من اعتراف می کنم! چپ آن است که مصداقی بگوید، نه آن که خود ببوید - علی ستاری
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۶ آذر ۱٣۹۱ -
۲۶ نوامبر ۲۰۱۲
تذکّر اوّل – این نوشته فقط و فقط یک طنز است. امّا حتماً آن را جدّی بگیرید!
تذکّر دوّم – این نوشته درباره ی اعترافات من به صورت مکتوب خطاب به آقای ایرج مصداقی است. امّا اگر به صورتی (مثلاً تداعی معانی) با اعتراف به حضور حسین شریعتمداری اشتباه گرفتید. مطمئناً خطا کرده اید ولی حتماً به درستی زدید به خال!
ایـــــرج تو خدایی!
وقتی صادق هدایت نوشته بود که " در زندگی زخم هایی ست که مثل خوره آدم را از درون می خورند...." معنی اش را به درستی درک نمیکردم. با خودم می گفتم که این چه مدل زخم درونی است که می تونه تبدیل به خوره بشه و آدمی را از درون بخوره؟ تا این که، نوشته ی آخرت را خواندم. اونجا بود که معنای "زخم" و "خوره" "درون" و "بیرون" را همه با هم درک کردم. منظورم از نوشته ی آخر همانی است که در مورد چگونگی "رفیق" شدن وزیر فتحی منتشر کرده ای. این توضیح را برای این ارائه می دهم چون تا زمانی که اعتراف نامه ی من به دستت برسد، تو حتماً شانزده تا یا شاید هم ششصد تا مقاله ی دیگر مکتوب نموده ای.
ایرج جونم، به دادم برس. یک چیزی مثل خوره داره من رو هم میخوره. کمکم کن. فکر میکنم کار همین تلقینات "ضدّ امپرالیستی"، ضدّ "دخالت بشر دوستانه" و ضدّ "چلبی سازی" است. وگرنه چرا باید تا اسم کسی مثل تو، ایرج مصداقی جونم بیاد من یاد حسین شریعتمداری کیهان تهران بیفتم. تو کجا و اون مرتیکه با اون صورت کریه اش کجا. برنامه ی "هویت سازی" اون کجا و مقالات افشاگرانه و "هویت ساز" تو کجا؟ اون اوّل برنامه ی هویّت را می ساخت که بعداً عمله و اکره اش تو وزارت اطلّاعات مصادیق (راستی ریشه ی مصادیق از مصداقی است یا مصداقی از مصادیق؟) اون را می کشتند و یا خودکشی می کردند. امّا تمام این کسانی که تو با تمام وجود "هویّت" اصلی شان را بر ملا کردی همین جور راست راست دارند زندگی شان را می کنند. مثلاً همین به اصطلاح رفیق وزیر فتحی از اون روزی که پاش به ینگه دنیا رسیده به دروغ حتی رفته توی یک کارخانه و کارگری می کنه (اون هم شب کاری!) برای این که امثال من فکر کنیم که اونم کارگره و بهش بگیم رفیق. به جون ایرج مصداقی جونم که میخوام دنیا نباشه اگه این بار زنگ زد و خواست از اون شعراش برام بخونه (مثل کمون خویش میکنیم برپا) عینهو مش قاسم دایی جان ناپلئون بهش می گم: بـــرو ردّ کارت ما از اوناش نیستـــیم.
بعد از همین مقاله ی افشاگر و "هویّت" ساز تو بود که من پی بردم کار کردنش در منطقه ی عسلویه ی ایران هم، همه الکی و بیخود بوده. رفتم تحقیق کردم و دیدم که منطقه ی عسلویه اصلاً منطقه ی کارگری نیست! اونجا هم یک جایی برای عیش و نوش و تفریح است مثل لاس وگاس.
از همه ی اینها گذشته باید یک اعتراف بزرگ تر هم بکنم. اعتراف می کنم که تحت تأثیر همان تلقیناتی که اسم بردم، همیشه تا (مثلاً همین دیروز) فکر می کردم که وقتی ایرج مصداقی جونم از تحریم های اقتصادی دول بشردوست و آزادی خواه و دمکراسی طلبی مثل آمریکا و اروپا (همان دولی که باز هم تا همین دیروز من فکر می کردم امپریالیسم و غارتگر و غیره هستند) دفاع میکند، اشتباه است (خدا من را ببخشد). الان که کلی از این کارگرهایی که مثل همین به اصطلاح رفیق وزیر فتحی سابق در عسلویه مشغول عیش و عشرت بودند و حالا بعد از جدّی شدن قضیّه ی تحریم ها – اون هم به همّت مبارزات افشاگرانه ی امثال ایرج جون – کاسه کوزه شان به هم خورده و بیکار شدند، از خدا پنهان نیست، از تو چه پنهان جیگرم حال می یاد. چون دیگه با تمام وجود پی بردم که وقتی امثال این به اصطلاح کارگرها چیزی برای تفریح و سرگرمی (مثل کار) برای از دست دادن نداشته باشند یکراست یک بلیت یکسره از عسلویه به تهران گرفته و کار رژیم را یکسره خواهند کرد.
