جمهوری اسلامی در خانه و اپوزیسیون گرد جهان میگردد
دکتر ماه منیر حسین پور
•
سه دهه پیش هم، در همان ابتدای انقلاب که هنوز اسلامی نبود، بسیاری از احزاب سیاسی، با ضعف و کوتاهی، قدرت را در دست شارلاتانیسم دینی سپردند و در همان ابتدا هم، سرنگونی شاه را تحت هر شرایطی، مهم میدانستند. حتا در صورت ائتلاف با شارلاتانها
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۱۲ آذر ۱٣۹۱ -
۲ دسامبر ۲۰۱۲
وقایع سال ۱٣٨٨ و اعتراضات مردمی در سال ۱٣٨٨ و پس از آن، جنبشهای اعتراضی در برخی دیگر از کشورهای خاورمیانه که با هدایت و حمایت دولتهای غربی و تحت نام «بهار عربی» صورت گرفت، منجر به تغییر مشی سیاسی بسیاری از گروهها، احزاب و شخصیتهای سیاسی مخالف حکومت ایران شد. این مجموعه که طی سالها فعالیت سیاسی در بیرون از ایران، همهی تلاش خود را بر روی اطلاعرسانی از وضعیت حقوقبشر در ایران متمرکز کرده بود، این اتفاقات را پایان دوران رفتار مبارزاتی نظری تلقی کرده و شرایط را مناسب، برای ورود به مرحلهی عملی مشی مبارزاتی خود تلقی کرده و میکند. این گروهها و احزاب که حالا به شخصیتهای سیاسی تبدیل شدهاند، در اولین قدم، با تعدیل دیدگاههای سیاسی خود، شرایط نزدیکی و بالتبع، همسویی با نیروهای داخلی مخالف حکومت ایران را فراهم کردند. نیروهای داخلی که پس از انتخابات سال ۱٣۷۶ در ایران و روی کار آمدن محمد خاتمی با نام اصلاحطلبها قدرت در دست داشتند، پس از کنارگذاشتهشدن از قدرت با روی کار آمدن محمود احمدینژاد، همواره تلاش کردند تا بهعنوان اپوزیسیون داخلی و تاسیس «جبههی مشارکت ایران اسلامی»، بهشکلی نهادینه به جلب حمایت عمومی روی بیآورند. بهرحال، این تلاش در ذهن مردم، بهجز مماشات با حکومت، معنایی دیگر نداشت و پیدا بود که نمیتواند زمینهی قدرتگیری دوبارهی آنان را با اتکاء به آرای عمومی فراهم کند.
در فاصلهی سالهای ۱٣٨۴ تا ۱٣٨٨، یعنی اولین دورهی ریاستجمهوری محمود احمدینژاد، یکدستسازی در حاکمیت و اپوزیسیون، بهطور همزمان و موفقیتآمیزی پیش میرفت. در این دوران ثابت شد که پیکرهی اپوزیسیون داخلی، نه از «مخالفان حکومت»، بلکه از «منتقدان برخی از اشخاص قدرتدار» تشکیل شده است. در حقیقت، دورهی اول زمامداری احمدینژاد، به تعریف اپوزیسیون ایران منتهی شد: گروه اول یا منتقدان داخلی و یا همان اصلاحطلبها و گروه دوم که مخالف حکومت ایران بودند و شامل گروهها و احزاب مخالف حکومت ایران میشد که بیشتر در بیرون از ایران متمرکز بودند.
علارغم اینکه، اعتراضات خیابانی مردم در سال ۱٣٨٨ با هیچکدام از این دو گروه، یعنی «منتقدان داخلی یا اصلاحطلبها» و «مخالفان خارجنشین» ارتباطی نداشت و مردم هرگز نامی از آنان نیآوردند، اما بهخودیخود و از نظر ماهوی، به نظریات «مخالفان» و نه «منتقدان»، بیشتر نزدیک بوده و بهتعبیری کاملتر، نزدیک شد. این نشان میداد که سیاست یک دستسازی و تبدیل مخالفان به منتقدان یا همان شخصیتهای سیاسی داخلی که خود، سابقهی کار حکومتی هم داشتند، چندان برای حکومت و متقدان، موفقآمیز نبوده است. این اعتراضات به همهی گروهها و خود حکومت ایران نشان داد که مردم ایران، هیچ تمایلی به اصلاح و حفظ حکومت این کشور ندارد. یعنی درست همان ویژگیهایی که در کشورهای عربی، مانند لیبی، مصر، تونس و سوریه به چشم میخورد.
اما برخی از منتقدان داخلی، که پستهای مهم حکومتی نداشته و عمدتن به عنوان حامی و سیاهی لشگر برخی از قدرتداران مطرح بودند با اتفاقات سال ۱٣٨٨ و خروج از ایران، فرصت را مغتنم شمرده و با بهرهبرداری از جنبشهای اعتراضی مردم که دیگر به «جنبش سبز» معروف شده بود، خود را نه بهعنوان «منتقدان» سابق که بهعنوان «مخالفان» معرفی کنند. کسانی که تلاش میکنند با همان تکنیک یکدستسازی- که در حکومت ایران بهشدت رواج داشته و دارد- و بهکارگیری تعابیری از قبیل «ائتلاف»، مخالفان حکومت ایران را در یک مسیر کانالیزه کنند.
این پیوند و نزدیکی میان مخالفان خارجنشین و منتقدان سابق تازه به بیرون آمده، سوالات بسیاری را در ذهن میرویاند؛ چرا مخالفان حکومت ایران که وقایع سال ۱٣٨٨ نشان داد، نزدیکی بیشتری با مردم ایران دارند و با وجود سابقهی بسیار در مخالفت جدی با حکومت ایران، پشت هیئت افرادی راه افتادهاند که مورد حمایت مردم ایران نبودند؟ تغییر خلقالساعهی این افراد از غالب «منتقد» به «مخالف»، پرسشبرانگیز نیست؟ آیا این یکدستسازی و یا به تعبیر آنان، ائتلاف در گروههای اپوزیسیون، قدرت خنثاسازی تاکتیکهای مخالفان را برای حکومت تسهیل نمیکند؟ و آیا اپوزیسیون ایران، در حال تغییر مشی خود پس از سه دهه از «مخالفت» به «انتقاد» است؟
اینها و پرسشهای بسیاری دیگر، ماهیت تشکلها و تجمعات چند ماهه اخیر عدهای از افراد را تحت عنوان «اپوزیسیون ایران» بهشدت کمرنگ جلوه میدهد. شاید، احزاب، گروهها و شخصیتهای مخالف حکومت ایران به این باور رسیدهاند که این تبلور ورود به مراحل عملی مبارزه با حکومت و این ائتلاف برای سرنگونی حکومت لازم است، اما سه دهه پیش هم، در همان ابتدای انقلاب که هنوز اسلامی نبود، بسیاری از احزاب سیاسی، با ضعف و کوتاهی، قدرت را در دست شارلاتانیسم دینی سپردند و در همان ابتدا هم، سرنگونی شاه را تحت هر شرایطی، مهم میدانستند. حتا در صورت ائتلاف با شارلاتانها.
دکتر ماه منیر حسینپور
hoseinpour@hotmail.de
|