روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ٣۰ آبان ۱٣۹۱ -  ۲۰ نوامبر ۲۰۱۲


«پشت صحنه جنگ غزه»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن می‌خوانید؛تحولات کنونی نوار غزه از پیچیدگی هایی برخوردار است. بمباران این منطقه تازگی ندارد ولی تداخل اقدامات نظامی با سفرهای دیپلمات های عربی- غربی به غزه و سرزمین های اشغالی تازگی دارد و این می تواند تحلیل متفاوتی را سبب شود.
امیر قطر که ارتباط افشا شده ای با رژیم صهیونیستی دارد در روز دوم آبان ماه ۹۱ تحت عنوان بازسازی غزه به این قطعه محاصره شده سفر می کند و این در حالی است که بخش عمده خرابی هایی که او برای بازسازی آن به غزه رفته در سال ۱٣٨۹ با پول های اهدایی خود او به رژیم صهیونیستی به وجود آمده است. چند روز پس از سفر شیخ حمد به غزه حملات نسبتاً سنگین هوایی رژیم صهیونیستی به این منطقه آغاز می شود و کمی بعد اعلام می شود که با میانجی گری مصر، تل آویو آتش بس را پذیرفته است اما درست چند روز بعد دوباره حملات به این منطقه از سر گرفته می شود و در نهایت اسرائیلی ها از شش روز پیش سنگین ترین حملات خود طی ٣ سال اخیر را متوجه این منطقه می کنند که تاکنون ادامه دارد. در اثنای این حملات دولت مصر نخست وزیر خود را راهی غزه می کند، او در غزه اعلام می کند که ساکنان غزه تنها نیستند و مصر در کنار آنان قرار دارد.
با حضور سه ساعته «هشام قندیل» حملات کمی تعدیل می شود ولی به محض خروج او از گذرگاه رفح بار دیگر حملات شدت پیدا می کند و گذرگاه رفح هم علیرغم درخواست اکید نخست وزیر فلسطین- اسماعیل هنیه- و قول های مکرر دولت مصر دوباره بسته می شود.
در خلال درگیری های شش روز اخیر اتحادیه عرب و کشورهای وابسته ای نظیر قطر شروع به رجزخوانی می کنند و علیرغم آنکه شدت حملات کنونی اسرائیل به غزه در مقایسه با حملات آن در جریان جنگ ۲۲ روزه بسیار کمتر است، خود را مدافع جدی و عملی فلسطینی ها معرفی کرده و حتی وزیر امور خارجه قطر در یک ادبیات سوپرانقلابی می گوید «تشکیل جلسه اتحادیه عرب در حالیکه از عمل در آن خبری نیست چه فایده ای دارد»! با این وصف می توان گفت میان حملات کنترل شده رژیم صهیونیستی و عجز و لابه بعضی از مقامات عربی رابطه معناداری وجود دارد.
در واقع در این مقوله مسئله اصلی داعیه مقاومت فلسطین است که تقسیم فلسطین به دو بخش ۱۹۴٨ و ۱۹۶۷ را نمی پذیرد و کماکان بر آزادی کل سرزمین فلسطین تأکید می کند.
رسانه ها چند روز قبل از تماس تلفنی اوباما با نتانیاهو خبر دادند. این تماس در اثنای جنگ اخیر علیه غزه برقرار شده و در آن اوباما از ادامه این جنگ ابراز نگرانی کرده و آن را به نفع حماس و ایران ارزیابی کرده است. موضع رسمی کاخ سفید البته حمایت از رژیم صهیونیستی بود کما اینکه موضع خانم اشتون به نمایندگی از اتحادیه اروپا هم حمایت از اسرائیل بود ولی با این وجود هیچکس تردید ندارد که قرار نیست جنگ بزرگی شبیه جنگ ۲۲ روزه روی دهد. آمریکا و اروپا از حملات اسرائیل حمایت می کنند تا آن اتفاقی که اوباما آن را «اولویت اول خود درخاورمیانه» می خواند زمینه تحقق پیدا کند.
باراک اوباما در حین تبلیغات انتخاباتی ریاست جمهوری خود- در دور دوم- گفت «فلسطین اولین و مهمترین پرونده خاورمیانه است و بدون حل پرونده فلسطین حل سایر پرونده ها در خاورمیانه امکان پذیر نیست، چرا که این پرونده روی همه آنها اثر می گذارد.» همین مضمون را در مقاله گری سیک و مقاله برژینسکی و نیز مقاله کیسینجر که طی دو سه روز گذشته در روزنامه های آمریکایی به چاپ رسیدند، مشاهده می کنیم با این وصف می توان حدس زد که طی ماه های آینده مقامات کاخ سفید تمرکز ویژه ای روی این پرونده خواهند داشت. در این پرونده آنان می خواهند موقعیت اسرائیل را از طریق پایان دادن به هرگونه حرف و حدیث درباره مالکیت رژیم صهیونیستی بر سرزمین های ۱۹۴٨ که ۷٨ درصد خاک و نزدیک به ۱۰۰درصد آب فلسطین را شامل می شود، خاتمه دهند. در این میان اوباما مدعی است که اردوغان و مرسی روسای دولت ترکیه و مصر با او همراهند و به این طرح- که همان طرح ۲۰۰۷ آناپولیس است- کمک می کنند. مقامات این دو کشور از رد یا تأیید این خبر خودداری کرده اند ولی هیچ بعید نیست که چنین توافقی میان آنان صورت پذیرفته باشد و البته اگر هم این دو پذیرفته باشند به معنای آن نیست که چنین طرحی با توافق روسای ترکیه و مصر امکان اجرایی پیدا می کند کما اینکه تاکنون هم مشکل اصلی توقف قطار سازش موضع مقامات این کشورها بوده است.
آمریکایی ها در این صحنه ظرفیت های منطقه ای و بین المللی را پای کار آورده اند و اسرائیل را هم متقاعد کرده اند که به یک عملیات محدود برای تحقق توافق با حماس دست بزند. آنان بخوبی می دانند که آنکه فعلاً در مجموعه های فلسطینی- اعم از ساکنان غزه و کرانه و قدس و اردوگاهها- می تواند بعنوان طرف فلسطینی حرف بزند، محمود عباس و تشکیلات خودگردان نیست بلکه این حماس و جهاد اسلامی است تا اینجای مطلب را آمریکایی ها درست فهمیده اند ولی در اینکه حماس و جهاد قادرند گره کور آمریکا و اسرائیل را باز کنند دچار اشتباه می باشند چرا که اگر امروز حماس و جهاد صاحب آبرویی نزد فلسطینی ها هستند بواسطه «نه»ای است که به طرح های خیانتکارانه داده اند و اگر آنان نیز به ورطه سازش بیفتند به همان سرنوشت فتح و ساف گرفتار شده و کسان دیگری از میان فلسطینی ها به میدان آمده و پرچم را بر دوش می کشند.
راساس آنچه که اخباری از آن به بیرون درز کرده است امیر قطر در سفر دوم آبان ماه خود به غزه حامل این طرح بوده که طرف آمریکایی-عربی شکل گیری دولت حماس در کل سرزمین های اشغالی ۱۹۶۷- یعنی همان ۲۲ درصد- را تضمین می کند و به مرور دولت فلسطینی در این بخش از سرزمین را به رسمیت می شناسد و مرزها و گذرگاه های دریایی و زمینی را باز می کند و تعهدات مالی اسرائیل- مندرج در ذیل توافقنامه های اسلو و مادرید- شامل حقوق و سهم گمرکات را می پذیرد. در مقابل آن حماس باید حاکمیت رژیم صهیونیستی بر سرزمین های ۱۹۴٨ به ضمیمه فیصله دادن به بحث حق بازگشت حدود ۵ میلیون آواره ساکن در اردوگاهها را بپذیرد. علاوه بر آن در حوزه امنیتی و نظامی به مفاد و مقتضای پیمان مادرید و اسلو - یعنی قناعت به داشتن پلیس و کنار گذاشتن ارتش و گروههای مقاومت در فلسطین- عمل نماید. در واقع در این طرح تنها یک اتفاق جدید افتاد، و آن به رسمیت شناختن نقش حماس به عنوان نماینده حقیقی ملت فلسطین و طرف اصلی مذاکره پیرامون فلسطین است. البته حماسی که استحاله را بپذیرد! بقیه مسایل این طرح تازگی ندارد و تأکید بر فیصله دادن به موضوع حساس حق بازگشت آوارگان نشان می دهد که این طرح حتی از طرح آناپولیس هم برای فلسطینی ها خفت بارتر است.
آغاز جنگ که با ترور «جعبری» فرمانده گردان های الاقصی شروع و با زدن مقر هنیه و محمود الزهار ادامه یافت، نشان داد که حماس و جهاد تن به این ذلت نداده و بر مواضع خود مبنی بر این که رژیم اسرائیل را در هیچ بخش از فلسطین به رسمیت نمی شناسند، تاکید کرده اند. باز و بسته شدن گذرگاه رفح هم نشان می دهد که یک هماهنگی ضمنی میان تل آویو و قاهره برای واداشتن حماس به پذیرش روند سیاسی و جایگزین کردن آن با روند امنیتی نظامی صورت گرفته است. سفر «هشام قندیل» نخست وزیر مصر به غزه و پس از آن بسته شدن دوباره گذرگاه رفح نشان داد که هنیه زیر بمباران هم حاضر به پذیرش طرح یاد شده نگردیده است. سفر محرمانه یک مقام امنیتی اسرائیل به قاهره که دیروز افشا شد و طرح این مسئله که اسرائیل خواسته های حماس مبنی بر آتش بس، توقف حمله به رهبران حماس و باز بودن گذرگاه ها را پذیرفته است در واقع برجسته نمایی مواردی است که مسئله اصلی حماس و فلسطینی ها نیست و نشان می دهد که هیاهوی سیاسی ضمیمه عملیات نظامی شده تا حماس کار را در حوزه عربی- اسرائیلی تمام شده تلقی نماید.
ادامه عملیات فلسطینی ها و هدف قرار داده شدن تل آویو و به نتیجه نرسیدن فشارهای عربی- آمریکایی نشان می دهد که فلسطینی ها زیر بار نرفته اند. بر این اساس طی روزهای اخیر در بعضی از مطبوعات عربی همزمان با طرح در رسانه های اسرائیلی این زمزمه بلند شده که «آن که در غزه می جنگد، فلسطینی نیست بلکه سربازان ایران هستند.» کشیدن پای ایران به ماجرا و برجسته سازی موضوع شلیک موشک ها- در حالی که این شلیک ها تدافعی و نه تهاجمی هستند- نشان می دهد که ماجرا بعد از گذشت چند روز دگرگون شده است و در واقع موضوع و جنگی که قرار بود حماس را از آرمان ها و جبهه ای- با مرکزیت ایران- که این آرمان ها را پشتیبانی می کند، جدا کند به فعال تر شدن این جبهه و محوریت آن تبدیل شده است با این وصف می توان پیش بینی کرد که به زودی آن دسته از چهره ها و احزاب وابسته ای که برای جا انداختن یک طرح، به ظاهر از حماس و مردم بی پناه غزه حمایت می کردند، چهره واقعی خود که هم پیمانی با رژیم غاصب است را بار دیگر هویدا ساخته و به اتهام پراکنی علیه حماس و جهاد اسلامی روی بیاورند. همان کسانی که طی یک سال گذشته تبلیغ می کردند که حماس به قطر، مصر و ترکیه روی آورده و از مدار مقاومت خارج شده به زودی بار دیگر خشم خود را نثار مقاومت فلسطینی خواهند کرد.

