کدام چپ؟ - بهزاد کریمی

نظرات دیگران
  
    از : مراد

عنوان : خوش خیال
اقای صفا شما از یک طرف میگویید که مارکسیست لننیت هستی از یک طرف هم خواستار دموکراسی. دوست عزیز گرچه از منش و ادب شما معلوم است که توده ای هستی ولی هنوز نفهمیدی مارکسیست و دموکراسی باهم جمع نمی شوند.
۴۹٨۲۷ - تاریخ انتشار : ۷ آذر ۱٣۹۱       

    از : الف باران

عنوان : کدام چپ ؟
حکومت سوسیالیستی از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در کشور شوراها بوجود آمده و تا زمانیکه به اصول مارکسیسم لنینیسم استوار و تضاد آشتی‌ ناپذیری با نظام سرمایه داری را داشته به عنوان کشور سوسیالیستی قابل احترام و پشتیبان تمام زحمت کشان و آزادیخواهان جهان بوده است . نظامی که در مقابل جهان سرمایه داری قرار گیرد و پرچم دفاع از ۹۹ در صدی‌های جهان را بر افراشته دارد سوسیالیسم است نه‌ سوسیالیسمی که آشتی‌ طبقات ، آشتی‌ ۹۹ در صدی با یک در صدی‌ها موعظه می‌کند.اگر این تز‌ مرتجعانه و خائنانه کارساز بود ، ثمره آن ظهور ۹۹ های بی‌ همه چیز نبود ! کجای این تز‌ (همزیستی‌ مسالمت آمیز) صلح و آشتی‌ رفاه و آسایش زندگی‌ برای فرودستان آورد ؟ سیاستی که ۹۹ مردم ستمدیده جهان را به ۱‌ها می‌فروشدچگونه میتواند سوسیالیسم باشد ؟ سوسیالیسم قاب عکس گرفته ، سوسیالیسم بی‌ خاصیت دوای درد مردم ستمدیده جهان نمی‌تواند باشد.

این ۹۹ به خیابان میریزند تا سهم زندگی‌ به غارت رفته خود را از ۱‌ها بگیرند. این مردمان محتاج همان "چپ ها، همان مخالفان سرمایه داری" هستند که برای تئوری "آشتی‌ مسالمت" تره‌ای هم خرد نمیکنند.چه در ایران و چه در تمام جهان مبارزات مردم از این احزاب"کمونیستی" از این احزاب"سوسیالیستی" پیشی‌ گرفته است، چون میدانند این سیاست‌ها و سیاستمداران همیشه برای خاموش کردن خشم همه چیز از دست دادگان به نفع همه چیز غارت کنندگان بوده و هست.
۴۹٨۱٣ - تاریخ انتشار : ۶ آذر ۱٣۹۱       

    از : عیسی صفا

عنوان : دمکراسی با سلطنت طلبها
آقای بهزاد کریمی من از ارزیابی شما در مورد شخصیت خودم بی نیاز هستم و هیچ اهمیتی برای آن قایل نیستم. اما در مورد دمکراسی من هم معتقدم که مساله درجه اول جامعه ایران مبارزه برای دمکراسی و گشودن جبهه ضد دیکتاتوری است و برای همین امر از طرح جبهه واحد ضد دیکتاتوری حزب توده ایران دفاع می کنم و خودم هم در چند سال اخیر مقالاتی که نوشته ام بر محور درجه اول بودن مبارزات ضد دیکتاتوری در ایران بوده است. آنجاییکه شما توصیه شرکت در انتخابات با رای سفید و سترون دادید من شرکت در انتخابات و رای به اصلاح طلبان را در آخرین انتخابات ریاست جمهوری را با با نوشته های علنی مطرح و تبلیغ کردم.
مساله دمکراسی اتحاد با نیروهای واقعا دمکرات است. این چیزی است که شما برای شهوت قدرت و شهرت با شرکت در کنفرانس استکهلم زیر پا گذاشتید. شما در استکهلم کنار سلطنت طلبان نشستید که پنجاه سال در حکومت وقت داشتند که دمکراسی در ایران را پیاده کنند. یعنی هم قدرت سیاسی داشتند و هم حمایت کامل « دنیای آزاد» را. نتیجه چه بود؟ دیکتاتوری ، شکنجه ، زندان و..
اما در مورد ساده و پیچیده بودن در سیاست و مطلق گرایی. مطلقا مارکسیست ـ لنینیست هستم إ
۴۹٨۱۱ - تاریخ انتشار : ۶ آذر ۱٣۹۱       

    از : برزویه طبیب

عنوان : ماه امشب تیره تر است.
از پاسخ شما سپاسگذارم .برزویه طبیب
۴۹٨۰٨ - تاریخ انتشار : ۶ آذر ۱٣۹۱       