ایرج جونم،
بگذار حالا که به اینجا رسیدیم توسنِ خیال را در اعتراف سازی خودم رها کرده و در رویاهام اون روزی را ببینم که در رکاب تو سوار بر "کرکس" خیال در زیر سایه ی "مهرتابان" در میدان آزادی پیاده می شویم. تو با دستت به شمال میدان آزادی اشاره میکنی. جمعیّت خطِ دستِ تو را در فضا دنبال می کنند. نگاه ها به دیوارهای بلندی که بر سینه ی کوه به مانند مار پیج و تاب خورده است خیره می شوند. تو می گویی:
– آنجا اوین است.
یا با "کرکس"، یا با جیپ آمریکایی، چه فرقی می کنه؟ همه به دنبال تو و تو رهبر ز میانه (اون آهنگ هایده را یادت میاد؟) به سوی اوین به راه می افتیم. چرا که هیچکس مثل تو اوین را مثل کفِ دستش نمی شناسه. من جرأت به خرج داده و از تو تقاضا می کنم که اجازه بدهی چشم هایت را با چشم بند ببندم. تو اخم کرده و می گویی:
– چرا این کار را می خواهی بکنی؟
و من با تضرّع می گویم:
رفیق ایرج (چرا که من از امروز به بعد رفیق تر از تو برای این قافله کسی را نمی شناسم) به خاطر اثبات به همه ی نارفیقانی که در اطلّاعاتی که تو در مورد سوراخ و سنبه های اوین تا کنون ارائه داده ای شک و تردید دارند و فکر می کنند تو در دوران زندانت بدون چشم بند به هر جا که می خواستی سرک می کشیدی، عاجزانه از تو تقاضا دارم به صورت چشم بسته رهبری این خیل بیشماران گناهکار را به عهده بگیری. تو که تاب تحمّل هیچ نگاه ملتسمانه ای را نداری رو به من کرده و می گویی: - فقط به خاطر تو...
و من ذوق زده یاد آن ترانه ی "فقط به خاطر تو" می افتم.
ایرج مصداقی جان،
بگذار اعتراف کنم، بگذار حالا که تو را با تمام وجود فهمیده ام اقرار کنم که تو خدایی!! باید اعتراف کنم که تا قبل از مقاله ی افشاگرانه ات در مورد همین به اصطلاح رفیق وزیر فتحی من چندین بار باهاش تلفنی صحبت کردم. الان متوجّه می شوم که من به نوعی نمی دانم چگونه ولی، به نوعی شاید ماوراء الطبیعه با تو تله پاتی داشته ام چرا که هر وقت که او یا من (باید ببخشی مرا) تماس تلفنی می گرفتیم؛ یادم می آید که هیچ وقت من بهش رفیق نگفتم و فقط و فقط صداش می کردم وزیر جان. و حالا مطمئنم که اون مثل خوره (نه از نوع خوره هایی که تو داری) خودش را می خورده که چرا من بهش رفیق نمی گویم. الان فهمیدم که چرا حتّی چند باری که خواستم بهش کمک مالی بکنم، پیشنهاد من را رد کرد، حتماً هنوز که هنوز است دارد از سیصد دلاری که تو بهش کمک کردی ارتزاق می کند. حال می فهمم سیصد دلاری که تو به کسی کمک کنی، با سیصد دلارهای دیگران زمین تا آسمان فرق دارد.
ایرج جونم، حال باید بدانی که چرا می گویم تو خدایی. تو با دید تیزبین و دوراندیشت چقدر کار خوبی کردی آن قبض ارسال سیصد دلار را به به مدّت یک سال نگه داشتی، چرا که تو از قبل چنین به اصطلاح "رفقا"یی را بخوبی می شناختی. این ها (منظور همین رفیق سابق وزیر فتحی است) همان کسانی هستند که در تگزاس و برکلی به جای این که مانند تو قضایای زندان، دهه ی شصت و قتل عام شصت و هفت را بیان کنند و تمام مجامع بین الملل و طرفدار حقوق "دخالت بشردوستانه" را قانع به تحریم هر چه بیشتر و بیشتر و "دخالت بشردوستانه" باز هم بیشتر، بیشتر بکنند، از مقاومت در زندان و آمال و آرزو های کشته شدگان سخن می گویند. یا سخنرانی هایی با مضامین "متغیر های مبارزات اجتماعی" ارائه می دهند که یک ذرّه هم در روند تشدید "دخالت های بشر دوستانه" تأثیر ندارد.
در همین راستا و با اجازه ی تو، اگر این حقیررا به عنوان مش قاسم خودت قبول داشته باشی – چرا که من از مدّت ها پیش تو را به عنوان دائی جان ناپلئون خودم به رسمیّت شناخته ام – یک فقره فرمان هشت مادّه ای از طرف خودت و خودم صادر کرده و این چپ ها را با آن چشم های چپ شان به سر جای خود می نشانیم. پس با اجازه ی آقا.