خراسان:فرصت های امروز اقتصاد ایران
«فرصت های امروز اقتصاد ایران»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم حمیدرضا ایمانی مقدم است که در آن می‌خوانید؛سخن گفتن از فرصت های پیشرفت اقتصادی در شرایط موجود آشفتگی کشور شاید تعجب برانگیز باشد؛ تورم، تغییرات مستمر قیمت ها، تحریم های هوشمند، نوسانات ارزی، مسائل سیاسی و... از مهم ترین عناصری است که در شرایط موجود مورد توجه ویژه رسانه ها و مردم قرار گرفته است و به طور مستمر در مجامع آنان مورد بحث قرار می گیرد.
در عرصه کارآفرینی وقتی سخن از پدیده ها به میان می آید تأکید می شود که این افراد معمولا از شکارچیان فرصت ها در صحنه های سخت و پر از تهدید هستند. به نظر در شرایط موجود کشور درک درست فرصت های ایجاد شده می تواند ما را برای رهایی از این وضع و پشت سر گذاشتن عزتمندانه آن یاری نماید. در این مجال برآنیم تا برخی از این فرصت ها را به صورت تیتروار مورد اشاره قرار دهیم.
۱ - متأسفانه یا خوشبختانه تجربه ثابت کرده است که بسیاری از استعدادهایمان در شرایط سختی و فشار شکوفا خواهد شد. امروز در فضای اقتصادی کشور وجود فشارهای مختلف از ناحیه تحریم ها، ساختارهای غلط اقتصادی چند دهه ای، سوء استفاده کنندگان و سوء تدبیرهای مدیران اقتصادی؛ بسیاری از نخبگان، کارشناسان و فعالان اقتصادی را به تکاپو واداشته تا تحلیل های خود را از شرایط دقیق تر نموده و به ایراد پیشنهادات و ایده های بعضا جدید بپردازند. از سوی دیگر در این شرایط معمولا مسئولان بخش های مختلف گوش شنواتری نسبت به شرایط ثبات در کشور دارند و باب مباحثه و گفت وگو بین بخش های مختلف بیشتر باز می گردد. نکته قابل توجه این که انباشت تجربه بیش از ۳۰ ساله نظام در مدیریت اقتصادی کشور، شکل گیری نهادها و تشکل های مختلف، افزایش سطح آگاهی ها و تنوع رسانه ها و... فرصت هایی است که به سرعت بخشیدن به این امر کمک بیشتری می کند.
۲ - شفاف شدن میزان وابستگی کشور به ارز از دیگر تهدیدهایی است که قابلیت تبدیل شدن به فرصت را دارد. آمریکا با مرجعیت پول ملی خود در فضای بین المللی سوء استفاده های قابل توجه اقتصادی و سیاسی را به ویژه در دهه اخیر مرتکب شده است. همین امر عامل حرکتی بین المللی در جهت حذف دلار از تعاملات بین کشورها شده است. امروز چین به عنوان یکی از بزرگ ترین حاضران صحنه تبادلات بین المللی ۱۵ درصد معاملات خود را از طریق پول ملی خود و کشور مقابل در قالب تفاهم نامه های دوجانبه به انجام می رساند و این روند به سرعت در حال گسترش است. اتحادیه اروپا از همان ابتدا مقابل مرجعیت پول آمریکا ایستادگی کرد و نهایتا دست به خلق یورو در مقابل دلار زد. امروز این فرصت برای کشور ما بیش از پیش مهیا است.
۳ - آشفتگی های اخیر برای بسیاری از تحلیل گران و مسئولین اقتصادی کشور ضعف های واقعی ساختاری چند دهه ای اقتصاد ایران را نمایان کرد. ضعف اطلاعات گمرکی، یکپارچه نبودن سیستم گمرک، وزارت صنعت، معدن و تجارت و بانک مرکزی، نارسایی های بورس کالا، ضعف ساختارهای نظارتی، شفاف نبودن فرآیند گردش کالا در کشور، نظام عرضه ارز و... از جمله عواملی است که ضریب اطمینان تصمیم گیری را به ویژه در شرایط موجود کاهش می دهد. شتاب مدبرانه در اصلاح ساختارهای مذکور که بعضا در کوتاه مدت و میان مدت نیز میسر است؛ از جمله فرصت هایی است که نصیب مدیران امروز کشور شده است.
۴ - یکی از دغدغه هایی که در سال های اخیر بارها مطرح شده است موضوع مدیریت واردات کالاها به کشور است. بستر موجود از دو حیث محدودیت های ارزی و گران شدن واحد دلار فرصت را برای این امر به صورت ویژه مهیا نموده است.
۵ - فرصت قابل توجه دیگری که امروز برای برخی از بخش های تولیدی کشور در صنعت و کشاورزی مغتنم شمرده می شود، تفاوت نرخ ارز و توجیه پیدا کردن تولید بسیاری از کالاها در مقابل واردات آن هاست. فرصتی که هر چند متأثر از مشکلات اقتصاد کلان نظیر تزریق نقدینگی، بی ثباتی تصمیم گیری ها و برخی عوامل دیگر ممکن است دچار آسیب هایی گردد اما در مجموع با مدیریت صحیح آن و فراهم آوردن سایر بسترهای همکاری حداکثری می توان این امر را محقق نمود. امید است در مطالب آتی بیشتر به ابعاد این موضوع بپردازیم.
۶ - از مهمترین وجوه اقتصاد مقاومتی که رهبری نیز بر آن تأکید کردند، حضور حداکثری مردم در اقتصاد در لایه های مختلف است. حرکت هایی نظیر آن چه در مجلس تحت عنوان «سازمان مردمی جهاد اقتصادی» در حال پیگیری است با همه نقدهایی که بدان وارد است می تواند نویدبخش تأمل جدی در این عرصه باشد. بسیاری از کارشناسان امر امروز احیای مدل هایی نظیر جهاد سازندگی در اوایل انقلاب را برای احیای بخش تولید در صنعت و کشاورزی کشور ضروری می دانند. البته طبیعی است که مدل ها، ساختارها و نهادها تغییر یافته اند و باید متناسب با این تغییرات طرحی نو درانداخت.
۷ - فرصت های مذکور را می توان در حوزه مباحث اقتصادی قلمداد نمود. در سایر عرصه ها می توان از تغییرات ضروری در روابط اجتماعی و لایه های فرهنگی نیز نام برد. سال ها در حوزه ضایعات نان تلاش های تبلیغی، ترویجی صورت گرفت که البته بعضا در حد خود نیز موثر بود. اما فرصتی که هدفمندی یارانه ها در کاهش ضایعات نان ایجاد کرد شاید با هیچ کدام از آن ها قابل مقایسه نبود. امروز محور فرهنگ مصرف و اصلاح الگوی آن در بین مردم از مهمترین محورهای تغییر در سبک زندگی ایرانیان به نظر می رسد که مجموعه های فرهنگی و اجتماعی باید اهتمام ویژه ای نسبت بدان داشته باشند. موضوعاتی نظیر: استفاده از کالای داخلی، پرهیز از تجملات، ترویج فرهنگ کار و تلاش، کسب رزق حلال و... از محورهایی است که می تواند مورد توجه باشد.
این موارد تنها بخشی از فرصت های موجود برای فعالیت رسانه ها، فعالان اقتصادی و فرهنگی و... است که باید مورد توجه قرار گیرد، طبیعی است که با تأمل بیشتر در ابعاد فضای موجود می توان فرصت های دیگری نیز ذکر نموده و تلاش نمود تا بهره برداری حداکثری را از آن ها داشته باشیم. بی شک به سلامت پشت سر گذاشتن التهابات موجود پیروزی بی نظیر دیگری را در تاریخ انقلاب و برای ملت ایران رقم خواهد زد. باشد که با بهره بردن از تمامی ظرفیت ها و فرصت های موجود شیرینی نویی را برای ملت ایران و تاریخ رقم بزنیم.

جمهوری اسلامی:حضور ملت‌ها تنها راه حل بحران فلسطین
«حضور ملت‌ها تنها راه حل بحران فلسطین»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛گوشه و کنایه زدن‌های شیوخ قطر به دولتمردان مصری و سایر دولت‌های عربی هر چند ریشه در تفکری دارد که آنان برای مطرح ساختن شیخ نشین قطر به عنوان یک قطب و محور مشکل‌گشا در جهان عرب در سر دارند، ولی گاهی می‌توان بعضی از واقعیت‌ها را نیز از زبان همین شیوخ شنید. شیوخ قطر در عین حال که لقمه‌ای بزرگ‌تر از دهان خود برداشته اند، نکاتی درباره سران عرب گفته‌اند که شنیدنی است و البته خودشان نیز مشمول این نکات هستند.
نخست وزیر قطر با اعلام اینکه اجلاس اخیر اتحادیه عرب در قاهره درخصوص غزه هیچ دستاوردی نداشته است تاکید کرد اساساً دیدارهایی که مسئولان عرب درخصوص مسئله فلسطین برگزار می‌کنند فایده چندانی ندارد و بیشتر اتلاف وقت است. وی مسئولان کشورهای عربی را به گوسفندانی تشبیه کرد که توان اقدام اساسی درباره فلسطین را ندارند.
هر چند این شیخ قطری، این سخنان را با اهداف تبلیغاتی مطرح می‌کند، چرا که قطر، خود یکی از متحدین اصلی آمریکا در منطقه می‌باشد، ولی اصل این موضوع غیرقابل انکار است و کاملاً با واقعیت مطابقت دارد.
این یک واقعیت مسلم است که اگر دولتهای عرب، مطابق با خواسته و مواضع ملت‌های خود عمل می‌کردند و اندکی غیرت و همت به خرج می‌دادند حال و روز ملت فلسطین، این چنین نبود و صهیونیستهای جنایتکار قادر نبودند به راحتی، هر جنایتی را که می‌خواستند علیه ملت مظلوم فلسطین مرتکب شوند.
حدود یک هفته است که ماشین جنگی رژیم صهیونیستی بار دیگر به حرکت درآمده و مردم غزه را آماج شدیدترین حملات وحشیانه قرار داده است. تازه‌ترین آمارها حاکی از شهادت بیش از یکصد فلسطینی و مجروح شدن نزدیک به ۱۰۰۰ نفر در حملات صهیونیستها به غزه می‌باشد.
در این مدت، اقدامات اتحادیه عرب به عنوان اصلی‌ترین تشکیلات سیاسی جهان عرب، تنها برگزاری نشستی در سطح وزرای خارجه در قاهره بوده است که به اذعان مسئولان کشورهای عربی بدون هیچ دستاورد و حاصلی به پایان رسید.
بسیاری از حکام عرب که در موارد خاصی، عرق عربی آنها به جوش می‌آید و برای آن موارد، پیمان‌های امنیتی منعقد می‌کنند و یا شورای همکاری تشکیل می‌دهند در قبال فلسطین و رنج و فلاکتی که مردم آن متحمل می‌شوند عربی بودنشان فراموش می‌شود و سعی می‌کنند خود را در پشت بیانیه‌های بی‌خاصیت و اعتراضات شفاهی مخفی کنند تا دیده نشوند. قطعاً اگر فشار افکار عمومی ملت‌های عرب نبود، این حکام حتی در صدور بیانیه و اعلامیه نیز اقدام نمی‌کردند.
در چنین شرایطی است که صهیونیستهای اشغالگر و جنایتکار به خود حق می‌دهند صدها فلسطینی را در سرزمینی که متعلق به فلسطینی هاست قتل عام کنند و این جنایات را "دفاع از خود" قلمداد نمایند.
کارنامه حاکمان جهان عرب در جنگ ۲۲ روزه غزه در سال ۱٣٨۷، که در جریان آن هزاران فلسطینی به خاک و خون کشیده شدند بسیار سیاه و ننگین بود. در جریان آن جنایت بزرگ، دولتهای عربی نه تنها قدمی برای متوقف ساختن صهیونیست‌های وحشی در کشتار فلسطینی‌ها برنداشتند بلکه حتی گزارش‌هایی نیز منتشر شد که برخی رهبران عرب، به رژیم صهیونیستی برای ادامه جنایاتش چراغ سبز دادند. آنها تصور می‌کردند با ادامه حملات به غزه در آن مقطع، جنبش و مقاومت نابود می‌شود. رژیم مبارک که در آن زمان بر مصر حاکم بود خائنانه از باز کردن مرز غزه، که می‌توانست راه نفسی برای مردم غزه باشد، سرباز زد.
اساساً از دولتهای حاشیه خلیج فارس انتظاری بیش از این نیست چرا که آنها همگی وابسته به غرب و مرعوب فشارهای آمریکا هستند، ولی مصر به دلیل جایگاه جغرافیایی - سیاسی و وزن و رتبه‌ای که در جهان عرب دارد می‌تواند نقش مهمی در معادلات منطقه، از جمله در فلسطین داشته باشد. در شرایط کنونی نیز این انتظار جهان عرب و اسلام بوده و هست که به ویژه پس از تحولات اخیر و وقوع بیداری اسلامی در آن کشور، رهبران کنونی مصر به اقدامات شجاعانه و موثری در مقابله با آتش افروزی صهیونیست‌ها دست بزنند. متأسفانه این انتظار با برخوردها و سیاست‌های انفعالی دولت کنونی مصر، تاکنون برآورده نشده است. دولت مصر حتی از اینکه با ابزارهای دیپلماتیک از جمله قطع رابطه با رژیم صهیونیستی و تعطیل کردن سفارتخانه آن رژیم در قاهره، سردمداران این رژیم را تحت فشار قرار دهد ابا داشته است.
آنچه موجب تأسف بیشتر می‌شود این است که دولت‌های عرب به جای اقدام علیه رژیم صهیونیستی، انرژی و توان خود را بر فشار بر دولت سوریه متمرکز کرده‌اند و با ارسال گسترده تسلیحات به سوریه، به مسلمان‌کشی و آتش جنگ داخلی در یک کشور عربی - اسلامی دامن زده‌اند. این بی‌عملی دولت‌های عربی و حتی خیانت حکام این کشورها، راهی غیر از این باقی نمی‌گذارد که ملت‌های عرب خود وارد میدان شوند و ابتکار عمل را با کنار زدن حکام وابسته، مرعوب و خائن دردست خود بگیرند و لکه ننگ بی‌تفاوتی در برابر کشتار ملت فلسطین را از چهره خود و تاریخ اعراب پاک کنند.

