بسوی انتخاب
۵- جنبش های اجتماعی. رهبری، احزاب و سازمان های سیاسی
شیوه غالب مبارزات مردم


محمدرضا قاسمپور


• آنچه رخ داده تغییر زاویه نگرش و دورشدن احزاب و سازمان ها از تمایلات مردم، سمت گیری سیاسی و شیوه مبارزه انتخاب شده از سوی آنهاست که با عدم موفقیت در تاثیرگذاری بر پروسه شکل گیری انقلاب و شکست تاثیرگذاری پس از پیروزی انقلاب، ارتباط دو سویه را مختل ساخته است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۹ آذر ۱٣۹۱ -  ۲۹ نوامبر ۲۰۱۲


گلایه:
       درتاریخ یکصدساله مبارزات دموکراسی طلبانه وعدالت جویانه مردم ایران دوانقلاب تحول گرانه، سه جنبش منطقه ای گیلان،آذربایجان وکردستان)منتهی به نتیجه اولیه وچند جنبش سراسری متوقف شده وبه انتها نرسیده،شاخص ترین اند.انقلاب مشروطه استثنائا"حجم وسیعی ازمطالعات کاوشگرانه و نظریه پردازانه را به خود اختصاص داده است. جنبش ملی شدن نفت هنوز زیرسایه مواضع احزاب وسازمان های سیاسی،منافع گروهها واشخاص بهره بردار،دولت ها وسازمان های جاسوسی عامل، سرکوب کننده گان وغصب کننده گان جنبش ودر نهایت پاک کننده گان پلیدی های نظام سرمایه داری قراردارد.انقلاب به تاراج گذاشته شده بهمن هنوز نفس می کشد و چون پاسخ های زنده درپی دارد ظاهرا" صلاح نیست عمیقا مورد بررسی قرار گیرد !(اگر چه شجاعانی یافت می شوند که وقیحانه وچشم درچشم، تاریخ ورق نخورده راهم تحریف کنند)آنچه بوده وهست درمحدوده تحلیل های سازمانی وارائه نظرات سیاسی جانبدارانه قابل جمع بندی است ونمی توان مهربررسی علمی جامعه شناختانه برآنها زد.بااین توصیف متاسفانه بنظرمی رسد برای بسیاری ازاحزاب وسازمان ها، مبارزان وفعالان سیاسی ومتفکران ونظریه پردازان سیاسی واجتماعی گزاره"گذشته چراغ راه آینده است" برخلاف بارمفهومی نهفته اش، جمله ای کلیشه ای وتهی شده ازارمغانی است که به کارنسق گیریهای بیرون گودآید واندرزهای تخریب کننده.غلبه این فضا باعث شده است درتحقیق وارجاعات سیاسی،گذشته آن چنان مورد واکاوی قرارنگیرد تا برون دادی برای یافتن راه آینده بدست دهد.عموما" تلاش های بی پروا و ناشیانه ای بوده اند ازبازسازی ناچسب گذشته درحال، تادرپناه برداشت کنونی ازرخدادها وکشف برخی ازخطاهای گاه گریزنا پذیرگذشته گان، خوراک خود نابغه خوانان ونظریه پردازان یک شبه فراهم گردد وسمبه واخورده گان وتخریب چیان دورازمهلکه پرزورتر، تاهم چنان دربر یک پاشنه بچرخد واصل ضرورت بررسی رخدادها درفضا وشرایط وقوع به جمله ای بی خاصیت وتهی ازمفهوم تبدیل گردد و دستاورد های ماندگارشان به هیچ آید.فاجعه بارتر آنکه جدای ازنورسته گانی که حتی برپیشینه سیاسی چند دهه اخیر نیزگذری نداشته اند، بنظر می رسد بسیاری از سیاست پیشه گان کهنه کارنیزاندوخته های تاریخی خود را به صندوق امانات ذهن سپرده وکلید آنرا به دریا افکنده اند.اینان بدون اندیشه درباره بستر تاریخی وشرایط عینی ظهورجنبش های اجتماعی درمواجهه باهرحرکت مردمی آنچنان شگفت زده می شوند که درهنگامه سرکوب ، شکست یا سکون پس ازتحلیه انرژی کاذب پمپاژ کرده به ذهن خود انگشت حیرت به دهان می گیرند و وا خورده وهیاهوکنان از اساس منکرهرآنچه بوده است می گردند.
       و اما در ارتباط با نوشته پیش روی. هرچنداختصاروتکیه بردانسته های عموم،باعث پیچیدگی غیرواقع ودرک نا روشن می گردد اما گریزی نیست، دراین مختصربیش ازاین نگنجد. آنرا طرح مسئله ای تصور کنید که کار می طلبد. این درست که آنانی که سال هاست به عمق مسئله پی برده و مدت ها به آن اندیشه اند،خودبه بسط آن خواهند پرداخت ،اما اگر زمان ومکان اجازه داد نگارنده نیز پژوهش های خود را تنظیم و تقدیم خواهد کرد.درغیراین صورت تاریخ چیزی راازدست نخواهد داد وچرخ گردون هم چنان می چرخ و دنباله روان را مقهور وآویزان شده گان را به دنج گاه های خود پرتاب خواهد کرد.

درآمد:

       درایران معاصرانقلاب ها وجنبش های اجتماعی متعددی بوقوع پیوسته که درنگاه اول هیچ یک نه تنها به خواست های اولیه خوددست نیافته اند وجامعه رادرچهارچوب ومسیراهداف تعییین شده رهنمون نساخته اند، بلکه گاه به گونه ای دگرگون شده اند که درتغییرمسیر رخ داده برضد اهداف اولیه عمل نموده وبازگشت به عقبی تاسف باررخ داده است.این انقلاب ها وجنبش ها که جدای ازتعاریف و تفاسیررایج و تبیین شده درزمان، دراهداف نشانه گذاری شده شان یعنی احقاق حق مظلوم، برقراری دموکراسی- کسب آزادی وسودای عدالت اجتماعی، یگانه بوده اند، درکسب نتایج وسمت گیری نهائی نیزدرفرایندی نه چندان متفاوت به یک سوگام برداشته اند. درگردش انقلاب مشروطه به استبداد پهلوی،ازفضای سنتی آزاد وخود باروردوران قاجارنشانی نمی ماند وجامعه بسوی اعمال دیکتاتوری،استبداد و وابستگی سیستماتیک پیش می رود.عدالت اجتماعی پذیرفته شده درسنت نیز که درعمق باورهای مذهبی ریشه دارد به مرورموردهجوم غریبانه سرمایه داری عاریتی قرارمی گیرد ودرکُنج ذهن ها پناه می گیرد.درگردش نهضت ملی شدن صنعت نفت به سوی استبداد،آزادی و دموکراسی نوپای دهه پرفرازو نشیب منکوب می شود ووابستگی سیستماتیک تاعمق ساختارحکومتی رسوخ می کند.عدالت اجتماعی محومی شود وپهنه استبداد واعمال دیکتاتوری سیستماتیک گسترده ترمی گردد. درانقلاب بهمن نیزهمین پروسه تکرارمی شوداما اعمال دیکتاتوری وسلطه جوئی فراتر از ساختار حاکمیتی به عمق ساختارسیاسی تسری می یابد، براعماق جامعه تاثیرمی گذارد و خوی انتقام و انتقام گیری را درگستره جامعه به فرهنگ سیاسی وصله می زند. مفاهیم آزادی،استقلال وعدالت اجتماعی ازبنیان تغییرمی یابند واساس فرهنگ واندیشه مورد هجوم قرارمی گیرد. بدینسان هرباز گشت دوباره ی حاصل از شکست، تاثیری منفی ترباقی می گذارد.هرچند درچرائی این استمرار، طی دهه های اخیر مطالعات بسیاری صورت گرفته وپاره ای نیزمقبولیت یافته اند وبرخی نیزیافته ها را درچهارچوب نظریه تکرار یک چرخه تاریخی جمع بندی کرده و به تصویر کشیده اند. اما جدای ازراستی و ناراستی جمع بندی این برداشت ها درقالب نظریه، درست ترآنست که بتوان حتی ازاین چرخه تصویر شده نیز استنتاجی حال یافت و راهکاری عملی برای برون رفت از این تکرارارائه داد.

