آسیب پذیریها و نگرانی های رهبر جمهوری اسلامی - حمید آقایی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۱ آذر ۱٣۹۱ -  ۱ دسامبر ۲۰۱۲


منع چندین باره مجلس شورای اسلامی توسط رهبر جمهوری اسلامی از طرح سوال از احمدی نژاد و هشدارهای دائم او از عمومی نشدن اختلافات درونی این رژیم بیش از هز چیز آسیب پذیری او و بی اعتمادیش، حتی به دولت و مجلس دست نشانده ولایت فقیه و شورای نگهبان را به نمایش میگذارد.
اصولا موضوع اعتماد یکی از بحثهای همواره مطرح در جمهوری اسلامی بوده است، چه در رابطه با اعتماد درونی مابین جناحهای مختلف این رژیم و چه اعتماد مردم نسبت به این نظام.
گفته میشود که زمانی اعتماد متقابل میتواند شکل بگیرد که دو طرف رابطه از آسیب پذیر نشان دادن خود در برابر دیگری نگرانی و ترس نداشته باشند. و این زمانی میتواند تحقق یابد که احساس امنیتِ متقابل وجود داشته باشد.
در مقابل، عدم احساس امنیت باعث میشود که فرد جرات اینکه خود را باز و آسیب پذیر نشان دهد پیدا نکند. گویی که فرد مذبور نا مطمئن از خود در یک قطعه کوچک زمین ایستاده است و تنها هدفش پاسداری از این قطعه کوچک و پا فرا نگذاشتن از آن است.
وضعیت رهبر جمهوری اسلامی تشابه بسیاری با این فردِ نا مطمئن دارد. او احساس میکند که در اطراف قطعه کوچکی که از آنجا به امر ولایت مشغول است باتلاقی از بحرانها، بی اعتمادی ها و زدوبندهای درونی کسانی که بظاهر خود را مطیع او نشان میدهند وجود دارد و او جرات پا فرا تر از آن گذاشتن را نمیکند.
در مدارهای دورتر این قطعه کوچک اما خیل وسیعی از مردم کشورمان قرار دارند که سالهای طولانی است که امید و اعتماد خود را به ولیه فقیه ساکن این قطعه کوچک از دست داده اند. ولیه فقیهی که پاسداری از این قطعه کوچکِ ولایتِ مطلقه، دیدگانش را کور کرده و گوشهایش را ناشنوا ساخته است. وی ناتوان از پا فرا گذاشتن از این سرزمینِ کوچک در تصور این است که تنها با پوشاندن اختلافات درونی و کور کردن گره نقاط ظعف این ئظام میتواند امنیت این قطعه را حفظ کند.
در بحثهای نظری در مورد اعتماد و امنیت گفته میشود که اصولا دو نوع امنیت وجود دارد. احساس امنیت و یا امنیت واقعی و موثر. رهبر جمهوری اسلامی از هیچک برخوردار نیست. احساس امنیت نمیکند زیرا که جرات آسیب پذیر نشان دادن خود و نظامش را ندارد. او خود بیش از هر کسی میداند که نظام ولایت فقیه اش تنها بر دروغ، ریاکاری و خرافات مذهبی استوار است. او آگاه است که خود او را برای حفظ این نظام، پس از مرگ   خمینی، از خمره رنگرزیِ ولایت در آوردند و یک شبه ولیه فقیه ساختند. او خوب میداند که مراجع تقلید قم او را قبول ندارند و سکوت آنان یا بدلیل سرکوب یا بخاطر تطمیع است.
او حتی از امنیت واقعی نیز برخوردار نیست، خود میداند که شمشیر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بالای سر او نیز قرار گرفته است. او سلطانی شده است که اطرافیانش به بوجود او نیازمندند.
دربحثهای نظری مربوط به اعتماد و امنیت همچنین آمده است که ریسک پذیری لازمه اعتماد پیدا کردن و یا جلب اعتماد میباشد. برقراری اعتمادِ متقابل، بدین معنی است که انسان بخشی از سرنوشت و منافع خود را در دستان طرف متقابل خود قرار میدهد و ریسک آنرا میپذیرد. رهبر جمهوری اسلامی همواره نشان داده است که حاضر به ریسک و پذیرش تعاقبات آن نیست و آرامش و سکون را ترجیح میدهد.
اعتماد و جلب آن یک نوع رفتار و کردار است و آنرا نمیتوان از طریق ایمان و اعتقادات مذهبی ایجاد کرد و یا بدست آورد. دامنه اعتماد بسیار وسیع تر از ایمان و اعتقاد میباشد. اعتماد یک احساس درونی است که باید بطور طبیعی ایجاد شود و انسان به آن خودآگاه گردد، نه از طریق ایمان و اعتقادات و احساسات مذهبی. آنانکه میگویند که به این علت که خامنه ای مرجع تقلید، ولیه فقیه و مومن و مسلمان واقعی است و بنابراین به او اعتماد دارند دروغ میگویند.