رسالت:اتحاد استراتژیک حزب الله در ایران، سوریه و لبنان
«اتحاد استراتژیک حزب الله در ایران، سوریه و لبنان»عنوان سرمقاله وزنامه رسالت به قلم صالح اسکندری است که در آن می‌خوانید؛بحران سوریه پس از گذشت ۲۰ ماه فروکش کرده است. اما در تبیین چرایی این بحران، نحوه برخورد جمهوری اسلامی با این موضوع و در نهایت نتایج حاصله چه در سطوح نخبگی جهان اسلام و چه در میان عامه مسلمانان هنوز " گره های ذهنی" وجود دارد که به علت کم کاری رسانه ها، روشنفکران و علمای جهان اسلام، صاحبان تریبون و حتی استفاده نکردن از فرصت های ذی قیمتی نظیر حج برخی ابهامات تا کنون برطرف نشده است. رهبر معظم انقلاب دیروز در دیدار دست‌اندرکاران حج از ناآرامی ها در سوریه به‌عنوان یک نمونه از این گره های ذهنی یاد کردند و با بیان اینکه منطق جمهوری اسلامی در قضیه سوریه کاملا روشن است، افزودند: "واقعیت مسئله سوریه این است که جبهه استکبار قصد دارد حلقه وصل زنجیره مقاومت در منطقه را که در همسایگی رژیم غاصب صهیونیستی قرار دارد، نابود کند."حضرت آیت الله خامنه ای، راه حل بحران سوریه را جلوگیری از تزریق سلاح به داخل این کشور خواندند و تصریح کردند: "چنانچه در هر کشوری، مخالفان از خارج آن کشور به سلاح مجهز شوند، به‌طور طبیعی، نظام حاکم نیز با آنها برخورد خواهد کرد."
واکاوی واقعیت ها در سوریه کمک فراوانی به گشایش های ذهنی در بین نخبگان و توده ها در جهان اسلام می کند. آمریکایی ها پس از ورود نظامی به منطقه خاورمیانه در سال ۲۰۰۱ به بهانه مقابله با القاعده در افغانستان و عراق با یک شمشیر دو لب آشنا شدند که بسیار برنده بود. این شمشیر دو لب چیزی نبود جز جریان سلفی و تکفیری در منطقه که به ظاهر و به ادعای آمریکایی ها مسبب اصلی حادثه ۱۱ سپتامبر بودند. اما آمریکایی ها در عین حال دریافتند که از این شمشیر دو لب می توان استفاده های ابزاری دیگری را نیز صورت داد. یکی از مهمترین بهره برداری های سیاسی از این شمشیر،
دامن زدن به اختلافات شیعه و سنی با هدف نهایی تضعیف خط مقاومت در برابر طرح خاورمیانه جدید بود. در گزارشی که جرج تنت رئیس سابق سازمان سیا در ۲۴ فوریه۲۰۰۴ ‌ به کمیسیون اطلاعات سنا ارائه کرد، نکات جالبی به چشم می‌خورد:
۱- حمله آمریکا به افغانستان و بیرون کردن طالبان از آن کشور و به دنبال آن پراکنده شدن سازمان القاعده موجب شده است که گروه های بی‌شماری به شکل مستقل و خودکفا در سایر نقاط جهان و بخصوص در کشورهای اسلامی با رهبری معنوی القاعده به وجود آیند.
۲- تشکل‌های تازه تاسیس با انگیزه های بسیار قوی و به شکل بسیار انتقام جویانه به میدان آمده اند و عراق زمینه مناسبی را برای آنها بعد از حمله آمریکا فراهم آورده است.
٣- وارد ساختن ضربه به رهبری القاعده و مخصوصا بن لادن موجب شده رهبری‌های جدید در راس تشکل‌های پراکنده به وجود آید.
و..
در واقع آمریکایی ها با موج سواری بر تحولات اخیر در منطقه تصمیم گرفتند که با این شمشیر حلقه وصل زنجیره مقاومت یعنی سوریه را نابود کنند و ارتباط این زنجیره را از هم بگسلند. زنجیره ای که حلقه بزرگتر و مقتدر آن جمهوری اسلامی و حلقه دیگر آن حزب الله لبنان بود. زنجیره ای که مانند یک بافت معنوی روح مقاومت را در بسیاری از کشورهای منطقه خاورمیانه دمیده است. اگر آنها می توانستند حلقه وسط را با توجه پتانسیل های موجود در جریان سلفی و تکفیری در اختلاف افکنی بین مسلمانان قطع کنند در واقع توانسته بودند بین حلقه اصلی که جمهوری اسلامی بود و حلقه سوم و چهارم که به ترتیب حزب الله لبنان و حماس در فلسطین هستند انفکاکی به وجود بیاورند. قطع این زنجیره هم به لحاظ معنوی و هم به لحاظ ژئوپلیتیک موفقیت بزرگی برای جبهه استکبار به حساب می آمد.
چرا که از این طریق حتی ارتباط جغرافیایی خط مقاومت با هم دیگر قطع می شد. اگر امروز پهپادهای حزب الله بر فراز تل آویو، حیفا، اشدود و ... مشغول تصویر برداری و جمع آوری اطلاعات هستند تجهیزات و قطعات این هواپیماهای بدون سرنشین که عمدتا ایرانی است از طریق حلقه واسط که همان سوریه است به لبنان انتقال یافته است. قطع این زنجیره یعنی حتی انفکاک جغرافیایی بین دو حلقه اصلی مقاومت که ایران و حزب الله هستند و در نهایت تضعیف حزب الله لبنان و توسعه مرزهای رژیم صهیونیستی به لحاظ امنیتی و اطلاعاتی تا آستانه مرزهای جمهوری اسلامی.
از این رو همه جبهه کفر همه توان خود را بسیج کرد تا بشار اسد را به زانو درآورد. هزاران قبضه سلاح های پیشرفته صهیونیستی و میلیون ها دلار پول کشورهایی نظیر عربستان و ترکیه به همراه تشجیع تمایلات و گرایشهای سلفی و تکفیری سبب شود، جبهه مخالفان بیش از یک سال سوریه را به آشوب بکشد. آنها تصور می کردند با توجه به اقلیت ناصبی که در سوریه وجود دارد که هنوز پس از گذشت سالها به ساب امیرالمومنین(علیه السلام) و سایر ائمه اطهار(علیهم السلام) در منابر به سبک دوران معاویه ابن ابی سفیان می پردازند و همچنین مشتی مزدور سلفی که از کشورهایی نظیر اتیوپی، سودان، لیبی، افغانستان، عراق، عربستان و ... با ۲ تا ٣ هزار دلار استخدام شده اند می توانند خط اصیل مقاومت را منزوی کنند. برخی از این افراد با این انگیزه به میدان نبرد در سوریه آمده بودند که اگر ۴ شیعه یا علوی را سرببرند مستقیم به بهشت می روند! همین انگیزه شیطانی سبب می شد که مثلا کودک سه ساله ای را به جرم شیعه بودن به دار بیاویزند. در چند ماه گذشته افراطیون سلفی همگام با تک تیراندازان آمریکایی شرکت "بلاک واتر" در سوریه دست به جنایات فجیعی زدند و درصدد بودند چهره دولت سوریه را نزد مردم مشوه جلوه دهند. تکفیر و ترور مسلمانان به بهانه اختلافات مذهبی صورت می گیرد این در حالی است که بسیاری از افرادی که به ضرب گلوله سلفی ها کشته می شدند نه شیعه بودند و نه علوی. پرسش اینجاست که این سلفی ها که عمدتا بقایای القاعده و دست ساز آمریکا هستند مدتی در افغانستان و لختی در عراق و سپس لیبی و مصر و امروز در سوریه بیتوته کرده اند چرا مسائل جهان اسلام را به منافع آمریکا و غرب گره زده اند.
مقامات آمریکایی چندی پیش به صراحت اعتراف کردند عجیب است پس از گذشت ۱۰ سال آمریکا و القاعده در یک جبهه ایستاده و بر علیه خط مقاومت می جنگند. نکته دیگر اینکه حوادث سوریه برخلاف اتفاقاتی که در مصر و تونس رخ داد یک انقلاب تمام عیار (Revolution) با تمام لوازم و مقدمات آن نظیر بسیج عمومی توده ها، ایدئولوژی مشخص و رهبری نبود بلکه بیشتر حوادث سوریه شبیه یک جنگ داخلی (Civil War) با خواسته هایی نظیر تجزیه ارضی، خودمختاری و استقلال بود که در این بین چاشنی تحریک بیگانگان که به دنبال مطامع و منافع خود در تجزیه سوریه هستند دخیل است.
نبردهایی که در شهرهای حلب، درعا، حمص و حماه در جریان بود خیلی شبیه غائله های اول انقلاب نظیر تحرکات دشمن و ضد انقلاب در کردستان، بلوچستان، خلق عرب در خوزستان و غائله ترکمن صحراست که به دنبال تجزیه ارضی و خودمختاری در اوایل انقلاب اسلامی ایران بودند. رهبر معظم انقلاب در همین خصوص فرمودند: "اگر مخالفان در سوریه دست از سلاح بردارند امکان مطالبه از دولت سوریه برای شنیدن نظرات مخالفان و اجازه دادن به آنها برای بیان مواضعشان وجود خواهد داشت."
اما جبهه کفر غافل از این بود که از دل این نزاع مولود مبارکی در حال خلق است که منجر به تقویت و استحکام بیش از پیش زنجیره مقاومت در منطقه می شود. امروز در سوریه به واسطه ابتکار جیش الشعبی یک "حزب الله جدید" شکل گرفته است که قادر است در قد و قامت حزب الله لبنان قدرت نمایی کند. صد ها هزار سوری طی چند ماه گذشته هسته های اصلی حزب الله سوریه را تشکیل داده اند و جالب اینجاست که بخش قابل توجهی از این افراد در واکنش به جنایات جریانات وهابی و تکفیری به مذهب تشیع اثنی عشری گرایش یافته اند. حزب الله و رویکردهای حزب الله در سوریه هیبت یک گفتمان را به خود گرفته است و عنقریب است یک اتحاد استراتژیک بین حزب الله های منطقه شکل بگیرد. در واقع سوریه امروز به دروازه جهانی شدن اسلام و خط مقدم مقابله با استکبار جهانی تبدیل شده است.
واقعیت این است که خاورمیانه جدید با مهندسی جمهوری اسلامی در حال شکل گیری است. به زودی در سایه همگرایی حزب الله در کشورهای سوریه، لبنان، ایران و برخی کشورهای عربی معادلات قدرت در منطقه خاورمیانه‌شکل و هندسه جدیدی به خود می گیرد.در شرایطی که امواج بیداری اسلامی از سواحل مدیترانه تا کشورهای حاشیه خلیج فارس را در نوردیده است ضرورت به دست گرفتن ابتکار عمل در مسیر «دیپلماسی وحدت اسلامی» بیش از گذشته احساس می شود. به خصوص که دشمنان جهان اسلام می خواهند با تفرقه افکنی بین مسلمانان معادله "جهاد و مقاومت" را تبدیل به طرح "تکفیر و ترور فرزندان اسلام" نمایند. مصادیق تفرقه افکنی دشمنان جهان اسلام به منظور مقابله با جریان بیداری اسلامی یکی پس از دیگری پدیدار می شوند و غفلت مسلمانان در کشورهای مختلف جولان را برای روبهان استکبار باز گذاشته است.

