کنفرانس پراگ: سیاست و هدف - مهرگان البرز



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۵ آذر ۱٣۹۱ -  ۵ دسامبر ۲۰۱۲


اگر غم لشگر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به او تازیم و بنیادش براندازیم!    (حافظ)

مقدمه
حکومت استبدادی جمهوری اسلامی به شدت در تنگنا قرار گرفته است. شورشهای مردم ایران در سال ۱٣٨٨ ماهیت حکومت طبقات ارتجاعی و اصلاح ناپذیر بودن نظام استبدادی ولی فقیه راعیان تر کرد. انتخابات که توسط اصلاح طلبان حکومتی به عنوان ابزار تغییر در میان بخشهای بزرگی از مردم جا انداخته شده بود اعتبار خود را از دست داد. بسیاری از جوانانی که به امید تغییر اوضاع ناهنجار موجود بپا خاستند محدودیت حرکت مسالمت آمیز در عدم تقابل با ضرب و شتم، اسارت، شکنجه، تجاوز و اعدام را به چشم دیدند.

جنبش عظیم مردم ایران در سال ۱٣٨٨ در حالی شکست خورد که سطح آگاهی سیاسیِ بسیاری جهش نموده بود. حکومت به انتقامجویی پرداخت و با برقراری اختناق کامل دوباره تثبیت یافت. اما ثبات و بی ثباتی تبدیل به یکدیگر می شوند. حکومتی که با استثمار و ستم در خدمت منافع بیگانگان و جیب سرکردگان خود ثروت متعلق به مردم را به یغما می برد نمی تواند بدون سرکوب ثبات پیدا کند. واکنش مردم به استثمار و ستم و سرکوب، مقاومت و مبارزه است که منجر به بی ثباتی حکومت می شود. در نتیجه، حکومت طبقات ارتجاعی را از بی ثباتی گریزی نیست.

اکنون اقتصاد بیمار ایران در حال ورشکستگی است. تبعیت حکومت از سیاستهای بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و تکیه فزاینده بر صادرات نفت و واردات کالاهای اساسی به داغان کردن کشاورزی و صنعت کشور انجامیده است. تحریمها و انتقال فشار بحران عمیق نظام جهانی سرمایه داری انحصاری به اقتصاد بیمار ایران زندگی مردم رنجدیده کشور را بیش از پیش در تنگنا قرار داده است. بناگزیر احتمال آغاز شورشها و سرنگونی جمهوری اسلامی توسط انقلاب مردم رو به افزایش است.

تضادهای قدرتهای شرق و غرب در سوریه به سطح جنگ و در ایران به صورت چند پاره شدن حکومت و تمرکز قدرت در دست باند ولی فقیه بروز نموده اند. باندی که به روسیه و چین تکیه دارد. فشارهای دائمی غرب به ویژه آمریکا تضادهای باند ولی فقیه را با باندهای وابسته به قدرتهای غربی تشدید نموده است. عدم توافق باند ولی فقیه با غرب و پذیرش تبعیت از آمریکا، افزایش احتمال حمله نظامی و جنگ را نشان می دهد.

در این اوضاع، نیروهای متعلق به طبقات ارتجاعی بیرون از حکومت به ویژه در خارج از کشور بیش از پیش به حرکت درآمده اند. سر و کله نمایندگان طبقات ارتجاعی که از حمایت قدرتهای بزرگ و امکانات مالی و تبلیغاتی این قدرتها برخوردارند در این تحرکات پیداست. در مقاله "جمهوری اسلامی آری! درباره قطعنامه سیاسی همایش پنجم اتحاد جمهوریخواهان ایران" به سیاست و هدف این جریان پرداخته شد. در این مقاله، بیانیه پایانی کنفرانس پراگ و سیاست وهدف جریان "اتحاد برای دمکراسی" مورد بررسی قرار می گیرد.

فی الجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر
کاین کارخانه ئی ست که تغییر می کند (حافظ)

بیانیه پایانی کنفرانس

علت ماندگاری ایران

بیانیه می گوید: "ایران در زمره تمدنهای انگشت شماری است که به رغم حوادث روزگار همچنان استوار برجای مانده است. در درازای تاریخ بارها مرزهای جغرافیایی، وسعت سرزمینی، ساکنین، مذاهب و زبان های سرزمینمان تغییر یافته است. " و جاذبه این تمدن و فرهنگ هایش رمز تداوم تاریخ ما و غنای آن سبب ماندگاری ماست."