طرح مسئله:
       بهره برداری ازاندوخته وتجربه های مبارزات تاریخی ملت برای دست یابی به دموکراسی، آزادی ورهائی نهائی اززنجیرهای اسارت اقتصادی- سیاسی وفرهنگی چراغ راه آینده است، چراغی که روشن کردن آن مستلزم واکاوی عمیق وعلمی رخدادهای اجتماعی چند گانه ایست که نقش خود را برتاریخ معاصر ایران حک کرده اند. درانبوه مطالعات انجام شده آنچه هنوز درگذرایام مخفی مانده وبهائی درخور نیافته است تا به همت محققان علوم اجتماعی پیراسته شده و درعرصه تولید فکرمددکار مبارزان راه آزادی گردد، نوع و شیوه سازماندهی وتاثیر احزاب وسازمان های سیاسی برجامعه وجنبش اجتماعی برخاسته ازآن و تاثیر متقابل جامعه و جنبش های اجتماعی شکل گرفته برآنهاست. وآنچه که هنوزدر پرده زمخت ابهام مخفی است، شیوه غالب مبارزات مردم وسیر تکوین و پیدایش این شیوه درهر جنبش اجتماعی است. شیوه غالبی که درهر مقطع مختصات ویژه خود را داشته و فراترازاحزاب و سازمان ها وگاه برفرازرهبری انقلاب ها وجنبش ها عمل کرده است. شیوه غالبی که یا احزاب و سازمان ها را به تقابل فرا خوانده و یا درخود حل کرده است. بی تردید این مجمل جای چنین تحلیل جامع نگرانه ای نیست چه این سترگ نیازمندهمتی پایداروتلاشی جمعی وسازمان یافته است که هنوز نزدمحققان وپژوهشگران ایرانی جایگاه مناسب نیافته است. اما برای پرتوافکنی برمبانی اندیشه ای که باتوجه به مجموعه شرایط حاکم برجامعه، طرح ارائه شده درمقالات قبلی یعنی "تشکیل مجلس شورای ملی" خروجی منطقی آن شده است، گریزی نیست که این دید گاه قدری شکافته شده وبا نگاهی تطبیقی، تحلیلی مختصرازنقش هدایت گرانه ورهبری کننده شخصیت ها،احزاب، سازمان ها وتشکل های مردمی ومهمتر ازهمه شیوه غالب مبارزه مردم، درشکل گیری، شکست وپیروزی انقلاب ها و جنبش های اجتماعی ارائه گردد. دراین مورد نگارنده معتقد است با شناخت، تعریف وتبیین مقولات پرداخت نشده ای چون :
- نقش احزاب وسازمانها درتعیین و رسمیت دادن به شیوه مبارزه.
- تابعییت،همسوئی وسمت دهی رهبری به شیوه غالب .
- خود زاینده گی عرصه عمومی مبارزه وعروج شیوه غالب.
- شیوه غالب مبارزات مردم وعمق یافتگی آن در جامعه.
    درانقلاب ها و جنبش های اجتماعی موفق ونا موفق گذشته است که می توان به راهکاری نوین دست یافت. این مقولات درکنارریشه یابی ماهوی و بررسی کیفی مقولات شناخته شده ای چون:
-تشکل یابی ، اتحاد واتئلاف های رسمی وغیررسمی نهادهای مدنی.
- هماهنگی و یکپارچگی مواضع رهبری و نهادهای حمایت کننده.
- موانع اجتماعی و زیر شاخه های تاثیر گذار فرهنگی وسیاسی آن .
- تاثیر متقابل مقولات بر یکدیگر وتاثیرانحصاری هریک بر روند تحولات،
- واکنش دیالکتیکی درونی جنبش وتاثیر تعیین کننده آن بر کل جنبش( روند تحولات)
      است که می توان با تعمق دراثرگذاری تحولات اجتماعی وسیاسی - اقتصادی دهه های اخیردرانطباق بابافت فرهنگی درحال تغییرکنونی، چشم اندازی ترسیم وبا تکیه برآن استراتژی مبارزاتی را تدوین کرد.ازاینرو دراین ارتباط ابتدا از زاویه مقوله فوق نگاهی به انقلاب ها و جنبش های اجتماعی معاصر انداخته سپس تلاش می شود باردگیری توالی تاریخی سازماندهی مبارزات ملت توسط احزاب وسازمان های سیاسی و درنهایت مقوله خودسامان یابی جامعه وتبیین شیوه غالب مبارزاتی آن درمقاطع مورد نظر، به چهارچوبی دست یافت که درانطباق با تحولات اجتماعی - فرهنگی دهه های اخیر- شرایط نوین بین المللی واوضاع پیچیده ی منطقه دگرگون شده خاورمیانه - ساختار سیاسی کنونی جامعه، وتغییرنگرش وسمت گیری احزاب وسازمانهای سیاسی برخواسته ازآن. چهارچوب نظری شکل گیری ایده ولزوم تشکیل مجلس شورای ملی تشریح گردد.این مبحث به سه بخش تقسیم گردیده دربخش اول از زاویه مورد نظر نگاهی اجمالی به انقلاب ها وجنبش های اجتماعی معاصرمی اندازیم. دربخش دوم به نقش احزاب و سازمان ها و ارتباط رهبر وکادر رهبری با احزاب و مردم پرداخته حواهد شد و بخش سوم اختصاص یافته است به تبیین شیوه غالب مبارزات مردم.