سیاست روز:نام این جنگ
«نام این جنگ نیست»عنوان یادداشت روز روزنامه سیاست روز به قلم مانی الوند است که در آن می‌خوانید؛رسانه های مهم غربی هنگام مخابره جهت دار اخبار مربوط به حملات رژیم صهیونیستی به غزه مدام از لفظ «جنگ غزه»(که گاه توسط رسانه های داخلی هم به کار می رود) یا «جنگ بین اسرائیل و حماس» استفاده می کنند؛ ترفندی فریبکارانه و بازی ای آگاهانه با کلمات برای مشروعیت بخشیدن به حملات وحشیانه اسرائیل و القا این دروغ که این حملات، دفاعی و در نتیجه مشروع است.
این رسانه ها به خوبی می دانند معنی «جنگ» چیست. در حقوق بین الملل، مقابله نظامی دو گروه با یکدیگر را جنگ می نامند. ممکن است یک جنگ نابرابر باشد(مثلا قدرت دو طرف۸۰ به ۲۰ یا حتی ۹۰ به ۱۰باشد) اما به هرحال در یک جنگ، هر دو طرف کم و بیش می توانند به یکدیگر ضربه و خسارت جدی وارد کنند. آیا آن طور که رسانه های غربی می گویند، اکنون یک جنگ بین رژیم اشغالگر و غزه(یا حماس) در جریان است؟ واضح است که برای پاسخ به این سوال باید قدرت دو طرف را بررسی کنیم.
طبق آمار جهانی، اسرائیل نظامی ترین کشور دنیاست (بخاطر اساس موجودیتش که به «زور» وابسته است) و به لطف ایالات متحده و کشورهایی چون انگلیس و فرانسه، جزو مجهزترین ارتشهای جهان. پیشرفته ترین هواپیماهای جنگی، موشک ها، تانک ها، کشتی ها، توپها، سلاح های ضدهوایی و دیگر تجهیزات نظامی جهان را در اختیار دارد (در تعداد زیاد) و از تفکیک قوای کامل(زمینی،هوایی،دریایی) برخوردار است، و جدا از همه این ها، بین ۲۰۰ تا ۴۰۰ کلاهک هسته ای در اختیار دارد. در واقع امریکا با سخاوت تمام، مدرن ترین و آخرین مدل ترین سلاح هایش را در اختیار اسرائیل گذاشته، و البته خود این رژیم هم سلاح هایی تولید می کند.
در طرف دیگر حماس را داریم؛ یک گروه شبه نظامی نسبتا کم تعداد که مهمترین دارایی نظامی اش موشکهایی هستند موسوم به قصام. موشک هایی دست ساز که ناکارآمدی شان را می توان از میزان خساراتی که به جا می گذارند فهمید. موشکهایی که کارکردشان شبیه نارنجک های دستی است. بقیه دارایی نظامی حماس، سلاح های سبک نظیر کلاشینکف و کلت های کمری است.
آیا اصولا می توان جنگی بین این دو طرف تصور کرد؟
در واقع چیزی که تا کنون در غزه در جریان بوده، حملات کاملا یک طرفه رژیم اشغالگر به غزه بوده. حملاتی که در اصل، و به اذعان گروه های حقوق بشری مستقل دنیا، «جنایات جنگی» هستند.
اما تاریخ افت و خیز زیاد دارد و با نگاهی به آن متوجه می شویم وضعیت همیشه به یک شکل نمی ماند؛ چه بسیار قدرتها که نابود شده اند و چه بسیار مظلومان که حقشان را ستانده اند.
شکی نیست که روزی می رسد که جنایتکاران صهیونیست باید جزای جنایاتشان را پس دهند.

حمایت:تقویت همدلی و نشاط ضرورت کشور
«تقویت همدلی و نشاط ضرورت کشور»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت است که در آن می‌خوانید؛در خبرها مخاطبان ارجمند مطلع شدند که اخیرا جلسه مشترکی بین بیش از ۱۰۰ نماینده مجلس شورای اسلامی با رئیس جمهور برگزار شد. این خبر در شرایطی که برخی رویدادهای دیگر مثل تجاوزات رژیم صهیونیستی به غزه یا برگزاری نشست گفت وگوی ملی سوریه در تهران نیز توجه بسیاری از مردم را به خود جلب کرده است ، لابلای حوادث و رویدادهای مختلف کشور باز از اهمیت بیشتری برخورداراست، چرا که مدتی است خصوصا بین متدینین و دلسوزان کشور می توان نوعی نگرانی و تشویش ذهنی را مشاهده کرد و متقابلا بین مخالفان جمهوری اسلامی نوعی امیدواری به تنش و توسعه اختلافات در ایران را می توان ملاحظه کرد.
در چنین شرایطی طبیعتا هر گام برای تقویت همدلی و همبستگی بین مسئولین و نهادهای مختلف و بین اقشار متنوع جامعه، اقدامی قابل تقدیر و شایسته برجسته سازی است . با همین نگاه ، چند نکته در یادداشت امروز به این مهم اختصاص می یابد، با این امید که مرضی خداوند سبحان واقع و برای اصلاح امور کشورمان مفید باشد.
نکته اول اینکه در فضای برخی سو تفاهم ها واختلاف نظرها معمولا هر طرف اختلاف سعی می کند نظر و کارخود را درست جلوه دهد و در چنین حالتی طبیعی است که شکاف ها بیشتر می شود. در این میان هر طرفی که پیشقدم شود و راه تفاهم وگفتگو و رفع اختلافات را فراروی خود ودیگران قرار دهد، قطعا هم در پیشگاه الهی ثواب بیشتری دارد و هم حرکت او از چشم مردم دور نمی ماند و می بینند که فلان مسئول دنبال اثبات خود وکُرکُری خواندن برای دیگر همتایان خود نیست، بلکه رفع مشکلات کشور با همدلی و هماهنگی بین همه ظرفیت های موجود مطمح نظر اوست. آن گونه که در اخبار اعلام شد، جلسه اخیر رئیس جمهور با نمایندگان مجلس اگرچه از مجرای هیئت رئیسه مجلس پیگیری نشده واگر چه برخی افراد و رسانه ها این تحلیل را مطرح کردند که لابد با این جلسه می خواهند کاری کنند که سئوال از رئیس جمهور در مجلس منتفی شود، ولی به هر حال ریاست جمهوری پیشگام این جلسه شد و راه گفتگو بین مسئولین در فضای تفاهم و همدلی را باز نگاه داشت . نکته مهم تر اینکه در جلسه مزبور با نمایندگان مجلس، رئیس جمهور به روشنی از حق مجلس برای طرح سئوال استقبال کرد و وعده داد که به زودی در زمان مقرر قانونی برای پاسخ دهی به سئوال در مجلس حاضرمی شود .
این نحوه برخورد می تواند تحکیم کننده ظرفیت های مردم سالاری دینی در ایران باشد و نشان دهد که دومین شخص عالی مملکت پس از رهبری، چگونه توسط نمایندگان ملت مورد سئوال قرار می گیرد و وی با احترام وآرامش آماده پاسخگویی به نمایندگان ملت است. هم چنین جالب است که به عنوان توافقات جلسه مزبور قرار شده که ماهیانه نشستهای مشترکی بین رئیس جمهور ونمایندگان مجلس در آینده نیز برگزار شود که اگر این مهم بخوبی اجرا گردد مخصوصا در فضای قبل از انتخابات آتی، برای تقویت همدلی وتفاهم بین مسئولین قوه مجریه ومقننه مفید ومورد استقبال است.
نکته دوم اینکه تا سئوال از رئیس جمهور در مجلس اجرا شود خیلی از افراد متاسفانه با نگاههای حزبی و باندی سعی می کنند که فضای جلسه مزبور را به سمت نزاع و اثبات خود هدایت کنند. بر همین اساس، وظیفه دلسوزان کشور است که قبل از جلسه وحین اجرای طرح سئوال، ادب و احترام وتفاهم را بسط دهند تا هیچ یک از طرفین موضوع به خود اجازه بی پروایی وخروج از انتظارات ملت را ندهد. در این زمینه هم مسئولین اجرائی وهم نمایندگان مجلس خوب است توجه کنند که مردم بخوبی تشخیص می دهند که چه وضعیتهائی ناشی از فشارهای بیرونی بر کشورمان است وچه مواردی ناشی از سوء تدبیرها وعدم نظارتهای موثر است. بنابر این هیچ نیازی به خودنمائی و یا دیگران را نفی کردن نیست . همه مسئولین در قبال شرائط امروز کشور باید پاسخگو باشند وهیچکدام نمی توانند خود را مبرا از نقش معین در این زمینه محسوب کنند.
نکته سوم اینکه رویه سئوال از رئیس جمهور اگر بخوبی و با فضای همدلی ومحبت اجرا شود قطعا الگوئی می شود که سایر مسئولین عالی کشور نیز مبتنی بر ظرفیتهای قانون اساسی در معرض طرح سئوال جدی قرار بگیرند و پاسخگوی عملکردهای خود باشند و منتظر نباشند که مرتبا خبرهای یک طرفه از سوی آنها در اختیار مسئولین روابط عمومی شان و سپس رسانه ها قرار گیرد . خیلی از مردم هم اینک در مورد مسائل متنوع کشور پرسشهائی دارند وگاه همین پرسشها به اختلافات بین گروههای سیاسی اجتماعی وبرخی دو دستگی ها و چند دستگی ها منتهی می شود. باید این پرسشها را مسئولین ذیربط در میدانهای جدی پرسشگری و نظارت قانونی پاسخ دهند. فلذا خوب است برخی از عزیزانی که الان فقط در مورد رئیس جمهور توصیه دارند که خوب است سئوال مطرح و تابو تلقی نشود، در مورد خودشان و برخی صاحب منصبان دیگر نیز همین توصیه را بنمایند.
مطمئنا تا تحقق ظرفیتهای مختلف مردم سالاری دینی در کشورمان صبوری و همدلی بسیار مورد نیاز است و از همه مهم تر باید فرهنگ درست حرکت در این مسیر را توسعه دهیم.
نکته چهارم اینکه همه انرژی ها وهمدلی ها باید معطوف به این مهم شود تا فشارهای بیرونی بر کشورمان وعلیه حرکت مستقل ملت غیورمان بلااثر شود. برای این مهم طبیعتا هر گونه فرد گرائی وسنگ خود را به سینه زدن سمی مهلک است و می تواند زمینه های فشار بیشتر قدرتهای زورگو را فراهم آورد.آنچه روشن است اینکه زورگویان عالم از هر منفذی در تلاشند تا حرکت ملت ایران را متوقف کنند. هم اینک نیز امیدهائی به شرائط قبل از انتخابات بسته اند تا شاید بتوانند در راستای خواسته های نامشروع خود دستاوردی داشته باشند.
انتظار از عموم مسئولین و اقشار مختلف مردم این است که بر همدلی وهمبستگی و تقویت نشاط ملی بیفزایند تا برای حل مشکل اصلی امروز که رفع فشارهای همه جانبه زورگویان وگشایش وضعیت معیشتی واقتصادی و رفاهی مردم بخصوص اقشار متوسط وآسیب پذیر جامعه است، سربلند باشیم.
نکته پنجم اینکه خوب است در این راستا مسئولین محترم کشور فضای گذشت و بخشودگی را در جامعه تقویت کنند و اجازه ندهند که برخی شقاق های بین نیروهای انقلاب ادامه یابد. متاسفانه با گذشت بیش از سه سال از انتخابات گذشته ریاست جمهوری، هنوز برخی اختلافات ودوری ها ترمیم نشده و حتی بالعکس، بین برخی افراد هر روزه با کینه وبغض بیشتری نیز توام می شود وهمین امر بسیاری از نیروهای خارج از انقلاب را به طمع می اندازد تا بر فعالیت های تخریبی خود بیفزایند.بر همین اساس، قبل از انتخابات ریاست جمهوری آتی باید تدابیری اندیشید تا برای همیشه سوابق اختلافات مربوط به انتخابات قبل و هر گونه خطاها و اشتباهات قابل طرح بسته شود و همه نیروها از هر طیف وسلیقه ای درون خانواده انقلاب اسلامی و پایبند به قانون اساسی، در اعتلای وضعیت کشورمان مشارکت نمایند. این امر قطعا از جمله اولین ظرفیت های هر نظام مردم سالار تلقی می شود و باید تجربه گشاده تر وانسانی تر مردم سالاری دینی را به جهانیان نشان داد.