این صحیح است که ایران با وجود مورد تاخت و تاز قرار گرفتن و به تصرف دیگران در آمدن، همچنان استوار بر جای مانده است. اما در این بیانیه مهمترین بخش از تاریخ ایران نادیده گرفته شده است: مقاومت مردم در مقابل حملات دیگران و مبارزات مردم بر علیه ستم طبقات حاکم. نویسندگان بیانیه، مبارزات مقاومت و مبارزات مردم را از تاریخ حذف کرده و در کُل بیانیه نیز هیچ اشاره ای به مبارزات مردم بر علیه حکومتهای جمهوری اسلامی و سلطنتی نمی کنند.

چنین نگرشی به علت ضعیف بودن حافظه تاریخی نویسندگان این بیانیه نیست. ٣٣ سال پیش یکی از عظیمترین انقلابات قرن اخیر در ایران به وقوع پیوست و نظام چند هزار ساله سلطنتی را به زیر کشید و همین سه سال پیش بود که شورشهای بی نظیر ۱٣٨٨ ایران را لرزاند. در واقع، این بیانیه نگرش عدم اعتقاد به مردم ایران و مبارزات آنان را نشان می دهد. نگرشی که به جای تکیه بر مبارزات کنونی مردم و تلاش در جهت رفع کمبودهای آن در پی منحرف کردن جنبش مردم برای گرفتن سهمی از قدرت در حکومت طبقات ارتجاعی است.

ما از برون پرده گرفتارِ صد فریب
تا خود درون پرده چه تدبیر می کنند! (حافظ)

استقلال کشور

بیانیه می گوید: " ایران بارها به تصرف دیگران در آمده و استقلال خود را از دست نداده است." این چه استقلالی است که در سال ۱۲۹۹ حکومت انگلیس رضا خان را با یک کودتا سر کار می آورد و شاه می کند و نفت ایران را کاملا در اختیار خود قرار می دهد، اما زمانیکه تاریخ مصرف رضا شاه به پایان می رسد او را برکنار کرده و می برد؟ به قول محمد مصدق: "همان کسی که او را آورد چون دیگر مفید نبود او را برد."

این چه استقلالی است که در سال ۱٣۲۰حکومت انگلیس محمدرضا را با عنوان شاه سر کار می آورد و۱۲ سال بعد در مقابل اوج گیری مبارزات مردم او را می برد؟ این چه استقلالی است که در سال ۱٣٣۲حکومتهای آمریکا و انگلیس با یک کودتا محمدرضا شاه را دوباره در راس حکومت ایران قرار می دهند و به مدت ۲۵ سال از این حکومت استبدادی برای چپاول ثروتهای متعلق به مردم ایران کمال استفاده را می برند؟

این چه استقلالی است که حکومت آمریکا برای مهار و شکست انقلاب ۱٣۵۷ در توافقات پنهانی با دار و دسته خمینی محمدرضا شاه را می برد؟ خمینی صدور بلا انقطاع نفت را تضمین می کند و آمریکا، ساواک و ارتش را در خدمت او قرار می دهد تا دستگاه امنیتی- نظامیِ حکومت جمهوری اسلامی بتواند در طی ۱۰ سال کشتار یک نسل، تداوم حکومت طبقات ارتجاعی در ایران را تضمین و منافع امپریالیستها را تامین کند.   

بیانیه این نظر به غایت غلط را القاء می کند که حکومت جمهوری اسلامی نیز مستقل است. این چه حکومت مستقلی است که با زد و بند با امپریالیستها سر کار آمد و با کمک جنگ خانمانسوزی که توسط امپریالیستها طراحی شده بود انقلاب عظیم مردم ایران را درهم شکست؟ این چه حکومت مستقلی است که با ادامه سیاست حکومت شاه در تبعیت از بانک جهانی و صندوق بین المللی پول ساختار اقتصاد ایران را بر پایه صادرات نفت و واردات بنا نموده و بدین تریب تولیدات مستقل داخلی را داغان کرده است؟

کشوری که به روی اقیانوس نفت نشسته است مجبور است حتی بنزین مورد نیاز خود را از خارج و با قیمتی که انحصارات جهانی تعیین می کنند وارد کند. یا زمانی که امپریالیستها اراده کنند ارز کشور را که با هزار بند به اقتصاد امپریالیستی و دلار وابسته است می توانند آنچنان بی اعتبار کنند که پشیزی نیرزد و جورش را باید مردم ایران با قیمتهای سرسام آور کالاها که به طور عمده وارداتی است بپردازند.

