه برسیم و چون کارمان را با عجله شروع میکنیم به نتیجه نمیرسیم و وقتی به نتیجه نمیرسیم، بیبرنامهتر از قبل میشویم. اگر بگوییم ما برای ۱۰ سال دیگر میخواهیم کار کنیم، گفتمانسازی و فرهنگسازی کنیم و ارتباط خود را با بدنه اجتماعی تقویت نماییم، آن وقت متناسب با آن کار میکنیم. اما اگر بگوییم برای ۶ ماه دیگر میخواهیم جلسه بگذاریم، ۶ ماه بعد همه میروند دنبال کار خودشان و جلسات را رها میکنند. ما ٨ سال گذشته را به همین ترتیب از دست دادیم.
* میگویید باید درازمدت نگاه کنیم و طبیعتا در این شرایط هیچ نگاهی هم به انتخابات و کسب قدرت ندارید. در این میان آیا نیروها فرسوده نمیشوند؟
اتفاقاً برعکس، اگر اصلاحطلبان نیروی خود را در سطح کشور فعال کنند و بخواهند ظرف شش ماه به نتیجه برسند، به هر دلیل که ممکن است برخی از دلایل حتی غیرمنصفانه و غیر عادلانه باشد به نتیجهای مفید و موثر نرسند، آن نیروی جوان و قدرتمند پس از چند بار تکرار این اتفاقات فرسوده و دچار افسردگی، رخوت و بیانگیزگی میشود، اما اگر نیروهای اصلاحطلب در سطح کشور را توجیه و برای یک تلاش و برنامه دراز مدت آماده کردید، چنین مشکلی پیش نمیآید. ضمن آنکه ما از کسانی صحبت میکنیم که اهل منطق و فکر هستند و درک و تحلیلی درستی از موضوعات و مشکلات دارند.
|