سخن آخر:
جمهوری اسلامی رسالتهای بزرگی بر دوش دارد. آن گونه که در قانون اساسی کشورمان متبلور شده است سعادت نوع بشر، دغدغه قانون اساسی ماست وحمایت از عموم ستمدیدگان و مبارزه با تمامی ظالمان وگردنکشان عالم. نظامی که چنین رسالتهائی را مبتنی بر اندیشه اسلامی و به اتکای خونهای پاک شهدا وتلاش وصبوری ایثارگران بر دوش دارد، مسئولانی بس دور اندیش وهمه جانبه نگر و عالِم و باگذشت و مهربان و مردمی وصادق وشجاع باید داشته باشد. مسئولان چنین نظامی از هر گونه پاسخگوئی به مردم نه تنها باید استقبال کنند بلکه همواره باید به مردم بر اساس سیره حضرت امیر علیه السلام شجاعت بدهند که مردم بدون لکنت زبان و تحمل آثار متنوع منفی، امر به معروف و نهی از منکر کنند.
در اندیشه اسلامی اَفضل امر به معروفها و نهی از منکرها نیز مشخص شده وآن اینکه برای اصلاح یک سیستم اداره جامعه باشد تا حکمرانی مبتنی بر عدل و قسط و رعایت حقوق مشروع مردم وصیانت از ارزشهای الهی انجام شود. اگر می خواهیم به این قله ها برسیم باید همدلی وتفاهم ودرک متقابل را در سطوح مختلف مسئولین وجامعه تعمیق ببخشیم و الّا فقط حرف است و شعار و ادعا و خدای ناکرده عمل ما فرسنگ ها با اندیشه اسلامی وسیره مولای حق جویان وعدالت خواهان فاصله خواهد داشت. امید است با درک این مهم شاهد تقویت همدلی ها در کشور باشیم ومدل مردم سالاری دینی را با تجربه کارآمد وجذاب در میان نظام های مدیریت جوامع انسانی تثبیت نماییم.

آفرینش:نتیجه بازی جنگ درغزه چیست؟!
«نتیجه بازی جنگ درغزه چیست؟!»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن می‌خوانید؛ نزدیک به یک هفته است که موشک پراکنی ها و حملات هوایی باعث رعب و وحشت در غزه و تل‌آویو گردیده است به طوری که سهم مردم غزه از این بازی جنگ صدها کشته و زخمی و ترس و اضطراب از رسیدن موشک های مقاومت به تل آویو و بیت المقدس نصیب یهودیان سرزمین های اشغالی شده است.
تجربه نشان داده است که بازی جنگ در سرزمین های اشغالی تاکنون هیچ ثمره ای برای رژیم صهیونیستی به عنوان دست برتر قدرت نظامی درپی نداشته و این سوال را مطرح می کند که نتیجه این درگیری ها چه بوده است. جنگ های ٣٣ روزه و ۲۲ روزه اسرائیل با نیروهای مقاومت حزب الله و حماس تجربه ای است که نشان داد جز افزایش تلفات برای طرفین چیزی به همراه نداشته و می توان گفت که به لحاظ حیثیتی شکستی برای ارتش اسرائیل و نمایش قدرت از سوی نیروهای مقاومت بوده است.
همین مسئله باعث شده تا درچند روز گذشته دیپلماسی های سیاسی برای تحقق آتش بس درغزه فعال شود. اما این سوال پیش می آید که با وجود تمایل برای تحقق آتش بس میان طرفین چرا اسرائیل نسبت به فراخوان ۷۵ هزار نیروی ذخیره اقدام کرده و مقامات نظامی ارتش از ادامه عملیات "ستون آسمان دو" خبر می دهند؟ از سوی دیگر رهبران حماس با تاکید برعملیات های غیرپیش بینی مقامات تل آویو را تهدید به خسران عظیمی می کنند و پیش شرط هایی را برای قبول آتش بس مطرح می سازند.
اگر کمی خارج از فضای درگیری های نظامی به میدان بازی جنگ میان تل آویو و حماس نگاهی بیاندازیم می توان ردپایی از امیال سیاسی درانگیزه های دوطرف یافت.
اسرائیل در یک قدمی انتخابات ماه ژانویه قرار دارد و کمپین انتخاباتی بنیامین نتانیاهو برای حضور فعال و داشتن دست برتر درمصاف با دیگر رقبا نیاز به یک ابزار تبلیغاتی دارند و چه سوژه ای بهتر از ترور فرمانده احمد الجعبری فرمانده شاخه نظامی حماس و فعال کردن آتش جنگ درغزه به بهانه حفاظت از امنیت مردم اسرائیل!
استفاده از ابزار پرسر وصدای جنگ از سوی ائتلاف حاکم به رهبری نتانیاهو، وسیله ای است که می تواند صدای دیگر مخالفان را خاموش کند و این فرصت را ازآنها می گیرد که برای حفظ آرامش و امنیت مردم زیاد عرض اندام نکنند. منتقدان نتانیاهو اعتقاد دارند که وی با حمله به غزه در فاصله زمانی اندک باقیمانده تا انتخابات به دنبال جلب حمایت رای دهندگان است.
ازسوی دیگر حماس نیز با نمایش جدید قدرت خود در هدف قرار دادن تل آویو، منهدم کردن جنگنده اسرائیل و اسیرکردن خلبانان آن، استفاده از موشک های جدید و تحقیر سیستم دفاع موشکی گنبد‌ آهنین ، خود را در مرکز توجهات قرارداده و دست برتر را درمیان فلسطینان در مصاف با رقبایی همچون فتح و تشکیلات خود گردان یافته است.
تشکیلات خودگردان با مطرح کردن عضویت فلسطین در سازمان ملل در کانون توجهات فلسطینیان قرارداشت که ناگهان عملیات های موشکی حماس، همه توجهات اعم از داخلی و خارجی را معطوف به حماس کرد. این فرضیه با سفرهای مکررمقامات کشورهای منطقه به غزه که درماه های اخیر نیزبه حماس نزدیک تر از پیش شده اند قوت گرفته و احتمال می رود استراتژی بازگرداندن حماس به چرخه سیاسی معادلات منطقه را سوژه کاری خود قرار دادند.
اما با این اوصاف هرگونه اشتباه نظامی و استراتژیک در این جنگ می تواند موقعیت دوطرف را به خطر بیندازد. درصورت درگیری زمینی ارتش اسرائیل با غزه این احتمال را قوت می بخشد که باتلاقی دیگر درانتظار مقامات تل آویو باشد.
همچنین متصوراست درصورتی که موشک پراکنی های مقاومت به شهرهای حساس یهودی نشین ادامه داشته باشد، حجم حملات هوایی و احتمالاً زمینی اسرائیل دوچندان شود و تلفات بسیار سنگینی برای حماس به همراه داشته باشد و مردم غزه را در شرایط بدتری قرار دهد.

تهران امروز:دورنمای آتش بس فلسطین و اسرائیل
«دورنمای آتش بس فلسطین و اسرائیل»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم جعفر قناد باشی است که در آن می‌خوانید؛پیشنهاد آتش بس میان فلسطین و اسرائیل محصول اشتراک نظری است که میان ارتجاع منطقه و کشورهای غربی به علاوه اسرائیل حاصل شده است. این هم به این دلیل است که این مجموعه فکر می‌کنند ادامه التهاب در فلسطین به معنای دامن زدن به خیزش‌های مردمی در منطقه است و ادامه خونریزی‌‌ها در غزه، مخالفت‌های ضد حکومتی را در کشورهای مرتجع عربی افزایش می‌دهد و پایگاه‌های غرب را در این منطقه سست می‌کند. به ویژه رژیم صهیونیستی به دلیل زیان‌هایی که از ورود به جنگ متحمل شده است در تلاش است زمینه را برای ایجاد آتش بس آبرومندانه به نفع خود مهیا سازد.
رژیم صهیونیستی انتظار نداشت حماس به این شکل در این درگیری ظاهر شود و موشک‌هایی پرتاب کند که امنیت شهرهای مهم این رژیم را در خطر قرار دهد. در حال حاضر برای رژیم صهیونیستی زیان های دیگری هم متصور است، یعنی راهبرد احیای افسانه شکست‌ناپذیری این رژیم در منطقه که همواره توسط رژیم صهیونیستی بر آن تاکید می‌شد مورد تردید واقع شد. چرا که افسانه شکست‌ناپذیری اسرائیل در جنگ‌های ٣٣ روزه و ۲۲ روزه شکسته شد و این رژیم در صدد برآمد آن افسانه را احیا کند.
رژیم صهیونیستی در واقع کوشش داشت در آغاز این درگیری‌ها، بخشی از توانمندی دفاعی و تهاجمی‌اش را به نمایش بگذارد تا از این طریق ضعف‌هایش را جبران نماید و در داخل این اطمینان را به صهیونیست‌ها بدهد که اسرائیل توان محافظت از شما را از طریق سیستم دفاعی گنبد آهنین دارد و به کشورهای خارجی هم نشان دهد که اسرائیل توان مقابله با هرگونه تهاجمی را دارد. درحالی که این تهاجم علیه غزه نتیجه‌ای مخالف پیش‌بینی آنها را داشت و آنها در این استراتژی دچار شکست شدند. همچنین تظاهرات جهانی علیه این رژیم هم از دیگر زیانهایی است که رژیم صهیونیستی متحمل آن شده است. این عوامل نشانگر تمایلات به آتش بس است.
در این آتش بس از جانب حماس پیش شرط‌هایی مطرح شده است، از جمله توقف محاصره غزه، توقف ترورهای هوشمند اسرائیل علیه رهبران فلسطینی و توقف هرگونه تهدید از جانب اسرائیل علیه فلسطین که در صورت پذیرش این پیش شرط‌ها توسط اسرائیل بیانگر موفقیتی بزرگ برای حماس است. ولی آنچه باید به آن توجه کرد این است که با توجه به ماهیت طرح آتش بس که محصول اشتراک نظر میان ارتجاع منطقه و کشورهای غربی و اسرائیل است، پیش‌شرط‌های حماس در این طرح گنجانده نخواهد شد یا به صورت کمرنگ به آن توجه می‌شود. آنچه مهم است این است که در حال حاضر برای حماس موقعیتی پیش آمده است که توانمندی نظامی خود را بسنجد. در زمانی که شورای امنیت در این مسئله اهمال می‌کند و کشورهای منطقه از فلسطین حمایت جدی نمی کنند.
حماس توانسته از آن افرادی که روزی با سنگ مبارزه می کردند نیرویی سازد که امروز جواب اسرائیل را با موشک می‌دهد. البته در باب آتش بس، باید گفت: طرف اسرائیلی در هیچ توافقی قابل اطمینان نبوده به‌طوری که بالاترین امتیازات را از توافق با عرفات به‌ دست آورده ولی حتی به آن هم پای بند نمانده است. حماس هم‌زمانی می‌تواند به این آتش بس امیدوار باشد که توانمندی نظامی‌اش را همانند حزب‌الله لبنان در مقابل رژیم صهیونیستی تقویت کند.