این چه حکومت مستقلی است که جناحهای احمدی نژاد، رفسنجانی و اصلاح طلب در پی زد و بند و نوکری آمریکا و اروپا و جناح ولی فقیه که تعیین کننده سیاستهای کلان کشور است نوکر روسیه و چین می باشند. فریادهای جوانان دلیر ایران در سال ۱٣٨٨ را نشنیدید که گفتند: " روسیه حیا کن، کشورمو رها کن!" و "رژیم دینی نمی خوایم، بُنُجل چینی نمی خوایم!" مسلما گردانندگان "اتحاد برای دمکراسی" نیز این فریادها را شنیده اند، اما چون خود در پی تداوم این حکومت با تغییراتی در شکل آنند، برایشان نوکری بیگانگان مهم نیست. به همین دلیل، نویسندگان بیانیه مکارانه وابستگی حکومت به امپریالیستها را لاپوشانی می کنند.      

با چشم پُر نیرنگ او، حافظ مکن آهنگ او
کان چشم مست شَنگ او بسیار مکاری کند!

فرهنگ متکثر

بیانیه می گوید: "در این میان آنچه که راز ماندگاری ایران است چیزی جز تمدن و فرهنگ متکثر این دیار کهن نیست." اما نمی گوید که در جامعه همواره دو فرهنگ وجود داشته و دارد. یکی فرهنگ طبقات ارتجاعی و دیگری فرهنگ مردم. فرهنگ حکومت طبقات ارتجاعی شامل خیانت به کشور، نوکری بیگانگان، چپاول ثروتهای ملی و سرکوب مردم است و در مقابل، فرهنگ مردم که سرشار از مبارزه برای استقلال کشور، تولید ثروتهای ملی، رهایی و آزادی است.

در یک قرن اخیر، حکومت طبقات ارتجاعی نه تنها هیچگاه حق تعیین سرنوشت ملیتهای مختلف در ایران را به رسمیت نشناخته است، بلکه همواره با سرکوب و فرافکنی، آنان را حتی از تدریس زبان مادری خود در مراکز آموزشی نیز محروم کرده است. اما در مقابل، به علت مبارزات دائمی ملیتهای ستمدیده آذری، کرد، بلوچ، عرب، ترکمن، لر و ... و با وجود تمام دشواریهایی که حکومت ایجاد کرده و می کند، فرهنگ و زبان متکثر زنده است و زنده خواهد ماند.

آه، آه از دستِ صرافانِ گوهر ناشناس!
هر زمان خر مُهره را با دُر برابر می کنند (حافظ)

اوضاع کنونی

بیانیه می گوید: "امروز ایران در یکی از حساسترین مراحل تاریخی خود قرار دارد. تقابل آشکار نظام حاکم با ملت ایران و دشمنی با جهان پیشرو و تمدن بشری و ماجراجویی های خطرناک بین الملی همراه با ظلم، فساد مالی و سوء مدیریت، آینده تاریکی را پیش حکومتگران قرار داده است."بیانیه به درستی تشخیص می دهد که اکنون ایران در یک گرهگاه تاریخی قرار گرفته است اما در توضیح این گرهگاه، دشمنی حکومت جمهوری اسلامی با "جهان پیشرو" را مطرح می کند. از نظر نویسندگان بیانیه "جهان پیشرو" کیست؟ جواب روشن است: قدرتهای جهانی غرب.

آیا نویسندگان بیانیه نمی دانند که دخالت حکومتهای غرب به ویژه انگلیس و آمریکا در امور داخلی ایران برای به غارت بردن ثروتهای ملی و به فلاکت نشاندن مردم بخشی از تاریخ اخیر ایران است؟ آیا نمی دانند که اکنون نیز غرب به گونه های کاملا آشکار در امور داخلی تونس، مصر، یمن، بحرین، لیبی، سوریه و اکثر کشورهای دیگر از جمله ایران دخالت می کند؟ در ژانویه سال ۲۰۰۲ جرج بوش رییس جمهور آمریکا در نطق رسمی خود خواهان تغییر رژیم در ایران شد و علنا در مقابل تمام جهان حق مسلم مردم ایران برای تعیین حکومت و سرنوشت خود را پایمال کرد. این دخالتِ آشکار نیست؟ تحریمهای کُشنده اقتصادی و تهدیدها به حمله نظامی دخالت نیستند؟!