بخش اول
نگاهی اجمالی بر جنبش های اجتماعی


    الف) جنبش های سراسری:
       ۱- انقلاب مشروطه: ساختاراجتماعی قوام نیافته ایران درآن دوران هر چنددر کلیت با کشورهای آسیائی زیر خط روسیه مشابهت های فراوان داشت اما ازویژه گی های منحصر بفردی نیز برخوردار بود.همین ویژه گی هاست که باعث می شود انقلاب مشروطه نه درقالب مبارزات رهائی بخش اززیریوغ استعمار،بلکه فرسنگ ها پیشرو تردرقالب مبارزه برای کسب آزادی، دموکراسی و حقوق مدنی تجلی یابد تا تاریخ ایران را پس ازقرن ها واماندگی ورق بزند وبرای مبارزات ملت های دیگر خوراک تهیه کند.درارتباط با موضوع مورد نظر مقاله ودرواقع از جنبه ذهنی یعنی ورود به مقوله آگاهی اجتماعی درکلان سطح جامعه که طبق مستندات تاریخی موجود برای اولین باردراین مقطع قابل رد یابی است، مشروطه تحولی اجتماعی برخواسته ازحسرت و رنج عقب مانده گی ازتاریخ بود.دراین انقلاب نه ازرهبری واحد وسازمان رهبری کننده منسجم اثری بود،نه ازاتحاد وائتلاف سازمان یافته ی احزاب وسازمانهای سیاسی به روال مرسوم وشناخته شده امروز و نه از امواج خروشان توده های خشمگین انقلاب جوی.مبارزات اجتماعی هنوز برروابط وارتباطات سیاسی- اجتماعی ای استواربود که ریشه عمیق ومنفک نشده درسنت داشت.اما این انقلاب به یمن وازدل همان روابط سنتی به مدد همفکری وهمراهی روشن اندیشان متاثر از اندیشه سیاسی غرب وکارگران ومبارزان مهاجر، باعروج طبقات شهری وهم سنگری جانبدارانه برخی ازطوایف (با تکیه برشیوه سنتی مبارزات آنان وانگیزه همیشه غالبِ قیام برعلیه مرکزیت بی کفایت و موریانه زده ) به بارنشست ومنبع آغاز تحولات عمیق اجتماعی شد.
      عرصه این انقلاب را می توان عرصه پیدایش و جوانه زائی احزاب و تشکل های سیاسی نوین قلمداد کرد. احزاب و تشکل هائی که در دوران درناک بارداری بیست ساله مشروطه هر چند در مجموع خود مدد رسان زایش و پروراندن نوزاد نامشروع آن بودند،اما توانستند آشنائی اولیه با احزاب را به جامعه تزریق کنند و فرهنگ سیاسی عاریتی را به جنگ سیاست ورزی سنتی بفرستند. درواقع خروجی این انقلاب را می توان آشنائی حداقلی ی طیفی ازطبقات شهری به حق حاکمیت ملی، حقوق شهروندی وباوراولیه به حق انتخاب دانست، که درکنارشوق پیشترفت وجبران عقب ماندگی تاریخی وکسب اعتبار تمدن نوین ازسوی اقشارفرهیخته ترجامعه نمودار گشت.
       دراین انقلاب مردم به مفهوم عام آن نقش چندانی درشکل گیری وتداوم مبارزات برعهده نداشتند.می توان گفت بخشی ازعذاب دیده گان ازخودرائی وبی تدبیری حاکمان وآشفته حالی و تحقیرکشور یعنی تماس پیدا کرده گان بامقولاتی چون قانون وحقوق مدنی، به تبعیت از روشنفکران و آزادی خواهان به میدان آمده و کار را پیش بردند. ازاینرو مقوله ای تحت عنوان" شیوه غالب مبارزه مردم"عینیت ندارد. آنچه جاری است مبارزه شخصیت ها و احزاب و سازمان های بیرونی وشکل گرفته در جریان مبارزه است که طیفی از مردم را به میدان می آورد وپس ازشکست اولیه انقلاب برای باز پس گیری دوباره آن شیوه مبارزه مسلحانه را بر می گزیند.

      ۲- نهضت ملی شدن نفت:این جنبش ازدل احساس حقارت ازاشغال غیررسمی شانزده ساله رضاخانی وسلطه مستقیم اشغال گران متفق برکشور جوانه زد وازدرون مبارزات سیاسی، رهبری ازقبل مهیا نشده و کادر رهبری شکننده خود رایافت. تا به جنبشی ملی فراروید ودرطلوع پیروزی، حقیرانه منکوب گردد. برخلاف بسیاری از پژوهش ها و تحلیل های سیاسی ارائه شده، این جنبش را نباید فقط به مبارزات ملت علیه انگلیس وجلوگیری ازغارت منابع نفتی کشوریعنی درچهارچوب مسائل اقتصادی محدود کرد. بی تفاوتی ملت نسبت به تبلیغات پرهیاهوی بدست آوردن حقوق نفتی و رهبری شاه برا ُپک وگسترش دامنه مخالفت ریشه ملت با رژیم کودتا، خط بطلان پررنگی است براین تبیین ناقص از نهضت. خواست این جنبش را باید اعاده استقلال سیاسی – اقتصادی از دست رفته و آزادی از قیود بسته شده بر پا های رونده ملت بسمت توسعه و رشد و تعالی فرهنگی دانست. این جنبش مبارزه ایست برای گریزازبازگشت دوباره به استبداد، برقراری دموکراسی و تابعیت یکسان از قانون . در واقع جنبش ملی شده نفت را باید تلاشی دوباره برای اعاده مشروطیت از دست رفته دانست که رهبر پرچم زده آن تا پایان به آن وفادار ماند و هستی خود را در راه آن هدیه کرد.
       عرصه این جنبش را می توان عرصه حضورمیدانی و تاثیرگذاراحزاب وتشکل های سیاسی شناسنامه دارشده و نهادهای مردمی نوین دانست. در این دوره است که احزاب و سازمان های برخواسته از بطن جامعه بدون التجاه به غیروبا تکیه برمردم توانستند درعرصه سیاسی کشور اظهار وجود نمایند و با سهیم شدن دردولت بخشی ازساختار قدرت را در دست گیرند. در واقع در این دهه که دهه بسترسازی، زایش وشکست نهضت ملی است، برای نخستین بارمردم می توانند مستقیما" درعرصه سیاسی کشورسهمی تعیین کننده بیابند. دراین جنبش است که بازبرای اولین بار توده ها درقالب کارگران و زحمتکشان، خود خواسته وسازمان یافته، همدوش وگاه به موازات وپیشرو ترازسایر طبقات اجتماعی به میدان می آیند ودر پیشبرد جنبش سهیم می گردند. دراین جنبش مردم تحت تاثیروهدایت احزاب وسازمان های حاضر درعرصه ساسی کشور،هدفمندانه به میدان آمده و با تبعیت از شیوه انتخابی آنها به مبارزه می پردازند. دراین دوره است که تحت تاثیر فضای سیاسی توسعه یافته توسط احزاب و سازمان های سیاسی، حاکمیت بدعت پایه گذاری شده درعصر مشروطه یعنی پدیده ساخت احزاب دست سازو فرمایشی را به عنوان عارضه ای ماندگار به فرهنگ سیاسی کشور تحمیل می کند.
       درارتباط با انتخاب شیوه مبارزه از سوی مردم باید گفت عدم گسترش جنبش به کلیه لایه های اجتماعی وگستره ایران، دو گانگی قدرت رهبری جنبش ورهبری سنتی جامعه ( روحانیت ) وسلطه فرهنگی رهبری سنتی برجامعه، جداسازی ناشیانه مبارزات منطقه ای از جنبش ملی و درنهایت چندعامل بسیار شاخص وموثر یعنی اولین تجربه تاریخی حضور گسترده مردم درعرصه مبارزه ای ملی و شکل گیری همبستگی ملی، وهم چنین تسلط احزاب و سازمان های سیاسی برافکارعمومی قوام نیافته و جهت دهی به آن- توانائی احزاب وسازمان های سیاسی درسازماندهی و فرماندهی نیروهای موثردرعرصه میدانی جنبش و بالاخره تقابل ایده ئولوژی ،اندیشه و آرای سیاسی احزاب وشخصیت های شاخص سیاسی و اجتماعی- این فضا را ایجاد نکرد که مردم در قالبی خود سامان یافته، تعیین کننده و تحمیل کننده شیوه غالب مبارزه گردند.