فرمان هشت مادّه ای ایرج مصد اقی جون و مش قاسم اش
در راستای شفّاف سازی فضای سیاسی حاکم بر اپوزیسیون خارج کشور ایرانی، با توجّه به "انقلابات رهائی بخشی" که طیّ دو، سه دهه ی اخیر در سرتاسر جهان به وقوع پیوسته است، از انقلاب رهائی بخش یوگوسلاوی سابق گرفته تا انقلاب در شرف موّفقیّت سوریه ی فعلی – چرا که سوریه هم تا چند وقت دیگر به همّت فعّالیّت های "بشر دوستانه ی" امثال تو در آنجا به سوریه ی سابق تبدیل خواهد شد - لذا فرامین هشت مادّه ای زیر (هر گونه همخوانی با فرمان های هشت مادّه ای دهه ی شصت تکذیب میشود؛) را به اطّلاع چپ هایی که هنوز فکر می کنند چپ هستند می رسانیم (یعنی ایرج جون و من که مش قاسم اش باشم می رسانیم):
1 – هر چند عدم وجودِ افرادی مانند حمید اشرف (عناوینی مانند چریک فدایی، رفیق، مبارز انقلابی، فدائی کمونیست و غیره با اجازه ی ایرج جونم و من پس گرفته می شود) باعث تلطیف در فضای سیاسی اپوزیسیون خارج کشوری شده است، امّا به سبب آن که همچنان رگه هایی از ادا اطوارهای چپی نوعاً به چشم می خورد، که گویی هنوز "امپریالیسم" همان "امپریالیسم" یا سرمایه همان سرمایه یا اصولاً جهان سرمایه داری خود با نهادهای مدنی و حقوق بشریِ خویش نمی تواند رهبریِ نود و نه درصدی ها را به عهده بگیرد و آنان را "آزادی بخشی" سازد. لذا تجمّع بیش از سه نفر افراد چپی در اطاقهای پالتاکی و چت-روم های فیس-بوکی از این تاریخ به بعد تا اطّلاع ثانوی ممنوع می باشد.
– تبصره: مستحّب است که یکی از سه نفر چپی مذکور نیز چپی نباشد.
2 – هر چند فضاهایی مانند پالتاک و فیس-بوک و غیره در سرگرم کردن نیروهای واقعاً "چپ و انقلابی" مورد نظر ایرج جونم کمکِ شایان کرده و آنان را از افکار و اعمال جدا از توده ها دور ساخته و به نوعی به صورت لخت و عور، با تمامی مشخصّات شناسنامه ای و غیره در معرض دید عموم گذاشته است. لاکن مواردی مشاهده می شود که افراد از نام های مخفّف و مستعار استفاده می نمایند. لذا از عموم همسران این نوع چپ ها – چرا که اکثر این نوع چپ ها دوران میانسالگی به بالا را طی می کنند و به احتمال زیاد والدین شان در قید حیات نیستند – عاجزانه تقاضا مندیم به آنان هشدار داده و شفّاف سازیِ صادقانه در مقابل سازمان های بین المللی از قبیل تجارت جهانی، صندوق بین المللی پول، شورای امنیّت سازمان ملل، و بلا اخص حسین شریعتمداری در کیهان تهران را گوشزد نمایند.
– تبصره: دوری از اعمال حمید اشرف گونه در این بند مورد تأکید مجدّد قرار میگیرد.
3 – در راستای آن که تمامی رسانه های عمومیِ جهان از رادیوی فردا در پراگ تا رادیو پیام در تهران و سیمای آزادی در اولکینا پاسو گرفته تا سیمای آزادی در فلان، در تنویر افکار عمومیِ جهان و هدایت آن به سوی صلح و آزادی، برابری و عدالت و انصاف نقش اساسی و بنیادین دارند، لذا به "چپ" مطلقاً احتیاجی نیست.
– تبصره ی اوّل: خاصیّت اجرای این بند این است که در صورت تمکین به آن اصولاً احتیاجی به اجرای دو بند اوّل نیست و فرمان هشت مادّه ای تبدیل به شش مادّه ای خواهد شد.
– تبصرّه ی دوّم: دیگر خاصیّت آن دماغ سوختگی افرادی مانند به اصطلاح رفیق وزیر فتّحی است که بیخودی هواداری از شریعتی را رها کرده و بدون اجازه ی ایرج مصداقی جون، "چپی" شده است. امّا چه سود که دیگر "چپی" وجود ندارد؛ به قول احمدی نژاد "آن ممه را لولو برد."
4 – بر اساس منشور حقوق بشر، حفظ و احترام به حُرمت و کرامت انسان ها از اوجبِ واجبات می باشد. لاکن نقض آن در مواردی که منجر به حفظ و احترام بیشتر و بیشتر به حُرمت و کِرامت انسانها گردد از طرف ایرج مصداقی جونم اینا بلامانع می باشد.
– تبصره اوّل: در زمان خواندن این بند تکرار ریتمیک آهنگ "من دوست دارم بیشتر، بیشتر" توصیه می شود.
– تبصره دوّم: بر خلافِ ادّعای سایت گفتگو های زندان و هیئت اجرایی راه کارگر و کسان دیگر، وزیر فتحی به هیچ عنوان ترور شخصیّت که نشده هیچ، بلکه به کرامت و حرمت شخصیّتی او کمکِ بلاعوض گردیده است. مثل همان کمکِ سیصد دلاری معروف. در صورت بی اثر بودن کمکهای بلاعوضی تا کنون انجام گرفته و پافشاری بر مواضع قبلی آقای وزیر فتحی، طیّ مقالات دیگری در آینده کمک های بلاعوض بیشتری برای ایشان در نظر گرفته خواند شد!
– تبصره در تبصره ی دوّم از مادّه ی چهارم: این کمک های بلاعوضی محدود به آقای وزیر فتحی نبوده و شامل تمامی چپ هایی که در برخی موارد دچار تیر کشیدگی در ستون فقرات میگردند نیز میگردد. از جمله علی دروازه غاری و آقا نوریک خودمان و ...