    از : بهزاد کریمی

عنوان : نگاه به دو نظر تازه
عیسی صفابا صفا. دردیدار حضوری به تو دوست دارای سابقه در بوکس بازی گفتم که هر اندازه که تحلیل ات از زد و خورد در رینگ بوک از زاویه مبارزه هوشمندانه دو حریف بر زمینه محاسبه دقیق امر توازن قوا و لزوم تعرض بموقع و عقب نشینی بجا واقعاً جالب و نکته آموز است، اما فهم ات از سیاست چونان بوکس بازی، بسیار ساده نگرانه است. یکبار دیگر به تو هم بندی قدیمم- هم در زندان و هم در بند زندان فکری- می گویم که به درنگ بسیار بیشتری محتاج هستی،اگر که واقعاً قصد نقش آفرینی داری! تا آنجا که بخاطر دارم تو همیشه ساده گزین بوده ایی و مطلق گرا، و توصیه ام به تو اینست که در این حد از سن سیاسی روی این موضوع بیشتر فکر کنی که: چپ در ایران، برای رسیدن به شرایط تحقق برنامه های خود مقدمتاً به دمکراسی به عنوان یک اشتراک ملی نیاز دارد و این اشتراک ملی،مبتنی است بر همبستگی اجتماعی طبقاتی که در عین حال، در مبارزه مستمر با یکدیگرند و دارای افق های اجتماعی متفاوت! بجای خوشجال شدن ها از این یا آن لحظه سیاسی، در فکر فهم سیاست ورزی کلان باش، عزیز!
برزویه طبیب گرامی. سئوال شما دقیقاً نشان می دهد که اشتراک و اختلاف ما در چیست؟ اختلاف در اینست که: "طبقه کارگر"، همان منافع آنی و معین فلان واحد معین کارگری نیست؛ و این بدانمعنی است که، انتخاب های خود در هر لحظه را چنان سازمان دهیم که کار گران و کار ورزان از طریق تشکل خویش و تشخیصی آگاهانه بخواهند و بتوانند با تبیین مشخص منافع آنی و آتی خود حرکت سیستم حاکم را به سود خود جهت دهند. اشتراک ما اما اینکه، نقطه عزیمت حرکت ما باید منافع نیروی تولید تحت سلطه اجحاف باشد!مشروط کردن این تشخیص در هرلحظه به "دیکتاتوری پرولتاریا"، همانی است که به درستی به آن اشاره کرده اید: لفاظی پوچ!
اما سوسیالیزه کردن جامعه از طریق توزیع و آنهم در کوتاه مدت از شلیک به هدفی است که معلوم نیست کیست و چیست؟! مخاطب شما، نوشته من است یا جای دیگری که در آنجا چنین نسخه های اکسیری شنیده اید؟ "توزیع کاملاً عادلانه" و هنوز هم موجودیت سرمایه داری؟! اگر چنین توزیعی حاصل آید که دیگر سیستم سرمایه داری در کار نیست! توزیع کاملاً عادلانه، فقط متعلق به آن مرحله از روندی طولانی در به چالش گرفتن نظام مبتنی بر بی عدالتی است که جامعه آگاهانه فونکسیون سرمایه داری را دیگر پس زده باشد. من می گویم که سیاست سیستماتیک دخالت ورزانه در امر توزیع و طی مسیری طولانی تا بدانجا که، توزیع و باز توزیع سوسیالیستی، ایستادن بر مالکیت خصوصی بر ابزار تولید را بی معنی کند؛ و این صورت نمی گیرد جز از طریق فرایند طولانی مدت مبارزه طبقاتی معطوف به از کار افتادن ظرفیت و توانایی سیستم برای حفظ این یا آن عملکردش و بی جایگزینی درون سیستمی هر ساز و کار مبتنی بر نابرابری. فرایندی که، هم اینک جریان دارد و من و شما، در آن حضور داریم و مداخله گر آن هستیم.
صمیمانه بگویم که با توجه به درون مایه فکری نوشته تان، اینکه متوجه نسبی بودن و تاریخی بودن دمکراسی نیستید برایم جای سئوال بسیار دارد! این موضوع، آن اندازه روشن است که فکر می کنم من و شما نباید وقت خود را صرف بحث و درنگ در این مورد بکنیم. مقایسه کنید حد دمکراسی امروز را با سی سال پیش ، با پیش از جنگ جهانی دوم ، با اوایل قرن بیستم، با اواسط قرن نوزده و بلاخره مقطع انقلاب کبیر فرانسه؛ و نیز در نظر بگیرید حد گسترش جغرافیایی آنرا در پهنه جهان. اما ماندن در این وادی که کدامیک از دو دیکتاتوری شاه و خمینی به همدیگر ترجیح داشتند، فقط و فقط ماندن در وادی دیکتاتوری است و ما می باید که همواره با گریز از دیکتاتوری معرفی بشویم و نه که انتخاب میان کدام دیکتاتوری؟! نسبی بودن را باید این فهمید که مبارزه علیه دیکتاتوری در هر شکل از آن - انقلابی یا اصلاح طلبانه- باید مبتنی بر محاسبه برای دمکراسی در روند مبارزه باشد تا که به سود دمکراسی نسبی از کار در آید و نه که ظهور دیکتاتوری تازه بجای کهنه! مبارزه ما علیه دیکتاتوری شاه و سلطنت پهلوی کاملاً لازم و بجا بود، اما از دست دادن لحظه و فرصت تاریخی دمکراسی سیاسی نسبی به دست آمده توسط نیروی انقلاب در مقطع سر کار آمدن شاپور بختیار، چیزی نبود جز واریز دار و ندار چپ و دمکراسی به پای استبداد مذهبی خیز برداشته و چهره نموده در همان آذر ماه ۱۳۵۷.
و اما "نویسنده" که من باشم متاسفانه مانند همه هم نسلی های فداکار خود متاسفانه به تنها چیزی که در آن دوره فکر نکرد، همانا سهم داشتن در قدرت سیاسی بود! نسل فدایی ما گویا برای این به دنیا امده بود که با قدرت فقط بستیزد و در نتیجه، نا خواسته بازوی اجرایی برای قدرتی شود غیر از خود و علیه خود! و اکنون هم، من نه کاندیدای ریاست جمهوری هستم و نه فکر کنم که عمرم قد دهد به چنین صرافتی بیفتم! بنابراین اگر افشاگری در باره گذشته من را لازم می دانید آنرا به زمان انتخابات موهوم گره نزنید، همین الان اقدام کنید تا مردم در فهم رابطه امروز و دیروز ما دچار اشتباه نشوند.
باز هم دست دوستان را به دوستی می فشارم.
۴۹٨۰۱ - تاریخ انتشار : ۶ آذر ۱٣۹۱       