    ٣- انقلاب بهمن : انقلاب بهمن ازدل خشم کهنه حاصل ازسرکوب جنبش ملی، وابستگی سیستماتیک ساختارسیاسی- اقتصادی به امپریالیسم واحساس تحقیرازنادیده انگاشتن زبانه کشید ودرخفای ذهن روشنفکران مخالف خوان برای گذرازتاریخ پیشینه سازوهویت بخش رژیم و اشتیاق عام توده ها به تکیه برتاریخ ملموس وباورمندانه (مذهبی) غلیان کرد. رهبر واحد، حاضر به یراق و رزم جوی خود را به ستایش ستود وبه پیروزی نشست.هرچند بستر فکری واندیشه ساز انقلاب بهمن را نمی توان درقالب اندیشه ای مذهبی گنجاند و آنرا تلاشی برای اعاده مذهب قلمداد کرد. اما واقعیت آنست که جهت گیری سازمان ها وشخصیت های سیاسی و فرهنگی و تلاش آنها درتلفیق سنن مذهبی و دین بااندیشه های نوی مبارزه علیه امپریالیسم و وابستگی که ازدهه چهل آغاز ودرسال های واپسین رژیم پهلوی دربین بخش موثری از جوانان مذهب گرا به ایده ئولوژی مبارزاتی مبدل گردید و توده های باور مند را به تحرک وا داشت، بستری ایجاد کرد که نه تنها رهبری انقلاب بتواند ازقدرت تهیج گری آن که آبشخورش فرهنگی ریشه دار بود بهره گیرد، بلکه این امکان را فراهم آورد که رهبرهم زبان با توده ها بتواند بسیار فرصت جویانه دراندک زمان ممکن با پوشاندن لباس افکار توهم زای خود برتن این شبه ایده ئولوژی ظلم ستیزدر رجعتی به قرون و بازآفرینی ایده ئولوژیکی مذهب،خواست خود را برافکارعمومی تحمیل کرده و به ابزاری برای سطله و تحکیم اقتدار سیاسی – مذهبی اش مبدل سازد.
      این انقلاب درمجموع عرصه پس زدگی و رخوت درتاثیرگذاری احزاب و سازمان های سیاسی است. دراین میدان احزاب و سازمان های مضمحل شده توسط دستگاه های امنیتی رژیم پهلوی،دورمانده ازجامعه ومنکوب شده درفشاراتوریته رهبر استوار و برپا خواسته، زیر یوغ ایده ئولوژی مسلط ره آورداو، نقش خودرا به بعد ازپیروزی منتقل کردند وشُک زده وخود خواهنده، دست وپابسته پس نشستند. به گونه ای که حتی پس از پیروزی انقلاب نیزعلیرغم گسترش کمی وجذب وجلب بخش درخورتوجه ای ازنیروهای جوان ( بویژه ازسوی دوسازمان مجاهدین وفدائیان خلق ایران ) بدلایلی چندازجمله ماهیت توده ای انقلاب وبی تجربگی وتسلیم پذیری احزاب و سازمان ها دربرابرترفند تحمیلی حاکمیت و پذیرش نقش تقابل گرانه،نتوانستند نقشی دراداره انقلاب برعهده گیرند وآن چنان دربرابر سلطه ایده ئولوژیکی و ترفند های سیاسی حاکمیت عقب نشستند که حتی نتوانستند نقشی هدایت گرانه در جامعه ایفا نمایند. به گونه ای که حتی فرسنگ ها از قدرت تاثیرگذاری حزب توده ایران وتا حدودی جبهه ملی ایران دردهه بیست نیزعقب ماندند. دراین انقلاب نیز تنها حزب توده ایران بود که توانست دربازه زمانی اندک وبرخلاف پیشینه تاریخی خوددردهه بیست وحضورمیدانی قدرتمندانه اش درعرصه جامعه، بشکلی زیر جلدی که ازآن به عنوان القای ایده ئولوژیک درهردوعرصه عمومی وحاکمیتی انقلاب نام برده می شود، درقالب خط دهنده ای کم تاثیردرجامعه وحاشیه ای حمایتگردرعرصه حاکمیتی، ایفای نقش کند تا به نوعی به سنت خود نابود گری اش پای بند باشد. درمجموع باید گفت درهیچ یک ازاین تحولات اجتماعی نام برده،احزاب وسازمان ها نه نقش رهبری کننده، ونه نقش هدایت گرانه ای که منجربه تحول سیاسی پایداری گردد ایفا نکرده اند واولین وآخرین امیدهای جوانه زده برای ایفای چنین نقشی با سرکوب جنبش ملی شدن نفت پژمرد و به بارننشست.
    دراین انقلاب است که مردم برای اولین بار به عینیه وآشکارا دست به انتخاب شیوه مبارزه زده وبرای به زانو درآوردن رژیم پهلوی به مرورشیوه غالب مبارزه خود را نه تنها به احزاب و سازمان های سیاسی تحمیل می کنند، بلکه از این توانائی بر خوردار می شوند که شیوه مبارزه خود را به رهبری انقلاب نیز انتقال داده و او را وادار به تمکین ضمنی سازند تا رهبری نیز بتواند در یک بده و بستان متقابل با مردم با بهره گیری به موقع و هوشمندانه از این شیوه اهداف خود را عملیاتی کند.

