ژورنالیسم موذیانه
گزارش نیویورک تایمز از به خاکسپاری کودکان فلسطینی، اوج هنر سرزنش قربانی
لقمان تدین نژاد
•
یکی از جمله دلایلی که اسرائیل قادر بوده است با مصونیت کامل و با دست باز مردم فلسطین را در «اردوی کیفری» و فضاهای هراس انگیز کافکایی زندانی سازد موفقیت خارقالعادهی آن کشور و بازوی لابی و زورنالیستی آن در آمریکا، در هدایت افکار عمومی جهانی و غربی در جهت اهداف خود بوده است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
٣ آذر ۱٣۹۱ -
۲٣ نوامبر ۲۰۱۲
ادوارد سعید در یکی از نوشته های درخشان خود در اواخر عمر، زیر سایه های مرگ هرچه نزدیک شونده تر، از دریافت و پرسپکتیو تازه یافتهی خود سخن می گفت. او در مقالهی «بزرگواری، همبستگی، و اردوی کیفری» “Dignity, Solidarity and Penal Colony” نوشته بود، «... صرفنظر از تحمل دردهای جسمی ِ بیماری های طولانی، روح آدم پس از مدتی لبریز می شود از یک حس ناتوانی و درماندگی خاص. در همان حال اما اوقات گذرایی نیز پیدا می شود که موهبت شفافیت ذهنی به آدم دست می دهد. در چنین اوقاتی فرد مجالی می یابد که به زندگی از یک زاویه و دیدگاه متفاوت نظر کند، هرچند که کاری از او ساخته نباشد.»
سعید در ادامهی نوشتهی نسبتا طولانی و چند جانبهی خود باردیگر به اوضاع وخیم مردم فلسطین نظر انداخته و معضلات مردمی را بررسی می کند که از یک سو زیر اشغال و زورگویی ها و تحقیرهای اسرائیل به سر می برند و از سوی دیگر سرنوشتشان توسط رهبرانی مانند ابومازن ها و عرفات ها و سایرینی رقم می خورد که توسط اسرائیل و آمریکا دستچین شده و به خدمت گماشته می شوند. او در آنجا ادامه داده بود، »نگاه کردن به اخبار فلسطین و دیدن تصویرهای هراس انگیز مرگ ها و کشتار ها و تخریب ها حیرت و انزجار مرا از سیاست های دولت اسرائیل و خصوصا از شخصیت آریل شارون بر می انگیزد. آریل شارون به خلبانی که با فانتوم اف-۱۶ نوار غزه را بمباران کرده و ۹ کودک خردسال را می کشد تبریک می گوید و عملیات را موفقیت آمیز اعلام می کند. در آنجا بود که من تصویر واضح تری از یک ذهن عمیقا بیمار پیدا کردم. ذهنی که نه تنها قادر است کشتن ها و انهدام ها و ویرانی ها را برنامه ریزی کرده و به پیش براند بلکه این توان را دارد که افکار دیگران را نیز به همان سمت جنایتکارانه هدایت کرده و توجیه نماید. تجربهی رسوخ در روحیات مقامات اسرائیلی هم آموزنده است و هم تهوع آور.»
سعید در دنبالهی نوشتهی خود سیاست ها و ذهنیات ضدانسانی دولت اسرائیل در مقابل مردم فلسطین را موشکافی کرده و نابودسازی تدریجی آنها از راه زندان و سیم خاردار و ایستگاه های بازرسی و مرگ تدریجی و خفقان و کشتن های عریان را با فضاهای ترسناک کافکایی و داستان نبوغ آمیز «اردوی کیفری Penal Colony » او مقایسه می کند. سعید در آنجا آریل شارون، و در یک مفهوم دولت اسرائیل را، به فرمانده سادیست زندان داستان کافکا و فردی تشبیه می کند که از نظارهی شکنجه و مرگ تدریجی زندانی خود لذت می برد، «وسیلهی شکنجهی پرسوناژ داستان کافکا دستگاه پیچیدهایست که اتهامات زندانی را با تمام جزئیات خود روی بدن او خالکوبی میکند. سوزن ها به بدن زندانی فرو می روند و اتهامات او با تمام جزئیات سطر به سطر بر بدن او نوشته می شود تا زندانی سرانجام بطرز هولناکی هلاک شود. شارون و هنگ اعدامگران باوفای او درست همین شیوه را در مقابل یک ملت و مقاومت نمادین او بکار گرفتهاند...»
