گرگ...


جهان آزاد


• پیشترها می شد
سرِ پُـل، بستنیِ لادن خورد
بعد با پیکانی فرسوده
تاب، در حاشیه ی جردن خورد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۹ آذر ۱٣۹۱ -  ۲۹ نوامبر ۲۰۱۲


 

پیشترها می شد
سبزه را معنی کرد
ونفسهای گل ابریشم رانوشید



پیشترها می شد

گل لبخند به همسایه تعارف کرد

و به او گفت سلام،

و از او چترش را وام گرفت



پیشترها می شد

خلوت باغچه را دریافت

و شبی مهتابی

دور از چشم حسود نرگس

گونه ی سرخ شقایق رابوسید



پیشترها می شد پاشنه هارا خواباند

و برای دل خود

پشت دروازه ی دولت شبها

کوچه باغی خواند!

بعد با عربده ای بی هنگام

شیره ای ها را از خواب پراند!



پیشترها بالای میدان فردوسی

فیشر آبادی بود

و درآن ساختمانی، که کنارش می شد

دزدکی در شب بارانی

بنز ساواکی ها را پنچر کرد

بعد در حاشیه ی شاهرضا

بغل میدان فردوسی

کنج یک کافه تمرگید و گلویی ترکرد

بعد هم دیداری

از هتل مرمر کرد.



راستی.....!؟

کافه فیروز چه باحال و صمیمی بود

پیشتر ها می شد

عصر پاییزآنجا اتراقی کرد

و به گلمیخی آویخت

چتر و بارانی را

بعد آرام نشست،

پشت یک صندلی زرد لهستانی

و تماشا کرد

شوروآشفتگی نصرت رحمانی را.



پیشتر ها می شد

چند تومانی داد

و درِیک قفس کوچک را وا کرد

و سپس پرواز گنجشکان را

سوی آزادی و خورشید تما شا کرد



پیشترها روز از جنسی دیگر بود

سهره های قفس مرد ورامینی

فالهاشان بهتر بود

حال می داد لبو

باسلق چاق نمی کردومعطر بود

فال گردو مزه ای دیگر داشت

آرزوها پر داشت

وعده ها را – گهگاهی - می شد باور داشت

مزه ی باقلوا محشر بود!



پیشترها می شد

سرِ پُـل، بستنیِ لادن خورد

بعد با پیکانی فرسوده

تاب، در حاشیه ی جردن خورد



پیشتر ها آه ......

ساده بودیم و نمی دانستیم،

که شغالان گاهی

گرگ می زایند

گرگ .........!