۴- دو جنبش مردمی :
الف) جنبش دوم خرداد: دوم خرداد جنبشی بر خاسته از عمق جامعه ایست رها شده از خشم انقلاب و بهت جنگ هشت ساله. جنبشی است دو سویه وتعاملی بین مردم وشبه طبقات شکل گرفته درفرایند نیمه عریان ونه چندان پیچیده سمت گیری اقتصادی حاکمیت بسوی نظام سرمایه داری (منکوب شده در انقلاب بهمن). دراین جنبش شبه طبقات آغازگر در نبردی نابرابردرچهارچوب ساختارقدرت،بدنبال محکم کردن جایگاه خود درساختار طبقاتی مختلط کشور و تثبیت پایگاه اجتماعی خودهستند و مردم ِ گریزان از اتوریته نظام وساختار سیاسی تحمیلی آن،دراندیشه دست یابی به حقوق شهروندی وآزادی های سیاسی و اجتماعی. تعمیق این دو سویه گی است که جنبش را به خود زنی دو طرفه ودر نهایت به رخوت وشکست می کشاند.دراین جنبش نیزرهبری ناآماده و بهت زده از انتخاب، از درون جنبش پرچم می زند.این جنبش سرشارازبدعت ها و پدیده های نو ظهوراجتماعی است. روزنامه ها جایگزینی احزاب را می پذیرند. روزنامه نگاران مشق نکرده در جایگاه شخصیت های سیاسی می نشینند.دانشجویان سردمداری هدایت وخط دهی به مردم را برعهده می گیرند و پاره های تن نظام به رهبران اپوزیسیون مبدل می گردند.هر چند بسیاری از تحلیل گران اجتماعی جنبش دوم خرداد را به طبقه متوسط گره می زنند وسایر طبقات اجتماعی را درحاشیه قرارمی دهند. اما آرای دو دوره ریاست جمهوری خاتمی نشان داد که دیگر طبقات اجتماعی ازجمله طبقات مادون طبقه بورژوازی نیز به این جنبش چشم دوخته و انتظارات خود را در آن جستجو می کنند.
      هرچند نقش گروه های سیاسی حزب نشده ای چون مجمع روحانیون مبارز،سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، گروه تازه تاسیس سازندگی ومحافل روشنفکری دورشده ازایده ئولوژی مسلط نظام،درشکل دهی اولیه جنبش قابل انکارنیست.امابایدگفت این جنبش درعمق، بربستراندیشه ای فرا ترازاندیشه سیاسی واهداف اجتماعی احزاب وسازمان های نماینده شبه طبقات آغازگر جنبش شکل می گیرد. لذاهیچ یک ازاحزاب وسازمان های مداخله گربنا برماهیت وساختار تشکیلاتی خود نتوانستند نقش هدایت ورهبری آنرا برعهده گیرند ودرقالب یک تشکل سیاسی برخواسته ازبطن جامعه نقش آفرینی ومیدان داری کنند. بنا چاردست از آب بیرون آورده وبه دامان جنبش آویزان شدند. تخطئه و بایکوتِ پدید آورنده گروه سازندگی وعلنی کننده ی تقابل درونی جریان حاکم، تشکیل جبهه متنافر (حزب) مشارکت، نزول درجه مجمع روحانیون وسازمان مجاهدین انقلاب، نشانه ایست ازاین فرایند. جنبش دوم خرداد از جنبه نوع و شکل تاثیر گذاری احزاب و سازمان های برون مرزی پدیده ایست آغازگرکه جدای ازهرعمق نگری وسواسانه بیشتر به تغییر زمانه مرتبط است. درایران معاصر واز مقطع انقلاب مشروطیت، احزاب، گروه ها و شخصیت های برون مرزی به نوعی توانسته اند مهرخود را برگوشه ای ازروند تحولات اجتماعی حک کنند وتا بدانجا پیش روند که درانقلاب بهمن رهبری انقلاب دربیرون ازمرزها شکل گیرد .اما دوم خرداد از این جنبه ویژگی خاص خود را دارد. زیرادرهیچ یک از دو رخداد اجتماعی تحول گرانه قبلی یعنی مشرو طیت و انقلاب بهمن، احزاب و گروه های برون مرزی باکلیت وهدف اصلی تعیین شده، یعنی برقراری مشروطیت وسرنگونی نظام سلطنت ازدرمخالفت برنمی خیزند.(نهضت ملی شدن نفت بدلایلی ازجمله پایداری دوران نسبتا"طولانی فضای آزاد مبارزاتی درداخل،اساسا"متفاوت باسایرجنبش هاست وهیچ حزب وسازمان سیاسی قابل ذکری نمی تواند درنقش اپوزیسیون خارج از کشور ظاهرشود. حتی حزب توده ایران نیز پس ازاعلام ممنوعیت فعالیت و خروج رهبران آن از کشور، بدلیل حضور قدرتمندانه اش درداخل از چنین نقشی برخوردارنیست.) دراین رخداد است که برای اولین بار طیف بسیار وسیع ومتنوع فعالان خارج از کشوربه صف بندی با داخل می پردازند و به نوعی مسیر مبارزه خود را از مبارزات مردم وهدایتگران داخلی جدا می کنند. طیفی مصرانه با اهداف آن به مخالفت می پردازند. طیفی پس از مواجهه با پیروزی اولیه وکسب کرسی ریاست جمهوری توسط خاتمی با رفع تردیدها و حل شدن درخواست مردم، نقشی تهیج گرانه و بعدها تعمیق گرانه برعهده می گیرند. فقط طیف بسیار محدود ازنظر تنوع سیاسی وایده ئولوژیکی وبسیارکم تاثیر برروند تحولات اند که از ابتدا با تشخیص خواست مردم ودرک درست موقعیت به همراهی با جنبش می پردازند.
       دراین جنبش است که مردم برای اولین بار آگاهانه شیوه غالب مبارزه خود را انتخاب کرده ومحک می زنند. مردم نه تنها می کوشند شیوه خود را به کلیه احزاب وسازمانها تحمیل نمایند، بلکه آنرا در برابر رهبری جنبش قرارداده و او را به فرمانبرداری دعوت می کنند.برای اولین باراین مردم هستند که هدف جنبش را نیزخود تعیین کرده و به مرورعمق می بخشند. دراین ارتباط با این مقوله در بخش بعدی توضیحات بیشتری ارائه خواهد شد .