آمریکا چه حکومت پیشروی است که امپراتوریش در ۱٣۲ کشور جهان بیش از ۹۰۰ پایگاه رسمی نظامی با بیش از ۲۵۰۰۰۰ پرسنل دارد و همانند بختکی سایه شوم خود را در سراسر جهان گسترده است؟ هیچ امپراتوری در تاریخ بشر در کشتار و به بردگی کشیدن مردم جهان به گرد امپراتوری آمریکا نمی رسد. وضعیتی که نظام سرمایه داری انحصاری به سرکردگی حکومت آمریکا در جهان ایجاد کرده است چنان است که بر طبق آمار سازمان ملل، یک میلیارد نفر در گرسنگی به سر برده و هر ثانیه دو کودک از گرسنگی و بیماری می میرند. این در حالیست که فقط جمع بودجه نظامی یک سال تمام کشور ها (۱۲٨۰ میلیارد دلار) که قریب ۶۰% آن متعلق به آمریکاست می تواند تمامی مردم گرسنه جهان را برای همیشه از گرسنگی نجات دهد.   

در جهان نظام سرمایه داری انحصاری، از یک طرف سفینه های فضایی به کرات دیگر فرستاده می شوند ولی از طرف دیگر دو و نیم میلیارد انسان آب آشامیدنی و برق ندارند. طبق گزارش سرویس خبری سی بی اس، آمریکا ۵% جمعیت جهان اما ۲۵% زندانیان جهان را دارد. در آمریکا از هر ۱۰۰ نفر بین ۶۴- ۱۵ سال یک نفر در زندان است. قبل از آغاز بحران نظام سرمایه داری انحصاری در سال ۲۰۰٨ حدود ۴۰ میلیون نفر در آمریکا زیر خط فقر زندگی می کردند اما اقلیتی چند هزار نفره روزانه میلیونها دلار به جیب می زدند.

به علت این بحران، میلیونها خانواده مسکن خود را از دست داده اند و اکنون در چادر زندگی کرده و شهرک های چادر نشین که اهالی آنها حتی از امکانات اولیه برخورار نیستند در کنار شهرهای بزرگ پدید آمده اند. این در حالیست که همان اقلیت چند هزار نفره با حرص و ولع بمراتب بیشتر و با تکیه بر حکومت به ثروت اندوزی مشغولند. یک میلیارد دلار خرج تبلیغاتی می کنند تا بَرَک اوباما یا میت رامنی که سیاستهایشان هیچ تفاوت اساسی با یکدیگر ندارند با وعده های پوشالی رییس جمهورشوند تا منافع این اقلیت زالو صفت کاملا حفظ شود.

ماهیت و نقش حکومتهای انگلیس، فرانسه، آلمان و ایتالیا نیز چه در داخل و چه خارج از کشورشان اساسا با آمریکا متفاوت نیستند. حکومتهای فرانسه و انگلیس جوانانی که به علت فقر و نژاد پرستی در سالهای ۲۰۰۶ و ۲۰۱۱ بپا خاسته بودند را همانند خاتمی در ۱٣۷٨ و احمدی نژاد در ۱٣٨٨ ارادل و اوباش خواندند و همچون حکومت جمهوری اسلامی به شدت سرکوب کردند. در انگلیس هزاران جوان حتی برای برداشتن یک بطری آب سالها به زندان افتادند، در حالیکه با وجود رو شدن کشتار و شکنجه مردم عراق توسط ارتش انگلیس، دزدی بانکداران و نمایندگان مجلس از جمله نخست وزیر و زد و بند باند دیوید کامرون با انحصارات مِرداک هیچ احدی از طبقات حاکم به محاکمه کشیده نشد.

اگر منظور از دمکراسی و "جهان پیشرو" اینست، باید عطایش را به لقایش بخشید. اما نویسندگان بیانیه به دنبال سلطه قدرتهای بزرگ غرب در ایرانند و به همین دلیل آنها را "جهان پیشرو" می خوانند. "اتحاد برای دمکراسی" مدعی است که "جاذبه این تمدن و فرهنگ هایش رمز تداوم تاریخ ما و غنای آن سبب ماندگاری ماست". اما چون خود به تمدن، فرهنگ و توان مردم ایران در تغییر اساسی اوضاع ناهنجار کنونی کشور معتقد نیست خواهان تکیه بر "جهان پیشرو" ی است که در عمیقترین بحران تاریخ نظام خود همانند خر در گِل گیر کرده است. نظامی که ماهیتا ظالم، فاسد، جنایتکار و عامل استثمار، سلطه گری، ستم و جنگ در ابعاد جهانی است.   

علاوه بر همه اینها، مگر حکومتهای "پیشرو" غرب نمی دانند که تحریمها چه فشار کمر شکن اقتصادی علاوه بر فشارهای متعدد دیگر بر مردم رنجدیده ایران وارد می آورد؟ مگر حکومتهای غرب نمی دانند که سرکردگان حکومت جمهوری اسلامی در خدمت منافع قدرتهای غرب و شرق همواره در حال غارت ثروتهای متعلق به مردم ایران بوده و ارقام نجومی در حسابهای بانکهای همین کشورهای غربی دارند و به خاطر تحریمها کَکِشان هم نمی گزد؟ اذعان این حقایق یک جو صداقت می خواهد که سرکردگان "اتحاد برای دمکراسی" از آن بی بهره اند.

جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز
باطل در این خیال که اکسیر می کنند!   (حافظ)

چشم انداز

بیانیه می گوید: "پیش دیدنی است که دیر یا زود ناتوانی در کنترل اقتصاد اکثر بخش های جامعه را ناراحت تر و عاصی تر در برابر حاکمیت قرار خواهد داد و فرهنگ ملی، که تبلور فرهنگ های گوناگون ایران است ما را شایسته انتخاب مسیر گذاری متمدنانه به سوی دمکراسی می کند."

نویسندگان بیانیه به درستی پیش بینی می کنند که اوضاع بحرانی است و علت آنرا "ناتوانی در کنترل اقتصاد" می دانند. ولی نمی گویند که اقتصاد ایران یک اقتصاد بیمار است و این بیماری مزمن یک علت اساسی دارد: ارتجاعی بودن مناسبات تولیدی که جلوی رشد سالم نیروهای مولده را گرفته است. همچنین نمی گویند که دو عامل اصلی، بانیان حفظ این مناسبات ارتجاعی تولیدی در ایرانند: حکومت طبقات ارتجاعی و امپریالیستها. چرا؟ چون نویسندگان بیانیه خواهان تغییر اساسی مناسبات تولیدی ارتجاعی و روشن شدن ماهیت بانیان حفظ این مناسبات نیستند. چه رسد به متحول کردن این مناسبات با از میان برداشتن بانیان آن.

در واقع، یکی از علل اساسی بیماری اقتصاد ایران تبعیت از اقتصاد بیمار کشورهای امپریالیستی و وابستگی به مناسبات تولیدی نظام جهانی سرمایه داری انحصاری است. ناتوانی حکومت جمهوری اسلامی در کنترل اقتصاد ایران و ناتوانی حکومتهای امپریالیستی در کنترل اقتصاد کشورهای خود و بحران جهانی کنونی به علت تضادهای لاینحل و ذاتیِ این نظام است.

سرمایه مالی که حاکم بر گردش تمامی سرمایه های بزرگ می باشد در نیم قرن اخیر حجم سرمایه های بخشهای غیر تولیدی و خصوصی را نسبت به بخش تولیدی و عمومی به طرز بیسابقه ای چند برابر کرده است. سرمایه مالی، ساختار اقتصاد جهان را آنچنان تبدیل به قمار خانه کرده است که بدون شرکت در بورس بازی و گرفتن قرضهای کلان با بهره های سرسام آور هیچ اقتصادی نمی تواند سرپا بماند. اقتصاد یونان، پرتغال، اسپانیا، ایرلند و آمریکا نمونه های بارزِ فراتر رفتنِ حجم بدهی دولت از کُل تولید ناخالص داخلی کشورند.

اما بیانیه نه تنها سیاستهای اقتصادی حکومت جمهوری اسلامی را به "ناتوانی در کنترل اقتصاد" تقلیل می دهد، بلکه به این واقعیت که تمامی سیاستهای این حکومت ضد مردمی بارها مردم ایران را به شورش واداشته است اصلا کاری ندارد. چون به زعم نویسندگان آن دیر یا زود "ناتوانی در کنترل اقتصاد" قرار است "اکثر بخش های جامعه را ناراحت تر و عاصی تر" کند، نه اینکه به شورش بکشاند. اصلا شورش بر علیه این حاکمیت که مردم را به خاک سیاه نشانده است، بد است. ای مردم! ناراحت تر و عاصی تر بشوید اشکالی ندارد، ولی شورش نکنید!

چرا که "فرهنگ ملی" (بخوانید: فرهنگ سازش با حکومت)، "ما را شایسته انتخاب مسیر گذاری متمدنانه به سوی دمکراسی می کند"، (بخوانید: باید در مسیر کنار آمدن با حکومت حرکت کرد). تازه به این هم می گویند متمدنانه: یعنی در مقابل حکومت تا مغز استخوان فاسد و جنایت پیشه جمهوری اسلامی به گونه ای حرکت کنید که به آن هیچ صدمه ای نخورد و اینست مسیر به سوی دمکراسی. یعنی حکومت دیکتاتوری مطلقه ولی فقیه برقرار بماند تا در یک بعد از ظهر آفتابی به دمکراسی،حکومت مردم، برسیم! وعده ای پوشالی که دروغهای متعدد خمینی جلاد را به یاد انسان می آورد.