    از : برزویه طبیب

عنوان : نیمه پنهان ماه را روشن تر کنیم
بسیار مایه افتخار است که نوشته من را نقد مقبول محسوب کرده اید ، هرچند که ترجیح میدادم خطا های آنرا روشن میکردید .بنابراین ابهاماتی را که هنوز برای من وجود دارند مطرح میکنم.۱- ایا شما معتقدید که اگر روزی با هر مکانیسمی توانستید ثروت اجتماعی را حتی بطور کاملا برابر توزیع کنید و روابط تولیدی را سرمایه داری باقی گذاشتید ، در عرض مدت کوتاهی بر اثر رقابت بین این ثروت های برابر ، دوباره ورشکستگی ها و ثروتمند شدن ها پیش نیامده و برابری شما نابرابری نخواهدگردید؟۲-ایا اگر فردا،در حکومت ایده ال شما کارگران فلان کارخانه اعتصاب کردند که ساعت کاری باید نیم ساعت کمتر شود تا ما بیشتر به درس ومشق فرزندانمان برسیم ، و کارفزما گفت این صرف نمیکند زیرا هزینه تحصیل فرزندش در اورپا تامین نخواهد شد ، و به توافق نرسیدند وراه حل سومی یافت نشد ،وشما را حکم قرار دادند ،به نفع کدامیک رای میدهید . ایا دیکتاتوری کارگری اعمال کرده فرزند کارفرما را از تحصیل در خارج( که حق دموکراتیک اوست) محروم میکنید ، یا دیکتاتوری سرمایه را انتخاب وفرزندان کارگران را از نیم ساعت حضور والدین محروم میکنید؟ می بینید که مسئله دیکتاتوری پرولتاریا همان مسئله قبول یا رد استالین و محاکمات مسکو نیست، مسئله روزمره زندگی مردم عادی است.اگر به نفع کارگران رای میدهیم، مخالفت ما با دیکتاتوری پرولتاریا بی معنا است.اگر به نفع کارفرما رای میدهیم ،تمام مقالات ما راجع به چپ لفاظی پوچ است.اگر سعی در طفره رفتن با دستاویز حالات سوم وغیره میکنیم ،نیمه ماه را تاریک و تاریکتر میکنیم .۳-مسئله نسبی بودن دموکراسی را نیز نمی فهمم..اگر دموکراسی نسبی است،قاعدتا دیکتاتوری هم نسبی است.ایا این بذین معنی است که مثلا بحث -دیکتاتوری شاه بهتر بود یا دیکتاتوری خمینی- معنا و ارزشی دارد؟
در ضمن سخنی با دوستان نقابدار و دشمنان مصفای نویسنده دارم که امیدوارم ایشان و نویسنده ، زبان استعاری را بر من ببخشند.غرض از مقالات یا کامنت ها در درجه اول اقناع و یا به راه آوردن فلان نویسنده نیست.مخاطبان ما جوانانی هستند که قرار است ، پرچم مبارزه را بردوش کشند. به فرض که نویسنده شیطان رجیم است ، ایا این نوشته فوران آیات شیطانی است؟ پس شیطانی بودن آنرا نشان دهید.آیا حرف حق است ؟ پس حق بودن انرا تصدیق کنید.اگر عمر ما قد داد و نویسنده کاندیدای ریاست جمهوری شد ، برای افشای سابقه او و یا تمجید از این سابقه وقت زیاد است.برزویه طبیب
۴۹۷۹۰ - تاریخ انتشار : ۶ آذر ۱٣۹۱       