5 – در راستای تنویر و شکوفاییِ افکار عمومی به سمتِ شناخت هر چه بیشتر و عمیق تر تاریخ مبارزاتیِ جوامع بشری بالاخص ایران خودمان خواندنِ مقاله ی - من و "حق" بیژن جزنی و کشتار 30 فروردین 1354- اثر ایرج مصداقی جون به همه ی دوستان چپی در گرد همایی های سه نفره پیشنهاد می گردد. مقاله ی مزبور دارای بخشی با عنوان "دوران کودکی و نوجوانی" می باشد که خواندن آن از نان شب که هیچ، حتی از منتخب آثار لنین هم حیاتی تر است.
- تبصره ی اوّل: در ادامه به اهمیّت مطالعه ی مقاله ی یاد شده پی خواهید بُرد. در صورت مطالعه ی بخش "دوران کودکی و نوجوانی" این مقاله اگر آب در دهانتان خشک و مو بر تن تان راست نشد، حتماً اشکالی دارید. لذا مراجعه به دکتر روانشناس متخصّص در "خاطرات کودکی و نوجوانی" تجویز میگردد. بردن یک نسخه از مقاله ی مذکور به نزد دکتر روانشناس در تشخیص هر چه سریعترِ بیماریِ تان کمک میکند. مقاله را در اینجا می توانید با خود ببرید. www.irajmesdaghi.com/maghaleh-454.html
– تبصره دوّم: هشدار؛ اگر دکتر مزبور سراغ نویسنده ی مقاله ی مذکور را گرفت، اصلاً و ابداً به روی مبارک نیاورده و سریعاً محل را ترک کنید. جدّی گرفتنِ هشدار مزبور الزامی ست. در صورت تجویز هر گونه دارویی، حتماً آن را در حین مطالعه ی یکی از مقالات مصداقی جون که بوفور در سایت های مختلف در دسترس می باشد میل نمود ه تا دچار عوارض جانبی حاصل از مصرف دارو نشوید!
– تبصره در تبصره: کمک های بلاعوضی ما مساوی با شخصیّت و کرامت بیشتر شماست. در همین راستا تمامیِ چپ هایی که کوچکترین نشانه ای از کمبود شخصیّتی و یا نقصان در آن را احساس می کنند، در اوّلین فرصت مصداقی جون یا مش قاسم اش (یعنی نگارنده) را در جریان قرار داده و اطمینان خاطر داشته باشند که کمک های بلاعوضی ما در اسرع وقت با چاپ مرغوب به کمک شان آمده و منتشر خواهد شد.
تبصره در تبصره در تبصره – معرفی چپ هایی که خجالتی بوده و یا به کمبود "شخصیّتی" خویش واقف نیستند به عهده ی چپ های "شخصیّت سازی" شده می باشد و بنگاه کمک های بلاعوضی مصداقی جون و مش قاسم اش مسئولیّتی در این زمینه بر عهده ندارد.
6 – در راستای آن که چپ ها همیشه طرفدار شعار "زمین از آن کسی است که روی آن کار می کند" بوده اند، بنابرین بحثی در این نیست که مالکیّت اوین نیز از آن کسی است که آن را مثل کف دستش می شناسد." با توجّه به این که تا کنون هیچ سند و مدرک و قباله ای از آشنایی کامل تر کسان دیگری دال بر شناختن اوین همچون کفِ دستِ مصداقی جون مشاهده، مناظره و مکاشفه نشده است، لذا بعد از "آزادی بخشی سازی" اِوین به دست نیروهای مردمی طرفدار "دخالت بشر دوستانه" شش دانگ اوین به نام همانی زده خواهد شد که آن را مثل کفِ دست می شناسد.
– تبصره ی اوّل: دریافت اطّلاعات کمکی برای کسانی که شیر فهم نشده اند، رایگان و بلاعوضی می باشد.
– تبصره ی دوّم: اعتراضات دریافتی به محض "انقلاب آزادی بخش" بعدی در یک ترمینال مردمی در حضور اتوبوس های برون شهری و درون شهری از جمله شرکت واحد اتوبوسرانی مورد بررسی قرار گرفته و بی مورد بودن انها به اطّلاع عموم خواهد رسید.
تبصره در تبصره – کسانی که در "دوران کودکی و نوجوانی" در منطقه ی اوین قدم های بیشتری زده یا زمان رستاخیز سیاهکل خبرهای بیشتری را دنبال می کرده و یا در زمان ترور هاوکنیز در ساعت مقرّر در آن محل حضور داشته و در "جریان جزئیّات عملیّات" قرار گرفته و یا از طریق سه حرف (ل، ب، و) یعنی لبو با بلشویک آشنا گشته، با در دست داشتن اصل شناسنامه با تاریخ توّلد دقیق و مشخص یعنی 1339، با ضریب هزار، برنده ی مزایده ی فروش اوین خواهند بود.
7 – در پهنا یا راستا و چپای آن که از قدیم گفته شده است که یک سرخ پوست خوب یک سرخ پوست مرده است، لذا یک چپ خوب هم یک چپ مرده می باشد. بنابرین با درود و احترام به روح پر فتوح و روان پر شکوه تمامی چپ هایی که صادقانه و خالصانه تا کنون به صورت محترمانه و داواطلبانه فوت نموده و هزینه ی سنگین کمک های بلاعوضی ما را کاهش داده اند، به چپ های حیّ و حاضر فعلی خاطر نشان می کنیم که چپ هم چپ های قدیم!