       ب) جنبش سبز:این جنبش را که هنوزآتش آن فروننشسته وهرآن می تواند شعله ورشود نمی توان رخداداجتماعی نابهنگام تصورکرد. جنبش سبزدرشرایطی ازدل مبارزات انتخاباتی فرا می روید که جنبش اصلاح گرایانه دوم خرداد هنوز زنده است است و افسوس از دست داده ها را می خورد.شبه طبقات بورژوازی، بویژه بورژوازی نظامی درحال قوام عرصه را برسایر طبقات تنگ کرده وتصمیم براخراج نهائی آنها از ساختارحاکمیتی و طرد از ساختاراجتماعی دارد. طبقه متوسطِ متاسف ازنابودی دستاوردهای دوم خرداد ومردم نگران از آینده، خشم زده در انتظار جرقه ای برای ابراز وجود وسهم خواهی اند. اگر درجنبش دوم خرداد این طبقه متوسط است که به حمایت ازآغازگری بورژوازی درحال تکوین برمی خیزد.دراین جنبش این شبه طبقات بورژوازی رانده شده اند که نقش همراهان و حمایت گران نا پایدار طبقه متوسط را ایفا می کنند.
      این جنبش نطقه پایانی است برنقش تاثیرگذار وهدایت گرانه مستقیم احزاب وسازمان های سیاسی دررویانیدن یک جنبش و بسترسازی تحولی اجتماعی، چراکه جنبش ازابتدای شکل گیری متاثراز تئوریهای جدید رایج شده وهمگرائی افقی، دافع نقش رهبری یکپارچه و منسجم، پلاتفرم واحد ونقش پذیری احزاب وسازمان های سیاسی هدایتگربوده است.دراین جنبش نقش احزاب وسازمان های سیاسی ودرکل اپوزیسیون خارج از کشوردرآغاز نقشی است همانند جنبش دوم خرداد. یعنی آنگاه که فضا فضای انتخاباتی است موضع گیری ها کم و بیش مشابه دوم خرداد است ودرمجموع به روال همان طیف بندی تشریح شده، به طوری که بسیاری با تکیه برتجربه تلخ شکست حکومت اصلاح طلبان، قاطعانه دربوق تحریم انتخابات می دمند.اما به مرورکه جریان مبارزات داغ ترشده وحمایت مردمی گسترده ترمی گردد، بخش بیشتری از اپوزیسیون به موضع گیری مداخله گرانه پرداخته وخواهان تاثیر گذاری می گردند. اما این بارسرعت رخداد ها به تغییر مواضع آنها سرعت می بخشد. یعنی آنگاه که از درون جریان مبارزات انتخاباتی درون حاکمیتی،مردم مستقلا" جنبشی خواهنده را نوید می دهند و احزاب وسازمان ها را به عرصه مبارزه دعوت می کنند! دراین مقطع تغییرمواضع احزاب وسازمان های اپوزیسیون به گونه ای است که به شکلی کاملا" متفاوت با دوم خرداد،تقاضای ورود درگیرانه به فضای انتخاباتی می کنند و آنگاه که جنبش فرا می روید شتابزده به درون جنبش می غلطند وهریک می کوشند فراتراز توان تاثیر گذاری خود در جهت گیری جنبش تاثیر گزارده و در تعمیق آن سهیم گردند وحتی برخی ذهن گرایانه آنرا تا انقلاب فرا می رویانند.
      دراین جنبش است که شیوه غالب مبارزه مردم به شکل کاملا چشم نوازعینیت یافته و نه تنها ایران، بلکه دنیا را غافلگیرمی کند تا عرصه جدیدی برروی مبارزه مردم برعلیه حاکمان مستبد بگشاید."شیوه غالب مبارزه مردم" دراین جنبش آنچنان مسلط است که نه تنها رهبران نا آماده ومبهوت مانده انتخاباتی را مجبور به پیروی می کند، بلکه احزاب و سازمان های سیاسی را مقهورانه به میدان کشانده و به متابعت وا میدارد. در این ارتباط در بخش های بعدی مقاله توضیخ بیشتری ارائه خواهد شد.
       در خاتمه باید گفت :اگر با دقتی کنجکاوانه ونگاهی انتزاعی به سیر تحولات اجتماعی در تاریخ معاصر ایران نظر افکنیم. رابطه هشدار دهنده ای عیان می گردد.هرچند هنوز نمی توان مبائی عملی برای تائید واحتمال تکراراین رابطه مکشوف شده یافت.اماشاید اندیشیدن در باره آن بتواند شناخت ما را از روند مبارزات مردم عمیق تر و چاره سازی را سهل تر گرداند.
      انقلاب مشروطیت ونهصت ملی شدن نفت دوجنبش اصلاح گرایانه است.خواستگاه سیاسی هر دو جنبش اصلاح گرایانه مشابه ودر چهار چوب نظام حاکم و رژیم مشروطه سلطنتی است بااین تفاوت که خواست تغییرسمت گیری سیاسی وزمزمه دگرگونی نظام اجتماعی وبرقراری عدالت اجتماعی درنهضت ملی شدن نفت عمیق تروخواهنده ترمی گردد.ازدرون ودرپی شکست این دو جنبش اصلاح گرایانه وبه قطعیت رسیدن نا کارآمدی اصلاحات است که انقلاب بهمن سربرمی آورد تا نه تنها رژیم سلطنت، بلکه نظام حاکم را نیزدگرگون کند. دوم خرداد وجنبش سبز نیز دوجنبش اصلاح گرایانه اند. با این تفاوت که درجنبش سبزخواست برقراری دموکراسی عمیق تر، تغییرسمت گیری سیاسی خواهنده تروزمزمه های تغییر نظام گسترده ترمی گردد. ازدرون ودرپی شکست این جنبش های اصلاح طلبانه است که جامعه انتظار رخدادی نوین را می کشد. آیا این رخداد می تواند رخدادی تخریب گر با ابعادی ویرانگرانه تراز انقلاب بهمن باشد ؟