    از : عیسی صفا

عنوان : سوسیالیست در حرف امپریالیست در عمل إ
آقای بهزاد کریمی شما سوسیال امپریالیست هستید إ مقاله شما روضه خوانی بالای منبر است و این که : چون جای دیگر می روید آن کار دیگر می کنید إ هنوز رنگ شرکت شما درشرکت در کنفرانس استکهلم که اعضای آن در عادلانه ترین قضاوت هارترین جناح طرفدار سرمایه داری در ایران هستند ، خشک نشده است. این تضاد و تناقض را چگونه توضیح می دهید؟ آیا به زبان مشترک انسانی و گامی فراتر از آن تا حدی زبان مشترک بین چپ ایران اعتقاد دارید؟ با کدام زبان و مفاهیم می خواهید شرکت در حرکت راست ترین جناح سرمایه داری ایرانی تا دفاع از« چپ دموکرات» را تناقض ندانید؟ مگر فقط عصای جادویی داشته باشید و با حرکت این فاصله نجومی از چپ به راست را حل کنید. البته من خوشحال هستم که نام شما و نادر عصاره را در لیست شرکت کنندگان در پراگ ندیدم.
۴۹۷٨۲ - تاریخ انتشار : ۵ آذر ۱٣۹۱       

    از : بهزاد کریمی

عنوان : به دوستان
۱) پرویز گرامی."همبستگی اجتماعی" و نه که تعویض شده آن تحت عنوان " همزیستی مسالمت آمیز" از سوی شما، نه توصیه اخلاقی که یک واقعیت عینی - تاریخی است. بعلاوه اگر در نوشته من درنگ بایسته داشته باشید، خواهید دید که من "همبستگی اجتماعی" در جامعه طبقاتی را نه در صلح و صفای بهشتی که بر بستر مبارزه دایمی منافع بر روی زمین توضیح داده ام!
۲) رضا عزیز.از "خوش آمد" شما متشکرم. در باره "دیر آمد" مورد اشاره تان، ابتدا باید دید که منظور از آن دقیقاً چیست؟
۳) "همراه شما", نام پنهان.دوست من! دوستی فراتر از سیاست باید باشد. از نوشته ات روشن است که دوستی ما در سیاست بنا شده و اکنون هم همچنان متاثر از سیاست است؛یعنی که، قاعدتاً با هم زیست مشترک داشته ایم و تو مرا می شناسی و می دانی که نه تنها از آن دل نازک های میدان نقد نیستم، که بزرگ شده دایره نقدم و همچنان در حال چرخ خوردن در درون آن. دوست دارم آنکه دوست من است، با نام و هویت خودش با من سخن بگوید ( اگر هم نه در ملاء عام، دستکم حضوری یا تلفنی و ایمیلی و..)؛ اینگونه دوستانه تر است. با اینهمه بر گردم به صحنه حرف در برابر حرف!
همین نوشته من، تحت عنوان " کدام چپ" ، نشان می دهد که تاکید من مشخصاً بر انتخاب معین و هویت مشخص است! هیچ "ماوراء جریان" قرار گرفتنی در کار نیست، بلکه بیان صریح استنباط ها و استنتاج های امروزین مبتنی بر نقد دیروز و اتفاقاً برای جریان سازی در میان است و بس! تفاوت در اینست که از مجموعه ماهای کمابیش منتقد به دیروز، کسانی کوشنده برون رفت از ابهام هستند و کسانی هنوز هم نمی خواهند چنین اراده ایی را در خود پدید آورند.
در رابطه با "اتحاد جمهوریخواهان"، از شما می پرسم که از میان نوشته ها و گفته های مربوط به این اتحاد چند نمونه به شفافیتی سخنان کتبی شده من چه در رابطه با موضوع سیمای سیاسی "اتحاد" و چه در رابطه با نوع سازماندهی آن سراغ دارید؟ حتماً باید به دعوت ضمنی تو مبنی بر یا آری یا نه پاسخ داد تا که در "ماوراء جریان" قرار نگرفت؟! چرا هم در آری من و هم نه من به این "اتحاد"، رویکرد روشن اتحاد جبهه ایی در سیمای تحول طلبی به عنوان یک انتخاب سیاسی معین و نه "ماوراء جریانی" فهمیده نمی شود؟