تبصره – دریافت کمک های بلاعوضی و شخصیّت ساز اسبق به ماسبق نمی گردد. لذا تماماً در خدمت به چپ های حَیّ و حاضر فعلی به کار برده خواهد شد.
8 –مادّه ی هشتم و پایانی – با توجّه به مواضع گوناگون و متفاوتی که چپ های مختلف در مورد مقاله ی مصداقی جون در چگونگی چپ کردن و "رفیق" شدن آقای وزیر فتحی هوادار سابق شریعتی دریافت گردیده احکام زیر در مورد سایت گفتگوهای زندان و هیئت اجرایی راه کارگر به صورت سمبلیک اعلام میگردد:
الف – سایت گفتگوهای زندان به علت بکار بردن و استفاده ی نعل به نعل کلمات و جملات هیئت اجرایی راه کارگر (هر چند قبل از آنها اعلام موضع نمودند) ولی بخاطر رعایت حُجب و حیا و مقادیری محافظه کاری در اعلام صریح نام ایرج مصداقی جان، با یک درجه تخفیف به برخورداری معمولی از کمک های مقالاتی – بلاعوضی مصداقی جان محکوم میگردد.
ب – بر عکس هیئت اجرایی راه کارگر به خاطر شجاعت وقیحانه و صراحت رذیلانه در بکار بردن نام ایرج مصداقی جان به اشد مجازات یعنی دریافت دائمی و اختصاصی کمک های مقالاتی – بلاعوضی مصداقِ مقاله نویسی ایران و ایرانی یعنی مصداقی جان محکوم میگردد.
تبصره در ماده ی پایانی – اعتراض به احکام صادره به دریافت کمک های بلاعوضی بیشتر منجر خواهد شد!
مصداقی جون
حال که با کمک رهنمود های داهیانه و بلاعوضی یانه ی تو عزیز و من که مش قاسم تان باشم موّفق به زدن مشت محکمی به دهان یاوه گویان دریافت کننده ی کمک های بلاعوضی یانه ی خود شدیم، با آرزوی سلامتی روحی و جسمی تو قهرمان رویاهای افشاگرانه ی خودم برگردیم به صحبت های خودمانی خودمان که از قدیم گفته اند، از هرچه بگذری سخن دوست (چه بلاعوضی چه عوضی) خوشتر است.
ایرج جونم، تو را به خدا، تو را به هر که می پرستی چه "مهرتابان" باشه، چه "عقرب اشرف نشان" مواظب سلامت خودت باش. یک لحظه فقط با خودت فکر کن، تویی که در بستر بیماری در بیمارستان به زور مصرف مورفین باز هم دست از "تلاش"، "جانفشانی" و "روشنگری" در جهت هدایت اپوزیسیون خارج از کشور بر نمیداری. اگر سالم و سر حال باشی، چه ها که نمیتوانی بکنی؛ ببین، اگر این "زخم های خوره" مانند نباشند، چه پتانسیل پر نوری از تو ساطع خواهد شد. پتانسیلی که "هاله ای" از نور و روشنگری با خود به ارمغان خواهد آورد و "هاله ی نورِِ" احمدی نژاد هم در مقابل آن خاموشی می گیرد.
میان پرده – فقط برای روشن شدن اذهان خوانندگان بی معرفتی که نمی دانند – چرا که باید خود میدانستند – می گویم که در چند ماه اخیر ایرج جان اغلب در بیمارستان بستری بوده و فقط جز در موارد ضروری مانند VOA و BBC و "دادگاه های مردمی" در انظار عمومی ظاهر نشده است. آن هم فقط در جهت اطّلاع رسانی و افشای جنایات رژیم و با استفاده از مقادیری مورفین. و باز در جهت تنویر اذهان بخش دیگری از خوانندگان بی معرفت که ممکن است موش بدوانند که مورفین با مریض کارهایی می کند که ممکن است آن مریض نتواند که این کارهایی که ایرج جونمون در افشای عناصری مانند رفیق وزیر فتحی سابقمون انجام میدهد را انجام بدهد، عرض می کنم که اوّلاً ایرج مصداقی جان به قول مش قاسم از اوناش نیست، در ثانی من خود به عنوان توّاب تازه به دوران رسیده شهادت می دهم که در بیمارستان های دول پیشرفته ای مانند سوئد، به خاطر احترام به ارزش های انسانی و دفاع از حقوق فردی انسان ها، امکانات و وسایلی در اختیار بیماران قرار میگیرد که بیمار حتّی در حالت کما – تأکید میکنم، حتّی در حالت کما - هم بتواند نظرات، پیشنهادات، افشاگری ها و کمک های بلا عوضی اش را به چاپ برساند.