و مهمتر از هر چیز، اعتماد کردن و یا جلب اعتماد، یعنی خود را آسیب پذیر نشان دادن و آماده پذیرش انتقاد بودن. به این علت که با آشکار شدن نقاط ضعف، دیگر کنترلی بر آنها نخواهد بود. شرایطی که باعث وابستگی دو طرف این رابطه به یکدیگر میشود و تنها با حضور عنصر اعتمادِ متقابل قابل دوام است.
رهبر جمهوری اسلامی اما از انجا که ولیه فقیه و جانشین "امام معصوم" است قاعدتا نمیتواند به کسی وابسته باشد و نبابراین جرات ورود به دنیای اعتماد و احساس امنیت را ندارد. او و نظام اسلامی اش با تلقین و تحمیل شریعت اسلام، همواره قصد داشته اند که ایمان و اعتقادات مذهبی را جانشین اعتماد کنند و به عبارتی اعتمادِ کاذب به این نظام را جا بیندازند. اما از آنجا که نه مردم آگاه ایران و نه حتی اطرافیانش ایمانی و اعتقادی به ایدئولوژی ولایت فقیه ندارند و از آنجا که چماق سرکوب و سلاح کشتار از رو بسته شده است راهی جز نافرمانی مدنی برای مردم و دروغ و تزویر برای اطرافیانش باقی نمیگذارد.
داستان این ولیه فقیه قطعه نشین شبیه حکمرانی است که خیاطهای زیرک او را قانع کردند که برای او لباسی خواهند دوخت که تنها توسط انسانهای درست کار قابل دیدن است. و زمانی که سلطان نادان آن به اصطلاح لباس دوخته شده را با کمک خیاطان زیرک بتن کرد (اما در واقع چیزی بر تن نداشت) نه خود او و نه اطرافیانش جرات کردند که بگویند که لباسی بر تن این سلطان نمی بینند، زیرا که نادرستی و خیانت هایشان بر ملا میشد. این سلطان اما حتی جرات نکرد که در میان مردم ظاهر شود زیرا میدانست که مردم مانند اطرافیانش به او دروغ نخواهند گفت و به عریانی او خواهند خئدید.
اعتماد کردن و یا جلب اعتماد اما مسئولیت نیز بهمرا خود میآورد. یکی از دلایلی که اعتماد مردم در کشورهای دمکراتیک به رهبران و دولت مردانشان در درجه نسبتا بالایی قرار دارد این است که رهبران این کشورها، مسئول تصمیمات و سیاست گذاری هایشان هستند و در مقابل مردم و نمایندگانشان پاسخگو میباشند، و در صورت خطاهای بزرگ میبایست استعفا دهند. در جمهوری اسلامی اما هیچ مقامی مسئول اعمالش نیست و اشتباهات و ندانم کاری ها یا به دیگران، جناح های رقیب و یا دشمنان خارجی نسبت داده میشوند. در جمهوری اسلامی کسی بدلیل دروغهایش از کار برکنار نمیگردد.
در تحقیقاتی که در زمینه اعتماد صورت گرفته روی چند عنصر بسیار مهم برای جلب اعتماد تاکید میشود:
صداقت، پاکی و دارای حقیقت بودن؛ و آشکار است که این پارمتر هیچگاه از طریق ایمان و اعتقادات مذهبی نمیتواند اثبات شود بلکه در یک پروسه و در عمل روزمره به اثبات میرسد.
شایستگی و داشتن مهارت؛ که طبیعی است مهارتِ هیچکس با مدارک جعلی و یا پیشانی های کبره بسته به اثبات نمیرسد.
ثبات و پایداری و قابل پیشبینی بودن؛ در این زمینه مقامات جمهوری اسلامی با سیاست ورزی های روزانه اشان، و سیاسی و جناحی کردن همه امور مملکت و دروغهای آشکار چه در عرصه داخلی و چه در صحنه های بین امللی نشان داده اند که اساسا قابل اعتماد نیستند و حتی نشان داده اند که به جناحهای رقیب خود نیز اعتماد ندارند و مانند گرگهای گرسنه شبها روربروی هم میخوابند و از ترس یکدیگر چشم برهم نمی گذارند.
وفاداری و حفظ آبرو یکی دیگر از عناصر مهم اعتماد است. رو کردن خطاهای یکدیگر و تهدید هر روزه احمدی نژاد مبنی بر اینکه همه چیز را خواهد گفت نیز نشان میدهد که چیزی که اساسا در جمهوری اسلامی یافت نشود همانا اعتماد و امنیت است.
راستی و رساندن آزادانه اطلاعات یکی دیگر از عناصر مهم اعتماد است. زمانی که اعتماد حتی به خودی وجود نداشته باشد کانالهای اطلاع رسانی مسدود میشود و دهانها و قلمهایی که قصد اطلاع رسانی دارند دوخته و شکسته میگردند.
و طبیعی است، آنگاه که این ابعاد و عناصر اعتماد ساز غائب باشند، اعتماد عمومی نیز وجود نخواهد داشت و رهبر مجبور خواهد بود که در قطعه کوچک و خود ساخته خود زندانی باشد و به هر طریق ممکن از آن حفاظت کند. در این قطعه کوچک این اعتماد نیست که حاکم است بلکه ترس و زبونی رهبری است که جرات باز کردن درهای زندان خود را ندارد.