اما در یک موضوع و عرصه، حق کاملاً با شماست و آن، در عین داشتن تعلق به جریان مشخص و ماندن با آن، بالا کشیدن خود به عرصه ملی "ماوراء جریانی" است! و در موضوع اتحاد ملی، که فقط هم از طریق این بازوی نیرومند است که خواهیم توانست استبداد دینی را به موزه تاریخ بسپاریم. من کوشنده پیگیر چنین اتحادی هستم که مصالح آن گام به گام و در اینجا و آنجا در حال شکل گیری است.اتحاد متکثر، وحدت متنوعین، طیف سازی از رنگ های متفاوت و همه اینها بر مبنای اشتراک ملی در امر دمکراسی و مشخصاً قاعده توافق مشترک آنها یعنی انتخابات آزاد. ایران ما به چنین رویکرد کلان محتاج است. کسانی فقط دست اندر کار ساختن بلوک معین هستند و کسانی تنها در سودای "همه با هم" بی بلوک، و کسانی همزمان هم تلاشگر شکل دهی و تقویت بلوک خود و هم حرکت جنبشی در مقیاس ملی و در برگیرنده بلوک های بسیار در دل آن. من به این دسته سوم تعلق دارم و اگر اسم این "ماوراء جریان" قرار گرفتن است، دقیقآ جزو ماورایی ها هستم. این، نه بی جایی که تعیین جا از موضع مسئولیت کلان است.
و در باره سخنانم در مراسم زنده یاد شرفکندی چه باید بگویم؟!جوهر این سخنان، ابراز احترام من به اراده کردن او بود برای متحد سازی طیف گسترده ایی از اپوزیسیون و از این طریق هم بر کشیدن خود و حزبش در سطح ملی. جلوه گری در قامت "رفیق حمام و گرمابه" را نه در شان خود می دانم و نه که نیازی به آنست، دوست مهربان!
۴) برزویه طبیب گرامی. برخورد شما با نوشته من، نمونه تحسین بر انگیزی از نقد بمعنی درست کلمه آنست.شما هم به برخی مولفه ها و پایه های نظری چپ پرداخته اید که به گمان من، سنگ بنای هر انتخابی هستند. البته روشن است که نوع نگاههای شما و من در عین اشتراکات، اما بر سر دیکتاتوری پرولتاریا، دمکراسی، سوسیالیزه کردن جامعه بر پایه مالکیت یا توزیع، سوسیالیسم علمی و... دارای تفاوت های جدی است. اما مهم اینست که فکر ها را در هم ضرب کنیم که نوشته شما چنین احساسی را در من تولید می کند. و اما در باره "دمکراسی محض" که به من نسبت داده اید! من همه چیز را روندی و نسبی می فهمم و از جمله دمکراسی و بویژه دمکراسی را!
۵) سامان گرامی. شما را به باز خوانی نوشته های "سهراب مبشری" و " ف. تابان"در همین رابطه و در همین سایت و مشخصاً در باره اولین اصل، یعنی انتخاب چپ اجتماعی در برابر راست اجتماعی، دعوت می کنم و نیز توجه به آن بخش از پرسش (۶) "پرسش گر" گرامی، که شما را به توضیح کمیت و کیفیت چپ مد نظرتان دعوت می کند تا که از این طریق بتوان بحث را متضمن مقصود پیش برد.
دست همه عزیزان را به گرمی می فشارم.
۴۹۷۷٣ - تاریخ انتشار : ۵ آذر ۱٣۹۱       

    از : پرسشگر

عنوان : لطفا این "چپ ایران" امروز را تشریح و تعریف کنید بعد....
سامان خان عزیز، برای ما که در اوان نوجوانی و جوانی بودیم وقتی انقلاب شد یا سن مان به پیش از انقلاب تان در ایران نمی رسد، اول این "چپ ایران" را تعریف و تشریح بفرمایید تا کیفیت و کمیت آن برایمان معلوم شود، بعد از "غیر چپها" بخواهید شرشان را از سر شما کم کنند! تا حالا آنچه من از چپ فعلی دستگیرم شده سردرگمی و در هر اردویی یک جا پا داشتن است و پایه اجتماعی فوق العاده ضعیف در ایران. پیشاپیش از توجهتان تشکر می کنم.
۴۹۷۶٣ - تاریخ انتشار : ۵ آذر ۱٣۹۱       