در میخانه ببستند، خدایا مَپسند
که درِ خانه‍ی تزویر و ریا بُگشایند!    (حافظ)

هشدار

بیانیه می گوید: "هشدار که مبادا در این روزهای سرنوشت ساز، جنگ سالاران و خشونت باوران چه در حاکمیت و چه در بخش هایی از جامعه، موفق شوند که با تهییج احساسات خام و برانگیختن انگیزه خشم و انتقام، همه را در مقابل هم قرار دهند."

در اینجا دم خروس کاملا بیرون می زند و ترس نویسندگان بیانیه از شورش و انقلاب مردم بر علیه حکومت جمهوری اسلامی آشکار می گردد. حکومت جمهوری اسلامی همواره در حرف و عمل نشان داده است که جنگ سالار و خشونت باور است و از همان روز اول، به مردم ایران و آزادیخواهان اعلان جنگ کرده است. تمام جناحهای حکومت متحدانه و در طی ۱۰ سال، ۱٣۶۷- ۱٣۵۷، با دهشتناکترین شکنجه ها، کشتارها و نسل کُشی، دهها هزار زن و مرد جوانی که حتی در اسارت داشتند را نابود کرده و ماهیت آدمخوار خود را اثبات نمودند. تا کنون نیز تمام جناحهای حکومت جمهوری اسلامی با وجود اختلافات درونی شان، همواره بر علیه مردم متحد بوده و از هیچ جنایتی دریغ نکرده اند.

با وجود شواهد و قرائن بیشمار، هنوز نویسندگان بیانیه حکومت جمهوری اسلامی را به دو بخش تقسیم می کنند که گویا بخشی در حاکمیت وجود دارد که جنگ سالار و خشونت باور نیست! البته منظور نویسندگان بیانیه از این بخش از حاکمیت، جناح اصلاح طلب به ویژه باندهای موسوی خامنه و کروبی است که نه تنها در طی سالهای ۱٣۶۷- ۱٣۵۷ جزو سرکردگان حکومت و آمران جنایت بر علیه مردم ایران بوده اند، بلکه آنچنان مرید خمینی جلادند که تا کنون نیز یکی از خواسته های اصلی شان بازگشت به دوران خونین و ننگین امامشان بوده است.

اما چرا بیانیه "بخشهایی از جامعه" را نیز جنگ سالار و خشونت باور می خواند؟ نویسندگان بیانیه آزادیخواهان و اکثر مردم ایران که خواهان سرنگونی حکومت اند را جنگ سالار و خشونت باور می خوانند تا ایده سرنگونی حکومت جمهوری اسلامی را تضعیف و سازش با آن را تقویت کنند. اینان دغلکارانه سرنگونی طلبان (مردم و آزادیخواهان و نه دار و دسته هایی چون رضا پهلوی) را با حکومت یک کاسه می کنند تا مرز بین حملات وحشیانه و دائمی حکومت جمهوری اسلامی به مردم و دفاع بر حق مردم در مقابل این حملات مخدوش گردد.      

نویسندگان بیانیه عامدانه مردم را نادانانی تصویر می کنند که "احساسات خام" دارند و براحتی می توانند "تهییج" شده و آلت دست سرنگونی طلبان قرار گیرند. درحالیکه حکومت مرتبا مخالفین خود را اعدام کرده و شیون خانواده های داغدار را در گلو خفه می کند، نویسندگان بیانیه هشدار می دهند که مبادا خشم مردم توسط سرنگونی طلبان برانگیخته شود وانگیزه انتقام تقویت گردد. زهی خیال باطل! خواهر ستار بهشتی دلیرانه دست حکومت جنایتکار را رو کرد و مادر شجاع و داغدار او گفت: "بچه مرا کشتند و از خون بچه ام نمی گذرم!"

گردانندگان "اتحاد برای دمکراسی" نگرانند که ترکیب فقر و فشارهای کمر شکن اقتصادی، با سرکوب و جنایت، منفجر شود و انگیزه انتقام آنچنان شعله ور گردد که مردم ایران بپا خیزند و با شورش و انقلاب، حکومت جمهوری اسلامی را تا ریشه بسوزانند. به همین دلیل است که هشدار می دهند مبادا کاری کنید که " همه در مقابل هم" قرار گیرند. یعنی، مردم در مقابل این حکومت و برای سرنگونی آن صف آرائی نکنید، بلکه فقر و جنایت را بپذیرید و با حکومت بانی سیه روزیتان سازش کنید. خفت تا چه حد!