یکی از جمله دلایلی که اسرائیل قادر بوده است با مصونیت کامل و با دست باز مردم فلسطین را در «اردوی کیفری» و فضاهای هراس انگیز کافکایی زندانی سازد موفقیت خارقالعادهی آن کشور و بازوی لابی و زورنالیستی آن در آمریکا، در هدایت افکار عمومی جهانی و غربی در جهت اهداف خود بوده است. (حتی در میان شاعران و تاریخنویسان و برنامه سازان تلویزیونی و سازمان های سیاسی ایرانی خارج کشور نیز میتوان به نمونه هایی برخورد کرد که چه آشکارا، و چه جبونانه و پوشیده، از خشونت علیه «عرب»ها و «سوسمارخوار»های فلسطینی دفاع و جانبداری می کنند.) یکی از مهمترین و کارآمد ترین وسیله های جوسازی های ماهرانهی اسرائیل در سرکوب مردم بیگناه فلسطین و تروریست خواندن و توجیه کشتار آنان در اختیار داشتن لشکر زبدهای از روشنفکران و متخصصین و استراتژیست ها و روزنامه نگاران بوده است. این امر خصوصا در آمریکا و رسانه های دست راستی و لیبرال آن به راحتی قابل مشاهده است. بطور نمونه گزارش خبرنگار نیویورک تایمز از مراسم تشییع جنازهی کودکان و قربانیان بمباران اخیر اسرائیل مورد تازهای از یک ژورنالیسم موذیانه را بارز می سازد که دست کم ده سال است که با مهارت و شدت هرچه بیشتر به توجیه تحریم های اقتصادی و جنگ های امپراتوری در عراق و افغانستان، (و سرکوب و کشتار مردم فلسطین توسط اسرائیل متحد درجه اول آن) می پردازد.
جودی JODI RUDOREN خبرنگار نیویورک تایمز در اورشلیم در گزارش خود از نوار غزه در پاراگراف سوم با بیان ماهرانه-چند لایهی خود چنین ادامه می دهد: «یک نفر از آوار بالا کشید، جسد بچه را عین یک توتِم totem روی دست بلند کرد و برای یک دوجین خبرنگاری که آنجا ایستاده بودند به نمایش گذاشت. مراسم تشییع جنازهی کشته شدگان چندین بار تحتالشعاع صدای راکت هایی قرار گرفت که داشت از زمین های مجاور بسوی اسرائیل شلیک می شد. در گورستان یکی از فرماندهان سازمان عزالدین قسّام بجای اینکه تشییع کنندگان را خطاب قرار دهد برای بنیامین نتانیاهو خط و نشان کشید، «ما از این راکت ها فراوان داریم و اگر لازم باشد از این بیشترش را هم نشانتان خواهیم داد.»
«اما به احتمال قوی هدف اصلی این نمایش ستیزه جویانه عمدتا رسانه ها و نهایتا مردم جهان بودند که به اصطلاح نشان داده باشند که چگونه خانوادهی «دالوس» به یکباره تبدیل شده است به تبلور و تجسم آرمانهای مردم فلسطین. فضای تشییع جنازه مشخصا بیش از آنکه عزادارانه باشد واپسگرایانه می نمود و بطور عریان فرهنگ شهادت طلبی و بیتفاوتی در مقابل مرگ و تخریبی را به نمایش می گذاشت که برای این منطقه تازگی نداشته و سالهاست بر آنجا حاکم است.»
«یکی از مقامات حماس تشییع کنندگان حاضر در مسجد را اینطور مخاطب قرار داد، «خونی که از خانوادهی شما بر خاک ریخته شد به هدر نخواهد رفت. این بچه ها، این گلهای پرپر شده به گردن ما حق دارند.» و ادامه داد، «بالاخره همهی ما یک روز خواهیم مرد اما این بچه هایی را که دیروز کشته شدند مردگان ساده حساب نکنید، اینها شهید بشمار می آیند.»
«سرهنگ آویتال لیبوویچ سخنگوی «نیروهای دفاعی اسرائیل» اظهار داشت که «این موضوع هنوز در دست بررسی است.» او این بمباران را تصادفی خواند و اضافه کرد که هدف بمباران فردی بوده است که در روزهای اخیر از همین محله حدود ۲۰۰ تا ۳۰۰ موشک به سوی اسرائیل پرتاب کرده است.»
خبرنگار نیویورک تایمز سپس به روش صفحه حوادث روزنامه ها به ادامهی گزارش خود می پردازد و با بخشیدن لحن تعریف های غیبت گونه-عوامانه به گزارش خود از بارز شدن جنبهی تراژیک مرگ یک خانواده و با خاک یکسان شدن خانهای که در طول سالیان سه نسل را در خود ماوا داده جلوگیری می کند. خبرنگار با تجربهی نیویورک تایمز در گزارش خود خانوادهی قربانی را مردمانی تصویر می کند که همیشه در صلح و تعادل و آرامش روزگار گذراندهاند و کمترین اثری از معضلات پشت سیم خاردار و محاصره از سه جهت در زندگیشان دیده نشده است و متحمل هیچ نوع فشار و تحقیرهای نژادپرستانه- تئوکراتیکی و آپارتایدی نبوده اند.