    از : سامان ورمزیاری

عنوان : دورد به همراه
دوست گرامی همراه،
به عنوان یک فعال چپ از ارزیابی درست و به جای شما متشکرم. شما حرف دل من و بی شمار نیروهای چپ صادقی زدید که در این دیار برای آزادی و سوسیالسم مبارزه می کنند و متاسفانه می بینند که چگونه سازمانی مانند اکثریت آن گذشته پرافتخار سازمان فدائی را به مثابه سرمایه سیاسی در مهراب بورژوازی بزرگ و واسته به سرمایه جهانی قربانی می کند. سازمانی که با حمایت از سیاه ترین حاکمیت تاریخ معاصر ایران یعنی رژیم جمهوری اسلامی کمر جنبش سوسیالیستی و آزادی خواهی را در هم شکست. فردی مانند فرخ نگهدار یا راست ترین جناح اکثریت حرفش را سرراست می زند و نشان می دهد که اکنون در سودای مبدل شدن به شورای ملی سوریه است اما متاسفانه کسانی که جناح چپ اکثریت را تشکیل می دهند از چپ آوازه می افکنند و به راست می روند. من هم مثل شما همراه به این دوستان سفارش می کنم که صداقت ا نسانی حکم می کند که مردم را گمراه نکنید. شما در همان کشتی بورژوازی ایران سوار شده اید گیرم که در طرف دیگر عرشه ایستاده باشید. لطفا" صداقت و صراحت داشته باشید. شما دیگر هیچ چیزی از چپ ندارید. شمائی که با سلطنت، چلبی های ایرانی و انواع و اقسام دستجات وابسته به بورژوازی ایران نرد می بازید. لطفا" شرتان را از سر چپ ایران کم کنید.
سامان ورمزیاری
۴۹۷۵٣ - تاریخ انتشار : ۴ آذر ۱٣۹۱       

    از : برزویه طبیب

عنوان : نیمه پنهان ماه را هم روشن کنیم
اولا وجه افتراق صورت بندی های اجتماعی اقتصادی ازجمله سرمایه داری و سوسیالیسم ، در عرصه تولید و کنترل روند تولید ، قرار دارد.تاکید بر عرصه توزیع ، کاری که نویسنده میکند ،در نهایت به ترغیب خیرات و یا تصحیح سیستم مالیاتی منجر میشود که با اندیشه چپ بیگانه هستند.این شیوه تولید است که شکل خاص توزیع را می آفریند .زیرا هرچیزی که توزیع میشود میبایست قبلا تولید شده باشد و حتی قبلا ،مبادله نیز شده باشد..
با نظر نویسنده در رد قدرگرایی موافقم ولی انتخاب سوسیالیسم ، شبیه انتخاب آزادانه بین شکلات و یا بستنی نیست . انتخاب بین نوید تمدن انسانی و خطر بالقوه عصر بربریت است ، اگر این چنین انتخابی را رفیق نویسنده انتخاب آزاد مینامد ، معنای آن را کامل نمی رساند.
ثالثا ، در عین پذیرش لزوم همبستگی و یا بهتر بگویم همسویی طبقاتی در مقطع خاص تاریحی، باید تاکید کنم که مقطع فعلی ، عصر افتراق طبفات است . حتی حل معضلات ناشی از دشواریهای طبیعی از مسیر حل معضلات اجتماعی میگذرد. کافی است نگاهی به فاجعه نیروگاههای اتمی ژاپن ، بکنیم .
قرار دادن مفهوم دیکتاتوری پرولتاریا در برابر دموکراسی محض ، نیرنگی است که جامعه شناسان بورژوازی برای فریب کارگران بکار میبرند . بعید میدانم نویسنده از این حقیقت که دموکراسی محض وجود ندارد و همچنانکه خود اذعان کرده است ، هیچ آزادی وخلاقیتی در خلاء نیست و در درون اجتماع انسان ها وجود دارد ، واینکه دموکراسی موجود نیز همان دیکتاتوری بورژوایی است ، آگاه نباشد . اگر شکی هست ،کافی است تا به حمایت این دموکراسی از بمباران غزه نگاهی بکنیم.