گویند رمز عشق مگوئید و مشنوید!
مشکل حکایتی ست که تقریر می کنند! (حافظ)

رای به سازش

بیانیه می گوید: "هوشیاری زنان و مردان جامعه در برابر این خطر مهلک، یک منبع پربار الهام دارد و آن تکیه بر وجه صلح جو و مسالمت طلب فرهنگ ماست. هر یک از ما باید مسئولانه بکوشیم تا سرنوشت ما نه در میدانهای جنگ و کشتار هم وطنان که بر سر میزهای مذاکره و صندوق های رای تامین شود."
نویسندگان بیانیه که مردم را نادان و با "احساسات خام" می خواندند در اینجا به ناگهان کشف می کنند که همین مردم هشیارند! البته خوب فهمیده اند که حکومت استبدادی جمهوری اسلامی در معرض "خطر مهلک": شورش و انقلاب مردم قرار گرفته است. اما با وجود آشکار شدن نقش مُخرّب سیاست مسالمت با حکومت که توسط باندهای موسوی خامنه – کروبی – خاتمی جنبش بی نظیر مردم را در سال ۱٣٨٨ در مقابل حملات وحشیانه نیروهای نظامی – امنیتی حکومت بی دفاع گذاشت و سرانجام به سلاخ خانه رژیم رهنمون کرد، بازهم به مردم گوشزد می کنند که تکیه بر صلح جویی و مسالمت طلبی، فرهنگ شماست.

خیر! این فرهنگ مردم نیست، بلکه فرهنگ طبقات ارتجاعیِ حیله گر است. فرهنگی که ماهیت ضد مردمی، دَرّنده و سرکوبگر حکومت را دغلکارانه از واقعیت حذف می کند و به جای شورش بر علیه آن، "نشستن بر سر میزهای مذاکره" و سازش با دشمنان مردم را تجویز می کند. این فرهنگ طبقات ارتجاعی است که همواره و به ویژه در بُرشهایی که موقعیت حکومت این طبقات را در خطر می بیند، وجوه صلح جویی و مسالمت طلبی را آنهم فقط برای مردم با هدف مهار شورشهای احتمالی مردم و تداوم این حکومت تبلیغ می کند.

به خاطر چنین فرهنگی است که گردانندگان "اتحاد برای دمکراسی" به بلای عظیمی که حکومت جمهوری اسلامی به سر مردم ایران آورده است کاری ندارند، به وضعیت فلاکتبار مردم زحمتکش و شریف ایران اهمیت نمی دهند، فغان هزاران خانواده داغدار را ناشنیده می انگارند و همواره در پی پاشیدن آب سرد به روی آتش خشم و جلوگیری از رشد مبارزات مردم ایرانند. اینان از خطر "مهلک" انقلاب مردم به خود می لرزند ولی به خطر حمله نظامی آمریکا و جنگی که می تواند کشور را به نابودی بکشاند هیچ اشاره ای ندارند. چرا که چنین جنگی می تواند با حمایت آمریکا راه را برایشان در نشستن بر سر "میزهای مذاکره" با دشمنان مردم و تقسیم قدرت هموار کند.

گردانندگان "اتحاد برای دمکراسی" نیز همچون دیگر نمایندگان طبقات ارتجاعیِ بیرون از حکومت، چون سلطنت طلبان، شورای ملی، شورای ۹۱، اتحاد جمهوریخواهان، فدائیان اکثریت، حزب توده و ... به دنبال تبانی با اصلاح طلبان حکومتی و باد کردن چرخهای پنجر شده موسوی خامنه- کروبی می باشند. اینان بدون اینکه چگونگی بوجود آمدن زمینه برگزاری انتخابات را روشن کنند وعده انتخابات آزاد می دهند. اما در واقع امیدوارند که جنبش مردم چنین زمینه ای را فراهم کند تا با وعده های دروغین سوار جنبش شوند و با پول و دوز و کلک از صندوقهای رای بیرون آیند.

هدف تمامی اینان، جابجایی طبقات ارتجاعی در حکومت است. با شرکت در این جابجایی است که می توانند به بهترین نحو در خدمت به اربابان بین المللی خود از این خوان یغما سهم ببرند. برای این مرتجعین فرقی نمی کند که جابجایی طبقات ارتجاعی در ایران شبیه مصر یا شبیه لیبی با بمبارانهای هوایی امپریالیستها و کشتار دهشتناک مردم باشد. اما تجربه انقلاب ۱٣۵۷ نشان می دهد که هر شکل از جابجایی طبقات ارتجاعی در حکومت، ماهیت آنرا عوض نمی کند و به هیچ وجه سرنوشت مردم را به دست مردم نمی دهد. برای مردم ایران حکومت سلطنتی، جمهوری اسلامی و هر حکومتی که این دار و دسته های ارتجاعی تشکیل دهند یکی است و سگ زرد برادر شغال است.

