سرمایه داری عقب نمی نشیند
مردم باید آن را حذف کنند

یونگه ولت - مترجم: رضا نافعی


• روزنامه ی آلمانی یونگه ولت گفتگوئی با میلوش یاکش دبیر کل حزب کمونیست چکسلواکی در زمان فروپاشی سوسیالیسم در این کشور انجام داده است. یاکوش از ۱۹۸۷ تا ۱۹۸۹ دبیرکل حزب کمونیست چگسلواکی بوده و در این گفتگو نظر خود را در مورد فروپاشی سوسیالیسم شرح می دهد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۹ آذر ۱٣۹۱ -  ۹ دسامبر ۲۰۱۲


چرا آمریکا و غرب در جنگ سرد با نظام سوسیالیستی در اروپا بر آن چیره شدند؟

ــ بنظر من دلیل اساسی آن بود که برای حل مسائل سیاست داخلی و خارجی مواضع طبقاتی کنار نهاده شدند. فروپاشی کل نظام ناشی از علت های درونی نبود. چنین نبود که چون در سوسالیسم اصلاحات کافی صورت نگرفته بود عمرش به سر رسید. شکست آن حاصل پرستروئیکا و درک نادرست از دموکراتیزه کردن و باصطلاح شفاف سازی بود آنهم نه فقط در اتحاد شوروی بلکه در مجموع کشورهای سوسیالیستی در اروپا.

دیدار جورج بوش پدر با میخائیل گرباچف در دوم و سوم دسامبر 1989 در مالتا نشان از هم گسیختن بلوک سوسیالیستی نبود؟ گرباچف اعلام کرد که هر کشور سوسیالیستی می تواند براهی که خود می خواهد برود.

ــ گرباچف این را قبلا هم گفته بود. من اعتقاد واثق دارم که این دیدار تسلیم شدن یکی در برابر دیگری بود، زیرا اندک زمانی پیش از آن رهبران برجسته کشورهای سوسیالیستی یا تغییر کرده و یا ساقط شده بودند. یعنی آنچه شرائط سقوط را فراهم آورده بود نه «واسلاو هاول» (رئیس جمهوری بعد از فروپاشی در چکسلواکی) بود و نه «منشور 77»، بلکه سیاست پروسترئیکا در اتحاد شوروی شرائط سقوط را ایجاد کرده بود.

امروز ارزیابی شما از گرباچف چیست؟ آیا زمام پروستروئیکا از دست او در رفته بود، یا هدف او برانداختن نظام سوسیالیستی بود؟

ــ تشخیص آن دشوار است. اما نتیجه نهائی آن خیانت بود. او با بیان ویژه خویش خود را سوسیال دموکرات نامید، یعنی او نظام سوسیالیستی شوروی را رد کرد، اصول اساسی مارکسیسم لنینیسم را کنار نهاد و شیوه طبقاتی برخورد با مسائل و یافتن راه حل برای آنها را مردود شمرد و غرب هم برایش کف می زد.

بنظر شما اهمیت تغییرات نظام سیاسی در روسیه و کشورهای بلوک شرق برای غرب تا چه بود؟

ــ احیاء دوباره سرمایه داری در روسیه و دیگر کشورهای سوسیالیستی این امکان را برای غرب بوجود آورد که بحران اقتصادی خود را دست کم بیست سال به تعویق بیاندازد. این کشورها تبدیل به بازاری عالی برای فروش آن کالاهای غرب شدند که دیگر در جائی به فروش نمی رفتند. این کشورها درعین حال منبع نیروی کار ارزان برای موسسات فراملیتی شدند تا با سوء استفاده از آنها بر سود خود بیفزایند. این را هم خودتان می دانید که روند خصوصی سازی چگونه صورت گرفت.

در واقع وضع اقتصادی چکسلواکی، قبل تغییرات سیاسی، بد نبود. گفته می شد که چکسلواکی ویترین سوسیالیسم است.

ــ وضع اقتصادی ما روی هم رفته با وضع مجارستان و لهستان فرق داشت. در عرصه تولید مواد غذائی ما نزدیک به مرز خودکفائی بودیم، ما مانند لهستان مقروض نبودیم، نه تنها مقروض نبودیم بلکه برعکس ذخیره ارزی قابل توجهی نیز داشتیم. شوروی که ما در ایجاد لوله های انتقال گاز در آنجا سهیم بودیم و کارخانه می ساختیم، مبالغ هنگفتی به ما بدهکار بود. خلاصه کلام آن که ما رونق اقتصادی داشتیم.