با نظر نویسنده در مذمت ترک برخورد انتقادی از همه چیز، شامل خویشتن خویش ، کاملا موافقم . و صد در صد موافقم که چپ نه تنها باید نیروی انتقاد بلکه باید نماینده برنامه مثبت باشد وگرنه سوسیالیسم جز امیدی در هزاران سال بعد نخواهد بود.
شیوه برخورد نویسنده با مفاهیم گسست و پیوست با سنت چپ بسیار عالی است .و اینکه بایسته است که ، چپ خود را در تباین با راست اجتماعی تعریف کند ، کاملا درست است . و من بر لفظ اجتماعی تاکید میکنم . راست اجتماعی منحصر به راست آخوندی و یا راست سلطنتی نیست. راست اجتماعی منحصر به راست ضد غربی و یا طرفدار غرب نیست. راست اجتماعی ممکن است خود را طرفدار ملت تورک و یا سینه چاک وحدت ایران زمین بخواند وغیره. راست اجتماعی را ،با موضع گیری ان برعلیه جوهر سوسیالیسم ، یعنی گسترش وتعمیق مشارکت فعال مردم و تمام مردم در تعیین تمام وجوه سرنوشت خویش ، ، تعریف میکنم. این مشارکت گسترده و عمیق را جوهر سوسیالیسم میدانم.من برخلاف نویسنده وارد کردن عامل میزان برابری و یا عاذلانه بودن ،سهم بری افراد را از ثروت اجتماعی ، در تعریف سوسیالیسم صحیح نمیدانم.سوسیالیسم تامدتها و شاید همیشه ،جامعه ای نابرابر خواهذ بوذ.
علیرغم تاکید بعدی نویسنده بر نقش دموکراسی در زایش سوسیالیسم ، با توجه به طرفداری وی از صحت مفهوم دموکراسی محض ، و محدود کردن ضمنی مفهوم دموکراسی به نوع سیاسی آن ، این تاکید را نارسا میکند.از طرف دیگر نویسنده بر تعمیق خودآگاهی مردم ، اتکا میکند ، ولی این تعمیق ، با سد تحمیق فعال مردم، از طرف صاحبان زر و زور و تزویر و دولت آنها،مواجه است . ولی نویسنده دیکتاتوری پرولتاریا را که جوهر آن ،تخریب این سد و ممانعت از برپایی مجدد آن است ، رد کرده است. حال چگونه میخواهد این سد را ، جز از طریق انکار وجود آن ، با طرح مفهوم دموکراسی محض ،دور بزند ، من نمیدانم.
من نیز معتقدم که برای حزب ،البته نه برای دولت ،پراگماتیسم درعمل، بهیچوجه نافی داشتن منشور نظری نیست و نباید باشد ،ولی این ایدئولوژی اولا باید بیان نظری الزامات واقعی عملی ما باشد بنابر این علمی باشد ، و در ثانی جهت گیری اجتماعی آن به سوی ایده آل ما یعنی سوسیالیسم باشد ، بنابراین ،چنین منشور نظری ،نمیتواند جز سوسیالیسم علمی چیز دیگری باشد . البته سوسیالیسم علمی همان کتاب های مقدس مارکس وغیره نبوده بلکه رویکرد واقعگرایانه به جهان به منظور تغییر سوسیالیستی آنرا ، در نظر دارم.
من نیز اعتقاد دارم که انقلابی بودن سوسیالیسم ، نه از یکبارگی آن، که می باید از نوین بودن مداوم و به روز بودن همیشگی آن نشات بگیرد..ولی این روند نو شدن دایمی پیش از آنکه شروع به نفس کشیدن کند ، باید که زاده شود . کم و کیف این زایمان و نوع قابلگی آنرا ،نوزاد تعیین نمیکند ، بلکه تنگی مجرای زایمان و میزان انقباضات رحم مادر عامل تعیین کننده است. برزویه طبیب
۴۹۷۴۷ - تاریخ انتشار : ۴ آذر ۱٣۹۱       