ناموسِ عشق و رونقِ عشاق می برند
منع جوان و سرزنش پیر می کنند    (حافظ)

گمراه کنندگان

بیانیه می گوید: "ما شایسته انتخاب مدارا در برابر خشونت و خرد در برابر غرایز غیر انسانی و احساسات کور هستیم. بکوشیم تا این بار در دوران گذار ایران به دموکراسی اشتباه نکنیم. آینده از آن ماست و فرهنگ مشترک ما،‌ چراغ ره ما. این چراغ را هر چه پرفروغ تر پیش روی خود نگاه داریم تا راه را گم نکنیم."

نویسندگان بیانیه کاملا درست می گویند که اینان شایسته "انتخاب مدارا" و کنار آمدن با حکومت مافیایی جمهوری اسلامی اند. چون خرد و احساساتشان نسبت به جنایات وستمهای بیشماری که این حکومت بر مردم روا داشته و می دارد کور است. به همین دلیل، نمی توانند چیزی جز "مدارا" با دشمنان مردم را تجویز کنند. با چنین بی خردی و کوری در مقابل ماهیت این حکومت و واقعیات جامعه است که به مردم هشدار می دهند: مبادا دوباره انقلاب کنید و این بار حکومت جمهوری اسلامی را سرنگون کنید!

برخلاف نظر نویسندگان بیانیه، "گذار ایران به دمکراسی" نمی تواند جز روند سرنگونی حکومت طبقات ارتجاعی توسط مردم، برپایی حکومت و تعیین سرنوشت کشور به دست خود مردم ایران، معنای دیگری داشته باشد. روندی که نیازمند سرنگونی حکومت جمهوری اسلامی از طریق انقلاب است. برای متحول کردن اساسی جامعه، از میان برداشتن سیاست، اقتصاد و فرهنگ طبقات ارتجاعی حاکم، به زیر کشیدن حکومت این طبقات ودرهم شکستن آن ضروری است.

تنها راه برپایی حکومت مردم و ساختن جامعه نوین، سرنگون کردن حکومت ضد مردم و زیر و رو کردن جامعه، انقلاب است. با انقلاب، جامعه منقلب و متحول می شود نه با تغییر شکل و حفظ حکومت طبقات ارتجاعی و مناسبات ستمگرانه موجود.

انقلاب عظیم مردم ایران در سال ۱٣۵۷ می رفت که چنین کند. اما دخالت امپریالیستها با حمایت از دار و دسته ارتجاعی خمینی برای مهار و سرکوب انقلاب به جابجایی طبقات ارتجاعی در حکومت انجامید. مشکل بزرگی که در سالهای توفانی۱٣۶۰-۱٣۵۶ وجود داشت عدم شناخت لازم از دوستان و دشمنان مردم و پیدا کردن راهکارهای درهم شکستن نیروی دشمنان انقلاب، سرنگونی حکومت طبقات ارتجاعی و کسب قدرت توسط مردم بود. نسل جوانی که از دل انقلاب برآمد به مدت ۲۵ سال با اختناق شدید نظام استبدادی سلطنتی روبرو بود که آنان را از تجربیات ارزشمند مبارزات مردم و هرگونه فعالیت و تجمع سیاسی، کاملا محروم کرده بود.   

با اینهمه، نسل جوان انقلاب ۱٣۵۷ در مقابل حکومت جمهوری اسلامی در بیرون و درون زندان جانانه ایستاد و با مقاومت و جانفشانی بی نظیر در مقابل دژخیمان خونخوار حکومت به مردم ایران نشان داد که جوانان انقلابی هیچ سر سازشی با این حکومت جنایتکار ندارند. اما در همان دوران، افراد اصلی گرداننده "اتحاد برای دمکراسی" در خدمت جریاناتی کار می کردند که در پی حفظ حکومت شاه و یا تحکیم حکومت جمهوری اسلامی بودند. این مُزوّران تاریخ، اکنون نیز دست به دست هم داده و در خدمت حفظ حکومت جمهوری اسلامی از هیچ نیرنگی برای فریب مردم در گم کردن راه انقلاب دریغ نمی ورزند و واقعا که ناف آنها را برای هم بریده اند.   

مِی ده که شیخ و حافظ و مُفتی و مُحتسب*
چون نیک بنگری همه تزویر می کنند!

* در اینجا منظور حافظ از محتسب، شاه (امیر مبارزالدین) است. (تاریخ عصر حافظ، صفحه ۱٨٣)