شما در گذشته گفته بودبد که کنشگران سازمان امنیت چکسلواکی همراه با «کا. گ. ب.» قصد داشتند رهبری حزب کمونیست چکسلواکی از جمله شما را که در رأس آن بودید، ساقط کنند. در این رابطه از نقش «رودلف هگن بارت» رئیس بخش سیزدهم، مسئول مسائل امنیتی در کمیته مرکزی حزب کمونیست و ژنرال لورنس که رئیس سازمان امنیت کشور بود، سخن گفته می شود…

ــ هگن بارت که حتی نقشه های خاص خود را داشت. او خود نوشته است که چگونه می خواست اعضای کمیته مرکزی حزب را که قرار بود در اجلاس ماه دسامبر 1989 همه در قلعه پراگ گرد هم آیند، با پشتیبانی شهروندان مجبور به استعفای جمعی کند. در این امر کسان دیگری هم سهیم بودند. مانند لورنس ژنرال امنیتی در ارتباط با «کا.گ.ب». آنها برای آن که جمعیت کافی برای اجرای نقشه خود به خیابان آورند و اعضای کمیته مرکزی را مجبور به کناره گیری جمعی کنند، روز هفدهم نوامبر در خیابان ملت تظاهراتی را سازمان دادند که به درگیری با پلیس انجامید و داستان دانشجوئی بنام مارتین اشمیدت که گویا در اثر ضربه وارده به او کشته شده است نیز نقطه اوج تظاهرات را فراهم می ساخت. نقش جسد دانشجوی اشمید نام را هم لودویک زیفکاک که همکار سازمان امنیت بود، بعهده داشت. خود او اخیرا تعریف کرده است که بلیت پرواز به مسکو را در جیب داشت، که خود این امر نشان می دهد که کا..گ. ب. در آن ماجرا دست داشته است. (…)

سرعت رویدادهای نوامبر 1989 برای شخص شما نامنتظر بود؟

ــ واقعا همین طور بود، زیرا من هنوز نمی دانستم که رویدادها با پشتیبانی مسکو با این سرعت پیش می روند. حتی در 12 آگوست 1989 که من در استراحتگاه «جوشنی» بودم گرباچف ضمن تبریک تولد به من گفت «میلوش مطمئن باش ما سوسیالیسم را رها نخواهیم کرد…» ولی سه ماه بعد در ماه اکتبر در برلن حاضر نشد با دبیران کل احزاب کمونیستی که در آنجا بودند دیدار و در باره اوضاع بحث کند. این نشانه شومی بود. (...)

فکر نمی کنید برای نظام سوسالیستی بهتر می بود اگر مدت ها پیش از سال 1989 مرزها را باز می کرد تا مردم با روبرو شدن با واقعیت سرمایه داری خود شخصا می توانستند به مزایای سوسیالیزم پی ببرند؟

ــ در اینجا باز باید یادآور دورانی شوم که نبردی سخت میان جهان سرمایه داری و سوسیالیزم در جریان بود. در مجارستان مرزها را باز کردند و نتیجه آن بازگشت سرمایه داری بود. از این بدتر وضع یوگسلاوی بود. حق با شماست مردم دوست دارند به سفر بروند و جهان را بشناسند. امید این بود که محدودیت های موجود به تدریج کاهش یابند. ولی این دست ما نبود. چون رونالد ریگان در همان حال که با گرباچف مذاکره می کرد با «امپراتوری خباثت» نیز مبارزه می کرد.

بازگردیم به زمان حال. در انتخابات اخیر برای مجلس سنا در جمهوری چک جناح راست شکست سختی خورد. آیا این پیروز چپ را نشانی از روندی امید بخش می دانید؟

ــ من با   علاقه این روند را در خاطر ثبت کردم که چپ در حوزه های انتخاباتی و در سنا نیرومندتر شده است ولی این را هم نمی توان نادیده گرفت که این پیروزی یک روی منفی هم دارد و آن این که فقط 35 درصد از افراد واجد شرائط در انتخابات شرکت کردند. بقیه چطور فکر می کنند؟ آنها چرا پای صندوق های رای نرفتند؟ چون از حکومت ائتلافی حمایت می کنند؟ حتما نه. آنها که از حکومت ائتلافی حمایت می کنند زودتر از همه پای صندوق ها رفتند.

بنظر شما چرا تعداد کسانی که در انتخابات شرکت کردند اینقدر کم بود؟

ــ مردم در ناامیدی زندگی می کنند، آنها ایمان به این که می توانند چیزی را تغییر بدهند از دست داده اند. انفعال شهروندان ناشی از این است. از سوی دیگر یک گروه کوچکتر که بطور نسبی زندگی خوبی دارد کاری به کار انتخابات ندارد…

بنظر می رسد که بحران اقتصادی کنونی حقانیت مارکس و کتاب او «سرمایه» را نشان می دهد، هر چند که در باره آن زیاد صحبت نمی شود. فکر نمی کنید که این آغاز تغییرات در نظام است که نشان می دهد سرمایه داری باید به مرور تغییراتی را بسوی جامعه ای عادلانه تر حرکت کند؟

ــ من معتقد نیستم که سرمایه داری خود خود را نابود می کند، شاید تلاش کند که خود را وفق دهد. گرچه این انتظار مردم را به انفعال می کشاند. تنها راه، ایجاد فشار برای حذف این نظام است، همراه با فعالیت شهروندان. آنها باید اراده خود را نشان دهند، از جمله با شرکت در انتخابات. بنظر من سرمایه داری قادر به بازیافتن رونق نیست. مانع راه آن مالکیت خصوصی بر ابزار تولید است و بدون فشار، بدون نبرد، سرمایه داری حاضر به تسلیم نیست. یگانه راه برانگیختن مردم برای حذف آنست.

www.jungewelt.de