    از : همراه شما

عنوان : جای شما کجاست
بهزاد کریمی عزیزم
اینجا با اسم خودم با تو صحبت نمی کنم ، چرا که ما با هم دوستیم و نمی خواهم این گفتگو به دوستی ما لطمه وارد آورد . مدت هاست که می بینم شما عزیز دوست داشتنی ، از یک نگاه ماوراء جریانی در هر جا و هر زمینه ای وارد شده و اظهار نظر و وجود می کنی و بقول معروف خودت را از دسته نمی اندازی ، مثال می زنم که روشن تر باشد
قبل از گردهمایی بروکسل با شهریار آهی و خادم و فریدون احمدی و سازگار در مهمانی خوش و بش کردی و به بروکسل پیام دادی و آهی هم گفت چون حالت خوش نبوده در آنجا شرکت نکردی ، پیش از آنهم در کنفرانس استکهلم همین کار را کرده بودی . در جلسه جمهوریخوهان شرکت کردی و جوری وانمود کردی که هم صاحب خانه هاست و هم حاشیه نشین ، در مراسم شررافکندی عزیز شرکت کردی و پیام دادی و توری گفتی که انگار رفیق حمام و گرمابه او بودی از همان اولین روزی که از شوروی و افغانستان به اروپا رفته بودی . با چاپ ها نشست و برخاست می کنی و خودت را چپ چپ می خوانی و سر سفره لیبرال ترین محافظه کاران ایرانی خارج نشین هم می شینی و با آنها چنان نرد عشق می ریزی که نمی فهمم کجا ایستاده ای
عزیز دل من ، بهزاد نازنینم ، می دانی چرا کار چپ ما به پیش نمی رود ، درست به خاطر وجود افرادی مثل تو از یکطرف که چپ نمایی می کنند و با راست ترین جریانات ایرانی چون شهریار آهی و سازگارا و خادم گپ و دوستی می کنند و آدم هایی چون فرخ نگهدار که با آقا زاده های لندن نشین دل خوش کرده است و افتخارش نشستن در کنار سروش و مهاجرانی است ، که اولی در بستن در دانشگاه ها و اخراج چپی ها ، چه استاد و چه دانشجو علمدار بود و دومی در پرونده زندگی آقای خامنه ای هیچ لکه سیاهی پیدا نمی کند و به سلامت مالی و اخلاق او قسم می خورد
دوستان خوب من چرا چپ را رها نمی کنید ، شما واقعا مصداق کلام آن خدا بیامرز کیانوری هستید که به عده ای لقب ره گم کرده ها را می داد
شما دیگر چپ نیستید ، ولی هنوز از جیب و اعتبار چپ می خواهید بخورد
ایرادی ندارد که چپ نباشد ، هزاران و میلیون ها انسان بسیار خوب در این دنیا و ایران ما هستند که چپ نیستند و هیچ مشکلی هم نیست ، دنیا را و حتی یک دنیا خوب را حتما چپ ها نمی سازند حتی گاه چپ ها در جهان فاجعه هم آفریده اند ، ولی بگذار چپ چپ بماند و راست راست و میانه میانه . آدم تغییر می کند . تو و فرخ هم تغییر کرده اید و ایرادی هم نیست ، فقط همان باشد که هستید ، همه جا و در کنار همه کس نمی شود ایستاد و اصولی هم نیست .
با دوستی و احترام به تو عزیز
همراه
۴۹۷۲۴ - تاریخ انتشار : ٣ آذر ۱٣۹۱       

    از : رضا

عنوان : چپ دمکرات اما اینبارواقعا دمکرات
دوست عزیز
این نوشته گرچه دیر امد ولی خوش امد. این همان چپی است که جامعه بلا زده ما به ان نیازدارد.چپی که اداره جامعه را در همگرایی جامعه ؍ در تخفیف تضادها و در تقسیم و توزیع عادلانه ثروت ضمن احترام به حقوق همه جامعه در مقابل قانون میداند
رضا
۴۹۷۲٣ - تاریخ انتشار : ٣ آذر ۱٣۹۱       

    از : پرویز

عنوان : چند نکته
ایده‌ی "چپ آن است که خود که می‌گوید" و پذیرفتن هر کس که - به هر نوعی - خود را چپ می‌داند، اگر چه در زمانی مانند حال که جنبشی در کار نیست، به برقراری دیالوگ می‌انجامد و مفید است اما در شرایط و اوضاع انقلابی سبب آشفتگی و لزوم مبارزه با گرایشات غیرپرولتری آشکار می‌شود. از این گذشته آیا می‌توان ۷۰ میلیون عضو حزب کمونیست چین را صرفا به خاطر کمونیست نامیدن خود یا هیلتر را به خاطر "ناسیونال-سوسیالیسم" چپ دانست؟
آنتاگونیسم طبقاتی یک واقعیت عینی درون جامعه‌‌ی طبقاتی است و اختراع مارکس یا این و آن نیست که بشود آن را خود یا بد دانست یا تایید و رد کرد. نمی‌توان دو طبقه‌ی متضاد را با فرمان یا توصیه‌ی اخلاقی به "هم‌زیستی مسالمت‌آمیز" کشاند. آزادی برده‌ها تنها در گرو نفی "برده‌دار"ی و نظام برده‌داری بوده، به همین دلیل هم نمی‌توان بورژوازی را با پرولتاریا برای "سرمایه‌داری یا سوسیالیسم؟" و طرح‌ریزی جامعه‌ی متعالی‌تر سر میز مذاکره نشاند.
در رابطه با "دیکتاتوری پرولتاریا"، به هر حال لازمه‌ی لغو مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و برقراری مالکیت اشتراکی و در کل گذار از سرمایه‌داری به سوسیالیسم و کمونیسم، تسخیر قدرت توسط طبقه‌ی کارگر (اکثریت جامعه) است. درست است تحت نام "دیکتاتوری پرولتاریا" تجربه‌های تلخی روی داده اما شما آن را با "دیکتاتوری حزبی" هم‌ردیف قرار ندهید. بی‌توجهی به محتوا و فقط نام‌ها را تغییر دادن کسب و کار بورژوازی است! برای پی‌بردن به مفهوم "دیکتاتوری پرولتاریا" نزد مارکس و انگلس این مقاله فکر ‌می‌کنم مفید باشد.
http://marxmyths.org/hal-draper/article۲.htm

با تشکر از رفیق گرامی
۴۹۷۲۲ - تاریخ انتشار : ٣ آذر ۱٣۹۱