در تعریف این خبرنگار از زندگی و سرنوشت خانوادهی قربانیان، فرد ارشد خانواده دکاندار سادهای است که محل کسب خود را از پدر بزرگ به ارث برده و از بچگی در آنجا کار کرده است: اشارهی موذیانه-تحقیر آمیزی به حس قناعت و ایستایی زندگی در میان فلسطینی ها و در کنتراست نهادن آن با جنگجویی ها و جاه طلبی ها و انگیزه مندی ها و زیاده طلبی های ملت های برتر و پیشرفتهی غربی. بزرگ خانواده کارش فروش قند و شکر و برنج و امثال آنست، اخیرا مشرف شده است به زیارت مکه و هنوز در خلسهی تجربهی زیارت خود بسر می برد، و پسر او افسر پلیس سازمان تروریستی حماس است. (دلیل دیگری که این بمباران چندان هم بیفایده و بیدلیل نبوده است.) خبرنگار با وجود اینکه از قول همسایگان می نویسد که پسر جمال نه مبارز است و نه عضو سازمان قسّام اما بلافاصله با اعتماد بنفس روانشناسی که به روحیات دشمن آگاهی کامل دارد با یک جملهی ماهرانه و در لفافه آنها را دروغگو نشان داده و تخم تردید در ذهن خوانندگان امریکایی خود می پاشد: «اما حضور گستردهی ستیزه جویان حماس در تشییع جنازه سئوال برانگیز می نمود.»
خبرنگار نیویورک تایمز در یک پاراگراف دیگر با زبان ماهرانهای که نتیجهی سالها ممارست و تربیت ایدئولوژیکی و نبوغ ژورنالیستی بشمار می آید فلسطینی ها را مردمی تصویر می کند که مدتهاست در قبال مرگها و رنجهای بشری به نوعی بی تفاوتی و لمسی و رخوت و خونسردی افتاده و به وضعیت خود عادت کردهاند: فرضیهای که بیشتر از آنکه واقعیت داشته یا نتیجهی مطالعات و تجربههای نزدیک او باشد یکی دیگر از جمله پیشداوری های نژادپرستانه و جزئی از یک فرهنگ سرسخت تاریخی-اوریانتالیستی بشمار می آید: آن دسته از تئوری های استعماری که غیرغربی ها و آفریقایی ها و آسیایی ها و بومی های قارهی آمریکا را بچه صفت و توسعه نایافته بشمار می آورد. برخوردی که در نهایت شبه- بشرهای شرقی و فلسطینی و خصوصیات اجتماعی فرهنگی عقب مانده و احساسات ابتدایی و مغز کمتر پرورش یافتهی آنها را رویاروی غربی ها و ظرفیت بالای اندیشهای و فرهنگی و برتری های دیگر آنها قرار می دهد. خبرنگار می نویسد، «هرچند که رهبران سیاسی و فعالین حقوق بشری این تلفات را در ردیف کشتار همگانی و جنایات جنگی می گذارند اما عزاداران حاضر در مسجد، بجز معدودی از خویشان نزدیک، نه احساساتی از خود نشان می دادند و نه آثار خستگی از وضع موجود در آنها دیده می شد. شاید به این دلیل که هرچه باشد تعداد کشته شدگان فعلی در مقایسه با حمله ی قبلی اسرائیل و آمار ۱۴۰۰ نفری آن رقم چندانی بشمار نمی آید.» او به این ترتیب بطور ماهرانه به خواننده القا می کند که شمار قربانیان بمباران های اخیر اسرائیل بمراتب کمتر از حملهی سال ۲۰۰۹ بوده و به لطف اسرائیل فلسطینی ها اینبار کمتر از سهمیهی خود کشته داده و به همین دلیل برای آنها پذیرفتنی تر است.
خبرنگار در ادامه ماهرانه به خواننده چنین القا می کند که گویا مردم فلسطین از مرگ استقبال می کنند و همیشه به مرگ و کشته شدن خود می اندیشند، «آمال نهایی بسیاری از آنها شهادت در راه تاسیس یک کشور فلسطینی است و این تشییع جنازه ها در واقع تاکید دوبارهیی بر یک ریتم و آهنگ دیرآشنا بشمار می آید: تحویل گرفتن جنازه از سردخانه، طواف دادن آن در منزل، بعد هم انتقال به مسجد و از آنجا به گورستان، همیشه هم بگونهای که یک جمعیت هرچه بزرگ تر را به دنبال بکشاند.»