نتیجه گیری اخلاقی - شتری که بر در هر خانه ای ممکن است که بخوابد
– در راستای آنکه من خودم به خوبی به یاد دارم که سالها پیش وقتی که آقای فرج سرکوهی طیّ نوشته ای افاضاتی در مورد رفیق بیژن جزنی مکتوب نموده بودند، مهدی اصلانی خودمان طیّ مقاله ای جانانه در مجلّه ی آرش جوابی دندان شکن به ایشان داده و در آخر با اشاره به "تیر کشیدن مهره های کمرشان" در زمان شنیدن نام رفیق بیژن مقاله ی خود را به پایان رسانده بود.(نقل به مضمون) ولی بعد از آن احتمالاً کسی به یاد ندارد که ایشان مثلاً در نقد مواضع ایرج جونم اینا در مورد جنگ، تحریم و چلبی سازی در ایران، اصلاً و ابداً "مهره ی کمرشان" تیر کشیده باشد؛ و یا بعد از نقره داغ شدن بسیاری از چپ ها در خصوص آمریکائی شدن آقای مسعود نقره کار اینای خودمان با آن توصیف "هنری"، "ادبی" و "اروتیک" ایشان نشانه ای از تیر کشیدن هیچ مهره ی کمری مشاهده نگردیده است. بنابرین صد در صد حق با ایرج مصداقی جون می باشد و بس.
– در راستای این که بسیاری از چپ ها نظر لطفی به مقاله ی ایرج جونم با عنوان - من و "حق" بیژن... - که مدّت ها پیش در مجلّه ی آرش و اخیراً در سایت خودشان منتشر شده نداشته اند. موارد مکشوفه ی زیر برای اطّلاع آن دسته از چپ های هنوز "مهره دار" اعلام می گردد. یادآوری این نکته ضروری است که موارد مکشوفه فقط از بخش خاطرات دوران کودکی و نوجوانی ایرج جونم اینا مطرح می شود که مصداقی جون با فروتنی، شرم و حیا و به دور از کیش شخصیّت در مورد خودشان با اکراه بر کاغذ آورده اند:
آی چپ ها، بدانید و آگاه باشید و البتّه چشم تان هم کور ولی:
– مصداقی جون در سن پنج سالگی به همراه خانواده و با راهنمایی برادر مجید شریف واقفی به بازدید از مراحل مختلف تصفیّه ی آب در شرکت آب رفته است. وقتی که فقط پنج ساله بوده، باور کردنی نیست ولی باور کنید که در پنجاه و چند سالگی اون روزها را به خوبی به یاد داره. نکته چیست؟ نکته در آن است که از همان دوران بچگی به امور "تصفیّه" جات علاقمند بوده است!! آشنایی با امور تصفیه در دوران کودکی، حال در دوران میانسالی به کمکش آمده است!! برای همین "تصفیه ی" چپ نورسیده ای مانند رفیق سابق وزیر فتحی برایش مثل آب تصفیّه کردن سهل و ساده است!
– مصداقی جون وقتی که فقط ده یازده ساله بوده هر هفته یک کتاب از کتاب های صمد بهرنگی را مطالعه میکرده. باور نمیکنید، از پدرشان سوال کنید. علّت قطع شدن مطالعه ی هفتگی شان نه عدم علاقه یا اکراه پدر در ابتیاع کتب صمد بهرنگی و یا زیرزمینی بودن کتابهایش بوده باشد! نه. بلکه مشکل به احتمال زیاد در جوابگو نبودن صمد بهرنگی در داستان نویسی بوده!!
– مصداقی جون وقتی فقط ده سال داشته از تمام وقایع سیاهکل با خبر بوده و اخبارش را در روزنامه ها دنبال کرده و در دل آرزوی پیروزی آنها را داشته است. گر چه دایی جونشون به عنوان یکی از فرماندهان عملیّاتی ژاندارمری برای ختم غائله به منطقه اعزام شده بوده است.
– مصداقی جون وقتی فقط یازده ساله بوده یعنی سال 1350 و بعد از ترور تیمسار فرسیو توسّط چریکهای فدائی خلق، نگران و دلواپس دائی جونشون اینا بوده است که هم در سرکوب سیاهکل و هم در تشکیل "کمیته ی مشترک ضدّ خرابکاری" فعّالیّت های "انسانی" انجام میداده است.
این نگرانی در مورد جان دایی جون تیمسار و آرزوی قلبی در مورد پیروزی چریکها حالتی از پارادوکس های روحی روانی برای ایرج جونمون اینا ایجاد کرده بود که اثراتش تا هم اکنون هم ادامه دارد. البتّه بعد از نوشتن مقاله در مورد حقی که رفیق بیژن به گردن او داشته و یادآوری دوران کودکی و نوجوانی خود همراه با رعایت فروتنی، شرم و حیا تا حدودی دچار آرامش درونی شده است ولی نه کاملاً.
نگرانی در مورد دایی جون تیمسار، شمّ اطلاعاتی ایرج جون را در سن یازده سالگی به حدی شکوفا نمود (همین شکوفائی اطّلاعاتی است که الان در هزار و یک مورد از جمله افشای رفیق شده های بدون مجّوزی مانند وزیر فتحی کارآیی یافته) بطوری که در چند مورد "سوراخ های امنیّتی" که ممکن است دائی جان را در معرض خطر قرار بدهد به مادر خودشان اطّلاع داده، و بیرحمی تا آن حد که از جانب مادر مورد شماتت و سرزنش قرارگرفته بود. یادتون نره که ایرج جون فقط یازده ساله بوده.