وطن امروز:انتخابی پیش روی جامعه سیاسی ایران
«انتخابی پیش روی جامعه سیاسی ایران»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم مهدی محمدی است که در آن می‌خوانید؛هر چه جلوتر می‌رویم این مساله آشکارتر می‌شود که آمریکایی‌ها برای چند‌ماه آینده در ایران پخت و پز مفصلی کرده‌اند. اینکه آنچه آماده کرده‌اند – و روز چهارشنبه در بروکسل درباره آن با دیگر اعضای ۱+۵ بحث خواهند کرد- چیست، موضوع این نوشته نیست. هر چه باشد، این مقدار قطعی است که آمریکا درکی از روند تحولات در آینده دارد، سناریوهای خود را مرتب کرده و آماده ورود به فازی جدید مقابل ایران به عنوان مهم‌ترین مساله امنیت ملی خود است.
هر چه آمریکایی‌ها به روزی که می‌خواهند برگ‌های جدید خود را رو کنند نزدیک‌تر شوند، در محیط داخلی ایران تغییرات بیشتری را مشاهده خواهیم کرد. در کل، در صحنه داخلی ایران ۲ جبهه بیشتر نمی‌تواند شکل بگیرد. یک جبهه، جبهه کسانی است که دشمن خود را جایی داخل ایران انتخاب می‌کنند و آمریکا را یا اصلا به عنوان دشمن قبول ندارند یا اینکه اگر قبول هم داشته باشند، راه انداختن دعوا در داخل را واجب‌تر از مواجه شدن با آن می‌دانند. جبهه دوم شامل کسانی است که باور دارند، اکنون وقت منازعه در داخل نیست. انقلاب اسلامی در مهم‌ترین موقعیت تاریخی و رویاروی سرسخت‌ترین دشمنان خود قرار گرفته است، پس اگر نیرو و انرژی و توانی هست، صرفا باید در صحنه رویارویی با دشمن خارجی –که این بار با طراحی بسیار پیچیده‌ای وارد عمل شده- مصرف شود.
این رویارویی هر روز عمیق‌تر خواهد شد. باور به اینکه کاری از ما ساخته نیست، باید امتیاز داد و راه‌حل مشکلات کشور تنها از دروازه سازش می‌گذرد، در خوشبینانه‌ترین حالت – اگر فرض کنیم کسی قصد خیانت ندارد- مبنای نظری جبهه اول را شکل می‌دهد. مبنای نظری جبهه دوم اما این است که صحنه پیچیده است اما ما هم به همان اندازه پیچیده شده‌ایم، آمریکا را می‌توان و باید شکست داد و در این ایستگاه آخر که قاعدتا سنگین‌تر‌ین رویارویی شکل خواهد گرفت نباید پا پس کشید و خود را از چشیدن طعم شیرین پیروزی که از همیشه در دسترس‌تر است محروم کرد.
سیاسیون در ایران بزودی با آزمونی بسیار مهم – و شاید بتوان گفت مهم‌ترین آزمون طول تاریخ سیاست‌ورزی خود- مواجه خواهند شد. باید انتخاب کنند در کدام جبهه خواهند ایستاد.
جریان فتنه از هم‌اکنون مشخص کرده است جایگاهش در این صحنه چیست. در حالی که آمریکایی‌ها خود می‌گویند دریافته‌اند هیچ راهی جز اینکه نوعی فرآیند امتیازدهی به ایران را آغاز کنند ندارند، آقایان در داخل سر از نهانخانه‌هاشان بیرون کرده‌اند و نسخه ذلت می‌پیچند. بماند که این جماعت هرگز درک درستی از پدیده‌های پیچیده امنیت بین‌المللی نداشته‌اند ولی جالب است که در بیرون ریختن ماهیت سیاسی خود بشدت بی‌دست و پا و ساده‌دل هستند. همین حالا مقاله‌ها و بیانیه‌های این جماعت را اگر با آنچه واشنگتن‌پست و نیویورک‌تایمز درباره مساله ایران می‌نویسند، مقایسه کنید – به عنوان نمونه مقاله دیروز هنری کیسینجر در واشنگتن‌پست را بخوانید- کاملا آشکار است که قلم به دستان آمریکایی مسائل ایران را منصفانه‌تر و موفقیت‌های آن را همدلانه‌تر از برخی آقایان در ایران تحلیل می‌کنند.
یک بار دیگر مجالی فراهم شده تا ماهیت جریان فتنه در ایران تست شود. منظومه‌ای از گزاره‌ها از جانب دولت آمریکا درباره ایران در حال تولید است که این جریان ‌ماه‌هاست عملا هیچ کاری جز تکرار آن نمی‌کند. در حالی که دورنمای یک مواجهه دشوار دیپلماتیک، راهبردی و امنیتی آشکار شده، فتنه‌گران، جبهه خود را به‌طور شفاف انتخاب کرده‌اند؛ آمریکا راست می‌گوید و ایران باید کوتاه بیاید. وقتی این جریان درباره مذاکره صحبت می‌کند به هیچ وجه مقصودش این نیست که باید رفت و دیدگاه‌های ملت ایران را برای دشمنانش تشریح کرد، کاملا برعکس، قصه این است که ایران اساسا حق ندارد دیدگاهی داشته باشد. هر چه آمریکا فرمود، می‌شنود و می‌گوید چشم یعنی همان کاری که خود وقتی در مصدر امور بودند
ـ البته تا جایی که توانستند- انجام دادند.
این صحنه یک بار دیگر نشان می‌دهد ارزیابی نظام درباره ماهیت این جریان کاملا صحیح بوده و آنچه پس از سال ٨٨ با آنها انجام شد، حداقلی‌ترین کاری است که یک نظام قدرتمند و سرپا با خائنان به موجودیت و مردم خود می‌کند.
اما از این سو نشانه‌های امیدوارکننده‌ای هم در حال آشکار شدن است. از ناحیه دولت، اخیرا اراده‌ای جدی و بسیار امیدوارکننده در ۲ جهت دیده می‌شود؛ نخست اینکه دولت علائمی از خود بروز داده که در تلاش است تا به طور جدی وضعیت اقتصادی را بهبود ببخشد. چنین توانی در این دولت هست اگر اراده لازم برای آن شکل بگیرد. دوم اینکه خبرهایی هست مبنی بر اینکه عناصری در دولت از جمله آقای رئیس‌جمهور بنا دارند به ایجاد آرامش بیشتر در جامعه کمک کنند. این فرصتی بسیار گرانبها برای تجمیع نیروهای انقلاب اسلامی در مواجهه با دشمن بیرونی است. روزهای آینده درک ما را از صورت این مسائل دقیق‌تر خواهد کرد ولی اینکه همگان باید نسبت خود را با صحنه تازه شکل یافته در بیرون از ایران مشخص کنند و این مهم‌ترین ملاک برای قضاوت درباره آنها خواهد بود، مساله‌ای نیست که هیچ تغییر و تحولی را بتوان در آن انتظار داشت.

مردم سالاری:حسین‌شناسی یا حسین‌سرایی
«حسین‌شناسی یا حسین‌سرایی»عنوان رمقاله روزنامه مدم سالاری به قلم منصور فرزامی است که در آن می‌خوانید؛ دینی که حسین دارد از مرگ نمی‌ترسد و چون از مرگ نترسد، هرگز نمی‌میرد زیرا شهادت تضمین حیات یک عقیده است. شب هنگام از کنار چادر عزاداران میدان کوثر که این سال‌ها فراوان شده است و نمی‌دانم چرا مسجدها را رها کرده‌اند و به چادرها پناه برده‌اند، می‌گذشتم، جوانی سینی چای در دست، چای تعارف کرد. با قدردانی گفتم حسین (ع) را می‌شناسی یا حسین (ع) را دوست داری؟ گفت: می‌شناسم. مشعوف شدم. چون جامعه‌ای که حسین را می‌شناسد، جامعه با انصاف و پذیرای حق و عدالت و امر به معروف و نهی از منکر در تمامی سطوح است و شمر ملعون به قول مرحوم حاج آقا ابوالحسن اصفهانی بدان جهت سر امام را برید که بی‌انصاف بود. پس بر این استدلال هر کس که در زندگی نظری و عملی خود، بی انصاف باشد به راه شمر رفته است.
نظر حاج آقا ابوالحسن اصفهانی که مرجع عالیقدرعالم تشیع در زمان خود بوده است باید در جامعه دینی و شیعی، فرهنگ عملی معتقدان به حسین باشد.
ما حسین را در میدان شهادت آن چنان باور نکرده‌ایم که برای ایشان فقط گریه کنیم. ما می‌خواهیم مشی فکری و عقیدتی وی را در جامعه به عنوان یک فرهنگ بپذیریم. پس باید حسین را بشناسیم و این شناخت مستلزم تلاش فکری و ذهنی و عملی است. آن صداهایی که معلوم نیست بر روی چه آهنگ‌هایی بار شده است، ترویج حسین‌شناسی نیست، حسین‌سرایی است صداهایی که به جای فلسفه شهادت حسین، از چشم و ابرویش می‌گوید، القای فرهنگ حسینی نیست. ترویج ابتذال است.
زنده یاد دکتر شریعتی که «حسین را وارث آدم» می‌دانست، می‌گفت : دوست داشتن، یک احساس است و شناخت، مسئولیت می‌آورد. یعنی اگر حسین را بشناسی باید مثل او زندگی کنی. مثل او همه هستی خود را با خدا و دین خدا، سودا کنی. شناخت حسین، جامعه مطلوب شیعی را می‌سازد همان جامعه‌ای که لب لباب دین حق و سنت و راه محمد (ص) است.
همه مبلغان باید با پرهیز از سیاست زدگی‌های جناحی و حکایت‌های آن چنانی که شهید مطهری در کتاب فریادهای عاشورایی خود از تحریف‌ها برحذر می‌داشت، اصل عقیده و شهادت پذیری حسین را بگویند و القای باور قلبی کنند.
جوانان ما در این چادرهای متعدد و انبوه شهر و استان مذهبی ما باید نوارهای موعظه استاد مطهری و «حماسه حسینی» ایشان را بشنوند و بخوانند و با خواندن کتاب « حسین، نفس مطمئنه » مرحوم آیت الله عالمی و کتاب استاد دکتر سید جعفر شهیدی و... با تفکر و حضور دل، حسین را باور کنند.
نام حسین، جامعه را به هیجان می‌آورد. نشانه‌های این هیجان را در عرصه جهان می‌بینیم. باید از این هیجان در فرهنگ سازی استفاده شود. همان گونه که در پانزده خرداد ۴۲، بیت
بزرگ فلسفه شاه دین حسین این است
که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است
خیزابه‌ها و امواج ظلم شکنی را برانگیخت و بنیان کاخ ستم و تفاخر و تکبر را لرزاند. آن عزایی که موج حضور حسین را در جامعه ایجاد نکند، عزا نیست. عزای ماست. رواج حسین سرایی است.
در استان ما، مسجدها و تکیه‌ها و ادارات همه سیاه پوشند. در کنار این نمادهای عزا باید جمله‌ها و سخنان کوتاه سیدالشهدا ( ع ) نوشته شود و در معرض دید همه باشد. مسئولان فرهنگی شهر، باید کلام گهربار امام و سخنان یاران آگاه و به دل باور فرهنگ حسینی همراه امام را در عرصه شهادت بنویسند.
در دسته‌های سینه زنی و عزاداری باید پارچه نوشته‌هایی از کلام پندآموز امام، دست به دست گردانده شود و نوحه خوانان با صدای رسا بخوانند و مردم و عزاداران را به تفکر وادارند. اینها القای فرهنگ و فرهنگ سازی است. با کارهای صوری و عزاداری‌های نمایشی اساس و فرهنگ حسینی، سست می‌شود و این همه ناهنجاری‌های رفتاری و اجتماعی هم ازسستی این بنیان‌هاست.