خبرنگار در تاکید و توجیه هرچه بیشتر پیشداوری های خود و کم اهمیت نشان دادن مضمون مرگ برای فلسطینی ها، از عماد الدالوس پسر عموی ۳۵ سالهی یکی از قربانیان نقل قول می آورد، «ما عادت کردهایم؛ ما به این کشتن ها خو گرفتهایم. هرکدام از ما یکی از خویشان و یا همسایگان خود را در این راه از دست داده است. ما داریم از حقوق خودمان دفاع می کنیم. بیشتر از اینها هم فدا می کنیم.» و نشان میدهد که کشته شدن فلسطینی ها به دست ارتش اسرائیل تابع یک پروسهی طبیعی است.
خانم خبرنگار سپس از موضع سلامت و از جایگاهی که بکلی از نکبت های جوامع اسلامی- مردسالار مصونیت دارد نقش درجه چندم زنان و خصلت مردانهی تشییع جنازه را عمده می سازد و توجهات را از اصل جنایت و عامل آن اسرائیل منحرف ساخته و با «آی دزد، آی دزد» کردن های خود عجالتا بسمت دیگری هدایت می کند، «مراسم سه ساعتهی تشییع جنازه تماما مردانه بود و هرچند دو سه دوجین از زنان عزادار بطور مختصر جنازه ها را رویت کردند و حتی یکی از آنها از شدت گریه عملا بیهوش شد اما حتی نزدیکترین اقوام زن کشته شدگان در مسجد و یا گورستان حاضر نبودند.» و برای پوشاندن جنایات اسرائیل و رنجهای غیرقابل تحمل بازماندگان فلسطینی، توجه خواننده را از تضاد اصلی جنگ منحرف کرده و به مشکل واقعی زنان و جایگاه نازل آنان در جامعه میکشاند. عمده کردن این کنتراست به آنجا منتهی می شود که بار دیگر خانم خبرنگار و بسیاری از خوانندگان آمریکایی او بخود تبریک گفته و بخود یادآوری کنند که آنها مجبور نیستند در شرایط و موضع انزجار انگیز- ضد انسانی زنان جوامع اسلامیای مانند ایران و عربستان و قطر و فلسطین و غیره بسر برند.
خبرنگار در پایان با دادن تصویری از منظرهی اسف انگیز گورستان شیخ رضوان، «... مجموعهی درهم و برهم شلختهای از سنگ قبرها در شیب خاک آلوده ی یک تپهی خاکی...» با زبانی خاردار از «...سرازیر کردن عمودی اجساد جمال و دوتا از خواهران و برادران او در سوراخی به وسعت یک یارد مربع...» می گوید و گزارش موذیانه-ماهرانهی خود از تشییع جنازهی کودکان فلسطینی را پایان می دهد. در تمام این گزارش، از اشارهی خبرنگار به «نمایش جسد برای یک دوجین خبرنگار» در ابتدای خبر گرفته تا توصیف پایانی او از یک گورستان غم انگیز و به خاک سپردن کودکان بیگناه، غیر ممکن است که خواننده متوجه بیتفاوتی و سردی و سنگدلی خبرنگار نگردد.
در نهایت آنچه خوانندهی آمریکایی با خود می برد کاریکاتوری است از رنجهای پرومتهای بشریت و تنزل دادن جنایت آشکار یک ابرقدرت منطقهای به یک حادثه و اتفاق گذرا که گویا برای بار اول و آخر صورت گرفته و هم اکنون سخاوتمندانه و بزرگوارانه از سوی مقامات ارتش «در دست بررسی» است.
تاثیر نهایی و ماندگار گزارش خبرنگار معتبر ترین روزنامهی امپراتوری همان فضا و نگاه دیر آشنایی است که در گذشته ها در قرن های هجده و نوزده در سفرنامه های شرق شناسان و ماموران استعماری اروپایی در مورد ایرانیان و عرب ها و هندیان و بومیان آمریکا و جزایر کاراییب منعکس می شد. اما به رغم گزارشهای اینچنینی و کم اهمیت نشان دادن رنجهای مردم فلسطین و لاپوشانی های جنایت های عریان اسراییل، همخوانی رسای روشنان جهان، از زندانیان جمهوری اسلامی ایران گرفته تا اعضای سازمان های چپ گرا و حقوق بشری پاریس و نیویورک و برلین و بوئنوس آیرس برعلیه جنایات ارتش اسرائیل به گوش می رسد. فریاد « تمام عطرهای عربستان گناه دستان تو را نخواهد زدود.» آسمان چهار گوشهی جهان را پر کرده است و ارتش اسرائیل و مدافعان او در این میانه را از آن راه گریزی متصور نیست.
JODI RUDOREN, Hoisting Dead Children, Gazans Mourn Family Killed by Israeli Strike, November 19, 2012
|