ب) جنبش های منطقه ای

       ۱- نهضت جنگل: نهضت جنگل درقالب جمهوری گیلان جنبشی متاثرازانقلاب مشروطه است که بربنیان ترمیم زخم وارده برپیکرانقلاب وارتقا اندیشه ها وخواست تثبیت دستاوردهای آن ظهورکرد.این نهضت که درتاریخ معاصرایران اولین جنبش منطقه ای مطرح است که رسما" داعیه برقراری حکومت ملی واعلام جمهوری دربخشی ازایران را دارد، از ویژه گی های منحصر بفردی برخوردار است که متاسفانه هنوز مورد واکاوی عمیق علمی قرارنگرفته تا بتواند چراغ راه آینده گردد. نهضت جنگل اولین جنبشی است که مبارزه ی طبقات اجتماعی نه درخفای تحلیل های طبقاتی رخدادهای تاریخی توسط تحلیل گران مارکسیست، بلکه درمنظری عمومی درجامعه جلوه گرمی شود.اولین جنبشی است که احزاب و تشکل های سیاسی باهدفی مشترک وبه قصد تصرف قدرت رسما" به ائتلافی آگاهانه روی می آورند و تشکلهای سیاسی دخالت گروموثردرشکل گیری جنبش،داوطلبانه وآگاهانه رهبری واحد برخود را می پذیرند.هرچندبه نوبه خوددراین زمینه اولین تجربه شکست نیزمحسوب میگردد.اولین جنبش اجتماعی معاصراست که نقش زنده ایده ئولوژی و تقابل ایده ئولوژی ها دربین نیروهای مقابله کننده باحاکمیت درآن نمود می یابد وبه عرصه عمومی نفوذمی کند.این نهضت هرچند جنبشی منطقه ای قلمدادمی گردد اماهنوز تحت تاثیرانقلاب مشروطه وسرداران آذربایجان( بویژه درسال های آغازین وتا قبل از انشقاق ونموداری شکست) جنبشی است با خواست ملی که گیلان را نطفه رهائی کشورقرارداده است. اولین جنبش مردمی تحول خواهانه است که با شکستن انحصار دولت ها زمینه کمک گرفتن داوطلبانه از کشورهای خارجی را فراهم می آورد وبه پشتوانه آن اعلام وجود ( قدرت) می کند. شیوه ای که دوجنبش منطقه ای بعدی یعنی آذربایجان و کردستان نیز بدون درس گرفتن از تجربه شکست خورده جنبش جنگل به آن مبادرت می ورزند.
       ۲- جنبش های آدزبایجان وکردستان: این دو جنبش جدای ازتفاوت های ماهوی ازویژه گی های مشترکی برخوردارند. ابتدا آنکه به عنوان رخدادی نادردرتاریخ مبارزات سیاسی– اجتماعی معاصر ایران،تنها دراین دوجنبش منطقه ای ومنفک ازجنبش سراسری است که احزاب سیاسی می توانند با جلب حمایت عمومی و دردست گرفتن رهبری و جهت دهی به مبارزات مردم، جنبشی را سامان دهند که علنا"برای کسب وحفظ قدرت حکومتی مبارزه کنند. دیگر آنکه هردو حزب در بستر تاریخی مشابه ای که حاصل اوضاع سیاسی اجتماعی کشور و شرایط جهانی است متولد میشوند وباتکیه برعوامل یکسانی چون بدعت پدیده ای*، نوپائی تشکیلاتی،انحصارحزبی، ناسیونالیسم بومی، بهره برداری فرصت جویانه ازآشفتگی جنگی حاصل ازرویاروئی قدرت های بزرگ وتقسیم مجدد جهان،ازهم پاشیدگی ارتش وبی ثباتی دولت مرکزی و با کمک مستقیم و اندیشه سازکشوری ثالث، توانستند چنین نقشی را برعهده گیرند. هردو جنبش به دلایل مشابه ای چون قطع حمایت نظامی – سیاسی اتحاد شوروی،استراتژی سرمایه داری جهانی مبنی برعدم تغییر مرزها وحفظ تمامیت ارضی ایران و مخالفت و مبارزه درون منطقه ای درنبرد نظامی- سیاسی خود با دولت مرکزی مجبور به پذیرش شکست وعقب نشینی شدند. از زاویه مورد بحث تفاوت این جنبش ها با جنبش جنگل را باید دررهبری واحد وساختارحزبی ارکان سیاسی آن و تجربه های تاریخی و زمینه سازی چون جنبش خیابانی و قیام اسماعیل آقا دید که هریک به نوبه خود توانستند درروند جنبش های بعد از خود و شکست وموفقیت آنها تاثیرگذار باشند.این دوجنبش درتحول اجتماعی بعدی یعنی انقلاب بهمن بدلایلی ازجمله تغییرشرایط جهانی وثبات بین المللی،انشقاق ایده ئولوژیکی وانشعاب ازدرون، شکسته شدن انحصارحزبی وتکثراحزاب وسازمانهای بومی، سرریزامواج ایده ئولوژیکی غیربومی واحزاب وسازمان های حمایتگر،عدم حمایت سازمان یافته کشورثالث وموثرترازهمه تغییرساختار اجتماعی وبافت فرهنگی منطقه و وقوع انقلابی عظیم ومردمی در گستره کشور. نتوانستند رجعت به گذشته موفقی داشته باشتند و کارکرد آغازین خود را باز آفرینی کنند.

اعتراضات و مبارزات زمینه ساز

      این تجربه تاریخی که به هنگام ضعف حکومت مرکزی درکشورهائی که از بافت قومی- فرهنگی یک پارچه ای برخوردار نیستند( بویژه در دوران پیشا سرمایه داری) تنش هائی درگوشه وکنار بوقوع می پیوندد، خاص ایران نیست ودرکشورهای منطقه وهمسایگان ایران یعنی عراق وترکیه نیزهمچون ایران به یک چالش اجتماعی - سیاسی ماندگار تبدیل شده است. آن چنان که حتی با ورود به عصرسرمایه داری وشکل گیری دولت مدرن نیز به سرانجام نهائی خود نرسیده وهم چنان به عنوان آتشی زیرخاکستر باقی مانده است. بسیار بدیهی است که در فاصله زمانی مشروطیت تا استقراردیکتاتوری رضاخان که کشوردوره بی ثباتی را طی می کند.اعتراضات و مبارزاتی این چنین که اغلب ویژه گی عشیرتی دارند برعلیه دولت مرکزی درگستره ایران بوقوع بپیوندد.ازبین این اعتراضات منطقه ای که بسته به نگرش واقعه نگاران و تاریخدانان لقب هائی چون قیام، شورش و جنبش به خود گرفته اند دو اعتراضشیخ محمدخیابانی و اسماعیل سیمنتقو ازنظر تاثیرگذاری بررخدادهای بعد ازخودازاهمیت بیشتری برخوردارند،آنچنانکه می توان آنهارا پیش زمینه جنبش های آذربایجان و کردستان در دهه بیست قلمداد کرد. از اینرودر چهارچوب موضوع مقاله در بخش بعدی به آنها خواهم پرداخت.
       واقعه خرداد چهل ودو:هرچند این رخداد را نمی توان درقالب تعاریف مشخص وشناخته شده از جنبشی مردمی جای داد وبهتراست آنرا درقالب یک قیام تعریف کرد،اما از زاویه مورد نظر قیامی است سرنوشت سازو جهت دهنده ! چراکه توانست روحانیت را ازمنگنه ی تاریخی دوسویه یعنی طفیلی گری بین نظام حاکم ومردم، ومبارزات سنتی جهت کسب منافع صنفی قشر فوقانی خود خارج کرده ومبارزات آنرا برای کسب قدرت حاکمیتی ساختارمند سازد. ازاین مقطع است که بخشی از روحانیت قادرمی گردد به مرور خود را ازمتابعت وهمراهی با دربار دورسازد ودرقالب تشکیلاتی خود پرورانده، هدفمندانه جهت کسب مستقل قدرت وارد عرصه مبارزات سیاسی شود. دراین واقعه نیز احزاب و سازمان های سیاسی بویژه احزاب ملی که در فضای نسبتا" مساعد سال های سی ونه و چهل توانسته بودند به شکلی نا پایدار به میدان آیند، نقشی ایفا نمی کنند و میدان مبارزه علنی را به بخش تند رو و مرتجع روحانیت می سپارند تا اولین زورآزمائی تاریخ ساز ش درمحدوه ای تنگ محصور و سرکوب گردد.