من اطمینان خاطر دارم که شما تا مقاله ی مصداقی جون در مورد حقی که بیژن به گردن او داشته را نخوانید، نمی توانید به کُنه توانایی ها و استعداد خدادادی که در وجود ایرج مصداقی در عرصه ی کارهای اطّلاعاتی وجود دارد پی برده و با شستن چشم ها آنجوری که ایرج جون به دنیا، مسائل حقوق بشر، دمکراسی، "دخالت بشردوستانه"، تحریم و جنگ و پیراهن عثمانی به نام مجید شریف واقفی نگاه میکند نظر کنید.
باور نکردنی ست ولی باور کنید که ایرج جونم آن وقتی که فقط سیزده ساله بوده به علّت اینکه هم کتاب و مجله خوان بوده و هم کنجکاو (و همه ی نکته در همین کنجکاوی است) تقریباً تمام صحبت ها و سخنان خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان را از بر بوده است. وقتی تنها سیزده ساله بوده بر سر محل ترور هاوکنیز حاضر بوده اون هم دقایقی پس از ترور او و .... اصلاً بگذارید عین نوشته ی ایرج جونم را برایتان کپی کنم چون من تقریباً با اطمینان میتوانم بگویم که حتی ممکن است پرویز قلیچ خانی (سردبیر آرش) هم این مقاله را با دقت نخوانده است چه برسه به شما چپ ها! مصداقی جون مینویسند:
"از آنجایی که دقایقی پس از ترور هاوکنیز به محل رسیده بودم با اشتیاق اخبار مربوط به او را دنبال میکردم." و چند صفحه بعد: "12 خرداد 1352 (یعنی وقتی ایرج جون مصداقی فقط 13 ساله اش بوده، آن هم در فصل امتحانات) ساعت شش و نیم صبح، ژنرال لوئیس هاوکنیز رئیس اداره ی مستشاری آمریکا توسّط مجاهدین در خیابان جلفا، خیابان سیمرغ (مینا سابق) نبش کوچه ی رامونا ترور شد. در ساعت هفت و پانزده دقیقه ی صبح هنگامی که جنازه را در آمبولانس می گذاشتند به محل رسیدم و تا ظهر آنجا ماندم و در جریان جزئیّات عملیات قرار گرفتم. (نپرسید از طرف کی؟) مأموران ساواک، ارتش و پلیس، حضوری گسترده در محل داشتند. خبرنگاران و عکاسان جراید با هر کسی که شاهد ماجرا بود گفتگو و مصاحبه می کردند." (تأکیدها از مش قاسمِ مصداقی جون میباشد)
تبصره: این تبصره مربوط به رفیق تازه به چپ رسیده، آقای وزیر فتحی می باشد و خواندن آن برای بقیّه ی چپ ها الزامی نیست.
خطاب به آقای وزیر فتحی "رفیق" سابق:
وقتی ایرج مصداقی جان بخوبی به یاد دارد که در 13 سالگی دقیقاً ساعت هفت و ربع در محل ترور هاوکنیز حاضر و ناظر بوده و "در جریان جزئیّات عملیّات قرار گرفته" و فروتنی، شرم و حیا مانع از آن میشه که مصداقی جون بگه که یکی از اون تیمسار میمسارها اومده جلو و در حالی که پاهاش را به هم کوبیده، ادای احترام کرده و ایشان را در جریان جزئیّات عملیات قرار داده، آن هم حدود چهل سال پیش، آنوقت شما فکر میکنید اون سیصد دلاری که در همین یکی دو سال اخیر به شما داده یادش رفته؟ زهی خیال باطل!
فقط این را بدان که ایرج مصداقی جان مثل مش قاسمِ دائی جان ناپلئون از اوناش نیست.
پیشنهاد – وزیر جان از من به تو نصیحت:
1 – اوّلاً اصل پول به اضافه ی بهره ی آن را، در اسرع وقت به حسابی که در مقالات بلاعوضی آینده ارائه می شود واریز کن!
2 – طیّ مقاله ای جانانه، صادقانه، شاعرانه (هر چی باشه شما رهیاب هم هستید) از ایرج مصداقی جون اینا دلجویی کرده و انزجار و تنفّر خویش را نسبت به بچه های گفتگوهای زندان، هیئت اجرایی راه کارگر، فریبرز رئیس دانا، ناصر زرافشان، تقی شهرام (این از همه بیشتر) محمد مالجو، محمد قرگوزلو و تمامی کسانی که در ایران در ناز و نعمت و آسایش و امنیّت کوچک ترین حق شناسی نسبت به ایرج مصداقی جونمون اینا ندارند ابراز کرده و بعدش دیگه توکل به من و خدا کن.
3 – در صورت مقبول افتادن موارد فوق الذکر من هم سعی می کنم( البته قول نمیدهم) که ریشی گرو گذاشته، به همراه چند مقاله ی دهان پر کن مثل (ایرج مصداقی، قسم حضرت عباس و دُم کرکس) دَمَش را ببینم شاید، شاید که فرجی شود. www.hafteh.de
4 – در آخر این نکته را به شما یادآوری کرده و شهادت میدهم که قلب ایرج مصداقی جان پاک و تمیز و به دور از هر گونه کینه جویی شخصی مانند برگ گل نازک و شکننده است. تا همین جا به هزار و یک شیوه ی انسانی – اطّلاعاتی – بلاعوضی از شما خواسته است که حدّاقل دو خط در موردش بنویسی و بگویی که بالاخره مسلمانی، چپی، راستی، طرفدار شریعتی هستی یا نیستی و اینجور چیزها. اما تو به احتمال قریب به یقین سیصد دلار را در جیب گذاشته و در ینگه دنیا در حال خوشگذرانی و شعر سرایی عمر می گذرانی. آخه لامصّب حداقل دو بیت شعر در مدح یا مذمت اش بگو.