ابتکار: در پیرامون و متن جنگ غزه چه می‌گذرد؟
«در پیرامون و متن جنگ غزه چه می‌گذرد؟»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم سید علی محقق است که در آن می‌خوانید؛جنگ علیه غزه یک هفته ای شد. در همه شش روز گذشته ساعتی نبود که متراکم ترین شهرجهان شاهد حمله جنگنده ها، پهپادها و توپخانه‌های ارتش صهیونیستی نباشد و کودک و زنی فلسطینی در خون خود نغلطد. غزه در حالی بار دیگر مشابه جنگ ۲۲ روزه پاییز ۲۰۰٨جدالی نابرابر را تجربه می‌کند که خاورمیانه این روزها کمترین شباهتی به خاورمیانه سال ۲۰۰٨ و ۲۰۰۹ ندارد و تغییرات متعددی در جغرافیای سیاسی منطقه و اجزا و عناصر شکل دهنده تحولات خاورمیانه رخ داده و آن را کاملا متمایز از قبل کرده است. از سویی توان و تجهیزات نظامی در اختیار دو طرف و قدرت مانور دو طرف درگیر هم نسبت به سال‌های گذشته متفاوت شده است.
۱ - تا همین یکی دو سال پیش همسایه جنوبی غزه و اراضی اشغالی فلسطین مصرِ حسنی مبارک بود و مبارک در هم پیمانی سرسختانه با تلاویو با تکمیل محاصره نوارغزه و مراقبت سرسختانه از گذرگاه رفح، نه مبارزه که زندگی را هم برای فلسطینیان ساکن غزه سخت کرده بود.
اکنون اما از پسِ انقلاب جوانان مصری و سرنگونی آن رئیس جمهور دیکتاتور، مصر جدیدی برآمده و اسلام گرایی بارزترین مشخصه و نماد حاکمان جدید قاهره شده است. این مصر با رهبری رئیس جمهورمرسی اصرار دارد که همزمان هم تراز و محوریت پیشین قاهره در منطقه را حفظ کند، هم بر عقد اخوت پیشین با سران و رهبران عربی و غربی پایدار بماند و هم با سایر پایتخت‌های جهان اسلام چه تهران و چه آنکارا روابط را حسنه کند. مرسی که چه بخواهد و چه نخواهد اکنون آرا و عقاید جماعت اخوان المسلمین مصر و خاورمیانه را نمایندگی می‌کند همزمان تلاش دارد به عنوان یک قدرت اسلام گرا، گروه‌های جهادی فلسطینی را زیر چتر خود حفظ کند. او اما همزمان تحت فشارهای غربی و منطقه ای ناچاربه مراعات معاهده‌های پیشین کشورخود با صهیونیست‌ها نیزهست. این همه دست به دست هم داده است تا اگرچه همه فشارهای جنگ غزه بر ساکنان این باریکه وارد می‌شود اما در عمل این جنگ به آزمونی سرنوشت ساز برای حال و آینده ساکنان کاخ ریاست جمهوری مصر بدل شود.
در روزهای اول جنگ، محمد مرسی نخست وزیر خود را درزیر حملات موشکی اسرائیلی ها، راهی غزه جنگ زده می‌کند تا نشان دهد مبارزان فلسطینی را تنها نگذاشته است. از سویی در میانه جنگ پذیرای رجب طیب اردوغان می‌شود تا علاوه بر گفت وگوهای تلفنی با غرب و اعراب، دو نفری در خصوص دغدغه‌های هم پیمان آمریکایی شان، یعنی باراک اوباما به شور بنشینند و راهی برای پایان دادن به جنگ پیدا کنند. به عبارت دیگر اگرچه در دو روز اول حمله به غزه، محمد مرسی تمام قد در کنار حماس و دیگر گروه‌های مقاومت ایستاد، اما با گذشت فقط چند روز، این ایستایی پایدار نماند و آقای رئیس جمهور دست به عصا شد و رفتارش در حمایت از غزه، نه تمام عیار که به رفتاری کج دار و مریز بدل گردید.
۲ - در سوی دیگر اراضی اشغالی و در شمال فلسطین نیز، سوری‌ها روزهای بحرانی را از سر می‌گذرانند. جنگ مخالفان نظامی مورد حمایت گروه‌های تندروی مذهبی و کشورهای غربی و عربی علیه دولت مرکزی بیش از ۲۰ ماه است که دامن دمشق و دیگر شهرهای سوریه را گرفته است. این سوریه اما تا همین ماههای میانی سال گذشته و به خصوص در روزهای وقوع جنگ ۲۲ روزه غزه در پایان سال ۲۰۰٨ از باثبات ترین کشورهای عربی منطقه بود. این روزها و در اوج حمله جنگنده‌های اسرائیل به خانمان مردم بی پناه غزه اگرچه کاخ ریاست جمهوری دمشق به مسائل داخلی مشغول است و کمتر فرصتی برای حمایت از فلسطینی‌ها دارد اما در روزهای نه چندان دور حاکمیت دمشق وزنه ای تعیین کننده در کنترل جنگ افروزی و اشغالگری اسرائیلی‌ها در درون و بیرون مرزهای فلسطین محسوب می‌شد. به بیانی دیگر، تلاویو در تازه ترین جنگ افروزی خود در خاک فلسطین، در کنار سایر متغیرهای موثر این معادله، چشم دمشق را هم دوردیده است.
٣ - کمپین تبلیغاتی رسانه ای صهیونیست‌ها اصرار دارد که جنگ جدید غزه، جنگی غیرمنتظره و واکنشی به یک کنش جهادی به نظر برسد و در نگاهی ساده انگارانه نیز به نظرمی رسد که این ماجرا از پیش طراحی شده نبوده است. اما فعل و انفعالات و تحرکات ارتش رژیم صهیونیستی درهمه شش روز گذشته و چگونگی مواجهه تل آویو با غزه به وضوح چیزهای دیگری را نشان می‌دهد.
اسرائیلی‌ها با از سر گذراندن ناموفق جنگ‌های ٣٣ روزه و ۲۲ روزه و شکست نسبی در هر دو جنگ، در سال‌های اخیر به انبوهی از تجهیزات پیشرفته و سامانه‌های جدید نظامی مجهز شده اند. ارتش این رژیم اما با وجود به هم ریختن معادلات منطقه ای و احساس خطر فزاینده از رشد اسلام گرایی در خاورمیانه، تاکنون موفق نشده بود به صورت عملی و در میدانی واقعی این حجم از تسلیحات جدید را آزمایش نماید. این روزها اسرائیلی ها، سکونتگاه زنان و کودکان بی پناه فلسطینی را به میدانی برای یک رزمایش نظامی و آزمون آخرین تجهیزات و فناوری‌های نظامی بدل کرده اند. آنها در تمام ساعات شبانه روز و بی وقفه در خط حمله، پهپاد‌های جاسوسی و جنگنده بمب افکن‌ها و سایر اداوت روزآمد خود را تست می‌کنند. در دفاع نیز فرصت یافته اند تا سپر موشکی موسوم به گنبد آهنین را در مقابل موشک‌های فجر۵ و انواع راکت‌های قسام ارزیابی نمایند.
بر اساس گزارش‌ها در هیچ ساعتی از شبانه روز سر و صدای اسکادران هواپیماهای بدون سرنشین اسرائیلی در آسمان غزه قطع نشده است و در این مدت بسیاری از اداوت نظامی و بمب‌های مدرن و مخرب در این جنگ برای اولین بار استفاده شده اند. همزمان تجهیزات گنبد آهنین صهیونیست‌ها که درهمه شهرهای یهودی نشین اراضی اشغالی مستقر شده اند هم از ترس حملات موشکی مقاومت فلسطین، در هیچ لحظه ای از شبانه روز خاموش نشده اند.
در این یک هفته اما در آن سوی میدان توان موشکی و نظامی گروه‌های فلسطینی، صهیونیست‌ها را شوکه کرده و به نقطه عطفی در توان نظامی مقاومت بدل شده است. گزارش‌های میدانی نشان داده است که حداقل دو سوم ساکنان اراضی اراضی اشغالی در این مدت در هراس از راکت‌ها و موشکهای جدید حماس و دیگر رزمندگان مقاومت به سر برده و عمدتا در پناهگاه‌ها زندگی کرده اند.
اما در هر حال بیراه نیست اگر بگوییم، تلاویو به این دلیل به جنگ اخیرغزه و کشتار زنان و کودکان بی گناه فلسطینی دامن زده است تا هم توان جدید نظامی و دفاعی خود را به آزمون بگذارد، هم واکنش جهان جدید پیرامونی خود و رهبران جدید کشورهای خاورمیانه را رصد نماید و هم گروه و حزب حاکم، در جنگ داخلی و سیاسی احزاب این رژیم دست بالا را بگیرد.

آرمان:لزوم حرف تازه و سیاست نو
«لزوم حرف تازه و سیاست نو»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم سید فاضل موسوی است که در آن می‌خوانید؛برگزاری جلسه مشترک دولت با نمایندگان مجلس در سال‏های گذشته اقدامی عادی بود که به فراخور موضوعات و شرایط، به طور متوسط هر شش ماه یک بار انجام می‏گرفت. این روند از آغاز شکل‌گیری دولت نهم در زمان مجلس هفتم شروع شد و تاکنون نیز ادامه داشته است. هدف از برگزاری این دست جلسات هم همیشه تلاش برای تعامل و توافق بیشتر دولت و مجلس عنوان ‏شده، اما در عمل هر چه جلسات زیادتری برگزار شد اختلاف‌نظرهای دولت و مجلس نیز افزایش یافت.
شاید بتوان گفت این مسئله به معنای نتیجه‌بخش نبودن صددرصدی چنین جلساتی است، نشان آن هم تعداد نمایندگان شرکت کننده است که از آغاز تشکیل دولت نهم تاکنون کاهش یافته است، تا جایی که در جلسه دو روز پیش و در شرایطی که به نظر می‏رسید دولت و مجلس نیاز به همگرایی بیشتری دارند تنها نزدیک به ۷۰ نماینده دعوت رئیس دولت را پاسخ مثبت گفتند. در ارزیابی دلیل چنین روندی می‌توان گفت که مهم‌ترین دلیل وضع این است که جناح اصولگرا دیگر حرف تازه‏ای برای گفتن و مطرح کردن نداشته‏ و در قبال مشکلات و مسائل مختلف که هر کدام دلیل خود را دارند، یک سیاست در پیش گرفته و یک حرف زده است.
اینکه این سیاست و رفتار واحد چه ضعف‏ها و نقص‏هایی دارد خود موضوع دیگری است. مسئله این است که در دنیای سیاست و مدیریت به دلیل تغییر شرایط و دگرگونی آرایش معادلات و نیروهای تاثیرگذار نمی‏شود در مدتی طولانی تنها با یک سیاست واحد پیش رفت و این سیاست دیر یا زود از کارایی می‌افتد و تاثیر خود را از دست می‏دهد. این وضعیتی است که به‌نظر می‌رسد اکنون جناح اصولگرا درگیر آن شده است.
وقتی در قبال شرایط جدید بر یک سیاست واحد که البته نقاط ضعفی هم دارد، بیش از حد اصرار و تاکید می‏شود، مشخص است که نتیجه‏ای حاصل ‏نمی‌شود و بدون حصول نتیجه هم پر واضح است که انگیزه نیروهای سیاسی برای مشارکت در یک حرکت تکراری و از پیش مشخص کاهش می‏یابد. ۷سال است که درِ سیاست جناح اصولگرا تنها بر یک پاشنه می‏چرخد؛ برخی اصولگرایان راه قدرت یافتن خود را کنار زدن رقیب می‏دانند و برخی دیگر هم تقصیر تمام شعارها، طرح‏ها و وعده‌های زمین مانده‏شان را بر گردن نیرویی می‏اندازند که معلوم نیست چیست و کیست.
از همنشینی این دو سیاست قرار است چه نتیجه‏ای حاصل شود؟ به بیان بهتر اگر همنشینی این دو سیاست کلی می‏توانست نتیجه‌بخش باشد که باید آثار آن را در این ۷سال می‏دیدیم. مجلسی‏ها این روزها می‏گویند که می‏خواهند بر دولت نظارت کنند و دولت هم می‏گوید که قصدش کار کردن است.
مجلس و دولت برای عملی کردن خواسته‌های خود چه چیزی کم دارند؟ آیا مجلس ابزار قانونی کم دارد یا دولت اعتبار مالی و پول ندارد؟ آنچه در این میان کمبود آن احساس و باعث می‌شود تا اقدامات دو قوه و از جمله جلسات مشترک تعامل و همکاری آنان نتیجه مدنظر را در پی نداشته باشد نبود حرف تازه و سیاست نو است.