احزاب و مبارزات مردم

       در دو مقطع شاخص مبارزات تاریخی ملت ایران برای رهائی ازاستبدادکه فضائی نسبتا" آزاد جهت فعالیت های سیاسی و مدنی درکشورفراهم می گردد،یعنی انقلاب مشروطیت ونهضت ملی شدن نفت،اهداف وجهت گیری مبارزه احزاب وسازمان های سیاسی سرنگونی حکومت و یا نظام حاکم نیست.چنانچه درمقطع جنبش ملی شدن نفت حتی درحزب توده ایران که پیشروترین وتند روترین نیروی سیاسی آن دوره بشمارمی رودنیزفقط پس ازوقایع نهم اسفند است که اندیشه تغییرنظام دربدنه جوان وتندروی آن می روید ودرمقطع چند روزه کودتا دراقدامی ناهماهنگ با رهبری، شعارسرنگونی نظام وایجاد جمهوری مطرح می گردد.حتی دردوره طولانی مدت حاکمیت پهلوی دوم تا مقطع اوج گیری انقلاب بهمن یعنی تاآنگاه که خمینی بی پروایانه برکناری شاه وسقوط سلطنت را درخواست کرده وازمردم تائیدیه می گیرد نیز به استثنای سازمان ها وگروه های سیاسی جوان و تازه به میدان آمده ی متعلق یا وابسته به طیف پیروان نبرد مسلحانه، شعارسرنگونی بعنوان شعاری عام ازسوی حزب وسازمان سیاسی با سابقه ای مطرح نمی شود.این روند تاآستانه انقلاب اسلامی ادامه می یابد وفقط دراین مقطع است که شعار سرنگونی به شعارعام تبدیل شده ومردم زیر پرچم آن به مبارزه می پردازند.دراین ارتباط باید گفت هرچند پس ازپیروزی ودرتقابل با انقلاب،روند سنت شده رنگ می بازد و با نوسانات پی درپی مواجهه می گردد (روندی که تا کنون نیز ادامه دارد) و درگذرزمان و به نسبت، تعداد سازمان ها و گروه های کوچکِ خواهان سرنگونی افزایش می یابند، اما هنوز درسال های اولیه انقلاب بهمن و در فضای وجود آزادی های نسبی، یعنی تا خرداد شصت جدای از گروهها وسازمان های بازمانده یا وابسته به رژیم سابق که خواهان باز پس گیری مجدد قدرت بوده اند، فقط چند گروه کوچک را می توان یافت که بدلیل تفاوت ایده ئولوژیکی وگرایشات سیاسی- طبقاتی،خواهان سرنگونی وجایگزینی نظامی دیگربوده وازاین زاویه به مخالفت با حکومت انقلابی برخواسته اند. حتی درکوران اقدامات تند روانه ی گروه های چپ درماه های اولیه انقلاب و جنگ مسلحانه درترکمنستان وکردستان نیزخواست وشعارسرنگونی به خواست عام وشعارعلنی هیچ حزب سیاسی درسطح ملی تبدیل نمی گردد. نا گفته نماند که رای منفی برخی ازگروهها به رفراندوم انتخاب نوع رژیم سیاسی را نمی توان مترادف با خواست سرنگونی نظام حاصل از انقلاب دانست. پس از تثبیت حاکمیت وطرد کلیه گروه های چپ وملی از صحنه انقلاب است که به مروردر این روند تغییری ماهوی رخ می دهد وبرخلاف فضا و جهت گیری مبارزات مردم درداخل، شعارسرنگونی بین احزاب وسازمان های سیاسی هجرت کرده به خارج ازکشور با نوساناتی چندرواج می یابد. این نوسانات بویژه دردوجنبش عمومی پس ازتثبیت حاکمیت اسلامی یعنی دوم خرداد وجنبش سبزکاملا"چشم نواز وعریان است. یعنی به استثنای گروه های سیاسی خارج از چرخه عمومی مبارزات سیاسی ملت که پس از تحولات دهه شصت بدون انقطاع و تغییر موضع، سرنگونی راهدف اصلی وشعارعلنی خود قرارداده واستراتژی سیاسی خود را ازشیوه مبارزات مردم درداخل کشورکاملا منفک کرده اند، برخی ازسازمان ها وگروه های مطرح، درتنگنا های تصمیم گیری سیاسی با تردید دراتخاد شعار راهبردی مواجهه شده وحداقل دردوره زمانی اوج گیری وگسترش عمومی دامنه مطالبات مردم، شعارسر نگونی را به بایگانی می سپارند. اما همین احزاب که دردوم خرداد کوشیده اند همراه وهمگام مردم ازمبارزات اصلاح طلبانه حمایت کنند. پس ازشکست جنبش و برآورده نشدن انتظارات خود پرورانده، در بازگشتی سریع به مواضع پیشین شعارسرنگونی را پر رنگ ترمی کنند. این روند دقیقا" با اختلافی شکلی درجنبش سبز نیزتکرارمی گردد.بااین تفاوت که درروندتعمیق واوج گیری اعتراضات خیابانی درجنبش سبز، برخلاف رهبران شناخته شده وشهروندان حاضردرمیدان،برخی ازگروه های خارج کشورمی کوشند بشکلی غیرمستقیم ودرقالب شعارطرد رهبری، سرنگونی نظام رامطرح سازند.اما طرح این شعارفقط ازاستقبال طیف کوچکی ازشهروندان برخوردارمی گردد وبسرعت فرومی نشیند.این بارنیز پس از برآوردشکست جنبش و برآورده نشدن انتظارات ذهن پرورده، دگر باره از سوی احزاب و سازمان های برون مرزی مرگ اصلاحات اعلام وشعارسرنگونی پررنگ می گردد تا آنچه به چرخه تکراری تاریخ مشهور شده درمورد استراتژی و تاکتیک احزاب وسازمان های سیاسی نیز مصداق پیدا کند. دراین میان آنچه رخ داده است تغییر زاویه نگرش و دورشدن احزاب و سازمان هااز تمایلات مردم، سمت گیری سیاسی وشیوه مبارزه انتخاب شده ازسوی آنهاست که با عدم موفقیت درتاثیر گذاری بر پروسه شکل گیری انقلاب و شکست تاثیر گذاری پس از پیروزی انقلاب، به مرور به ویژه گی رابطه احزاب و جنبش های مردمی ( بویژه در بدو شکل گیری جنبش ها) تبدیل شده و ارتباط دو سویه را مختل ساخته است. این اختلال ارتباطی باعث شده است که اپوزیسیون بدون تاثیر جدی در رویانیدن، دربرابر رویش جنبش ها واوج گیری اعتراضات، پیوسته با شگفت زده گی تردید و شتاب زدگی مواجهه شود.

محمد رضا قاسمپور
آبان نود و یک

* دراین باره باید گفت هرچنداز قبل از انقلاب مشروطیت گروه ها و دسته جات سیاسی مختلفی بویژه درآذربایجان فعالیت می کردند،اما به یقین می توان گفت فرقه دموکرات آذربایجان وحزب دموکرات کردستان بعنوان اولین تشکیلات سیاسی ساختارمند درقالبی نوین بنام حزب (بویژه فرقه دموکراتآذربایجان) که به موازات طرح خواست های سراسری هسته اصلی پلاتفرم خود را برخواست های بومی تدوین کرده بودند،درآن مقطع وشرایط اجتماعی برای ملیت های ساکن دومنطقه پدیده ای نوین بشمارمی رفتند وازجذابیت وخواهنده گی عمومی برخورداربودند.