مصداقی جون در همین چند ماهی که یک پاش در بیمارستان و پای دیگرش در VOA و BBC و "دادگاه های مردمی" بوده به اندازه ی چندین و چند چپی مقالات راست راستکی و بلاعوضی نوشته و بس. دیگر خود دانی، از ما گفتن بود.
بهت بر نخوره وزیر جان ولی اعتراف در حضور هیاتی به نام ایرج مصداقی از زمین تا آسمان با هیأت مرگ سال 67 فرق داره. چند تا از فرقهاش را برات میشمارم تا ترست بریزه:
الف - اونا چند نفر بودند، ایرج جون یک نفره
ب - اونا ریش و پشم و عمّامه داشتند مصداقی جون ریش که نداره هیچ، کراوات هم استفاده میکنه.
پ - اونا تصفیه میکردند بدون این که کوچکترین اطلاعاتی در مورد امور تصفیه داشته باشند. در صورتی که ایرج مصداقی جون، 5 سالگی مراحل مختلف "تصفیه ی" آب را گذرانده، 11 سالگی نقاط کوری که ممکن بوده است دایی جونِ تیمسارش از آن طریق آسیب ببیند را به مادر تذّکُر داده، و در 13 سالگی در جریان کامل جزئیّات ترور یک آمریکایی قرار گرفته. همه ی این تجربه ها تا سن 13 سالگی به طور کامل و خود جوش و با اتکّا به قریحه و ذوق استعداد شخصی و با تخیّل کودکانه ی کسی که کتاب "کچل کفترباز" را خوانده باشد ممکن است.
ت – اونا یک سوال ساده که به آره یا نه منتهی میشد میکردند و بعد زندانی را به سمت چپ راهنمائی می نمودند در صورتی که ایرج مصداقی جون خروارها سفید را سیاه میکند با سند و مدرک که تو نوعی را به راست هدایت کند بدون آن که تو حتی یک بله یا خیر گفته باشی.
ث – و آخر این که آنها ترور فیزیکی می کردند، یعنی خیلی ساده به دار می کشیدند. در صورتی که حاصل همه ی کارهای افشاگرانه – اطّلاعاتی – بلاعوضی یانه مصداقی جون اگر بخواهیم که خیلی، خیلی بدبین باشیم در نهایت به ترور شخصیّت می انجامد. شخصیّت را باز هم می شود ساخت امّا جان از کف رفته را چی؟ خودت کلاهت را قاضی کن که اینور دنیا انتخاب با توست امّا تابستان 67.....؟
آخر کلام:
مصداقی جون، هم بزن، بهم بزن، زیر و رو کن تا میتونی این آش را شور کن. آشی که نخود لوبیاش مسعود نقره کار و نقی حمیدیان باشه باید هم آشپز باشی آن تو باشی. برا همین تا میتونی به هم بزن و زیر و رو کن. دوره زمانه ی توست. چرا بهم نزنی؟ بذار بگند مصداقی چوب دو سر طلاست. چه اهمیّت داره؟ اصلاً چوب چند سر طلا خوب که چی؟ آخرش که یک روز ایران خودمان "آزاد سازی" خواهد شد. آنوقت کی میتونه کنترل اوین را در دست بگیره؟ کسی که اونو مثل "کَف دستش" بشناسه. کی لیاقت ریاست "وزارت اطّلاعات " را خواهد داشت؟ فقط کسی که سالها کار اطّلاعاتی کرده باشه، چه کسی خوش تیپ تر و با کلاس تر از تو که به عنوان یک "مقام امنیّتی" با وقار و ثابت بتونه بر صفحه ی "سیمای آزادی بخش" شده ی ایران که شاید آن موقع دیگه ایران سابق باشه، ظاهر شده و اذهان عمومی را روشن کند؟ فقط تو، تو، تو.
از هیچ کس و هیچ چیز نترس. هم بزن، چوب بگردون، زیر و رو کن.
دوران حمید اشرف سالهاست که به آخر رسیده. زمانه به کام توست. هم بزن، افشا کن افشا کن. جنبش را از کمک های بلاعوضی یان خویش
محروم نساز. ای مصداقِ بارزِ همه ی مصادیقِِ اطّلاعاتیِ جهان، ای مصداقی جان، چوب بگردان و هم بزن، لو بده، لو بده.
علی ستّاری sattari1960@gmail.com
نوامبر 2012 میلادی
آبان 1391 خورشیدی
بعد از تحریر:
با استفاده از کلام شاملو:
هیچ کس با هیچکس سخن نمی گوید
که "مصداقی" به هزار حرف در سخن است
"چپها" بر مردگان خویش نظر می افکنند با طرح خنده ای
و انتظار "کمک های بلاعوضی مصداقی جان" را میکشند
بی هیچ خنده ای!!
سایت ایرج مصداقی جان برای اطّلاعات بیشتر در مورد مقالات و کمک های بلا عوض ایشان http://www.irajmesdaghi.com
|