دنیای اقتصاد:چالش‌های اقتصادی صنعت هواپیمایی در ایران
«چالش‌های اقتصادی صنعت هواپیمایی در ایران»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم علی دادپی است که در آن می‌خوانید؛همه صنایع کشورهای در حال توسعه از چالش‌های ناشی از ناپایداری اقتصادی و نوسانات بازار رنج می‌برند، اما در ایران می‌توان صنعت هواپیمایی و شرکت‌های هواپیمایی را جزو آسیب‌پذیرترین صنایع دانست.
صنعتی که در آن زیبایی پرواز با واقعیت‌های تلخ اقتصادی و سیاست‌های نابهنجار در هم آمیخته‌اند. تضاد ساختاری این صنعت از تصویری که از آن داریم شروع می‌شود: درحالی که ما زیبایی پرواز را می‌بینیم یک شرکت هواپیمایی تنها زشتی صورتحساب‌های مختلف و هزینه‌های گزاف عملیاتی ماندن را می‌بیند. از یک سو شرکت‌های هواپیمایی باید از طریق بازارهای بین‌المللی قطعات و هواپیماهای مورد نیازشان را با پرداخت ارز تامین کنند و از سوی دیگر باید خدمات خود را به قیمت معین شده و در بازارهای معین شده با استفاده از هواپیماهایی که نوع و عمر آنها به وسیله تحریم‌ها معین شده ارائه کنند. در واقع این صنعت برای نفس کشیدن جایی ندارد چه برسد به جایی برای مانور و اجتناب از چالش‌های اقتصادی. نوسانات اخیر ارز و تغییر در سیاست‌های ارزی بانک مرکزی بار دیگر آسیب‌پذیری این صنعت را آشکار کرد.
افزایش نرخ ارز برای بسیاری از بنگاه‌ها به معنای افزایش هزینه‌های اقدامات آینده است، در نتیجه این بنگاه‌ها می‌توانند با لغو سفارش‌ها یا تغییر برنامه خرید یا پیدا کردن عرضه‌کنندگان جدید جلوی این افزایش هزینه را بگیرند، اما برای شرکت‌های هواپیمایی افزایش نرخ ارز به معنای افزایش ناگهانی هزینه عملیاتی و هزینه‌های جاری است که به هیچ وجه قابل تغییر نیستند.
اگر یک تولیدکننده مواد شیمیایی می‌تواند با پیدا کردن منبع جدیدی برای مواد اولیه مورد نیازش تا حدی جلوی افزایش هزینه‌هایش را بگیرد یک شرکت هواپیمایی نمی‌تواند به سراغ منبع دیگری برود. بازار تولید هواپیما در جهان یک بازار رقابتی نیست و تولیدکنندگان هواپیما نرخ تعمیرات و نگهداری قطعات را تعیین می‌کنند. در نتیجه برای یک شرکت هواپیمایی، افزایش نرخ ارز به این معنا و مفهوم بوده است که هزینه تعمیر موتور یا تعویض قطعات هواپیمای موجودش ناگهان چند برابر شده است.
در برابر این واقعیت‌ها، قیمت‌گذاری ثابت دولتی دست شرکت‌ها را برای پاسخ به نوسانات بازار می‌بندد. ثابت بودن بهای بلیت و تعیین آن از طرف مراجع دولتی معمولا به این معنا است که یک شرکت هواپیمایی در یک مسیر پروازی نمی‌تواند، توقع درآمدی بالاتر از یک حد تعیین شده داشته باشد. به این ترتیب در حالی که درآمدهای شرکت‌های هواپیمایی ثابت هستند و محدود به یک سقف معین، هزینه‌های آنها بی‌اندازه متغیر هستند و آماده افزایش‌های ناگهانی و غیرمترقبه. این هزینه‌ها از نوسانات بازارهای گوناگون تاثیر می‌پذیرند.
نرخ ارز گرچه اصلی‌ترین منبع این نوسانات و افزایش‌های ناگهانی هزینه است، اما تشدید تحریم‌ها، پیوستن کشورهای همسایه یا کشورهای عرضه‌کننده خدمات نگهداری هواپیما به این تحریم‌ها هم افزایش هزینه‌ها و سختی مبادلات تجاری در این صنعت را به دنبال دارد.
در واقع در سال‌های اخیر در حالی که توجه سیاست‌گذاران بر نرخ بلیت متمرکز بوده است، هزینه فرصت فعالیت اقتصادی در صنعت هوانوردی کشور سیر صعودی داشته و در حال افزایش بوده است. این واقعیت حاشیه سود بسیار کمی را برای شرکت‌های هواپیمایی باقی گذاشته بود، حاشیه سودی که با اولین نوسان در بازار ناپدید می‌شود.
نوسانات بازار و قیمت‌گذاری یکنواخت و فارغ از هزینه‌های عملیاتی تنها نکات قابل توجه صنعت هواپیمایی نیستند. دولت در کنار تعیین درآمد شرکت‌های هواپیمایی هزینه‌های آنها را هم تعیین می‌کند. شرکت‌های هواپیمایی داخلی برای تهیه سوخت و خدمات فرودگاهی و سایر خدمات پروازی به دولت و سازمان‌های دولتی وابسته هستند. در این عرصه دولت مانند هر فعال اقتصادی دیگر که از انحصار برخوردار است، عمل می‌کند: تعیین قیمت‌ها براساس هزینه‌های عملیاتی و نگهداری. شیوه قیمت‌گذاری خدمات فرودگاهی برخلاف قیمت‌گذاری بلیت خطوط هواپیمایی تابع واقعیت‌های اقتصادی و بخش عمده‌ای از هزینه‌های جاری عملیاتی شرکت‌های هواپیمایی است. واقعیت تلخ اینجا است که با توجه به حاشیه سود ناچیز این شرکت‌ها و زیان‌دهی بسیاری از آنها، بخش عمده‌ای از این شرکت‌ها توان پرداخت هزینه‌های صورتحساب شده را ندارند که خود به معضلی برای شرکت فرودگاه‌های کشور تبدیل شده است، اما این معضل تنها نتیجه تضاد ساختاری صنعت هواپیمایی کشور است که در آن دولت هم نرخ محصول را تعیین می‌کند و هم بخشی از هزینه‌های عملیاتی را بدون آنکه در تعیین اولی، هزینه‌های شرکت‌ها را در نظر بگیرد و در تعیین دومی واقعیت‌های اقتصادی مصرف‌‌کنندگان را که شرکت‌های هواپیمایی می‌باشند.
اینها واقعیت‌های بخش عرضه هستند. در بخش تقاضا واقعیت غیرقابل انکار این است که حجم سفرهای داخلی و خارجی در ایران در دهه‌های گذشته همیشه در حال افزایش بوده است. تعداد کل مسافران سفرهای هوایی در ایران در اواخر دهه هشتاد از مرز بیست میلیون نفر گذشت. افزایش تعداد فرودگاه‌های بین‌المللی کشور از یک فرودگاه در دهه شصت به بیش از بیست و پنج فرودگاه در سال‌های اخیر و افزایش سفرهای خارجی به کشورهای همسایه هم تعداد مسافران سفرهای خارجی را افزایش داده و هم سهم آنها را در بازار به بیش از یک سوم سفرهای هوایی کشور رسانده است. مسافران سفرهای خارجی در سال‌های پایانی دهه هشتاد، بیش از شش میلیون نفر بوده‌اند. نگاهی دیگر به آمار سفرهای هوایی در ایران نشان می‌دهد که اولا تقاضا برای این سفرها فصلی است و دوم آنکه بیش از ۶۰درصد حجم مسافران از سه فرودگاه تهران، مشهد و کیش می‌گذرند.
تنها در فرودگاه مشهد حجم مسافران در ماه‌های تابستان بیش از ۵۰ درصد افزایش دارد، در حالی که قیمت بلیت همان است که در ماه کم ترافیکی مانند بهمن است. لحاظ کردن این واقعیت در تعیین قیمت بلیت هواپیما گام بزرگی برای کاهش آسیب‌پذیری صنعت هوانوردی در ایران خواهد بود.
در روزهای گذشته افزایش بهای بلیت هواپیما برای پروازهای داخلی و خارجی در صدر اخبار اقتصادی کشور قرار داشته است، با این حال به نظر نمی‌رسد که مشکلات شرکت‌های هواپیمایی کشور تمام شده باشد یا از آسیب‌پذیری آنها کم شده باشد. پیش از این در پی اجرای برنامه هدفمندسازی یارانه‌ها و به دنبال افزایش هزینه سوخت هواپیما دولت با افزایش بهای بلیت هواپیما بعد از افزایش هزینه سوخت و افزایش خدمات فرودگاهی موافقت کرده بود. با این حال آن افزایش حتی آرامش موقت هم به دنبال نداشت. تحولات بازار ارز در واقع تایید مجدد ناکارآیی روش فعلی قیمت‌گذاری در هواپیمایی کشور است و هشداری است برای تغییر نوع نگرش و بنیان سیاست‌گذاری در این صنعت.
در مرحله اول سیاست‌گذاران باید بپذیرند که تقاضای همه برای سفرهای هواپیمایی یکسان نیست، بین فردی که برای کسب و کار به سفر می‌رود و مسافری که برای تفریح به سفر می‌رود و آن مدیر دولتی که به هزینه اداره‌اش به مقصدش پرواز می‌کند، تفاوت وجود دارد. مدت‌ها است که در کشورهای مختلف این تفاوت به رسمیت شناخته شده است و شرکت‌های هواپیمایی با استفاده از تاریخ و ساعت انجام پرواز، تاریخ و زمان خرید بلیت هواپیما و فصل سفر این تقاضاهای متفاوت را شناسایی می‌کنند و مطابق هزینه عملیاتی و قیمت تعادلی بازار، قیمت بلیت را تعیین می‌کنند. این واقعیت که بلیت سفر به جزیره کیش در تعطیلات نوروز همان قدر است که در اوج گرمای مردادماه، واقعیتی است منحصر به صنعت هواپیمایی کشور ما. شرکت‌های هواپیمایی باید این اجازه را داشته باشند تا مطابق تقاضای موجود خدمات خود را قیمت ‌گذاری کنند. با توجه به تعداد شرکت‌های فعال هواپیمایی چنین سیاستی منجر به ایجاد انحصار در بازار نخواهد شد.
در مرحله دوم قیمت بلیت باید تابع هزینه‌های عملیاتی و جاری روزانه شرکت‌ها باشد.
اینکه شرکت‌های هواپیمایی باید چندین هفته و گاهی تا چند ماه بعد از افزایش هزینه‌هایشان و تحمل ضرر و زیان ناشی از رویدادهای بازار منتظر تصمیم مراجع دولتی باشند تا بتوانند قیمت کالاهایشان را افزایش بدهند نه منصفانه است و نه در بلندمدت مفید به حال مسافران این پروازها می‌باشد. نرخ ارز ظرف یک هفته افزایش پیدا کرد و هزینه عملیاتی شرکت‌ها را چند برابر کرد، ولی تازه به بحث افزایش قیمت بلیت هواپیما رسیده‌ایم. فراموش نکنیم که حتی ماست فروشان کشور هم قیمت کالاهایشان را در انتظار یک آینده تورمی افزایش داده‌اند. باید به این نکته هم اشاره کرد که اگر قیمت بلیت هواپیما مطابق هزینه‌های شرکت‌ها تعیین شود و با حاشیه هزینه آنها متناسب باشد، علاوه بر آنکه تخصیص منابع در این صنعت رو به بهینه شدن پیش خواهد رفت، مسافران هم خواهند توانست حق انتخابی مطابق بودجه خود داشته باشند.
مدت‌ها است وقت آن رسیده که دولت بپذیرد نمی‌تواند هم هزینه عوامل تولید را تعیین کند و هم بهای کالا را؛ چون در این معادله هواپیمایی ایران است که آسیب‌پذیرتر و شکننده‌تر می‌شود.

منبع: مروری بر صنعت هوانوردی ایران و چالش‌های در پیش‌رو. علی دادپی، هشتمین کنفرانس بین‌المللی مدیریت تهران